اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-07-20-حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد - محاسبه نفس

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: محاسبه نفس
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين فرحزاد
تاريخ پخش
: 94/07/20

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

يک غزل مهمان من بنشين گلويي تازه کن


شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما و حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم.
حاج آقا فرحزاد: عليکم السلام و رحمة الله خدمت شما و بينندگان عرض سلام داريم.
شريعتي: امروز هم در خدمت شما هستيم با موضوع محاسبه نفس.
حاج آقا فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم چون قرآن اين ايام ختم پيدا مي‌کند تقريبا آخرين جلسه‌اي است که درباره‌ي محاسبه صحبت مي‌کنيم بحث جديدي را در هفته‌ي آينده شروع خواهيم کرد و اين محاسبه را عزيزان ما جدي بگيرند يعني ما يک بار بيشتر در اين دنيا نخواهيم بود ديگر قابل برگشت نيست اگر امتحاني بود تکرار مي‌شد آدم مي‌گفت دفعات بعد خيلي جاي نگراني نبود ولي واقعا اين را باور کنيم که يک بار بيشتر نيست در اين دنيا آمديم ديگر قابل برگشت و جبران نخواهد بود تعبيري که حضرت علي دارند الدُّنْيَا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ (نهج البلاغه، حکمت 407) يعني دنيا آدم را گول مي‌زند و ضرر هم مي‌زند يعني آدم را به خودش وابسته مي‌کند بعد هم مي‌گذارد مي‌رود بين ما و آخرت چقدر فاصله است يک نفس خيلي راحت خيلي از عزيزاني که در حادثه‌ي منا از دنيا رفتند سه عامل مهم بوده براي از دنيا رفتنشان يکي اين که عمدتا نفس کم آوردند اکسيژن نبود بدن‌ها به هم چسبيده بود نفس نمي‌‌توانستند بکشند اگر هليکوپتر مي‌آمد هوا رد و بدل مي‌شد شايد خيلي‌ها نمي‌‌مردند دسته‌ي دوم تشنه از دنيا رفتند مثل اربابشان امام حسين بعضي‌ها که آمدند مي‌گويند به ما ته استکان آب دادند احيا شديم يک ذره آب اگر مي‌رساندند خيلي‌ها نجات پيدا مي‌کردند يک عده هم زير دست و پا له شدند در هر صورت نفس و اکسيژن اولين چيزي که بدن ما نياز دارد است بين ما و مردن و آخرت يک نفس فاصله است فکر نکنيم مرگ حالا حالا‌ها سراغ ما نمي‌‌آيد خيلي از ما فاصله دارد خيلي دور هستيم از آخرت ما کجا و مرگ کجا اين است که ما در هر صورت بايد آماده باشيم آمادگي اش خيلي مهم است دنيا گول مي‌زند ما را به خودش مشغول مي‌کند فکر مي‌کنيم اصول دين خوراک پوشاک مسکن يک تعبير خيلي زيبايي يک شاعري دارد که يا خادم الجسم کم تسعي لخدمته و انت بالروح لا بالجسم انسان بنده فکر مي‌کنم بزرگ ترين اشتباهي که انسان در طول زندگي پيدا کرده اين است که خودش را نشناخته و خودش را با بدنش اشتباه گرفته يعني عموم مردم فکر مي‌کنند که حقيقتشان اين بدن است روحشان و جانشان و حقيقتشان که راکب است و بدن مرکب است بدن ما مثل يک دوچرخه موتوري است که سوارش شديم قديم الاغ اسب شتر قاطر بوده روح و جان ما آن کسي که سوار بر اين مرکب است مي‌باشد که ما غافل هستيم ماشينمان را اين قدر تميز مي‌کنيم کارواش مي‌بريم يک خط مي‌افتد دل ما از جا کنده مي‌شود ناراحتيم قيمتش کم شده خانه زندگي ما را دست مي‌کشيم اين‌ها که ما نيستيم ما يک چيز ديگر هستيم مرحوم آيت الله بهاء الديني آخرين جلسه‌هايي بود که ما خدمتشان رسيديم که بعد از دنيا رفتند همين شعر را يک جلسه‌اي خواندند و فرمودند بزرگ ترين اشتباه انسان همين است که ما هفتاد سال بدن را مواظبت کرديم بهداشتش را رعايت کرديم خوراک پوشاکش را خيلي برسيم مواظب باشيم يک سرمايي خورديم جبران کرديم ولي روح ما جان ما بدن ما از خاک است بعد هم خاک مي‌شود تمام مي‌شود فاتحه اش خوانده مي‌شود به قول مرحوم آقاي دولابي بارها مي‌فرمودند بدني که بعدا خاک خواهد شد همين الآن خاک حساب کن حقيقت شما روح شماست جان شماست آن را جدي بگير خودت را درياب شمس يک شعر خيلي قشنگي دارد مي‌گويد روي در روي خود آر اي