اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

حجت الاسلام بهشتی- قهرمانان توحید( مادران پیامبر)

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیامبر عزیز اسلام فرمود آیا به شما خبر بدهم از خوب ترین خوبان الله اجود الاجود خداست خوب ترین خوبان، یا بخشنده ترین بخشنده ها و انا اجود بنی آدم در بین بنی آدم خوب ترین منم پیامبر اسلام بر قله ایستاده خداوند از روی مهرش از بین انسان ها پاک ترین ها و بهترین ها را سوا کرده ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم در بین اون سوا کرده ها پیامبر اسلام عزیز ترین بنده خداست در این برنامه ی قهرمانان توحید می خواهم پنج بانویی را که پیامبر اونها را مادر صدا می زده در رشد پیامبر نقش داشتند در بزرگ کردن پیامبر این بانوان نقش داشتند ما نگاه مان به این پنج بانو نگاه قهرمان است چون قهرمان قهرمانان را پرورش دادند آمنه دختر وهب و حلیمه سعدیه و ام ایمن و فاطمه بنت اسد و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها اینها بانوانی هستند که در تاریخ ثبت شده و پیامبر این کلمه را برایشان به کار می برده مادرم، مادرم، اسلام هم که آمد برای مادر یک جایگاه ویژه و برای پدر و برای مادر و مادر بیشتر تا خانواده در نگاه مسلمانان از یک قداستی برخوردار باشد این حدیثی که فاطمه زهرا از پدرش پیامبر نقل فرمود که بهشت زیر پای مادران است خود پیامبر نسبت به بانوانی که به او خدمت کردند قدر دان بوده نفر اول آمنه بنت وهب بود خوب این را باید بدانیم که مادران پیامبران مخصوصا پیامبران اولوالعزم انسان های خاصی بودند قران کریم اشاراتی دارد راجع به الهامات و اشراقات الهی به مادر موسی علیه السلام و مادر عیسی ابن مریم علیه السلام در تاریخ درباره مادر ابراهیم علیه السلام یک چنین گفتارهایی به ثبت رسیده که فرشته ها نزد اونها آمدند اخبار غیبی را درباره فرزندی که در آینده به دنیا می آورند به اونها الهام کرده اند.

یک نکته دیگری اینجا عرض کنیم از نظر اعتقادی ما مسلمانان و به ویژه ما شیعیان اعتقاد داریم پدران و مادران پیامبران و امامان یکتا پرست بودند در زیارت نامه ها می خوانیم که شما از اصلاب شامخه و ارحام مطهره یعنی پدر و مادرهای پاک و پاکیزه از نظر اخلاقی و از نظر اعتقادی و فکری مشرک در بین اجداد پیامبران وجود نداشته در تفسیر این آیه و تقلبک فی الساجدین خطاب به پیامبر اسلام است خداوند می فرماید ای پیامبر خداوند تو را در بین سجده کنندگان جابجا کرد از پدری یکتاپرست به فرزندی یکتاپرست و از مادری یکتاپرست و سجده کننده به مادری سجده کننده در تفسیر این آیه این موضوع اعتقادی مطرح شده که اجداد پیامبران و امامان همه موحد بودند و پاکیزه بودند از نظر اخلاقی چون خدا اونها را برای راهنمایی و راهبری ملت ها سوا کرده پاکیزه بودند حضرت آمنه بانویی با شرافت و پاکیزه و مادر گل سر سبد هستی، پیامبر فرمود خداوند پیوسته مرا از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک منتقل ساخت تا به دنیای شما آورد و هرگز مرا به آلودگی جاهلیت آلوده نکرد اعتقادات شیخ صدوق کتابی است صفحه ی 135 این حدیث در این کتاب آمده دختر وهب از قبیله ی بنی زهره در بین اعراب دو قبیله خیلی سرشناس و پاکیزه و خوش نام بودند یکی همین قبیله ی بنی زهره هست یکی بنی هاشم که پیامبر ما و پدرش از اون قبیله است آمنه حدود 24 سال قبل از حادثه ی عامل الفیل به دنیا آمده یعنی 64 سال قبل از بعثت پیامبر اسلام، پیامبر فرمود خداوند از فرزندان ابراهیم اسماعیل را برگزید و از فرزندان اسماعیل بنی کنانه و از بنی کنانه قریش و از قریش بنی هاشم و مرا از بنی هاشم، بنی زهره هم یک شاخه ای از قریش هست یعنی به لحاظ خاندان امروزی ها می گویند ژنتیک هم پیامبر ما و پدرش و هم مادرش از طایفه ها و قبیله های پاکیزه بودند مادرش برره یعنی بانوی نیکوکار شاید شما نشنیده باشید آمنه تک فرزند بود اونهایی که تک فرزند هستند خیلی پیش پدر و مادرها عزیز هستند ما در دهه شصت وزیر بهداشتی داشتیم که تک پسرش در جبهه به شهادت رسید هیچ وقت فراموش نمی کنیم آمنه تک فرزند خانواده است می خواهیم