اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1404-04-31قهرمانان توحید( ابوحمزه ثمالی)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قهرمانان توحید

 روحیه بخش، امید بخش، نیرو  دهنده

مؤمنان را به آسمان متصل می کنند بعضی از کوهنوردها یک دهه از عمرشان را به کوه می روند اما داریم کوهنوردانی که تمام عمرشان را از جوانی تا پیروی قله های جهان را می پیمایند و انسان را حیرت زده می کنند در این برنامه ابو حمزه ثمالی یک قهرمان درجه یک از یاران چهار امام پدر سه شهید فوق العاده ما او را به دعای نیمه های شب ماه رمضان می شناسیم همین اندازه درباره او می دانیم در این برنامه شاید نزدیک یک ساعت از بزرگی های او از فضائل او می خواهم برای شما تعریف کنیم خواهش می کنم چیزهایی که می شنوید برای دیگران تعریف کنید قهرمانان توحید روز قیامت یقه ما را می گیرند می گویند ما می توانستیم به شما کمک کنیم چرا نیامدید از ما کمک بگیرید از یاران امام چهارم و امام پنجم و امام ششم و امام هفتم محدثی بزرگ نویسنده ای توانا و مفسر قرآن کریم عارفی عالیقدر و مبارزی انقلابی

اولین افتخار او روایت حدیث است، ما راویان حدیث متعددی داریم راویان شخصیتشان در روایت هایی که نقل می کنند قابل شناسایی است بعضی از محدثان احادیث فقهی را برای ما گفته اند بعضی احادیث کلامی و اعتقادی و بعضی احادیث انقلابی و مبارزاتی و اجتماعی و سیاسی در حقیقت احادیثی که برای ما نقل کردند شخصیت خودشان را هم نشان دادند در چه حوزه هایی مایل بودند سخن بشنوند در چه حوزه هایی مایل بودند برای آیندگان میراثی به جا بگذارند ابوحمزه ثمالی در همه این حوزه ها برای ما سرمایه گذاری کرده دفتر روایات یک راوی آینه ی ویژگی هیا شخصیتی و اندیشه ها و دیدگاه اوست ابوحمزه از جمله راویانی است که کارنامه درخشان و پر حجمی دارد تعداد احادیثی که نقل کرده و تنوع احادیث او حیرت آور است سرشار از احادیث فقهی، احکام شرعی، تفسیر قرآن، معارف اعتقادی، فضائل ائمه و مبارزات یکتاپرستان و موحدان است او سفرهای زیادی کرده تا این میراث را برای ما به جا بگذارد همین جا خوب است یاد کنیم خون دلی که راویان حدیث خورده اند امام صادق علیه السلام نام بعضی از راویان را برده در پایان این را فرموده لو لا هؤلاء اگر این چند نفر نبودند انقطعت آثار النبوه آثار پیامبری قطع می شد در حدیث دیگری فرمود لو لا زراره و نظرائه اگر زراره که یک محدث عالی قدر هست و شبیه های او نبودند لظننت ان احادیث ابی لتذهب به گمان من احادیث پدرم امام باقر علیه السلام از بین می رفتند امام صادق علیه السلام درباره ابوحمزه فرمود ابوحمزه فی زمانه کسلمان فی زمانه سلمان کیست؟ یک پژوهشگر بی نظیر کشورهای مختلفی را گشته تا راه حق را پیدا بکند از ایران به سوریه و به عراق و به ترکیه به اروپا و به بیت المقدس سفر کرده

قهرمان ما شبیه سلمان فارسی است که شاید در آینده ها توفیق داشته باشیم در همین برنامه قهرمانان توحید شخصیت او را به تصویر بکشیم به قول شاعر ایرانی می گوید ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم ما برای بوسیدن خاک سر قله ها چه خطرها کرده ایم ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود رنج دوران برده ایم ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم این محدثان برای اینکه آینده ی خوشی در انتظار امت اسلامی باشد چه رنج ها بردند یک محدث برای سند یک حدیث حدود هزار کیلومتر راه پیموده شنید که در قاهره کسی هست که بی واسطه حدیث را از پیامبر شنیده رنج سفر را تحمل کرد ما امروز باید قدردان این قهرمانان باشیم گاهی شخصیتی مثل میرحامد حسین با چه خون دلهایی کتاب هایی را آماده کرده با کشتی راهی هندوستان شده دریا طوفانی شده صندوق های کتاب او را به دریا انداختند پریده خودش و جانش را به خطر انداخته صندوق را دوباره برگردانده الان اون کتابها هست که آب خورده بعضی از نوشته ها پیداست مرکب ها با آب مخلوط شده ما میراث بر چنین کسانی هستیم امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود احادیث ما را بنویسید به راستی اگر ننویسید نمی توانید از اونها حراست کنید حفاظت کنید ابوحمزه شاید اولین تفسیر قرآن را نوشته به عنوان یک کتاب مرجع از این تفسیر همین امروز استفاده می شود مرحوم آیت الله معرفت مقدمه ای بر این تفسیر زده در بیروت به چاپ رسیده کتاب نوادر کتاب حقوق امام زین العابدین علیه السلام و کتاب های زیادی از ابوحمزه به جای مانده قصه او از کجا شروع می شود؟ نوجوان بود آمد مسجد کوفه سه امام این حدیث را برای ما فرمودند امام اول امام دوم و امام هشتم اگر کسی به مسجد زیاد رفت و آمد کند خداوند هشت تا چیز را بهش می دهد یکی دوست خوب است، دوست خوب جهنمی را بهشتی می کند انسان عادی را بی نظیر می کند آشنایی ابوحمزه با امام زین العابدین علیه السلام در مسجد آغازشده عزیزان من ارتباط تان را پیوسته با مسجد حفظ کنید خیر می بینید با قرآن آشنا می شوید اگر بیراهه می روید به راه درست می آیید راه زندگی سبک را می آموزید دوست خوب پیدا می کنید و لطف خدا شامل حال شما می شود مسجد اولین ایستگاه آشنایی ابوحمزه با زین العابدین علیه السلام امام زین العابدین علیه السلام از مدینه به کوفه آمده بودند در مسجد کوفه سجاد عبادت گسترده و مشغول نماز شدند با لهجه ای شیرین و نفسی پاک ابوحمزه را به خود جذب کرد ابوحمزه تا کنون چنین مناجاتی و چنین آهنگی را نشنیده بود یک مقداری به تماشا ایستاد و وقتی امام از مسجد بیرون آمدند از همراهان امام پرسید ایشان کی هستند گفت از شمایل و نورانیت او نشناختید او حضرت علی ابن الحسین علیه السلام تا این کلمه را شنید خودش را به پای امام زین العابدین انداخت و شروع کرد به بوسیدن ابوحمزه پرسید ای فرزند رسول خدا چه شده شما به این دیار تشریف آوردید امام زین العابدین درباره فضیلت مسجد کوفه فرمودند لو علم الناس ما فیه من الفقر اگر مردم ارزش این مسجد را بدانند لاتوبه ولو چهار دست و پا شده خودشان را به این مسجد می رسانند بی نظیر است مسجد کوفه از نظر شرافت حضرت که ابتهاج را در چشمان ابوحمزه دیدند فرمودند می خواهی با هم به زیارت جدم امیر المومنین بروی عزیزان من خواهران و برادران از قصه های ما یکی این هست که امیر المومنین اون شخصیت بی نظیر تاریخ بشر تا صد سال قبرش پنهان بوده قبری که باید مرکز و پایگاه هدایت باشد انسان ها پروانه وار دورش بچرخند پنهان بوده زمان امام صادق علیه السلام رونمایی شده حالا امام زین العابدین علیه السلام این جوان را شایسته می بیند که به زیارت قبر امیر المومنان ببرد ابوحمزه می گوید وقتی امام به اونجا رسیدند گونه های راست و چپ خودشان را به خاک قبر امیر المومنان علی علیه السلام گذاشتند و بعد زیارت نامه ای خواندند ابوحمزه که در پوست خودش نمی گنجید از سر شوق گفت ای پسر رسول خدا من شما را کجا پیدا کنم؟ امام فرمود مکه، مدینه گاهی هم می آیم به این مسجد ابوحمزه می گوید گاهی فقط به عشق مسجد کوفه امام زین العابدین علیه السلام این مسافت طولانی را می پیمود و عبادت می کرد و بر می گشت قرار دیدارشان هم از این به بعد مسجد کوفه است گهگاهی امام زین العابدین علیه السلام به مسجد کوفه می آمدند نماز می خواندند و بر می گشتند همین عمل باعث شده بود که ابوحمزه را عاشق مسجد کوفه کند زیاد به مسجد کوفه می آمد او می گوید روزی کنار ستون چهارم مسجد کوفه نشسته بودم مردی داخل مسجد شد سیمایش زیباترین سیما و عطرش بهترین عطر و لباسش پاکیزه ترین لباس و عمامه تازه بر سر داشت پیراهن بلند بر تن و کفش بندی عربی پوشیده کفش ها را بیرون آورد دست هایش را بالا برده و تکیر گفت چهار رکعت نماز گزارد با زیباترین رکوع و سجود پس از نماز دست به دعا برداشت الهی ان کان عسیتک فانی قد اتعتک فی احب اشیاء إلیک پروردگارا گرچه من گناهکار هستم اما تو را اطاعت می کنم در بهترین چیزی که نزد توست و اون اقرار به وحدانیت من منک علی لا مننا منی علیک خدایا من با این عبادت هایم بر تو منت ندارم تو آفریدگار منی و تو رازق منی و تو بر ما منت داری آخه ما گاهی عبادت می کنیم یا جهاد می کنیم یا انفاق می کنیم منت می گذاریم سر خدا امام زین العابدین با اون عباداتش عرضه می دارد پروردگارا من بر تو منتی ندارم بعد از مناجات سربه سجده گذاشته اونقدر یاکریم یا کریم گفتند که نزدیک بود نفس حضرت قطع شود بعد مناجات یا من یقدر علی حوائج السائلین یا من یعلم ضمیر الصامتین را خواندند در پایان هی تکرار می کنند یا سیدی یا سیدی آقای من اینها سازنده شخصیت ابوحمزه است ابوحمزه این جوان پاک کوفی ناظر این لحظات ناب است برای ما تعریف کرده این جا بود که ابوحمزه تصمیم گرفت در سفرها همراه امام زین العابدین علیه السلام باشد او گوشه ای از خاطرات خودش را در سفر حج از امام زین العابدین علیه السلام تعریف کرده گزارش می کند دیدم علی ابن الحسین را در آستانه ی کعبه در تاریکی شب ایستاده و نمازش به طول انجامید حضرت گریه می کرد و می گفت یا سیدی تعزبنی و حب فی قلبی در حالی که عشق تو در دل من است می خواهی من را عذاب کنی؟ و عزتک لان فعلت لتجمعن بینی و بین قومٍ طال ما عادیتهم فیه می دانی اگر مرا تطرد کنی می روم در جمعی که یک عمری با اونها دشمنی می کردم ابوحمزه از مکه گاهگاهی که مکه می رفت به دیدن امام زین العابدین در مدینه می آمد به عشق امام زین العابدین علیه السلام به مدینه می رفت وقتی وارد منزل امام می شد خیلی امام زین العابدین او را دوست داشت دستور می دادند برای میهمان جوان تشکی بگستراندند و سفره ای شایسته بگسترانند غذایی مناسب برای ابوحمزه درست کنند بعد امام فرمود ابوحمزه میل کن ابوحمزه گفت فدایت گردم شما تناول نمی کنید؟ فرمودند من روزه هستم تا شامگاه خدمت امام بودم حضرت وقت افطار با غذایی ساده افطار کرد یک کتاب مستقل ابوحمزه دارد راجع به زهد امام زین العابدین علیه السلام ما که توفیق نشد این شخصیت ها و قهرمانان توحید را بینیم قصه هایشان را تعریف می کنیم امام مشغول نماز ابوحمزه محو تماشای امام خویش عبا از دوش امام افتاد ولی امام نمازش را ادامه داد و بعد از نماز ابوحمزه پرسید آقا عبایتان افتاد چرا توجه نکردید؟ امام فرمود ویهک وای بر تو اتدری بین یدی من کنت می دانی من در پیشگاه چه کسی عبادت می کردم؟ ابوحمزه گفت اگر اینطوری باشد پس همه ما هلاک می شویم ما نمازهایی که می خوانیم با حواس پرتی می خوانیم حضرت فرمودند خداوند با نوافل جبران می کند.