عشق کيش نيست اي مفتون تو را جز خويش خويش يعني فقط همّ ات به خودت باشد به جسم و بدنت نباشد چقدر سعي مي‌کنيم مرکبت را بالا پايين مي‌کنيم بزرگ ترين اشتباه انسان در طول تاريخ همين است که خودش را با بدنش اشتباه گرفته تمام سرمايه گذاري روي بدن کرديم بدني که خاک مي‌شود يک آشغالي به سر و صورت و لباس ما باشد اين قدر مواظب هستيم مرتب کنيم روح و دل و جانت را بايد جلا بدهي پاک کني شما روح جان دلي قلبي حقيقت فرحزاد اين جسم نيست اين خاک بوده بعدا خاک مي‌شود حقيقت فرحزاد عقل و فهم و شعور و آن که از پشت اين چشم دارد مي‌بيند و از پشت زبان حرف مي‌زند است و الا اگر روح در بدن فرحزاد نباشد دو هزار بدن من قيمت ندارد يک عربي شترش افتاده بود مرده بود نه حرکت مي‌کرد نه بار مي‌برد آمد گفت آن کسي که بار من را برده بود کجا رفت شتر است پايش دستش چشمش اعضايش است گفت آن که بار من را مي‌برد کجاست يعني يک حيوان هم روح حيواني اش مهم است نه جسمش يعني آن روح است که او را حرکت مي‌دهد مي‌برد و الا اگر روح نباشد مي‌شود جيفه و مردار ما سرمايه گذاري مان را داريم جا به جا مي‌کنيم چقدر ما به جسم خودمان جسم بچه هايمان مي‌رسيم ولي به پالايش روح آرايش روح زينت دادن به روح توجه نداريم. مثنوي مثال خيلي قشنگي دارد مي‌گويد در سراي مردمان خانه مکن کار خود کن کار بيگانه مکن. کيست بيگانه تن خاکي تو کز براي اوست غم ناکي تو. مثال خيلي خوبي است مي‌گويد يک کسي زميني گرفت فکر مي‌کرد زمين خودش است تمام سرمايه اش را روي آن زمين خرج کرد خانه دکور دم و دستگاه بعد از اين که خواست تحويل بگيرد گفتند مال فلاني است غصب است زمين شما آن طرف است ما تمام هستي و سرمايه مان اصول دين ما خوراک پوشاک مسکن است همه‌ي مردم همّ شان شده اقتصاد شده خوراک پوشاک مسکن نمي‌‌گوييم نباشد اين‌ها است اما بايد تعديل برقرار شود ما به ماشين چقدر برسيم به مرکب چقدر برسيم به خودمان چقدر برسيم دچار افراط و تفريط نشويم بدون اقتصاد نمي‌‌تواند زندگي بکند پيغمبر ما فرمود خدايا بين ما و نان جدايي نينداز ما اين را قبول داريم ولي از آن طرف نيفتيم ولي اکثر افراد از اين طرف افتادند به جسم و دنيا و دکور و خانه زندگي شان تمام سعي شان اين شده روح و جانشان که براي آخرت و ابديت و با خدا زيستن آن را رها کردند به فکر اصلاح خودشان ذاتشان روحشان حقيقتشان نيستند اول که از دنيا مي‌رود دست خالي ظلمت و تاريکي است چيزي ندارد براي آن جا سرمايه گذاري نکرده تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ نهج البلاغه، خطبه 204) هر شب اين را با صداي بلند بعد از نماز عشا مي‌فرمودند خودتان را تجهيز بکنيد به دنيا وابسته نباشيد ابناء آخرت باشيد فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ (نهج البلاغه، خطبه 42) اين جا مهد کودک است موقتي آوردند خانه‌ي پدر مادر ما جاي ديگر است پدر مادر ما پيغمبر خدا حضرت علي حضرت زهرا و خديجه ام المومنين است تمام حسب نسب‌ها باطل است نمي‌‌گويند فرزند چه کسي هستي کل حسب نسب‌ها با مردن قطع مي‌شود مال اين جا است شما پسر فلاني هستي چه اثري دارد عملت چه بوده صفاتت چه بوده ايمانت چيست آخرتت چيست تمام اين پز‌ها پول‌ها مدرک‌ها تمام اين دم و دستگاه و اسم و رسم دنيايي که براي خودمان درست کرديم و مي‌باليم با يک نفس باطل مي‌شود مثنوي مي‌گويد نردبان اين جهان ما و مني است من و ما درست کرديم آيت الله حجت الاسلام رئيس جمهور استاد دانشگاه مدرک پز فرمانده رئيس اين همه مردم خودشان را مي‌کشند رئيس شوند تمام اين‌ها با نفس باطل است من و مايي که براي دنيا درست کرديم اسم و رسم و شهرت تمام مردم دارند آتش مي‌گيرند به خاطر رياست طلبي حفظ قدرت و پول داشته باشد مي‌فرمايد نردبان اين جهان ما و مني است عاقبت اين نردبان افتادني است لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست اميرالمومنين مي‌فرمايد من از ابنا آخرت هستم شما هم بياييد بچه‌ي من باشيد حضرت علي قسم مي‌خورد به خدا قسم هَيهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيا وَ الَّتِي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي أُمِّه (نهج البلاغه، خطبه 5) ما يک کلمه گفتيم شصت و پنج ساله‌ها به بالا آماده باشند قاچاقي زندگي مي‌خورند به بعضي‌ها برخورد پيامک دادند ما مي‌گوييم آماده شويد حضرت امير مي‌فرمايد به خدا قسم فرزند ابوطالب به مرگ مانوس تر است از طفل به پستان مادر يک بچه به سينه‌ي مادر به شير مادر چقدر وابسته است من به مرگ و رفتن از دنيا بيش از او مانوس هستم فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ (منتهي الآمال، ج1، ص 174) وقتي که پيشاني اش را شکافتند فرمود به پرودگار کعبه رستگار شدم. بنده اين‌ها را که عرض مي‌کنم براي اين است که اين جا خانه‌ي هميشگي ما نيست اين جا موقت است اين جا مهد کودک ماست خانه‌ي اصلي ما جاي ديگر است حساب آن‌ها را بکنيم يک رحمت آقايي داشتيم خدا رحمت بکند شاگرد شيخ رجب علي خياط بود ايشان مي‌فرمود من رفتم ديدن مرحوم شيخ محمد تقي بافقي بسيار شخصيت بزرگواري بوده واقعا داستان‌هاي زيبايي هم داره تنها يک تنه با رضاخان مبارزه کرد حضرت امام رحمة الله عليه يک موقعي در درس اخلاق چيزي مي‌فرمودند مثال براي يک عالم وارسته به ايشان مي‌زدند که واقعا آدم زاهدي بود از هيچ کس جز خدا نمي‌‌ترسيد مرجع تقليد نبود يک تنه مقابل رضا خان ايستاد خود رضاخان گفته بود اين شيخ راست مي‌گويد مادرش که مرد گفت اين نماز مادرم را بخواند البته او زير بار نرفت نخواند تبعيدش کرد و زندان کرد تبعيدش کرد به شهر ري اين کرم آقا اواخر سکته کرده بود در بستر بود رفتم ديدن ايشان احوال پرسي کردم يک جمله‌اي که هميشه ايشان تکرار مي‌کرد يادم مانده گفت مرحوم بافقي همه‌ي آن‌هايي که مي‌آيند سراغ من سراغ الاغ را مي‌پرسند نه سراغ خودم را سراغ جسم من را مي‌گيرند مي‌گويند دستت خوب است پايت خوب است خودت در چه حالي هستي من اگر خوش باشم در زندان باشم بدنم هم مريض باشد خدا از من راضي است من از خودم راضي هستم همه‌ي بارهايم را بسته ام خوش خوش هستم حضرت اباعبدالله در گودي قتل گاه در نهايت مصائبي که مصيبت او بر آسمان‌ها و زمين سنگيني مي‌کند ولي راوي مي‌گويد آن قدر بشاش و سرحال بود إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِيمًا لِأَمرِک (مقتل الحسين مقرم، ص 367 ) چقدر قشنگ بوده با خدا مي‌خواسته ملاقات بکند به جسمش خيلي آسيب رسيده تشنگي مصيبت اذيت آزار عزيزان را از دست داده سکه دو طرف دارد يک جنبه‌ي خلقي بله تيغ خورده روحش بشاش شاداب آماده اين‌ها را مي‌خواهيم جدا از هم بکنيم روح را مواظب باشيم آزرده نشود اذيت نشود براي آن چه کار کرديم مرحوم بافقي مي‌فرمود هر کس مي‌آيد سراغ من حال جسمم را مي‌پرسد نه خودم را نمي‌‌گويد شيخ خودت چطوري خوبي سر حالي؟ من اگر خوش باشم بدنم هم هر چه باشد خوش است او را هم مي‌کشم مي‌برم اگر من مريض باشم بهترين ماشين زير پايم باشد چه فايده دارد من قلبم در قفسه‌ي سينه ام از غصه دغ مي‌کنم پشت بهترين ماشين بنشينم مشکلي را حل نمي‌‌کند مرکب مهم نيست راکب مهم است خود واقعي ما روي در روي خود آر اي عشق کيش نيست اي مفتون تو را جز خويش خويش يک تعبير خيلي زيبايي من از اين حديث خيلي لذت بردم در اختصاص شيخ مفيد است از حضرت علي که مي‌فرمايد خَيْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَيْرُهُم لِنَفْسِهِ (اختصاص، ص 239) اين برعکس خيلي از احاديث ديگر است مي‌گويد خيرت به ديگران برسد خَادِمُ القَومِ سَيِّدُهُم آن کسي که خدمت به ديگران بيشتر مي‌کند آن رئيس است ديگران محور هستند اين روايت برعکس همه است مي‌گويد اگر تو اول به خودت خير نرساني نمي‌‌تواني به ديگران خير برساني خَيْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَيْرُهُم لِنَفْسِهِ اين همان جمله‌اي است که خيلي حديث داريم من يکي خوب شوم خيلي خوب مي‌شود اين حديث‌ها را حفظ نمي‌‌کنيد اين جمله‌ها را به در و ديوار بزنيد بلکه يکي درست شود يکي يعني همه روايت مي‌گويد کسي مي‌تواند به همه‌ي