برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: وصاياي پيامبر اکرم(ص) به حضرت اميرالمؤمنين(ع)- راههاي رفع حزن و اندوه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 06-10-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما. سلام به شما و ايمان هميشگي شما. سلام به شما و دلهاي صاف و آسماني شما. سلام به شما و لحظات زلال و ناب شما. انشاءالله هرکجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خوشحاليم که امروز و در اين دقايق در خدمت شما هستيم. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. ايام فرخنده و خجسته ميلاد حضرت عيسي را خدمت همه خصوصاً عزيزان مسيحي تبريک ميگوييم. انشاءالله همگي پيرو اين پيغمبر راستين باشيم. جا دارد از همه عزيزاني که براي حضرت خديجه(س) که ام المؤمنين و مادر ما هستند، خيلي زحمت کشيدند مخصوصاً برادر بزرگوار ما آقاي رفيعي که در اين چند ماه تلاش فوق العاده کردند. آيت الله وحيد خراساني فرمودند: اجر شما با خود پيغمبر خداست. قطعاً پيغمبر و حضرت زهرا و اهلبيت از اين کار بسيار شاد ميشوند. مراجع بزرگواري که اين همايش را تأييد کردند و کتابهايي که چاپ شده است، از ايشان و همه عزيزان و مخصوصاً حضرت آيت الله جوادي آملي که سنگ تمام گذاشتند، نکتههايي نابي که اشاره کردند. ايشان اشاره کردند کساني که دنبال نزول و ربا هستند، در حکم جنگ با خداست. آنهايي که بانکها را اصلاح نميکنند يا دنبال نزول و ربا هستند، جنگ با خداست. آمريکا غلطي نميتواند بکند، ولي خدا بگويد: من با يکي ميجنگم، مواظب باشيد مال حرام به خورد مردم ندهيد و جدي بگيريد. دغدغهي همه مراجع و بزرگان ما هست. اميدواريم يک تلنگر باشد و يک حرکت فرهنگي در اين زمينه بشود.
شريعتي: خوشحاليم که در ماه ربيع به واسطهي اقدامي که دکتر رفيعي و دوستانشان کردند برنامه ما با نام حضرت خديجه گره خورد. هم از پيامبر شنيديم و هم از حضرت خديجه. انشاءالله هردو بزرگوار گوشه چشمي به ما داشته باشند. ما در ذيل بحث وصاياي نبي مکرم اسلام به اميرالمؤمنين، به بحث شادي و نشاط رسيديم. نکات امروز را با هم ميشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
عرض کرديم پيامبر عظيم الشأن(ص) به مولا علي (ع) فرمودند: مواظب باش کسالت و افسردگي و غم و غصه به تو هجوم نياورد. کسي که غم و غصه و بيتابي به او هجوم بياورد، خوشي و راحتي و نشاط را از او ميگيرد. بحث ما در مورد اين بود که چه عواملي غمزا است و حزن و اندوه را زياد ميکند. گفتيم: يکي از عوامل دلبستگي به دنيا است. هرچقدر انسان بتواند اين دلبستگي را قيچي کند، خوشي و راحتي و دنيا در کلام بزرگان ما به قفس و زندان تشبيه شده است. انسان وقتي در قفس است راحتي و خوشي ندارد. وقتي در زندان است خوشي ندارد. مثنوي ميگويد:
بند بگسل باش و آزاد اي پسر *** چند باشي بند سيم و بند زر
واقعاً کسي از اين دلبستگيها خودش را قيچي کند، خوش و راحت است. همان جملهاي که گفتيم: شد، شد. نشد، نشد. آنهايي که دنبال مد گرايي و تکلف و چشم و هم چشمي هستند، هميشه دلهايشان آويزان است و متأثر هستند. هر ماشيني و خانهاي و هر وسيلهاي ميگيرد، روز بعد يک مد جديد ميزنند. دنبال چيزي باشيم که به ما آرامش بدهد. امکانات زياد شده ولي آرامش بشر کم شده است. شب و روز در همه جاي دنيا بشر در حال تلاش است. با اينکه وسيله و امکانات خيلي بيشتر و راحتتر شده است و به راحتي ميتوانند در سراسر دنيا صوتي و تصويري با هم ارتباط پيدا کنند. ولي اين تلاش و فعاليت اينها بيشتر شده که کمتر نشده است. آرامش و سکون و خوشي نياورده است. ناامني و ناخوشي آورده است. اين يک نکته مهمي است. باز کشور ما کمتر است. اما کشورهاي خارجي با اينکه امکاناتشان بيشتر است، ولي خودکشي و ناآرامي و مصرف قرصهايي که آرامش بخش و خواب آور است از ايران بيشتر است. پس چه چيزي ميتواند ما را آرام و چه چيزي ميتواند ما را ناآرام کند؟
اين وابستگي به دنيا، مد، تکلفات، چشم و هم چشميها که من يک کاري کنم روي دست همه بزنم. با اينها انسان به جايي نميرسد. شعري است خيلي زيباست.
