بسم الله الرحمن الرحیم. بعضی میگویند یا مینویسند که الگوها باید امروزی باشد، هوش مصنوعی بلد باشد، با تکنولوژی آشنا باشد، با فضا مرتبط باشد، الگوهای هزار سال قبل، دو هزار سال قبل به چه کار ما میآید؟ با این مغالطه میخواهند ما را از یک سرمایه محروم کنند، پاسخ ما این هست که ما در مسائل انسانی میخواهیم الگو بگیریم، الگوها فرا زمانی و فرا زمینی هستند، ما میخواهیم در اراده، در ایستادگی، در پایداری، در انجام کارهای بزرگ، در مسائل انسانی، در ایمان، در صداقت، در وفاداری الهام بگیریم. فرق نمیکند که این نفر خانم باشد یا آقا، از هزار سال قبل باشد یا از صد سال قبل، اهل اسپانیا باشد یا ژاپن. الگوها در مسائل انسانی به ما کمک میکنند، زمان دخالتی ندارد. قهرمان این برنامه یکی از چهار رکن پرورش یافتگان مکتب اسلام به دست پیامبر است، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار.
امروز ابوذر را میخواهم بگویم. ببینید چه لایحههایی از زندگی این قهرمان، امروز به کار ما میآید از طایفه غفار یکی از طایفههای اصیل عرب و اثرگذار. اعراب را دو دسته میکردند، یک دسته را عاربه میگویند یعنی اصیل و یک دسته را میگفتند مستعربه یعنی غیر اصیل.
نقل شده است که این طایفه بنی غفار سرودی درست کرده بودند از بس جذاب بود سرود ملی حجاز شد و همه قبول کردند که این سرود حجاز باشد. بت پرست بودند، یک بت معروفی داشتند که به نام منات که نام آن در قرآن هم آمده است در کعبه نگهداری میشد و از بتهای مشهور عربها در دوران جاهلیت بود چون آنها به تعداد روزهای سال، بت داشتند اما چند تا از آن سیصد و شصت بت خیلی پر اهمیت بودند. از نظر موقعیت جغرافیایی، ابوذر در یک جایی زندگی میکند که در مسیر جادههای تجار هست که از حجاز به فلسطین و شامات میرفتند و برمیگشتند به همین دلیل در جریان اخبار قرار میگرفتند از مسافران، از زائران، از تاجران اخبار جدید شرق و غرب را میپرسیدند. اهالی بنی غفار آدمهای پر اطلاعی بودند.
گفتند که ابوذر حدوداً بیست سال قبل از بعثت پیامبر به دنیا آمده. پدر او جناده، مادرش رمله، دو برادر دارد، یک برادر ناتنی به نام عمر ابن عتبه که زود مسلمان شده است و از اصحاب پیامبر است و برادر دیگر او برادر تنی است انیس که یکی از شاعران صدر اسلام است. از شگفتیهای زندگی ابوذر غفاری این هست که قبل از اسلام، یگانه پرست شده است. انسانی بود متفکر، عاقل نشسته بود فکر کرده بود که چرا من باید بت بپرستم، خدا را باور کرده بود سه سال یا بیشتر قبل از اینکه پیامبر اسلام، دعوت به اسلام و مسلمانی کند. میگفت که یک سمتی را یک سویی را که خدا به دلم انداخته است ولی خدا را میپرستم ولی بت را نه. این از بزرگیهای این شخصیت است.
امروز در جهان غرب، کسانی زیادی هستند که حقیقتاً خدا را باور میکنند، اسلام را باور میکنند، وقتی آیات قرآن برای ایشان خوانده میشود، میگویند این معارف، این مفاهیم برای ما آشنا است. جوانی بود ژرف اندیش، یگانه پرست، شجاع چون خبر بعثت پیامبر اسلام را شنید، برادر خود انیس را راهی مکه کرد که برو برای من خبر بیاور. شنیدم یک کسی در مکه مدعی شده است که من از طرف خدا آمده ام که به من وحی میشود، برو برای من خبر بیاور. انیس هم به مکه آمد و پیامبر اسلام را پیدا کرد و شیفته اخلاق پسندیده پیامبر و ارزشهای معنوی آن حضرت و سخنان نقض پیامبر شد. این اطلاعات را برای ابوذر آورد اما ابوذر گفت کم است و این اندازه اطلاعات ناکافی است. وسایل خود را برداشت و راهی مکه شد به مسجد الاحرام آمد. پیامبر را نمیشناخت. از کسی هم سؤال نمیکرد و فقط در فکر بود که چگونه این دیدار با این شخصیت الهی رخ خواهد داد. در مسجد الاحرام توقف کرد و مردم به خانههای خود رفتند و در حیرت مانده بود که علی علیه السلام نزد او آمد و از او دعوت کرد که شام به منزل ما بیایید. ابوذر هم به دنبال علی علیه السلام راه افتاد ولی هیچ سخنی نمیگفت. روز اول، روز دوم، روز سوم، تا اینکه در یکی از این شبها امیرالمؤمنان علی علیه السلام از او پرسید که نمیخواهی بگویی برای چه مکه آمدی؟ او هم آرام آرام قصد خود را بیان کرد. علی علیه السلام فرمود که فردا تو را پیش این آقا میبرم. گفت اگر من را به هدفم میرسانی، بگویم که در دلم چه هست. امیرالمؤمنین گفت بله میتوانم به تو کمک کنم. آن شب را با شوق و امید به صبح گذراند و بامداد با علی علیه السلام به سوی خانه پیامبر راهی شدند. وارد خانه شد سلام داد. آن موقع سلام نمیدادند کلمات دیگری را به کار میبردند. ابوذر از همین کلمه ای که ابتکار اسلام هست استفاده کرد. السلام علیک یا رسول الله. پیامبر با مهربانی، سلام او را پاسخ گفت. از وطن او پرسید. از دلیل سفر او پرسید. آن گاه پیامبر اسلام را برای او توضیح داد. معمولاً پیامبر، اسلام را این طوری توصیف میکردند، اسلام یعنی راستی، اسلام یعنی درستی، اسلام یعنی پاکی، اسلام یعنی مهرورزی. اینها اسلام است و اسلام یعنی یکتاپرستی. انسان نباید یک کسی مثل خودش را بپرستد یا سنگ و چوب و درخت و ستاره را. اینها همه پرتویی از وجود انسان هستند. خداوند همه وجود را برای انسان آفریده است و انسان را برای خودش. این حرفها را از پیامبر شنید و مسلمان شد.
