حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد – چهار گروهي که خداوند سريع عقوبتشان ميکند
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: چهار گروهي که خداوند سريع عقوبتشان ميکند
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 03-08-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بمبي که سوز عشق تو در جان ما گذاشت *** چندين هزار کشته و زخمي به جا گذاشت
چشمان عاشقت که مرا تا خدا کشاند *** قانون سخت جاذبه را زير پا گذاشت
پل زد کمان ابروي تو بر پل صراط *** درياي عفو در عطش کربلا گذاشت
دريا که مست تو ملوانان که مست تو *** بر کشتياش چه خوب خدا نا خدا گذاشت
آتش کجا به جمال خليل داشت اثر *** داغ تو شعله روي دل خيمهها گذاشت
اي کاش در قلاف دو پايش شکسته بود *** تيغي که دست بر رگ خون خدا گذاشت
دستان بيحياي شب از آسمان به زور *** خورشيد را گرفت و سر نيزهها گذاشت
گريه امان نداد و ابهام شعر من *** سرپوش روي عاقبت ماجرا گذاشت
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم. بينندهها و شنوندههاي خوبمان. انشاءالله در هرکجا که هستيد زندگي شما منور به نور سيد الشهداء(ع) باشد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. آرزوي قبولي طاعات و عزاداريها را داريم. انشاءالله عزيزان فراموش نکنند و تا آخر ماه صفر حداقل يک مجلس روضه يا توسل به اهلبيت داشته باشند که هميشه سوار کشتي نجات ابي عبدالله باشيم و زود به مقصد برسيم.
شريعتي: بحث ما با حاج آقاي فرحزاد وصاياي نبي مکرم اسلام(ص) به علي(ع) است. بع فرازي رسيديم که حضرت به اميرالمؤمنين سفارش کردند چهار چيز عقوبت سريع دارد. نکات خوبي را شنيديم. امروز ادامه فرمايشات شما را ميشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم.
در وصاياي پيامبر عظيم الشأن به مولا اميرالمؤمنين هست که فرمودند: «أَرْبَعَةٌ أَسْرَعُ شَيْءٍ عُقُوبَةً» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ص352) چهار مورد است که مکافات خدا سريع است. خداي متعال زود گوش مالي ميدهد و عقوبت ميکند.
مورد اول شما به کسي احسان و نيکي ميکني، کار خوب ميکني، در مقابل نيکي شما او بدي ميکند. اين را خدا زود گوشمالي ميدهد.
مورد دوم «وَ رَجُلٌ لا تَبْغِي عَلَيْهِ وَ هُوَ يَبْغِي عَلَيْكَ» کساني که آزار و اذيت به کسي نميکنند ولي افراد ديگر به اينها ستم ميکنند. خدا زود از پس حق مظلوم برميآيد و ظالم را گوشمالي ميدهد.
مورد سوم افرادي که قول و قرار ميگذارند. چه در مسائل سياسي، چه در مسائل اقتصادي، در هر چيزي وعده ميدهند و يک طرف به عهدش وفا ميکند، طرف مقابل مکر و نيرنگ ميزند و عهد را نقض ميکند. خدا اين افراد پيمان شکن را زود گوشمالي ميدهد.
مورد چهارم هم افرادي که صله رحم ميکند ولي طرف مقابل قطع رحم ميکند. اينجا هم خدا زود گوشمالي ميدهد و عقوبتش سريع است. اميدواريم بينندگان ما جزء اين چهار گروه نباشند و اگر هم هستند واقعاً تصميم جدي بگيرند. اميد من به اين هست که آيات و احاديثي که ميخوانيم تأثيرگذار باشد. من به مغازه ميوه فروشي رفتم. خانم مسني که بيننده برنامه هست مرا ديد و به من گفت: شوهر من خيلي بداخلاق بود. و شما گفتيد: خدا توبه آدم بداخلاق را قبول نميکند و بدترين آدمها است و اهل جهنم است. ولو نماز بخواند و روزه بگيرد. گفت: شوهر من برنامه را ديد و اصلاح شد.