تکلف گر نباشد خوش توان زيست *** تعلق گر نباشد خوش توان رفت
اگر انسان تکلف نداشته باشد. بنده ميتوانم ده کيلو بار بلند کنم. چرا بيست کيلو بلند کنم؟ خودم و زندگيم را به هم بزنم. من به اندازه گليم خودم پايم را دراز ميکنم. به اندازه توانم جهاز تهيه ميکنم. به اندازه توانم خانه تهيه ميکنم. چرا قرض کنم و زير دِين بروم؟ بعد هم با يک حادثه همه اينها از بين برود.
پيغمبر خدا تعبير عجيبي دارد.«انا و اتقياء أمتي براء من التکلف» من و پرهيزگاران از امتم، نميگويد: اهل تکلف نيستيم. ميگويد: من بيزار هستم و متنفر هستم. اين خيلي تعبير تندي است. من و آنهايي که متقي هستند، اهل تقوا و ايمان هستند، اينها از تکلف تبري ميجويند و بيزار هستند. کسي که از چيزي بدش بيايد نزديک آن نميرود. در خطبهي زهد حاج آقاي حسيني قمي خواندند که پيغمبر پردهاي که مقابلش بود، فرمود: برداريد که من ياد دنيا نيافتم. گاهي با عبا و بيعبا و خيلي ساده زندگي ميکردند. بارها ميکائيل و جبرئيل آمدند، خدا ميفرمايد: اگر بخواهي تمام بيابان و سنگ ريزهها را برايت طلا کنيم. نبي باش و پادشاه هم باش. فرمود: نه من اينها را نميخواهم. يک روز ميخواهم سير باشم و خدا را شکر کنم و يک روز گرسنه باشم و صبر کنم. من اين را بيشتر دوست دارم. همه امکانات عالم براي پيغمبر بود. براي حضرت زهرا بود. ولي دنيا را نميخواستم. وابستگي به دنيا را دوست ندارم. اين چشم و همچشميها خيلي باعث غم و غصه ميشود و ذهن و فکر و قلب ما را مشغول ميکند. ولي وقتي آدم قانع و راضي بود، ما داريم کساني را که ميگويد: من تا به حال از هيچ بانکي وام نگرفتم. در زندگي اصلاً قرض نگرفتم. چون قانع و راضي بودم. واقعاً در اين زمانه کم کسي است که اينطور باشد. چقدر راحت ميخوابند و چقدر راحت بيدار ميشوند. من بدهکار نيستم و راحت و خوش هستم. وابسته نيستم. «تعلق گر نباشد خوش توان رفت» کسي که تعلق ندارد ميتواند راحت زندگي کند. سبکبال است.
روايت داريم اگر کسي چشمش به دست مردم است که از اينها چيزي بگيرد يا کمکش کنند، حزن و اندوهش هميشه است. دائم چشمش به ديگران است. چشمش به تشريفات و تجملات است. يک روزي بشود من چنين و چنان کنم. اين هيچوقت به چيزي که ميخواهد نميرسد و دائم محزون و غمگين است.
در نهجالبلاغه فکر نميکنم موضوعي مثل دنيا باشد و محبت و مهرورزي دنيا مذمت شده باشد. حضرت امير(ع) ميفرمايد: من دنيا را چگونه وصف کنم؟ «مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ» (نهجالبلاغه/خطبه 82) اولش اين همه زحمت و دردسر و رنج است، آخرش هم فنا است. يعني هفتاد سال بدوي و اينها را جمع کني، بعد هم همه را بگذاري بروي. در جواني معمولاً کسي به خانه و زندگي کامل نميرسد. دائم بايد بدود و تلاش کند. بعد که ميرسد سنش بالا است. بعد هم بايد بگذارد و برود. بعد هم براي ديگران بگذارد. ديگران هم قدرش را نميدانند. «مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِي حَلالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ» حلالش حساب دارد، حرامش عقوبت دارد. چوب و عذاب دارد. «مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ» اين جمله را با هر قيمتي بنويسند، طلا که ارزشي ندارد. حضرت امير ميفرمايد: من چگونه دنيا را توصيف کنم. کسي که در به در دنبال دنيا ميگردد، خوشي و راحتي دنيا را پيدا نميکند. چون دائم ميدود و نميرسد.