گفتند چهارمین مسلمان بوده است. نفر اول علی علیه السلام. نفر دوم خدیجه کبری سلام الله علیها، نفر سوم زید ابن حارثه و بعضیها هم گفتند که ابوذر نفر پنجم بوده است و نفر چهارم جعفر ابن ابیطالب که ما در مجموعه قهرمانان توحید هنوز به شرح زندگانی او نرسیدیم. هر چه هست از پیشگامان اسلام است که این خود یک ارزش است. در روزگاری که همه جا تاریک است یک کسی روشنایی را انتخاب میکند، درستی را انتخاب میکند. فطرتها همه درستی و پاکی را میفهمند ولی کیست که فریاد بکشد و به میدان بیاید و دفاع از نورانیت بکند. ابوذر از آنها است. در روزگار سخت اسلام آورد، هر کسی مسلمان میشد کتک میخورد، اذیت میشد، محروم میشد، رابطهها با او قطع میشد، ابوذر گمشده خود را در وجود شریف پیامبر یافته بود. پس از مسلمان شدن از پیامبر پرسید من چه کار کنم؟ حضرت فرمود که نزد قبیله خود برو و منتظر پیام من باش. ابوذر که در صراحت لهجه، بی باکی، حق گویی معروف بود از پیغمبر اجازه گرفت که من بروم این مسلمانی خود را اعلام کنم، پیغمبر هم اجازه دادند. به مسجد الاحرام آمدند و با صدای بلند گفتند لا اله الا الله محمد رسول الله. جای شما خالی بود که سر او ریختند و یک کتکی به او زدند که از هوش رفت. کی جرأت میکرد نام خدای یکتا را ببرد؟ پیامبر جدیدی را اعلام موجودیت کند؟ ابوذر این کار را کرده است در دوران تنهایی اسلام، شجاعانه در حضور جمع ندای توحید داده است. این قهرمان توحید است، نترس، به هوش آمد، میخواستند او را بکشند. عباس ابن عبدالمطلب گفت که او را بکشید جادههای شما ناامن میشود، اقتصاد شما آسیب میبیند، دیگر نمیتوانید تجارت کنید، او را رها کردند. او هم از رو نرفت. روز دوم، روز سوم، تا چند روز متوالی میآمد و شعار توحید میداد. با تمام وجود خود یگانه پرستی را حس کرده بود و میدانست که سلامتی خود را در این راه بگذارد، ارزش دارد. بعد هم نزد پیامبر آمد و گزارش داد که من این کار را کردم و کتکی خوردم و راهی شهر خودش ربذه شد. تا شانزده سال در شهر خودش بوده. چه کار میکرده؟ تبلیغ اسلام. او توانست در آن روزگار سخت بیش از نیمی از جمعیت شهر خودش را مسلمان کند حتی نفراتی از قبائل اطراف را به اسلام مایل کند، چه طور و با چه شیوه ای؟ با اخلاق، با راستگویی، با خوشرفتاری، با خوشرویی، با مهروزی، با وفاداری، دل آدمها را جذب میکرد.
من وقتی این سرگذشت را در این هفته گذشته میخواندم در روزگار خودمان یاد یک قهرمانی افتادم به نام زکزاکی که همه دنیا، او را میشناسند. زکزاکی در یک منطقه ای که هیچ شیعه نبوده است چه طور در یک منطقه، بیست میلیون شیعه درست کرده است؟ با اخلاق، با رفتار، کمتر با گفتار. همان اکسیر و کیمیایی که پیامبر عزیز ما با این وسیله توانست پیشرفت کند و اسلام را به دوردستها برساند. ما فکر میکنیم که بیشتر با گفتار، آدمها مسلمان نمیشوند، نه آدمها بیشتر تحت تأثیر رفتارهای زیبا، خصال بزرگ انسانی هستند. ابوذر این کار را کرده. زکزاکی این کار را کرده است. بچههای او را کشتند ولی محکم ایستاده است. با غیر مسلمانها روابط انسانی دارد، با اهل سنت روابط انسانی دارد. خوشرفتار است، خوش اخلاق است، منعطف است، مهربان است، صادق است، وفادار است، این راز پیشرفت ابوذر غفاری است. راز اول، تکفر، راز دوم اخلاق خوش.
امروز اگر ما خواهان این هستیم که دنیا به اسلام گرایش پیدا کند، به تشیع گرایش پیدا کند صداقت لازم داریم، اخلاق خوب لازم داریم، تاجر ما، عالم ما، دانشجوی ما، استاد ما، وقتی از اخلاق خوش برخوردار باشد ناخودآگاه به صورت غیرمحسوس، مکتب او، آیین او به دیگران منتقل میشود.
روزگاری گذشت تا خبر مسلمان شدن اوس و خزرج در مدینه به طایفه بنی غفار رسید. مدینه یک شهر پر جمعیت است و بیشتر جمعیت آن، این دو قبیله هستند اوس و خزرج و بقیه هم یهودیها هستند. قصه ای دارد که الان نمیرسیم بگوییم که نماینده ای از اوس به مکه آمده بودند و با پیامبر دیدار کردند. بعد گزارش سفر خود را با خزرجیها آنها هم آمدند، هر دو طایفه پسندیدند که پیامبر را به مدینه دعوت کردند، مهاجرت رخ داد. حالا این خبر به بنی غفار و ابوذر غفاری رسیده است. روزی برادرش انیس با خوشحالی نزد ابوذر آمد و گفت قبائل اوس و خزرج مسلمان شده اند و اسلام در شهر یثرب علنی شده است. ابوذر گفت به زودی پیامبر مهاجرت خواهد کرد. انیس گفت از کجا فهمیدی؟ ابوذر این جمله را گفت. روزی که او را در مکه دیدم به من فرمود به سرزمین نخلهای راست قامت خواهم رفت. همان جا فهمیدم که منظور او مدینه است، یثرب است. ابوذر هم راهی مدینه شد و دیگر از آن به بعد تا پایان عمر خود در مدینه بوده است، همنشین پیامبر، همدم خورشید. پیوسته در مدینه در کنار پیامبر بود. از رهنمودهای پیامبر، راهنماییهای پیامبر، حکمتهای پیامبر استفاده میکرد.
این قهرمان در تاریخ این گونه توصیف شده است: دارای قامتی بلند، چهره گشاده، اندام متمایل به لاغری، رنگ مو و محاسن سفید، صورت گندم گون، دارای سلامتی جسم، انرژی بدن، بیان شیوا، صراحت لهجه، متانت در گفتار، هیچ گاه جانب صداقت را فرو نمیگذاشت. در حدیث داریم که «اکثر عباده ابیذرا التفکر» بیشتر عبادت او تفکر بود، در هستی میاندیشید، در خورشید، در ماه، در آسمان، در زمین، در صحرا، در دریا، در باران، در باد فکر میکرد. در شگفتی خلقت پرنده ها، حیوانات، مخلوقات فکر میکرد، در مورد هستی خودش فکر میکرد که من که هستم و از کجا آمده ام و چه مأموریتی دارم فکر میکرد. بیشتر عبادت او فکر کردن بود.
مهم ترین ویژگی که از ابوذر در تاریخ به ثبت رسیده است ما پنج، شش تا از ویژگیها را میخواهیم بگوییم: در صدر آن صداقت و راستگویی. امام صادق علیه السلام فرمود که هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه ملت خود را به صداقت توصیه میکرد. صداقت خیلی شیرین است. راستگوترین راستگوها خداست. «و من اصدق من الله قیلا» چه کسی از خدا راستگوتر؟ ما وقتی قرآن میخوانیم، قرآن ما تمام میشود این را میگوییم، «صدق الله علی العظیم» پیامبر ما از همه راستگوتر بود. وقتی اسلام را با جمعی در میان گذاشت اولین سخن او این بود که آیا تاکنون از من دروغی شنیده اید؟ افتخار او به این بود که چهل سال در بین آن مردم زندگی کرده است و دروغ نگفته است.
امروز جهانی که از روی فریب خودش را صادق نشان میدهد، خبرنگاران آن روزهای آخر دوره ریاست جمهوری ترامپ، دروغگوهای او را به شماره میگفتند که امروز نود و هفت تا دروغ گفته است، پریروز نود و سه تا دروغ گفته است، جهان به راستگویان محتاج است. هر کسی راست بگوید مهر او در دلها خواهد نشست. مهم ترین ویژگی ابوذر، راستگویی است. شیعه و سنتی گفته اند که این حدیث متواتر از پیامبر است یعنی فراوان نقل شده است، افراد زیادی از پیامبر، در جاهای زیادی موقعیتهای زیادی پیامبر این را تکرار میکردند که «ما اقلت الغبراء» یعنی زمین کسی را در آغوش نکشید «و لا اظلت الخضراء» آسمان بر کسی سایه نیفکند، «من رجل اصدق لهجه اصدق من ابی ذر» از انسانی که توان گفتگو دارد نه آسمان و نه زمین راستگوتر از ابوذر را ندیده. این مهم ترین شاخص و ویژگی قهرمان این برنامه است، راستگو.
دومین ویژگی ـ دانش و حکمت. ذهبی میگوید که ابوذر در زهد و راستگویی، دانش و عمل زبانزد بود، حقگو بود. در مورد احکام الهی قاطعانه عمل میکرد و به سرزنش ملامتگران توجه نداشت. ابن شهر آشوب میگوید که نخستین کسی که در اسلام، کتاب تألیف کرد علی ابن ابیطالب علیه السلام بود، سپس سلمان فارسی بود، پس از او ابوذر غفاری، اصبغ ابن نباته، عبدالله ابن ابو رافع از اولین مؤلفان کتاب، یکی ابوذر در تاریخ اسلام است.
ویژگی سوم ـ پارسایی است. انسان وقتی قدرت پیدا میکند، پول پیدا میکند، مست میشود، انسانیت خود را فراموش میکند، پارسایی یعنی دل نسبتن به این دنیای جذاب، به این خوردنی ها، پوشیدنی ها، وسایل لذت، خود را از آنها بالاتر و بزرگتر دانستن. امیرالمؤمنان علی علیه اسلام در سخنی پس از شهادت ابوذر فرمود حقارت دنیا در چشم ابوذر، او را در نظرم بزرگ و دوست داشتنی کرد، او بنده شکم نبود. اگر به چیزی میرسید افزون خواهی نمیکرد، به اندازه سهم خودش قناعت میکرد. بیشتر ایام در فکر بود، در سکوت بود. جبرئیل کنار پیامبر بود که ابوذر وارد شد، جبرئیل عرض کرد که سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث گردانید، ابوذر در ملکوت آسمانهای هفتگانه بسی مشهورتر از زمین است. رسول خدا پرسید چگونه ابوذر به این مقام رسیده است؟ جبرئیل گفت به زهد ورزیدن در این دنیای فانی، غرق نشدن در لذات این دنیا.
بسیار ساده زیست بود، به اموال دیگران، به دارایی دیگران چشم طعم نداشت، درصدد سوء استفاده از بیت المال مسلمانان نبود. عطایای حاکمان را قبول نمیکرد بلکه از داراییهای حلال خود نیز حداقل را برمیداشت و بقیه را به ضعفا میداد و به مستمندان میداد. بزرگی ابوذر در این است.
عثمان ابن عفان خلیفه سوم دویست دینار از اموال شخصی خود را به غلامان خود داد تا به دست ابوذر بدهند. ابوذر گفت آیا عثمان، مسلمان دیگری را مثل من مورد رحمت خودش قرار داده؟ گفتند خیر. ابوذر گفت من هم مثل یکی از مسلمان ها، چرا من را انتخاب کرده؟ مورد نوازش قرار داده است؟ مأمورها گفتند که عثمان گفته است و قسم خورده است که هیچ گونه پول حرامی در این دینارها نیست. ابوذر گفت من نیازی به این تحفه ندارم، من هم اکنون از بی نیازترین مردم هستم. داخل این پارچه مقداری نان جو است که از چند روز پیش مانده است و نیازی به این دینارها ندارم، من با ولایت علی ابن ابیطالب و اولاد او هدایت یافتم. از این سکهها بی نیاز هستم و من پرورش یافته مکتب علی هستم.
چهارمین ویژگی ابوذر، فروتنی بود. انسانها وقتی بزرگ میشوند به خاطر دانش و به خاطر معنویت، به خاطر موقعیت اجتماعی، به خاطر مدیریت، چه بسا تکبر پیدا میکنند، غرور پیدا میکنند اما کسانی که موقعیت دارند و متواضع هستند خیلی قیمتی هستند. ابوذر یکی از آنها است. به قدری فروتن و متواضع بود که پیامبر، او را به عیسی ابن مریم تشبیه کرد. پیغمبر فرمودند که «من سره ان ینظر الی تواضع عیسی ابن مریم فلینظر الی ابیذر» هر کسی دوست دارد به تواضع عیسی ابن مریم پیامبر خدا بنگرد، به ابوذر نگاه کند.
اصحاب پیامبر با هم رفیق بودند، بلال حبشی، سلمان فارسی، ابوذر غفاری با هم بودند. روزی ابوذر غفاری از روی شوخی و علاقه به بلال حبشی گفت ای پسر سیاه، یابن سودا، بلال هم از این سخن ناراحت شد و به نزد پیامبر آمد و شکایت کرد. ابوذر پس از آنکه ناراحتی بلال را متوجه شد، خودش را روی زمین انداخت، صورت خود را روی خاک گذاشت، این را گفت، صورت خود را از خاک برنمیدارم تا آنکه بلال، پای خود را روی صورت من بگذارد و از من راضی شود و من را ببخشد. این فروتنی است. لجاجت نمیکند، فهمیده است که یک شوخی را نباید میکرد. بلافاصله به بهترین شکلی عذرخواهی میکند. او قهرمان است. چه سالی زیست میکرده است؟ پانصد سال پیش، پنج هزار سال پیش، این فرق نمیکند، این فروتنی در همه دوران ها، همه کشورها، همه سرزمینها ارزشمند است.
ویژگی دیگر، شجاعت است. از صفات مثال زدنی قهرمانان توحید، شجاعت است. سالار شهیدان شب عاشورا در خطبه ای که خواندند، فرمودند که ما چند امتیاز داریم یکی این است که خدا به ما شجاعت داده. ابوذر قبل از اسلام هم شجاع بود، بعد از اسلام هم شجاع بوده، جسور، نترس. او از اولین کسانی است که اسلام را علنی کرده. ذهبی مینویسد که ابوذر مردی پرشور و شجاع بود که به تنهایی مقابل مخالفان میایستاد و تا آخر عمر این شجاعت را از دست نداد تا زمان حیات رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم شجاعانه برای برپایی حکومت اسلامی و آیین توحید کوشید و پس از پیامبر هم در راه حق و عدالت، در راه حمایت از علی ابن ابیطالب از شکنجه و تبعید و شهادت نترسید، این قهرمان این برنامه است. آیاتی در قرآن کریم اشاره به شخصیت او دارد. یکی از این آیات، آیات هفده و هجده سوره زمر است که میفرماید: بشارت بده به کسانی که مطالب را میشنوند و بهترین آنها را انتخاب میکنند. ابوذر یکی از آنها است. اسلام را انتخاب کرد. «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه» سخن را با آرامش گوش میکند و میگوید این درست است. «اولئک الذین هداهم الله» اینها همانهایی هستند که خدا آنها را هدایت فرمود «و اولئک هم اولو الالباب» اینها خردمندان هستند. در تفاسیر، تواریخ مصداق این آیه ابوذر غفاری اعلام شده.
در چگونگی اسلام آوردن ابوذر گرفتند که گرگی به گله زد. ابوذر آن گرگ را دور کرد. از یک جای دیگر این گرگ وارد شد، ابوذر گفت چنین گرگ لجوجی تا به حال ندیده ام. گرگ به سخن آمد و گفت لجوج تر از من، اهل مکه هستند که پیامبری از جانب خدا برای آنها آمده است، لجاجت میکنند و تعصب به خرج میدهند. او با فطرت انسانها حرف میزند، گرگ این را به ابوذر گفت. سوره توبه آیه صد، یکی از مصادیق بلند آن ابوذر است «و السّابقون الاوّلون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه و اعدّ لهم جنّات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم» پیشگامان اول، آن اولین کسانی که اسلام آوردند. حالا یا از مهاجران یا از انصار و کسانی که به دنبال مهاجران و انصار در دههها و صدهای بعد به اسلام پیوستند، خدا از آنها راضی است و آنها از خدا راضی هستند و خداوند برای آنها باغهایی را معین کرده است که از زیر درختان آن، نهرها جاری است و این است یک پیروزی بزرگ.
علی ابن ابراهیم در شأن نزول این آیه مینویسد، منظور از این آیه شخصیتهایی مثل ابوذر، مقداد، سلمان، عمار هستند و کسانی که پس از پیامبر به ولایت علی ابن ابیطالب استوار ماندند. امام صادق علیه السلام فرمود «هذه» یعنی این آیه یعنی آیه صد سوره توبه «نزلت فی ابیذر» در مورد ابوذر نازل شده است. و المقداد و سلمان الفارسی و عمار ابن یاسر، راجع به اینها نازل شده است.
سوره محمد آیه دو ـ «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزّل علی محمد و هو الحقّ من ربهم کفّر عنهم سیّئاتهم و اصلح بالهم» آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و ایمان آوردند به آنچه پیامبر نازل کرده و ایمان آوردند به آنچه بر پیامبر نازل شده و حق است از طرف پروردگارشان هست، خداوند برای این مؤمنان صالح چه کار کرد؟ گناهان آنها را، بدیهای آنها را پاک کرد و وضع آنها را سامان بخشید. این آیات در مورد ابوذر است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه صد و هفده از سوره توبه «لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین و الانصار» خداوند رحمت خود را بر پیامبر و مهاجر و انصار تاباند «الذین اتبعوه فی ساعه العسره» کسانی که در ساعت سختی دنبال پیامبر به راه افتادند. جنگ سختی بود، تابستان بود، هوا گرم بود و سوزان بود. مساحت منطقه عملیاتی تقریباً هشتصد کیلومتر از مدینه باید دور میشدند. خیلیها فریب دادند و به دنبال رزمندگان اسلام نیامدند. ابوذر غفاری با شتر لاغری که داشت همراه رزمندگان میآمد. وسیله او خراب شد یک مقداری در راه ماند و از بقیه عقب افتاد، پیغمبر هم هی نگاه میکرد تا ابوذر را پیدا کند. فرمود ابوذر کو؟ یک دفعه دیدند که یک سیاهی از دور دارد میآید، پیغمبر فرمود آرزو میکنم ابوذر باشد. پیامبر یک التهابی داشت، عشقی داشت که پیوسته ابوذر را در جمع خودشان ببیند. ابوذر از راه رسید و گفت وسیله من خراب شده بود، به چشمه آب گوارایی رسیدم، تشنه بودم ولی به خودم گفتم که پیامبر از تو تشنه تر است، آب را برای شما آوردم یا رسول الله. این ابوذر است خودش را زیر پا میگذارد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر همین آیه، آیه صد و هفده سوره توبه که مربوط به جنگ تبوک هست فرمودند که این آیه در مورد ابوذر است. تفسیر صافی. آیه شصت و نه سوره نساء «و من یطع الله و الرّسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین و الصّدّیقین و الشّهدا و الصّالحین و حَسُن اولئک رفیقا» اینکه ما در هر نمازی لااقل دو بار در شبانه روز، ده بار از خدا میخواهیم ما را به راه مستقیم هدایت فرما. راه مستقیم راه کسانی است که به آنها نعمت ویژه داده ای. چه کسانی هستند؟ پیامبران، صدیقان، صالحان، شهیدان. مصداقی چه کسانی هستند؟ فرمودند منظور از شهیدان در این آیه علی علیه السلام، جعفر، حمزه، حسن، حسین، سلام خدا بر آنها باد و منظور از صالحان در این آیه، سلمان، ابوذر، مقداد، بلال و خباب است اینها نشانههایی از قرآن در فضائل قهرمان این برنامه ابوذر غفاری است.
امام باقر علیه السلام فرمود جزء سه نفر پس از رحلت پیامبر، ایمان همگان دچار لغزش شد، این سه نفر سلمان، مقداد، ابوذر بود. آنگاه فرمود دیگرانی هم آرام آرام به آنها پیوستند. این سه نفر کسانی هستند که «هولاء الذین دارت علیهم الوحی» آسیاب وحی و دین و قرآن با این سه نفر میچرخید. باید فکر کنیم که تا عمق این اظهارنظر امام پنجم علیه السلام را بفهمیم تا سلمان را بشناسیم، مقداد را بشناسیم و ابوذر را بشناسیم.
ابوذر میگفت در روز قیامت، من نزدیک ترین فرد به پیغمبر خدا هستم زیرا آن حضرت فرموده است که نزدیک من کسانی هستند که استقامت کنند. رحمت خدا به روح بلند سید حسن نصرالله. سید حسن نصرالله این را گفت در اولین دیداری که در جماران با امام خمینی داشتم، امام خمینی یک کلمه به ما یاد داد، مقاومت، ما آن را به لبنان آوردیم و یک حزب درست کردیم که الان در دنیا موج انداخته است. ابوذر میگوید دلیل اینکه من نزدیک ترین فرد به پیغمبر در روز قیامت هستم، استقامت، ایستادگی، پایداری است.
ابونعیم اصفهانی میگوید «خدم رسول» عمری در خدمت پیامبر بود و «تعلم الاصول» ریشههای اندیشه خود را از پیامبر آموخت «حِلف الفضول» فضائل زیادی را در خود ایجاد کرد. پیغمبر فرمود بهشت مشتاق چهار نفر هستند علی، ابوذر، سلمان، مقداد.
چند کلمه هم از زبان امیرالمؤمنین، این قهرمان را توصیف کنیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که ابوذر دانشی آموخت که دیگران از آموختن آن عاجز بودند. مردی است که این قدر دانش فرا گرفت که مردم از درک آن ناتوان شدند و در حفظ و ضبط این دانش و حکمت چنان کوشید که ذره ای از آن ضایع نشد. گاهی وقتها ما یک کتابی میخوانیم شش ماه بعد یادمان میرود، یک سال بعد یادمان میرود. یک درسی نزد استاد میخوانیم ولی فراموش میکنیم. ابوذر معارفی را که از پیامبر آموخته هم گسترده است و هم نگه داشته. آن معارف را چون معتقد بوده است در وجود خودش حراست کرده، حفاظت کرده.
در جنگ ها، همراه پیامبر است، یکی از حضورهای او در فتح مکه است. در فتح مکه، لشکر ده هزار نفری پیامبر وارد مکه میخواستند بشوند، ابوسفیان هم که دیگر روزهای خفت و خاری خود را میگذارند تماشا میکرد که گردان گردان سپاهیان اسلام وارد مکه میشوند و هر گردانی با پرچمی، با فرماندهی، سیصد نفر از بنی غفار با پرچمداری ابوذر غفاری وارد مکه شدند و ابوسفیان این منظرهها را میدید و حرص میخورد. یکی از اشرار مشرکین در نخلستانهای مکه در حال فرار بود که به ابوذر برخورد و گریخت. ابوذر گفت بیا در امان هستی. او هم تردید داشت و او را به پیش پیامبر برد و گفت من او را امان دادم. پیغمبر قبول کرد. یعنی دنبال هوی و هوس نبودند که کسی کشته شود، انسانی نابود شود، دنبال سعادت انسانها بودند. آنها روحهای بزرگ داشتند. ابوذر در قبیله خودش بنی غفار از قدرت اجتماعی و نفوذ معنوی برخوردار بود. یک چنین تجربه ای را با خود به مدینه آورد لذا چندین بار پیامبر که به جبهه یا مسافرت میرفتند ابوذر را به جای خودشان به عنوان جانشین و اداره شهر گذاشتند. هنگام رفتن به جنگ سرنوشت ساز خیبر، ابوذر را به عنوان جانشین خود در مدینه گماشت. اداره شهر را به دست او سپرد. بعضی از مورخان گفتند که در جنگ ذات الرقاء، پیامبر، ابوذر را سرپرست مردم مدینه قرار داد. در جنگ بنی نظیر با یهودیان وقتی به قصد جهاد که پیامبر راهی شد، ابوذر را برای اداره امور شهر مدینه گذاشت و در سال ششم هجری در جنگ بنی مصطلق، ابوذر را به جای خود گماشته.
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم با جمعی از اصحاب در مسجد قبا نشسته بودند، رسول خدا دوست داشت که اصحاب او، ابوذر را بشناسند، منزلت او را بشناسند و بیشتر آگاه شوند، فرمودند بدانید اولین کسی که از این در وارد شود، (یک در را اشاره کردند) در این ساعت، اهل بهشت است. اصحاب چشم انتظار بودند یک دفعه دیدند که ابوذر وارد شد. پیامبر فرمود میدانستم ابوذر تو اهل بهشت هستی، دلم میخواست تو را به اصحاب خود معرفی کنم. چگونه بهشتی نباشی در حالی که تو را بعد از من به دلیل ولایت به اهل بیت از مدینه این حرم دور میکنند. آنگاه در شهر غربت تنها زندگی میکنی، تنها میمیری و جماعتی سعادتمند تو را کفن و دفن میکنند و آن جماعت، همراهان من در بهشت هستند.
امام صادق علیه السلام فرمود روزی ابوذر در جمع اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم از فضائل امت سخن به میان آمد. گفت و شنود میشد در آن میان ابوذر این را گفت، افضل این امت، علی ابن ابیطالب است. او تقسیم کننده بهشت و دوزخ و صدیق و جدا کننده بین حق و باطل و حجت خدا بر مسلمین است. همهمه ای بلند شد. آمدند نزد پیامبر که پیامبر فرمود زمین کسی را در آغوش نگرفته، آسمان بر کسی سایه نینداخته، راستگوتر از ابوذر. سخن ابوذر را پیامبر هم تصدیق کرد.
تا به آخرین سال و آخرین ماههای عمر پیامبر و ماجرای حساس غدیر. به قول آن نویسنده، حساس ترین فراز تاریخ اسلام غدیرخم که حرفهای گفتنی و شنیدنی زیاد دارد، آن جمعیت صد هزار نفره و بیشتر وقتی جمع شدند پیامبر به چند نفر مأموریت داد که جایگاه درست کنند، یک جایگاه چشم نواز که این صد هزار نفر وقتی پیامبر را تماشا میکنند زیبا باشد. آن چهار نفر، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار بودند که اینها با جهاز شتران یک سکویی ساختند و با پارچههای رنگی، این سکو را زینت دادند و افتخارشان این بود که مولای متقیان امیرالمؤمنین به فرمان خدا امروز برای آینده معرفی میشود. من اینها را که میخواندم یاد استقبال حضرت امام خمینی به ایران افتادم از فرانسه که وارد شدند کمیته استقبالی بود که در رأس آن آیت اللهها بودند، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، افتخار میکردند. این یک کار سخت افزاری نبود، یک کار دلی بود یعنی دلهای ما، چشمهای ما، ای عزیز مهیا برای قدم گذاشتن شما است. ابوذر غفاری در غدیرخم به صورت شاخص پیدا است که از کارگزاران ولایت امیرالمؤمنان است.
از ویژگیهای مهم ابوذر غفاری این است که سعی میکرد فرصتها را غنیمت بشمارد، زیاد با پیامبر باشد. همدم خورشید. از یاران پیامبر است که از همه فرصتها استفاده میکند بیش از بقیه اصحاب. پیامبر، ابوذر را یکی از اعضای خانواده خود تلقی میکرد مثل سلمان فارسی که فرمود از اهل بیت من است عین همین جمله برای ابوذر ذکر شده که چند تا پیغمبر فرمود که ابوذر از اهل بیت من است. هر گاه او را نمیدید احساس دلتنگی میکرد. هر وقت در جمع بود خطاب به او سخنرانی میکرد. اگر غایب بود احوال او را میپرسید تا به همه بفهماند ابوذر با بقیه متفاوت است. جابر بن عبدالله انصاری میگوید درباره اصحاب از پیامبر پرسیدم، فرمود ابوذر از ما است خداوند دشمن ابوذر را دشمن میدارد و به دوست او مهر میورزد. من با کسانی که با این افراد دشمنی میکنند دشمن هستم، علی، سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، حسن، حسین، فاطمه و با آنان که با این جمع دوستی کنند دوست هستم. ای جابر هر گاه خواستی دعایت مستجاب شود خداوند را به حق این نامها قسم بده، خیلی نزد خدا آبرو دارند.
در جنگ حنین، ابوذر غفاری فرزند خویش را تقدیم اسلام کرد. او در زندگی خود این افتخار را هم دارد که پدر شهید است. هدیه ای در جهاد به خدای مهربان برای نصرت دین خود عرضه داشته. روزی ابوذر مقابل کعبه ایستاد و گفت من ابوذر هستم. مردم جمع شدند و گفتند نصیحتی، اندرزی. ابوذر گفت اگر یکی از شما قصد سفر داشته باشد توشه برمیدارد، آیا برای سفر مهم آخرت توشه برداشته اید؟ مردی برخاست و گفت رحمت خدا بر تو، برای ما از توشه آخرت بگو. (اینها پیشنهاد ابوذر است برای کسانی که منتظر هستند و توقع دارند یک نصیحتی بشنوند) فرمود توشه آخرت میخواهید، روزه گرفتن در روزی بسیار گرم، زیارت خانه خدا برای کسب رضای او، دو رکعت نماز در دل شب، صدقه بر مسکین. بعد فرمود دارایی دنیا را دو قسمت کنید، قسمتی را برای مخارج خانواده و قسمتی برای آخرت، قسمت سوم سودی ندارد. اینها توشه آخرت است. در پایان هم گفت مرا اندیشه روزی که دریافتنی نیست هلاک کرده.
پس از پیامبر روزگار سختی بر شیعیان است. سلمان فارسی برادر و یار و همراه ابوذر میگوید روزی پس از رحلت پیامبر از خانه خارج شدم به علی ابن ابیطالب برخوردم، حضرت پس از ابراز محبت همیشگی فرمود به خانه فاطمه برو، میخواست تو را ببیند، هدیه ای برای تو دارد. سلمان میگوید به خانه فاطمه رفتم، پس از اجازه گرفتن داخل شدم. آن حضرت در حالی که عبایی بر تن داشت پس از جواب سلام فرمود، غروب هنگام در خانه نشسته بودم در فراغ پیامبر در حزن و اندوه بودم، اشک میریختم. ناگهان در باز شد و سه بانو که تا آن هنگام به زیبایی آنها ندیده بودم وارد خانه شدند. ناخودآگاه به احترام آنان از جا برخاستم، پرسیدم از کجا میآیید؟ از مکه یا مدینه؟ (اینها را فاطمه زهرا سلام الله علیها برای سلمان تعریف میکند) گفتند از بهشت میآییم. خداوند ما را برای تسلیت گویی رحلت پدرت، رسول خدا فرستاده. من روبه روی آنها نشستم و به یکی از آنها که گویا بزرگتر بود گفتم نامت چیست؟ گفت ذره. پرسیدم تو بزرگ هستی، ذره کوچک است! گفت خدا من را برای ابوذر آفریده. به دومی گفتم نام تو چیست؟ گفت مقدوده، خداوند من را برای مقداد آفریده. به سومی گفتم که نام تو چیست؟ گفت سلما، خداوند من را برای سلمان آفریده. پس از رحلت پیامبر در آن روزگار سخت، ابوذر در دفاع از حق امیرالمؤمنین بر ولایت از بیعت با خلیفه اول سر زد و در زمان خلیفه دوم که یک بخشنامه ای شده بود که احادیث پیامبر نقل نشود، نوشته نشود، نگهداری نشود از کسانی که مقابل این بخشنامه ایستاد و مقاومت کرد، ابوذر بود همچنان احادیث پیامبر را نشر میداد و بیان میکرد. ابوذر گفت والله اگر بر دهان من شمشیری نهند که از پیامبر نقل روایت نکنم، تحمل برّندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا ترجیح میدهم و به دلیل این پافشاری با چند نفر دیگر در زمان خلیفه دوم به زندان افتاد و در زمان خلیفه سوم به دلیل انتقاداتی که به زندگی اشرافی خلیفه سوم داشت اعتراضاتی که علنی مطرح میکرد، میگفت چرا باید خلیفه به داماد خودش این رقمهای نجومی را بدهد یا به مروان حکم یا به دیگران؟ اینها ظلم است. به این دلایل تبعید به شام شد به نزد معاویه. در شام هم به معاویه اعتراض میکرد این کاخ سبزی که ساخته ای، آیا از پول خودت است یا از پول بیت المال است؟ اگر از پول بیت المال است آقای معاویه اینکه ظلم است، اگر از پول خودت است اسراف است. با صراحت انتقاد میکرد. برای خاموش کردن او روزی معاویه سیصد دینار برای او فرستاد. ابوذر گفت این چه پولی است آیا حقوق من است که تا حالا انباشته شده است و میخواهید بدهید یا پاداش است؟ در پایان هم پس فرستاد و گفت من نیازی به این پولها ندارم. به این ترتیب چون فضائل اهل بیت و امیرالمؤمنین علیه السلام را برای مردم بیان میکرد، کار را بر معاویه سخت کرده بود. به معاویه میفرمود که تو کارهایی میکنی که سوگند به خدا که نه در کتاب خدا است و نه در سنت پیامبر. من حقی را میبینم که خاموش میشود، باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود تا اینکه معاویه دستور بازداشت او و پس از آن فرستادن به مدینه را داد. به مدینه که آمد مجدداً به رفتار خلیفه سوم انتقاد میکرد، اعتراض میکرد، خلیفه سوم هم دستور تبعید ابوذر را داد. این یکی از چهار رکن ساختاری را که پیامبر ریخته بود دستور تبعید داد و بعد هم دستور داد که کسی حق بدرقه او را ندارد اما علی رغم این بخشنامه امیرالمؤمنان علی علیه السلام، امام حسن، امام حسین و عقیل به بدرقه ابوذر آمدند، او را تسکین دادند و دلداری دادند و کار او را تحسین کردند هم امام حسن علیه السلام سخنانی فرمودند، امام حسین سخنانی فرمودند، امیرالمؤمنین در بدرقه او که در نهج البلاغه آمده و غروب ابوذر در صحرای ربذه در یک صحرا تنها با همسر و فرزند خود در ماه ذی الحجه سال سی و دو، در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت و جزء همسر و فرزند او کسی نزد او نبود. هنگامی که همسر او ام ذر گریه میکرد به ابوذر گفت تو در بیابان میمیری و من پارچه ای ندارم که تو را کفن کنم. ابوذر گفت همسر من گریه نکن، خوشحال باش چرا که روزی رسول خدا در بین افرادی که من در میان آنها بودم فرمود یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنان او را به خاک میسپارند. دیری نگذشت که عبدالله ابن مسعود و جوانانی از انصار از آن منطقه میگذشتند، آمدند ابوذر را غسل دادند، کفن کردند، بر بدن پاک او نماز خواندند و غریبانه او را به خاک سپردند. قهرمانی که روز قیامت، بزرگی او به نمایش گذاشته خواهد شد. خدانگهدار شما.