عالم خير برساند که اول به خودش خير برساند يعني اگر اول خودش درست شد صالح شد مصلح شد مي‌تواند در همه تحول ايجاد کند ولي اگر خودش مجسمه‌ي پليدي‌ها و زشتي‌ها باشد کي مي‌تواند خير به ديگران برساند اول خودمان محاسبه يعني اين که اول به خودت برسي تعبيري امام سجاد دارد تعبير خيلي قشنگي است حضرت مي‌فرمايد يَا ابْنَ آدَم، إنَّكَ لا تَزالُ بَخَيْر ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَما كانَتِ الْمُحاسَبَهُ مِنْ هَمِّكَ، وَما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعاراً (بحارالأنوار، ج 67، ص 64) آن هفته عرض کرديم ما سه گروه داريم يک عده‌اي جلو مي‌روند يک عده‌اي درجا مي‌زنند يک عده‌اي عقب گرد مي‌کنند عقب گرد‌ها ملعون هستند از رحمت خدا دور هستند درجا زننده‌ها مغبون هستند خسارت زده هستند جلو رفته‌ها مرحوم هستند مورد لطف و عنايت خدا است عرض کرديم بزرگي فرمود دو ساعت انسان يک جور نيست زمان مکان همه اش فيض عوض مي‌شود ما هم بايد عوض شويم يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ (دعاي شب جمعه) ما هم بايد دائم فيض را بگيريم کي جلو مي‌رويم موقعي که محاسبه بکنيم امام سجاد عليه السلام فرمودند مي‌فرمايد يَا ابْنَ آدَم، إنَّكَ لا تَزالُ بَخَيْر ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ دائم شما خير و برکت و لطف روي سرت مي‌ريزد مادامي که واعظ دروني ات بيدار است تو را موعظه مي‌کند وجدان است عقل فهم شعور است فرحزاد حواست جمع باشد خودت را درست کن کنترل کن اين تلنگر مدام است واعظ دروني بيدار باشد تو را موعظه بکند مادامي که حساب رسي از دستت جدا نشده اگر همت حساب رسي خودت است بدان که هميشه رو به جلو مي‌روي بعد همين است که بين ما و خدا يک نفس فاصله است بين ما و قيامت فرمود يَابْنَ آدَمَ إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَأَعِدَّ جَوَاباً (امالي، ص 337) اين نکته‌ي قشنگي است که آقاي دولابي اشاره فرمود آيه‌ي قرآن است «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ» (زمر/ 30) خدا نمي‌‌گويد بعدا مي‌ميري انک سيموت مي‌گويد همين حالا ما از خودمان چه داريم واقعا ما عدم هاييم هستي‌ها نما تو وجود مطلقي هستي ما حول ما قوه‌ي ما ظاهر ما باطن ما اول ما آخر ما از خداست ما از خودمان هيچ چيز نداريم مگر دعاي مناجات مسجد کوفه را در برنامه مطرح نکرديد آقاي عالي مطرح کردند مَوْلايَ يا مَوْلايَ اَنْتَ الْحَيُّ وَاَنَا الْمَيِّتُ نمي‌‌گويد بعدا مي‌گويد الآن تو حي هستي من ميت هستم حيات ما مال اوست از اوست هيچ چيز ما از خودمان نداريم فقر محض هستيم گل همه‌ي مناجات اين فراز است اين است که بقيه هم درست مي‌شود تو سخي من بخيل هستم تو غني هستي من فقير هستم وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ اِلا الْحَيُّ (مناجات حضرت علي در مسجد کوفه) به مرده چه کسي بايد زنده بکند «الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ» (فرقان/ 58) بايد برسد امام سجاد مي‌فرمايد هميشه شما جلو داريد مي‌رويد مادامي که محاسبه داريد مادامي که همت داريد يَابْنَ آدَمَ إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَأَعِدَّ جَوَاباً شما را خدا مي‌آورد پاي حساب چه کردي چه نکردي براي قيامتت جواب آماده بکن يک موقع پيغمبر عظيم الشان بعضي‌ها مي‌گويند کار ما که درست است گناهي بدي نداريم اشتباهي نداريم شما بايد دقت بکنيد چراغ نور افکن است نورافکن‌ها الآن خاموش شود آشغال کثيفي‌ها خوبي بدي‌ها ظاهر نمي‌‌شود وقتي چراغ روشن شد معلوم مي‌شود هر چه قوي تر شد چيزهاي ريز هم معلوم مي‌شود قيامت که باشد ريزترين چيزها معلوم مي‌شود «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا» (کهف/ 49) ريز ترين چيزها به کسي يک چشمک بيجا زدي به کسي اشاره‌ي بيجا کردي به کسي با يک اشاره مي‌خواستي متلک بگويي آبرويش را ببري فلاني اين طوري است لحنت را عوض کردي نيت دروني ات کسي زمين خورد خوشحال شدي همه را نشان مي‌دهد نيت