الآن اينهايي که پول و ثروت کلان دارند، يا در دادگاه است. يا در شهرداري است. يا در دارايي است. يا اعتصاب کردند بايد دنبال مشکلاتش برود. کساني که دنبال پول و مقام هستند شب و روز نگران هستند. مگر کسي که وابسته نباشد. او ديگر اهل دنيا نيست. «مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ» کسي که در به در و عاشق دنياست، از آن فوت ميشود. يعني به خوشي و راحتي و بهرهي دنيا نميرسد. مرحوم دولابي ميفرمودند: يک پيرمرد باغباني بود، يک تاجري باغي خريده بود، ما را دعوت کرد رفتيم. خودش و خانمش از ما پذيرايي کردند. گفت: حاج آقا صاحب باغ يکي از ثروتمندان است. به من اجازه داده من مهمان بياورم. خودش سالي يکبار هم شايد نتواند بيايد. من که اين باغ براي من نيست، هم خودم و هم مهمانهاي من کيف ميکنيم. او در به در ميدود. يا خارج است و يا داخل است و همينطور ميدود. ما از اين افراد زياد داريم. اگر هم ميرود خاطرت جمع باشد و من قول ميدهم خواب راحت ندارد. دائم به فکر چک و سفته و مشکلات دنياست. خوشي ندارد.
«وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ» کسي که دندان طمع دنيا را ميکند، از دلش رها ميکند، دنيا در مقابلش زانو ميزند. خوشي و کيف دنيا را اين ميکند. راحت راحت است. اصلاً داشتن و نداشتن معيار نيست. وابسته نبودن معيار است. يکي از خانمها هفته گذشته پيام زيبايي داده بود. گفت: من مادر شوهري دارم که در بنايي منزل تمام طلاهايش را دزد برد. يک ذره خم به ابرو نياورد. گفت: همه اينها فداي امام زمان! اينکه بنشيند گريه و زاري کند، نه. اصلاً برايش مهم نبود با اينکه وضع مالياش هم معمولي بود. ولي اين وابسته نبودن خيلي مهم است. «من زهد في الدنيا هانت عليه المصائب» زَهِد يعني کسي که از دنيا دل بکند، عاشق و وابسته دنيا نيست. تمام مصائبش را باطل کرده است. مصائب دنيا براي او سبک ميشود. وقتي من وابسته نباشم، مرا بگيرند و يا او را بگيرند، فرقي نميکند. چيز شکستني ميشکند، هيچوقت ناراحت نشويد. بچههايتان را به خاطر چيزي که ميشکند دعوا نکنيد و کتک نزنيد. اينها هرکدام يک عمري دارد. رفتني ميرود و ماندني ميماند! غصه ندارد. خدا و آنچه منصوب به خداست، انسانهايي که منصوب به خدا هستند ميمانند. امام حسين ميماند. کار و هدفش ميماند. يزيد و يزيديها، دنيا يزيد است و يزيد دنيا است. ما اين همه دنيا را لعن ميکنيم، تجسمش فرعونها و يزيدها هستند. يزيد يعني دنيا و دنيا يعني يزيد. لذا فرمود: محبت دنيا با محبت خدا يا محبت اهلبيت هيچوقت جمع نميشود. هرچقدر طرف دنيا بروي از خدا و پيغمبر و اهلبيت دور ميشوي. تعبير اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه هست که تشبيهات عجيبي براي دنيا شده است. حضرت ميفرمايد: دنيا و آخرت «کالمشرق و المغرب» يعني محبت و دوست داشتن او، شما هرچقدر طرف مغرب بروي، از مشرق دور ميشوي. هرچقدر طرف مشرق بروي، از مغرب دور ميشوي. يا مثل دو تا هوو است. هووها معمولاً با هم سازگاري ندارند. قابل جمع نيست. لذا فرمود: کسي که از دنيا دل ميکند، «هانت عليه المصائب» مصيبتها بر او آسان ميشود. مرحوم دولابي فرمودند: به هرچه تن بدهي، آن را باطل کردي.