امام باقر(ع) فرمود: ما مثل ناوداني هستيم که باران ميآيد و مردم ديگر احياء ميشوند. کلام ما دلها را زنده ميکند. هفته گذشته چند هزار پيامک داشتيم در مورد کتابي که جلسه قبل به نام «فضيلتهاي فراموش شده» که تقاضاي اين کتاب را کردند. بسياري از افراد با خواندن زندگي بزرگان مثل شيخ تربتي، مرحوم دولابي، آيت الله بهاءالديني و غيره زندگيشان عوض شده است. انشاءالله با کتاب بيشتر مأنوس باشيد.
ادا کردن حقوق ديگران و پايمال نکردن حقوق ديگران خيلي مهم است. بزرگي سي سال قبل به من فرمود: تمام دغدغه من در عمرم اين است که آه مظلوم پشت سر من نباشد. يعني حق الناس بر گردن من نباشد. حق الله هم مهم است. ولي خدا ارحم الراحمين است و به ما لطف ميکند. اگر ببيند ما گير افتاديم ما را ميبخشد. ولي همان خدا قسم خورده من از حق الناس نميگذرم. همان خدا ميگويد: اينجا را زود گوشمالي ميدهم. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه،وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه» (زلزله/7 و 8) يعني کوچکترين عمل خوب و کوچکترين عمل زشت بازتاب دارد. يقين کنيم عکس العمل دارد. من الآن پوستم را بگيرم، دردش ميآيد. نوازش کنم خوشش ميآيد.
از مکافات عمل غافل نشو *** گندم از گندم برويد، جو ز جو
کسي را بزني تو را ميزنند. دلي را بشکني، دلت را ميشکنند. کسي را زمين بزني تو را زمين ميزنند. بزرگي به من ميفرمود: من اينقدر در عمرم تجربه دارم. هر روزي که بد اخلاقي کردم، دلي را شکستم، يا کسي را رد کردم تا غروب نشده چوبش را خوردم. يک مقداري قيامت را نزديک بياوريم و در زندگيمان ببينيم. مؤمن را خدا همينجا چوپ ميزند و اولياي خدا را زود گوشمالي ميدهد. هر روزي هم کار خوبي کردم الطاف خدا همان روز به من رسيده است. هر کنشي، واکنش دارد. اين را باور کنيم. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7)
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه» يک اعرابي آمد به پيغمبر گفت: به من قرآن را ياد بده. همين سوره زلزال را ياد داد. گفت: ديگر بس است. فرمود: من فقط يک آيه چهار خطي ياد تو دادم. گفت: همين آيه همه چيز درونش هست. اين آيه آخر را باور کرد. پيغمبر ما عقل کل سرور همه انبياء و امامان فقاهت يک اعرابي را امضاء کرد. چون اين آيه را باور کرد. گفت: من به اين يقين دارم. هر عملي يک عکسالعمل دارد. چوب بزني تو را ميزنم. فحش بدهي، آبرويت را ميبرم. کساني که در فضاهاي مجازي آبروي افراد را ميبرند خيلي مواظب باشند.
کسي که يک کار خلافي کرده است. کسي که اين کار خلاف را اشاعه ميدهد، هزارها برابر بيشتر گناه کرده است. چرا غيبت بدتر از زنا است؟ ممکن است کسي زنا کند ولي توبه کند و خدا هم ببخشد. ولي کسي که در جامعه پخش ميکند و آبروي يک جمعي را ميريزد، قابل قياس نيست. «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة» (نور/19) من خواهش ميکنم در فضاهاي مجازي هر عکس و خبري که اشاعه فحشاء است. شما آخرين نفر باشيد و اگر هم دسترسي داريد به آن جمع و گروه بگوييد: اين را نگذار و پخش نکن.
اگر گفتند: فرحزاد يک کار خلافي کرده است. کساني که اين را پخش ميکنند، ميليون برابر بيشتر از من گناه کردهاند. آبي که ريخت ديگر برنميگردد. آبروي چندين ساله مرا با يک تهمت نبايد پخش کرد. حتي اگر واقعيت هم باشد نبايد پخش کنيم. اينها حق الناسهايي است که خيلي سخت است.
