اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1403-04-24-حجت الاسلام رفیعی - معنای نیت کامل در دعای بیستم صحیفه سجادیه و نکاتی پیرامون حضرت علی اکبر و انواع تربیت

ملایی: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى‏ الْأَرْوَاحِ‏ الَّتِي‏ حَلَّتْ‏ بِفِنَائِكَ‏» سلام و درود به پیشگاه شما بینندگان عزیز، شما شنوندگان محترم، همراهان وفادار برنامۀ سمت خدا، قبول باشد روضه‌هایتان، عزاداری‌هایتان، مستجاب باشد دعاهایتان و زیارت‌هایتان، در این روزها، هر کجا مشرف می‌شویم، برای هم دعا می‌کنیم و البته ما هم، یکشنبه‌ها توفیق داریم، از شهر مقدس قم، خدمت شما باشیم و نایب الزیاره شما در این شهر هستیم، همیشه بوده‌ایم و حالا هم هستیم و قرار است سمت خدایی‌ها است که در جاهای خوبی، مثل عتبات عالیات، مثل بقاع متبرکه، برای هم دعا کنند.

محرم الحرام، به روز هشتم رسید، گفت: از همان روز که افتاد به پای پدرش، قربان قد و بالای علی اکبر! از همان روز که افتاد به پای پدرش/ تا به امروز به پای پدرش افتاده. سلام می‌کنیم به محضر این جوان رعنا و دعوت می‌کنیم از شما خوبان، که سمت خدا را، دوباره با حضور حاج آقای حجت الاسلام رفیعی، که دوست‌شان داریم و بی‌صبرانه، منتظر هستیم که یکشنبه شود و خدمت‌شان برسیم، تقدیم شما عزیزان می‌کنیم بفرمایید. سلام علیکم و رحمة الله.
حجت الاسلام رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم، صلّی الله علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین. عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز و عرض تسلیت ایام و التماس دعای ویژه، در این دو شب تاسوعا و عاشورا، که شب‌های ویژۀ عزاداری است، برای هم دعا کنیم و از خدا بخواهیم که إن‌شاءالله ما با امام حسین محشور شویم، إن‌شاءالله إن‌شاءالله.
ملایی: حاج آقای حجت الاسلام رفیعی، خدمت شما هستیم با کمال افتخار، امروز برنامه‌مان این طلیعه‌اش رفت به سمت علی اکبر (سلام الله علیه)، اگر دوست دارید...
حجت الاسلام رفیعی: بله، من در دو بخش، عرایضم را تقدیم می‌کنم. بخش اول، راجع به همین موضوعی که فرمودید، تمام شهدای کربلا، روز عاشورا شهید شدند، طبعاً روز هشتم، نهم، اگر می‌گوییم: هشتم متعلق به علی اکبر است، نهم متعلق به ابالفضل العباس است، یا الآن مرسوم است شب هفتم، چون آب بسته شده از علی اصغر یاد می‌کنند. گاهی انسان اشتباهی می‌شنود و بعضی‌ها می‌گویند: امشب شب شهادت علی اکبر است است نه! علی اکبر، حضرت ابالفضل و همۀ شهداء، در کل عاشورا شهید شدند.
این اختصاص هم، حدیث و آیه‌ای ندارد، یک در واقع استحسان است، یک ذوق است یک روزی را خواستند اختصاص بدهند به این شخصیت‌ها، از جمله امروز، هشتم که متعلق به این آقازاده است. چند جمله من راجع به ایشان عرض کنم. این جوان رشید شجاع متدین مؤمن دارای خُلق و خَلق نبوی، خیلی حرف مهمی است. این جوان، محل توجه امام حسین است. امام صادق فرمود: هر وقت زیارت قبر جدم می‌روید، سه مرتبه اول بروید سلام به علی بن الحسین بدهید، صلی الله علیک یا اباالحسن، صلّی الله علیک یا ابالحسن و بعد بروی زیارت قبر پدر بزرگوارش، در واقع سلام بدهید، زیارت امام حسین... این نکتۀ مهمی است که معلوم می‌شود، کانون توجه امام حسین، این آقازاده‌شان است.
نکتۀ بعدی این جوان، جوان با ادب، با تقوا، با تدین، در عین شجاعت، در عین آن ایثاری که دارد، فداکاری که دارد، سبقتی که دارد اول شهید است. در زیارتنامه‌اش می‌خوانیم: اولین شهید از نسل پیامبر، که آمده به میدان بعد از اصحاب، از رجزهایش معلوم می‌شود که می‌گوید: من برای دفاع از دین آمدم، برای دفاع از خاندان پدرم آمدم. خانواده‌ دوستی‌اش، حتماً ایشان همسر و فرزند داشته، حالا ما جزئیات را نمی‌دانیم، کتاب هم راجع به ایشان، کم نوشته شده. یعنی اطلاعاتی هم در دست نداریم که بخواهیم... از خودمان که نمی‌توانیم اطلاعات ایجاد کنیم. ولی از اینکه امام صادق ایشان را، ابالحسن خطاب می‌کند معلوم می‌شود فرزند داشتند، همسر داشتند، این هم یک نکته بود.
نکتۀ بعد آن است که حالا روز عاشورا، ابا عبدالله (علیه السّلام) گفتگوهایی که دارد با افراد، با علی اکبر (علیه السّلام) وقتی آمدند بروند میدان، امام گفتگویی دارد و برخوردی دارد، خدا رحمت کند مرحوم شیخ جعفر شوشتری را، می‌گوید: أبی عبدالله روز عاشورا، چهار نگاه به علی کرد.
ببینید آقای مولایی، نگاه‌ها با هم فرق می‌کند. یک وقت فرزند شما، شب عروسی‌اش است، یک نگاهی به او می‌کنی، یک وقتی فردا صبح، عمل جراحی دارد یک نگاهی به او می‌کنی، این نگاه با آن نگاه... آن نگاه شادی است، اما این نگاه، نگاه اندوه است. یک وقتی شما فرض کنید بچه‌ات دارد دانشگاه می‌رود و پشت سر نگاه می‌کنی. یک وقتی دارد جبهه می‌رود، دارد برای عملیات می‌رود، نگاه‌ها با هم فرق می‌کند.
چهار نگاه، أبی عبدالله به علی کرد. نگاه اول، نگاه شوق است، اشتیاق است، علاقه است. چه زمانی؟ وقتی از آن عقب آمد آمد، امام حسین همینطور نگاهش کرد، تا رسید جلوی پدرش، انسان به جوانش که نگاه می‌کند، لذت می‌برد، خدا همۀ جوان‌ها را حفظ کند، جوان‌ها را نور چشم پدر و مادر قرار بدهد.
روایت داریم دو چیز است که «شَيْئَانِ‏ لَا يَعْرِفُ‏ فَضْلَهُمَا إِلَّا مَنْ قَدْ فَقَدَهُمَا» (مجموعة ورام، ج 2، ص 28) دو چیز است که کسی قدرش را نمی‌داند مگر از دست می‌دهد. یکی جوانی است و یکی عافیت است. مریض‌ها می‌فهمند عافیت یعنی چه، پیرها می‌فهمند جوانی یعنی چه. خدا إن‌شاءالله همۀ جوان‌ها را حفظ کند، نور چشم پدر و مادرشان باشند، در دعا هم داریم که سورۀ مبارکۀ فرقان می‌گوییم: خدایا خانوادۀ ما را، نور چشم ما «قُرَّةَ أَعْيُنٍ» (فرقان، 74).
امام یک نگاه شوقی کرد به این جوان رشید شبیه پیغمبر و بعد هم گفت: خدایا ما دل‌مان برای پیغمبر تنگ می‌شد ایشان را می‌دیدیم، معلوم می‌شود این جوان، از خود امام حسین به پیغمبر، شباهتش بیشتر بوده. این یک نگاه است. نگاه دوم، نگاه یأس است، یعنی وقتی پشتش را کرد برود، گفتم: آن جوانی که جبهه می‌رود. «نَظَرَ إِلَيْهِ‏ نَظَرَ آيِسٍ» (اللهوف علی قتلی الطفوف، النص، ص 113) من که نگویم ای ماه تو نرو/ لیک قدری بر من راه برو.
از پشت سر، یک نگاهی کرد و از او خواست که برود با زن‌ها و محارم، عمه‌هایش بودند، وداع کند. آمد و دورش را گرفتند و مصائبی بلند شد، صدای شیون و گریه... که امام فرمودند: رهایش کنید، بگذارید برود. رفت! نگاه سوم این جوان تشنه است، برگشت اطلاع هم دارد که آب بسته است، اطلاع دارد.
من سه چهار توجیه دارم، حالا می‌گویم برای شما، آمد گفت: بابا تشنه‌ام آب می‌خواهم. نگاه سوم، نگاه شرمندگی بود، امام آب نداشت و خدا نکند یک پدری، در برابر درخواست مشروع و قانونی و منطقی پسرش، خجالت‌زده شود. مشروع است و آب می‌خواهد. من برداشتم این است که یک مقداری می‌خواست بابا بغلش کند، در آغوشش. امام حسین این کار را کرد گرفت در بغل، زبان در زبانش گذاشت. مثل اینکه شما بچه‌تان مریض است، یک بیمارستان می‌برید، بابا سینه‌ام مثلاً درد می‌کند می‌خواهد سینه روی سینه‌اش بگذاریم، می‌خواهد آغوشش بگیریم. امام در آغوش گرفت، بعد این دهان مبارک را، کامش را در کام علی گذاشت، فرمود: ببین من از تو تشنه‌تر هستم و خودش فهمید، رفت. این نگاه سوم بود که امام داشت، نگاه شوق، نگاه یأس، نگاه شرمندگی.
و اما نگاه چهارم، دیگر اوج است خیلی سخت است، برای یک پدر، خیلی سخت است. حتماً پدران شهید الآن عرایض من را می‌شنوند و متوجه می‌شوند که من چه می‌گویم، تازه این پدرها غالباً در معرکه نبودند، بعداً آمدند برایشان خبر آوردند و آن نگاه، نگاه وداع است. آنجایی که گفت: بابا! تمام! پدر مرا دریاب! نمی‌دانم ابا عبدالله چطوری آمد؟ بعضی گفتند: خودش را از روی اسب انداخته، بعضی گفتند: تا هفت مرتبه، صدا زده «ولدی یا علی، ولدی یا علی».
«فجلس» نشست، نشست کنار بدن، خدا رحمت کند آقای کوثری را، این روضه برای ایشان بود حالا دیگر یک بخشی از آن هم استحسان است. می‌گفت: آقا یک مرتبه صورت گذاشت آرام نشد، دو مرتبه صورت گذاشت، آرام نشد! مرتبۀ سوم، صورت گذاشت دیگر صورت را برنداشت. یک بار فرمود: پسرم تو رفتی و راحت شدی اما پدرت را تنها گذاشتی. «لقد استرحت من عم الدنیا و قد و بغی ابوک وعیدا» یک بار عمر سعد را نفرین کرد، خدا نسلت را قطع کند، که فرزند مرا گرفتی. و یک بار هم آن جمله‌ای که دنیا بعد از تو، دیگر ارزشی ندارد.
اینجا کتاب‌های مقتل خیلی ظریف نوشتند که امام وقتی صورتش را گذاشت، سپه کوفه، همه استاده به تماشای شه و شهزاده/ شه روی نعش علی افتاده/ همه گفتند: حسین جان داده!/ به یقین جان حسین، بر لب بود/ آن که جان داد به او زینب بود. «فخرجت» دارد خارج شد از فسطاط از خیمه، یک خانمی! «و نادت» داد می‌زد، چه می‌گفت: قاعدتاً باید بگوید: علی اکبر! اما نه، می‌گفت: وای برادرم! وای برادرم! «وا أخیاه و ابن أخیاه» یعنی نگران حسین بود، لذا آمد و أبی عبدالله را از کنار بدن، در واقع بعضی نوشتند: بلند کرد «و کبت علیه» خودش را روی بدن انداخت، شاید برای اینکه این قسمت‌های مقطوع بدن، دیده نشود، أربا أربا دیده نشود و بعد آن به هر حال آوردن علی اکبر.
این جوان، عرض کردیم جوان رشید، شجاع، مؤمن، متدین، مؤدب، عرض می‌کنم که جوان دارای اخلاق ویژه، اخلاق نیکو، از همین جا من یک حاشیه‌ای بزنم و عرض کنم که جوانان عزیز! که شما افتخار کشور هستید، اصلاً کشور به پای شما، بر اساس تصمیمات شما و در واقع آن نگاه شما، پابرجاست و رهبر انقلاب هم مرتب تأکید دارند که ما باید نگذاریم که جامعه پیر شود، باید جوان بماند! ازدیاد فرزند، فرزندآوری. جوان را خدا خیلی دوست دارد. من گاهی حسودی‌ام می‌شود، حالا من یک مقداری سنم گذشت ولی آن زمان هم کسی به ما نگفت این‌ها را، جوان را خدا عبادتش را دوست دارد، توبه‌اش را دوست دارد. «إن الله یحب الشاب التائب».
من حالا برای تمام جوانانی که پای گیرنده دارند این برنامه را می‌بینند، این روایت را می‌خوانم، تبرکاً از نبی مکرم اسلام که فرمود: «مَا مِنْ شَابٍّ يَدَعُ لِلَّهِ الدُّنْيَا وَ لَهْوَهَا» (الأمالی، النص، ص 535) هر جوانی که لهو و لعب و حرام دنیا را کنار بگذارد، به خاطر خدا، نه حلالش را، کوه برو، صحرا برو، شنا برو، دریا برو، با دوستانت مشهد برو، زیارت برو، دور هم بنشینید با همدیگر صحبت کنید، اما لهو نه، شراب‌خواری نه، معصیت نه، ارتباط با نامحرم نه، توهین و تمسخر و غیبت و گناه نه. جوان هستی، ازدواج کن، دست زن و بچه‌ات را بگیر بروید با هم مسافرت.
کسی که دنیا را ترک کند، فرموده بود لهوش را، یعنی آن جنبه‌های بیهودگی‌اش را، «وَ أَهْرَمَ شَبَابَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ» در راه اطاعت خدا، پیر شود، یعنی این محاسنی که مثل ما سفید می‌شود، برای شما حالا کمتر سفید شده، این جوانی که حالا سن را تا چهل مثلاً می‌دانند، آرام آرام می‌رود میانسالی و پیری، در مسیر اطاعت خدا، «إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ صِدِّيقاً» خدا اجر هفتاد و دو تا صدیق به او می‌دهد. صدیق می‌دانید چه کسی بوده؟ امیرالمؤمنین، حضرت ادریس، قرآن نام می‌برد. و لذا من اعتقادم این است که یک جوان، به پنج تربیت نیاز دارد، یک نوجوان، فرق نمی‌کند خدا رحمت کند مرحوم آقای فلسفی را، هم کتاب کودک دارند، هم کتاب جوان دارند و هم کتاب کهنسال دارند. سه تا کتاب دارند، یک وقتی عزیزان بخوانند، کودک، جوان و کهنسال. نوجوان‌های ما، جوان‌های ما، که خیلی هم مردم نگران هستند حق هم دارند، می‌گویند: چرا اینطور شده؟ آقا فضای مجازی است یک بخشش، ماهواره است یک بخشش، بالأخره شما وقتی می‌بینید طرف... من گاهی در دبیرستان‌ها می‌روم سخنرانی می‌کنم، بعد از جلسه، بعضی از دخترهای جوان، پسرهای جوان می‌آیند حرف‌هایی که می‌زنند، می‌فهمم از کجا خوردند؟! این فضایی که نباید در آن می‌رفت، این چیزهایی که در این سن، نباید می‌دید. بابا خود کسانی که این‌ها را تعبیه کردند و درست کردند، گاهی به بچه‌های خودشان اجازه نمی‌دهند بروند آن‌ها را ببینند.
ملایی: بله، محدودیت هم دارد.
حجت الاسلام رفیعی: خود فرانسه بود اخیراً آمده بودند محدودیت قائل شده بودند.
ملایی: رئیس جمهور آمریکا خودش گفته بود من اجازه نمی‌دهم بچه‌ام تا سن چهارده سال، پانزده سال...
حجت الاسلام رفیعی: ببینید شما... بعد به ما توقع دارند بگوییم این مثلاً... می‌گویند: برای مادرش است، خب برای مادر این بچه را هم بر می‌دارد، بیاید برود در فضایی که، بدترین صحنه‌ها وجود دارد، بعد این بچه دیگر می‌تواند کنترلش کرد؟ خیلی مهم است! من حالا بگذارید یک نکته‌ای عرض کنم. ما خانوادۀ فقیری بودیم، متوسطی در جامعه بودیم. من یادم است مثلاً خانه‌ای که ما داشتیم، برای پدربزرگ ما بود، سه تا اتاق داشت. یکی را ما زندگی می‌کردیم، یکی را هم دو تا از بچه‌های دیگرش که ایشان دو تا دختر داشت.
ملایی: یعنی سه تا اتاق، سه تا خانواده
حجت الاسلام رفیعی: سه تا اتاق، سه تا خانواده، من پدرم و دو تا خواهر بودند. یک خواهر آنجا، یک خواهر اینجا. شش تا فرزند هم بودیم غالباً هم پشت سر هم بودیم، ما در همین اتاق بودیم، همه هم شب یک جا استراحت می‌کردیم، یک کرسی‌ای بود، یک اتاقی بود. من هر چه به گذشته بر می‌گردم، ببخشید من انقدر شفاف می‌گویم. هر چه به گذشته بر می‌گردم، هیچ چیزی به ذهنم نمی‌‌آید که یک صحنه‌ای، یک جملۀ ناپسندی بین پدر و مادر ما، رد و بدل شده باشد و لذا ما توانستیم خودمان را حفظ کنیم.
اما شما الآن دختر بچۀ ده ساله در خانه، پدر مراعات نمی‌کند، پسر بچه است مادر مراعات نمی‌کند، مادر جوان در لباسش! این فضای مجازی، ماهواره‌ای که در اختیار اوست، راحت می‌زند عوض می‌کند می‌برد روی آن کانالی که می‌خواهد و می‌آید آن چیزهایی که نباید ببیند، این جوان را نمی‌شد کنترل کرد. بعد به سرش می‌زند، ای وای! بچه‌ام فلان باند افتاده، فلان گرفتار است و فلان قصه شده، با فلانی رفیق شده، با فلانی دوست شده. زن دارد، بچه دارد، گرفتار تذوق و تنوع طلبی شده، کانون خانواده از هم پاشیده.
یک کتابی، یک آقایی نوشته گاردنر، اسمش است. این کتاب را در قم، یک خانمی ترجمه کرده، چاپ شده. به نام جنگ علیه خانواده، این کتاب سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج شمسی، ترجمۀ فارسی شده و همین امور زنان، ترجمه کرده. نویسنده کانادایی است کتاب‌های زیادی هم دارد، شما در فضای مجازی بزنید، جستجو کنید، گاردنر، کتاب‌های متعدد دارد. مثلاً بعضی از کتاب‌هایش شنیدم تا صد هزار تا فروش رفته، یعنی پرفروش‌ترین کتاب‌های دنیا... مثلاً یک کتاب دارد معضل کانادا، راجع به مشکلات کانادا نوشته...
ملایی: حوزۀ اجتماعی و خانواده...
حجت الاسلام رفیعی: یک کتابی نوشته، جنگ علیه خانواده، بعد این آدم، آقا این مسلمان نیست، غربی است خودش اهل آمریکا و کاناداست، در این کتاب می‌گوید: مشکلات ما از آنجا آغاز شد، که ارزش‌های جامعۀ سنتی را از بین بردیم، جامعۀ سنتی ما، عشق در آن بود، عاطفه در آن بود، محبت پدر و مادر و زن و شوهر در آن بود. مشروعیت در آن بود، بچه باید بچۀ این خانواده باشد. الآن رفتند به سمت... حالا نگویم روزش نیست بگویم، رها کنید، یعنی اصلاً زبانم نمی‌چرخد بعضی از حرف‌هایی که الآن در دنیا، که ما خدمت رهبر انقلاب رسیدیم، فرمود: غرب، کانون خانواده را از هم پاشید! و الآن دارد به کشورهای اسلامی می‌آید!
لذا جوان نیاز به پنج تربیت دارد، کودک ما، نوجوان ما، یک: تربیت دینی، چرا حضرت زهرا وقتی بچه‌هایش مریض می‌شوند، پیغمبر می‌آید می‌گوید: روزه نذر کنید، سه روز روزه می‌گیرند، آن هم زمان افطار، نان‌شان را به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند، که همین بیست و پنج ذی حجه، روز انزال سورۀ هل أتی بود، که روز خانواده نامیده شده، در تقویم جمهوری اسلامی.
ملایی: دو هفته پیش تقریباً...
حجت الاسلام رفیعی: بله، چرا؟ چرا وقتی پیغمبر این دو آقازده پیش ایشان می‌آیند، دست روی سرشان می‌گذارد: «قُلْ‏ أَعُوذُ بِرَبِ‏ النَّاسِ‏» (ناس، 1) «قُلْ‏ أَعُوذُ بِرَبِ‏ الْفَلَقِ‏» (فلق، 1) برایشان قرآن می‌خواند. چرا امام باقر صبح پدرش می‌گوید: آقازاده‌شان امام صادق می‌گوید: نماز صبح که تمام می‌شد، پدرم می‌فرمود: اهل خانه، کسانی که قرآن بلد هستید قرآن بخوانید، کسانی که بلد نیستید، ذکر بگویید! معنویت، تربیت دینی در خانواده‌ها، اگر از بین برود هیچی!
خدا رحمت کند، شهید مطهری را، شنیدم نماز شب که می‌خواندند، آهسته می‌خواندند، حتی به نوعی وضو می‌گرفتند کسی بیدار نشود. اما اذان صبح را در حیاط، بلند می‌گفتند، به صدای اذان ایشان، بچه‌ها بلند می‌شدند نماز بخوانند. این تربیت دینی که بچه‌ها نیاز دارند. دومین تربیتی که بچه‌های ما نیاز دارند، تربیت علمی است، آگاهی! بدانند آگاه باشند، آشنا باشند، دوست را بشناسند، دشمن را بشناسند، بدانند چه کسی لطمه می‌زند؟! چقدر ما در قرآن هفتصد و هفتاد و خرده‌ای در قرآن، کلمۀ علم داریم.
تربیت سوم، تربیت اخلاقی است، نیاز به تربیت اخلاقی دارند، یعنی این غیر از بحث دینی است، دروغ نگویند، غیبت نکنند، حقه نزنند، کلک نزنند. معلوم است پدری که، دختری که، پسری که، این پدرش راحت تلفن زنگ می‌زند، می‌گوید: بگو بابایم نیست، دروغ را یاد می‌گیرد، دارد افراد را دور می‌زند، یاد می‌گیرند. بچه‌های ما، آنچه که ما می‌خواهیم نمی‌شویم، آنچه که ما هستیم می‌شوند. تربیت علمی می‌خواهند، تربیت اخلاقی می‌خواهند، تربیت دینی می‌خواهند.
تربیت جنسی! الآن یکی از معضلاتی که در کشورهای اروپایی واقع شده، همین است. من بعضی از مدارس را رفتم در کشورها، من در بلغارستان، یک مدرسه‌ای رفتم، مدرسۀ هجده، آنجا مدارسش شماره است، مثل ما اسم ندارد، شانزده، هفده، هجده، این گونه است. آنجا دختر و پسر در دوران دبیرستان، مخلوط بودند. من همینطور که در دفتر مدرسه نشسته بودم، از پنجره نگاه می‌کردم حیاط را، مدیرش هم یک خانم مسنی بود، شاید هفتاد سالش بود. گفت: من بیست سال است مدیر هستم. آقا مدرسه نبود! چون معلوم است.
بعد خودش گفت، گفت: ما اینجا خیلی آن بازدهی کارمان پایین است، به خاطر همین اختلاط! شما چرا می‌کنید؟ چرا؟ چون چند تا از مدارس ما تفکیک شده و توانستیم یک بازدهی بالایی داشته باشیم، تربیت جنسی، یعنی به دخترش بگوید این مادر، به پسرش بگوید این پدر، آقا این است و این است و این است. حالا هر سنی، به اقتضای خودشان باید گفت. معلوم است اگر بچۀ شما آمد گفت... بچۀ دوم ابتدایی شما آمد گفت: بابا این مسئله را برای من حل کن، شما از راه مثلثات و انتگرال حل نمی‌کنید، یک زبانی باید حل کنید که برای دوم ابتدایی... اگر آمد به من گفت یک بچۀ دوم ابتدایی، حاج آقا توحید چیست؟ نمی‌گویم: برهان صدیق ملاصدرا، نه می‌گویم یک چیز ساده‌ای. این هم هست، این تربیت‌هایی که ما به آن نیاز داریم.
و تربیت اجتماعی، گفتم: پنج تا تربیت دینی، تربیت علمی، تربیت اخلاقی، تربیت جنسی، آقای مطهری یک کتاب دارد به نام اخلاق جنسی. تربیت اجتماعی! این بچه را بفرستد گاهی خرید کند، حرف بزند این پس فردا در جامعه می‌آید نمی‌تواند حق خودش را بگیرد، به بچه‌ها میدان بدهید، این خانواده‌هایی که همه چیز برای بچه فراهم می‌کنند، اجازه نمی‌دهند این خرید برود، صحبت کند در جلسات بیاید، این بچه پس فردا، یک بچۀ ناتوان می‌شود. دانشگاه می‌خواهد برود می‌ماند، لوس بار می‌آورند اجازه نمی‌دهند در سختی‌ها...
من روایت عجیبی دیدم، چند تا روایت دیدم، مثلاً از پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه» حذیفه می‌گوید: خدمت پیامبر نشسته بودیم، یک آقایی وارد شد گفت: شما پیامبر هستید؟ حضرت فرمودند: بله. گفت: من چند تا سؤال دارم اگر جواب دادید، من ایمان می‌آورم، فرمود: «سل ابنی» از این بچه‌ام بپرس، امام حسن پنج سالش بود، به طرف برخورد. من روایت دیدم مثلاً طرف آمده خدمت امام رضا، مشکلی داشته، آقا فرمودند: برو پیش پسرم، امام جواد! حالا امام جواد مثلاً چند سالش است؟ مثلاً پنج سالش است.
در تحف العقول روایت است، امیرالمؤمنین می‌نشست، آقایان، خواهران، بینندگان عزیز! دقت کنید، علی، علی‌ای که می‌گوید: «سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ تَفْقِدُونِي» (کامل الزیارات، النص، ص 74) می‌نشست، به امام حسن می‌فرمود: پسرم، چند تا سؤال می‌پرسم جواب بده. هست سؤالاتش هم آنجا هست. چرا امیرالمؤمنین از فرزندش سؤال می‌کند؟ چرا پیغمبر به امام حسن ارجاع می‌دهد؟ چرا امام رضا، به امام جواد؟ برای اینکه این اجتماعی بار بیاید، بتواند خودش را در آن قصه‌ها، در واقع بروز بدهد، ظهور بدهد.
این چند جمله‌ای که راجع به علی اکبر (علیه السّلام) و جوانان بود، إن‌شاءالله خداوند به آبروی ای جوان امام حسین، همۀ جوانان ما را، با خُلق و خوی دینی قرار بدهد، عاقبت‌شان را بخیر کند، ازدواج‌شان، اشتغال‌شان را فراهم کند و امید در آن‌ها ایجاد کند. إن‌شاءالله
نمی‌دانم حالا بحث‌مان را می‌رسیم در بخش دوم؟
ملایی: بله، هفته‌های قبل، در خصوص دعای مکارم الأخلاق، در محضر حضرتعالی بودیم. دعای مکارم الأخلاق، چهار فرازش را ما صحبت کردیم. سه فراز دیگرش را هم من امروز عرض می‌کنم، ادامۀ همان فرازهاست. آن چهار فرازی که عرض کردیم راجع به عمل احسن، نیت احسن، می‌گویند: یقین و ایمان کامل است، چهار تا بود عرض کردیم. «أَكْمَلَ‏ الْإِيمَانِ» (الصحیفة السجادیه، ص 92) «أَفْضَلَ الْيَقِينِ، أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ، أَحْسَنِ النِّيَّاتِ» امروز هم این سه تا را عرض می‌کنیم که در بخش دوم این دعا، امام می‌گویند: خدایا سه چیز به من بده. یک: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي» وفّر، واو و ف و ر، وفور، می‌گوییم: وفور نیت، توفیر. یک چیزی که کامل به آدم بدهند، به این وفور می‌گویند، پر و پیمان! مثلاً شما بانک آمدید، پنجاه میلیون وام می‌خواهید، می‌گویند: بیا این پنجاه میلیون، نمی‌گوید: بیست تومان، سی تومانش را نداریم، کامل به شما می‌دهد.
امام می‌گوید: خدایا نیت مرا، به لطف خودت، کامل کن، یعنی چه؟ قبلاً که گفته بود: «أَحْسَنِ النِّيَّاتِ» اینجا چه می‌خواهد بگوید؟ نیت مرا، به لطف خودت کامل کن. من یک چیزی خدمت بینندگان عریز عرض کنم، یک عنوان می‌گذارم، به عنوان معجزۀ نیت. آقا نیت، معجزه می‌کند، منتهی بستگی دارد میزان همت شما، در نیت، چقدر باشد؟ مثلاً بنده الآن نماز می‌خوانم، به خاطر اینکهخ بهشت بروم، این سورۀ الرحمن را آدم می‌خواند کیف می‌کند، «مُدْهامَّتانِ» (الرحمن، 64) «وَ مِنْ‏ دُونِهِما جَنَّتانِ» (رحمان، 62) خدا این‌ها را می‌دهند، این نیت بدی نیست، هیچ اشکالی هم ندارد یک سطحی از نیت است، طمع هم شاید نباشد، یک نوع در واقع طمع، اگر هم هست منطقی است.
یک وقت می‌گویم: آقا ببخشید ما نماز نخوانیم، چه کارمان می‌کنند؟ می‌گویند: آقا شب اول قبر باید جواب بدهید، جهنم می‌برد. تارک صلاة کافر است، ما حوصلۀ عذاب نداریم، خدایا می‌خوانیم. این می‌شود نماز از ترس عذاب. یک وقت می‌گویم: خدایا، خودت را دوست دارم، می‌خواهی بهشت بده، می‌خواهی نده. می‌خواهی جهنم بده... من خودت را، اهل عبادت می‌دانم، لذا این عبارت را من برای شما بخوانم جالب است.
به امام معصوم، ظاهراً امام سجاد است، گفتند: «فَلِمَ‏ تَعْبُدُهُ» (مجموعة ورام، ج 2، ص 108) چرا خدا را عبادت می‌کنید؟ فرمودند: «لِمَا هُوَ أَهْلُهُ» چون سزاوارش است.
ملایی: شبیه این را داریم، «بَلْ‏ وَجَدْتُكَ‏ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ» (عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏2، ص 11»
حجت الاسلام رفیعی: بعد شما به پدرت می‌گویی: آقا پیش مردم زشت است، پدرمان است، پدرمان برای ما زحمت کشیده، ما هم خدمتش می‌کنیم. مردم چه می‌گویند؟ بگذار ببینند. یک وقتی می‌گوید: بابا چون بابایم هستی، چون بابایم هستی دوستت دارم این خیلی مهم است. این نیت یک جایی... این به نظرم می‌رسد اینکه امام می‌فرماید: خدایا «وَفِّرْ» نیت مرا کامل کن، یعنی من در میان مصادیق نعمت، بروم سراغ بهترین گزینه، که خدایی برای خودت... این یک معنایش است.
معنای دومش شاید این است که چطوری نیت ما کامل شود؟ یک نوعی نیت کنیم، که بالاترین ثواب را ببریم. مثلاً بنده ببینم، دارند یک مسجدی می‌سازند، یک نگاهی می‌اندازم، پول هم که ندارم، می‌گویم: خدایا اگر من داشتم، کل این مسجد را خودم هزینه می‌کردم. آقا شما ثوابش را می‌بردید. ببین نیت شما... خیلی این مهم است، حتی انسان روایت داریم، من باز روایتش را بخوانم برای شما بد نیست. فرمودند: «من عطا فراشه» شب کسی می‌خواهد بخوابد، «و هو ینوی» خیلی این روایت عجیب است، نیت می‌کند «عن یقوم یصلی من اللیل» آقا مولایی آمده خانه، خسته از سر کار، اجرا، وضو هم گرفت و می‌گوید: خدایا می‌خواهم دو سه رکعت نماز شب بخوانم، ولی خیلی خسته هستم، یک استراحت کوچکی، سرش را بگذارد خوابش می‌برد، بلند می‌شود می‌بیند صبح شد. نخواندید! فرمود: «من عطا فراشه و هو ینوی عن یقوم یصلی من اللیل فغلبته عیناک» چشم نگذاشت، خوابش برد «حتی أصبح» صبح شد، «کتب له ما نوی» ثواب نماز برای او می‌نویسند. می‌گویند: دلش می‌خواست، اما خواب اجازه نداد.
در جنگ جمل... بارها گفتیم، کسی به امیرالمؤمنین گفت: برادر من هم دلش می‌خواست باشد، ثواب ببرد. آقا فرمود: برادر تو و همۀ کسانی که در آینده می‌آیند، در صلب این انسان‌ها، مثل ما الآن، اگر بگویند: ما اگر جمل بودیم، علی را یاری می‌کردیم، در ثواب جنگ جمل، شریک است. چقدر نیت، مهم است. حتی خیلی از اوقات، نیت به عمل نمی‌رسد، من روایتش را بگویم، امیرالمؤمنین فرمود: «عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ‏ اللَّهِ‏ الْعَطِيَّةُ» (غرر الحکم و دررالکلم، ص 92) خدا چیزهایی که به ما می‌دهد، به میزان نیت‌های ما می‌دهد. الآن به من گفتند: یک خانواده‌ای در خیابان، مستأجر هستند، صاحبخانه بیرون‌شان کرده، اساس ریخته گفتم: خانم این‌ها گناه دارند، من می‌روم این‌ها را می‌آورم، امشب در زیرزمین بمانند، فردا صبح هم من خودم می‌روم برایشان یک جایی پیدا می‌کنم. آقا دویدم کفش پوشیدم و آمدم، دیدم نیستند. ثواب این کاری که شما کردید بردید، یعنی نوشتند ثواب اسکان و ثواب رهنی که می‌خواهی برایش انجام بدهی. حالا شما تا آخرش بروید.
پس وفر نیتی، دو تا معنا برای آن داریم یک معنا، یعنی به انگیزۀ برتر، خدایا تو اهلش هستی، من به خاطر اینکه تو اهل عبادت هستی من بندۀ تو هستم، «كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ‏ لَكَ‏ عَبْداً» (الخصال، ج 2، ص 420) و معنای دومش هم این است که سعی کنیم، مدام با کثرت نیت، نیت درست، فیلم بازی نکنیم، با نیت...
ملایی: قصد واقعی.
حجت الاسلام رفیعی: با قصد واقعی، دائماً به دایرۀ عملکردمان، وسعت کنیم، یعنی اضافه کنیم. یعنی فرض می‌کنید که شما اگر چنان چه نیت شما این باشد که إن‌شاءالله امسال اربعین کربلا برویم، همه کار هم می‌کنید، برنامه‌ریزی هم می‌کنید، دو روز به اربعین، یک اتفاقی می‌افتد ثوابش را انسان می‌برد. ای یک بخشی از این دعا است.
ملایی: حالا این یک شکل کامل این قصه، همین عبارت «يا لَيْتَني‏ كُنْتُ مَعَهُمْ» (نساء، 73) پس این گونه است؟
حجت الاسلام رفیعی: بله، منتهی واقعاً! یعنی من اصلاً حدیث دیدم، بگذار بالاتر به شما بگویم. چون خودم این دعا را خیلی می‌کنم. اگر کسی از خدا واقعاً شهادت بخواهد، در رختخواب بمیرد، شهید محسوب می‌شود.
ملایی: شهادت بخواهد، به مرگ طبیعی در رختخواب بمیرد، شهید محسوب می‌شود.
حجت الاسلام رفیعی: روایت است، متن روایت است. دعا می‌کرد: «اللهم ارزقنا قتلا فی سبیک» اما تصادف از بین رفت، اتفاقی افتاد خدا می‌فرماید: این یک عمری دعا می‌کرد، خدا شهادت نصیبش کند. این جایگاه نیت است که می‌تواند در واقع، این تحول... من اسمش را گذاشتم معجزۀ نیت، که چقدر می‌تواند این تعمیم را در زندگی ما ایجاد کند.
بخش دوم، امام... گفتیم سه نکته است، به خدا عرض می‌کند، که خدایا آن ادامۀ همان دعای قبل، «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي» خدایا نیت مرا، به لطف خودت کامل کن، که من توضیح دادم، این باصطلاح فراز را. بخش دوم، در ارتباط با یقین است، که خدایا یقین مرا صحیح قرار بده، که باز یقین غلط ما نکنیم. بعضی اوقات آدم به یک چیزی یقین می‌کند، ولی غلط است یعنی با اطمینان می‌گوید: این کار باید انجام شود، بعد می‌فهمد که این چون... مثلاً حالا شاید مثالم مناسب نباشد. کسانی که خودشان را در کارهای انتحاری و غیره قرار می‌دهند، یقین دارد! اصلاً در مصاحبه اش می‌گوید، می‌گوید: من بهشت می‌روم! اما این یقین، یقین صحیحی نیست. چقدر خوب است یقین ما به امور صحیح باشد. مثل اینکه جنابعالی، در این جادۀ اتوبان، قم کاشان، اشتباهی به هوای تهران برویم.
ملایی: می‌خواهیم سمت خدا برویم، یک جای دیگر برویم.
حجت الاسلام رفیعی: بروی این سمت، بروی سمت کاشان، یقین داریم، یقین داریم! من یک وقتی از یک جایی آمده بودم، خیلی خسته بودم خانۀ یکی از بستگان‌مان، که بارها می‌آمدم، به نماز ایستادم مثلاً پشت به قبله، الله اکبر! با یقین به اینکه جهت قبله درست است. نمازم هر دو را خواندم، بعد خانواده آمدند چه کار می‌کنی؟ گفتم: نماز می‌خوانم. اینکه قبله نیست، قبله آن طرف است. این یقین صحیح باشد معنایش این است. یک وقتی انسان مسئول هم نیست پیش خدا، یعنی شما اگر این را انجام دادید، بعد رفتید، یقین کرده بودید اما خدا کند یقین صحیح باشد.
اما نکتۀ پایانی، که این خیلی مهم است «وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي‏» خدایا هر چه فساد در زندگی من است درستش کن، اگر فساد مالی دارم، اصلاح شود، فساد اخلاقی دارم اصلاح شود، فساد اعتقادی دارم اصلاح شود، فساد قلبی دارم «اللَّهُمَ‏ أَصْلِحْ‏ كُلَ‏ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ» (بحار الأنوار، ج 95، ص 120).
ببینید یک روایت دارد امیرالمؤمنین، یعنی دو تا روایت است، من یکی می‌کنم، خیلی جالب است. می‌فرماید: شما به سه اصلاح نیاز دارید و هر کدام از این‌ها، یک اثر در زندگی‌تان دارد. یک: «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (نهج البلاغه، ص 483) هر کسی رابطه‌اش را با خدا اصلاح کرد، خدا هم رابطه‌اش را با مردم اصلاح می‌کند. خدایا ملاک من تو هستی، می‌خواهم لقمه‌ام حرام نباشد، می‌خواهم تو از من راضی باشی.
اگر انسان سعی کرد رضایت خدا را کسب کند، خدا رضایت مردم را هم برایش قرار می‌دهد. یک دختر خانمی، خوابگاه دانشگاه رفته، همه آنجا مراعات نمی‌کنند، نماز نمی‌خوانند، حجاب ندارند، ولی خدا گفته: نماز، گفته: حجاب! باشد من علی رغم اینکه این‌ها به من اعتراض می‌کنند، تو را راضی می‌کنم، حجابم را رعایت می‌کنم، اهمیت می‌دهم. خدا کاری می‌کند بین آن‌ها محبوب شود و آن‌ها هم، اثر بپذیرد.
دو: «مَنْ‏ أَصْلَحَ‏ سَرِيرَتَهُ‏ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ» هر کسی این درون را اصلاح کرد، خدا بیرونش را اصلاح می‌کند. لذا شما دیدید، بعضی از آدم‌ها می‌آیند به آدم خدمت می‌کنند، کار راه می‌اندازند، بعد می‌گوید: من نمی‌دانم چرا تو را دوست دارم! یک آقایی گاهی با ما مزاح می‌کند، می‌گفت: حاج آقا ما از دست شما آخوندها چه کنیم؟ گفتم: من که کاری به تو ندارم، تو مدام به من زنگ می‌زنی، تو مدام به هر حال گاهی دعوت می‌کنی؟ می‌گفت: نمی‌دانم، من نمی‌دانم چرا شما را دست دارم. حالا گاهی از اوقات، این دوستی و این محبت، نتیجۀ آن سلامت نفس است.
سوم: «مَنْ‏ أَصْلَحَ‏ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ» کسی آخرتش را اصلاح کند، خدا دنیایش را اصلاح می‌کند. حر، آخرت را اصلاح کرد، خدا دنیایش را اصلاح کرد.
ملایی: خیلی عالی، خیلی مچکرم، حاج آقای حجت الاسلام رفیعی عزیز. یک نکته‌ای را برگردم به آن قصۀ کتابی که شما فرمودید، حالا ترجمه شده و امثال این کتاب‌ها را هم ما داریم، می‌خواهم به آنجا برگردیم، چون امروز، روزی است که به نام علی اکبر (علیه السّلام) است در تقویم دل‌ها. شما فرمودید: سال هشتاد و پنج، این کتاب ترجمه شده، حالا چند سال قبلش نوشته شده، بماند! یعنی آن‌ها خودشان سی چهل سال است به این نتیجه رسیده‌اند، که مسیرشان، مسیر نادرستی است.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی مقاله نوشتند...
ملایی: حالا ما بعضی هایمان تازه داریم این مسیر را می‌خواهیم برویم.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی از دانشمندان و اندیشمندان غربی، اگر یک وقتی فرصت باشد، من کتاب‌هایش را لیست می‌کنم، مقاله‌های علمی و پژوهشی و کتاب‌هایی نوشتند و معترض به این قصه هستند، که خانواده در غرب، دچار آسیب شده، بعد این راه غلط را، حالا ما بیاییم چه کار کنیم؟ امتحان کنیم.
ملایی: این را گفتم، که حالا من یک تک بیت خواندم اول برنامه، از یکی از دوستانم است این تک بیت و خودم تغییرش دادم. اصلش این است گفت: از همان روز که افتاد به پایش پدرش، من نخواستم این گونه بگویم، ولی واقعاً امام حسین یک جایی به پای علی اکبر افتاد، دیگر تا به امروز، علی اکبر پایین پای پدر است. یک تک دعا الآن، إن‌شاءالله دعا آخر برنامه باشد، برای همین جوان‌ها و نوجوان‌هایی که فکر می‌کنند، راه این است در حالی که این راه، رفته شده و خطا بودنش هم ثابت شده، یک دانه و برویم در محضر قرآن.
حجت الاسلام رفیعی: خدایا همۀ جوان‌های ما را، در مسیر صلاح و رشد و ترقی قرار بده إن‌شاءالله.
ملایی: الهی آمین، الهی آمین. خیلی ممنون هستم از شما، می‌رویم تلاوت قرآن و برگردیم، إن‌شاءالله ببینیم چقدر زمان برایمان می‌ماند، محضر شما خوبان هستیم هم چنان.
اللهم صلّ علی محمداً و آل محمد و عجّل فرجهم، صفحۀ صد و بیست و نه قرآن کریم بود و آیات نه تا هجده سورۀ مبارکۀ مائده، ثوابش تقدیم به جوان اول کربلا، به حضرت علی اکبر (سلام الله علیه). با حاج آقای حجت الاسلام رفیعی هستیم، زمان داریم هم چنان یک چند دقیقه‌ای، بفرمایید استفاده ببریم.صفحه129 قرآن کریم
حجت الاسلام رفیعی: من با توجه به اینکه، شب تاسوعا و عاشورا در پیش است و ایام عزاداری ابا عبدالله، چند تا نکته می‌خواهم عرض کنم، نکتۀ اول آن است که از این فرصت‌ها عزیزان استفاده کنند، خودشان را به یک مسجدی، هیئتی، برسانند. خوب است پای تلویزیون هم آدم بنشیند، گوش بدهد. اما به هر حال، حضور در مجلس ابا عبدالله، این که امام رضا فرمود: «رحم الله عبداً أحیا أمراً» خدا رحمت کند، کسی که امر ما را زنده نگه دارد. گفتند: چگونه؟ فرمودند: روایات ما را، کلمات ما را، بالأخره در مجالسی که موعظه هست، صحبت هست، سخنرانی هست، عزیزان شرکت کنند.
نکتۀ دوم، ببینید جناب آقای مولایی، بدون تردید، عزاداری با فرهنگ ملت‌ها و گروه‌ها، آمیخته است. هیچ کسی هم مانع این نیست، ما الآن در عالم، چند نوع عروسی داریم، چند نوع عزا داریم، چند نوع مجالس مثلاً مهمانی داریم فرق می‌کند، حتی نوع غذاها با هم فرق می‌کند، بالأخره درست است سنت‌هایی هست.
حالا سنت یک جایی است نخل بلند می‌کنند، خیلی خوب است، سنت یک جایی است سنگ می‌زنند، سنت یک جایی است دو زنجیر می‌زنند، سنت یک جایی است یکی می‌زنند، سنت یک جایی است. یک وقتی ما رفته بودیم یکی از این شهرهای شیراز، لار بود یا جای دیگر، ما رفتیم سینه بزنیم ما را بیرون کردند اصلاً نمی‌توانستیم بزنیم، یعنی نوع سینه‌ای که این‌ها می‌زدند، می‌رفتند پایین بر می‌گشتند، یکی می‌زدند. آقا بفرمایید شما بلد نیستید خراب می‌کنید. تهرانی‌ها، قمی‌ها مثلاً روش‌شان است.
من با این هیچ مخالفتی ندارم، اما نکتۀ دوم این است که از اموری که موجب وهن و خدای نکرده سستی و خدای نکرده ضربۀ به مکتب ابا عبدالله می‌شود بپرهیزیم، حالا این امور ممکن است چه باشد؟ ممکن است اشعار سخیف باشد، ممکن است اختلاط زن و مرد باشد، بالأخره دسته‌جات است حواسمان جمع باشد، محرم نامحرم سر جایش است. ممکن است بعضی از اموری باشد که منطبق بر روش‌های منطقی و روش‌های عقلانی و حتی روش‌های احساسی هم نیست.
من یک وقتی محضر رهبر انقلاب بودم، یک شب عاشورایی، از ایشان سؤال کردم، بعضی از امور را. ایشان هم همین را فرمودند، فرمودند: توجه باید باشد که چیزی موجب وهن عاشورا نشود. این را مراجع دیگر هم می‌فرمایند، بزرگان دیگر هم می‌فرمایند، لذا این هم نکتۀ دومی است که عرض می‌کنم.
نکتۀ سومی که باید توجه شود، خدای نکرده البته این گونه نیست، حتماً ما می‌دانیم عزاداری مستحب است، ثواب دارد، اجر فراوان دارد اما موجب قربانی شدن واجبات نشود. موجب بی‌توجهی به محرمات نشود. همین قربانی که شما فرمودید، این قربانی خیلی خوب است همه بیایند در یک جایی، اما شما فرض کنید که در جلوی مسجدی، این قربانی صورت بگیرد، پا بگذاری داخل این، داخل مسجد بروی، خب تنجیس مسجد، حرام است! لذا خوب است این‌ها یک فضاهایی آماده شود برای این کار، مراعات شود.
یا فرض می‌کنیم بعضی‌ها، با بچه آمده، بچه بغلش است، بچۀ دو ساله، یک ساله، شما مثلاً بیایید یک حیوان بزرگی را، حتی گاو یا شتر بعضی‌ها قربانی می‌کند، این درست نیست! یعنی دیدن این صحنه، برای اینکه این بچه لطمه می‌خورد از نظر روحی، این را جای دیگری قربانی کنید. مواظب تنجیس و مواظب روحیه و عواطف بچه‌ها و همچنین نکند یک وقتی مثلاً این عزاداری شب عاشوار، شب تاسوعا، موجب قضا شدن نماز صبح ما بشود، چرا ابا عبدالله ظهر عاشورا، به نماز ایستادند؟ چرا می‌گوییم در زیارتنامه‌هایشان «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ» خیلی رسم خوبی است که الآن ظهر عاشورا، هر کسی هر جایی هست، به نماز می‌ایستد. اصلاً نباید هنگام اذان ظهر عاشورا، یک دسته مشغول عزاداری باشد، اصلاً وضو بگیرند بیایند هر جایی هستند، هشت رکعت نماز را بخوانند، دوباره شروع کنند به عزاداری. این هم نکتۀ بعدی بود که من روی آن تأکید می‌کنم. البته نکات دیگری هم هست.
نکتۀ آخر را هم به خودمان منبری‌ها، سخنران‌ها، آقایان مداح‌ها، مواظب باشیم مردم را خسته نکنیم، زده نکنیم، اعتدال در عزاداری باشد و از همه مهم‌تر، دروغ در عزاداری، از آن پرهیز شود. اتفاقاتی که نیافتاده و نیست از خودمان ایجاد نکنیم.
ملایی: خیلی خوب این نکتۀ ما قبل آخرتان، به پسرم می‌گفتم: کی آمدی خوابیدی؟ گفت: نمی‌دانم، ساعت مثلاً نزدیک اذان صبح بود، گفتم: خب خوب است خدا خیرت دهد، نماز صبحت را خواندی و خوابیدی، ولی چه لزومی دارد؟ عزاداری مثلاً ساعت دوازده و نیم شب، تازه شروع می‌شود؟! الآن سه و خرده‌ای، اذان صبح است، این جوان خسته شود، سینه بزند، ارادت ورزی کند، چطوری اذان صبح هم بیدار شود و نمازش را بخواند؟ إن‌شاءالله به این توجه می‌کنیم، دیگر حاج آقا فرمودند.
حجت الاسلام رفیعی: ضمن اینکه خیلی حواسمان جمع باشد، هیچ سر به سر این قصه‌ها نباید بگذاریم، عزاداری ابا عبدالله، دسته‌جات این‌ها همه باید حفظ شود. حتماً باید... من گاهی به رفقا می‌گویم، سر به سر دستگاه امام حسین خیلی نگذارید، فقط از آن چه که خلاف شرع است بپرهیزیم. این را من اول تأکید کردم! فرهنگ‌ها دخیل در عزاداری هستند.
ملایی: بسیار خب، دعا کنید حاج آقا.
حجت الاسلام رفیعی: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ‏ لِي‏ قَدَمَ‏ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ- دُونَ الْحُسَيْنِ ع»
ملایی: الهی آمین، خیلی ممنون هستم. سلامت باشید مثل همیشه عرض می‌کنم، خیر دنیا و آخرت را ببینید ما را هم دعا بفرمایید، در مجالس. سپاسگذارم از شما بیننده‌ها و شنونده‌ها، سپاسگذارم از همکاران عزیز و نازنینم در صدا و سیمای مرکز قم و همکاران خوبم در شبکۀ سه سیما، این مسیر فراهم می‌شود، یکشنبه‌ها از شهر مقدس قم، خدمت‌تان می‌رسیم. حرف آخرمان عرض تسلیت باشد، محضر حضرت معصومه (سلام الله علیها) و السلام علیک یا ابا عبدالله!