بنده فرحزاد ميخواهم اسم داشته باشم. رسم داشته باشم. عنوان داشته باشم. چنين و چنان کنم. دائم دغدغه و دردسر و ناراحتي، وقتي من به اين صندلي وابسته نيستم، به من بگويند: فردا نيا. چه عيب دارد يکي ديگر بيايد. وابسته نبودن مهم است. ولي اگر وابسته باشم، من همه چيز را کن فيکون ميکنم. پس يک راه حل مهم ريشه کن کردن حزن و اندوه اين است که دلبستهي دنيا نباشيم.
نردبان اين جهان ما و مني است *** عاقبت اين نردبان افتادني است
لاجرم آنکس که بالاتر نشست *** استخوانش سختتر خواهد شکست
هرکه را يک ذره همت داد دست *** کرد عالم را از آن يک ذره پست
کاش خدا يک جو به ما همت و فهم بدهد. يک جو درک به ما بدهد. يک بچه براي يک پفک و بادکنک و اسباببازي خودش را ميکشد. عقلش نميرسد. بادکنکي که سوزن بخورد ميترکد. عمرش کوتاه است. بادکنکش بترکد مينشيند گريه ميکند. خانه را روي سرش ميگذارد. خيلي از بزرگهاي ما اينطور هستند. او وابسته به بادکنک است و من وابسته به ماشين هستم. الآن به يک بچه بگويي: اين نقاشي قشنگ را ميخواهي يا ماشين سيصد ميليوني؟ ميگويد: نقاشي. عقلش نميرسد. بهشت جاودانه است و لذتها و خوشيها براي آنجاست. ما اشتباه به اين دنيا روي آورديم. لذا از خدا فهم و عقل و درک بخواهيم. «اَصْلُ الْعَقْلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ» (بحارالانوار/ج75/ص7) حضرت امير در غررالحکم فرمودند: انسان عاقل همه چيز دارد. قدرت و علم و فهم دارد. پيغمبر فرمودند: «الدنيا دارُ مَن لا دارَ لَهُ، لها يَجمَعُ مَن لا عَقلَ له» يعني کسي که آخرت در آسمانها نزد خدا خانه و جايگاهي ندارد. چشمش به عالم غيب باز نشده است. اين اهل دنيا ميشود. کسي که در هفت آسمان ستاره ندارد، بهشت ندارد، هيچي ندارد و دست خالي است، مثل بچهها به دنيا رو ميآورد. «لها يَجمَعُ مَن لا عَقلَ له» کسي دنيا را جمع ميکند، دنيا داشتن عيب نيست، سوار بر دنيا باشيم. به فقرا برسيم و صله رحم کنيم. کسي که عاشق دنياست، خوشي و آخرت و خدا ندارد. ولي کسي که دنيا دارد و وابسته نيست، صرف راه خير ميکند، به ديگران ميرسد اين خيلي خوب است. اين آخرت است.
عبدالله بن ابي يعفور به امام صادق (ع) گفت: من اينقدر دوست دارم مال و ثروت پيدا کنم. فرمودند: ميخواهي چه کني؟ گفت: مکه بروم، زيارت بروم و صله رحم کنم به فقرا برسم. مؤمن اگر ايمانش قوي شد دنيا و آخرتش يکي ميشود. سوار بر دنياست. دنيا را گول ميزند ولي اهل دنيا گول دنيا را ميخورند. زير چکمهي دنيا له ميشوند. «الدنيا دارُ مَن لا دارَ لَهُ، لها يَجمَعُ مَن لا عَقلَ له» يعني کسي دنيا را جمع ميکند که هيچ عقل و شعوري ندارد. هزارها نفر ميگويند: خمس بده، خمس نميدهد. هزارها نفر ميگويند: زکات بده، زکات نميدهد. هزارها نفر ميگويند: براي خودت کار خيري بکن. همه را در بانک جمع ميکند، ده برابر شود و ميگذارد ميرود. پيغمبر عظيم الشأن ميگويد: کسي براي دنيا جمع ميکند که اصلاً عقل ندارد. مثل بچهاي که نميفهمد.