هميشه خوش خبر باشيم. خبرهاي خوب و شاد را بدهيم. حديث داريم آدمهاي بد دنبال سوژهها و خبرهاي بد هستند و آدمهاي خوب دنبال خبرهاي خوب و پخش خبرهاي خوب هستند. پيغمبر خدا فرمود: اين اعرابي که اين آيه را درک کرد، فقيه برگشت. دانشمند شد. همه چيز را فهميد. درک و فهمش زياد شد. «لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتاب مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِه» (نساء/123) نه آرزوي شما مسلمانها است که قرآن بر شما نازل شده است. نه آرزوي اهل کتاب است. کسي که کار بد ميکند، کسي که خربزه ميخورد بايد پاي لرزش بنشيند. سايه ما از ما جدا ميشود؟ نه هميشه همراه ما است. بدن من ميتواند از روح من جدا شود؟ عمل من بازتاب کار خود من است. شاکله من است. «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِه ِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُورا» (اسراء/13) پرونده عمل را از درون من در ميآورند. در درون من ثبت شده و اعضاء و جوارح من شهادت ميدهند. حق الناس را جدي بگيريد. حق پدر و مادر و همسر و فاميل و افرادي که تحت تکفل ما هستند. بعضيها ميگويند: چند سال است حقوق عقب افتاده ما را ندادند. روز قيامت چطور ميخواهيم جواب بدهيم؟ روز قيامت خدا اينها را به سيخ ميکشد. مديرها و مسئولين بايد جواب بدهند. مديري به من ميگفت: من اگر حقوق کارگرم را نداشته باشم بدهم. قرض ميکنم تا حقوق اين کارگران را بدهم. خدا هم مرا درمانده نميکند چون ميداند من دغدغه رسيدن حق اينها را دارم. اين حقيقت اسلام است.
در قرآن و روايات فراوان داريم افرادي را که پيمان شکني کردند. در مقابل احسان بدي کردند يا خوبي کردند. فوري خدا مزدشان را به اينها داده است.
در روايات داريم شب معراج که بهشت را نشان پيغمبر دادند. به يک قصري رسيدند که براي زني بود که اهل منکر بود. به جبرئيل گفتند: چرا؟ گفت: بخاطر اينکه از يک راهي ميرفت. سگ تشنهاي کنار چاهي بود. داشت از تشنگي از بين ميرفت. نميتوانست آب تهيه کند. لباسش را پاره کرد و کفشش را سوراخ کرد. حالت سطل آب درست کرد. اين سگ را سيراب کرد. خدا بخاطر رحم به اين سگ او را موفق به توبه و عاقبت بخير کرد و اهل بهشت کرد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» با احياي يک حيوان خدا هم او را احيا کرد. رحم کنيم به شما رحم ميکنند.
در حالات سيد شفتي که از علماي برجسته شفت بود، ولي از نجف که برگشت به اصفهان رفت و خيرات و برکاتي که آنجا هست يکي مسجد سيد هست. در جواني وقتي طلبه بود خيلي گرفتار فقر بود. يک زمان ضعف شديد پيدا کرد. بعد از چند ماه پولي از جايي گير آورد و يک چند سير گوشت خريد تا يک آبگوشتي بار کند. ميآيد برود آبگوشت بار کند ميبيند بين راه يک سگي زايمان کرد و تولههايش دورش هستند. شير ندارد به اينها بدهد. خودش و حيوانهايش داشتند تلف ميشدند. ميگويد: خدايا من در حدي نيستم که تلف شوم. هرکجا آدم از خودش ميگذرد از مَن بيرون ميآيد. به رحمت الهي پيوند ميخورد. لطف خدا شامل حالش ميشود. ميگويد: ما چند ماه است آبگوشت نخورديم. امروز هم روي آن! گوشتها را تکه تکه ميکند و آبي به اينها ميدهد و اينها را احياء ميکند. بعد از چند روز يکي از تجار معروف گيلان نجف ميآيد. نذري داشته که اگر حاجاتش برآورده شود چند ميليون به يک سيد محتاج بدهد. ثروت کلاني به او ميدهد و اين آقا از اين رو به آن رو ميشود. بعد هم در اصفهان ميآيد و الآن امامزاده دارد و ضريح دارد که کنار مسجد سيد به زيارتش ميروند.
