بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزان من، ما فرصت نداریم همه چیز را تجربه کنیم، زمان خیلی زود از دست میرود. کمکی که خدا به ما کرده، این گذشتۀ تاریخ است، قهرمانانی در تاریخ گذشته بودند، میتوانند دستیار ما باشند، دستگیر ما باشند، از فکر آنها، از تجربۀ آنها، در دورانهای متنوع، استفاده کنیم.
در این برنامه زراره! زراره! فرزند أعین، یک مسیحی زاده، که از برجستهترین شاگردان امام صادق (علیه السّلام) بوده. شیخ مفید میگوید: امام صادق (علیه السّلام) چهار هزار شاگرد داشتند، از آن چهار هزار، چهار نفر برترین آنها، بر قله ایستادند. حالا با این توصیف من، شما حساب بکنید راجع به چه کسی میخواهیم حرف بزنیم؟ عصارۀ شاگردان امام صادق (علیه السّلام) که از کجیها به دور بوده و عمری را برای گسترش مکتب اهلبیت گذارده، دربارۀ او میخواهیم صحبت کنیم، زراره! با ز زنبوری هست.
حرفمان را اینطور شروع میکنیم که اسلام، دین علم، دانش، آگاهی، بصیرت است، رسالت مهم پیامبران، تعلیم و تربیت است، پیامبر عزیز ما هم فرمود: «إنما بعثت معلما» من به عنوان معلم به جامعۀ بشری، عرضه شدم. اولین سوره دربارۀ خواندن، دربارۀ آموزش، سورههای بعدی، سورۀ قلم، سوگند میخورد به قلم، به مرکب، به نوشته. خدا رحمت کند شهید مطهری، میفرماید: بیش از هشتصد بار در قرآن، این کلمهها به کار رفته، علم، نظر، لب، عقل.
انقلاب اسلامی ایران که به دست پیامبر عظیم الشأن اسلام، تحقق یافت، یک انقلاب فرهنگی است، یک انقلاب علمی است. وارد مسائل نظامی و سیاسی شدهاند، اما جوهرۀ این انقلاب، یک جوهرۀ آگاهی است آموزشی است. پیامبر فرمود: «بِالتَّعْلِيمِ أُرْسِلْتُ» به خاطر آموزش، من فرستاده شدم و فرمود: کلید بهشت، علم است. به همین دلیل مسلمانان در دویست سال اول، دو قرن اول، انگیزه داشتند به همۀ دنیا سفر میکردند و علوم رایج آن روز را، فرا میگرفتند و در قرن سوم به بعد، استاد شدند. اهالی دنیا وقتی میخواستند به یک منبع معتبر، مراجعه کنند، به دانشمندان مسلمان مراجعه میکردند، به دانشگاه معتبر، به جندی شاپور یا بغداد مراجعه میکردند، تا تقریباً قرن هشتم! منظوری دارم که این حرفها را میزنم، قهرمان توحید این برنامه، یک شخصیت علمی است یک شخصیت فرهنگی، یک شخصیت آموزشی است.
در نقطۀ مقابل پیامبران، طاغوتها بودند، مستکبران بودند که آنها هم میدانستند منظور پیامبران، با دانش شکل میگیرد، با دانشمندان مخالفت میکردند یا دانشمندان را میخریدند، یک زندگی اشرافی در اختیار آنها قرار میدادند، یا دانشمندان را میکشتند. قرآن کریم میفرماید: «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ» پیامبران را به ناحق میکشتند، به دنبالش «وَ يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» عالمانی که مردم را به قسط و عدالت توصیه میکردند، آنها را هم میکشتند.
پیامبر عزیز ما سه بار فرمود: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي» رحمت کن به خلفای من. پرسیدند یا رسول الله جانشیان شما، خلفای شما، چه کسانی هستند؟ فرمودند: عالمانی که سخنان ما را، یاد میگیرند به نسلهای بعد منتقل میکنند، راویانی که احادیث ما را فرا میگیرند، ثبت میکنند برای نسلهای بعد، به جا میگذارند به عنوان یک میراث بزرگ، اینها جانشینان من هستند.
قرآن کریم در سورۀ مجادله، آیۀ یازده، میفرماید: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» خداوند مؤمنان از شما را، به درجهای و دانشمندان را، به درجاتی... دانشمندان با بقیه متفاوت هستند بالا میبرد! پس از پیامبر، امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) جانشین به حق پیامبر، دنبال گسترش علم بود، دنبال گسترش آگاهی به بشریت بود، علومی را که از پیغمبر آموخته بود، به فرزندش امام حسن (علیه السّلام)، به فرزندش امام حسین (علیه السّلام) و این زنجیره ادامه پیدا کرد تا امام زمان (علیه السّلام). علومی که در مدرسههای دنیایی، نمیشود آموخت، امامان ما، هیچ کدام استاد ندارند معمولاً دانشمندان میگویند، پیش چه کسی... به جز پدرانشان، استاد دیگری ندارند.
در بین امامان، آن امامی که بیش از همۀ امامان، برای ما، محتوا و معارف به جا گذاشته، امام صادق (علیه السّلام) است هم عمرش بیش از امامان دیگر بوده، هم فرصتی داشت فاصلهای شد بین انقراض بنی امیه و آمدن بنی عباس، یک ده سالی فرصت شد برای امام صادق (علیه السّلام)، فضا آماده، شاگرد پروری میکرد، آموزش میداد، حدیث بیان میکرد. بیش از همۀ امامان، امام صادق (علیه السّلام)! این ویژگی دوران امام صادق (علیه السّلام) است، دانشمند بزرگ شیعه، حسن بن وشاء میگوید: در مسجد کوفه، نهصد نفر، به تدریس علم حدیث، مشغول بودند همگی میگفتند: جعفر بن محمد چنین گفت، حدثنی جعفر بن محمد.
آن چه امام صادق (علیه السّلام) را از دیگر عالمان، جدا میسازد، علم مخصوص اوست که از اساتید نیست بلکه از جدش امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین از پیامبر، پیامبر از جبرئیل و از خدا، دریافت کرده. علومی که بشر در این دانشگاهها، امکان دریافتش را ندارد. امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) فرمود: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ» ما اهلبیت، «مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمُنَا» از دانش خدا، ما تعلیم دیدیم «وَ بِحُكْمِ اللَّهِ حَكَمْنَا» فرمانهای خدا را ما جاری کردیم. «وَ مِنْ قَوْلٍ صَادِقٍ سَمِعْنَا» آن سخن درست را ما شنیدیم «مَعَنَا رَايَةُ الْحَقِّ» پرچم حق با ماست، «مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ» هر کسی پیروی کند از این معارف، به ما میپیوندد «وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا غَرِقَ» هر کسی دور بیافتد، غرق خواهد شد. فرمودند: علم ما، یا الهامی در قلب، یا شنیداری از فرشتگان است، که صدای فرشتگان را میشنویم اما خودشان را نمیبینیم. ما جفر أحمر داریم، که سلاح پیامبر اسلام است. جفر أبیض داریم که تورات و انجیل و زبور و کتب پیشینیان است. تمام اینها در سینۀ ما هست و مصحف فاطمه، که حوادث آینده به ویژه دربارۀ فرمانروایان، در آن کتاب هست اینها در سینۀ ما هست و کتاب جامعۀ علی، که هفتاد ذراع طول داشته، امامان ما این کتاب را، حراست میکردند، حفاظت میکردند به بعضی از شاگردانشان، مثل همین زرارهای که در این برنامه میخواهیم بگوییم، نشان میدادند آن کتاب جامعۀ امام علی، آن کتاب بینظیر را.
یک توجه دیگری بکنیم به زمانه، به روزگار امام صادق (علیه السّلام)، دوران انتقال بنی امیه به بنی عباس، یک ده سال نسبتاً آزادی وجود دارد اما به دنبال آن سختگیری. امامان شیعه، مثل دوران بنی امیه، دوباره به سختی افتادند. موسی بن جعفر (علیه السّلام) به زندان افتاد، وقتی بنی عباس میخواستند سر کار بیایند، شعارشان آل محمد بود، یا لثارات الحسین بود، اما وقتی مسلط شدند شروع کردند به سختگیری. همین عباسیان بودند که امام صادق (علیه السّلام) را به شهادت رساندند. به ویژه منصور دوانیقی، در زمان امام صادق (علیه السّلام) جاسوسانی را در مدینه گماشت، مأموریتشان این بود هر کسی با شیعیان امام صادق (علیه السّلام) رفت و آمد داشت، باید کشته شود. یک روزگار سختی میشود، به ویژه در اواخر عمر امام صادق (علیه السّلام) که شهرت علمی امام صادق (علیه السّلام)، دنیا را گرفته بود و عقیدۀ شیعۀ امامیه، که محورش این بود، مبنی بر غاصبانه بودن خلافت افرادی غیر از دوازده امام، این در محافل بازگو میشد و عباسیان را، خشمگین میکرد.
امام صادق (علیه السّلام) به زراره فرمود: پایههای دین اسلام، نماز، زکات، حج، روزه و ولایت است و برترین آنها، ولایت است! دوران امام صادق (علیه السّلام) دوران فراموشی امیرالمؤمنین است، آن شخصیت بینظیر را، صد سال لعن میکردند، بد میکردند، بی احترامی میکردند. حالا امام صادق (علیه السّلام) یک فرصتی پیدا کرده، که امیرالمؤمنین را به جامعۀ بشری، معرفی کند.
امام صادق (علیه السّلام) در رشتههای مختلف، از علوم، شاگرد داشته همانطوری که عرض کردم، چهار هزار شاگرد. امروز یک استادی چهار هزار شاگرد داشته باشد حیرت آور است. عباسیان کاری که کردند، یکی از کارهایشان این بود که دین را از سیاست جدا کردند، از خلفاء، راجع به قرآن، راجع به اسلام میپرسیدند، میگفتند: بروید از علماء بپرسید ما مشغول اجرائیات هستیم.
رفت و آمد بیگانگان، خارجیها به داخل کشور زیاد شده بود، کتابهای خارجیها در یونان، در روم، به زبان مسلمانها ترجمه میشد در اختیار جوانها قرار میگرفت، فرقههای مختلفی، هر روز سر بر میآوردند، اینها دشواریهای زمان امام صادق (علیه السّلام) است. روزگاری بود که جهان اسلام، به شدت نیاز به دانشمندانی داشت که اسلام ناب را فهمیده باشند، تبیین کنند و جلوی انحرافات را بگیرند. شخصیتی که در این برنامه میخواهیم بگوییم، قهرمان توحید، در این روزگار است. یک زمانی مثل امام حسین (علیه السّلام) خون میدادند، یک زمانی در این زمان، باید پژوهش میکردند با بیان شیوا، اسلام را، توحید را بیان میکردند. نامش عبد ربّه، یعنی بندۀ پروردگارش، شبیه عبدالله! لقبش زراره، کنیهاش ابو علی، ابوالحسن.
یک روزی امام صادق (علیه السّلام) به زراره فرمود: زراره، اسم تو را در اسامی اهل بهشت، بدون الف دیدم، چه خوش است امام زمان همه به ما بفرماید، فلانی جدول اسامی بهشتیان را دیدم، اسم تو هم درون آن بود. زراره اسم تو را دیدم در جدول بهشتیان، بدون الف بود، زراره جواب داد فدایت شوم، اسم من، عبد ربه، هست که الف در آن نیست، لقبم زراره هست. پدرش أعین، پدر بزرگش سنسن، راهب و عالم مسیحی. یعنی زراره، یک مسیحی زاده است امروز هم کم نیستند مسیحیانی که اسلام آوردند، تشیع را پذیرفتند و جدی پرچم اسلام را در دنیا، به اهتزاز درآوردند، یک خاندانی بودند که همۀ آنها، تحصیل کرده، باسواد! جدشان راهب مسیحی، عالم مسیحی بود، پدرشان أعین، مسلمان شد ولی به شکل اهل سنت! أعین این خانواده هم تمامشان مسلمان شدند، به شکل اهل سنت. زراره هم شد یکی از علمای اهل سنت، نزد فقیه اهل سنت، حکم بن عتیبه درس خوانده بود. اما یک نقطۀ عطفی برای این خاندان بزرگ شیعه، پیش آمد و آن این بود که خواهر زراره، اسمش أم أسود، نزد یک عالم شیعه، درس میخواند شیعه شد. این خواهر باعث شد همۀ برادران را، کل فامیل را شیعه کند. ما در این برنامهها، از بانوان قهرمان هم سخن گفتیم، مثل خدیجۀ کبری، مثل فاطمۀ بنت اسد، مثل سه بانویی که در آستانۀ غیبت، برای امام زمان (علیه السّلام) دل باختهاند و کمک کردهاند. این بانو هم، از زمان امام سجاد (علیه السّلام) تا زمان امام عسکری (علیه السّلام)، در همۀ این سالها خاندان أعین، دانشمندانی داشتند، همه شیعه، محدث شیعه، متکلم شیعه، قاری شیعه، سر سلسلۀ آنها که آن باعث شد این خاندان شیعه شوند، یک بانو هست، أم أسود! که أم أسود به مجلس وعظ أبو خالد کابلی میرفت، او شیعه شد و خاندان أعین، نخستین بار، توسط این بانو، با مکتب تشیع آشنا شدند و تا سالیان طولانی، دانشمندان بزرگی را به جامعۀ شیعه، تحویل دادند.
زراره شش پسر داشت، چهار برادر، همۀ آنها از دانشمندان برجستۀ اسلام بودند. خود زراره، گفتهاند: مردی تنومند، خوش سیما، سفید چهره، که آثار سجده، بر پیشانی او نمایان بود. این را قرآن کریم میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ» پیروان پیامبر «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» با کفار شدیدند، خشناند، با مؤمنان رفیقاند، رحیماند، یک نشانی هم در پیشانی آنها از بندگی وجود دارد، «سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» یعنی اثر آرم بندگی خدا، در چهرۀ آنها پیداست.
زراره بین سالهای هفتاد تا صد و پنجاه هجری میزیست. در رشتههای مختلف علمی، بهره برده اما تخصص او رشتۀ فقه بوده. بابی از ابواب فقه نیست که زراره، حدیثی در آن باب، نقل نکرده باشد، یعنی در همۀ تقریباً پنجاه باب را، فقهای ما بحث میکنند، طلبهها که درس میخوانند، بعد از دو سه سال اول که ادبیات عرب میخوانند و صرف و نحو و معانی و بیان، وارد فقه میشوند، پنجاه موضوع را در طی چندین سال، فرا میگیرند. در هر موضوعی، احادیثی هست زراره، در همۀ این رشتههای فقهی، حدیث دارد. یعنی یک درخششی دارد زراره بین محدثان. او همان کسی است که امام صادق (علیه السّلام) کتاب علی را، که پیامبر فرموده بود امیرمؤمنان با دست خودش نوشته بود، امام صادق (علیه السّلام) شایسته دید، زراره را که آن کتاب را به او نشان دهد. از میراث فرهنگی شیعه هست، الآن آن کتاب دست امام زمان (علیه السّلام) است.
زراره از یاران امام باقر (علیه السّلام) و از یاران امام صادق (علیه السّلام) بوده. شخصیت نویسان، رجالیون، که شخصیتها را، تاریخچۀ آنها را بیان میکنند، دو سه نمونه از سخنانشان را اینجا من نوشتم، اینجا برای شما میگویم. یکی از آنها اسمش کشی است، او میگوید: فقیهترین فرد در میان اصحاب اجماع، زراره بوده. ابن ندیم، یک نویسندۀ دیگر هست، او گفته: بزرگترین عالم شیعه، در فقه، در حدیث، در کلام، زراره بوده. در کتاب فهرست گفته. نجاشی، عالم دیگر شخصیت شناس است گفته: زراره، بزرگ و پیشگام شیعیان در زمان خود به شمار میرفت. قاری، فقیه، متکلم، شاعر، ادیب بوده. چند هزار حدیث از امام پنجم (علیه السّلام)، از امام ششم (علیه السّلام) راوی آن، ایشان است. خودش هم بیواسطه، بیش از هزار و دویست حدیث از امام پنجم، از امام ششم شنیده، ثبت کرده و برای ما به جا گذاشته.
در مکتب شیعه، در بین اصحاب پیامبر چهار نفر برترین هستند، اینها ارکان اسلام محمدی هستند (صلی الله علیه و آله و سلم)، خوب است ما این چهار نفر را حفظ کنیم، بسیاری از شما این را بلد هستید. سلمان، ابوذر، مقداد، عمار! ما این چهار نفر را، هنوز زندگی نامههایشان را در قهرمانان توحید نگفتیم. اگر زنده باشیم، إنشاءالله در آیندۀ نزدیکف در همین یکی دو سه ماهه، بیان خواهیم کرد. اینها برترینهای یاران پیامبر هستند. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: چهار نفر هستند که برترینهای اصحاب ائمه هستند، یکی از آنها زراره هست، اینها را فرمودند، زراره و سه نفر دیگر، اوتاد الأرض، اینها میخهای... قرآن کریم کوهها را میگوید: وتد، که کرۀ زمین نمیلرزد، اضطراب ندارد پریشان ندارد، ما با آرامش زندگی میکنیم، این کوهها باعث میشوند این چهار نفر، أعلام الدین، پرچمهای دین هستند.
امام صادق (علیه السّلام) در مورد این چهار نفر فرمود: اینان در زندگی و پس از مرگ، زینت شیعیان و لنگرگاه زمین و پرچم برافراشتۀ دین بودند. برای راستی و عدالت به پا خواستند و جزء پیشگامان و مقربان بودند. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: اگر این چهار نفر نبودند اجتهادی... اجتهاد یعنی دین پویا، که بتواند متناسب با مقتضیات زمان، نظر دین را بیان کند. اگر این چهار نفر نبودند اجتهادی در دین، شکل نمیگرفت.
امام صادق (علیه السّلام) به این چهار نفر، لقب مخبتین، یعنی فروتنان، متواضعان... مخبتین را بخواهیم بیشتر بشناسیم باید به قرآن مراجعه کنیم سورۀ حج، آیۀ سی و پنج، میفرماید: «وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ» بشارت بده فروتنان را، آنها چه کسانی هستند؟ «الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» آنان که وقتی نام خدا برده میشود، دلهای آنها به تپش میافتد. «وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ» در مقابل حوادث ایستادگی میکنند، مقاومت میکنند. «وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ» نماز به پا میدارند، «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» از آن چه روزی آنها کردهایم، انفاق میکنند، اینها ویژگیهای مخبتن است. إنشاءالله در ما باشد.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ» متواضعان را، فروتنان را به بهشت بشارت باد، چه کسانی هستند؟ برید بن عجلی، ابو بصیر مرادی، محمد بن مسلم و زراره. «أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ» انسانهای شریف، امام صادق دارد این را بیان میکند، چهار هزار شاگرد دارد، برگزیدهترین آنها را این چهار نفر میداند. «وَ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» حلال و حرام خدا را، با حفظ امانتداری، اینها فرا گرفتند و به دیگران یاد دادند. «لَوْ لَا هَؤُلَاءِ» اگر این چهار نفر نبودند «انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ» نه تشیع، اصلاً آثار پیامبری قطع میشد، جوامع بشری در آیندهها نمیتوانستند دسترسی پیدا کنند، حالا شما حساب کنید زراره که خیلی از ماها، اسمش را اولین بار است میشنویم، چه حقی به گردن ما دارد، چه میراثی را برای ما حفظ کرده، با چه خون دلهایی... بشناسیم اینها را، به بچههایمان بشناسانیم!
توجه کنید، یک مسیحی زاده! شده بزرگترین پرچمدار مکتب اهلبیت، مرزبان مکتب اهلبیت شده. از ویژگیهای زراره، به نسبت بقیۀ اصحاب ائمه، گستردگی دانش او هست در رشتههای مختلف، عمیق! غواصی کرده. ابن أبی عمیر، از بزرگترین اصحاب امام رضا (علیه السّلام) است به استادش، جمیل به درّاج... من دلم میخواهد این جوانهای ما، که اسم فوتبالیستهای انگلیس را بلد هستند، اسم دروازهبان ایتالیا را حفظ دارد، حتی مثلاً آن دروازهبان پیر شده، چرا این اسمهای نورانی را، که هدایت جامعۀ بشری، سعادت جامعۀ بشری، توسط اینها شکل گرفته، ما حفظ نکنیم؟
یک بار دیگر این دو اسم را بگویم. ابن أبی عمیر، از بزرگترین اصحاب امام رضا (علیه السّلام) است، به استادش جمیل بن درّاج، فقیه و محدث بزرگ شیعه گفت: حضرت استاد، مجلس درس شما چه خوب و مفید است، جمیل گفت: ما در مقایسه با زراره، کودکی در دبستان او هستیم! یعنی اگر کسی زراره را میخواهد بشناسد، از این استاد بشناسد، دانش گسترده داشت.
قصه: فردی از اهل شام، به امام صادق (علیه السّلام) گفت: میخواهم با شما، در زمینۀ فقه، مناظره کنم، گفتگو کنم. امام فرمود: با زراره گفتگو کن. بعد این مرد شامی، یک مقداری تردید داشت که زراره، توانایی بحث کردن با او را دارد؟ امام صادق (علیه السّلام) چه اعتمادی به زراره دارد، فرمود: اگر زراره را توانستی در بحث شکست بدهی، انگار مرا شکست دادی، این نشان میدهد یک اعتماد صد در صدی، امام صادق (علیه السّلام) به علوم زراره دارد. مرد شامی با زراره بحث کرد و زراره توانست بر او، چیره شود.
ابو بصیر به امام صادق (علیه السّلام) عرض کرد که شنیدهام ابوذر، مقداد، سلمان، سر خود را تراشیدهاند برای دفاع از امام علی (علیه السّلام). خوب است یک توضیحی اینجا عرض کنم که رسم بوده در حجاز، اگر کسانی میخواستند اعلام کنند ما پیش مرگ این آقا هستیم، حاضریم جان بدهیم، این کار را میکردند سرشان را میتراشیدند در میدان شهر میآمدند کنار آن آقا میایستادند.
امیر مؤمنان، علی (علیه السّلام) در خانهها را زد، گفت: چه کسی حاضر است این کار را برای من بکند؟ این چهار نفر آمدند با سر تراشیده، یعنی همۀ دنیا بدانند ما فدائیان علی هستیم! سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار. حفظ کنید این اسمهای نورانی.
حالا ابو بصیر میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: من شنیدهام این چهار نفر، سر خودشان را ترشیدهاند برای دفاع از امام علی (علیه السّلام)، پاسخ امام صادق (علیه السّلام) را ببینید، فرمود: اگر زراره نبود احادیث پدرم از بین میرفت. یعنی تشبیه کرد زراره به سلمان، به ابوذر، به مقداد، که آنها با جانشان، زراره با دانش خود. آنها با شمشیرشان حراست کردند از اسلام ناب، زراره با دانش خود.
در حدیث میخوانیم که «عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا، مُرَابِطُونَ» پیغمبر فرمود: علمای امت من، مرزداران هستند، ما هم اسم این برنامه را گذاشتیم زراره، مرزبان مکتب تشیع! علمای امت من، مرزبانان هستند، کدام مرز؟ «فِي الثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ» آن مرزی که شیطان و عفریتههای شیطان، در آن مرز میخواهند تجاوز کنند و وارد سرزمین ما شوند، این علماء اینجا مرزبانی میکنند، گاهی جان میدهند خون دل میخورند، تا مکتب ناب پیامبران و امامان، آسیب نبینند. زراره یک چنین کسی است.
دومین ویژگی زراره، فروتنی، تواضع است. عزیزان من، برادران، خواهران، یک چیزهایی هست وقتی ما آدمها داشته باشیم، غرور ما را میگیرد، حالا چه کنیم؟ انسان هست! یکی زور است، زور! همین میرود یک مقداری بدنسازی، این بازوانش غلمبه میشود، سینهاش ستبر میشود، همه جا مشت میزند غرور میگیرد آن کسی که زور دارد، مدام گل میزند، میپرد هوا! یکی پول است، پول هم انسان را مغرور میکند، عدد دارایی او، وقتی میلیاردی میشود یک جواب سلام نمیدهد، موبایلهایش چند تا شده، میگوید: با منشیام صحبت کنید. پس زور، پول، پست! مثلاً تا دیروز به مسجد میآمد سلام و علیکم، حالا شده شهردار منطقۀ پنج، دیگر دسترسی به او سخت میشود. پست! بعد از شهردار منطقۀ پنج میشود شهردار تهران، بعد میشود وزیر، بعد میشود رئیس جمهور، دیگر سخت میشود دست پیدا کنیم، یکی هم علم است. دیپلم دارد که دیپلم پزی ندارد همین اندازه که لیسانس را گرفته، نگرفته، یک حسی پیدا میکند بعد از لیسانس، فوق لیسانس. در دکترا هنوز قبول شده، ترم اول است ناراحت میشود کسی به او دکتر نگوید! اینها چیزهایی است که ما آدمها را مغرور میکند. زور، پول، پست، علم!
حالا اگر یک ورزشکاری را ببینیم فروتن است، او خیلی قیمتی است. یک سرمایهداری را ببینیم او فروتن است او خیلی قیمتی است. یک وزیری، یک وکیلی را ببینیم او خیلی ارزش دارد. یا یک دانشمندی را که همۀ دنیا به دانش شناختند، اما میبینیم تفاخر نمیکند افتادگی دارد. زراره از چنین کسانی است آن علم گسترده، همراه با این تواضع.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: یک کسانی هستند از کوفه نزد من میآیند، یک مقداری درس میخوانند بر میگردند کوفه برای خودشان چه تشکیلاتی درست میکنند، دنبال جاه طلبی هستند، دنبال ریاست طلبی هستند. ولی زراره از آنها نیست! زراره از آنها نیست، زراره جاه طلب نیست، ریاست طلب نیست، متواضع، فروتن، این درسهایی هست که قهرمانان توحید به ما میدهند، در اوج قدرت، متواضع است، فروتن است، گذشت میکند، عفو میکند، خطای دیگران را نادیده میگیرد.
ویژگی دیگر زراره، تسلیم در برابر امام معصوم است. خود زراره تعریف کرده، روزی به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم، فدایت شوم، در احادیث شیعه سخنانی یافت میشود عجیب و غریب، باورش برای ما سخت است مثل بعضی از داستانهای بنی اسرائیل، فرمود: کدام حدیث؟ زراره میگوید: من حرف خودم را خوردم، از سخنم پشیمان شدم و سکوت کردم. امام فرمود: نکند موضوع غیبت فرزند ما مهدی را میگویی؟ چون غیبت امام زمان (علیه السّلام) از زمان پیامبر، سر زبانها بوده، پیامبر فرمود: کسی از فرزندان من، از فرزندان فاطمه، از فرزندان حسین، خواهد آمد که نامش نام من، کنیهاش کنیۀ من، خلقش خلق من، برنامهاش برنامۀ من هست، خواهد آمد! او دنیا را در حالی که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد، پر خواهد کرد! امامان ما، همۀ امامان، دربارۀ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، سخنانی فرمودند ولی باورش برای خیلیها سخت بود.
امام باقر فرمود: زراره نکند قصۀ غیبت را میخواهی بگویی؟ آن منظورت است؟ عرض کردم: آری، فرمود: آن حق است، تصدیق کن. زراره هم گفت: چشم، تصدیق میکنم. این از غیب است اول سورۀ بقره میخوانیم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * الم * ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» متقین چه کسانی هستند؟ که قرآن، هدایت میکند آنها را؟ «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» آنهایی که ایمان به غیب دارند، یکی از مصادیق غیب، امام زمان (علیه السّلام) است. زراره تسلیم امام صادق، تسلیم امام باقر (علیه السّلام) بود. روزگار امام صادق (علیه السّلام) یک روزگاری بود، بنی امیه منقرض شدند، بنی عباس روی کار آمدند علویان، دارند دست به کار میشوند تا قیام کنند، این قصه را گوش کنید.
امروز هم این قصهها وجود دارد عزیزان من! ما اینها را به عنوان سرگرمی بیان نمیکنیم، به این عنوان بیان میکنیم که برای امروز خودمان، تکلیف از دل این قصهها در بیاوریم. گوش کنید! در روزگار امام صادق (علیه السّلام) گروههای انقلابی، مبارزاتی زیاد بودند، یکی از رهبران انقلابیون، زید بن علی بن الحسین است. در یک برنامهای در مورد آن شخصیت باید صحبت کنیم، که در آن زمان به فکر قیام بود.
در محضر امام صادق (علیه السّلام) زید نشسته، زراره نشسته. زید این مرد انقلابی، به زراره گفت: اگر جوانی از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دست یاری به سوی تو دراز کند، چه میکنی؟ امروز هم مدعیان انقلابیگری زیاد هستند، فراخوان میدهند که به سمت ما بیایید. زراره گفت: اگر آن جوان هاشمی، معصوم و واجب الإطاعه باشد، من به او یاری میرسانم، در غیر این صورت، درنگ میکنم، فکر میکنم.
هنگامی که زید از خانۀ امام صادق (علیه السّلام) از آن جلسه بیرون رفت، امام صادق (علیه السّلام) بصیرت زراره را ستایش کرد و فرمود: به خدا سوگند، به خدا سوگند! سخنی کامل به او گفتی و راه فرار را، برای او باقی نگذاشتی. گفت: من یک شاخص دارم امام معصوم من است، هر چه او بفرماید.
یک ویژگی دیگر، خیلی مهم است این ویژگی که الآن میخواهم بگویم. عزیزان من، خواهران، برادران، ما باید مدافع اسلام باشیم با پولمان، با جانمان، با خونمان، با علممان. یکی از کارهایی که برای اسلام میکنیم دفاع از معارف اسلام کنیم، از توحید، از نبوت، از امامت، از عدل خدا، چطوری؟ در همۀ روزگاران، مناظره وجود داشته یعنی یک نفر از جبهۀ باطل، یک نفر از جبهۀ حق، اینها با هم حرف میزدند، پیامبران مناظره میکردند، احتجاج داشتند.
نمرود آن حاکم پر قدرت، در حضور مردم، به ابراهیم (علیه السّلام) این را گفت، میدانی من چه کسی هستم؟ من همان کسی هستم که زنده میکنم، میمیرانم! عجب! یعنی میخواست بگوید: من خدا هستم مثل فرعون که میگفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» خدای بزرگ منم، نمرود چنین ادعایی داشت. حالا میخواست ثابت کند که این کار را میکنم.
دو نفر را صدا زد، یک زندانی که حکم اعدامش داده شده بود، او را آزاد کرد، گفت: ببین من زندهاش کردم. همین امروز بنا بود کشته شود. یک زندانی هم که حکم آزادی و برائتش داده شده بود، گفت: همین الآن او را میکشم، دیدی من هم زنده میکنم... یعنی مردم را میخواست به غلط بیاندازد فکرشان را، مغالطه بکند. ابراهیم (علیه السّلام) در این مناظره، به نمرود این را فرمود، خیلی خب تو خدا هستی؟ خدایی که من ادعا میکنم بندۀ او هستم، خورشید را هر صبحگاه، از مشرق بیرون میآورد، شما اگر خدا هستی، از مغرب بیرون بیاور. «فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ» نمرود مبهوت شد، حیران شد، نتوانست جواب بدهد. ما احتیاج داریم به افراد پر اطلاع، مسلط، خوش بیان، صبور، که معارف دینی را دفاع کنند در همۀ روزگاران بودند، این کار هر عالمی هم نیست، حتی در زمان امام صادق (علیه السّلام)، امام صادق میفرماید: فلانی مناظره نکند، دانش دارد اما مهارت مناظره کردن را ندارد، قدرت مناظره کردن، کار هر کسی نیست. زراره قهرمان مناظره!
کسانی از دور دست میآمدند، با امام صادق (علیه السّلام) مناظره کنند حضرت اسم چند نفر را میبرد میفرمود: برو با اینها مناظره کن، اگر آنها را شکست دادی، مرا شکست دادی، مناظره یکی از آنها است. عزیزان من، امروز، روز رسانه است، جنگ رسانهای از جنگ خمپاره و بمب، پر تأثیرتر است. بی بی سی که همۀ ما میشناسیم انگلیس را، آن استعمارگری که چند قرن است، خون ملتهای مظلوم را میمکد، ماه رمضان که میشود دو نفر را در برنامۀ مناظره میآورد، یک عالم شیعه، یک عالم سنی. به نظر شما بی بی سی مدافع اهل سنت است؟ یا مدافع شیعه است؟ برای چه؟ پول خرج میکند این برنامه را، او که نه سنی را دوست دارد نه شیعه را، دنبال منافع خودش است. ولی میداند هر یکی از این دو تا، شکست بخورند، به نفع او هست همان حرفی که نتانیاهو زد، گفت: این جنگی که در خاورمیانه، من به راه انداختم، هر طرفی که کشته شود، من شادمان هستم! ما با چنین دشمنانی روبرو هستیم. ما در بین علماء شاید بین هزار نفر، یک نفر داشته باشیم که بتواند در جهان، با سینۀ ستبر، مثل سلطان الواعظین، قیام کند بگوید: من حاضرم مناظره بکنم، زراره چنین کسی است.
خدا رحمت کند مرحوم آقای ری شهری را، در دهۀ اول انقلاب، که کمونیستها و گروهکها زیاد فعال بودند، میرفتند سراغ اعتقادات جوانها، یک کتابی ایشان نوشت خیلی خواندنی است من یادم است این کتاب را، به نمایشنامه تبدیل میکردیم میرفتیم در دبیرستانها، به وسیلۀ دانش آموزان، اجرا میکردیم. اسم کتاب بود مناظره در مسائل ایدئولوژیک، مناظرههای امام صادق (علیه السّلام)، مناظرههای امیرالمؤمنین، مناظرههای امام رضا (علیه السّلام)، با مخالفین، با غیر مسلمانها، با مسیحی، حتی با منکر خدا، که در آن کتاب آمده بود.
یک دکتر هندی پیش امام صادق (علیه السّلام) آمده، میگوید: خدا نیست! چطوری امام صادق (علیه السّلام) به او مناظره میکند؟ امام صادق (علیه السّلام) میفرمود: مناظره در مسائل اعتقادی، هشام! او قهرمان است با اینکه سن کمی هم هشام داشت، کمتر از بیست سال داشت، وقتی وارد مجلس میشد، امام صادق (علیه السّلام) به استقبال او میرفت، او را بالای مجلس... یعنی یک مناظره میتواند تحول ایجاد کند، آبرو بخرد.
امام صادق (علیه السّلام) به مخالفین میفرمود: اگر بتوانید اصحاب مرا، اسم چند نفر را میبردند یکی از آنها زراره است، در مباحثه شکست بدهید، چنان است که مرا شکست دادهاید، اینها ویژگیهای مناظره است. برای مناظره چند کلمه است، گاهی میگوییم مکالمه، یعنی گفتگوی عادی. گاهی میگوییم: مذاکره، یعنی یک گفتگویی که یادآوری در آن است. گاهی میگوییم: مشاجره، یعنی یک گفتگویی که دعوا و کتک کاری در آن است. گاهی میگوییم: مباحثه، یعنی یک گفتگویی که دو نفر کمک میکنند یک مجهولی معلوم شود. گفتگو چند نوع است.
گاهی از اوقات برای خراب کردن دیگری، مناظره میکند، دنبال پیدا کردن حق نیست، این را دانشمند باید بداند، زراره برای هوای نفس، مناظره نمیکند. برای اینکه خودی نشان دهد در این میدان کشتی، نه مناظره نمیکند. او برای این هست که مناظراتش برای شناخت حق است این قصه را گوش کنید.
زراره میگوید: در مدینه وارد مجلسی شدم که ربیعة الرأی نیز آن جا بود، او هم یک دانشمندی بود اهل مناظره. حاضران از من خواستند دربارۀ مسائل اختلافی، با ربیعه، مناظره کنم. گفتم: بحث و جدل، کینه میآورد. ببینید هوس ندارد مناظره کند، یک انسانی را خراب کند، نیت باید خالص باشد نیت باید پاک باشد، زراره هر مناظرهای را وارد نمیشد، هوس کردیم این گروه را، آبرویشان را بریزیم. تا اینکه خود آن ربیعه پیشنهاد کرد به زراره گفت: یک موضوعی را شما مطرح کنید، زراره هم یک موضوعی را به پیشنهاد او، مطرح کرد و گفتگویی کردند.
از ویژگیهای مهم زراره، خودسازی، عبادت، بندگی. علی رغم اینکه قدرتی بر مناظره و بحث و جدل داشت، از عبادت خودش غافل نمیشد، به دانش خودش مغرور نمیشد، اینطوری تاریخ، این شخصیت را معرفی کرده، کان خصماً یعنی مسلط بود بر مناظره، جدلاً مسلط بود بر گفتگو، «لا یقوم أحداً بحجته» هیچ کسی نمیتوانست با او مناظره کند، مسلط شود بر او. صاحب حجت قاطعه، فقط مسئلهای که داشت این بود، «أن العباده أشغلته عن الکلام» این عبادت او را میکشاند به معبد، میکشاند به مسجد، میرفت دنبال بندگی. «و المتكلمون من الشيعة تلاميذه» متکلمان شیعه که همه قهرمانان توحید بودند، شاگردان زراره بودند، گروهی در حضور موسی بن جعفر (علیه السّلام) از زراره بدگویی کردند، موسی بن جعفر فرمود: وای بر شما! زراره با تلاش علمیاش، با دشمنان مبارزه کرد و به دوستان ما یاری رساند، من در روز قیامت، دستگیر او خواهم بود. معلوم است کسی که مباحثه میکند گفتگو میکند، مناظره میکند، مخالفین شایعاتی برای او درست میکنند اسم او را به بدی یاد میکنند.
یک شاگرد تلاشگر، مجتهد یعنی کسی که خیلی تلاش میکند، نگاه کنید این قصه را. زراره به امام صادق (علیه السّلام) عرض کرد: بیست سال است در مورد احکام و اسرار حج، از شما سؤال میکنم، هنوز تمام نشده. امام صادق فرمود: خانهای که دو هزار سال پیش از آفرینش آدم، محل طواف فرشتگان بوده، آیا اسرارش در طول بیست سال، تمام میشود؟ یعنی زراره بیست سال است دامن امام صادق را رها نمیکند، مدام سؤال میکند این شاگرد سختکوش است. دامن استاد را رها نمیکند اینها ویژگیهای این دانشمند است.
یک سخنی هم از روزگار خودمان بگوییم، دربارۀ علاقۀ به بندگی، ما گفتیم: زراره غافل نمیشد از خودسازی. مقام معظم رهبری، دربارۀ استاد شهید مرتضی مطهری، گفته: ایشان بارها میگفت مطهری که فیلسوف، فقیه، استاد حوزه، استاد دانشگاه، همه جا خواهان داشت، بارها میگفت: آرزو دارم بروم قم بمانم و مشغول عبادت شوم، مشغول خودسازی شوم، مشغول ریاضت نفس شوم، ولی اشتغالات علمی و دانشگاه اجازه نداد ولی این روحیه را شهید مطهری داشت.
اعتدال در معاشرت، یکی از ویژگیهای زراره است. زراره در معاشرتش با آدمها، بالأخره در جامعه، همه نوع آدم هست، دیندار، بیدین، متوسط، ضعیف، قوی. زراره و برادرش، حمران، فرزندان أعین، به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردند: ما اینطوری هستیم، یک طنابی، یک ریسمانی کشیدهایم، هر کس در عقیده، امامت، موافق ما باشد، او را دوست داریم و با او رفت و آمد میکنیم اگر نه، از او بیزاری میجوییم. بعضی از ما هم انقدر سختگیر هستیم. امام فرمود: ای زراره، سخن خداوند، از سخن شما، صحیحتر است. بعد امام صادق و بعد امام باقر (علیه السّلام)، پنج آیۀ قرآن را اشاره کردند که خداوند دارد به ما یاد میدهد، نه به این سختگیری نه. با آدمهای متوسط، یک مقداری رفت و آمد بکنیم، چه بسا آنها را جذب کنیم. آن آیهها را من میخواهم در این برنامه اشاره کنم.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: «قال الله: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا» آقای زراره، آقای حمران پس این آیه را چه کار کنیم؟ که خداوند فرموده: یک کسانی هستند ضعیف هستند، استطاعت اینکه راه چارهای پیدا کنند، راه درست را پیدا کنند ندارند، اینها آدمهای متوسطی هستند از نظر فهم، از نظر دانش، نتوانستند راه را... با اینها قطع رابطه نکنید! درست است ممکن است از او بپرسی بگوید: امامت را قبول ندارم، رهبری را قبول ندارم، ولی آدم منصفی هست، مزایایی دارد، خلقیاتی دارد با اینها قطع رابطه نکنید، خداوند إلاّ گفته، استثناء کرده.
این آیهای که خواندم، سورۀ نساء، آیۀ نود و هشت است. آیۀ نود و نه سورۀ نساء، یک امیدی در او هست، «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ» امید است که خداوند اینها را ببخشد، این آدمهای متوسط را. «وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً» خداوند زیاد عفو میکند، میآمرزد. در این آیه، خداوند ناتوانهای واقعی، نه مستضعفین دروغی را، مطرح کرده، مردان و زنان و کودکانی که هیچ چارهای نداشتند، راه حلی بالأخره پیدا نکردند برای هجرت، تا از آن محیط فاسد، مهاجرت کنند بیایند مدینه، اگر در هجرت، قصوری نداشتند چه بسا بخشیده شوند.
آیۀ دوم، امام فرمودند: «فأین مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» بعضیها هستند که کارهای خوب دارند، کارهای بد دارند، گناه دارند، خدمت دارند، خیانت دارند، حالا دلواپس هستند، چه بسا آنها هم بخشیده شوند، این اشاره به آیۀ صد و شش سورۀ توبه دارد، «وَ آخَرُونَ» یک گروهی هستند، «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» منتظر فرمان خدا هستند «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ» آیا خدا آنها را عذاب خواهد کرد؟ «وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» شاید هم خدا رحمتش را به آنها برگرداند، «وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم» این آیه اشاره به متخلفان جنگ تبوک دارد.
پیامبر در یک تابستانی از مدینه، راه افتاد به سمت تبوک، شاید هشتصد کیلومتر مسافت را میپیمودند، چند تا بودند نرفتند آگاهانه نرفتند، عامدانه نرفتند، پس از برگشت پیامبر، اینها پشیمان شدند گریه میکردند، توبه میکردند، چه بسا خدا چنین آدمی را ببخشد. ما الآن در جامعهمان داریم، آدمی که سوء پیشینه دارد، الآن برگشته، توبه کرده، اگر همۀ ما او را پس بزنیم، پس در آغوش چه کسی برود؟ امام باقر (علیه السّلام) به زراره و برادرش فرمود: انقدر سخت گیرانه معاشرت نکنید، یک مقداری بازتر.
آیۀ سوم، سورۀ توبه، آیۀ صد و دو «أين الذين خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» یک اشخاصی هستند عمل صالح دارند، گناه هم دارند، اینها جایگاهشان در فکر شما کجاست؟ «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» چه بسا خداوند توبۀ آنها را بپذیرد؟ رحمتش را به آنها برگرداند. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ» آیه مژدۀ آمرزش داده، «رَحيم» اینها پس کجا هستند؟ در برنامه ریزی شما، آقای زراره، آقای حمران که گفتید: ما یک ریسمانی کشیدیم، هر کسی امامت را قبول دارد با آنها هستیم... یک افرادی هستند این وسط، لجباز نیستند متعصب نیستند، آنقدر هم بد نیستند بدی و خوبی را با هم دارند، چه بسا اینها را بشود جذب کرد. «أين أَصْحابُ الْأَعْرافِ» اشاره به آیۀ چهل و هشت دارد از سورۀ أعراف، یک سوره در قرآن داریم به نام أعراف، یک دیواری است بین بهشت و جهنم «وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ» اصحاب اعراف، یک کسانی را که با قیافه میشناسند، اینها در دنیا چه کاره بودند، به آنها میدهند که «قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ» اجتماعاتی که در دنیا داشتید، علیه دین و دینداری، که امروز به دردتان نمیخورد، تکبری هم که میورزیدید، قیافه میگرفتید، آن همه امروز به کار شما نمیآید. بعد یک جمعی را نشان میدهند، «أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ» اینها همانها نیستند که شما میگفتید: رحمت خدا به آنها نمیرسد؟ «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» به همانها میگویند: وارد بهشت شوید، یعنی یک اشخاص متوسطی در جامعه هستند بعضی تعبیر میکنند امروز به خاکستریها، نمیشود ما دست رد به سینۀ همۀ آنها بزنیم، چه بسا بهشتی شوند. «لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» به آنها میگویم: غصه نخورید، نترسید!
یک گروه پنجم، «أین مؤلفة قلوبهم» سورۀ توبه، آیۀ شصت میفرماید: یک کسانی را با زکات، دلشان را به دست آورید. اینها چه بسا با حرف نمیآیند با پول میآیند، یک هدیهای به او بدهید، یک مبلغی به او بدهید، یک گیری در زندگی دارد به خاطر همان کمک مالی میآید به سمت شما، این را خود خدا گفته. زکات را برای چه خرج کنیم؟ جاده بسازیم، بیمارستان بسازیم، به فقراء بدهیم، یکی از آنها هم «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» کسانی که دلشان آمادگی دارد بیاید به سمت شما، چرا خودتان را محروم میکنید از این جذب؟ یک جاذبهای داشته باشید، حتی جاذبۀ کلامی نه، جاذبۀ مالی، یک قرض الحسنه به او بدهید بیاید به جبهۀ شما. اینها آموزههای امام باقر (علیه السّلام) به زراره است.
یک فصل دیگر زندگی زراره، عجب شخصیتی را امروز داریم بیان میکنیم! دانشمندان همان طوری که گفتیم، نقش آفریناند. چون نقش آفریناند، مستکبران، ظالمان، ستمگران، دست بر نمیدارند از آنها، عزیزان من، خواهران، برادران، خیلی از زندانیها، در کشور ما، در زمان شاه، از علماء بودند که ساواک، بدن آنها را تکه تکه میکرد با اره میبرید. بعد از انقلاب، یک شاخهای که، یک اسمی برای خودشان گذاشتند، اما در همان مسیر طاغوت بودند، از کسانی که ترور کردند، اول مغز متفکر انقلاب، شهید مطهری بود، رفتند سراغ علماء، شهید صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب، قاضی طباطبایی، شهید مدنی، رفتند سراغ علماء، این معلوم است دستگاه استکباری، میداند ریشۀ این انقلاب، علم است، دانش است، دین است. دین وقتی با بصیرت همراه باشد... زراره جانش به خطر افتاده! اسمش سر زبانها افتاده الآن است که او را بکشند. امام صادق (علیه السّلام) یک تدبیری کرد، شروع کرد از زراره بدگویی کردن. آقایان عزیزان، ما یک دانشمندی در کشورمان داریم به نام فخری زاده، چه زمانی شناخته شد؟ بعد از شهادتش. چه کسی میدانست حافظ قرآن است، حافظ اشعار حافظ است، چه فضائلی دارد، چه مکارمی دارد. او میترسید خودش را مطرح کند، چون میدانست دشمن در کمین اوست. شهید علی محمدی، شهید شهریاری، اینها آدمهای گمنامی بودند چون میدانستند اگر شناخته شوند...
خود آمریکاییها وقتی آمدند عراق، از اولین اقداماتشان، کشتن دانشمندان بود، به سوریه وارد شدند کشتن دانشمندان بود. ما باید قدردان دانشمندان خودمان باشیم، در هر رشتهای. امام صادق (علیه السّلام) برای حفظ جان زراره، شروع کرد از زراره بدگویی کردن. امام صادقی که زراره را چقدر دوستش دارد. خبر امام صادق رسید به کوفه، زراره... بدگویی میکند ولی چه کسی بدگویی میکند؟ امام صادق، پسرش را فرستاد مدینه، ای رهبر من، مگر من چه بدی کردم؟! امام صادق (علیه السّلام) به پسر زراره فرمود: به پدرت بگو، ما دوستت داریم، برای حفظ جانت این کار را کردیم و بعد یک قصهای از قرآن را امام صادق (علیه السّلام) بیان کرد که در سورۀ کهف آمده، که موسی بن عمران، سوار کشتی شد، با خضر نبی، استادی که خدا فرستاده، به موسی تعالیمی را بیاموزد. اول راه موسی به استاد گفت: ای استاد از آن علومی که مایۀ رشد است و خدا به تو یاد داده، به من یاد بده. استاد گفت: تحملش را داری؟ صبرش را داری؟ گفت: بله آقا! من تا هر جایی باشد پای کار هستم. استاد گفت: خیلی خب، قرار ما این باشد هر کاری من کردم سؤال نکنی! شاگرد هم گفت: چشم! نشستند درون کشتیف استاد شروع کرد به سوراخ کردن کشتی، شاگرد عصبانی شد آقا چرا کشتی را سوراخ میکنی؟ استاد گفت: نگفتم سؤال نکن! خیلی خب بعداً برایت میگویم چرا. بعد وارد شهر شدند و وقایعی رخ داد و دوباره شاگرد بیصبری کرد و مدام ایراد میگرفت، در پایان استاد گفت: خیلی خب، حالا برایت میگویم. آن کشتی که من سوراخ کردم، پادشاهی که در آن منطقه بود، کشتیهای سالم را مصادره میکرد، این کشتی برای یک عده ضعیف، مظلوم بود، پولهایشان را روی هم گذاشته بودند، کسب درآمد کنند اگر آن کشتی به دستشان میرسید مصادره میشد، من سوراخ کردم که بگویند: این جزء لیست کشتیهای عیبدار است.
زراره! من از تو بدی میگویم به خاطر اینکه جانت حفظ شود، من تو را خیلی دوست دارم از همه بیشتر دوست دارم، من عاشق تو هستم! ببینید یک دانشمند در چه مظلومیتی قرار میگیرد، امروز ما دانشمندانی داریم که اصلاً تلویزیون جرأت نمیکند، یعنی وظیفه ندارد از او برای مردم، حرفی بزند چون دشمن سراغ او میرود.
در بین چهار هزار شاگرد، چند تا درجه یک هستند، دشمن سرمایهگذاری میکند برای آنها، جو سیاسی آن روزگار هم به نوعی بوده که شناسایی میکردند به زندان میانداختند، هر کسی که کوچکترین انتصابی به امام صادق (علیه السّلام) داشته، مخصوصاً در سالهای آخر عمر حضرت، امام صادق (علیه السّلام) به عبدالله فرزند زراره فرمود: به پدرت سلام مرا برسان، بگو: من گاهی تو را بدگویی میکنم تا خطر را از تو دفع کنم، دشمنان به دنبال نزدیکان و یاران من هستند که آنها را به قتل برسانند. به پدرت بگو: حکایت ما، حکایت آن کشتیای است که حضرت خضر، سوراخ میکرد. به خدا قسم تو را بیش از هر کس دوست دارم. ببینید مظلومیت را! تو بهترین کشتی پر تلاطم این دریا هستی. نامۀ تو را فرزندانت برای من آوردند، خداوند آنها را به تو ببخشد، به بچههای زراره هم دعا میکند، خدا بچههایت را برایت حفظ کند، دلتنگ مباش اگر دیدی ما به تو، یا ابو بصیر، سخنانی متفاوت میگوییم بدان که هر دوی شما نزد ما مورد اعتماد هستید، منتظر گشایش باشید. قهرمانان توحید! خواهش میکنم این قصهها را برای دیگران نقل کنید، شما هم شریک شوید، اینها برای ما خیلی زحمت کشیدند تا این میراث به دست ما برسد، خدا نگهدار شما.