«الفرح بالدنيا حمق» (غررالحكم/ص142) يعني کسي که به صرف جمع کردن دنيا و پول و مقام باشد، اميرالمؤمنين(ع) در خيمه نشسته بودند. جمعيت هم بيرون جمع شده بودند. حالا يا موعظه کنند يا دستور بدهند فلان جنگ بروند. ابن عباس ميگويد: من ديدم يک مقدار طولاني شد در خيمه رفتم. ديدم حضرت فارغ از همه هياهوها نشستند کفش مبارکشان را وصله ميزنند. پيغمبر و اميرالمؤمنين در خانه کار ميکردند. بچهداري و خانهداري ميکردند. ظرف ميشستند، وصله ميکردند. شير حيوان ميدوشيدند. ما هم در خانه اينطور باشيم.
حديث زيبايي از پيغمبر هست که خيلي زيباست. پيغمبر خدا فرمودند: «مَنْ لَمْ يَأْنَفْ مِنْ خِدْمَهِ الْعِيَالِ دَخَلَ الْجَنَّهَ بِغَيْرِ حِسَاب» (مستدركالوسايل/ ج 13/ ص 48) يعني کسي که به بينياش بر نخورد، غرور او را نگيرد. از اينکه در خانه کار بکند، بدون حساب به بهشت ميرود. آنهايي که در خانه به خانمشان کمک ميکنند. خانمش زايمان کرده است، او ظرفها را ميشويد. يکي از مراجع بزرگوار نود سال سن دارد، خودش ظرفها را ميشويد. خيليها در خانه فقط دستور ميدهند. من اين کار را کنم؟ من بچهداري کنم؟ يک خانمي ميگفت: يک بار سفره را جمع نکردم، ببينم به غيرت شوهرم و بچهها برميخورد. ديدم نه، سفره تا غروب پهن بود.
«دَخَلَ الْجَنَّهَ بِغَيْرِ حِسَاب» ما کم اين تعبير را داريم. افرادي که بدون حساب و کتاب از قبر که بلند ميشوند بيحساب وارد بهشت ميشوند. من در مشاهد مشرفه ميبينم آقايي بچهها را نگه داشته تا خانم به زيارت برود. دعايي بخواند. چه اشکالي دارد؟ يکبار هم شما بچهداري کن. خانم به تفريح و گردش برود. اين خيلي مهم است.
اميرالمؤمنين(ع) به خانه خدمت ميکردند. حضرت امير داخل خيمه نشسته بود. ابن عباس ميگويد: حضرت دير کرد وارد خيمه شدم. کفش حضرت پاره شده بود و داشت وصله ميکرد. خيلي تعجب کردم. گفتم: آقا بلند شويد بياييد براي مردم سخنراني کنيد. بنده اعتقاد دارم کسي که يک ضربتش برتر از عبادت جن و انس است، نفس کشيدن او و جاي پيغمبر خوابيدن حديث داريم برتر از عبادت جن و انس است، همه کارهايش همينطور است. وصله زدن کفشاش هم همينطور است. چون کارش خدايي است و نيت او خدايي است. سه تا نان جو داشتند. پنج نفر بودند. پانزده نان جو دادند. قيمت مالياش چقدر است؟ يک سوره هل اتي نازل ميشود. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» (انسان/8) اينها به زبان نياوردند، خدا از ضمير دل آنها باخبر است. «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا» (انسان/9) حضرت امير در نهجالبلاغه ميفرمايد: «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ» (حکمت32) يعني کسي که فاعل خير است، از خير خيلي بالاتر است. همه کارهاي حضرت براي خداست.
ابن عباس وارد شد ديد آقا دارد وصله ميزند. گفت: آقا شما خليفه مسلمين هستي. حضرت فرمود: اين کفش پاره من چقدر قيمت دارد؟ گفت: در بازار نميخرند. فرمودند: يک قيمتي بگوييد. گفت: شايد نيم درهم يک کسي بخرد. حضرت قسم خوردند و فرمودند: والله رياست و خلافت و حکومت بر شما نزد من علي از اين کفش وصله دار بيارزشتر است. مگر اينکه با اين پست و مقام بتوانم حقي را بگيرم و ظلمي را دفع کنم. بعضيها خودشان را به آب و آتش ميزنند رئيس شوند. بله اگر اين رياست من ظلمي را دفع کند خوب است. و الا ارزشي ندارد.