بايد يک مقدار بيشتر سراغ اهلبيت و قرآن برويم. با خودمان خلوت کنيم. يک مقدار مراقبه و محاسبه کنيم. علامه اميني ميفرمودند که مرحوم علامه طباطبايي اواخر عمر که بيهوش ميشدند و ما خدمت ايشان رفتيم. گفتيم: موعظه و نصيحتي داريد؟ چند بار فرمودند: مراقبه. الآن دست ما باز است و هر کاري ميتوانيم بکنيم.
اين جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوي ما آيد نداها را صدا
کتاب «روزنههاي عالم غيب» نوشته آيت الله خرازي است. داستانهاي واقعي است. ايشان آنجا نقل کردند که يک خانمي که شوهرش فوت کرده بود و چند بچه يتيم داشت. کسي به اينها رسيدگي نميکرد. مجبور ميشود دست فروشي کند. وسيلهاي ميخريده و کنار خيابان ميفروخته و با اين کار سد معبر ميکرد. دو تا پاسبان ميآيند ميگويند: جمع کن. ميگويد: من يتيم دارم. سرپرست ندارم. اجازه بدهيد بفروشم. با تندي برخورد ميکنند و هرچه التماس ميکند، يکي از پاسبانها ميگويد: ولش کن برويم. ديگري که خشن بوده ميگويد: اين حرفها چيست. با پايش ميزند و همه را خراب ميکند. يک چند روزي ميگذرد و پايش درد ميگيرد. دکتر ميرود و هر کاري ميکند پايش خوب نميشود. تا اينکه ميگويد: کربلا ميروم و باب الحوائج قمر بني هاشم شفايم را بدهد. کربلا ميرود. شب که خوابش ميبرد. ابالفضل(ع) را خواب ميبيند. آقا ميفرمايند: من برايت دعا نميکنم. تا نروي آن خانم را راضي نکني پاي تو خوب نميشود.
خيلي وقتها افرادي به من مراجعه ميکنند و مي گويند: گير در کار ما افتاده است. در کسب و کار ما مشکل پيش آمده است. استغفار زياد کنيد. يا حق خدا و يا حق خلق خدا ضايع شده است. ببينيد کجا دلي را شکستي و کجا گره در کار کسي انداختي. بزرگي به من ميفرمود: من چند روز يکبار از خانمم حلاليت ميطلبم. خانم بچه داري ميکند. غذا درست ميکند. شستو شو دارد. خريد خانه هست. مهمانداري ميکند. جمعه و مرخصي ندارد. واقعاً اگر همسر ما را حلال نکند گير هستيم. خانم هم اگر شوهرش راضي نباشد و حق شوهرش را ادا نکند بد است. خيلي پيام داريم که بچهها از دست پدر و مادر به ستوه آمدند. ميگويد: پدر و مادر ما بد اخلاق هستند. تند و خشن هستند. بيرحم هستند. داد ميزنند. گاهي هم بچهها پدر و مادرها را عاق ميکنند. پدر و مادرها تبعيض قائل نشويد. اگر بچه معلول داريد که حسابش جداست. نياز به رسيدگي بيشتر دارد و فرق ميکند. اما اگر بين دختر و پسر فرق بگذاريد، بين داماد و عروس فرق بگذاريد، بين نوهها فرق بگذاريد، اين درست نيست.