ببینیم عبدالله به خواستگاری اش آمد چقدر این دختر عزیز بوده به همین خاطر پیامبر عزیز ما خاله نداشته دایی نداشته بانویی با فضل و خوش سخن و شاعره، هم عبدالله پدر پیامبر در جامعه ی اون روز خوش نام بوده بخشنده بوده و کریم بوده و هم آمنه بانویی سرشناس و با کمال، مادر عبدالله فاطمه نام داشت وقتی ادب و حسن و جمال آمنه را در خواستگاری دید برای پسرش بیان کرد که پسر جان عبدالله در مکه دختری بهتر از او از جهت زیبایی و بزرگی و کمال و عقل وجود ندارد یک دختر نمونه مادر پیامبر ما شده فرزندم این دختر از خویشان توست و در مکه مانند او در عقل و طهارت گفته این اشعار را برای فرزندش سروده ان صح ما ابصرت فی المنامی فانت مبعوثٌ علی الأنامی اگر اون خوابی که من دیدم چون بعضی از الهامات و اشراقات الهی در عالم رؤیا به آمنه منتقل می شد اگر اون خوابی که من دیدم درست باشد تو برای اقوامی به عنوان پیامبر مبعوث خواهی شد من عند ذی الجلال و الاکرامی تبعث فی الحل و فی الحرامی از جانب خدای بزرگ به پیامبری مبعوث می شوی هم برای سرزمین حجاز و هم برای خارج از این سرزمین سرزمین های دوردست این را مادری که هنوز سالهاست به بعثت فرزندش مانده به صورت شعر برای فرزندش بیان می کند گفتند از نظر زیبایی همچون ماه درخشان بوده احسن النساء جمالاً و کمالاً و افضلهن حسباً و نسبا از نظر زیبایی و کمال نیکوترین زنان و از نظر خاندان و ریشه دار بودن و اصیل بودن بهترین خاندان را داشته خوب چند ماهی از این ازدواج گذشت خوب مراسم عروسی برگزار شد و عبدالمطلب بستگانش را خبر کرد و لباس خوب پوشیدند و خطبه خواند عبدالمطلب به بعضی از فرازهای سخنان او می خواهم اشاره کنم می خواهم همان حرف اول را دوباره اثبات کنیم که این خانواده ها یکتاپرست بودند و بر دین حضرت ابراهیم علیه السلام بودند بت پرست نبودند مراسم عروسی این دختر تک فرزند از یک خاندانی جلیل القدر برگزار شد و عبدالمطلب برخواست و در فصاحت تمام خطبه خواند مرسوم بوده حتی قبل ازا سلام چون مراسم ازدواج را بزرگ می دانستند آسمانی می دانستند قبل از صیغه عقد سخنانی می گفتند و خطبه ای می خواندند پیامبر ما هم همینطور بوده و امامان ما هم خطبه می خواندند الان هم مرسوم است بعضی از علما خطبه ای می خوانند در ستایش پروردگار و توصیه هایی می کنند به مهر ورزی اون دخت رو پسر عبدالمطلب گفت حمد می کنم خدا را حمد شکرکنندگان و حمدی که او شایسته است بر آنچه به ما بخشیده ما را همسایگان خانه ی خود الان مشهدی ها افتخار می کنند در جوار امام رضا هستند مردم مکه افتخار می کنند در جوار کعبه هستند عبدالمطلب خدا را شکر می کند به خاطر اینکه ما را همسایگان خانه ی خود و ساکنان حرم گردانیده است و محبت ما را در دل های بندگان خود انداخته و ما را به جمیع امت ها شرافت داده و از تمام آفت ها و بلاها حفظ نموده حمد می کنم خدا را که نکاح و ازدواج را بر ما حلال و زنا را بر ما حرام گردانیده است بدانید که فرزند ما عبدالله از دختر شما آمنه خواستگاری می کند با این مهریه، مهریه را هم شمرده اند آیا راضی هستید پدر دختر وهب صدا زد راضی شدیم و قبول کردیم سپس عبدالمطلب چهار روز در مکه ولیمه داد به افتخار این مراسم عروسی، خوب عروس و داماد به خانه خودشان رفتند یک زندگی جدید در فصلی جدید آغاز شده ولی خوب تقدیرات الهی این بود که خیلی کوتاه چند صباحی گذشت خداوند به جبرئیل امر کرد که در جنت المأوا ندا کند اسباب تقدیر ظهور پیغمبر بشیر نذیر تمام شده الان وقت آمدن این پیامبر از عالم ماورا و غیب به این جهان است او صاحب امانت و صیانت و رحمت من خداوند می فرماید بر بندگان است نور او در گستره ی گیتی و همه شهرها ظاهر خواهد شد هر که او را دوست بدارد به شرف بشارت یافته و هر که او را دشمن بدارد بدترین عذاب برای اوست نام او در آسمان احمد و در زمین محمد و در بهشت ابوالقاسم است پس فرشتگان صدا به تسبیح و تهلیل و تقدیس و تکبیر بلند کردند الله اکبر می گفتند و سبحان الله می گفتند فرشته ها خبرهایی قبل از زمین در آسمان ها رخ داد هنوز نطفه ی پیامبر می خواهد شکل بگیرد درهای بهشت را گشودند درهای جهنم را بستند و حوریان از غرفه های بهشت مشرف شدند و مرغان بر درختان بهشتی صدا به تسبیح خالق بلند کردند این مطالبی را و این حدیثی را که عرض کردیم علامه مجلسی در کتابی که به زبان فارسی نوشته حیات القلوب جلد سه و صفحه 88 آورده آرام آرام آمنه در خود احساس کرد که باردار شده این هم از الطاف الهی است که یک بانو به لطف پروردگار صاحب فرزند می شود ولی اون احساساتی که بقیه ی بانوان دارند احساس درد دارند و احساس رنج می کنند به قول قران وهناً علی وهن یک دشواری و رنجی ولی آمنه این حالت ها را نداشت بسیار شادمان و بسیار آرام و بسیار راحت خود او می گوید در دوران بارداری فرشته ای پیش من آمد همان گونه که قرآن کریم درباره حضرت مریم بیان می کند فرشته ای نزد مریم آمده یا مادر موسی علیه السلام مورد خطاب پروردگار قرار گرفته در دوران بارداری فرشته ای پیش من آمد و گفت تو به سرور این امت حامله شده ای این فرشته دیگر نیامد تا روز زایمان و وضع حمل آمنه می گوید هنگامی که به پیامبر حامله شدم مشاهده نمودم که نوری از او درخشید و در پرتو اون نور کاخ های امپراطورها و پادشاهان را به من نشان دادند یک قصه ای هست در ظهور پیامبران که خداوند از روی مهرش نشانه هایی را جرقه هایی را ستاره هایی را روشن می کند که انسانهای حق پذیر مطمئن شوند این پیامبر است پیامبر عزیز اسلام که به دنیا آمده شما شنیده اید که مشعل آتشکدۀ زردتشیان خاموش شده یا کنگره های کاخ کسری شکسته نشانه هایی است که افراد حق پذیر به فکر فرو بروند چه ارتباطی هست بین این حوادث و تولد این نوزاد از جمله همین نشانه ها که مادرش تصاویری از کاخ های مثلا امپراطور روم را می بیند یعنی پسر او این مناطق را فتح خواهد کرد.

در همان حالت حاملگی ندایی شنیدم به من گفته شد تو به سرور این امت حامله گردیده ای هنگامی که پا به عرصه ی هستی گذاشت بگو او را از شر هر حسودی در پناه خدا قرار می دهم و او را محمد نامگذاری کن این را قرآن به ما یاد می دهد وقتی حضرت مریم به دنیا آمد مادرش او را و فرزندان او را انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان پروردگارا این بچه را و بچه های او را از شیطان به پناه تو سپردم علامه مجلسی یک جلد بحارالانوار را اختصاص داده به تعویذات یعنی دعاهایی و ذکرهایی که انسان را حفظ می کند از خطر حسودان از خطر بدخواهان پیامبر اسلام و مادرش بدخواه داشته چندین بار می خواستند ترور کنند و بکشند مادرش و خودش را در کودکی داستان هایی دارد مادر بهش پیام رسیده که بچه ات را به پناه خدا بسپار آمنه پیوسته پیام هایی را از عالم غیب دریافت می کرد و برای شوهرش عبدالله نقل می کرد عبدالله هم از او تقاضا می کرد که برای کسی نقل نکن چه بسا به تو حسادت بورزند تا اینکه نوشته اند به ماه هفتم بارداری آمنه رسید که عبدالله عازم یک سفر تجاری شد مرسوم بوده در عربستان قران کریم می فرماید لایلاف قریش ایلافهم رحلۀ الشتائ و السیف دو سفر بزرگ تجاری داشتند قریش یکی تابستان ها و یکی زمستان ها و یکی به فلسطین و یکی به یمن کالاهایی را می بردند و می فروختند و کالاهایی را می خریدند و می بردند مجدداً به منطقه ی دیگر حالا عبدالله با تک فرزند وهب که آمنه که باردار هم هست همدیگر ا در آغوش کشیدند و گریستند و خداحافظی کرد آمنه تاب این فراق را نداشت عبدالله گفت خیلی زود بر می گردم این سفر انشاالله کوتاه خواهد  بود اما چند ماهی نگذشت که خبر بیماری عبدالله به مکه رسید در راه بازگشت به مدینه رسیدند بیمار شد و پس از چند روز خبر درگذشت او به مدینه رسید و از همه بیشتر عبدالمطلب قصه می خورد و آمنه بیقراری می کرد او که شاعر بود در رسای همسر خود عبدالله این ابیات را سروده و من ترجمه بعضی از اون بیت ها را برای شما بیان می کنم سرزمین بطحا یعنی حجاز از وجود پسر هاشم خالی شد و او در میان بانگ شیون خارج از این سرزمین آرمید مرگ او را دعوت کرد و او دعوت مرگ را پذیرفت و مرگ هیچ گاه کسانی چون پسر هاشم را باقی نمی گذارد شامگاهی دوستان او در میان ازدحام از این سو به آن سو رفتند و تابوتش را بر دوش گرفتند هر چند مرگ او را فراگرفت ولی چه بسار بخشنده و چه بسیار پر مهر و محبت بود.

حوادث به نگاه ما ممکن است بد باشد اما وقتی همه جانبه نگاه کنیم چه بسا در کنار حادثه ها برکات و اسراری باشد که ما خبر نداریم خداوند در قرآن کریم می فرماید چه بسا چیزی را ناپسند می دارید اما خیر در آن هست چه بسا اسراری در این عالم هست که ما بی اطلاع هستیم آمنه این تک فرزند خانواده شد تنها تا اینکه پسرش به دنیا آمد جاری او فاطمه بنت اسد هر روز به او سر می زد یک روز اومد دید یک بچه دستش است گفت آمنه چطور بچه را به دنیا آوردی گفت زنانی از بهشت آمدند خودشان را معرفی کرد یکی گفت مریم هستم و یکی گفت خواهر موسی و یکی گفت همسر ابراهیم هستم اینها کمک کردند و این طفل به دنیا آمد مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که وقتی آمنه به درد زایمان مبتلا شد فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب نزد او آمد و آمنه گفت نوری را دیدم نوری را دیدم که بین مشرق و مغرب درخشندگی می کند فاطمه بنت اسد چیزهایی را که مشاهده کرده بود و حرف هایی که از آمنه شنیده بود آمد برای شوهرش ابوطالب تعریف کرد ابوطالب هم به او یک خبر غیبی را داد که بدان فاطمه تو به زودی فرزندی به دنیا می آوری وصی این مولود خواهد شد در آینده فاطمه بنت اسد فرزند چهارمش علی ابن ابیطالب را به دنیا آورد که وصی پیامبر شد در کتاب شرف المصطفی ماجرای تولد پیامبر اینگونه آمده که روز دوشنبه بود من تنها در خانه بودم عبدالمطلب به طواف خانه خدا مشغول بود صدایی بلند شندیم ابتدا وحشت کردم اما با پر مرغی مرا نوازش کردند و ترسم ریخته شد نوشیدنی سفید به دستم دادم و نوشیدم جماعتی از زنان را دیدم گرد من جمع شدند دیبایی سفید بین زمین و آسمان کشیدند و جماعتی دیگر ابریق های سیمین در دست هایشان بود و من عرق کردم که از بوی مشک خوش تر بود تعداد زیادی پرنده دیدم که سقف اتاقم را پوشاندند و منقارهای آنان از زمرد و پرهایشان از یاقوت بود و می گفتم الان عبدالمطلب بیاید و نوه خودش را ببیند و بشنود من به آسانی زایمان کردم در حدیث آمده هنگام میلاد پیامبر اسلام خداوند به فرشتگان دستور داد به همدیگر تهنیت بگویید بزرگترین فرستاده من به دنیا آمده حضور فرشتگان در مراسم وضع حمل پیامبر سابقه داشته همان گونه که گفتیم مرحوم کلینی در کتاب کافی جلد یک صفحه 499 می نویسد خانه ای که پیامبر ما درش به دنیا آمده به مولد النبی شهرت پیدا کرد د رآینده ها به صورت مسجد در آمد خوب نوبت دوران شیردهی شده خوب خانم ها وقتی فرزند به دنیا می آورند خیلی آرزو می کنند شوهرشان باشد تبریک بگوید و دسته گلی بیاورد که آمنه یک چنین انتظاری را داشت ولی نشد یک ماجرای دیگر پیش آمد به دلیل بیماری های سختی که در حجاز می شد مثلا وبا و بعضی گفتند به دلیل اینکه دوست داشتند مردم شهر بچه هایشان زبان عربی اصیل آموزش ببینند سالی چند نوبت از کوهستان بانوان شیر دهی می آمدند و یک مبلغی می گرفتند و بچه های خانه ها را به کوهستان می بردند و اونها را شیر می دادند به این دلایلی که عرض کردم جمعی از کوهستان آمدند که نفر آخر اونها حلیمه سعدیه یعنی بانوی بردبار سعدیه هم یعنی خوشبخت حلیمه سعدیه از خانواده فقیر بود یک شتر لاغر داشتند هی خراب می شد این وسیله بقیه را عصبانی کرده بود آخرین نفر بود که وارد مکه شد از اینجا به بعد می خواهیم برویم بانوی دومی که پیامبر او را مادر صدا می زده حلیمه ی سعدیه بانوانی که از کوهستان آمده بودند بچه هایی پیدا کردند و قرار داد بستند تا چقدر وقت می گیریم و اما حلیمه سعدیه که خوشبخت بوده به حقیقت قسمتش شد این نوزاد را به کوهستان ببرد نوه عبدالمطلب و پسر آمنه را چقدر سخت بود برای آمنه فراغ این پسر شوهر را از دست داده ناچار است این پسر را هم ولی بعضی گفتند حلیمه گاهگاهی از کوهستان این بچه را می آورد و به پدر بزرگش که او هم می گفت من دلتنگ این نوه می شوم نشان می داد به مادرش نشان می داد تا دو سال حلیمه ی سعدیه این بچه را شیر داد یعنی سلول های بدن بزرگترین پیامبر خدا از یک بانوی فقیر است حلیمه سعدیه و شوهرش خیلی زود شگفت زده شدند و دیدند در راه بازگشت همان شتر لاغری که نمی توانست راه برود چطور می دود و از همه سبقت می گیرد همان شتری که شیر نمی داد پستان هایش به شیر آمده خود حلیمه برای بچه خودش شیر کافی نداشت ولی دید خداوند به صورت معجزه آسا به خود او به شتر او شیر داده به کوهستان رسیدند دیدند زمین های زراعی اونها متفاوت است با بقیه ی زمین های زراعی همه اینها باعث شد چه حلیمه و دیگران بفهمند این نوزاد یک سرنوشت ویژه ای در پیش دارد.

وقتی حلیمه سعدیه این پسر را از مادر داشت جدا می کرد و خداحافظی می کرد مادر این اشعار را برای بچه اش خوانده او را به پناه خدای بزرگ می سپارم از شر آنچه که در جهان ممکن است بگذرد امیدوارم او را در حالی ببینم که بُرد های گرانقیمت پوشیده و نسبت به مردم خوشرفتار و نیکو منش است از حلیمه پرسیدم از این بچه در کودکی چه به یاد داری بیشتر به نظافت او اشاره می کند می گوید با بقیه ی بچه های من متفاوت بود بعد از دو سال آورده برای مادرش مجددا بیماری وبا یا بیماری دیگری هجوم آورده بود و مردم مکه همه در معرض بیماری بودند از ترسی که آمنه این بچه که تنها یادگار شوهرش است از دست ندهد مجددا برگشت به کوهستان تا دو سال دیگر یا سه سال دیگر مجموعا چهار سال یا پنج سال دیگر در دامن حلیمه ی سعدیه بوده حلیمه ی سعدیه مادر رضاعی پیامبر از پیامبر ما برادر رضاعی داشته و خواهر رضاعی داشته مادر رضایی رضا یعنی شیر دادن از پایان عمر آمنه نگفتیم وقتی حلیمه سعدیه بچه را آورد سپرد به آمنه یک سال یک سال و نیم در دامن مادر اصلی خودش رشد کرد تا اینکه آمنه تصمیم گرفت برود به زیارت قبر شوهرش در مدینه به اتفاق پسرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم و به اتفاق خدمتکاری که داشتند به نام ام ایمن رهسپار مدینه شدند دایی های پیامبر ما مدینه ای بودند پیامبر ما در آینده ها که سی و چند ساله بودند گفته در کودکی که مادرم من را به مدینه برد در قنات های مدینه شنا کردن را آموخته بود هر روز آمنه و امن ایمن می رفتند به قبر پدر عبدالله یک ماه یا بیشتردر مدینه بودند تا برگشتند به شهر خودشان مکه در بین راه به روستایی رسیدند به نام ابواء آمنه مریض شد و همانجا با آن بیماری از دنیا رفت این چرخه حوادث و مصائب پی در پی با تولد این نوزاد همراه است شاید خداوند این گونه حکمت کرده که بزرگترین وقایع  تاریخ بشر باید در روزگار این پیامبر رخ بدهد او از کودکی باید پخته و آبدیده بشود و محکم بایستد در برابر حوادث مادر پیامبر را در همان روستا به خاک سپردند این دفعه ام ایمن بانوی خدمتکار بانویی است که پیامبر او را مادر صدا می زند پیامبر را آورد به مکه  دیگر چی از پیامبر راجع به مادرش سراغ داریم پیامبر ما زیاد از مادرش یاد می کرد آمنه پنجاه سال گذشته در حدیبیه که پیامبر برای ورود به مکه آمده بودند واقعه ای هست که صلح حدیبیه برمی گشتند آمدند به همان روستایی که مادرشان در اونجا مدفون بودند اون قبر را مرتب کردند و شروع کردند به گریستن یک جوری گریه کردند که همه را به گریه انداختند پنجاه سال گذشته پیامبر عزیز ما فرمود در دین من عاطفه باید حکم کند پیامبر عزیز ما فرمود در دین من باید عواطف حکمفرما باشد از پیغمبر پرسیدند چرا گریه می کنی فرمود به یاد مهربانیهای مادر پنجاه سال پیش بهش مهربانی کرده آمنه نام آمنه  در زیارت نامه ها آمده.

در سن سی سالگی آمنه از دنیا رفت صبور و موحد و خداباور و طاهر و وقتی داشت از دنیا می رفت برای پسر شش ساله اش این اشعار را خوانده ای پسر خداوند وجود تو را مایۀ برکت قرار دهد ای فرزند کسی که کبوتران نزد او جمع می شدند پدر پیامبر ما دانه می ریخته برای کبوترها در مکه شهرت داشته ای فرزند کسی که کبوتران نزد او جمع می شدند به یاری خداوند آگاه پیروزی از آن تو گردد تو به سوی مردم به پیامبری برانگیخته می شوی اینها الهاماتی است که در دوران بارداری به آمنه شده که فرزند تو چنین فرزندی است تو به سوی مردم به پیامبری برانگیخته می شوی و در مکه و در شهرهای دیگر مبعوث می شوی دین پاک پدرت ابراهیم را بر پا می داری و در لحظات آخر مادر این جملات را گفته هر زنده ای سرانجام می میرد و هر تازه ای کهنه می شود و هر بزرگی بانی می شود و من می میرم و یادم در خاطره ها می ماند من وجود ارجمندی را به یادگار گذاشتم این سخنان آمنه حاکی از ایمان او به توحید و ایمان او به رسالت پیامبر اسلام است گفته اند تا زمان وهابی ها گنبد و بارگاه داشته قبر حضرت آمنه وهابی ها مثل بقیه ی قبوری که قبور ائمه بقیع تخریب کردند این قبه و گنبد و بارگاه را هم تخریب کردند پیامبر فرمود آمنه بهترین مادران بود عبدالمطلب درباره آمنه گفته کریمۀ من کرائم قومی دختری شریف از خاندان ما بود در زیارت نامه اش می خوانیم خدا قسمت کند السلام علیک ایتها الطاهره المطهره ای بانوی پاک و پاکیزه سلام بر تو السلام علیک یا من خصه الله بأعلی الشرف سلام بر تو بانویی که خدا تو را ویژه بزرگترین شرافت قرار داد که مادر پیامبر اسلام شدی السلام علیک یا من سطع من جبینها نور سید الانبیا سلام بر بانویی که از چهره اش نور پیامبر اسلام می درخشید بر می گردیم دوباره به حلیمه ی سعدیه حلیمه سعدیه هم از این به بعد پیامبر باهاش خاطره دارد در آینده ها پیامبر اسلام که ازدواج کرد با خدیجه کبری حلیمه ی سعدیه مطلع شد به مکه آمد و پیامبر عزیز ما حالا شده همسر خدیجه ولی حلیمه را به بزرگی یاد می کند خدیجه کبری هم شترهایی و گوسفندانی و هدایایی به حلیمه ی سعدیه داد و بعدها که پیامبر عزیز ما مهاجرت کرده به مدینه گهگاهی برادر او و خواهر و به دیدن پیامبر می آمدند و پیامبر هدایایی به اونها می داد خواهرش شیما یک وقتی مردم به پیغمبر عرض کردند یا رسول الله چطور به خواهر رضایی تان بیش از برادر مهربانی می کنی می فرمود خواهرم نسبت به پدر و مادرش مهربان تر است من می خواهم این را همه بدانند کسانی را بیشتر دوست دارم که به پدر و مادرشان بیشتر احسان می کنند.

حلیمۀ سعدیه

ابن سعد تاریخ نویس روایت کرده که زنی نزد رسول خدا اجازه ورود گرفت همین که او را آوردند رسول خدا برخواست و مادر مادر گویان ردای خویش را برای او پهن کرد دیدند حلیمه ی سعدیه است او رامادر صدا می زد مادر مادر گویان ردا و لباس و عبای خودش را برای حلیمه پهن کرد یک بار جمعی از روحانیون مسیحی حبشه در سفر به حجاز در میان قبیله ی بنی سعد که حلیمه ی سعدیه از اون قبیله بودند اومدند و پیامبر ما را که در آغوش حلیمه ی سعدیه بود دیدند گفتند این همان پیامبری است که بشارت داده شده یک بانوی دیگر.

ام ایمن

پیامبر این بانو را هم مادر صدا می زده کسانی در خانه ها خدمت می کنند به شکل های مختلف صدا می زنند اما پیامبر ما دارای مکارم اخلاق است ام ایمن خیلی به او خدمت کرده پیامبر ما با یتیمی بزرگ شده امن ایمن در خانه ی امنه یا در خانه ی فاطمه بنت اسد سالها خدمت کرده به پیامبر ما در راه بازگشت این کودک را دلداری داد تا به مکه رسیدند بعدها هم در خانه عبدالمطلب هم همچنان خدمت می کرد نوشته اند پیامبر ما از شدت علاقه ای که به این بانو داشت او را مادر صدا می زد طبقات ابن سعد جلد هشت و صفحه 223 پیامبر درباره این خانم این را گفته امی بعد امی مادری بعد از مادرم امی بعد امی پیامبر بعد از ازدواج با خدیجه شرایط ازدواج ام ایمن را فراهم کرد ام ایمن هم با یک شخصی به نام عبید ازدواج کرد و از او فرزندی به نام ایمن خدا بهشون داد که در جنگ حنین به شهادت رسید در نتیجه ام ایمن شد مادر شهید تا اینکه شوهرش عبید هم ازدنیا رفت پیامبر اعلام کرد هر کس می خواهد با بانویی بهشتی ازدواج کند ام ایمن را به عقد خود در آورد زید بن حارثه سردار بزرگ اسلام با او ازدواج کرد زید هم در جنگ موته به شهادت رسید امن ایمن هم این دفعه شد مادر شهید و همسر شهید یعنی در اسلام شایستگی ملاک است او یکی از بیست بانویی است که در جنگ احد به مجروحان آب می رساند او در جنگ خیبر حضور داشته پس از رحلت پیامبر به همراه علی علیه السلام برای باز پس گرفتن فدک نزد خلیفه آمده امن ایمن چهارمین بانویی که پیامبر او را مادر صدا می زده فاطمه بنت اسد هفتمین مسلمان یا یکی از ده نفر اولی که اسلام آورده همسر ابوطالب شانزده سال پیامبر ما در خانه ی ابوطالب بوده یعنی این بانو برای او غذا می پخته و مریض می شده او را مداوا می کرده شانزده سال فاطمه بنت اسد.

تقدیرات الهی این گونه شده که پسر فاطمه بنت اسد در آینده ها در دامن پیامبر و خدیجه بزرگ بشوند خود پیامبر در دامن فاطمه بنت اسد هشت ساله بود که عبدالمطلب از دنیا رفت به خانه ی عمویش ابوطالب آمد از این سن تا بیست و چهار سالگی که با حضرت خدیجه ازدواج کرد در خانه ابوطالب و فاطمه بنت اسد زندگی می کرد یتیم داری خیلی کار سختی است آقایان و خانم ها شاید بعضی از شما یتیم داری کردید یتیم دلش خیلی نازک است و با اندک برخوردی چه بسا اشکش جاری می شود و قصه دار می شود و می رود یک گوشه ای می نشیند ساکت شانزده سال فاطمه بنت اسد این یتیم را بزرگ کرده حتی نوشته اند که غذایی بهتر از غذایی که برای بچه هایش تهیه می کرد به این شخصیت می داد لباسی بهتر به این پسر می پوشاند و وقتی پیامبر حتی بعد از این که با خدیجه ازدواج کرد از آسمان خبردار شد که چهل شبانه روز باید از خدیجه فاصله بگیرد و روزها روزه بگیرد و شب ها شب زنده داری کند این چهل روز هم به خانه بنت اسد آمده و سر سفره فاطمه بنت اسد یعنی فاطمه بنت اسد چهل شب میزبانی فاطمه را کرده تا نور فاطمه زهرا از آسمان به زمین بیاید.

رسول خدا در مسجد از سختی های قیامت و فشار قبر می گفت صدای گریه ی بلند فاطمه اسد از پشت پرده بلند شد با این همه سابقه ی خدمت که فاطمه بنت اسد از اولین مهاجران مجاهد راه خداست چه خدمت هایی کرده باز اسم قیامت آمد گریست پیامبر او را تسکین داد و این قصه را در خاک سپاری فاطمه بنت اسد تعریف کرد تا رسید لحظه ی خداحافظی که امیر المومنان در خیابان و کوچه به پیامبر رسید با چشم گریان پیامبر فرمود علی جان چرا گریه می کنی فرمود مادرم را از دست دادم پیامبر هم شروع کرد به گریستن من هم بی مادر شدم یعنی این کلمه مادر را پیامبر برای این پنج نفر به کار برده امام صادق فرمود وقتی فاطمه بنت اسد از دنیا رفت علی علیه السلام نزد پیامبر آمد پیامبر پرسید یا ابا الحسن چه شده عرض کرد مادرم از دنیا رفت پیامبر فرمود و امی و امی من هم مادر از دست دادم فرمود ای علی پیراهن من را بیاور کفن او قرار بده وقتی کفن کردن تمام شد مرا خبر کنید هنگام نماز خواندن بر او فرا سید پیامبر نمازی بر او خواند که بر احدی نخوانده بود به جای پنج تکبیری که در نماز میت است چهل تکبیر برای فاطمه بنت اسد خواند پیامبر داخل قبر شد و در قبر خوابید و دعاهایی کرد و بعد بیرون آمد تلقین خواندند فاطمه بنت اسد را در قبر گذاشتند پیامبر فرمود یا فاطمه قالت لبیک یا رسول الله فاطمه بنت اسد به جواب آمد و فرمود لبیک یا رسول الله فقال فهل وجدت ما وعد ربک حقا فاطمه آیا وعده های خدا را که در زندگی ات شنیدی الان حق یافتی و مشاهده کردی؟ قالت نعم گفت بله فجزاک الله جزائا و طالت مناجاته فی القبر این گفتگوی پیامبر و فاطمه بنت اسد ادامه پیدا کرد پیامبر در خاکسپاری فاطمه بنت اسد این را فرموده او به راستی مادرم بود کودکان خود را گرسنه می داشت و مرا سیر می کرد آنان را گردآلود می داشت مرا شسته و آراسته می داشت راستی که مادرم بود در زیارت فاطمه بنت اسد می خوانیم السلام علیک یا کافلۀ محمد خاتم النبیین سلام بر تو ای بانویی که پیامبر اسلام آخرین پیامبر را اداره کردی السلام علیک یا من ظهرت شفقتها علی رسول الله ای بانویی که مهربانی تو آشکار است بر پیامبر اشهد انک احسنت الکفاله چه خوب فرزند داری کردی و ادیت الامانه این امانت الهی را چه خوب حراست کردی و اجتهد ت فی مرضات الله برای جلب رضایت خدا چقدر تلاش کردی و بالغت فی حفظ رسول الله نهایت کار خودت را در حراست و حفاظت از پیغمبر انجام دادی چگونه؟ عارفتاً بحقه می شناختی حق او را مومنتاً بصدقه می دانستی پیامبری او راست است معترفتاً بنوته قبول داشتی پیامبری او را و پنجمین بانویی که پیامبر او را مادر صدا می زده شیعه و سنی نوشته اند فاطمه زهرا یکی از لقب ها و کنیه های فاطمه زهرا ام ابیها یعنی مادر پدر محققان و پژوهشگران تحلیل کردند این معنایش چی است چرا پیامبر چنین لقبی به دخترش داده چند معنا بهش گفتند امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر نقل فرموده که گفته اند ام ابیها کنیه مادر ما حضرت فاطمه زهرا بوده بعضی گفتند معنایش این است چون همان گونه که پیامبر خود را مدیون مادرش آمنه می دانست خود را مدیون فداکاری های دخترش فاطمه زهرا می دانست بعضی این را گفتند چون فاطمه زهرا کارهایی که مادر برای پسر انجام می دهدب رای پدرش انجام می داد مثل مداوای زخم ها و تسکین دادن وقتی فاطمه زهرا شنید که ابوجهل اهانت کرده به پیامبر به مسجد الحرام آمد و فریاد زد بر سر ابوجهل و دست پدر را گرفت دلداری می داد یک کارهایی که مادر در حق پسر انجام می دهد فاطمه زهرا چنین نقشی را ایفا کرده پیامبر هم متقابلا یک کارهایی که فرزندان برای مادرها می کنند و برای این دختر انجام می داد مثلا دست او را می بوسید یا هنگامی که می خواست سفر برود آخرین جایی که می رفت خداحافظی می کرد با دخترش بود یا از سفر می آمد اولین جایی که می آمد به خانه دخترش می آمد از خدا می خواهیم همه ما را قدر دان مادرهایمان قرار بدهد این خصلت را از پیامبرش بیاموزیم خدا نگهدار شما.