در نهجالبلاغه هست که حضرت فرمود: دنياي شما نزد من از آب بيني بز بيارزشتر است. از جيفهي مردار بيارزشتر است. اگر واقعاً انسان يک مقدار درک کند که دنيا ماندني نيست. «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) تا خدا نشان ندهد، حتي امام حسين با عمر سعد صحبت کرد و به او پيغام داد. گفت: فکر ميکني به اين دنيايي که درونش هستي، ميرسي؟ اگر پول و جو و گندم ميخواهي من به تو ميدهم. به چه قيمتي ميخواهي به اين برسي؟ با کشتن پسر پيغمبر ميخواهي به ملک ري برسي؟ ميخواست استاندار ري شود. آخر هم به آن نرسيد. حضرت او را نفرين کرد، فرمود: شما به گندم ري هم نميرسي. گفت: اگر به گندم نرسم به جو ميرسم! حضرت را مسخره کرد. وقتي نزد ابن زياد آمد، ابن زياد گفت: ما يک مقدار ترديد کرديم که شما استاندار شوي. حکمش را پاره کرد. از پلههاي استانداري پايين آمد و گفت: «خسر الدنيا و الآخره» کسي بدتر از من نيست. خسارت دنيا و آخرت براي من است. پسر پيغمبر را کشتم و به ملک ري هم نرسيدم. هرجا ميرفت به او قاتل ميگفتند و بعد هم مختار او را به درک واصل کرد.
اين رياستي که باعث شود من حقها را پايمال کنم به چه دردي ميخورد؟ قابليت و لياقت ندارم و به ناحق اينجا نشستم. «حُبُ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» (کافي/ج2/ص316) تمام ظلمها و جنايات و افسردگيها و زندانيهاي بيگناه و تمام گرفتاريهايي که در دنيا هست، ريشهيابي کنيم به خاطر وابستگي يک عده به دنياست. براي دنيا حاضر است جنگ بکند. آدم بکشد. الآن مردم سوريه چند سال است آواره هستند. مردم مسلمان و شيعه که واقعاً دل انسان به درد ميآيد. اينها نه اقتصاد دارند. نه آرامش دارند. نه خوشي دارند. نه مدرسه ميروند. شهر حلب الآن خرابه شده است. مردم در به در شدند براي اينکه يک عده ميخواهند رياست کنند. ميلياردها انسان را ميخواهند نابود کنند تا به رياست برسند. محبت و وابستگي به دنيا ريشه و سرآمد کل بديهاست.
ما آدم داريم پنجاه سال است ميگويد: نماز ميخوانم. روزه ميگيرم، زيارت هم ميروم. سينه هم ميزنم ولي خمس نميدهم. چرا خمس نميدهد؟ وابسته به دنيا است. حتي ميترسد نزديک برود. من گاهي روي منبر درباره خمس ميگويم، به من ميگويند: شما در مورد هرچه ميخواهي حرف بزن، اما حرف پول و دنيا را نزن. نميشود. در زيارتنامهها به امام ميگويي: پدر و مادرم به قربانت! هستي من فداي تو، آنوقت حاضر نيستي از يک پنجم اضافهي مالت بگذري. يعني بايد دل کندن را تمرين کني. خمس و زکات بده. اصلاً خمس و زکات واجب نيست. به يک بيچاره و درمانده و گرفتار کمک کن. چرا وابسته هستي؟ قرآن ميگويد: آنهايي که به درهم و دينار وابسته هستند. اين درهم و دينار داغ ميشود و به بدن آنها ميچسبد. «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (توبه/34) روزي که اينها را داغ ميکنيم، «فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبه/35) به صورت و پهلوهايشان سرب داغ و سکهي داغ ميچسبانيم. بخاطر اينکه انفاق نکردند و دست يک گرفتار را نگرفتند. انفاق خيلي مهم است. ما در قرآن پانصد آيه در مورد انفاق داريم. براي نماز شايد صد آيه داريم. ولي پنج برابر نماز در مورد انفاق و احسان و قرض الحسنه داريم. دولت خيلي موظف است کمک کند اگر کوتاهي کرد، ما به همديگر برسيم. به نزديکان خودمان کمک کنيم. قرض الحسنه بالاتر از صدقه دادن است. قرض بده!
هرکه را يک ذره همت داد دست *** کرد عالم را از اين يک ذره پست
«من غلام آن مس همت پرست» يعني نوکر غلامي هستم که همتش بلند است.