امام سجاد(ع) فرمودند: بچههاي من نزد من عزيز هستند. امام باقر را خيلي دوست داشتند چون امام هم بودند. ولي جلوي ديگران کار نميکنم که جريان يعقوب و يوسف پيش بيايد. اينها را بايد مراعات کرد. حق و حقوق خيلي مهم است. خيلي مواظب باشيم حقوق را رعايت کنيم. کساني که گره در کارشان افتاده بررسي کنند. اگر موردي پيدا نکردند باز هم حلاليت بطلبند.
من يک زماني بحث حق الناس را ميگفتم. گفتند: ما خيلي جاها ميرويم از مادر شوهر ميگويند، ما ميرويم بگوييم: غيبت کرديم. حلال کن. اول دعوا با مادر شوهر ميشود. اگر جايي ميبيند که حلاليت طلبيدن معرکه بر پا ميکند هيچ حرفي نزنيد. به جايش برايش دعا کنيد. صدقه بدهيد و کار خير کنيد. يک نفر به امام سجاد گفت: من يک کسي را کشتم. آنها ديه نميپذيرند. اعدامم نميکنند ولي ديه را هم نميپذيرند. فرمود: نيمه شب در خانه آنها بيانداز.
امام حسن مجتبي غذا ميل ميکردند. سگي آمد نشست و آقا يک لقمه خودش ميخورد و يک لقمه به اين حيوان ميداد. گفتند: غذا براي شماست. يک استخوان به او بدهيد. فرمود: من خجالت ميکشم که ذي روحي به من نگاه کند و من مشغول خوردن باشم و هيچ اطعامي نکنم.
آيت الله بروجردي در قم بودند. يک شکارچي را آوردند. گفتند: اين هرچه ميخورد سير نميشود. گفتند: چرا اينطور شده است؟ گفت: من شکار رفتم، چيزي پيدا نکردم، آمدم غذا بخورم يک سگي به من نگاه ميکرد. هرچه اين سگ دم تکان داد و نگاه کرد من به او چيزي ندادم. غذاي من که تمام شد سگ از گرسنگي افتاد مرد. از آن روز مبتلا به گرسنگي شدم.
کتاب «کيمياي محبت» نوشته آقاي ري شهري است. کتاب خيلي خوبي است. به زبان اردو و انگليسي و عربي هم ترجمه شده است. حتي در اندونزي هم به عنوان کتاب اخلاقي و عرفاني تدريس ميشود. شرح حال مرحوم شيخ رجبعلي خياط است.
پسر يک خانوادهاي را گرفتند و برايش حکم اعدام صادر شد. تمام فاميل ميدانستند اين اهل مواد مخدر و قاچاق نيست. هرچه آمدند به قضات گفتند: اين اهل اين کارها نيست. گفتند: حکم اعدام او قطعي است. خدمت آقاي رجبعلي خياط آمدند. گفتند: حکم اعدام اين پسر صادر شده و همه ما ميدانيم او بيگناه است. ايشان يک تأملي کردند و گفتند: ايشان به مادرش خيلي اهانت کرده است. تازه هم داماد شده و خيلي دل مادرش را شکانده است. آمدند از خانوادهاش پرسيدند: مادرش گفت: اين پسر من به تازگي ازدواج کرده، عروس خانم را خانه مادرش برده است. غذا که خوردند، مادر داماد به عروس گفته: بلند شويم اينها را جمع کنيم و ظرفها را بشوييم. پسر گفته: شما به چه حقي به عروسي که تازه منزل ما آمده فرمان ميدهي؟ به مادرش توهين کرده و دل مادر خيلي شکسته است. از دل شکستن بترسيم. اين اثر وضعي دارد. خلاصه آمدند به دست و پاي مادر افتادند که او را ببخش و حلال کن. ممکن است اعدام شود. مادر بخشيد و حلال کرد. دادگاه تجديد نظر فرستادند گفتند: اين مشکلي ندارد. اعدام را برداشتند.
قصابي پسرش دل درد شديد کرد. دکتر گفت: اين دارد از دنيا ميرود. هيچ کاري از ما ساخته نيست. شيخ رجبعلي خياط او را ديد. گفت: شما ديروز يک گوساله را جلوي مادرش سر بريدي. گفت: مادرش جلوي چشمش نالهاي زده که همين بلا به سر خودت ميآيد. اينها خيلي مهم است. اينکه ما يک تکاني بخوريم و فوري جبران کنيم. در مقابل بدي ديگران خوبي کنيم و کسي به ما احسان کرد بدي نکنيم.
شاطري در قم بود که پسرش را قبل از انقلاب به دانشگاه افسري فرستاد که اين درس خواند و جزء سران ارتش زمان شاه شد. پدرش با يک لباس رعيتي و ساده بود. چند تا نان سنگک خوب درست کرد و به تهران آمد که پسرش را ببيند. در خانه پسرش رسيد، پسر هم با يک اسکورت آنچنان جلوي خانه رسيد. ديدند يک پيرمردي جلوي در ايستاده است. افسرها و بزرگهاي مملکتي گفتند: اين چه کسي است؟ رويش نشد بگويد: پدرم است. گفت: کارگر من است. پدر هم گوش داد. پدر خيلي دلش شکست.
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي *** به بامي که برخاست، مشکل نشيند
خلد اَر به پا خاري آسان برآيد *** چه سازم به خاري که در دل نشيند
پدري که يک عمر زحمت کشيده و تو را افسر و سپهبد کرده است، تو عارت ميشود خم شوي و دست او را ببوسي. آيت الله و پروفسور هم شوي پدر، پدر است. کافر هم باشد پدر است. دل اين شاطر شکست و آه کشيد. چند روز بعد همين آقاي سپهبد مأموريتي داشت هواپيمايشان آتش گرفت و سوخت و زغال شدند. وقتي بسوزاني تو را ميسوزانند. مواظب باشيم به کساني که به ما خوبي کردند، بدي نکنيم. آنهايي که به ما بدي نميکنند چرا بدي کنيم؟ با آنهايي که صله رحم ميکنند قطع رحم نکنيم. مواظب باشيم پيمان شکني نکنيم.
شريعتي: امروز صفحه 378 قرآن کريم، آيات 14 تا 22 سوره مبارکه نمل براي شما تلاوت ميشود.
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «14» وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ «15» وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ «16» وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ «17» حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «18» فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ «19» وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22»
ترجمه: و با آن كه در دل به آن يقين داشتند، از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند، پس بنگر كه فرجام تبهكاران چگونه است. و به راستى به داوود و سليمان دانشى (ويژه) عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش، مخصوص خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد. و سليمان وارث داوود شد و گفت: اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هرچيز بهما عطا گرديده؛ قطعاً اين (بخشش) همان برترى و امتياز روشن است. و براى سليمان، سپاهيانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند، پس از تشتّت و بىنظمى بازداشته مىشدند (تا در ركابش باشند). (سليمان با لشكر خود حركت مىكرد) تا به وادى مورچگان رسيدند، مورچهاى گفت: اى مورچگان! به خانههاى خود برويد تا سليمان و لشكريانش شما را ناآگاهانه پايمال نكنند. پس (سليمان) از سخن اين مورچه با تبسّمى خندان شد و گفت: پروردگارا! به من الهام كن (و توفيق ده) كه نعمتى كه به من و به والدينم بخشيدهاى شكر كنم و عمل صالحى كه آن را مىپسندى انجام دهم و در سايهى رحمت خود، مرا در زمرهى بندگان شايستهات وارد كن. و (سليمان) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمىبينم؟ (آيا حضور دارد و من نمىبينم) يا از غايبان است. قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مىكنم، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى) براى من بياورد. پس ديرى نپاييد كه (هدهد آمد و) گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه تو (با همهى عزّت و شوكتى كه دارى) از آن آگاه نشدهاى و براى تو از (منطقهى) سبا گزارشى مهم و درست آوردهام.
شريعتي: سه کتاب در برنامه معرفي شد. «روزنههاي عالم غيب، کيمياي محبت و فضيلتهاي فراموش شده» براي تهيه کتاب به ما پيامک بزنيد، دوستان شما را راهنمايي ميکنند. از فضيلت ذکر صلوات ميشنويم و بعد هم اشاره قرآني را براي ما ميگويند.
حاج آقاي فرحزاد: همه ما دنبال عافيت هستيم که بلاها دفع شود و ناهمواريها هموار شود. پيغمبر خدا فرمودند: هر يک صلوات يک در رحمت و عافيت را باز ميکند. يک گرفتاري و بلا را دور ميکند. کساني که ميخواهند در امن و امان و آرامش باشند بر محمد و آل محمد زياد صلوات بفرستند.
آيات 18 و 19 نمل، حضرت سليمان در مسيري که ميرفتند به وادي مورچهها برخورد کردند. ديدند يک مورچهاي که فرمانده و سرپرست مورچهها بود گفت: «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» در لانههايتان برويد. «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» سليمان پيغمبر و لشگرش ميآيند شما را از بين نبرند. حالا «لا يشعرون» يعني نا آگاه هستند يا اينکه فهم و شعور ندارند. هردو را معنا کردند. «فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها» اين صدا به گوش سليمان نبي رسيد. سليمان نبي که ابر و باد و جن و شياطين و انس و حيوانات و همه در اختيار او بودند. او را اظهار کرد. حافظ شعر زيبايي دارد.
نظر کردن به درويشان منافي بزرگي نيست *** سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
خداي بزرگ يک سوره به نام مورچه قرار داده است. ما بياييم از مورچهها درس بگيريم. بعضي مسئولين ما طاقت يک انتقاد را ندارند. مورچه اگر حرف تند هم زد، سليمان تبسم کرد. خندهاش تبسم بود. مورچه را احضار کرد. گفت: چرا گفتي مورچهها در لانههايشان بروند؟ مورچه گفت: من ميدانم که شما و لشگرت ما را له نميکني. ولي اينکه در لانههايشان بروند، بخاطر اين بود که من ترسيدم اين مورچهها دستگاه سلطنتي تو را ببينند و ميل به دنيا و رياست در دل اينها ايجاد شود. حب دنيا در دل اينها زياد شود. مورچه به سليمان درس توحيد و عرفان ميدهد. چه کسي اينها را به مورچه ياد داده است؟ تمام ذرات عالم فهم و شعور دارند.
اعرابي در آستين خود چيزي را پنهان کرد و به پيامبر گفت: اگر بگويي: در آستين من چه چيزي است شهادتين ميگويم و مسلمان ميشوم. پيامبر گفت: در آستين تو سوسمار است. سريع اشهد ان لا اله الا الله گفت و مسلمان شد. حيوانات فهم و شعور دارند.
به سليمان گفت: چه چيزي قصر و دستگاه تو را به حرکت در ميآورد؟ سليمان فرمود: باد. باد تخت و تاج مرا جابهجا ميکند. گفت: چرا خدا به وسيله باد جابهجا ميکند؟ گفت: نميدانم. گفت: براي اينکه خدا ميخواهد به تو بگويد: بساط تو بر باد است.
بادت بدست باشد اگر دل نهي به هيچ *** در معرضي که تخت سليمان رود به باد
حضرت سليمان حرفش را قبول کرد و خدا را شکر کرد. اين دعاي خيلي خوبي است. هرکس بخواند دعاي خوبي است. سليمان گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ» خدايا به من الهام کن، خدايا توفيق اجباري به من بده که شکر نعمت تو را به جا آورم. بر خودم و پدر و مادرم نعمت دادي. عمل صالحي انجام بدهم که مورد رضاي تو باشد. «وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ»
قرآن ميگويد: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ، وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ» (قيامت/14 و15) هرکس ميداند خودش چه کار کرده است. اگر کسي بخواهد واقعاً توبه کند، خدا به او نشان ميدهد. اگر هم نتوانستيم يک عزم و تصميم جدي براي کار خير بکنيم که آن چالهها را پر کند.
شريعتي: ما را از دعاي خيرتان بينصيب نگذاريد. «اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود»
والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.