خوب نيت بد را نشان مي‌دهد پيغمبر صلي الله عليه با اصحاب رفتند خيلي مواقع پيغمبر با عمل مردم را موعظه مي‌کردند اين خيلي مهم است وعاظ ما مبلغين ما با عمل مردم را موعظه بکنند حضرت رسول با اصحاب مسافرت رفتند در بيابان برهوت بنا شد غذايي درست بکنند فرمود برويد هيزمي پيدا بکنيد آتشي روشن کنيم گفتند در اين برهوت کوير هيزمي نيست فرمودند ضرر ندارد بگرديد من هم از اين طرف مي‌روم شما از اين طرف گشتند يک کوه کوچکي هيزم درست شد اول که مي‌گفتيد پيدا نيست هيچ خبري نيست پس اين چيست از کجا آمد هر کس اول نگاه مي‌کرد مي‌گفت هيچ چيز نيست صد متر دويست متر هر کدام رفتند گشتند يک کوه کوچکي تپه‌اي از هيزم پيدا شد حضرت فرمودند اعمال ما گناهان ما همين طور است اولش مي‌گوييد چيزي نيست من که بدي نکردم گناهي نکردم وقتي چرتکه را بياوريد حساب را بياوريد فلان جا فلان کار را کرديد مي‌بيني يک کوه هيزم جمع شد خيلي از کارها به چشم ما نمي‌‌آيد مرحوم شيخ عباس قمي خدا رحمت کند من روزي شايد نباشد ايشان را ياد نکنم واقعا خاتم المحدثين بودند نه من همه‌ي کساني که مفاتيح مي‌خوانند سر سفره‌ي ايشان هستند خيلي موفق بوده يک بار ديگر عرض کردم بر اثر حرف يک دلاک زير و رو شد و اين هم کتاب نوشت عمر خيلي با برکت داشت در علماي شيعه بي نظير در اين که کتاب‌هاي ايشان از همه بيشتر چاپ شده ما اين همه کتاب دعا داريم خاک مي‌خورد آشيخ عباس قمي نوشته که يک کسي بود اهل محاسبه بود شصت سال هفتاد سال عمر کرد يک روز نشست حساب اعمالش را برسد گفت من از زمان بلوغ من تا الآن از پانزده سالگي تا هفتاد و پنج سالگي شصت سال گذشته در اين شصت سال اگر روزي يک گناه کرده باشم نمي‌‌گوييم ده بيست صد تا که اگر انسان نور افکن بيندازد خيلي بيشتر است کسي بگويد من کم گناه دارم دليل بر نفهمي اش است بگويد گناه ندارم عذر مي‌خواهم خيلي نفهم است وجود تو در برابر خدا گناهي است نابخشودني که اظهار وجود و منيت مي‌کني که همه دارند گناهان ديگر بماند به قول ما چرتکه‌اي انداخت گفت اگر من روزي يک گناه کرده باشم يک سال مي‌شود 365 روز اين را ضرب در شصت سال بکن پانزده سال مي‌گوييم نابالغ بوديم خدا ننوشته ضرب در اين بکني نزديک بيست هزار گناه مي‌شود من حساب نکردم يک آه و ناله‌اي کشيد از دنيا رفت همان جا دغ کرد ما حديث داريم کسي در دنيا از خدا بترسد خدا ديگر او را عقوبت نمي‌‌کند خدا مي‌فرمايد به عزت و جلالم من بين دو خوف و دو امر در دل کسي جمع نمي‌‌کنم اگر کسي در دنيا ترسيد گناه نکرد خودش را حفظ کرد محاسبه کرد من ديگر بي حساب کتاب هستم امنيت و آرامش مي‌دهم کسي که اين جا بي باک بود من کارم درست است من که بدي نکردم اين جمله خيلي قشنگ است خيلي من از اين جمله لذت بردم بزرگان همه اش از خودشان توقع و انتظار دارند يعني از خودشان حساب مي‌رسند مي‌گويد من چه کار کردم براي مردم براي پدر مادر براي همسر براي اولاد براي ديگران آدم‌هاي کوچک و نادان هميشه از ديگران توقع دارند اصلا اهل دنيا و آخرت همين جا مي‌توانند خط کش بگذارند فاصله شان زمين تا آسمان است آدم آخرتي و خدايي آدم‌هايي که بزرگ هستند هميشه از خود انتظار دارند خودشان را بدهکار مي‌دانند خودشان را طلبکار نمي‌‌دانند مرحوم آقاي دولابي بارها مي‌فرمودند من به اهل آسمان به اهل زمين به فرشته‌ها به جن و انس بدهکار هستم تمام هستي چرخيده که دولابي دارد نفس مي‌کشد راه مي‌رود همه عالم به همه‌ي فرشته‌ها بدهکارم هميشه خودمان را بدهکار بدانيم ما اشتباه بزرگمان اين است از همسر پدر مادر طلبکاريم به کسي خدمت کرديم منتظر هستيم برگردد از زمين و زمان از خدا در طول اين پنج شش سال چقدر پيام داريم من گفتم ازدواجم را جور بکن مادرم نميرد مرد ديگر نماز نمي‌‌خوانم خودت هم از خدايي همه چيزت ازت خداست داد داد نداد نداد ما از خدا طلب نداريم خودمان را بدهکار بدانيم آدم‌هاي شريف بزرگ خودشان را بدهکار مي‌دانند و باور کنيد اگر اين چيزي که عرض مي‌کنم يک فرصتي بود يک جلسه‌اي در اين مورد صحبت کنيم مي‌ارزد تمام دعواها اختلاف‌ها دادگاه‌ها سالي چند ميليون پرونده تشکيل مي‌شود خيلي‌ها مال اين است که بي جا خودمان را طلبکار مي‌دانيم خانم چرا من را تحويل نگرفت به فاميل‌ها خيلي احترام نگذاشت چرا فلاني من را دعوت نکرد دير دعوت کرد توقع‌هاي بيجا طلبکاري‌ها انتظار‌ها يک وقت من اميد دارم از خدا اميدوار هستم داد نداد طلب ندارم اميد خوب است آدم به خدا اميدوار باشد اما طلبکار اين است که اگر ندهد من با او قهر مي‌کنم اگر ندهد طلاق مي‌گيرم جدا مي‌شوم اين توقع طلب کاري‌ها را دور کنيم اعصاب ما راحت مي‌شود دندان طلبکاري را بکشيم احترام فرحزاد را نگرفتند به جهنم که نگرفتند تمام شد يک آقايي گفته بود من در مجلس مي‌آيم به يکي از علما گفته بود خواهش مي‌کنم براي من بلند شويد من را بالاي مجلس جا بدهيد اگر اين کار را نکنيد من سه روز تب مي‌کنم من مي‌گويم بگذار تب کند بميرد آيت الله بهجت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني من خودم ديدم هميشه پايين مجلس کنار عوام الناس مي‌نشستند هر کجا جا بود اين که ما جايي معين کنيم در يک متر جا بيست نفر خودمان را به زور جا بدهيم خلاف سيره‌ي پيغمبر است اين خيالات است بي خودي است به بعضي‌ها برمي‌خورد بربخورد اين غرورهايمان را بشکنيم اين تکبرها را بشکنيم نشکنيم نمي‌‌شود کار پيش نمي‌‌رود واقعا خيلي مهم است اين که بلند نشدند نشدند احترام نگرفتند نگرفتند خيلي آدم راحت مي‌شود از جهنم شما عبور کرديد بسياري از دغدغه‌هاي ما همين است چرا چنين نکردند چرا بالاي مجلس نبردند به تيپ جناح هم مي‌زنيم بيا درستش کن سيره‌ي علما بزرگان را ببينيد واقعا چقدر مقيد بودند اين داستان براي محاسبه خيلي مهم است اين را بزرگان ما نقل کردند که نمي‌‌دانم پدر مرحوم آسيد علي قاضي يا عمويش بوده از بزرگان خانواده‌ي قاضي بوده در اين‌ها علما و اهل عرفان و معنا خيلي بودند اين بزرگوار شاگرد ميرزاي شيرازي بزرگ بوده ايشان وقتي که مدتي در حوزه‌ي نجف درس مي‌خواند درسش تمام مي‌شود تصميم مي‌گيرد بيايد آذربايجان به مردم خدمت بکند زاد و توشه اش را تهيه کرد برود اين حرف در محاسبه خيلي مهم است مي‌آيد خدمت ميرزاي شيرازي به ايشان مي‌گويد من ديگر دارم مي‌روم يک موعظه‌اي نصيحتي وصيتي بفرماييد ايشان مي‌فرمايد شما که برمي‌گردي وطنت تبريز من از شما خواهش دارم روزي نيم ساعت يک ساعت براي خودت وقت بگذار آدم وقتي مي‌رود در اجتماع دورش را مي‌گيرند اسم و رسم و شهرت و درس و بحث و منبر و نماز خودش را فراموش مي‌کند محاسبه يعني ما در شبانه روز يک ربع نيم ساعت براي خودمان خلوت بکنيم حساب هايمان را برسيم امام هفتم فرمود از ما نيست کسي که حساب خودش را نرسد اگر ببيند خيري است خدا را شکر بکند اگر گناه و معصيتي است پاکش بکند تا پاکش نکرده شب نخوابد يک موقعي مرحوم آقاي دولابي از تهران معمولا مي‌آمدند منزل ما مي‌فرمودند من از قم سير نمي‌‌شوم دئبش نبود به کسي تلفن بزند تا رسيدند خانه فرمود تلفن داري گفتم بله شماره‌ي خانه‌ي ما را بگير زنگ زدند به يکي از نزديکان حالت چطور است خوشي سرحالي ببخشيد براي من تعجب بود که چه اتفاقي افتاده به من فرمودند مي‌خواستم بيايم دم در يکي از اين نزديکان من تقاضاي پول از من کرد من هم تازگي به او پول داده بودم مي‌دانستم هم پول دارد ديگر اين دومي اضافه و بي جا بود ولي از تهران تا قم که آمده بود ذهنش درگير بود که اين رد کردن ولو يک چيز جزئي بود ببينيد نورافکن که قوي باشد لباس سفيد کمترين نقطه‌ي رنگي را نشان مي‌دهد ولي لباس تيره باشد هزار رنگ بيفتد بعضي‌ها دلشان سياه است هزار گناه معلوم نمي‌‌کند اصلا مي‌گويد کار خوبي کردم ولي اگر وقتي خيلي شفاف و تميز باشد نور قوي باشد حالا اين گناه نيست از نظر ما نوه فرزند فاميل کسي تقاضايي داشته به نظر ايشان به جا نبوده ولي اين حالت رد براي ايشان يک ذره مانع درست کرده زنگ زدند حلاليت طلبيدند از دلش در آوردند يا وعده دادند تا راحت شدند اين قدر مسئله ريز و مهم است مرحوم آقاي قاضي استاد بزرگوار ميرزاي شيرازي فرمود نيم ساعت من خواهش دارم همه اش فکرمان را مشغول دنيا نکنيم و زن و بچه درست است زن و بچه را انجام بدهيم اما در شبانه روز يک ربع نيم ساعت براي خودمان وقت بگذاريم همين همسر ما که قربان صدقه‌ي ما مي‌روند فرزندان ما نفس ما در بيايد از جنازه‌ي ما وحشت مي‌کنند مي‌گويند ببريد زود در قبر رها بکنيد کسي مي‌تواند تا چاله‌ي قبر با ما بيايد کاري بکند مي‌گذارند مي‌روند آن جا هم که «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ» (شعرا/ 88) است پس من بايد روي در روي خود آر اي عشق کيش نيست اي مفتون تو را جز خويش خويش حضرت علي فرمود خودت را درياب اول خودت بار خودت را ببيند بعد مي‌تواني بار ديگران را راحت ببندي اين خلوت را خانم‌ها آقايان در شبانه روز سر سجاده اول صبح آخر شب بين روز بچه‌ها بيرون مي‌روند يک ربع نيم ساعت براي خودمان خلوت را جزء واجبات بدانيم مرحوم ميرزاي شيرازي فرمود نيم ساعت براي خودت باش اين بالاترين وصيت هاست ايشان وقتي برگشت آمد تبريز يک چند ماهي مراقبه و محاسبه را جدي گرفت حواسش بود وصيت استاد را و اول کاري که گفت وصيت استادم روزي نيم ساعت براي خودم خلوت بکنم سر و صدا برو بيا بگير ببند نامه نوشت به مرحوم ميرزاي شيرازي که فلاني اين وصيت و نصيحت شما در من بسيار بسيار موثر بود آن نيم ساعت بيست و چهار ساعت من را گرفت اين خيلي حرف قشنگي است يعني تنظيم شدم 24 ساعت من تنظيم شده وقتي ما تنظيم کرديم خودمان را روزي نيم ساعت تنظيم کنيم وقتي که تنظيم شديم آن حاکم مي‌شود بر کارهايمان هر چيزي را سر جاي خودش قرار مي‌دهيم مراقبه‌ي نيم ساعته شده 24 ساعت آدم چقدر آرامش مي‌گيرد روتين مي‌افتد ان شاء الله محاسبه را عزيزان جدي بگيرند اگر مي‌خواهند روز به روز ترقي بکنند و جلو بروند.
شريعتي: ان شاء الله خاطرم است اين آيه را شما فرموديد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (حشر/18) که ما چه پيش مي‌فرستيم بعدش فرصت نيست خيلي ممنون صفحه‌ي 597 مصحف شريف را تلاوت مي‌کنيم آيات نوراني سور تين و علق آيه‌ي پاياني که سجده واجب دارد پخش نخواهد شد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة التين
بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ?1? وَطُورِ سِينِينَ ?2? وَهَـذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ ?3? لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ?4? ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ?5? إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ?6? فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ ?7? أَلَيْسَ اللَّـهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ ?8?
سورة العلق
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ?1? خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ?2? اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ?3? الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ?4? عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ?5? كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى ?6? أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ?7? إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ?8? أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ?9? عَبْدًا إِذَا صَلَّى ?10? أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى ?11? أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ?12? أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ?13? أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ يَرَى ?14? كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ?15? نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ?16? فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ ?17? سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ ?18? كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب ?19?
ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحيم
سوگند به انجير و زيتون (?) و سوگند به طور سينا (?) و سوگند به اين [مکه] شهر امن (?) که ما انسان را در نيکوترين نظم و اعتدال و ارزش آفريديم. (?) آن گاه او را [به سبب گناهکاري] به [مرحله] پست ترينِ پَستان بازگردانديم. (?) مگر آنان که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، پس آنان را پاداشي بي منت و هميشگي است. (?) [اي انسان!] پس چه چيزي تو را بعد [از اين همه دلايل] به تکذيب دين و [روز قيامت]، وامي دارد؟ (?) آيا خدا بهترين داوران نيست؟ (8)

سورة علق
بسم الله الرحمن الرحيم
بخوان به نام پروردگارت که [همه آفريده ها را] آفريده؛ (?) [همان که] انسان را از علق به وجود آورد. (?) بخوان در حالي که پروردگارت کريم ترين [کريمان] است. (?) همان که به وسيله قلم آموخت، (?) [و] به انسان آنچه را نمي دانست تعليم داد. (?) اين چنين نيست [که انسان سپاس گزار باشد] مسلماً انسان سرکشي مي کند. (?) براي اينکه خود را بي نياز مي پندارد. (?) بي ترديد بازگشت به سوي پروردگار توست. (?) مرا خبر ده، آيا آن کسي که باز مي دارد، (?) بنده اي را هنگامي که نماز مي خواند؟ (??) مرا خبر ده، اگر اين بنده نمازگزار بر راه راست باشد (??) يا [ديگران را] به پرهيزکاري وادارد؟ [آيا آن بازدارنده سزاوار کيفر سخت نيست؟] (??) مرا خبر ده، اگر اين بازدارنده [دين را] تکذيب کند و [از فرمان حق] روي برگرداند [مستحق مجازات سخت نيست؟!] (??) مگر ندانسته که قطعاً خدا [همه کارهايش را] مي بيند؟ (??) اين چنين نيست که مي پندارد [که ما کارهايش را زيرنظر نداريم،] اگر [از کارهايش] باز نايستد، به شدت موي جلوي سرش را مي گيريم [و به سوي دوزخ مي کشانيم.] (??) [آري] موي جلوي سر دروغگوي خطاپيشه را (??) پس [اگر بخواهد] اهل مجلس و انجمنش را [براي ياري دادنش] فرا خواند، (??) ما هم به زودي مأموران آتش دوزخ را فرا مي خوانيم. (??) اين چنين نيست [که بتواند براي نجات خود کاري کند]، هرگز از او اطاعت مکن، و سجده کن و به خدا تقرب جوي. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: صفحات باقيمانده‌ي قرآن را فردا تلاوت خواهيم کرد و روز چهارشنبه دور جديد را به حول و قوه‌ي الهي آغاز مي‌کنيم حاج آقاي فرحزاد اشاره‌ي صلوات و قرآني را بفرماييد.
حاج آقا فرحزاد: پيغمبر عظيم الشان هر وقت متذکر نعمت بزرگي مي‌شدند سجده مي‌کردند گاهي هم بي مقدمه سجده مي‌کردند يک بار سجده‌ي طولاني کردند عرض کردند يا رسول الله چرا سجده کرديد بي موقع حضرت فرمودند جبرئيل امين بر من نازل شد و اين بشارت را بر من داد که اي پيغمبر خداي متعال مي‌فرمايد هر کس بر شما يک بار درود و صلوات بفرستد من خدا بر او ده بار درود و صلوات مي‌فرستم خيلي است آن‌هايي که دوست دارند خدا دائم ده برابر به آن‌ها سلام و صلوات بدهد هميشه جان و دلشان را جلا بدهند با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سوره‌ي علق که قرائت شد آيات شش تا هشت خداي متعال مي‌فرمايد «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى، أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى، إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» خيلي‌ها هستند مال ثروت شهرت اسم و رسم اين‌ها را مغرور مي‌کند خداي مهربان مي‌فرمايد انساني که خودش را مستغني از خدا مي‌بيند همين بحثي که قبل از قرآن داشتيم خودش را فقير نمي‌‌بيند ميت در مقابل خدا مي‌بيند فکر مي‌کند مال و جان و اسم و رسم و پول و سرمايه مال خودش است مال خدا نيست مملوک نمي‌‌داند بدترين آفتي که به انسان مي‌خورد استغنا از خداست بگويد من که به خدا نيازي ندارم همه کاره خودم هستم يکه تاز ميدان مي‌شود به خودش تکيه مي‌کند اين مقدمه‌ي تمام طغيان‌ها و ياغي گري است کسي که بداند هر چه دارد از خداست رجوعش به خداست بعد هم به خدا برمي‌گردد ريز و درشت کارها را حساب مي‌رسند مرحوم شيخ عباس قمي واقعا اعتقاد به قيامت داشت وصيت کرد يک کتابي من گرفتم امانت اين مال کتابخانه است وقفي است بعد از مردن من بدهيد به کتابخانه ايشان که فوت مي‌کند بچه هايش مشغول دفن و کفن و ترحيم بودند چند ماهي غفلت مي‌کنند يک شب پسرش مي‌گويد پدر من به خوابم آمد گفت اين کتابي که گفتم وقفي مال کتابخانه است افتاده زمين صحافي اش از بين رفته من اين جا در فشار هستم شيخ عباسي که با اين همه عظمت مراقبت داشته کتابي که امانت گرفته خدشه وارد شده مي‌گويد آن جا به من خدشه وارد کردند ريز و درشت مسائل حساب کتاب دارد اگر ما بفهميم که برگشت ما به خداست و همه چيز حساب کتاب دارد خودمان را تنظيم مي‌کنيم.
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها