حجت الاسلام پناهیان: بزرگوارید، سلام علیکم خدمت بینندگان عزیز هم سلام عرض میکنم، إنشاءالله اهالی اعتکاف، عبادات مقبولی داشتند، نورش به همۀ جامعه میرسد و برای بقیۀ مؤمنین هم دعا کردند و إنشاءالله در این باقیماندۀ ماه رجب، خدا الطافش را بر سر و روی ما، جاری بکند. ما در آستانۀ روز مبعث هم هستیم، حالا البته خیلی مانده.
ملایی:: نه دیگر، خیلی نیست، شیرینیاش کوتاه میکند مسیر را...
حجت الاسلام پناهیان: بله، ولی خب، چون شما هر روز برنامه دارید، از این جهت عرض کردم. ولی خیلی دوست دارم روز مبعث را، ما بیاییم به این وصف یاد بکنیم، روز تولد قرآن، در واقع ثقل اکبر الهی، در این روز متولد میشوند. نزول قرآن، نزول وحی و باید جشن گرفت، جدای از رسالت حضرت ختمی مرتبت. و اگر کسی میخواهد یک سال برنامه ریزی قرآنی برای خودش داشته باشد، یکی از فرصتها، روز مبعث است.
ملایی:: روز مبعث پیامبر گرامی اسلام. خیلی متشکرم خاطر بینندهها و شنوندههای عزیزمان باشد، چند وقتی هست که حاج آقای پناهیان، یک بحث خیلی دقیقی را، شاید کمتر در رسانه به این شکل به آن پرداخته شده باشد، با عنوان مدیریت ذهن، دارند بیان میکنند. خیلی از فصلها گفته شد، خیلی مطالب بیان شد، دیگر آخرین روزها، هفتۀ پیش و قبلش، مدیریت ذهن و در واقع ابعاد اجتماعی آن، مثلاً حالا حسن ظن و یا سوءظن، اینکه در فرد، خانواده و اجتماع، چه اثری دارد؟ چه پیامدهایی، اینها را بحث کردیم. حاج آقای پناهیان حالا یک مقداری مراتب عالی مدیریت ذهن را، یعنی اینها را نمیگوییم بحث سطحی، سطوح پایین، حالا یک چند گام، دستمان را بگیرید بالاتر برویم.
حجت الاسلام پناهیان: بله، بزرگوارید. بسم الله الرحمن الرحیم. شما چون خودتان هم با دقت بحث را پیگری میکنید و من ممنون هستم، صرفاً به عنوان یک مجری که بشنود و عبور کند، با بحث برخورد نمیکنید و واقعاً از شما تشکر میکنم. ولی یک نکتهای را اشاره کنم، بعداً شاید بیشتر به آن بپردازیم. در جلسۀ قبل هم، به آن پرداختیم و آن اینکه، گاهی مدیریت ذهن یک انسان را داریم از آن صحبت میکنیم، گاهی مدیریت ذهن جامعه است. به عبارت دیگر، ادارۀ افکار عمومی را، از آن بحث میکنیم. هدایت افکار عمومی، انحراف افکار عمومی، این یک بحث بسیار مفصل است، که البته جلسۀ قبل، یک مقداری در مورد آن صحبت کردیم، شاید بعدها بیشتر به این بحث بپردازیم و باید همین گونه که شما فرمودید، مراتب عالی مدیریت ذهن را اول بحث کنیم، بعد به حساسیتهای ادارۀ افکار عمومی و تأثیرگذاری بر افکار عمومی، بیشتر بپردازیم. الآن بگوییم احساس مبالغهگویی میشود.
مثلاً شما افکار عمومی را یک مقدار، جهت غلط یا درست به آن بدهید، این چقدر ثواب یا عقاب دارد؟ این بحث بسیار سنگین و عمیقی است که در جامعۀ ما متأسفانه، اصلاً از آن حرف زده نمیشود و خیلیها فکر میکنند، فضای آزاد رسانه، یا فضای آزاد سخن، از نظر ارزشگذاری هم، آزاد است و آدم هر چه میخواهد دل تنگت بگوی، هیچ فکری و آدابی مجوی، آن گونه است. در حالی که این گونه نیست، رعایت افکار عمومی، در اینکه آدم یک وقتی لطمه به افکار عمومی نزند و یا به رعایت افکار عمومی، در اینکه چقدر پاداش دارد، آدم بتواند به افکار عمومی کمک بکند، این تقریباً بزرگترین گناهها و ثوابهای ما را میتواند شکل دهد.
پس یک بحثی داریم که جلسات آخر هم به آن پرداختیم، از تحت عنوان مدیریت ذهن جامعه، دیگر مدیریت ذهن فردی نیست، منتهی مراتب تکمیلتر این بحث را بگذاریم، جلسات بعد. ولی فعلاً همان گونه که شما اشاره فرمودید، یکی از مراتب عالی مدیریت ذهن بپردازیم.
مراتب ابتدایی مدیریت ذهن، همین است که آدم سوءظن نداشته باشد، آدم خوش گمان باشد، جایی که باید خوش گمان باشد نسبت به پروردگار عالم، آدم سوءظن نداشته باشد که صفت منافقین است و انسان به بدیها فکر نکند، به عاقبت بخیری دیگران فکر کند، یعنی انسان دلسوزانه در مورد دیگران بیاندیشد. این مراتب ابتدایی است که در اخلاقیات هم خیلی گفته میشود.
ولی مراتب عالی مدیریت ذهن، کمتر دیگر در اخلاق بحث میشود، در مباحث عرفانی ما باید در آن باره جستجو شود. اهل معرفت، یک قوایی را در خودشان کشف میکنند، به واسطۀ مدیریت ذهن در مراتب عالی و مدیریت ذهن در مراتب عالی، بسیار کار دشواری است برای اینکه شما باید اعماق قلب خودتان را، از عواملی که بخواهند روی ذهنتان تأثیر بگذارند، پاک کنید و این البته کنکاش میخواهد، جستجو در سحرگاهان نیاز دارد، محاسبه و مراقبه نیاز دارد که مبادا نکتۀ بدی در قلب من، خطور بکند. مبادا من توجهام به امری از امور دنیا، زیادی جلب شود، نه اینکه بیتوجه باشد انسان در دنیا، به در و دیوار بخورد، دقت نکند در رانندگی، در راه رفتن، به ستون بخورد مثلاً، نه اینکه معلوم است منظور نیست. اهتمام قلب!
یک روزی میرسد به نام روز قیامت، آن جا «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق، 9) هست، روزی که سرّ انسان آشکار میشود. این سرّ، ممکن است از اعمالی که انسان پنهان میکند، شروع شود تا احوالی که در درون انسان، پنهان است گاهی از اوقات خود انسان هم، از آن خبردار نیست و آن جا خبردار میشود. آن جا چطوری آدم خبردار میشود؟ وقتی که آدم برگردد به خدا بگوید: خب خدایا، تو چرا به من کمک نکردی؟! من که میخواستم، خدا میفرماید: نه، تو هیچ وقت از اعماق قلبت نمیخواستی، بعد آن جا وزن کشی میکنند برایش، تو یک چنین چیزهایی را چقدر میخواستی؟ این چیزها را چقدر میخواستی؟ آن جا آدم به ترازویی دقیقتر از ترازوهای الماس و جواهر و طلا، خواهد رسید که چه اندازههای ظریفی را، اندازهگیری میکنند. بعد خداوند متعال میفرماید: تو انقدر خواستی، ما انقدر دادیم! بیشتر از این اگر میخواستی، بیشتر از این میدادیم. «إِنَّمَا قَدَّرَ اللَّهُ عَوْنَ الْعِبَادِ عَلَى قَدْرِ نِيَّاتِهِمْ» (الأمالی، النص، ص 66) خدا کمکش را برای بندگانش، به اندازۀ نیاتش در نظر میگیرد، بیشتر میخواستی، بیشتر میدادیم. یعنی آن جا هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیتوانستم، حتی هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیدانستم. نمیدانستم و نمیتوانستم، روز قیامت کسی نمیتواند بگوید، چون اگر کسی بخواهد این حرف را بگوید، خدا از او سؤال نمیکند، خدا خودش میداند. چیزی را که او نمیدانسته و واقعاً یا نمیتوانسته که اصلاً برای کسی گناه نمینویسند، معاف است. خدا که آن جا نه وقت خودش اضافه است و نه وقت بندگانش اضافه میگیرد که مثلاً ملائکۀ خدا در حساب و کتاب بگوید: چرا این کار را نکردی! او بگوید: من نمیدانستم، آنها هم به هم یک نگاهی بکنند، بگویند: حالا چون نمیدانسته، اشکالی ندارد بیا برو! سر این چیزها معطل نمیکنند کسی را، سؤال و محاسبۀ روز قیامت، روی موضوعاتی است که «لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» (نبأ، 38). از کسی سؤال بکنند، حرف بیخود نمیزند اگر از تو سؤال کردند چرا این کار را نکردی؟ دو کلمۀ نمیدانستم و نمیتوانستم، نمیتوانی بگویی، برای چه؟ برای اینکه خداوند متعال خواهد فرمود: از من میخواستی، من هم به تو دانایی لازم را میدادم، هم توانایی لازم را به تو میدادم، چرا از من نخواستی؟ بعد آن جا کسی بگوید: نه، من میخواستم، قلب انسان را به آدم نشان میدهند، دوازده مرتبه در قرآن کریم، «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (آل عمران، 119) به عنوان وصف پروردگار عالم، خدا به ذات سینهها آگاه است. این خدایی که به ذات سینهها آگاه است، او میخواهد از ما حسابرسی بکند.
حالا بحث اینجاست چه کسانی دینداری میکنند؟ دین اساساً برای چه کسانی است؟ دین برای کسانی است که به عظمت وجود انسان آگاه هستند، به اعماق وجود انسان معترفاند، انسان را موجود بسیار عظیم و پیچیده میدانند، قلب انسان را دارای تونلهای تو در تو و مخفی فراوان میدانند. دین برای این آدمها است و الا کسانی که انسان را یک موجود سطحی میدانند طبیعی است دین هم نمیخواهد. به آنها میگویی در دین این دقتها هست، میگوید: برو بابا! چه خبر است! همین قدر که قتل نکنیم و آدم نکشیم و چه کار نکنیم، مثلاً کافی است.
یک بار من خواب نمیخواهم نقل کنم و خواب هم معمولاً تعریف نمیکنم. ولی حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی، این خواب را برای من تعریف میکرد. یک مرجع تقلید، خدا ایشان را سلامت بدارد، ایشان خودشان این خواب را برای من تعریف کردند بگذارید من بگویم، در حالی که همیشه سعی دارم از خواب گفتن، پرهیز کنم، این خواب دلیل بر چیزی نیست ولی به عنوان شاهد و مثال است.
ایشان میفرمودند: من نشسته بودم روی صندلی محضر ایشان، فرمود: جای شما، حاج سید احمد آقای خمینی نشسته بود، گفتگویی ما با هم داشتیم به حاج آقا سید احمد خمینی گفتم: شما خواب امام را دیدید بعد از رحلتشان؟ حاج سید احمد آقا گفته بودند: بله، من دیدم و برای آقای وحید تعریف کردند و ایشان گفتند: حضرت امام در خواب، دستشان این گونه تکان دادند، فرمودند: احمد آقا، مواظب باش! در این دنیا دستت را این گونه تکان دهی، آن دنیا میپرسند چرا این کار را کردی؟!
ملایی:: یعنی در حد تکان دادن...
حجت الاسلام پناهیان: تکان دادن دست، یعنی ایشان همین گونه که نشسته بود، همین گونه دستشان را تکان میدادند و مثال میزدند. این نشان دهندۀ همان آیۀ قرآن است، حالا اینها ترسیم است. یک وقتی دوستان گله نکنند، چرا خواب تعریف کردی به عنوان دلیل، نه! دلیل ما آیۀ قرآن است «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (زلزله، 8) این دست را شما که تکان میدهید، کلی هوا جابه جا میکند، از ذره احتمالاً بیشتر است. چرا این کار را کردی؟ بعد میروند در درون انسان، کنکاش میکنند که تو این کار را به یک چنین هدفی انجام دادی، میارزید؟ و بعد یک جمعبندی میکنند، الآن هوش مصنوعی آمده، ما میتوانیم باور کنیم این اتفاقها در میزان حساب و کتاب الهی، میتواند دقیق انجام بگیرد. یا گوشی موبایل، هر شنبه من میبینم گزارش میدهد که میخواهید شما رفتار مثلاً همین هفتۀ گذشتۀ خودت را با این تبلت، در بیاوری؟ قشنگ مینویسد میگوید: شما سیزده دقیقه این هفته، کمتر کار کردید و بعد با این برنامهها بیشتر کار کردید. بعد آن جا یک جمعبندی میکنند، میگویند: اکثراً اهتمام قلب شما، به یک چنین مسائلی بوده، میارزید؟ یعنی خود آدم را، جلوی چشم آدم میگذارند.
ملایی:: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق، 9)
حجت الاسلام پناهیان: درست است، اینها تمرکز آدم را میگیرد یا توجه و تمرکز آدم را به موضوعی معطوف میکند، بعد ما میرویم میگوییم، سر نماز چرا نمیتوانیم تمرکز کنیم؟ تمرکز ما را چه چیزهایی گرفته و انرژی ما را هرز میدهد؟ باز از گوشی موبایل، یک مثال بزنم. دیدید بعضی از اوقات میگوید: این برنامهها را من در حالت خواب قرار دادم، چون باتری داشت مصرف میکرد نمیدانم شما مواجه شدید یا نه؟
ملایی:: اصلاً گاهی از اوقات، در تنظیمات به تو میدهد که میتوانی به خواب عمیق بفرستی...
حجت الاسلام پناهیان: در خواب عمیق، یا مثلاً چرا شما انرژی باتری را، دارید صرف این چیزها میکنید؟ اصلاً حذف نصب کن و این کاملاً بیرون بیاید. هر علاقهای در وجود انسان، الآن بالفعل هم نباشد، به صورت بالقوه دارد از ما انرژی میگیرد، دارد از ما توجهمان را به خودش معطوف میکند. بعد میرویم در خانۀ خدا، میگوییم: خب خدایا، من آمدم در خانۀ تو، میفرماید: با تمام قلبت نیامدی! این تمام قلب، خیلی مهم است. با همۀ دلت نیامدی، خداوند میفرماید: من تو را خلق کردم، من خودم به تو قلب دادم...
ملایی:: من میدانم چه کار کردم و تو چه کار داری میکنی...
حجت الاسلام پناهیان: بله، یک گوشۀ دلت را آوردی، به همان اندازه هم بگیر ببر. ده برابر بگیر ببر، صد برابر بگیر ببر، ولی خب همۀ قلبت را بیاور! ببینید نه اینکه خدا سختگیر باشد، ما استعداد دریافت نداریم. اولیاء خدا، به نوعی با خدا صحبت میکنند که نشان میدهد خدا سختگیر نیست، من استعدادهای خودم را از بین بردم، خدایا تو برای من جبران کن، «ظَلَمْتُ نَفْسي» (نمل، 44) من خودم را زدم، شما خسیس نیستید نعوذ بالله، مثلاً بخواهم با زبان راحت بگویم، خدا تو کریم هستی من میدانم، من ظرفیت ندارم بردارم ببرم. خودم هم این ظرفیت را خراب کردم، حالا شما این ظرفیت مرا بازسازی کن، که بتوانم ببرم. بعضیها با خدا به نوعی مناجات میکنند که انگار خدا، نامهربان است و من باید انقدر التماس کنم تا راضی شود. ابداً این طور نیست! چرا این گونه با خدا مناجات میکنیم؟ خدایا حالا تو ببخش دیگر، شما کوتاه بیا، حالا طوری نشده، انگار که مثلاً چه خبر است؟! کم کم میبینید دعوایش هم میشود، طلبکار هم میشود. من در واقع کاریکاتورش را میکشم!
خب ما باید بگوییم که ـ در مناجات شعبانیه هست ـ من در واقع نفس خودم را لطمه زدم، من همۀ استعدادهایم را در خانۀ تو نیاوردم و تقصر خودم بوده، نخواستم! آخرین نقطهای که انسان میایستد، خواستن است به همین دلیل دعا، در مدیریت ذهن، این همه مهم است. «عمل البرّ کله نصف العباده و الدعاء نصف» (نهج الفصاحة، ص 575) هر چه أعمال خوب و بد انجام دادی، این نیمی از زندگی تو است. نیمی از زندگی تو، آن لحظۀ دعای تو است، با همۀ وجود آمدی، من از همۀ آن بدیها میگذرم میگویم آن بدیها از ته دلش نبود، این دعا ولی از ته دلش است. آن بدیها از همۀ قلبش نبود.
مثل اینکه یک کسی دروغ بگوید، خیانت کند، یک کسی خالی ببندد، دیگر به خالی بند، دروغگو نمیگویند، میگویند: چاخان کرد، خواسته یک چیزی بگوید همه خوششان بیاید. ولی یکی دروغی میگوید که به همه خیانت میکند خدا اینها را فرق میگذارد.
خداوند متعال میگوید: تو با کجای قلبت و با چه مقدار از قلبت و چه مقدار عمیقاً با قلبت، این اعمال را انجام دادی؟ این تمرکز برای انسان میآورد، اینجاست که اولیاء خدا، خیلی میگردند ته دل خودشان برای نیات صادق، برای نیتهایی که یک مقدار در آن شائبه نداشته باشد. در مقدس اردبیلی میگویند: داشت کربلا میرفت و مادرش گفت: میروی مثلاً فلان دیزی را برای ما هم بگیر بیاور. رفت و گرفت و آمد، گفت: مادر حالا من کربلا بروم؟ گفت: این همه راه رفتی و آمدی دوباره میخواهی بروی؟ گفت: دیگر آن وقت رفتم دیزی یا آن وسیله را بگیرم، دیدم دارم برای آن وسیله میروم، حالا میخواهم فقط برای زیارت بروم! چرا این گونه دقت میکنند؟ چون قلب انسان جایگاه ظریفی است.
حضرت موسی بن عمران یکبار پرسیدند از پروردگار عالم، که مکان تو کجاست؟ فرمود: من که مکان ندارم، شما میدانید آقای موسی، بالأخره من لا مکان هستم. گفت: بله، میدانم ولی مثلاً بخواهم مکانی را تصور کنم برای شما، فرمود: «لا یسعنی أردی و سمائی» آسمان و زمین، جای من نیست، یعنی گنجایش مرا ندارد ولی قلب بندۀ مؤمنم، جای من هست. پس قلب انسان، از آسمان و زمین، بزرگتر است. حالا شما بخواهید قلب به این عظمت را، تمیز کنید، کی تا کی باید جارو بگیری، این گوشههایش را بگردی ببینی که یک خس و خاشاکی، جایی نباشد؟
ملایی:: قصه اهمیت پیدا میکند.
حجت الاسلام پناهیان: بله، آن وقت هر مقدار از این اموری که خودمان هم میفهمیم بد است، «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ» (قیامت، 14 و 15) هر مقداری از اینها، گوشه و کنار قلب ما پنهان باشد، پاکش نکنیم، انرژی ما و توجه ما و تمرکز ما را میگیرد، ما دیگر انسان متمرکزی نیستیم، بعد در کل در زندگی متمرکز نیستیم.
ملایی:: آن مثالی که شما از گوشی تلفن همراه و غیره گفتید، اینجایش را من با اجازۀ شما مثالش را بزنم. تنظیمات گوشی که میرویم، یک جایی دارد که حافظۀ پنهانت درگیر است، آن حافظۀ پنهان مثلاً انقدر فضا گرفته، پاکش کن، اینها میشود خاشاکی که ناپیداست، حافظۀ پنهان...
حجت الاسلام پناهیان: بله، دقیقاً تمرکز انسان کار میکند. حالا روایات عجیب و غریبی در این زمینه هست که من اجازه دهید از آیات قرآن شروع کنم، در معرفی انسان، که ببینید چقدر خدا، دقیق تعابیری را به کار میبرد. آیا ما وقتی که داریم از نهان خانۀ وجود انسان، صحبت میکنیم دربارۀ موضوع مهمی صحبت میکنیم؟ آیا پنهان کاری در وجود انسان، یک امر بسیار مهم است؟ اینها را میخواهیم، وزن این حرفها را دربیاوریم، ببینیم که در قرآن کریم، در یک جایگاه حساس، از چنین موضوعی سخن به میان آمده یا نه؟ در آن سورۀ شمس، بعد از قسمهای متعدد، میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس، 7) به جان آدمی و به آن چه که جان آدمی را، انقدر در اوج زیبایی و تعادل و خوبی قرار داده، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس، 8) ما به این انسان الهام کردیم، چه خوب و چه بد است. میدانید دیگر، پیامبران همه یادآوری کننده هستند، خودش میداند. لذا فرمود: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» (غاشیه، 21) تو یادآوری کننده هستی، این خودش همه چیز را بلد است، من میدانم! «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس، 9) رستگار میشود کسی که مقدمات شکوفایی زیباییهای جان خودش را فراهم کند، چون در جان او، همۀ زیباییها را من قرار دادم، فهمش را هم قرار دادم. «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس، 10) ضرر کرده، کسی که پنهانکاری کند، در نفس خودش بدیها را پنهان کند و «زَكَّاها» انجام ندهد.
تزکیه، آن علفهای هرزی که میآید را درو کردن است، «دَسَّاها» یعنی آن را پوشانده، «دَسَّاها» پنهان کاری قلب است، پنهان کاری بدیها است. خودت ضرر میکنی، لااقلش این است که بیا برو اعتراف کن، خدایا من این ضعف را دارم، برطرفش کن، هیچ کس دلسوزتر از خدا نیست. خدا اصلاً دنبال حسابرسی از انسان تا پایان عمر نیست، حساب را روز قیامت گذاشته. وقتی میفهمد من حساب را روز قیامت گذاشتم، این تهدید نیست، این محبت است، یعنی الآن که از تو نمیخواهم حساب برسم، یا حسابت را به من صاف کن، فقط در مورد آن، با من صحبت کنی، استعداد در تو ایجاد میکند خود این شروع میکند تو را پاک کردن، تو را لایق میکند!
پس در مقام یکی از معرفیهای اصلی، در وجود انسان، در مقابل «زَكَّاها» تزکیه، «دَسَّاها» میآید، پنهان کاری و پنهان کردن آن بدیها. این ضرر میکنی! و انسان معمولاً مبتلای به این موضوع میشود. مثلاً امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) میفرماید: «لَيْسَ كُلُ عَوْرَةٍ تُظْهَرُ» (نهج البلاغه، 404) هر بدی، آشکار نیست! امام رضا (علیه السّلام) میفرماید: عاقل، انقدر این مسئلۀ پنهان شدن بدیها، مسئلۀ مهمی است ما داریم در مورد مدیریت ذهن صحبت میکنیم، بعد اینها هر کدام، انرژی ذهن ما را میگیرد، قدرت تمرکز ما کاسته میشود بعد میگوید: من چرا نمیتوانم تمرکز کنم به قیامت؟ چرا توجهام را عمیقاً معاد و آیات قیامت جلب نمیکند؟
ملایی:: این خرده ریزها مزاحم است...
حجت الاسلام پناهیان: این خرده ریزها مزاحم است، أحسنت! اینها دارد انرژی ما... یک دله کن چه هست؟ ای صد دل یک دله کن، یعنی دلت را هزار جا دادی...
ملایی:: بعد اگر جواب نگرفتی، وانگه گله کن، قصه این است. بعد حاج آقا لازم است که یادآوری کنیم که داریم صحبت از خرده ریزها و آن رسوبات و آن اسراری میکنیم که کار به بندههای خدا نداریم، داریم به خیال خودمان از خدا مخفی میکنیم دیگر...
حجت الاسلام پناهیان: بله، از خدا دارم مخفی میکنم! خدا که میداند...
ملایی:: ما خیال میکنیم!
حجت الاسلام پناهیان: ما خیال میکنیم که از خدا پنهان کردیم، ببینید خیلی مسئلۀ مهمی است اینکه ما بدانیم، خدا برایش مهم است که ما چه برایمان مهم است؟ خیلی مهم است! کاش این را بدانیم که خدا برایش مهم است که ما چه میخواهیم؟ «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» (نهج البلاغه، ص 482) قیمت هر آدمی، به آن چیزی است که به آن اهمیت میدهد و ما گوشه و کنار قلبمان، خیلی چیزها هست که به آن اهمیت میدهیم. اینها را اهمیت ندهیم همینها هم میآید، یعنی شما وقتی غذایی را میل میکنید، خیلی خوشمزه باشد، خیلی خوشمزه است میل کردید، ولی وجودت را خرجش نکن! خیلی به این چیزها اهمیت نده. وقتی خیلی به این چیزها اهمیت میدهی، دیگر به آن چیزی که باید اهمیت بدهی، نمیتوانی اهمیت بدهی و اینجاست که قدرت تمرکز از انسان، سلب میشود.
ملایی:: و نمیدانی که گیر کار، کجاست!
حجت الاسلام پناهیان: بله، باید اینجاها رفت گشت. یا مثلاً امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) میفرماید: «عِنْدَ تَصْحِيحِ الضَّمَائِرِ تَبْدُو الْكَبَائِرُ» (تحفق العقول، النص، ص 99) وقتی که شما میخواهید آن پنهانیهای خودت را پاک کنی، تازه کبائر آشکار میشوند. به نوعی معنا کردند که تازه انسان بزرگی میشوید، به نوعی هم معنا کردند که تازه گناهان کبیرۀ پنهان قلبت، خودش را نشان میدهد. انسانی که میرود خودش را پاک کند، تازه یک گناهانی سر راهش قرار میگیرد، میگوید: عجب من آدم داغونی بودم! من اصلاً خودم را نمیشناختم، چرا حالا تو لطف کردی داری به خودت البته لطف کردی، داری خودت را پاک میکنی.
امام صادق (علیه السّلام) در کلام دیگری میفرماید: هر عیبی را در خودش انسان از بین ببرد، یک عیب دیگر آشکار میشود. میگوید: این هم هست، این را هم از بین ببر! در یک سخن دیگری پرسیدند کی این ماجرا تمام میشود؟ فرمود: روز اولی که آدم از دنیا میرود. روز آخری که داری این پاکسازی را... بعضیها هم که آکبند، چه بگوییم فارسی را پاس بداریم؟
ملایی:: دست نخورده!
حجت الاسلام پناهیان: دست نخورده، نفسشان را تزکیه نشده میبرند، با کلی گرد و غبار و اینها، بعد این مثلاً چیزهایی که روی نفس ما، حجاب شده بخواهند اینها را بکنند، درد دارد قطعاً، بالأخره چسبیده اینها درد دارد. یا مثلاً میفرماید: «فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ الْأَيَّامُ تَوضِحُ لَكَ عَنِ السَّرَائِرِ الْكَامِنَةِ» (تحف العقول، النص، ص 97) میفرماید: در تحول روزگار، در تقلب احوال، روزگار تغییر میکند، آدمها تغییر میکنند، آن جا جوهر مردان آشکار میشود لذا یک آدم خوبی بود، مسئول که میشود اصلاً آدم بدی میشود. یا آدم خوبی بوده، ازدواج که میکند، میگوید: این عجب گرگی شد، چقدر این به زن و بچهاش بیرحم است. یا مثلاً همینطور دیگر...
ملایی:: در واقع گرگ نشده، این جوهر واقعی حالا آشکار شده.
حجت الاسلام پناهیان: «الْأَيَّامُ تَوضِحُ» و روزگار آشکار میکند برای تو سرائر پنهان را، آن سری که در پنهان آدمی، وجود دارد. خیلی دربارۀ پنهان، نهان خانۀ دل انسان، خداوند متعال، سخنهایی با انسان دارند گفتند مثلاً یک نمونهاش همان آیاتی است که دربارۀ سوءظن هم ما بررسی کردیم. «لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ» (آل عمران، 54) یک مقداری قبلتر بخوانم «لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في صُدُورِكُمْ» خدا میخواهد مبتلا کند، یعنی ما را امتحان کند، ببیند در سینههای ما چه هست؟ «وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ» از سینه به قلب میرود، یعنی پنهانتر! تا معلوم شود چه در قلب ما هست. «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» البته خود خدا، آگاه به نهان خانۀ انسان هست.
خیلیها گرفتار هستند، گرفتاریها که برایشان برطرف نمیشود، میگوید: من نمیدانم یک مدتی است این گرفتاری برای من هست، گرفتاری خانوادگی، گرفتاری مالی، به هر دری میزنم بسته است، گرفتاری حتی بیماری، نمیگویم همیشه، ولی گاهی از اوقات، خدا با گرفتاریهای ما، دارد به ما پیامی میدهد که آقا این بدی، در تو هست یا این نقطه ضعف، اصلاً بدی نیست باید این مرحله را عبور کنی. در این بازی دنیا که وارد شدی باید مدام داری به قول این بچهها، گیم آور میشویم، به مرحلۀ قبل بر میگردیم.
ملایی:: بالأخره بتوانی مرحله را رد کنی.
حجت الاسلام پناهیان: مرحله را رد کنی. گاهی از اوقات، خیلیها این را دقت کردند و به نتیجه رسیدند، گاهی از اوقات، یک ابتلائی در زندگی انسان، انسان را دائم اذیت میکند آدم از درون آن رد نمیشود، به خاطر این است که پیام آن ابتلاء را نگرفته، پیام آن ابتلاء را بگیر! یا از این ترس، یا از این ضعف، یا از این عیب، عبور بکن رد شو، دست از آن بردار، یک دفعه میبینی آن ابتلاء هم رفت. مشکل حل میشود، چطوری؟ خدا میداند. اینها همان چیزهایی است که قدرت تمرکز انسان را میگیرد. حالا اینجا من در پرانتز عرض کنم، ممکن است بینندگان عزیز بگویند که حالا چرا انقدر شما اصرار دارید، ما قدرت تمرکز داشته باشیم؟ تمرکز اگر داشته باشیم، نگاه ما شاید از این پردهها و دیوارها عبور کند. تمرکز اگر داشته باشیم، اینکه آن مرتاض هندی، قطار نگه میداشت این که چیزی نیست، اتفاقاهایی در عالم میافتد. البته کسانی که این قدرت تمرکز را دارند، خراب کاری نمیکنند با قدرتهایشان بخواهند مثلاً برنامۀ خدا را به هم بریزند. اگر این تمرکز صورت بگیرد، یک روایت بگویم، حالا در همین پرانتز است میفرماید: «تَبَحَّرُوا قُلُوبَكُمْ» (الأمالی، النص، ص 54) قلبهای خودتان را بگردید، امام صادق (علیه السّلام) میفرماید. «فَإِنْ أَنْقَاهَا مِنْ حَرَكَةِ الْوَاجِسِ لِسَخَطِ شَيْءٍ مِنْ صُنْعِه» اگر خدا قلب شما را پاک کرده، از هر گونه ناراحت شدن از دست خدا، از دست کارهای خدا، خدایا چرا این کار را کردی؟ اگر دیدی ته قلبت، از خدا راضی هستی و هیچی به خدا، در زندگیات نمیگویی، چرا با من این کار را کردی؟ اگر دیدی قلبت در آن، عدم رضایت نسبت به پروردگار نیست، «فَإِذَا وَجَدْتُمُوهَا كَذَلِكَ فَاسْأَلُوهُ مَا شِئْتُمْ.» وقتی این گونه شدی، دیگر هر چه از خدا میخواهی بخواه، تو مستجاب الدعوه هستی!
یا امام حسن مجتبی (علیه السّلام) میفرماید: «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجُسْ فِي قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا» (کافی، ج 3، ص 163) من ضامن هستم، کسی که در قلبش، جز راضی بودن به رضای الهی نیست، این البته سخت است.
ملایی:: اصلاً خود همین، خیلی...
حجت الاسلام پناهیان: شما همۀ کائنات را، بزرگتر از کائنات را باید بروی در قلب خودت بگردی، چقدر من باید بروم بگردم، یک چیزی این گوشه و کنار پیدا نکند. جز رضا به رضای الهی، در قلبش خطور نکرده، میفرماید: من ضامن هستم! هر زمانی که دعا کرد «أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ، فَيُسْتَجَابَ لَهُ» دعایش مستجاب میشود.
ملایی:: امام حسن مجتبی؟
حجت الاسلام پناهیان: امام حسن مجتبی (علیه السّلام). اینها فوائد آن تمرکز است.
ملایی:: بله، ولی این مقام، مقام خیلی سختی است. چون گفت: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر، 27 و 28) این خیلی سخت...
حجت الاسلام پناهیان: به آن مقام مطلق، انسان برسد چیز عجیبی است. آن وقت یک چنین انسانهایی باید مواظب باشند، این کسانی که به این مقام میرسند، باید مواظب باشند یک وقتی با دعاهای پنهان قلبشان، مردم را بدبخت و بیچاره نکنند، لت و پار نکنند! چون کسی را بدبخت نمیکنند. اینها مثلاً یک مقدار از دست کسی ناراحت شوند، او بیچاره شده. مثل آن فردی که یکی از افسران طاغوت بود، آقای شاهآبادی نمیشناخت که این مرد بزرگی است و بعد تکهای به ایشان انداخت و بعد فردایش تشییع جنازهاش بود. بعد پرسید تشییع جنازه چه کسی است؟ گفت: همان همسایه افسر طاغوتی که دیروز به شما بد گفت، ایشان به شدت ناراحت شد! بعد آقا زادههایشان فرمودند، خدا رحمتشان کند، که ایشان تا آخر عمر، یاد این قصه میافتاد ناراحت میشد میگفت: شما چرا ناراحت میشوید؟ ایشان فرموده بودند: کاش من خودم آن زمان یک جوابی به او داده بودم، به خدا واگذار نشده بود، خدا بزندش! یعنی باید خیلی مراقبت کرد از کسی ناراحت نشوند و الا او بیچاره میشود.
در روایت دارد که شما به همه احترام بگذار، مبادا یک نفر ولی خدا باشد در اینها، بعد بیاحترامی با او داشته باشی، چه خواهد شد؟ بعضیها واقعاً وجودشان حساس است، نور است حالا باید اینها مراقب باشند هر کسی به آنها بدی کرد، زود برایشان دعا کنند و الا آنها، ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) در صحرای کربلا، گاهی دلش خیلی میشکست، بلافاصله به خدا اعلام رضایت میکرد. مثل خون علی اصغر که به آسمانها پاشید، علی بن الحسین (علیهم السلام) وقتی که به شهادت رسید، «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ» (بحار الأنوار، ج 45، ص 46) خدایا من تحمل میکنم! این خون را به آسمان که پاشید یا گفتهاند بر سر حبیب بن مظاهر هم همین را گفت. بلافاصله یک نوعی مراقبت کردن از کون و مکان و کائنات و اینها است و الا خدا میزد، همه را نابود میکرد با دل شکستۀ ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام). میخواهم بگویم اینها به این حد از مقام میرسند.
خداوند متعال در ارتباط با باطن انسان، خیلی حساس است، عرض کردم دوازده مرتبه خدا «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (آل عمران، 119) بیان میفرماید در قرآن و الی آخر.
در روایات، حرفهای دیگری هم هست، میفرماید: هر کسی یک چیزی را در خودش پنهان بکند و بدی باشد، برای خودش پنهان کرده، خدا یک روزی، با یک آزمایشی، با یک ابتلائی، با یک مقدراتی، این بدی را به رخش خواهد کشید. لذا بیکار باشد آدم، بدیهای خودش را نگه دارد، اینها تعبیری خیلی ساده و خودمانیاش، گندش در میآید! بعد آدم در ابتلائات عجیب و غریب میافتد. ما حق نداریم دربارۀ کسی قضاوت کنیم، بعضی از بیماریها هست، بعضی از گرفتاریها هست، اینها برای اولیاء و دوستان خداست، بچههای پیغمبرها، ائمۀ معصومین، نوههایشان گاهی از اوقات، نزدیکانشان، آدمهای بدی شدند، بعضی از بستگان ائمۀ هدی در قتل ائمۀ هدی مشارکت داشتند نمیخواهیم بگوییم که هر کسی اطرافیانشان بد شدند، حتماً خودش ریگی به کفشش داشته یا هر کسی مثلاً فلان بیماری را گرفت، حتی آمدند پرسیدند از امام صادق (علیه السّلام)، مؤمن حقیقی ممکن است جذام بگیرد؟ فرمود: بله، بعد یکی دو تا بیماری سخت دیگری را هم گفتند. حضرت فرمودند: این بلاها اصلش برای دوستان ماست، چرا شما اینطوری قضاوت میکنید؟ هر کسی یک ابتلاء سختی دچار شد، حتماً آدم بدی بوده؟ این ذهنیت را، حضرت برای آنها اصرار... میفرماید: «مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَيْراً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً» (بحار الأنوار، ج 69، ص 282) هیچ کسی، چیز خوبی را پنهان نکرده در خودش، مگر اینکه ایام میگذرد و ایام خوبی آشکار میشود حالا چطوری آشکار میشود؟ در چه مقدراتی از تدبیر الهی، دیگر بماند.
«وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرّاً.» لذا بعضی از اوقات، اتفاقهای بدی که در زندگی ما میافتد، برای یک چیزی است که ما پنهان کردیم، نه از آن استغفار کردیم، نه از خدا خواستیم که آقا ما ناتوان هستیم این را از ما بردار، نه از خودمان ناراحت شدیم. از خودمان ناراحت... «ذَمُّكَ نَفْسَكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً» (بحار الأنوار، ج 68، ص 228) من ناراحت هستم که این ایراد را دارم، همین حس ناراحتی در محضر خدا، موجب میشود انسان گشایشی برایش پیش بیاید.
ببینید من نمیخواهم به بهانۀ مدیریت ذهن، به بحثهای عمیق قلب انسان بپردازم، واقعاً همۀ این بدیها و خوبیهای پنهان، اثرش را در مدیریت ذهن، آشکار میکند و ما به چیزی به نام، تمرکز نیاز داریم. حالا در روابط اجتماعی شما این روایات را ببینید، اگر اواخر بحثمان هست این حسن ختام ما باشد.
امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه میفرماید: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ» نهج البلاغه، 168) شما برادران همدیگر هستید در دین خدا، «مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ» بین شما را، چیزی تفرقه نیانداخته، «إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ» مگر خبث باطن، این خبث باطن، لطمه میزند. حتی در روایت دارد امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) میفرماید: دوست داری یکی از برادران دینیات به تو کمکی کند؟ در دلت به او بد نگو! دیگر نمیتواند به تو کمک کند، به قول معروف که الآن رایج شده، کائنات اجازه نمیدهد، از دست او، خیر و برکت به تو نمیرسد. تلفن را برداشتی بعدش به او زنگ زدی، جوابت را نمیدهد، اَه! این لامصب هم که همیشه جواب تلفن را نمیدهد، حالا ببین من چطوری صحبت خواهم کرد، از خر شیطان پایین بیاید! چهار تا بد و بیراه به او میگوید، آقا دیگر از او خیری به تو نمیرسد باید در دلت به او خوب بگویی، تا از او به تو خیر برسد!
ملایی:: حاج آقا حسن ختام فرمودید، حالا با این نکتۀ بسیار عمیق، حسن ختام کلیت برنامهمان، همان قرآن کریم است، اما قبل از اینکه من بروم خدمت بینندهها و شنوندهها و محضر قرآن باشیم، دعا کنید برایمان، برای حسن عاقبتمان، یک بیست سی ثانیه، چند تا دعا و برویم إنشاءالله برای قرآن.
حجت الاسلام پناهیان: خدایا قلب ما را، از هر گونه خطوراتی، پاک بگردان! و ما را مستغفر حقیقی و ملتمس حقیقی درگاه خودت، برای شکوفایی کامل استعدادها و زیباییهای درونمان قرار بده و تمام قلب ما را، نسبت به ولی الله الأعظم، حضرت ولی عصر (ارواحناه له الفداه) نورانی، با محبت و صاف و صادق قرار بده. که امام زمان به قلب ما نگاه کرد، بفرماید: این در قلبش، هیچ شیله و پیلهای علیه ما ندارد. کنار ما هم، توی راهی سوار نمیکند، دربست قلبش مرید ولی خداست. خدا إنشاءالله قلب ما را مخلص امام زمان قرار بده و امام زمان، ما را مخلص خدا قرار دهد، با محبتشان، نه با بلاء.
ملایی:: هیچ برنامهای، پس خلاصه صفحۀ اصلی فعال نباشد، باتری بکشد. خیلی ممنون هستم از حاج آقای پناهیان عزیز و از همکاران خوبم، از شما هم متشکرم که همراهی میفرمایید مثل هر ماه، طرح فرزندان غدیر برنامۀ سمت خدا را که، حمایت از زوجهای گرامی هست که با مشکل ناباروری روبرو هستند، مشارکت میخواهید بفرمایید برای حمایت از آنها، عدد هجده را، به بیست هزار، سیصد و سه، بفرستید. خیلی ممنون و سپاسگذارم، جزئیات برنامه را هم، در کانالها همراهی کنید. قرآن کریم إنشاءالله محضرش خواهیم بود و این گونه خداحافظی ما با شماست، سورۀ مبارکة طه را داریم میخوانیم، صفحۀ سیصد و نوزده، آیات نود و نه تا صد و سیزدهم را. اللهم صلّ علی محمداً و آل محمد و عجّل فرجهم، تا سلام بعدی، خدانگهدارتان.
(تلاوت قرآن صفحۀ 319، آیات 99تا113)