اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1404-03-20-حجت الاسلام بهشتی-قهرمانان توحید (جناب مقداد)

حجت الاسلام بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم

قهرمانان توحید بندگان برگزیده خدا کسانی مثل ما بودند ولی از استعدادهایی که خدا به آنها داده بود خوب استفاده کردند انسان برای خدا خیلی عزیز است همۀ این جهان را برای انسان در خدمت انسان قرار داده دوست دارد خداوند تعالی و پیشرفت ما را و پاکی و سعادت ما را قهرمانان توحید دستگیر ما هستند راهنمای ما هستند نیروبخش ما هستند در این برنامه مقداد ابن اسود یکی از چهار رکن یاران پیامبر اگر پیامبر عزیز ما این گونه که گفته اند پانصد هزار نفر را به اسلام دعوت کرده باشد این چهار نفر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار برترین اونها هستند از پیشگامان اسلام این مهم است السابقون السابقون اولئک المقربون قرآن می فرماید در کار خیر پیش قدم بشویم در گناه خودتان را عقب بکشید از جمله هفت نفر اولی است که شعار توحید داده اند به خیابان ها آمدند به جز بلال حبشی که خیلی شکنجه شده از کسانی که شکنجه شده همین مقداد است زیاد اذیت و آزار مشرکین را تحمل کرده از مهاجرین به حبشه است منتهی در حبشه مهاجران شنیدند که فشار در مکه کم شده بعضی هایشان برگشتند مثل همین مقداد دیدند نه رو دست خوردند مشرکین مکه همچنان آزار و اذیت دارند تا مدتی هم در مکه بود دنبال یک ترفندی بود که خودش را به مدینه برسانند پیامبر مهاجرت کردند ولی مسلمان ها در فشار هستند فشارهای اجتماعی اجازه نمی دادند  اونها به دلائل مختلف به خاطر قراردادهای اجتماعی پیمان هایی که وجود داشت اجازه نمی دادند اینها بیایند مدینه با یک ترفندی سال اول هجرت جنگی صورت گرفت قبل از جنگ بدر فرمانده لشکر اسلام همزه سید الشهدا بود و فرمانده مشرکین ابوجهل بود و در این لشکر کشی مقداد و یک نفر دیگر از مسلمان ها فریب دادند لشکر مشرکین را همراه اونها شدند به عنوان جنگیدند با مسلمان ها دو لشکر با هم جنگیدند آمدند این طرف بین مسلمان ها خبرش به حضرت رسید خیلی خوشحال شدند این خاطره را که می خواندم یاد کربلا افتادم در کربلا ابن زیاد همه راهها را بسته بود اجازه نمی داد یاران امام حسین علیه السلام از کوفه به کربلا بیایند بعضی هایشان با این ترفند آمدند لباس سربازی عمر سعد را پوشیدند به کربلا رسیدند به لشکر امام حسین پیوستند و یاد دادند به همه ی آیندگان که بهانه نیاورید کسی بخواهد کاری را انجام بدهد انجام می دهد مقداد، مقداد می گوید وقتی وارد مدینه شدیم پیامبر مسلمان ها را به گروه های ده نفر ده نفر تقسیم می کرد من در اون ده نفری قرار گرفتم که خود پیامبر هم بود این از خوش اقبالی من است غذای خیلی کمی بود یک گوسفند بود که با شیر اون ارتزاق می کردیم خیلی زندگی سخت بود از زیبایی های مقداد مبارزات او هست اولین جنگ جدی جنگ بدر است مسلمان ها دارایی شان در مکه تحت نظر مکی ها بود اجازه نمی دادند دارایی هایشان را بیاورند به مدینه یک کاروان تجاری به سرپرستی ابوسفیان از جاده نزدیک مدینه گذر می کرد به شام می رفت و بر می گشت اینها می گفتند برویم دارایی مان را تقاص کنیم پول های ما همین جاست جاسوس های مشرکین متوجه شدند و کاروان تجاری از یک راه دیگر کنار دریا خودش را به مکه رساند و حالا یک لشکر نظامی مقابل مسلمان ها سبز شدند مسلمان ها سیصد و سیزده نفر و مشرکین نزدیک هزار نفر مسلمان ها منطقه کوهستانی بود پایین کوه و مشرکین بالای کوه امکانات تجهیزات مسلمان ها خیلی کم بود حتی به اندازه هر نفر یک شمشیر نداشتند هفتاد هشتاد نفر شمشیر داشتند حالا من تعبیرم این است اون وقتها اسب کار تانک را می کرده مسلمان ها یک تانک داشتند این مال مقداد بود مشرکین پر تعداد پیامبر عزیز اسلام مشورت کردند چون حالا غافلگیر شدند بنا بود که به کاروان تجاری تعرض کنند و دارایی شان را پس بگیرند کاروانی که در کار نیست حالا یک لشکری هست پیامبر مشورت کردند در اون مشورت بعضی از صحابه نظر منفی داشتند می گفتند سازش بکنید ما تعدادمان کمتر است و تجهیزات مان کمتر است و مثلا بعضی از اونها که شناخته شده هم هستند در تاریخ اسلام پا شد و این را گفت ای رسول خدا به خدا قسم اینها قریش هستند از وقتی عزیز شدند هیچ گاه خوار نشدند به خدا از وقتی کافر شدند ایمان نیاوردند به خدا هرگز عزتشان را از دست نمی دهند با شدت خواهند جنگید تو هم که سازو برگ جنگی نداری این در دل مسلمان ها را خالی کردند بعد مقداد برخواست یک سخنانی گفت که تبسم را به لب های پیامبر بازکرد با بیانی گرم و با سخنانی قاطع گفت ای رسول خدا هر آنچه را خدا امر کرده اجرا کن که ما همراه توأیم سوگند به خدایی که تو را برانگیخته اگر فرمان دهی در میان آتش رویم می رویم خود را به خوار مغیلان بیاندازیم می اندازیم فرمانت را به جان و دل می پذیریم ما هرگز مثل بنی اسرائیل نیستیم که به پیامبرشان حضرت موسی گفتند تو و خدایت بروید جنگ کنید ما اینجا نشسته ایم اذهب انت و ربک فقاتلا انا ها هنا قائدون اونها بی وفایی کردند با پیامبرشان ما اینطور نیستیم ما اینطور می گوییم اذهب انت و ربک فقاتلا انا معکم مقاتلون ای پیامبر تو با پروردگارت بجنگ ما هم همراه شما هستیم ما بی وفا نیستیم والذی بعثک بالحق به خدایی که تو را به پیامبری مبعوث کرده شما حرکت کنی با شما حرکت می کنیم حتی اگر شده تا شهری که در حبشه هست همراه شما می آئیم پیامبر خوشحال شد برای مقداد دعا کرد و در جنگ بدر تنها اسب سوار مقداد است یک جنگندۀ تمام عیار نام اسبش هم صبحه یعنی شناور از بس پر سرعت جابجا می شد بهش می گفتند شناور اونقدر نقش مقداد در جنگ بدر مهم بود که پیامبر پس از پیروزی جنگ بدر یک سهم از غنائم را به خود مقداد داد یک سهم هم برای اسبش در نظر گرفت یک قصه دیگر.