پرهای فرشتگان

یکی از مباحثی که در قران بیش از صد بار آمده ولی متاسفانه گوینده های ما کم می گویند و در کتاب های درسی خبر کمی ازش هست فرشتگان ، فرشتگان موجودات خیالی نیستند و توهم نیستند حقیقی خیلی حرف های شنیدنی از فرشتگان هست با ما ارتباط دارند ما می توانیم از اونها کمک بگیریم و راهنمایی بگیریم ابوحمزه می گوید همراه امام زین العابدین علیه السلام بودم به منزل حضرت رفتیم من در حیاط توقف کردم امام وارد اتاق شدند دیدم در اتاق یک چیزهایی را بر می دارند تو طاقچه می گذارند از حضرت پرسیدم چی بود اینها بر می داشتید فرمودند پر فرشتگان پرسیدم مگر فرشتگان اینجا می آیند فرمودند گاهی اینقدر زیاد می آیند که جا نیست فرشتگان از امام صادق علیه السلام کسی پرسید الان هم فرشته ها نازل می شوند؟ فرمودند بله مگر این آیه را نخوانده اید که ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه آنان که گفته اند خدای ما الله است و پای این گفته ایستادگی کردند فرشته ها بر اونها نازل می شوند ان لا تخافوا نترسید و قصه نخورید و ابشروا بالجنۀ لتی کنتم توعدون بشارت باد شما را به بهشتی که وعده داده شده ایم از آغاز اسلام پرسش زیاد بوده در آیات قرآن 888 جمله پرسشی آمده 130 بار واژه سئله در قرآن آمده پرسش هم انگیزه هایی دارد با غرض و بی غرض با مرض و بی مرض یکی می پرسد تا بداند یکی می پرسد تا مسخره کند و یکی می پرسد تا امتحان کند یکی می پرسد به رخ بکشد و یکی می پرسد زیر سوال ببرد و قرآن به همه اینها اشراف دارد امامان ما آغوش شان باز بوده در مقابل پرسشگران خودی یا بیگانه ابوحمزه یکی از کارهایش این است پرسش ها را گردآوری می کند و از امامان می پرسد و برای آینده ها مجموعه ها و بسته های پرسش و پاسخ را تهیه کرده قهرمانان توحید برای اینکه بندگان خدا به بیراهه نروند یک چنین اقداماتی باید می کردند.

آموزش آداب

بخشی از معارف دینی ما آداب زندگی است با همسر و با فرزندان و با والدین و با همسایگان و با خریدار و با فروشنده این آداب را هم ابوهمزه از امام علیه السلام می پرسید و ثبت می کرد و گردآوری می کرد امام از خانه بیرون می آمد و دعایی را زمزمه می کرد بسم الله آمنتُ بالله و توکلت علی الله دوست دارید حفظ کنید سه تا جمله کوتاه است بسم الله آمنت بالله و توکلت علی الله حضرت رو به همزه فرمودند بنده خدا آدم وقتی از خانه بیرون می آید شیطان دنبالش می کند اگر گفت بسم الله فرشته ای می آید از او حراست می کند اگر گفت آمنت بالله فرشتگانی دیگر می آیند او را راهنمایی می کنند اگر گفت توکلت علی الله فرشتگانی می آیند او را نگهداری می کند بسم الله آمنت بالله و توکلت علی الله آنگاه فرمود ای ابو حمزه اگر تو مردم را رها کنی اونها رها نمی کنند اگر تو اونها را ترک کنی اونها تو را ترک نمی کنند پرسیدم چیکار کنم؟ فرمود از آبرویت برای مردم هزینه کن مردم خلق خدا هستند خانواده خدا هستند هزینه کن برای مردم تا در روز نیاز از اون بهره مند شوی ابوحمزه در راه تهذیب اخلاق از امام دارد یاد می گیرد امام به او کارهای عملی را یاد می دهد ابوحمزه من اطعم مومنا هر کس مومنی را خوراک بدهد او را از گرسنگی در بیاورد اطعمه الله من ثمار الجنه خداوند از میوه های بهشت به او می دهد من سقی مومنا من ضمأ هر کس مومن تشنه ای را سیراب کند سقاه الله من رحیق المختوم خداوند از نوشیدنی های بهشت به او می دهد من کسا مومناً ثوبا هر کسی که لباس مناسبی ندارد لباس مناسبی برایش تهیه کند کساه الله من الثیاب الخضر از اون لباس های سبز رنگ به او می پوشاند و پیوسته تحت توجه خداست تا اون لباس به تن اون بیچاره هست خداوند نظر می کند به این انسان، یک روز ابوحمزه از امام زین العابدین علیه السلام خواست یک دعایی به من بیاموزید حضرت این دعا را یاد دادند اللهم انی اسئلک بان لک الحمد لا اله الا انت المنان بدیع السموات و الارض ذوالجلال و الاکرام بعد حاجت خودت را بخواه سپس فرمود پیغمبر فرمود اگر کسی خدا را با این دعا بخواند اجابت می کند وقتی امام زین العابدین تشنگی ابوحمزه را می دید بیشتر برایش بیان می کرد حتی دیدار خضر را که امام زین العابدین بر هر کسی تعریف کرد ماجرایی دارد امام زین العابدین علیه السلام که تکیه داده بود به دیواری و آه می کشید از شرایط اجتماعی غصه دار بوده خضر نبی آمده و مطالبی را گفته اینها را برای ابوحمزه تعریف می کند.

در بین مباحثی که ابوحمزه تمرکز می کند مسئله رهبری و امامت است خیلی ها بودند حدیث نقل کردند ولی کار به امامت نداشتند مسائل فقهی و مسائل شرعی ولی ابوحمزه می دانست پس از توحید و نبوت مهمترین اصل در اسلام امامت است امامان ما به ویژه از امام زین العابدین علیه السلام به بعد به شیعه ها می فرمودند اصول دین پنج تاست امامت را جزو اصول حساب می کردند فروع نه تا بدانند سرنوشت امت اسلامی به پیشوا ارتباط دارد از چند امام این حدیث به ما رسیده اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد بر جاهلیت مرده است ابوحمزه محور بخشی از سوالات خود از ائمه را موضوع امامت قرار داد جایگاه امام و رهبری و ارزش ولایت و پیوند ولایت امام و رسول خدا و ولایت خدا موضوعی معرفتی و سیاسی و اجتماعی است روزی امام زین العابدین علیه السلام به ابوحمزه فرمودند بهترین محل کره زمین کجاست؟ ابوحمزه گفت خدا و حجتش می داند امام زین العابدین فرمود بین رکن و مقام کعبه افضل البقاء بین الرکن و المقام امام زین العابدین به ابوحمزه فرمود ابوحمزه اگر کسی عمر هزار ساله نوح داشته باشد و بین رکن و مقام روزها روزه دار و شب ها شب زنده داری کند اما خدا را ملاقات کند ولی از ولایت ما به دور باشد هیچ فایده ای برای او ندارد اون هزار سال عبادت این سهم اعتقاد ما به موضوع امامت است.

سیستم تبلیغات بنی امیه و بنی عباس یک جوری بود که مردم را نسبت به امامان بدبین می کردند حتی اجازه نمی دادند نام علی روی بچه هایشان بگذارند بین امیر المومنین و پیامبر جدایی ایجاد می کردند ابوحمزه می گوید از امام زین العابدین پرسیدم مردم می گویند که شیوه ی جنگی علی ابن ابیطالب با شیوه جنگی پیامبر متفاوت است امام زین العابدین عصبانی شدند فرمودند به خدا قسم در جنگ با آنان همان روش رسول خدا را داشت رسول خدا در فتح مکه بخشید امیر المومنان در جنگ بصره نامه ای نوشت که جلودار سپاهش بود فرمود کسی که به شما رو نیاورده بهش آسیب نزنید و کسی که فرار نکرده تعقیب نکنید و مجروحان را پیگیری نکنید هر کس در خانه خود را بسته در امان است مالک اشتر هم این را با صدای بلند می خواند امام زین العابدین علیه السلام برای ابوحمزه بیان می کرد که ولایت بال دیگری دارد به نام برائت این دو باید با هم باشد مصلحت اندیشان راحت طلب ها دنیا خواهان و لایت را می گیرند و برائت را می گویند دردسر دارد امام فرمود برائت بال دیگر است با این دو بال مومن می تواند پرواز کند فرمودند سه گروه هستند که خداوند روز قیامت با اونها سخن نمی گوید و با اونها نظر نمی کند و اونها را از عذاب نجات نمی دهد یکی کسی که من جهد اماماً من الله امامی از طرف خدا معرفی شده او را انکار بکند او الدعا اماماً من غیر الله یا به ناحق یا ناروا ادعای امامت بکند موضوع امامت خیلی مهم است در جلسه ای ابوحمزه از امام زین العابدین علیه السلام درخواست کرد که بی پرده نظرتان را راجع به افرادی که قبلا بودند و امام علیه السلام در اون جلسه بی پرده نظرشان را بیان کردند یک فصل مهمی عزیزان و خواهران و برادران یک فصل مهمی از زندگی همه امامان ما رسیدگی به مستمندان است یعنی مسائل سیاسی و نظامی اونها را باز نمی داشت و غافل نمی کرد یعنی  همه امامان ما توجه داشتند به معیشت مردم.

سحرگاه جمعه ابوحمزه کنار امام سجاد علیه السلام در مسجد النبی نشسته بود نماز صبح را با امام خواند تا طلوع آفتاب تعقیبات خواندن بعد حضرت روانه خانه شدند و با میهمانشان به خانه که رسیدند بانویی به نام سکینه را صدا زدند و فرمودند هر حاجتمند و سائلی آمد به او غذا بدهید امروز روز جمعه است ابوحمزه از روی تعجب گفت ای پسر رسول خدا بعضی از اینها که اعلام نیاز می کنند فقیر و گدا نیستند فرمودند چه بسا یکی از اونها محتاج باشد ما نباید رد کنیم یاد می دهد به ابوحمزه توجه به مستمندان را با بلند نظری امام زین العابدین علیه السلام نوشته اند وقتی از دنیا رفت صد خانوادر متوجه شدند تا حالا چه کسی به اونها کمک می کرده در نیمه های شب بدون اینکه کسی مطلع شود از عشقی که به مستضعفین و مظلومان داشتند در خانه ها را می زدند و یک بسته ای از آذوقه را اونجا می گذاشتند زود اونجا را ترک می کردند.

قصه های انبیا

امیر المومنان فرمودند خداوند آیات قرآن را به هفت شکل نازل فرموده امرها و نهی ها و تشویق ها و توبیخ ها و قصه ها و مثل ها و جدل ها ولی بیشتر حرف هایش را خدا در قالب قصه ها زده قصه شیرین و جذاب است هیچ کس از قصه فرار نمی کند خواننده دارد خداوند ما را می شناخته که قصه را دوست داریم شاید نیمی از آیات قران قصه باشد چرا آدمها اینقدر سریال و فیلم دوست دارند چون قصه است اون وقت ابوحمزه می نشست پای سخنان امامان که دست نخورده باشد و افزودنی نداشته باشد می شنید و ثبت می کرد برای ما بیان می کرد یک دونه از قصه ها را می خواهم برای شما تعریف کنم امام زین العابدین علیه السلام برای ابوحمزه تعریف می کند عابدی بود سخت کوش در قوم بنی اسرائیل شیطان به لشکریانش گفت این عابد باعث آزار و عصبانیت من شده کدام یک از شما می توانید این عابد را به دام بندازید یکی از اون شیطانک ها گفت من شیطان گفت با چه ابزاری گفت دنیا را برایش آرایش می کنم گولش می زنم شیطان گفت نه تو مرد این نبرد نیستی دیگری گفت با زنان او را فریب می دهم شیطان گفت نه تو هم نمی توانی سومی گفت با عبادت شیطان گفت کار تو است برو ببین چیکار می کنی چون شب فرا رسید در خانه عابد را زد گفت من میهمانم همان شیطان سه شب کنار اون عابد بود روزها را روزه می گرفت و شبها نماز می خواند عابد به حال او غبطه خورد گفت سخت کوش تر از تو ندیدم عابد گفت می دانی چرا به مقام من نرسیدی به خاطر اینکه گناه مرتکب نشدی گناه بکن و بعد توبه کن این دفعه عبادت های عاشقانه انجام می دهی شیطان چهار درهم پول بهش داد گفت به سراغ اون بدکاره برو درهمی را گوشت براش بخر و درهمی را شراب بخر و درهمی را بهش بده خودش را خوشبو کند و یک درهم بهش بده که خودش را در اختیار تو قرار بدهد عابد به سراغ اون زن رفت تا چشم زن به عابد افتاد شناختش می شناختش در اون شهر گفت به خدا قسم فریب خورده به او گفت چه می خواهی؟ پول ها را داد گفت این چیزها را می خواهم زن بیرون رفت یک قطعه گوشت الاغ مرده پیدا کرد توی ظرف تو شیشه ای یک مقدار ادرار بد بو ریخت اومد پیش عابد گفت این خوراک و این نوشیدنی عابد تا نگاهش  افتاد به اون گوشت حالش به هم خورد و تا نگاهش به اون نوشیدنی افتاد گفت نه می خواهم برو خودت را آماده بکن او هم رفت خودش را با نجاست آلوده کرد اومد پیش او عابد هم اون منطقه را ترک کرد صبح گاه بر در سرای اون زن بدکاره نگاشته شده بود به راستی خداوند زن بدکاره ای را به خاطر عابدی آمرزید قصه های آدم هایی است مثل ما در روزگاران گذشته هشدار استاد به شاگرد اینهایی که با بزرگان رفت و آمد می کنند سرشان به خطر است مثلا با رئیس جمهور و با وزیر کنار دستش است و کنار مراجع تقلید و علما فکر می کنند ایشان چون دستیار اون عالم است خودش هم یک کسی است حساب کنید کسانی که نزدیک ائمه بودند سرشان به خطر بوده که غرور اونها را نگیرد امام زین العابدین علیه السلام به ابوحمزه هشدار می دهد که همانگونه که حسب  و نسب در قیامت به درد نمی خورد نزدیکی ظاهری با ما به درد نمی خورد ابوحمزه باید آدم بشوی و باید تقوا داشته باشی و کارت درست باشد این که بگویی من با امام زین العابدین رفت و آمد می کنم به کارت نمی آید حسب لقریشی و لا لعربی قریشی ها که افتخاری ندارند عرب ها افتخار می دانید به چی است الا بالتواضع و فروتنی ولا کرم الا بالتقوی و لا عمل الا بالنیه و لا عباد الا التفقه بزرگی به تقوا و پاکی است و عمل به انگیزه درست است و عبادت به خوش فهمی است بعد فرمودند بدترین مردم نزد خدا کسی است که به امامی به ظاهر اقتدا می کند اما در عمل از او بیگانه باشد صدای حجت خدا در جان ابوحمزه می پیچید و همواره او را به عمل فرا می خواند تا از او یک پارسای بلند آوازه بسازد امام به ابوحمزه فرمود احبکم الی الله احسنکم خلقلا و محبوب ترین شما نزد خدا  خوش اخلاق ترین شماست و اعظکم عملا اونی که عملکرد بهتری داشته باشد و اشدکم فی ما عند الله رغبتا و عاشق ترین نزد خدا ابوحمزه غیر از این که شاگرد خوبی بود استاد خوبی هم بود شاگردان زیادی پرورش داده من بنده رو سیاه شاید ده سالی در حوزه علمیه درس خواندم بعضی استاد خوبی هستند اما شاگردی نکردند بعضی شاگردی کردند اما استادی نکردند بعضی هم شاگردی خوب و هم استادی خوب ابوحمزه از اونهاست یک فصل جدید از زندگی ابوحمزه خیلی غم انگیز است پس از واقعه عاشورا  و شهادت حضرت سید الشهدا علیه السلام حکومت پلیسی بنی امیه هر گونه سوگواری و تجزیه تحلیل واقعه عاشورا را ممنوع کرده بود سرکوبی قیام توابین و واقعه حره یک شاهد از جو خفقان است اما امام علیه السلام برای خصوصی ها روضه می خواند و سرگذشت کربلا را تعریف می کرد یکی از اون خصوصی ها صاحب سر بوده ابوحمزه است امام سجاد بخشی از اون مطالبی را که خودش شاهد بوده هم برای اینکه ستاره های درخشان کربلا را معرفی کند و هم برای اینکه نقاب از چهره بنی امیه بردارد امام زین العابدین فرمود ابوحمزه من در آن شبی که پدرم فردای اون روز شهید شد با حضرت بودم پدرم به یاران خود فرمود شب فرا رسیده است شما می توانید در این تاریکی شب به هر جا بخواهید بروید زیرا منظور این قوم من هستم اگر این گروه مرا شهید کنند مزاحم شما نخواهم بود من بیعتم را برداشتم شما آزاد هستید آنان در جواب گفتند به خدا قسم ابدا دست از یاری شما بر نخواهم داشت پدرم فرمود تمامی شما فردا کشته می شوید ایشان گفتند خدای را شاکریم که ما را وسیله شهید شدن با تو شرافت بخشیده و سپس پدرم در حق آنان دعای خیر کرد و فرمود اکنون سرهای خود را بلند کنید و بنگرید اونها هم سرهایشان را بلند کردند و جایگاه خودشان را در بهشت مشاهده کردند و پدرم به هر یک از آنان می فرمود ای فلانی این منزل تو در بهشت است لذا روز عاشورا اینها با صورت و سینه می رفتند و شمشیرها و نیزها ها به صورت و سینه اونها می خورد بی محابا فرمود ای ابوحمزه هیچ روزی بر پیغمبر خدا از جنگ احد سخت تر نبود زیرا حضرت حمزه که شیر خدا و رسول بود شهید شد در آن روز بعد از حد جنگ موته که جعفر ابن ابیطالب دو دستش قطع شد بر پیغمبر خیلی سخت گذشت هیچ روزی مثل روز عاشورا برای پدرم نبود زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند مسلمان هستند از این امت هستند اطراف اون بزرگ مرد را گرفته و هر کدام از اونها می خواستند به وسیله ریختن خون سید الشهدا به خدا نزدیک شوند ابوحمزه من چنین صحنه هایی دیدم امام حسین اونها را به یاد خدا می انداخت ولی نمی پذیرفتند تا اینکه اون حضرت را به شهادت رساندند ای ابی حمزه خدا عمویم عباس را رحمت کند خدا عمویم عباس را رحمت کند حقاً که امام حسین را بر خود مقدم داشت جان خود را فدای آن حضرت نمود تا جایی که دست های مبارکش قطع شد این روضه هایی که ما می خوانیم از امام زین العابدین است ابوحمزه برای ما تعریف کرده خدای مهربان در عوض دست های عباس دو بال به وی عطا کرد تا به وسیله اونها در بهشت با ملائکه پرواز کند همان گونه که این نعمت را به جعفر ابن ابیطالب هم داد عمویم عباس نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت تمام شهیدان به حال او غبطه می خورند آری ابوحمزه شاهد گریه های مدام امام زین العابدین بود اینقدر زیاد که گاهی ابوحمزه می پرسید ای پسر پیغمبر چقدر گریه می کنید امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ می فرمود یعقوب نبی یکی از فرزندانش مفقود گردید زنده هم بود اونقدر گریه کرد تا چشمانش سفید شد در حالی که فرزندش زنده بود و چگونه من نگریم حال آنکه نظاره گر شهادت پدرم و هفده تن از اهل بیتم بودم ابوهمزه گمان می کنی این غم از قلبم بیرون می رود؟ روزی فرمود ابوحمزه هر که دوست دارد 124 هزار پیامبر با او مصاحفه کنند به زیارت پدرم حسین برود مخصوصا شب نیمه شعبان چرا که در آن شب همه پیامبران به زیارت پدرم می آیند فتوبی لمن صافحهم خوشا به حال کسانی که پیامبران با اونها دست می دهند از جمله پیامبران اولوالعزم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی اینها به زیارت پدرم می آیند دو سه کلمه هم درباره دعای ابوحمزه بگوییم دعای ابوحمزه ما از کودکی یادمان هست در شهرهای ما شیعیان این دعا را می خواندند و بعضی از شهرها مثل مشهد و اصفهان سی شب ماه رمضان تا سحر دعای ابوحمزه می خواندند و می گریستند بعضی از علمای ما شرح این دعا را مثل آیت الله احمدی میانجی شرح این دعا را نوشتند ابوحمزه می گوید شب های ماه رمضان هر شب تا نزدیک سحر امام عزیز زین العابدین نماز می خواند از اون به بعد تا اذان صبح این دعا را می خواندند دعای ابوحمزه در این دعا می توان دعای محبت و امید و تواضع و صبر و توکل و توسل و آرامش و ذکر و شکر و حسن ظن به خدا را مشاهده کرد و راه استغفار و خارج شدن از رذائل اخلاقی مثل بخل و تکبر و حسد و حرص و طمع را دریافت.

دعای ابوحمزه

بعد از ماه رمضان هم بخوانیم ایرادی ندارد یک کتاب دیگری هست از امام زین العابدین علیه السلام این را هم ابوحمزه زحمت کشیده مثل همان شعری که شاعر ایرانی گفت ما برای شناسایی یک گل شاید صدها ساعت پژوهشگران ما زحمت کشیدند تا به ما شناساندند رساله ای دارد امام زین العابدین علیه السلام به نام رساله حقوق می فرماید انسان در این جهان متعهد و مسئول است پنجاه حق به گردن ما هست ریشه این حق ها حق خداست آفریدگار ما و رازق ما الان اعلامیه حقوق بشر مبنایش چی است کی گفته بشر حق دارد مبنای رساله امام زین العابدین خداست، من خواهش می کنم این کتاب را بخرید لازم هم نیست از اول تا آخرش بخوانیم باشه همینطور باز بکنیم یک وقتی حق دست و حق پا و حق چشم و دامن و حق پدر و حق مادر و حق همسر عجب یک منشوری است برای زندگی کردن این را ابوحمزه زحمت کشیده نوشته به دست ما رسانده نباید از اون یاد کنیم او قهرمان توحید است امام زین العابدین می گوید همه ی حق ها بر می گردد به الله این قهرمان توحید است حقوق فرادستان و حقوق فرو دستان و حق موذن و پیش نماز و حق رفیق و حق همسایه و بدهکار و بستانکار فوق العاده به فارسی هم ترجمه شده کتاب دیگری دارد ابوحمزه ثمالی کتاب زهد که خاطراتی است از زهد امام زین العابدین علیه السلام ویژگی دیگری که ابوهمزه داشته با جوان ها زیاد می گشت امروز عزیزان من خواهران و برادران دشمن هدف گرفته جوان ها را پیرها که تمام شده قصه مون این جوان است که اگر از دست برود ما رو سیاه خواهیم شد ابوحمزه انرژی می گذاشت و خوش برخورد بود به پرسش های اونها جواب می داد با اون ها در جلسات متعدد از دل این جلسات جوانان اصحابی در زمان امم پنجم و ششم درخشیدند توجه ویژه الان رهبر معظم انقلاب وقتی به امام جمعه ای در این سال های اخیر حکم می دهند می فرمودند برو سراغ جوان ها

گره گشایی از کار مردم

یک فصل دیگری است از توصیه های امام زین العابدین علیه السلام، ابوحمزه، ابوحمزه! هر که حاجت برادرش را بر آورد گویا حاجت خدا را برآورده هر کس اندوه از برادرش بزداید خداوند اندوه را در قیامت از او دور می کند این سبک زندگی امام زین العابدین است هر کسی یاری رسان برادرش در برابر ستمگری باشد خداوند بر پل صراط یاری اش می کند همین امروز که ما این برنامه را ضبط می کنیم آمریکایی ها و اسرائیلی ها چهارصد مسلمان فلسطینی روزه دار را بچه و زن و کودک کشته و فاجعه بار این دو میلیارد مسلمان که روزه گرفتند چرا صدا نمی زنند و چرا کمک نمی کنند؟ هر کس در برآوردن حاجت برادر ایمانی خود تلاش کند رسول خدا را شاد کرده هر کس تشنه ای را سیراب کند خدا از شراب سر به مهر بهشت به او می نوشاند هر کس گرسنه ای را خوراک دهد خداوند میوه های بهشت را به او می دهد و هر کس برهنه ای را بپوشاند خداوند او را از حریر و استبرق می پوشاند هر کس مومنی را کمک کند تا خوار نشود و ابرویش حفظ شود خدا او را در بهشت جاویدان قرار می دهد اگر مومنی را بر مرکب خود سوار کند خداوند در قیامت او را بر مرکب های بهشتی سوار می کند هر کس بیمار مومنی را عیادت کند فرشتگان او را در میان می گیرند و برایش دعا می کنند به خدا سوگند ابوحمزه برآوردن حاجت مومن محبوب تر از نزد خدا از دو ماه پی در پی روزه داری و اعتکاف ابوحمزه در یک چنین دامنی پرورش پیدا کرده فرمود ابوحمزه ان صدقت السر تطفؤ غضب الرب صدقه پنهانی خشم خدا را فرو می نشاند یک فصل دیگر از زندگی ابوحمزه امام زین العابدین علیه السلام فرزندی دارد به نام زید بسیاری از شما شنیده اید ما این گونه نقل می کنیم ابوحمزه هر ساله در ایام حج به دیدار امام زین العابدین علیه السلام نائل می شود در یکی از این سفرها پس از انجام مراسم حج خدمت امام رسید دید کودکی خردسال در دامن امام نشسته و امام از صمیم دل به کودک مهربانی می کند و او را می بوسد کودک به راه افتاد و به زمین خورد سرش شکاف برداشت امام سراسمیه بلند شدند او را در آغوش کشیدند و با پارچه ای خون سر فرزندشان را پاک کردند و فرمودند فرزندم پناه به خدا می برم از آن زمان که تو را در کناس به دار می زنند ابوحمزه پرسید پدر و مادرم به فدایت کناس چی است و کناس کجاست فرمود ابوحمزه این کودکم را در کوفه به دار می آویزم به خدایی که محمد را به رسالت برگزید تو بعد از من این صحنه را خواهی دید و کشته شدن او را خواهی دید بدنش را بعد از کشتن در زمین ها برهنه می کشاند و دفن می کنند و بعد از دفن کردن دوباره از قبربیرون می آورند و می سوزانند و خاکسترش را با باد می دهند ابوحمزه گفت جانم به فدایت نامش چیست فرمود زید گفت و می گریست زید زید می خواهی داستان او را برایت تعریف کنم در عبادتگاه خود به سجده بودم خواب مرا ربود پیامبر را در بهشت دیدم و علی و حسن و حسین و فاطمه همه جمع بودند مرا به حوریه ای تزویج کردند هاتفی ندا داد دوست داری تو را به فرزندی به نام زید بشارت بدهم؟ از خواب بیدار شدم و نماز صبح را به جا آوردم بانویی بود که رو بنده داشت گفتم چه حاجتی داری گفت علی ابن الحسین را می خواهم گفتم من خودم هستم گفت من فرستاده مختار هستم سلام بر شما رسانده و گفته این کنیز را به هفتصد دینار خریدم به شما هدیه می کنم امام زین العابدین فرمود زید از همین کنیز است از جاریه پرسیدم نامت چیست گفت من حوریه هستم گفتم رویای من به حقیقت پیوست ابوحمزه می گوید روزگاری گذشت در کوفه او را در خانه ای دیدم که کارهای انقلابی می کرد از این خانه به اون خانه تحت تعقیب بود گذشت تا نیمه شعبان خدمتش رسیدم درباره امر به معروف و نهی از منکر فعالیت یم کرد سلام کردم اوضاع کوفه نا امن بود هر شبی در خانه می ماند رو به من کرد و فرمود ابوحمزه مایلی به اتفاق هم به زیارت امیر المومنان برویم این دومین بار است ابوحمزه وقتی قبر مولا امیر المومنان پنهان بوده به زیارت آقا رفته به اتفاق هم رفتیم به زیارت انقلاب زید رخ داد و ابوحمزه سه تا از پسرهایش را در این انقلاب که در راه خدا و در راه انتقام خون سالار شهیدان علیه السلام بود هدیه داد و یک پسر به نام همزه و یک پسر به نام نوح و یک پسر به نام منصور او پدر سه شهید شد و یک قصه دیگر در زمان بنی امیه علویون و دوستداران اهل بیت در فشار بودند خفقان بود شیعه ها دوستداران اهل بیت هم برایشان جان امام خیلی مهم بود الان شما حساب بکنید در روزگار ما این عزیزانی که از فدائیان سید حسن نصر الله بودند حاضر بودند هزار هزار کشته شوند و سید حسن نصر الله آسیبی نبیند یاران ائمه بسیار بسیار بالاتر در محضر امام باقر علیه السلام ابوحمزه ثمالی بالاخره شاهد شهادت امام زین العابدین علیه السلام شد و این داغ بر دل او نشست حالا نوبت رهروی راه امام باقر علیه السلام شده امام پنجم رهسپار سفر بودند کاروان در حال حرکت بود ابوحمزه غنیمت شد و همسفر امام باقر علیه السلام بشود یک مقداری که رفتند می خواستند برای استراحت پیاده شوند پیاده شدند امام باقر علیه السلام شروع کرد دست دادن با ابوحمزه، ابوحمزه گفت ای پسر پیامبر ما الان با هم بودیم فرمودند اگر یک فاصله کوتاهی هم بین دو مومن پیش بیاید خوب است با هم دست بدهند گناهاشان ریخته می شود اما علمت انا المومن اذا جاء جولتاً ثم اخذ بیده اخیه نظر الله الیهما اینقدر خداوند این صمیمت مومنان را دوست دارد حتی از یک درختی عبور می کنند فاصله می افتد بین اونها دوباره دست بدهند خدا به هر دوی اونها نظر رحمت می کنند و گناهانشان هم پاک می شود ابوحمزه در مکتب امام باقر علیه السلام فقیه شد این دفعه دوران آموزش فقه اوج گرفته امام باقر علیه السلام می فرمود عالمٌ ینتفع بعلمه افضل من عبادت سبعین الف یک عالم که از علم او بهره برداری شود از هفتاد هزار عابد بالاتر است امام باقر علیه السلام فرمود متفقٌ فی الدین اشد علی الشیطان من عبادت الف عابد یک فقیه در دین برای شیطان از هزار عابد مزاحمتش بیشتر است در زمان بنی امیه علویون و دوستداران اهل بیت در فشار بودند شیعیان هم می خواستند حفاظت کنند از جان امام آسیب نبیند و جان امام به خطر نیفتد ابوحمزه به دیدار امام باقر علیه السلام مشرف شد و اجازه حضور طلبید یک کسانی را دید که نمی شناخت خدمت امام این را عرض کرد تا اونها رفتند بیرون گفت فدایت شوم زمان بنی امیه است از شمشیر این قوم خون می چکد حضرت فرمود ابوحمزه قصه نخور اینها دسته ای از شیعیان ما از جنیان بودند که تو نشناختی اینها را چون قرآن کریم در سوره جن می فرماید ما جنی مسلمان داریم و جنی کافر داریم و جنی صالح و نا صالح داریم اینها را به هر کسی ائمه ما این اخبار را نمی گفتند زمان امام باقر علیه السلام پایان دوره بنی امیه و آغاز بنی عباس است که روزگار سختی بوده تصمیم گیری موضع گیری خیلی سخت بوده ابوحمزه همیشه نگاهش به لب های امام معصوم بود امام باقر علیه السلام هم مثل پدرش امام زین العابدین علیه السلام ابوحمزه را توصیه می کند به رسیدگی به مستمندان و رسیدگی به بیماران و رسیدگی به بی بضاعت ها امام باقر هم داستان های انبیا را برای ابوحمزه تعریف می کند و او را به ختم قرآن مخصوصا در مکه توصیه می کند و یک قصه ای خوب است اینجا خیلی کوتاه نقل کنیم.

نوه ای داشت ابوحمزه به نام حسین این کبوتر خیلی دوست داشت خانه را پر کرده بود از کبوتر پدر بزرگ هم بی حوصله شده بود و یک روز آمد این کبوترها را ذبح کرد و بعد هم آمد مکه و از مکه آمد به مدینه و خانه امام باقر علیه السلام دید در حیاط پر کبوتر است امام باقر فرمود ابوحمزه تو فکری گفت بله در فکر این کبوترها هستم کبوترهای نوه ام را عصبانی شده ام حضرت گفت نباید این کار را می کردی این کار تو ناپسند بود چون از روی خشم این کار را کردی ذبح هر کبوتری یک صدقه بده حالا این قصه ها هم خیلی شیرین است ولی ما فرصت مان به پایان می رسد هجده سال ابوحمزه در خدمت امام باقر علیه السلام بود حالا  دیگر سنش از شصت سال گذشته آمده خدمت امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام به شدت به شدت ابوحمزه را دوست می داشت به حدی که برای دیدارش پیک فرستاد شده امام زمان علیه السلام پیک بفرستد و ما خدمت امام زمان علیه السلام برسیم ابوحمزه ایستاده بود دید آمدند دنبالش با نشاط آمد به خانه امام صادق علیه السلام دید چشم امام صادق علیه السلام به در دوخته شده اولین کلامی که امام به او فرمود این بود انی لاستریح اذا رأیتک ابوحمزه وقتی من تو را می بینم راحت و آرام می شوم عزیزان من و خواهران و برادران شده ما یک کاری کنیم امام زمان به ما نگاه کند وقتی من تو را می بینم خوشحال و آرام می شوم این ابوحمزه است ابوحمزه توفیق هم داشته در یک سفری به کربلا همراه امام صادق علیه السالم چقدر ما دوست داریم همراه علما برویم کربلا چه کربلایی وارد کربلا شده زیارت کرده و توصیه هایی کرده خیلی خواندنی و شنیدنی است.

آرزوی شهادت

اینقدر در اسلام راجع به شهادت پیامبر فرموده که خانواده ها آرزو می کردند شهید بشوند حتی بچه هایشان به شهادت برسند ابوحمزه نشسته بود خاطرات خودش را برای فرزندش حسین تعریف می کرد این طور تعریف کرد روزی به امام صادق علیه السلام عرض کردم فدایت شوم سنم زیاد شده استخوان هایم سست شده و مرگم نزدیک شده می ترسم شهید نشوم بمیرم امام صادق فرمود ابوحمزه فکر می کنی شهید کسی است که در راه خدا به قتل برسد گفتم بله فدایت شوم امام بفرمود یا اباحمزه من آمن بنا هر کی به ما اعتقاد داشته باشد و صدق حدیثنا و احادیث ما را درست بشمارد و انتظرنا منتظر موعود ما باشد مثل کسی است که زیر پرچم امام مهدی علیه السلام نه مثل کسی است که زیر پرچم رسول الله باشد شما ثواب شهید را دارید اگر خوش اعتقاد باشید ابوبصیر خدمت امام صادق علیه السلام رسید امام صادق احوال ابوحمزه را می پرسد و بعد فرمود ابابصیر وقتی برگشتی سلام مرا به ابوحمزه برسان و پایان زندگی و روزهای پایانی و زمان امام موسی ابن جعفر امام کاظم علیه السلام بوده ابوحمزه خیلی پیر شده بود دیگر توان رفت و آمد نداشت یک حدیث از امام هفتم علیه السلام نقل کرده که شهرت دارد به حدیث شدیده ما به مناسبت های دیگری این قصه این بانوی نیشابوری را برای شما تعریف خواهیم کرد روزهای باقی مانده ماه رمضان را دعای ابوحمزه ولو قسمتی اش را فراموش نکنیم.

خدا نگهدار شما.