من غلام آن مس همت پرست *** کو به غير کيميا نارد شکست
من فقط بايد به کيميا روي بياورم. محبت خدا کيميا است. محبت چهارده معصوم ما را از دنيا ميکند.
بين که برعکسي اسير اين جهان *** نام خود کرده امير اين جهان
واقعاً بدبختي است. الآن در دنيا کسي که پول و مقام دارد ميگويند: چقدر خوشبخت است. کي خوشبخت است؟ اين در دنيا دائم گرفتار است و در آخرت هم بايد جواب بدهد. اگر از راه حرام باشد که ديگر هيچ.
تخته بند است آنکه تختش خواندهاي *** صدر پنداري و بر در ماندهاي
خوشا به حال کساني که ميخواهند از کل غمها راحت شوند، از قفس دنيا بيرون بيايند و دل بکند، از قبر دنيا بيرون بيايند، از زندان دنيا بيرون بيايند، در هوا پرواز ميکنند. خوش هستند و سوار بر دنيا هستند. اوست که آسايش و آرامش دارد.
شريعتي: نکاتي که گفتند هم در مورد کساني بود که داراي يک ثروتي و سرمايهاي هستند و هم آنهايي که به دنبال اين هستند به آنجا برسند. ولي آنهايي که در زندگي دارند با مشکلات دست و پنجه نرم ميکنند، قرض دارند، بدهي دارند و اجاره خانه دارند، اين هزينههاي درمان که واقعاً اذيت ميکند، اينها چطور ميتوانند اهل شادي و نشاط شوند و زندگي راحتي داشته باشند؟ اين را هم براي ما توضيح بدهيد. امروز صفحه 441 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه يس، قلب قرآن را تلاوت ميکنيم. آيات 13 تا 27 اين سوره براي شما تلاوت ميشود.
«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «13» إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ «14» قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ «15» قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ «16» وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «17» قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ «18» قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ «19» وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ «20» اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ «21» وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «22» أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ «23» إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «24» إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ «25» قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ «26» بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ «27»
ترجمه: براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند. آن گاه كه دو نفر (از پيامبران خود) را به سوى آنان فرستاديم، پس تكذيبشان كردند، سپس با شخص سوّمى (آن دو را) تأييد كرديم، پس گفتند: همانا ما (از طرف خدا) به سوى شما فرستاده شدهايم. كفّار گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد و خداى رحمان چيزى (بر شما) نازل نكرده است، شما جز دروغ نمىگوييد. پيامبران گفتند: پروردگار ما مىداند كه ما به سوى شما فرستاده شدهايم.و بر ما، جز تبليغ آشكار و روشن، وظيفهى ديگرى نيست. (كفّار به انبيا) گفتند: ما (حضور) شما را به فال بد گرفتهايم (وجود شما شوم است و مايهى بدبختى ما) و اگر از حرفتان دست بر نداريد قطعاً شما را طرد خواهيم كرد و از طرف ما عذاب دردناكى به شما خواهد رسيد. (انبيا در پاسخ) گفتند: شومى شما از خود شماست، آيا اگر پند داده شديد (بايد فال بد بزنيد)؟ بلكه شما قومى اسرافكاريد. و از دورترين منطقه شهر، مردى با شتاب آمد (و) گفت: اى قوم من! از اين انبيا پيروى كنيد. از كسانى كه پاداشى درخواست نمىكنند و خود هدايت يافتهاند پيروى كنيد.چه شده است مرا كه نپرستم آنكه مرا آفريده است و همگى به سوى او بازگشت داده مىشويد. آيا به جاى او خدايانى را برگزينم كه اگر خداوند رحمان ارادهى گزندى به من نمايد، شفاعت آنها كمترين سودى براى من ندارد و مرا نمىرهانند؟ در اين صورت من در گمراهى آشكارى خواهم بود. (اى مردم! بدانيد) من به پروردگارتان ايمان آوردم، پس (شما نيز سخن مرا) بشنويد (و ايمان آوريد). (سرانجام او را شهيد كردند) به او گفته شد: به بهشت وارد شو. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند. كه پروردگارم مرا بخشيد و از گرامى داشتگان قرارم داد.
