حجت الاسلام عابدینی: عرض ادب و احترام و ارادت سلام علیکم و رحمة الله خدمت حضرت عالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیزمون بسم الله الرحمن الرحیم اللهم کن لولیک الحجت بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا انشالله که ارض وجود ما به طاعت حضرت ولی عصر آراسته بشود الهی آمین اطاعت ما نسبت به حضرت تمتعه فیها طویلا دائمی باشند انشاالله
خب در بحث سیره تربیتی انبیا بودیم و نکاتی رو در جلساتی که گذشت ذکر کردیم بالخصوص جلسه گذشته در بحث حضرت طالوت سلام الله علیه وارد شدیم قبل از اینکه ادامه بحث را آغاز بکنم باز به عنوان اون نگاه کلان به سیر تربیتی انبیا یکی دو نکته را عرض بکنم که فکر میکنم این نکات نکات ارزشمندی است برای دقت در نگاه به سیره انبیا و اولیایی که خدای سبحان ذکر میکند تا بفهمیم مقصود از این چیست تا اگر نتیجه گیری ها میکنیم بدانیم تو راستای اون مقصود است.
ببینید تو عالم وجود تو نظام هستی قواعدی حاکمه که بهش میگیم علم، که وقتی ما به اونها میرسیم با اینکه اونها از ابتدا بودند ما در رشدون کمک به اون قواعد دست پیدا میکنیم که این قواعد رو وقتی یافتیم دیگه حالا نگاهمون به شی فقط یک شی نیست بلکه اون حامل قواعدی از علم است که او رو در سراسر هستی از اون وقتی که نبوده تا آنگاهی که هست تا وقتی که نخواهد بود این سیره علمی توش جریان داره و نه تو اون تو بقیه موجوداتی که شرایط او را دارند جاریست، لذا اون زمان وجود او حد نمیزنه به اون علم خدا هم قواعد علمیش رو تو هستی بیان کرده نیامده کتاب مدون دیگری به عنوان کتاب علم بیاره بگه اینها قواعد علم منه اینام هستیست ببینید که این قواعد تو هستی جاریست نه خود قواعد علم رو تو هستی جریان داد تا ما از هستی استیاد کنیم کشف کنیم پس قواعد علم کجاست تو جاری بله اما باید با یه عمقی با یک استنباطی اجتهادی اون قاعده علمی از هستی در بیاد بشه قانون تا قابل تسخیر بشه
وقتی من قانون را به دست آوردم حالا میتونم مطابق این قانون علمی کارهای خودم رو چیکار بکنم تسهیل کنم به کار بگیرم هستی رو با این قانون در راستای کاری که میخوام. درسته؟ مثلاً آب درجه جوش میاد تو هستی ما فهمیدیم تو ۱۰۰ درجه جوش میاد تو این شرایط خاصی قاعده است پس من میتونم آب رو که تو ۱۰۰ درجه جوش میاد توربین های بزرگ مثلاً انرژی رو با همین بخار آب به گردش در بیارم.
یه قاعده علمی رو به دست آوردم از هستی حالا به کارش میگیرم میبینید چقدر انرژی تولید میشه از این به اصطلاح بخاری که از آبه و از این حرارت و بخاری که ایجاد میشه میبینه چقدر کارها به دنبال این ایجاد میشود این حالا الی ماشاالله ثمرات دیگر هم داره ولی یه قاعده علمی از هستی حالا این رو من دیگه بیشتر بازش نکنم.
انسان هر چقدر تابع باشد نسبت به قواعد علم بله قدرتمندتر میشود یعنی عبودیت انسان و قبولش نسبت به قواعد علمیست که او را توانمند میکنه لذا اگر کسی مثلاً مدرک کارشناسی میگیرد این مثلاً بر ۱۰۰ اصل علمی اطلاع پیدا کرده فرضه مثلاً وقتی کارشناسی ارشد میگیرد این یا اینها بیشتر شده یا عمیق تر شده مثلاً بر ۲۰۰ اصل علمی این مطلع تر است و تابع تر است اگر دکتری به همین نسبت میره بالاتر تا بالاتر هر چقدر اونی که فضلش بالاتر بشه یعنی به قواعد بیشتری اطلاع پیدا کرده و تسلیم شده چون اگر آدم اطلاع پیدا کنه ولی تسلیمش نشه او قاعده به کار نمیاد پس عالمتر خاضع تره در برابر قاعده، پس این نظام رو که خدا قرار داده تو هستی که ما وقتی به سمت علم داریم میریم داریم خضوع و اون عبودیت و قبول رو تمرین میکنیم چه بخواییم چه نخواهیم چه مومن باشیم چه نباشیم هیچ کسی با پرخاش بر علم و زمین زدن علم و دور انداختن علم قدرتی در جهان نمیتونه پیدا بکنه که بر هستی مسلط بشه قدرت تسخیر پیدا کنه
اگر خدا فرموده که سخر لکم ما فی سماوات و ما فی الارض یعنی من قدرتی رو در عالم قرار دادم که اون علم و به تو توانایی رو دادم که کشف این علم است و تو با کشف این علم میتوانی بر عالم چیکار بکنی چقدر زیباست قوانین را تبعیت تبعیت کنید.
لذا اگر یه موشکی میخواد مثلاً شلیک بشه از اتمسفر زمین خارج بشه جو خارج بشه این حتماً حتماً و حتماً باید شرایط ویژهای داشته باشه هم آیرودینامیک بودنش که این بتونه شکاف هوا رو راحت تر انجام بده هم خود ماده ای که این ماده در فلان حرارت و در فلان به اصطلاح نسوزه و ذوب نشود همین ها را باید تابع باشد اگر تابع گفتم نه من میخوام از این جنس بزنم خوب نمیشه میسوزد یا من نه نمیخوام آیه رو میخوام خلاصه یه چیز مثلا با اصطکاک زیاد خوب نمیره جواب نمیده دیگه تو اگه تابع نشد نتیجه نمیده این تو نظام علمه حالا تو نظام این زیباییش از اینجا این مسئله تو نظام اون سنتهای الهی در عالم که تو نظام رابطه انسان با عالم قرار میگیره که حوادث وقایع که ایجاد میشود که اینها به واسطه وجود انسان این حوادث و وقایع و اراده انسان و فعل انسان و علم انسان محقق میشود اونجا هم یک قواعد علمی مناسب خودش وجود دارد که اسم اینو میزاریم سنن الهی بله حالا تطبیقش رو دقت بکنید.
اگر کسی این سنن الهی را که جدا نیامده گفته بشه کتابی نداریم که بیاد بگه این کتاب سنن الهی است مثل کتابی از جانب خدا نیامده بود بگه این علم است هستی رو آورد علم در هستی اشباع بود وقتی ما به هستی ارتباط پیدا میکردیم قواعد علم را ازش استخراج میکرد و استفاده تو نظام سنن الهی هم همین سنخ است که خدای سبحان اعمالی را که در گذشته محقق شده است از ابتدای انسانی که بوده تو ارتباطش با خودش ارتباطش با هستی ارتباطش با انسانهای دیگه ارتباطش با خدا تو تمام ارتباطات اجتماعی ارتباطات فردی تو تمام اینها ظلم ها و ستم ها و صلح ها و در حقیقت کمک ها و هر کاری تو تمام اینها خدای سبحان قواعد و سننی دارد که اون قواعد و سنن تو خود اینها در حقیقت نهفته است و قرار داده شده است و جوریست که وقتی اینها رو تو کتاب الهی برای ما نقل میکند غرضش این است که اون سنن را استخراج کنیم از این حقایق و وقایع لذا ببینید کتاب خدا مشون از وقایع و پر است از وقایع انبیا و تقابلی که با انبیا نبرد حق و باطلی که تو طول تاریخ شده نه فقط یه تاریخ است برای این است که این وقایع اوج سنن الهی توش پیاده شده .
یعنی اونجاهایی که اغلب سنن الهی تو اینها پیاده شده این وقایعی است که خدا ذکر کرده لذا تو این وقایع که گزیده وقایع عالم است که اون حقایق الهی توش تجلی کرده رو به عنوان این به اصطلاح حقایق و وقایع انبیا و مقابلانش ذکر کرده تا ما از اینها چی رو استفاده کنیم اون سنن حاکم بر اینها رو که اون سنن دیگه اختصاص به اون نبی ندارد اون سنت دیگه اختصاص به آن زمان ندارد.
ملایی: کما اینکه مثلاً اون قواعد علمی سنت های علمی اختصاصی به زمانی آدم دیگه نداشت
حجت الاسلام عابدینی: لذا به این عنوان اگر ما حالا به وقایع انبیا نگاه میکنیم خدا به ما مثل رساندن یه مطلبی که میگن تو امتحان میرسونه بهش خب به ما یه وقایعی رو که مشحون از این پر است از این سنت نزدیکترین جایی است که میتونیم استخراج سنن رو بکنیم چون بعضی افعال خیلی دوره بعضی افعال خیلی نزدیکه افعال انبیا همونجوری که اینها فطرتشون به خدا خیلی نزدیکه و اینها رابطه قوی است ظهور سنن در وجودشان خیلی قوی است لذا استخراج سنن از زندگی انبیا خیلی ساده تر است چون اینجا محقق شده به این عنوان وقتی خدای سبحان این جریانات را برای ما نقل میکند برای این است که سنن الهی را از توش استخراج کنیم بله حالا ببینید چقدر زیبا میشه اونقت تمام سنن الهی و مواریث الهی و تمام قواعد در دوره میخواد تجلی بکند یعنی اونچه که در زمانها و مکانهای مختلف به صورت مختلف در طول مثلاً چندین هزار سال تو زندگی انسانهای این دوره شکل گرفته بوده و ظهور پیدا کرده بوده میخواد به صورت انفجاری فشرده در یک عصر اسیری که این فشرده تمام اعصار گذشته است این قواعد و سنت اونم نه در حدی که قبلا بوده بلکه به نحو اتمش در اون دوره ظهور پیدا کند
پس ما داریم نسبت به دور کردن تاریخ اسلام از قرآن کریم که برای ما آمده داره دوره آخرالزمان را برای ما تشریح میکند که چگونه آماده باشید برای آخرالزمان که از قواعد حاکم در اون دوره بتونید کمال استفاده را بکنید.
ملایی: بسیار خب این نکته خیلی نکته مهمی است که هفته قبل هم حضرت عالی و جلسات قبل فرمودید
حجت الاسلام عابدینی: به صورتهای دیگری منتها این صورت شسته و رفتهای که کاملاً مسئله رو به اصطلاح در بیاد که حکمت رجوع ما رو نسبت به مسئله دقیقتر بکنه و جذب و شوق ما رو به این زندگی حضرات انبیا و اولیا و اوصیاشون قوی بکنه و این رو ضرورت امروز ما بکنه لذا قرآن اونجاهایی رو که ذکر کرده چرا همه جا رو ذکر نکرده از زندگی هم بیاد چرا فرازهایی رو آورده چرا این فرازها پیوستگی ظاهری زمانی ندارد اغلب؟
بلکه گسسته است به ظاهر به خاطر اینکه قصدش زندگی انبیا به گفتن زندگی انبیا نبود، قصدش بیان تاریخ نبوده اساسا . قصدش بیان این سنن بود که اونجاهایی که اوج این زندگیست که این سنن توش متبلوره این سنن را آشکار کند لذا هرجا زندگی رو ما بهش میرسیم با این نگاه که اینجا کدام سنت الهی رو داره بیان میکنه بر من و حتی سنن الهی گاهی با هم اینها سبقت میگیرند بعضی از بعضی تو جاها یعنی چند تا سنت الهی تو یه جا میخواد حاکم باشه بعد افعال انسان ها به نسبت قابلیت قابلیتی رو ایجاد میکند که این سنت حاکم میشود
پس از جهت فاعلی سنن الهی فاعلیت چون تامه چرا این سنت تبدیل به اون سنت میشود به لحاظ قابلیت انسان هاست که اگر قوی تر بشود سنت بالاتری شامل میشود ضعیف تر بشود سنت دیگری که گاهی عقاب و تطهیر است او حاکم میشود.
حالا ببینید با این نگاه حالا وارد به قصه میشیم نمیدونم قاب خوبی را درست کردم؟
ملایی: حتما همینطوره، ولی من برای اینکه خودم یه خورده قشنگتر درکش کنم یه بار تشبیهی فرمودید بین قصههایی که بیان میشه در قرآن پیرامون انبیا به عنوان سنتهای الهی تشبیه کردید به اون قواعد علمی که آقا تو چند وجه اینا مشترکن که اولاً تو هستی جریان دارند چیز عجیب و غریبی نیست فضای انتزاعی وجود نداره چیزی میخوای بفهمی تو همین زندگی باید بفهمی و نکته مهم دیگر که برگشتیم یه جورایی به عقب این بود که آقا سنت های الهی که الان داره بیان میشه سیره یکی از انبیا بیان میشه نمیخواد تاریخ بگه به بشر! میخواد یک گوشه هایی رو بگه یک سنتهایی رو بگه برای اینکه بگه داداش خواهر اینا رو داشته باش برای زندگی عصر ظهور امام که فشردگی به اصطلاح حوادث و وقایع که اگر کسی مطلع بر این سنن نباشه
حجت الاسلام عابدینی: اون فشردگی حوادث وقایع اون علمی سنن دستش نباشه متحیر میشه نمیتونه تصمیم درستی رو بگیره در به اصطلاح آیات سوره بقره که از آیه ۲۴۶ بود ببینید تو سنت بنی اسرائیل یکی از سننی که بر بنی اسرائیل حاکم بود خدای سبحان، تفضلات زیادی بر بنی اسرائیل کرده بود به این مناسبط که انبیا بسیاری رو براشون فرستاده خود فرستاده شدن انبیا یه سنت الهی است که هیچگاه عقابش و عذابش را بر قومی نمی فرستد مگر اینکه قبلش رسول الهی بر آنجا رسیده باشد حجت الهی را در اونجا بیان کرده باشد و احتجاج تمام شده باشند و عقاب و عذاب الهی نازل نمیشود.
بنی اسرائیل بیشترین حجت ها برشون تمام شد چون بهترین انبیا بر بنی اسرائیل نازل شدند اما متاسفانه یکی از مسائل اساسی که همیشه در زندگی بنی اسرائیل از همون ابتدای مبدعیت بنی اسرائیل؛ چون بنی اسرائیل فرزندان یعقوب یعقوب را به عنوان اسرائیل الامه که به اصطلاح به عنوان اسرائیل یعقوب را میشناسند که عبدالله اسرائیل هم به معنای عبدالله است که اینها خودشون رو فرزندان اسرائیل میدونند که ۱۲ فرزند یعقوب که یوسف و بنیامین دو فرزند آخر و ۱۰ فرزند دیگری که یعقوب سلام الله علیه داشت اسباط ۱۲ گانه و سفت های بنی اسرائیل را شکل دادند
که این سبط ها خصوصیت شان از همون ابتدا اختلاف و تخالف و زد و خورد و نساختن با همدیگه بود که اولین مظهرش تو اولین نسل کشتن قصد کشتن یوسف که به چاه انداختنش و قصد کشتن یوسف که از اولین نسل که هنوز یعقوب سلام الله علیها حاضر است و اینها در حقیقت فرزندان بلافصلند از همونجا توطئهها آغاز شد و لذا تو ادامه تاریخ هرجا که میخوانیم میبینیم که دوران یوسف سلام الله علیه وقتی به عزت میرسد و اینها رو میاره توی به مصر وقتی تو مصر میان مستقر میشن بعد از وفات یوسف بلافاصله دوباره اختلافات بنی اسرائیل آغاز میشه به طوری که ذلت بر اینها حاکم میشود.
این ذلت در اثر اون اختلاف ایجاد شد فاستخف قومه مال این اختلافی بود که بین اینها انداخت و این اختلاف را اینها آمادگی شو داشتند لذا به سرعت به ذلت مبتلا شدند دنبال اون وقتی که موسی علیه السلام حاکمیت پیدا کرد یعنی اینها را از دریا عبور داد همینها اختلافاتشون به همین شدت ایجاد شد یعنی اینها کنارهم ببینید
از دریا میخواستن برن ۱۲ راه بنا شد باز شه اگر اون سنگی که یتفجر منهار باید ۱۲ چشمه ازش میجوشید تا امکان نداشت اینها از یه چشمه با هم بسازند دقت میکنید از ۱۲ چشمه جوشید تا از ۱۲ چشم هر سبطی که هر چشمی بود نه ۱۲ چشم فقط این مال این بود که اینا با هم نمیساختند! ۱۲ راه که ایجاد شد برای اینکه با هم نمیساختند، یعنی این منیت و عنانیت اختلافی اینها خیلی شدید بود بعد از موسی علیه السلام هم که یوشع سلام الله علیه اینها رو تون ست به یک وحدتی برساند و بتوانند یک قدرتی پیدا بکنند دوباره بعد از یوشع سلام الله علیه اینا چی شدن به اختلاف و همین تفرق مبتلا شدند و این دوباره ذلت رو این دوره که الان ما داریم صحبت میکنیم مال دوران پس از دوران یوشع سلام الله علیه است که از عزت یوشعی که ایجاد شده بود و اینها تونستن یه تمکنی پیدا کنند دوباره با اختلاف مبتلا شدن به جریان اختلافاتشون و اختلافاتشون اینها رو به طوری کرد که جالوت حاکم شد برشون و جالوت اینها را از خانه و کاشانه شان اخراج کرد نه تنها از خانه و کاشان اخراج کرد زن و فرزندان اینها را از این جدا کرد یعنی یک تحقیر شدیدی که در اثر اون اختلاف اینها و نبودن کنار همه اینها ایجاد شد
بعد ببینید ما تو آیاتی که اینها را گفتم علت داشت که عرض کردم وقتی که اینها تقاضای جهاد کردند از نبی زمانشون که حالا اشموئیل باشد اون نبی اون زمان یا که ترجمه شاید اصطلاح اسماعیل باشد که نه اسماعیلی که به اصطلاح فرزند ابراهیم است شاید اسماعیل صادق الوعد باشد که از انبیا بنی اسرائیل باشد شایدم اسماعیل دیگری غیر از اسماعیل را نقل مختلف شده اشموعیل نبی اون زمان بود اینها خدمت اون نبی آمدند و از او خواستند که ما دیگه چیزی برای از دست دادن نداریم جهاد را بر ما قرار بده.
ببینید بحث جهاد یه بحث بسیار عظیمیه تو نگاه الهی این بحث حالا من اشاره میکنم خلاصه چون میخوام خیلی بحث انتزاعی نباشه بحث اولمون هم یه بحث بالاخره دقیقی بود، ببینید موجودات تو عالم وقتی خدا حیات بهشون میده و وجود را بهشون میده همه موجودات تو عالم مجهزند به اینکه این حیات ش رو و کمالات حیات ش رو فطرتاً طلب دارند و برای بقاء خودشون فطرتاً قدرت به اصطلاح مقابله و تهاجم دارد یعنی میبینید بعضی از حیوانات به تهاجم مسلح اند، مثل مثلاً درندگان. بعضی از حیوانات به فرار مجهزند مثل مثلاً آهو مثل مثلاً حیواناتی که قدرت فرارشون حفظشونه همشون به دفاع و تهاجم مسلحاند منتها مثلا میبینید یک مثلا این حالا مثلا جوجه تیغی یا مثلا میبینید بعضیا به هم رنگ کردن خودشون با محیط میتونند خودشون رو دفاع بکنن هر کدوم یه مارمولک مثلا به مرده زدن خودش خودش میزنه
هر کدام به صورتی اونوقت انسان هم تو این رابطه مسلح به قدرت دفاع از خودشه تا اینکه خودش چی ببینه گاهی خودش را بدن میبینه دفاع از بدن یه مرتبه است گاهی خانواده را خودش میبینه دفاع خانواده گاهی مرزش مرزهای جغرافی دفاع از مرزهای جغرافیا جزوه وجود خودش گاهی خودش رو دینش میبینه اونوقت دفاع از دینش میشه دفاع از من که این دفاع از من مراتب داره خیلی تو نسبت انسان گسترده است که من انسان چی باشم...
لذا اینا این رو فقط به عنوان یک پرانتز گفتم اینا احساس کردن که از سرزمینشون اخراجشون کردن که تعبیر به اصطلاح این است که چرا ما خلاصه جهاد نکنیم فقط اخرجنا من دیارنا ما را از دیارمون اینا بیرون انداختن و ابنا ابنا فرزندان ما را گرفتند بعد از اینکه اینها تقاضای قتال کردند که دفاع کنیم از منمون خودمون از کتب علیهم القتال فلما کتب تا اجازه قتال داده شد به اینها که عیب نداره میتوانید تولوا الا قلیلا همه رفتن اغلب اینها کشته شدن جنگیدن زخمی شدن یه دفعه دیدن اون منشون که قبل احساس میکردن سرزمینشونه و باید بگیرند و ابناءشونه و در نساءشونه و مستقر بشند. اون براشون یک تشجیع ایجاد کرده بود، یه دفعه دیدن در قبال اون باید یه سری هم کشته بشن، مجروح ممکنه بشن... باید خلاصه قتال بکنند و زد و خورد داره فقط رفتن و رسیدن نیست.
تا اینجوری شد این منشون غلبه کرد بر اون شجاعتی که تشجیع شان کرده بود به اینکه بیان تو میدان. لذا تولّوا الاّ قلیلا منهم و اللّه علیم بالظّالمین این عده که کنار کشیدند همان هایی نیستند که اول در خواست جنگ کرده بودند این قالو های قران هرکدام به یک گروه متفاوت برمی گردد . گروه ضعفا که عقب کشیدند یک عده قشر خاکستری که شل وول بودند را هم با خودشان عقب آوردند و شدند عده کثیری که این یک بحث کلانیست در قران
خب در ادامه می فرماید خدا میدانست و میداند که اینها چه جور ظالم هستند علیم با این آیه به اصطلاح ذیلی که آمده انتهایی که آمده داره کل آیه را تفسیر میکنه که اینها اهل مقاتله نبودند، اینها اهل نجات نبودند، ابتلا برای اینها با روحیه ضعیف اینها نجات دهنده نیست. علیم باظالمین که ابرا هیم خلیل گفت و من ذریتی امامت رو قرار میدی خدا فرمود لاینال عهدی الظالمین حالا این ظالمین خودش یه ارض عریضی داره
و قال لهم ان الله قد بعث لکم طالوت که این جلسه قبل بحث را عرض کردیم طالوت را قرار داد ملکا قد بعث لکم طالوت ملک طالوت را برای شما ملک و فرمانده قرار دادیم یه بحث بسیار خوبی رو مرحوم علامه دارد خیلی زیباست.
می فرماید ملک و فرمانده کارش چیه کار ملکی است خیلی زیباست های متشتت را واحد میکند یعنی ارادههایی که در افراد مختلفه و پراکنده است این ارادههای مختلف رو یه قدرتی میاد که میتواند مسیطر باشد جاذبه داشته باشد، قدرتمند باشد توان داشته باشد اینها رو با هم متحد کنه و یکی بکنه اراده خودش وقتی کسی این قدرت را پیدا کرد فرماندهی لیاقت اوست سزاوار اوست. اگر کسی چنین قدرتی نداشته باشد که اراده های متشتد رو به اراده واحد تبدیل کند یا تو زمینه قابلی اون کسانی که هستند چنین چیزی در حقیقت زمینه اش نداشته باشند ملک بودن معنا پیدا نمیکند
پس حقیقت ملک بودن چه در جایی که اون ملک صالح است چه در جایی که ملک ناصالح است لابد للناس من امیر او فاجر این امیر کسی است که قدرت دارد ارادهها رو یکی کند تحت اراده خودش درآرد و لذا وقتی ارادهها اومد تحت اراده حالا یه قدرت جمعی شکل میگیرد برای یک کار حالا ممکنه این فاسد باشد ممکنه این صالح باشد ان و فاسد هم اگر این قدرت را پیدا کرد اراده ها را جمع کرد کنار هم میتونه فساد گسترده تر کند میتونه فسادش را بیشتر بکند و حتی اگر تونست با زور این اراده ها را کنار هم قرار بده یعنی گاهی با شوق اراده ها کنار هم قرار میگیرد مثلا کنار پیغمبر اکرم کنار امیرالمومنین اراده ها با شوق کنار هم جمع شد اما کنار فرعون و نمرود اراده ها از ترس کنار هم جمع شد ولی قدرت اراده اش تونست اینها را کنار هم جمع کنه
ذوالقرنین تونست با شغل لشکر عظیمی رو ایجاد بکند حرکت بکند هر جا را که میخواست فتح بکند اما اونجاهایی که اساس ملک این است که اراده ها کنار هم جمع شه. حالا اینجا خدای سبحان تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است ما از ملک تصور داشته باشیم ببینید این از اون سنت های الهی است که ملک کسی است که قدرت دارد اراده های متشتط را تو خود وجود انسان هر فردی اگر نفس انسان تحت امامت عقل قرار بگیرد تحت ملک عقل قرار بگیرد عقل فرمانده باشد این تمام قوای انسان تحت ملوکیت عقل سرعت حرکت پیدا میکند
اما اگر این عقل حاکمیت پیدا نکرد و نفسی که هر به اصطلاح میلیش او را به یک طرف میکشاند هر چیزی او را به سمت خودش جذب میکند هر ترش و شیرینی او را به سوی خودش میکشد اونجا اگر شد عمارت نیست کم من امیر کم من امیر تحت به اصطلاح نفس که حالا من مضمونش بگم چه بسیار امرایی که عقلی که عقلی که امیر باید باشد اسیر است تحت نفسی که اون نفس این رو به اسارت گرفته یعنی میتواند نفس این امیر رو اسیر کند وقتی امیر اسیر شد از امامتش معزول شد وقتی عمارت نداشت اینجا امیر ندارد اگر هوای نفس شد عمیق این هوای نفس متشتت است نمیخواد اراده ها را کنار هم جمع کند میخواد اراده ها را مختلف کند تا این قلعه و این وجود و این سیسی تعبیر که آمده این قلعه از هم بپاشد ملک بدون ملک است بماند و بپاشد
لذا اگر که عقل امیر شد و عمارت وجود انسان را به کار گرفت همه اعضا و جوارح به کمالشون میرسند و این قلعه حفظ میشود و اراده های اینها با هم تحت اراده عقل حرکت میکند شهوت به جای خودش به اندازه اشباع میشود غضب در جای خودش میشه جاهد الکفار وا المنافقین شهوت میشود سارعوا الی مغفره الله تمام اینها به اوج به اصطلاح نتیجه میرسند و فعلیت میرسند و بدن در یک سلامت و آرامش و راحتی قرار میگیره در حالی که اگر عقل امیر نشد نفس و نفسی که اماره به سوق پراکنده است اضطراب دنبالش میاد تشتت و پراکندگی به دنبالش میاد عین این مسئله که نفع انفسیه در بیرون هم هست
ببینید عمدا من دارم قواعد و سنن رو مرتبط با هم دارم اینجا چیکار میکنم از اینجا دارم در میارم که اگر اون مقدمه رو گفتیم تو متن اینها رو بتونیم استفاده بکنیم پس یک تطابقی بین نظام آفاقی و نظام انفسی است اون عمارت در نظام آفاقی که تجمع اراده های افراد مختلف است همین در نظام انفسی چی هستش این تجمع تحت عمارت عقل است که خدا پسندیده تا این تشدد محقق بشود ببینید نظامی را که خدا خلق کرده یه قانون برش حاکمه یک قواعد برش حاکمه
اینا خیلی کار زیبا میکند. ببینید یکی از مشکلات ما تو کشور این است قواعد زیادی داریم که با هم ممکنه به تعارض بکشند و لذا گاهی کسانی که دنبال سوء استفاده هستند به قواعد مختلفی استناد میکن تا کار خلاف ش را توجیه کنند و اونایی هم که دنبال کار صلاح هستند گاهی میبینی که پراکندگی قواعد اون راه حرکتشون رو سد میکنه. نمیتونن میکشونشون از این طریق اما اگر این قواعد تنناظرشون تشابهشون عقل منفصلی که اینها رو ایجاد کرده یه واحد باشد همه از یه جا نشأت گرفته باشد تحت یک حاکمیت باشد تشتت ایجاد نمیشه این تکثر ایجاد نمیشه؛ لذا هر کدام مؤید دیگری است هر کدوم مفسره دیگری است نه اینکه مقابل دیگری باشد
خب در اینجا میفرماید که قد بعث لکم طالوت ملکا فقال له فقالو... قالو اینها قالوا کیا هستند اینا یه دستهای که بهانه گیری اون دسته که کشیدن کنار که هیچی، اینایی که ماندند اینهایی که قلیلی که ماندند همشون دل هاشون صاف نیست همشون توی رتبه نیستند نگاهشون این بود که خدایا سزاواره ملک شدن و فرماندهی ما باید خلاصه مورد عنایت تو قرار بگیریم پس اگر رفتن گفتن که برای ما ملکی بگذار نه یعنن یه ملکی که تو میخوای قالوا انا یکون له الملک قبول نکردن آخه طالوت چرا با اینکه از اسباط بنی اسرائیله اما از سبط ضعیفه لذا چرا اون باید از سبط قوی باشد تعبیر النایون این اراده های ما را مجتمع نمیکند چون ما قبول نداریم نمیپذیریم ضعف قابلی این ندارد اناون له الملک علیه و نحن احق بالملک نفی او را نمیخواهند بکنند اثبات خودشون را میخواهند بیشتر بکنند. نفی او برای اثبات خودشونه... نه بگن این نیست یکی دیگر را بگذار نه این نیست اگر ما اومدیم گفتیم ملک ببینید تو رفتارهای ما گاهی ناخواسته اینا هست که یه جایی که مثلاً میشینیم میگیم حتی مشورت مقصودمون این است که من نه، اینکه این مورد خوب نیست یعنی واقعا شما بنشیند هرکی لذا ببینید تو معرفی حتی اونجایی که اون شایسته سالاری نباشه همین است منتسب به من مورد نظر من احق بالملک یعنی همین شایسته کنار
اما شایسته سالاری یعنی چی؟ طالوت است از برتر لاوی و یوسف شاید نباشد به نظر شما اما این شایسته است از نظر خدا و نحن احق بالمک منه ولم یوت سعه من ماله نگاه اینها یه نگاه مادی بود این خلاصه پول نداره این جایگاه و شرافت ظاهری ندارد لم یت صة من المال پس نگاه اینا کی اند این است کسی میتواند شایسته جمع کردن ارادهها باشد که پول بیشتری داشته باشد تا مردم به هوای پول او جذبش بشوند. تحت فرمانش قرار بگیرد در روایت دارد اگر کسی ثروتمندی رو اکرام بکند به خاطر ثروتش دو ثلث ایمانش از دست داده
عجب که خیلی هم شایع انسان گاهی یک کسی که پولداره با کسی که بی پوله میرسه ناخودآگاه انسان نسبت به اون که پول داره یه خضوع بیشتری پیدا میکند چون پول رو ملاک برتری دیده دو سوم تعبیر این حدیث قدسی است به موسی کلیم که موسی اگر کسی ثروتمندی رو به خاطر ثروتش اکرام بکند دو ثلث ایمانش بر باد داده و از دست داده
حالا این ها ببینید ملاکشون این است من المال پولدار باید حاکم باشد اون چیزی که الان تو کشورهای مثل آمریکا مثلاً میگن کی میتونه رئیس جمهور بشه حداقل مالش اینقدر باشد حداقل مالی دارد که باید انقدر کمتر نداشته باشد باید معلوم بشه که یعنی لم یوت سعت من المال اونجا هم اینا همین حرفشونه باید پولدار حاکم باشد نه شایسته اونقت میشه یه رئیس جمهوری که اینجور فرمایش آقا یک کسی است که خلاصه مثل ولگردهای خیابون حرف میزنه. در حالی که میخواد اراده های مجتمع مردم به اصطلاح عالم را مرتبط کنه و متحد کنه اینجور حرف زدن هایی که حرف زدن هایست که گاهی یه آدم کوچه پس کوچه خیابانی اینجور حرف نمیزنه .
خب این میفرماید که و قال ان الله اصطفی علیکم خدا برگزیده مگه شما از خدا نخواستید مگه اونی که خدا برمیگزیند و انتخاب میکند او قدرت را جمع کردن ارادهها را دارد اگر او آمد سلطه بر اراده ها هم ایجاد میشود. چون اراده ها در دست خداست قلوب در دست خداست قلبها در دست خداست
چقدر زیباست امام رحمت الله علیه میفرمایند در فتح بستان وقتی بستان فتح شد میفرماید فتح الفتوح انقلاب اسلامی این نیست که بستان را ما فتح کردیم فتح الفتوح انقلاب اسلامی این است که قلوب این جوان ها به سمت این امر با هم متحد شد چقدر زیباست
یعنی قلب ها که مجتمع میشود میاد در اینجا تا مرز شهادت وایمیستند اجتماع این قلوب اون فتح الفتوح است خیلی زیباست که اگر انسجام ملی ایجاد میشود این فتح الفتوح است بقیه اش فرع است اینکه قلوب را یه چیزی مجتمع میکند کنار هم میان قرار این ممکنه یه امر به اصطلاح داخلی خود ما ممکنه یه جنگ بیرونی باشد که بر ما تحمیل شده یعنی وقتی اون جنگ هم میاد خلاصه و ما متحد میشیم این یه فتح الفتوحی است که خدا قلبها رو به تعبیری که در اون آیه شریف است که واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً فکر نکنید اتفاقی کنار هم جمع شدید. تا دیدید قلبتون به یکی مایل است و او به شما مایل است یه جمعی داره بگید خدایا شکرت تو قلوب ما را به هم مرتبط کردی تو قلوب ما را یعنی اینجا را فعل خدا ببینیم که الف بین قلوبکم به ... خیلی زیباست که اونجا می فرماید که یاد بیارید که به اصطلاح بر لبه خدای سبحان شما را انقذکم منها نجات اون دشمنی و کینه ها و اختلافات علی شفا حفره من النار یعنی اون جدایی ها گسست ها کینه ها این شفا حفرت این لبه آتش بود اما خدایش انقذکم منها شما را از این نجات یعنی متحدتان کرد محبت بینتون ایجاد کرد. لذا اگر کسی قدر این محبت را نداند قدر نعمت الهی را ندانسته
حالا ما برای اینکه وقت را تمام میشه فقط این را عرض بکنم که می فرماید که فزاده فی العلم وجسم که انشالله این سرفصل بحث بعدی باشد که زاده فی العلم و الجسم ادامه آیه ۲۴۷ دیگه بله بله ادامه بدید ۲۴۷ آیه همین ادامشه که که وجه ترجیح طالوت که خدا انتخابش کرده این است یه قاعده داره بیان میکند که شرط فرماندهی چیست سنت الهی اگر بر پیروزی میخواهید چیه فرمانده چه مشخصاتی باید داشته باشد
ملایی: اون تعبیر مقام معظم رهبری اومد تو ذهنم درباره اون انسجام مردم تو همین ماجراهای اخیر تعبیر ایشون وحدت مقدس بله شاید خیلی ها میگشتن دنبال اینکه این مقدس از کجا از همین آیه شری بسیار عالی خیلی متشکرم خیلی متشکرم حاج آقای عابدین ما حسن خطام برنامه مون امروز تلاوت قرآن کریم هست و یه چند تا دعا برامون بفرمایید و بعد بریم محضر قرآن و دیگه تا هفته آینده
حجت الاسلام عابدینی: انشالله خود آقای سبحان قدر عید و وحدت رو و این الفت بین قلوب را برای ما بیش از گذشته قدردان ما را قرار بده الهی آمین باران رحمتش رو باران رحمتش رو به لطف خودش نگاه به ما نکنه خدا قابلیت ما و لیاقت ما در این مسئله مانعه انشالله خدای سبحان به قلوب اولیائش خانواده شهدا به اون دردمندان به اون مومنین خالص به کسانی مظلومین خدا نگاه بکند باران رحمتش رو به زودی زود به بهترین وجه بر همه کشور ما بر خلاصه قسمتهای مومنان و کشورهای مجاور که از مسلمان ها هستند انشالله خدای سبحان نازل بکند. الهی آمین باران رحمتش در دل های ما هم انشالله نازل بکند نسبت به هم رئوف تر از گذشته باشیم شرح صدرمون در تحملون نسبت به همه بیشتر باشد. خانواده های مومنان رو یک استحکام بیشتری از گذشته بده که اگر خانواده ها اون رحمت و عطوفت و الفت بینشون قوی بشود جامعه این رحمت به جامعه هم سرایت میکنه الهی آمین
ملایی: خیلی متشکرم از شما حاج آقای عزیز و هفته آینده هم محضر حاج آقا میرسیم ادامه این بحث رو من برگردم به اول برنامه یه جورایی لطفاً آیات ۲۴۶ به سوره مبارکه بقره رو مرور بکنیم حالا اگر کسی وقت داشت یه تفسیری تاویلی چیزی هم از این آیات ببینه. قصه بر سر اینه که آقا بعد از حضرت موسی داستان حضرت طالوت داره بیان میشه ولی ما قصه نمیخوایم بگیم نمیخوایم تاریخ پیامبران رو مرور کنیم خب حالا یه چیزی گفته و شنیده باشیم نه اینها چیزهاییست که الهام بخش برای وظایف ما در عصر ظهور اینها بیان کننده سنتهای خداست. سنتهایی که زمان طالوت بوده و زمان مهدی علیه الصلاة و السلام هم خواهد بود
صفحه هفتم قرآن کریم سوره مبارکه بقره آیات ۳۸ تا ۴۸ تقدیم میکنیم ثوابش رو امروز محضر اولین شهید محراب آیتالله قاضی طباطبایی که امروز سالروز شهادت ایشونه ثواب باشه برای او و همه شهدا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل قرآن بخوانیم خداحافظ
صفحه 7قران کریم