یک کسی در شهر مکه بود به نام نضر بن حارث این کار رسانه ای زیاد می کرد پیامبر را مسخره می کرد و جملات و اشعاری می گفت سر زبان ها می افتاد پیامبر را تکذیب و مسخره می کردند حالا در جنگ بدر به دست مقداد اسیر شده مقداد آوردش نزد پیامبر و پیامبر هم دستور گردن زدن او را دادند که امیر المومنین علیه السلام اجرا کردند از نظر رزمندگی در آیات مختلفی از سوره توبه و سوره های دیگر امامان ما اشاره کردند به نام مقداد مثل این آیه از سوره صفح ابن عباس می گوید ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفاً کأنهم بنیانٌ مرصوص خداوند رزمندگانی که با نظم و انضباط مقابل دشمن صفی را تشکیل دادند دوست دارد می گوید منظور از اینها همزه اسد الله و اسد رسوله و علی ابن ابیطالب و عبیده و المقداد ابن اسود منظور اینها هستند امیر المومنین علیه السلام که خودش یکی از سه نفری است که سرنوشت جنگ بدر را رقم زده در احوالات جنگ بدر و خاطرات جنگ بدر فرموده لقد حذرنا بدر ما حاضر شدیم در جنگ بدر و ما فینا فارسٌ غیر المقداد ابن الأسود به جز مقداد ما اسب سواری نداشتیم بقیه یا پیاده یا با شتر می جنگیدند شب بدر هم شب سختی بوده پیامبر عزیز ما تا صبح نخوابیده تمام اون شب را با خدا مناجات می کرد و از خدا کمک می خواست این جنگ بدر، در جنگ احد باز فرمانده اسب سواران دو نفر هستند یکی مقداد است به طوری که این دو نفر وقتی حرکت کردند لشکر مشرکین ترسیدند و فرار کردند قصه ی جنگ بدر در سوره انفال آمده ما در این وقت کوتاه نمی رسیم ولی پایان جنگ احد پایان جنگ احد که قصه اش در سوره آل عمران آمده مسلمان ها به خاطر اشتباهاتی که داشتند نافرمانی کردند از فرمان پیامبر و بینشان اختلاف افتاد و طمع کردند به قنائم خوب مشرکین هم هوشمندی به خرج دادند و محاصره کردندمسلمان ها را بسیاری فرار کردند و از جمله کسانی که ماندند و بسیار جراحت برداشتند و از جان پیامبر حراست کردند یکی آقا و مولای ما و شما امیر المومنین علیه السلام یکی مقداد است این طور جاها آدمها را به عنوان قهرمان می توانیم بشناسیم ایستاد کنار پیامبر.

یک قصه دیگر دوست داریم این قصه ها را شما برای دیگران تعریف کنید یک دقیقه طول می کشد در ماه رجب هفدهمین ماه هجرت یعنی یک سال و خورده ای از هجرت پیامبر گذشته گروهی گشتی به فرماندهی عبدالله بن جهش رفته بودند برای جمع کردند اطلاعات از مشرکین به یک منطقه ای به نام نخله یک کسی را پیدا کردند به نام حکم بن کیسان از بزرگان قریش بود فرمانده این گروه اطلاعاتی مسلمان ها گفت این را بکشیمش مقداد گفت نه به نظر من ببریمش هر چی پیامبر فرمود یعنی مقید به اطلاعات از فرمانده است خوب اون را آوردند نزد پیامبر، پیامبر هم اون حکم را به اسلام دعوت کرد او هم مسلمان شد به جمع مسلمانان پیوست و بعد فرمودند اگر من گوش داده بودم بعد فرمودند که اگر شما این را همان جا کشته بودید الان در جهنم بود در حال کفر از دنیا می رفت این وساطت مقداد باعث شد این نفر که فرد شاخصی هم بوده اسلام بیاورد و بهشتی بشود یک قصه دیگر عزیزان من اسلامی که امروز به دست ما رسیده خیلی برایش هزینه شده خیلی جوان برایش داده شده خیلی در پای این درخت خون ریخته شده اهالی یک قبیله ای آمدند نزد پیامبر گفتند ما مسلمان شدیم مبلغ لازم داریم معلم قرآن لازم داریم آموزگار احکام لازم داریم و پیامبر هم یک جمعی را اعزام کردند به اون قبیله برای تبلیغ اونها هم همۀ مبلغان را کشتند همۀ مبلغان را مخصوصا دو نفرشان را برای خودشیرینی کردند فرستادند مکه که انها هر جوری می خواهند بکشند یکی از اونها به نام خبیب فرزند عدی نفر دیگر زید بن دفینه اینها را فرستادند مکه تحویل مشرکین دادند مشرکین هم مخصوصا اون خبیب را که مبلغ خیرخواه و دلسوز و فعال بوده به دار آویختند و چهل شبانه روز جنازه اش را بر نمی داشتند این خبر به پیامبر رسید اولاً همه مبلغانش به شهادت رسیده بودند و داغدار بود و این هم خیلی آزار دهنده بود یک مبلغی به شهادت رسیده جنازه اش بالای دار است هر روز مشرکین می آیند نگاه می کنند مسلمان ها هم ناراحت بودند پیامبر اصحابش را جمع کرد فرمود کی می تواند برود مکه این جنازه را بیاورد مقداد دست بلند کرد عزیزان من خواهران و برادران ما در روزگاری زندگی می کنیم که جنگ را دیدیم میدانیم این کارها چقدر سخت است مثل اینکه الان یک کسی برود در اسرائیل یکی از فرماندهان حزب الله که مثلا اونجا اسیر شده را بگیرد و بیاورد این رفتن در دهان شیر است مقداد دست بلند کرد یک کسی را هم همراه خودش کرد مقداد گفت من حاضر هستم کسی را هم همراه خودش کرد و شبانه راه میرفتند و روزها استراحت می کردند که شناسایی نشوند و وارد مکه شدند و چوبۀ دار را دیدند نزدیک شدند شب به نیمه رسید دیدند محافظان اون جنازه از شدت مستی بیهوش افتادند و در خواب هستند جسد را آرام پایین کشیدند روی اسب گذاشتند هنوز خون تازه ازش جاری است بعد از چهل شبانه روز بو نگرفته بوی مشک ازش می آید و حرکت کردند محافظان بیدار شدند و دیدند جسد نیست به تعقیب اونها آمدند و بین راه پیدایشان کردند این دفعه مقداد و همراهش شمشیر کشیدند گفتند ما از شیران بیشۀ اسلام هستیم معرفی کردند خودشان را حاضر هستیم با شما بجنگیم اونها منصرف شدند و از این تهدید ترسیدند ولی همان جا زمین جنازه را بلعید که در تاریخ این خبیب شهرت پیدا کرده به خبیب بلیع الارض یعنی زمین او را بلعیده خبر به پیامبر رسید و قبل از اینکه مقداد برسند به مدینه جبرئیل نازل شد گفت ای رسول خدا بر این دو مرد خداوند به فرشتگانش مباهات می کند یعنی به مقداد و همراهش که یک چنین ماموریت سختی را انجام دادند دل خانواده اونها شاد شدند که معلوم شد جنازه اونها کجا هست و دشمن شاد نباشند.

یک ماموریت دیگر

یادشان به خیر ماموران اطلاعاتی جبهه ها در ارتش و در سپاه از اوائل جنگ تا پایان جنگ تا برسیم به جنگ های در سوریه و در لبنان و در عراق بچه های اطلاعات معمولا عملکردشان گفته نمی شود به خاطر اسرار نظامی که وجود دارد مردم نمی شناسند اونها را حتی شده من گاهی در مراسم شهادت اونها دعوت شدم برای سخنرانی خانواده شون می گویند شما هیچی نگو این اسرار نباید فاش بشود یک خانمی تصمیم پیامبر را برای حمله ی به مشرکین مطلع شد نامه ای را هم همراه خودش داشت می آورد به سمت مکه جبرئیل خبر را آورد برای پیامبر پیامبر امیر المومنین علیه السلام و مقداد و چند نفر دیگر اعزام کردند برویم این جاده این خانم را پیدا کنید و نامه را ازش بگیرید نگذارید خبر حمله ما به مردم مشرک برسد امیر المومنین و مقداد و چند نفر دیگر رسیدند و اون خانم هم انکار کردند حضرت شمشیر کشیدند اون خانم ترسید و معلوم شد اون خانم هم نامه را میان گیسوان خودش پنهان کرده ماموریت های سخت اطلاعاتی را مقداد انجام می داده.

می رسیم به فتح مکه

در فتح مکه پیامبر تصمیم داشت شهر مکه را بدون خونریزی فتح کند لذا دستور دادن ابوسفیان را آوردند در تنگنای دره نگه داشتند و گردان های لشکر اسلام از جلو چشم او را عبور دادند و خیلی با نظم و انضباط که بعدا ابوسفیان وارد مکه می شود هوس حمله به سرش نزند به همدستان خودش بگوید نه با اینها نمی شود این تدبیر پیامبر بود پیامبر سپاه خود را آرایش داد و قبائل در حالی که فرماندهان و پرچمداران پیشاپیش اونها بودند حرکت کردند اولین گردان که با هزار نفر در حرکت بودند پرچمدارشان مقداد بود گردان بنی سلیم اینها فضیلت ها و افتخارات مقداد بود.

ازدواج مقداد هم خیلی قشنگ است پیامبر عزیز ما فرمود در اسلام هیچ بنایی نزد خدا محبوب تر از ازدواج نیست عزیزان من آقایان وخانم ها الان یک بیمارستان می سازند همه کمک می کنند یک جاده می سازندو یک مدرسه می سازند همه می گویند در این بنا کمک کنید محبوب ترین بنا نزد خدا ازدواج است کمک کنید هر کی هر کاری می تواند بکند با مال و با زبان و با آبرو به این بنا کمک کنیم شکل بگیرد یکی از موانع ازدواج آداب و رسوم اجتماعی است در زمان اسلام هم با اینکه اسلام آمده بود اصلا حسب و نسب موقعیت های خانوادگی را برایشان خیلی مهم بود داماد از چه خانواده ای و عروس از چه خانواده ای اسلام این را بهم زد و فرمود شاخص های انتخاب همسر دینداری و اخلاق، در بسیاری از احادیث امام جواد علیه السلام فرمود اگر کسی به خواستگاری دخترتان آمد از دینداری اش مطمئن هستیدو از امانت داری اش مطمئن هستید فزوجوه دختر بهش بدهید اگر این کار را نکنید هر فتنه ای پیش بیاید به گردن شما خواهد بود پیامبر عزیز ما دختر عموی خودش را که نوه ی عبدالمطلب است حسب و نسب داردو شناخته شده و سرشناس و اون را به ازدواج مقداد در آورد و این کلمه را که امروز هم سر زبان ها هست ازدواج آسان این کلمه را پیامبر به کار برده و فرمود به خاطر اینکه ازدواج آسان شایع شود و این تعارفات برچیده شود من این کار را کردم دختر عموی خودم را به عقد مقداد در آوردم نتیجه ی این ازدواج هم یک پسر به نام عبدالله و یک دختر به نام کریم است.

مقداد یک شباهتی با امیر المومنین هم دارد اون شباهت در نداری است فقر و نداری تحملش خیلی سخت است مسلمان ها تمام وقتشان را باید برای پیشرفت اسلام می گذاشتند نه اینکه جنم کار نداشته باشند فرصت نمی کردند برای کسب درآمد زندگی هایشان خیلی سخت بود یکی دو قصه راجع به این ماجرا تعریف کنید امیر المومنین علیه السلام از خارج شهر وارد شهر شدند و گرسنه بودند و به خانه آمدند از همسرشان فاطمه زهرا سلام الله علیها غذایی طلب کردند خانم هم عرض کردند در خانه چیزی نداریم چرا نگفتی؟ پدرم به من یاد داده از شوهرم چیزی نخواهم ممکن است نداشته باشد خجالت بکشیم امیر المومنین هم از خانه بیرون آمدند روز گرمی بود رفتند یک چیزی را قرض کردند یا خوردنی مثل ذرت یا درهم و دیناری قرض کردند داشتند بر می گشتند به یک چهار راهی رسیدند دیدند مقداد ایستاده پرسیدند مقداد در این گرما چیکار می کنی؟ مقداد هم گفت تو رو خدا نپرسید فرمودند تو برادر منی و ما مسلمان هستیم باید از مشکلات هم آگاه باشیم گفت خیلی خوب حالا که اصرار می کنید می گویم به خدا از خانه بیرون نیامدم مگر اینکه بچه هایم از گرسنگی گریه می کردند آقا همانی که قرض کرده بودند به مقداد دادند و رفتند به مسجد این قصه که من مقداری اش را تعریف کردم و ادامه دارد چه درس هایی برای امروز ما دارد این نوع دوستی که در دنیا شعارش را می دهند در اسلام است مسلمان ها به خاطر خدا و به خاطر آئینشان و به خاطر اعتقاداتشان خوشی خودشان را با هم تقسیم می کنند یک قصه دیگر.

این قصه در سوره مبارکه جمعه آمده ما یک سوره داریم به نام سوره جمعه که نماز جمعه هم در همان سوره هست قصه از این قرار است که ببینید عزیزان من آدم ها در بحران ها شناخته می شوند به قول حاج آقای قرائتی در سرازیری ها که از بشکه ای شما رها کن با سرعت می رود پایین در گردنه ها انسان ها شناخته می شوند امیر المومنین فرمود در دشواری ها آدم ها را بشناسید قحط سالی شده بود مخصوصا ارزاق خیلی کم بود چند تا کاروان وارد شهر مدینه شدند با شیپور و طبل و اینها تبلیغ می کردند مردم می دانستند که کاروان دارد می آید نماز جمعه به پا شده بود پیامبر در حال خطبه خوانی بودند آقا جای دشمن شما خالی نماز گزاران پیامبر را تنها گذاشتند و رفتند سراغ خرید احساس کردند شاید بهشون نرسد از کسانی که نرفتند یکی اش مقداد است میخواهد قهرمان را بشناسید اینجا بشناسید اونهایی که ماندند علی، فاطمه، حسن، حسین، سلمان، ابوذر، صهیب این آیات سورۀ جمعه را بخوانیم وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ وقتی تجارتی را می بینند یا صدای طبل و دهلی را می شنوند از دور تو ای پیامبر پراکنده می شوند و تو را تنها می گذارند قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (جمعه، 11) بگو اونی که پیش خدا هست از تجارت و از موسیقی و طبل و شیپور بهتر است خداوند روزی رسان است چرا پیامبر را تنها گذاردید اونوقت در حق این مومنان که مقداد هم یکی از اونها هست این آیه نازل شد، رجالٌ شخصیت هایی هستند که رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَ (نور، 37) یک شخصیت هایی هستند که سرگرم خرید و فروش و تجارت و داد و ستد نمی شوند و ذکر خدا را غافل بشوند از نماز و زکات غافل بشوند يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (نور، 37) اینها از یک روزی می ترسند که دلها منقلب می شود اینها افتخارات مقداد است یک قصه دیگر من عنوانش را نوشتم پلو خوری به دعوت پیامبر دو تا قصه درهم آمیخته است هر دویش یک دقیقه طول می کشد عبدالرحمان می گوید خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم ظرف پلویی آوردند حضرت به ما تعارف کردند ما هم هی تعاریف میکردیم و نمی رفتیم جلو حضرت فرمود .. ما صنعتم شیئا أشدکم حبا لنا أحسنکم أکلا عندنا. مگر نمی دانید اینی که شما با ما هم غذا شوید خیلی دوست داریم تعارف نکنید بیایید جلو امام صادق علیه السلام رفتند به صد سال قبل فرمودند ظرف پلویی را برای پیامبر به هدیه فرستادند و پیامبر هم سلمان و مقداد و ابوذر را خبر کردند و خودشان تنها بخورند نه اونها هم هی تعارف می کردند نمی خوردند پیامبر همین جمله را فرمودند ای اصحاب من شما که با ما هم غذا می شوید دوستتان داریم ما شما را دوستتان داریم اونها هم شروع کردند به غذا خوردن بهشت مشتاق اینان هست انس می گوید پیامبر در مجلسی فرمود النبي (صلى الله عليه وآله) قال: إن الجنة تشتاق (1) إلى أربعة من أمتي فاسأله من هم؟ بهشت مشتاق دیدار چهار نفر از امت من هست انس می گوید خیلی دلم می خواهد بدانم این چهار نفر کی هستند به سراغ ابوبکر رفتم گفتم تو از پیامبر بپرس این چهار نفر کی هستند ایشان گفت می ترسم از اونها نباشم قبیله ام مرا سرزنش کنند رفتم سراغ عمر و بعد هم سراغ عثمان اونها هم حاضر نشدند آمدم سراغ امیر المومنین علیه السلام آقا فرمودند من نزد پیامبر می روم می پرسم اگر جزء آنها بودم خدا را شکر می کنم اگر نبودم از خدا می خواهم مرا از جملۀ آنها قرار بدهد نزد پیامبر آمدند و پرسیدند حضرت فرمود تو علی جان اول آنان هستی اون چهار نفر و سه بار این را تکرار کردند علی جان تو اولین نفر اونها هستی بعد اون سه نفر بعد را سلمان، ابوذر، مقداد که بهشت چشم انتظار اونهاست.

یک برگ افتخار آمیز دیگر

از قصه های بسیار شیرین زندگانی پیامبر بستن عقد اخوت بین مسلمان هاست اسلام که آمد مسلمان ها را اعضای یک خانواده اعلام کرد گفت اینها با هم برادر هستند قرآن کریم فرمود انما المومنون اخوه مومنان با هم برادر هستند آقایان را با آقایان و خانم ها را با خانم ها اسامی هم در تاریخ هست چه کسی با چه کسی اینها که روحیاتشان با هم می خورده را به عنوان برادر اون وقت چند بار در عمرشان پیامبر این کار را کرده اند یک بار عقد اخوت را بین سلمان با ابوذر و طلحه با زبیر و مصعب با ابوایوب انصاری و همزه با زید بن حارثه و مقداد با عمار در یک نوبت دیگر مقداد با عبدالله بن رواهه یکی از سرداران شهید در جنگ موته هست عقد اخوت امروزه هم مرسوم است در کتاب شریف مفاتیح الجنان هست مخصوصا در روز غدیر خم یکی از آدابش عقد بستن بین مومنین است آقایان با آقایان و خانم ها با خانم ها شیوه خواندنش هم در مفاتیح هست خیلی پر ثواب است روز قیامت به کار ما می آید من در جبهه خدا را شکر می کنم با کسانی این عقد اخوت را بستم که الان در بهشت هستند.

رزمندگی حتی در دوران سالخوردگی

از خاطرات شیرین جبهه های ما در هشت سال دفاع مقدس حضور پیرمردها وسالخورده ها مثل کربلا حبیب بن مظاهر یا انس یا بریراینها الگو از کربلا گرفته اند پیرمردها می آمدند برای چی؟ میخواستند بگویندما با شما هستیم و روحیه بدهند و واقعا هم جوان ها روحیه می گرفتند مقداد هفتاد سالش شده همچنان در جبهه حضور پیدا میکند در تفسیر این آیه سوره ی توبه آیۀ 41 انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا کوچ کنید سبک بال یا سنگین بال و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید حالا سوال این سبک و سنگین یعنی چی این تفاسیر شیعه و سنی آمده بعضی ها گفتند سبک یعنی مجرد سنگین یعنی متاهل بعضی گفتند سبک یعنی فقیر و سنگین یعنی غنی و پولدار بعضی گفتند سبک یعنی پیاده سوار و سنگین یعنی سواره بعضی گفتند سبک یعنی کم عائله بچه ندارد سنگین یعنی پر بچه امام صادق علیه السلام این تفسیر را کردند سبک یعنی جوان و سنگین یعنی پیر حالا در تفسیر فی ضلال القرآن از سید قطب آمده کسانی همچون ابو ایوب انصاری و مقداد ابن اسود در سن پیری آماده جبهه می شدند وقتی به اونها گفته می شد شما سالخورده هستید این آیه را تلاوت می کردند انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ  (توبه، 41) در سال پانزده هجری و در سال بیست هجری با اجازه امیر المومنین علیه السلام در فتح مصر و در فتح حمص که الان از شهرهای سوریه هست مقداد حضور داشته و بعدها امیر المومنین علیه السلام که نامه نوشته اند برای مصری ها مصری ها به امیر المومنین علاقه دارند این علاقه را مقداد ایجاد کرده بود عشق به امیر المومنین را در مصری ها مقداد ایجاد کرده یک قصه ی دیگر.

ما در زیارت جامعه از خدا می خواهیم خدایا ما را قصه گوی خوبان قرار بده من خواهش می کنم از شما عزیزان و سروران گرامی این قصه های کوتاه کوتاه را برای افراد تعریف کنید و در میهمانی ها تعریف کنید هنگامی که جعفر بن ابی طالب از حبشه وارد مدینه شد دو تا سوغات برای پیامبر از حبشه آورده بود چهارده الی پانزده سال در حبشه بود در این ماموریت یک سوغاتش یک شیشه عطر است قابل توجه بود و یک سوغاتش هم یک قطیفه و یک پارچه گرانقیمت پیامبر عزیز ما هم صلی الله علیه و آله و سلم اون عطر را برداشتند و اون پارچه را هدیه دادند به امیر المومنین علیه السلام، امیر المومنین هم رفتند بازار و به قیمت گرانی اون پارچه را فروختند و بین فقرای مهاجر و انصار تقسیم کردند فردای اون روز اینها قهرمانان توحید هستند عزیزان من فردای اون روز پیامبر به امیر المومنین فرمود علی جان از پول اون قطیفه ای که فروختی بیا ما را میهمان کن حضرت علی علیه السلام که دستش خالی بود ولی رویش نشد بگوید من پول ندارم پیشنهاد پیامبر را رد نکرد و فرمودند بفرمایید از روی حیا پیامبر هم به اتفاق سلمان و ابوذر و مقداد عمار وارد خانه ی علی علیه السلام شدند و امیر المومنین رفتند پیش خانمشان که غذا برای میهمان ها دیدند در آشپزخانه بوی غذای تازه طبخ شده به مشام می رسد غذا را برای میهمان ها آوردند عجب غذایی مقداد می گوید من گوش می کردم صدا می رسید پیامبر از دخترش پرسید فاطمه جان این غذا را از کجا تهیه کردی؟ حضرت فاطمه عرض کردند پدر جان از طرف خدا آمده پیامبر فرمودند که خوشحالم نمردم و چیزی را که زکریا از مریم دید راجع به دخترم دیدم کلما دخل زکریا المحراب وجد عندها رزقا هروقت زکریا می آمد کنار محل عبادت مریم می دید یک میوه و یک غذای تازه هست می پرسید از کجا آمده؟ مریم می گفت از طرف خدا، حالا مقداد افتخارش این است که از این غذای بهشتی میل کرده.

تولی و تبری شاخص می خواهد پیامبر فرمود پس از من بروید زیر پرچم علی و بروید زیر پرچم فاطمه و سلمان و ابوذر اون جناح راست می گویند و درست هستند پیامبر فرمود ان الله امرنی بحب اربعۀ من اصحابی خداوند فرمان داده به من در بین اصحابم چهار نفر را دوست بدارم و اخبرنی ان یحبها خداوند خبر داده خودش هم دوستشان داد این چهار نفر را قلنا یا رسول الله فمنهم اینها کیان هستند فکلنا نحب ان نکون منهم همه ما دوست داریم از اون چهار نفر باشیم فرمودند علی ان علیاً منهم علی یکی از اون چهار تاست ثم سکت بعد ساکت شدند و فرمودند و ابوذر و سلمان فارسی و المقداد ابن الأسود کندی جبرئیل نازل شد یا محمد سلمان و المقداد اخوان متصاویان فی وداده این سلمان و مقداد راجع به عشقی که به شما دارند صاف هستند هیچ غل و غشی ندارند وداد علی اخیک ووصیک و در عشقی که به وصی تو علی دارند صاف هستند و راست می گویند سلمان و مقداد چه طور هستند؟ و هما فی اصحابک این دو نفر سلمان و مقداد در بین اصحاب تو کجبرئیل و میکائیل فی الملائکه جایگاهشان مثل جایگاه جبرئیل و میکائیل بین فرشتگان هست اینها مقداد است در غدیر خم پیامبر می خواهد برای جمعیت یکصد هزار نفره سخنرانی بکند فرمودند محل سخنرانی را این افرادی که می گویم مهیا بکنند ، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار، با جهاز شتران و سنگ هایی که اونجا بود یک بلندی و سکویی درست کردند و رویش یک پارچه خوشرنگی انداخت اینها این چهار نفر آماده کردند مقداد یک چنین افتخاری دارد پس از پیامبر چی؟ خوب روزگار جوهره انسان ها را و موضع گیری هایشان را به نمایش می گذارد یک کسی از امیر المومنین پرسیده شما که در صراط مستقیم هستید چرا باز دعا می کنید فرمودند تا حالا بودم همچنان محتاج عنایت خدا هستم پس از پیامبر مقداد چه کاره هست؟ ازکسانی است که به صراحت وفاداری خودش را به امیر المومنین علیه السلام اعلام می کرد و اظهار می کرد و در جمع مسلمانی که در مسجد بودند همه می دانستند مقداد و ابوذر و ابو رافع و ابو ایوب انصاری اینها با وفاهایی که بودند مقداد و ابوذر و ابورافع و ابو ایوب انصاری اینها کسانی هستند که محبت امیر المومنین را در اوج دارند امام صادق علیه السلام وقتی آیه 23 سوره شوری را تلاوت کردند قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودت فی القربی ای پیامبر اعلام کن و بگو من در مقابل رسالتم هیچ مزدی نمی خواهم چرا یک مزد می خواهم الا المودت فی القربی مگر مهر ورزی شما به خویشان من و اهل بیتم امام صادق علیه السلام می فرمود فوالله ما وفا بها الا سبعه هفت نفر به این آیه خوب عمل کردند، سلمان، ابوذر، عمار ، مقداد، جابر ابن عبدالله انصاری، و کسی که به نام شبیب بود و زید ابن ارقم امیر المومنین علیه السلام در روزگار تلخ پس از پیامبر فرمودند در اون روزها من دست فاطمه و حسنین را گرفتم و آمدم سراغ بدریون اونهایی که سابقه ی در بدر داشتم از اونها کمک خواستم کی ها به من جواب دادند؟ سلمان، ابوذر، عمار، و مقداد این قصه را از امام رضا علیه السلام نقل کنیم جمعی از شیعیان از شهری دور به دیدن امام رضا علیه السلام آمده بودند حدود یک ماه در خراسان بودند ولی امام رضا علیه السلام اونها را راه نمی داد پرسیدند جرم ما چی است حضرت فرمود جرمتان این است که می گویید ما شیعه هستیم شیعه می دانید کی است؟ شیعه علی حسن و حسین هستند شیعه علی سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند امام رضا علیه السلام بعد به اونها فرمود بگویید ما محب علی هستیم شیعه علی خیلی قیمتی است اسم مقداد را امام رضا علیه السلام بردند.

در تفسیر این آیه، آیۀ آشنایی است من المومنین رجالٌ صدقوا ما عاهد الله علیه از مومنان کسانی هستند در بین مومنان کسانی هستندکه صادقانه بر اهل خویش ماندند فمنهم من قضی نهبه از جمع اونها بعضی جان باختند و منهم من ینتظر بعضی چشم انتظار شهادت هستند و ما بدلوا تبدیلا تغییر موضع نمی دهند پیامبر رفته و علی را تنها بگذارند این کار را نکردند امام صادق علیه السلام فرمود از جمله کسانی که الذین لم یغیروا تغییر نکردند و لم یبدلوا تغییر موضع ندادند بعد نبیهم بعد از پیامبر سلمان فارسی و ابی ذرغفاری و مقداد ابن اسود و عمار بن یاسر و جابر بن عبدالله حذیفه در تفسیر این آیه و السابقون وا لاولون من المهاجرین و انصار سوره توبه آیه 100 فرمودند هم النقبا اینها اشراف بودند که از مهاجر و انصار ایستادند پای درخت تناور اسلام ابوذر و مقداد و سلمان و عمار و من آمن و صدق و ثبت علی ولایت امیر بر ولایت امیر المومنین ثابت قدم ماندند امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه افمن یمشی سویاً علی صراط مستقیم کسی که بر صراط مستقیم قدم بر می دارد فرمود یکی از این مصداق ها مقداد است موسی ابن جعفر علیه السلام فرمود اذا کان یوم القیامه ناداه منادٍ روز قیامت بشود یک فریاد زنی فریاد می زند أین حواری محمد بن عبدالله رسول الله حواریون پیامبر اسلام کجا هستند؟ الذین لم ینقض العهد اونهایی که عهد شکنی نکردند و مضوا علیه بر همان راه پیامبر پایدار ماندند فیقوم بر می خیزند سلمان، مقداد، ابوذر اینها کیمیا هستند من که این برنامه را داشتم آماده می کردم به این حدیث رسیدم امیدی در دلم ایجاد شد امام صادق علیه السلام فرمود در روز قیامت تعدادی از برگزیدگان شیعه چون سلمان و مقداد را ما می فرستیم اونها برخی از شیعیان بازمانده را همانند پرندگان شکاری گرفته به بهشت می برند یعنی مقداد حق شفاعت دارد در روز قیامت خیلی عزیز است در پیشگاه خدا امام صادق علیه السلام فرمود مقداد از کسانی است که رجعت میکند یعنی به قدرت الهی وقتی حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام شکل بگیرد اینها مجدداً زنده می شوند و در نظام امام زمانی علیه السلام از کارگزاران حضرت خواهند بود امام صادق علیه السلام ارشاد مفید می گوید پانزده نفر از قوم موسی علیه السلام، هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع ابن نون از یاران عیسی ابن مریم و سلمان و ابودجانه و مقداد و مالک اشتر پیشاپیش یاران امام مهدی علیه السلام و از حکام وکارگزاران امام زمان خواهند بود حیف نیست من این شخصیت را نشناسم و جوان و دختر پسر ما نشناسد مقداد را؟

پیامبر عزیز ما صدای مردی را که با صوت بلند قرآن می خواند شنید فرمود این صدا از کسی است که واقعا با خدا دارد حرف می زند فاصله ای افتاد یک نفر دیگر داشت قرآن می خواند فرمود این دارد به دروغ قرآن می خواند حقیقی نیست بعد مدتی گذشت دیدند اون نفر اولی مقداد بوده که پیغمبر فرمود قرآن حقیقی می خواند این سخن هم پایان بخش این برنامه باشد امیر المومنین علیه السلام یک نیروی نظامی و انتظامی پنج قسمتی با ابتکار خود تاسیس کرد به نام شرطۀ الخمیس یک نیروی پنج قسمتی چون لشکرهای اون وقت جلو و راست و چپ و قلب و عقب داشته پنج قسمت داشته وقت جنگ می رفتند جبهه و وقت صلح در شهر انتظامات شهر را به عهده داشتند چرا بهش می گویند شرطه؟ چون حضرت شرط می کرد جانبازی را خوب دقت کنید شرطۀ الخمیس شش هزار نفر پنج الی شش هزار نفر جمعیت اونها بوده پیشتازی در جنگ و پاسداری از اسلام تا مرز شهادت اینها تعهدشان بوده باید امضا می کردند یک فرمی را باید امضا می کردند که این جمله توش بوده بعد امیر المومنین در مقابل این تعهد چی متعهد می شدند می فرمود من نیز در قبال این تعهد شما به طلا و نقره شرط نمی کنم بلکه بهشت را برای شما متعهد می شوم بعد فرمودند پیامبر هم با بعضی از اصحابش این قرارداد را بسته یکی از اون افراد مقداد بوده است که اونها شرط کردند دفاع از اسلام را تا پای جان و پیامبر هم بهشت را برای اونها تضمین کرد، مقداد اسود از خداوند می خواهیم همه ما را از عاشقان و رهروان این قهرمانان قرار بدهد انشاالله خدا نگهدار شما.