شريعتي: ياد و خاطرهي همه شهداي حادثه منا را گرامي ميداريم و تلاوت قاري بزرگوارمان که جزء جانباختگان حادثه منا هستند، محسن حاجي حسني عزيز، که انشاءالله روحشان شاد باشد. از فضيلت ذکر صلوات ميشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: در روايات داريم يکي از آثار صلوات پاک کردن و تميز کردن اعمال است. هم اعمال ما را تزکيه و پاک ميکند و هم اخلاق و صفات ما را، «وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طيبا لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا» پيغمبر خدا فرمود: ذکر صلوات بر من «زَكَاةٌ لاعْمَالِكُمْ» (أمالي طوسي، ج 8، ص 215) چون آدم با صلوات به پيغمبر و اهلبيت که سرچشمهي پاکيها و خوبيها نزديک ميشود، نيت و اخلاص و روح و روانش پاک ميشود. الآن ذکري که از حضرت امير کرديم، اين ما را به آنها نزديک ميکند. ما را گره ميزند. از دنيا کنده ميشويم. پاک ميشويم. صلوات هم يک پيوند است.
آيه 21 و 22 اين صفحه يکي از نمايندههاي حضرت عيسي(ع) وقتي ميخواستند امتي را هدايت کنند، براي اينکه بتوانند آنها را بيشتر به پيغمبر پيوند بزنند، به آنها فرمودند: «اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» شما از کساني پيروي ميکنيد که هيچ اجر و مزد و پاداشي نميخواهند و خودشان هدايت يافته هستند. يعني انبياء هيچ اجر و پاداشي از امت نميخواستند. ميگفتند: فقط بياييد حرف حق را گوش بدهيد و هدايت شويد. ما چراغ و راه را پيدا کرديم. شما از اين روشني استفاده کنيد. فقط پيغمبر ما از طرف خدا اجر و مزدي برايش معين شده، «ما سئلتکم من اجرٍ فهو لکم» مودت و دوستي اهل بيت من است و به نفع خود شماست. به خود شما برميگردد. از انبيايي که هدايت يافته هستند و از ما مزدي نميخواهند. بعد هم ميگويد: «وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» چرا خدايي را که مرا خلق کرده پرستش نکنم؟ بازگشت من به سوي آن خداست. يعني به فطرت خودتان مراجعه کنيد. دنبال آن خالق باشيد و او را پرستش کنيد.
شريعتي: احاديث نابي که براي ما گفتند و نکات ارزشمند ايشان را ميتوانيد در فايلهاي متني ما جستجو کنيد. کساني که پيگير بحث وسواس هستند، ميتوانيد به کانال ما مراجعه کنيد و انشاءالله مطالب جلسات وسواس را آنجا دريافت کنيد.
حاج آقاي فرحزاد: يک سؤال آخري که مطرح کرديد که ما بايد وابسته به دنيا نباشيم، چه کساني که دارند و چه کساني که ندارند. مخصوصاً آنهايي که دارند بايد بيشتر مواظب باشند. بعضيها هم هستند ندارند ولي باز هم وابسته هستند. يعني دوست دارد به پول و پست و مقامي برسد و چنين و چنان کند. باز اين هم گير است. هرچه بتواند اين وابستگي را کم کند، به نفعش است. افرادي هستند که گرفتار فقر و مريضي هستند. مشکلات فردي و اجتماعي دارند. مشکلات خانوادگي دارند. اينها چه کنند؟ اينها هم يک فقر و مريضي است که قابل مداوا است. توانش را داريم اما دنبال دارو و درمان نميرويم. يک فقري است که ميتوانيم برطرف کنيم و نميکنيم. ولي اگر فقر ناخواسته است. يعني به هر راهي زديم نشده است. مريضي ناخواسته است، در عوامل شادي زا و فرح زا ميگوييم: تسليم بودن به قضا و قدري که دست ما نيست. تلاش کرديم اين مرده يا دچار فقر شده است. اينجا را از طرف خدا بدانيم. به قضا و قدر الهي راضي باشيم. خدا يک آرامش و خوشي به ما ميدهد.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي فرحزاد: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم که باران رحمتش را بيش از اين بر ما نازل بفرمايد. ما را به بديهايمان مؤاخذه نفرما. همه گرفتارها و دردمندها را شفاي عاجل عنايت بفرما. قرض، قرضمندان را ادا بفرما. حاجت حاجتمندان را دوا بگردان. آنهايي که همسر و مسکن و شغل ندارند، به حق محمد و آل محمد به همه آنها مرحمت بفرما. قلب امام زمان را به مژده ظهورش شاد بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله!