اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1403-01-25-حجت الاسلام حسینی قمی - سیری در نهج‌البلاغه امیرالمومنین علی علیه‌السلام (خطبه دوم)

ملایی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و ورود به شما مخاطبان عزیز و بزرگوار برنامه سمت خدا و خوش‌آمد خدمت همه شما بینندگان عزیز و شوندگان گرامی. به این نوبت از برنامه خوش آمدید. امیدوارم طاعات شما قبول باشد، روزه‌های شما، عبادت‌های شما و ان‌شاءالله عیدی که گذشت بر همه شما مبارک باشد و این ماه رمضان یک سال خیلی خوب را ان‌شاءالله پیش روی ما قرار بدهد به مدد عبادت و لطف خدای متعال. امروز شنبه خدمت شما رسیدیم با حاج آقای حسینی قمی عزیز و بحث نهچ‌البلاغه که ادامه بحث‌ها گذاشته است.

 حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بیندگان عزیز دارم و آرزوی قبولی طاعات و سالی همراه با رحمت و برکت ان‌شاءالله. اگر اجازه بفرمایید من با همین خطبه شروع کنم. بسم الله الرحمن الرحیم. فرازی از خطبه دوم نهج‌البلاغه امیرمؤمنان (س). بسم الله الرحمن الرحیم. «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» امیرمؤمنان می‌فرماید به آل محمد، به اهل بیت پیامبر، احدی قابل قیاس نیست. شما هیچ کسی را در هر موقعیتی که باشد نمی‌توانی با اهل بیت مقایسه کنی. « وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» کسانی که سر سفره و خوان نعمت آل محمد (ص) استفاده کردند و بهره بردند نمی‌شود اینها را با خود اهل بیت (ع) مساوی در نظر گرفت. عده‌ای سر سفره اهل بیت نشسته‌اند، از این سفره بهره بردند، آن وقت اینها را نمی‌شود با خود اهل بیت یک جور نگاه کرد. «هُمْ أَسَاسُ» یکی از زیباترین بیانات اهل بیت (س) راجع به اهل بیت است. «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي‏ وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي» اساس دین اهل بیت هستند. عماد یقین در اهل بیت، کسی می‌خواهد به باور، به یقین، به ایمان برسد از مسیر اهل بیت، «إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي‏ وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي» آنهایی که غلو می‌کنند. بودند کسانی که راجع به اهل بیت (ع) غلو می‌کردند. اینها باید برگردند. فراوان در طول تاریخ حتی زمان خود امیرمؤمنان (س) بودند. کسانی که امیرمؤمنان، علی اللهی‌ها زمان خود حضرت بودند، حضرت با آنها مبارزه می‌کردند. «وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي» اگر کسانی هم عقب بودند باید برسند. «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ» ویژگی‌های ولایت و حکومت مال اهل بیت (ع) است. وصیت پیامبر راجع به اهل بیت است، وراثت از پیامبر مال اهل بیت است. قبل از اینکه من این جمله پایانی را بخوانم، ذیل این خطبه، ابن ابی‌الحدید عزیزان می‌دانند یکی از شارحین نهج‌البلاغه است، از علمای اهل سنت است، تقریباً مال هشتصد نهصد سال پیش است. می‌گوید این تعبیر امیرمؤمنان (س) که می‌فرماید کسانی که از خوان نعمت اهل بیت استفاده کردند، منظور کی‌ها هستند. خیلی جالب است. این عالم اهل سنت می‌گوید چه نعمتی است که دیگران سر سفره اهل بیت بودند، سر سفره امیرمؤمنان بودند. به دو نعمت مهم اشاره می‌کند. یکی جهاد. می‌گوید: «الجهاد و هم قاعدون» در حالی که امیرمؤمنان (س) در میدان نبرد و مبارزه بودند، دیگران جزء حزب قائدین بودند. بعد می‌گوید که «فان من انصف» همه کسانی که منصفانه قضاوت کنند می‌دانند اگر جهاد امیرمؤمنان (س) نبود چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند. جالب است همین ابن ابی الحدید مکرر این را دارد. هم منابع شیعه و هم منابع اهل سنت، مثلاً در امالی شیخ طوسی هست ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه خود دارد پیامبر خدا مکرر به امیرمؤمنان در میدان‌های نبرد یک تعبیری می‌فرماید. وقتی کار سخت می‌شد، دیگر از عهده برنمی‌آیند مثل داستان فتح خیبر که دیگران نتوانستند. پیامبر خدا به امیرمؤمنان می‌فرمود: «یا علی اکفنی فلان» این تعبیر مکرر هست. ابن ابی‌الحدید در داستان احد نقل می‌کند، شیخ طوسی در داستان جنگ خیبر. « یا علی اکفنی فلان» یعنی من را کفایت کن، من را از شر فلانی نجات بده. اسلام و مسلمین را نجات بده. آن وقت ابن ابی‌الحدید می‌گوید در جنگ احد که معروف است که همه فرار کردند، جزء چهار نفر یکی امیرمؤمنان است، «سمع المسلمون و المشکرون» عزیزان عنایت کنید گزارش علمای شیعه نیست. در کنار گزارش آنها این عالم اهل سنت هشتصد سال پیش می‌گوید: «سمع المسلمون والمشرکون صوتا من السماء» مشرکین و مسلمان‌ها یعنی دشمن و دوست همه شنیدند صدای آسمانی، این صدای معروف. «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» ببینید شخصیتی که رسول خدا مکرر در جنگ‌ها می‌فرمود: «اکفنی فلان» علی جان شر فلانی را از بین ببر. ما را از شر او کفایت کن. پس بنابراین نعمت اول جهاد است که امیرمؤمنان در اینجا می‌فرماید کسانی که سر سفره اهل بیت بودند از خوان نعمت اهل بیت بهره می‌بردند، آنها را نمی‌شود مقایسه کرد با امیرمؤمنان و اهل بیت. کدام خان نعمت است؟ می‌گوید جهاد. دوم می‌گوید علوم اهل بیت (ع). که عبارت ابن ابی‌الحدید است، می‌گوید: «لو لا» اگر این علم و دانش امیرمؤمنان (س) نبود، دیگران مکرر به اشتباه می‌افتادند. بعد این جمله را نقل می‌کند که معروف است در اسناد فراوان. خدا رحمت کند علامه امینی (رضوان الله علیه) مفصل این جمله «لو لا علی» را آورده است. اگر امیرمومنان (س) نبود دیگران از بین رفته بودند. جالب است من یک داستانی را هم اضافه کنم، بعد این تتمه این خطبه را بخوام. دل نورانی عزیزان ما روشن شود. ماه رمضان ماه امیرمؤمنان (س) است. هر چه از امیرمؤمنان (س) بگوییم باز هم کم است. حالا ما خدا را شکر، الحمدلله همیشه سر سفره نهج‌البلاغه امیرمؤمنان هستیم. من مکرر این جمله را نقل کردم باز هم تکرار می‌کنم عزیزان بدانند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) ما محضر ایشان منبر که می‌رفتیم، آنجا هم رسم ما بود که نهج‌البلاغه می‌خواندیم. بعد از منبر که خدمت ایشان می‌رسیدیم، می‌فرمودند شما وقتی از نهج‌البلاغه می‌خوانید، مردم پای منبر شما نیستند. پای منبر امیرالمؤمنین هستند. یعنی الآن مردم سمت خدا که دارند می‌بینند، در حقیقت به تعبیر حضرت آیت الله بهجت پای موعظه امیرمؤمنان (س) نشسته‌اند. خیلی جالب است. عرض کردم اصلاً ماه رمضان، ماه امیرمؤمنان است، ماه سخن گفتن از فضائل امیرمؤمنان (س) است. حالا ما در محضر بینندگان نبودیم که از نهج‌البلاغه بخوانیم. این قسمت را اضافه کنم. ما یک تفسیر داریم به نام تفسیر فرات. فرات بن ابراهیم کوفی. تقریباً مال هزار سال پیش است. این داستان را آنجا نوشته است یک وقتی رسول خدا آمدند منزل خدیجه کبری (س) خیلی ناراحت. خدیجه کبری (س) عرضه داست. چرا انقدر ناراحت هستی؟ تا حالا ندیده بودم انقدر ناراحت باشی. از آن روزی که ما داریم با هم زندگی می‌کنیم ندیده بودم اینطوری ناراحت باشی. پیامبر خدا در جواب خدیجه کبری فرمودند: من مدتی است که علی را ندیدم. غائب شدن علی من را غصه‌دار کرد. یعنی وقتی پیامبر امیرمؤمنان را نمی‌بیند آنقدر ناراحت است که خدیجه کبری (س) می‌گوید تا حالا شما را آنطوری ندیده بودم. خدیجه کبری (س) می‌گوید دیدم پیامبر هی دعا می‌کند. خدایا غصه من را برطرف کن. دیدید گاهی آدم در اوج گرفتاری می‌گوید دلم را خنک کن، هم و غم من را برطرف کن. دیدم پیامبر هی دعا می‌کند: «اللهم فرج همی و برد کبدی» به چی؟ به خلیلی علی بن ابیطالب. ای جمله را تکرار می‌کرد. می‌گوید خدیجه کبری (س) می‌فرمود: یکمرتبه دیدم در خانه، امیرمؤمنان (س). رفتم بشارت دادم. گفتم یا رسول الله استجاب الله دعوته. دیگر غصه نخور. خدا دعای تو را مستجاب کرد. می‌گوید تا این جمله را گفتم پیامبر تمام قامت ایستادند. شمردم ده بار شکراً، شکراً، شکراً. می‌گوید شمردم هی تکرار می‌کرد که الحمدلله، الحمدلله. این حدیث جناب آقای ملایی من این را هم اضافه کنم که در منابع قدیمی عامه هست. ما یک کتابی را مکرر معرفی کردیم. فضائل الصحابه احمد حنبل. مال 1200 سال پیش است. عزیزان می‌دانند احمد حنبل یکی از پیشوانیان چهارگانه اهل سنت است. یک کتاب دارد فضائل الصحابه. آنجا می‌نویسد. دیدم پیامبر دارد دعا می‌کند. «اللهم لا تمطنی» خدایا من را زنده بدار. پیامبر خدا همیشه آماده لقاء‌الله و آرزوی لقاء الله را دارد. چرا هی دارد می‌گوید خدایا من را نگه دار، من را نگه دارد. گوش کردم دیدم می‌فرماید: «اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّا» امیرمؤمنان می‌گوید سفری رفته بودم، جنگ و جهادی، خدا من را زنده نگه دارد یکبار دیگر علی (س) را ببینم. «اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّا» این تعابیر شوخی نیست. ما نداریم. راجع به احدی نداریم که رسول خدا به تعبیر خدیجه کبری (س) آنقدر غصه داشته باشد که بگوید من تا حالا ندیدم شما انقدر ناراحت باشی. «اللهم فرج همی، برد کبدی» دبم را شاد کن، دلم را خنک کن، غصه‌ام را برطرف کن. و وقتی امیرمؤمنان می‌آید بایستد هی بگوید الحمدلله الحمدلله الحمدلله. به هر حال برگردم به خطبه، خطبه دوم نهج‌البلاغه. «لا یقاص» اگر اهل بیت این جایگاه را دارند، این مقام را دارند که به تعبیر ابن ابی‌الحدید به دو نعمتی که دیگران سر سفره اهل بیت می‌دهند یکی جهاد، یکی هم علوم اهل بیت (ع). «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» احدی قابل قیاس نیست. متأسفانه ما نشناختیم. واقعاً اهل بیت را نشاختیم. من مکرر این را گفته‌ام. ما نباید هم توقع داشته باشیم که ما بتوانیم اهل بیت را بشناسیم. این حدیث باز در منابع عامه و خاصه هست. پیامبر خدا به امیرمؤمنان (ص) می‌فرمودند. «لو لا ان تقول طوائف من امتی» عزیزان یک لحظه عنایت کنند. ما اهل بیت را شناختیم؟ ابدا. آیا اگر نهج‌البلاغه را ببینیم، تمام کلمات اهل بیت را بخوانیم، تمام روایات پیامبر را بخوانیم، می‌توانیم امیرمؤمنان را بشناسیم؟ ابدا. چرا؟ چون خود رسول خدا به امیرمؤمنان فرمود. تمام منابع عامه و خاصه دارند. رسول خدا فرمود: «یا علی لو لا ان تقول طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم». من می‌ترسم اگر همه حقایق را درباره شما بگویم، همان قصه‌ای که مسیحی‌ها راجع به عیسی پیش آمد که عیسی را ابن الله می‌دانند. ابو ابن روح القدوس. می‌گویند عیسی پسر خدا است. اگر این نگرانی را نداشتم «لقلت فیک مقالتاً». سخنی می‌گفتم. «لا تمر بملاء» از هر کجا عبور کنی «الا اخذوا» خاک زیر پایت را و زیادی آب وضویت را برای شفا ببر. پیامبر گفت نگران هستم. اگر همه چیز را می‌گفتم کاری می‌شد، به جایی می‌رسید که از هر منطقه‌ای که عبور کند، خاک زیر پا و زیادی آب وضویت را برای او... ولی می‌ترسم. همه چیز. می‌دانید که الآن عرض کردم. با اینکه همه چیز را پیامبر نفرمود، ما علی اللهی داشتیم، در حصار بودیم. وای اگر پیامبر همه فضایل امیرمؤمنان (س) را می‌گفت. بنابراین «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص» احدی قابل قیاس نیست. و کسانی که سر سفره نعمت اهل بیت بودند، آنهایی که از جنگ و جهاد و علم و دانش امیرمؤمنان بهره می‌بردند. اینها را نمی‌شود با آنها مقایسه کرد. «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ» تا می‌رسد به اینجا «لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ» هم وصیت پیامبر راجع به اهل بیت و امیرمؤمنان بود و هم وراثتی که است. جالب است دیدم بعضی‌ها می‌گویند این وصیت، وصیت به جانشینی نبوده است. پیامبر وصیت نکرد امیرمؤمنین جانشینان. دیدم جالب است بعضی از شارحین نهج‌البلاغه جواب دادند. آقا پس وصیت به چه بوده است؟ می‌گویند وصیت به علم. علم و دانش. وراثت علم و دانش را ارث است. ارثی که بردند نه خلافت را ارث برده باشند. علم و دانش پیامبر. باشد. علم و دانش پیامبر را ارث بردند. پس اینها اعلم هستند. اگر اعلم هستند اینها شایسته خلافت هستند. «فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ» این دیگر جمله پایانی گلایه امیرمؤمنان است. چون می‌دانید حضرت وقتی هم به خلافت رسیدند، مشکلات فراوان، سختی‌های فراوان. خب درگیر سه جنگ سنگین داخلی. آنهایی که طمع داشتند، آنهایی که دنبال پست و مقام بودند. حضرت گله می‌فرمود: «الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه» حالا که حق به اهلش رسید. جالب است خود همین تعبیر حالا که حق به اهل آن رسیده است یعنی تا حالا حق به اهلش نرسیده بود. حالا که حق به اهلش رسید بعد از 25 سال، ‏«وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه» آنجایی که باید می‌رسید رسید، چرا در حق من کوتاهی می‌کنی؟ چرا همراهی نمی‌کنی؟ چرا مخالفت می‌کنی؟ چرا هماهنگ نیستی. جالب است که من یک کتابی دیدم. این کتاب را همراه خود آوردم. البته یادداشت کردم. این کتاب چهل حدیث است. مؤلف آن یکی از نوادگان علی بنبابویه قمی (رضوان الله علیها) است. شیخ صدوق علی بنبابویه یک فرزند جناب شیخ صدوق است. یک فرزند دیگری دارد که این صاحب این کتاب می‌رسد، از آن فرزند می‌رسد به علی بن بابوی. چهل حدیث است از نواندگان شیخ صدوق رضوان الله علیه است. چهل تا حدیث آورده است، 14 تا حکایت. ویژگی این کتاب چیست؟ در مقدمه تعهد کرده است. اصلاً اسم کتاب را نوشته است. چهل حدیث «عن اربعین شیخ من اربعین صحابیون» از چهل تا از اساتید خودش از چهل صحابی. تمام روایات را متعهد شده است از منابع عامه بیاورد. منابع شیعه نه. البته روایتشان منابع شیعه هم هست ولی تعهدش این است که حتماً در منابع عامه باشد. چهل حدیث از چهل استاد من اربعین صحابیون. از چهل صحابه پیامبر. و 14 تا حکایت بعد از آن نقل کردند. مؤلف آن کیست؟ شخصیتی است به نام شیخ منجب الدین. وفات او اواخر قرن ششم است. یعنی تقریباً بیش از هشتصد نهصد سال پیش دوران زندگی او. با شش واسطه می‌رسد به جناب علی بن بابویه قمی. در عظمت او می‌نویسند کان فاضلاً عالماً ثقة صدوق محدثاً حافظاً علامة راویة. از بزرگان شیعه به حساب می‌آید. علامه بوده است، فاضل بوده است، عالم بوده است. من به مناسبت این خطبه دوم به ذهنم رسید حالا دوستانی که بخواهیم کتاب معرفی کنیم شاید فرصت مطالعه نداشته باشند. از این چهل حدیثی که این بزرگوار از میان منابع اهل سنت از اصحاب پیامبر انتخاب کرده است و چهار تا حکایت، من دو تا حدیث، دو تا حکایت را انتخاب کردم بخوانم که معلوم می‌شود چرا امیرمؤمنان (س) می‌فرماید: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَد» شما اجازه ندارید احدی را با امیرمؤمنان مقایسه کنید، با اهل بیت مقایسه کنید. من دو حدیث از این چهل حدیث و دو از حکایت این را ان‌شاءالله برسم بخوانم. حدیث اول آن، حدیث داستانی است که می‌گوید حسن بصری یک وقتی با حجاج ملاقاتی داشت. نام حجاج به یوسف ثقفی را فراوان شنیده‌اید. آن جانی‌ای که یک جمله‌ای هست معروف است. کسی ادعا می‌کرد، راست هم می‌گفت. می‌گفت اگر بنا باشد مسابقه بدهند. مسابقه خوبی‌ها نه، بدی‌ها. بگویند هر کسی جانی‌ترین، ظالم‌ترین، قاتل‌ترین آدم خود را بیاورد، اگر ما حجاج بن یوسف ثقفی را ببریم، ما در این مسابقه برنده می‌شویم. البته فکر کنم اگر مسابقه تا حالا ادامه داشت، الآن اگر این قاتلان کودکان مظلوم فلسطین، این کودک‌کش‌های صهیونیست در این مسابقه بیایند، اینها دیگر اولین جانیان تاریخ هستند. نام حجاب بن یوسف ثقفی را فراوان شنیده‌اید. حسن بصری یک وقت جلسه‌ای با حجاج داشت. حجاج بن یوسف هر کسی را می‌دید دنبال یک بهانه‌ای می‌گشت برای اینکه او را به قتل برساند، آسیبی برساند، مثلاً سعید به جبیر معروف است. خیلی‌ها را به شهادت رساند. دنبال یک بهانه‌ای بود راجع به امیرمؤمنان یک جمله‌ای بگویند راجع به فضیلت حضرت، حساب آنها را برسد. به حسن بصری گفت: «ما تقول فی ابی تراب علی بن ابی‌طالب». نظر تو راجع به ابوتراب چیست؟ علی بن ابی‌طالب چیست؟ این هم می‌دانست که حجا دنبال بهانه است. گفت: «فی ای حال؟» چی او را می‌پرسی؟ گفت هیچی. صاف و صادق بگو. «او من اهل الجنه او من اهل النار» به نظر تو علی بن ابی‌طالب بهشتی است یا جهنمی؟ همین یک جمله را جواب بده. دید عجب گرفتار شد. گفت: «ما دخلت» من بهشت نرفتم ببینم علی بن ابی‌طالب در بهشت است یا جهنم است. جهم هم نرفتم ببینم کی بهشت و کی جهنم است. من از بهشت و جهنمی خبر ندارم ولی چون سؤال کردم من به تو می‌گویم. من به بهشت و جهنم نرفتم ولی حتماً امیرمؤمنان بهشتی است. گفت چرا؟ گفت به چهار دلیل. یک، اول الناس بالله ایمانهم بالله و رسوله ایمانهم». آقا چرا امیرالمؤمنین می‌فرماید: «لا یقاس بآل محمد احد ص»؟ گفت اول مؤمن، اول کسی که به خدا و رسول ایمان آورد امیرمؤمنان بود. دو، «وَ بَلَاؤُهُ فِي الْإِسْلَامِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَصْرُهُ لِرَسُولِ اللَّه» حضورش در جنگ‌ها. کی به اندازه امیرمؤمنان در جنگ و جهاد حضور داشت؟ سوم، «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ مِنَ الْآيِ» اینهمه آیات قرآن است که راجع به امیرمؤمنان هست. یک وقتی خدمت بینندگان عزیز عرض کردم. آقای ملایی واقعاً عجیب است. گاهی برخی از حقایق را، افرادی که می‌دانند منکر می‌شوند. ما یک کتابی داریم به نام شواهد التنزیل. مال حاکم حسکانی. از علمای اهل سنت است. وفات او تقریباً اواخر قرن پنجم است یعنی بیش از نهصد سال پیش. این کتاب نوشته است شواهد التنزیل. برای چی این کتاب را نوشته است؟ مقدمه آن را ببینید. می‌گوید من یک جلسه‌ای رفتم صحبت سوره هل اتی شد که در شأن امیرمؤمنان است، بعضی‌ها گفتند نه، نه تنها هل اتی در شأن امیرمؤمنان نیست، 18 آیه سوره هل اتی، سوره انسان، اصلاً هیچ آیه‌ای در شأن علی بن ابی‌طالب نیست. این عالم اهل سنت می‌گوید من به قدری ناراحت شدم که به خانه آمدم، به عجله گفتم هر چه آیه در شأن امیرمؤمنان هست پیدا کنم یک کتاب کنم. یک کتاب نوشتیم. در این کتاب می‌گوید من به عجله جمع‌آوری کردم 213 آیه که در شأن امیرمؤمنان (س) است و بیش از هزار و صد حدیث که در شأن امیرمؤمنان است این عالم اهل سنت آورده است. تازه می‌گوید امیرمؤمنان 120 فضیلتی داشت که اینها منحصر به فرد بود. احدی با امیرمؤمنان سهیم و شریک نبود. خیلی بی انصافی است. یعنی بعضی وقت‌ها یک چیزهایی را راجع به اهل بیت (علیهم السلام) مخصوصاً امیرمؤمنان منکر می‌شوند که یک کسی هم که با امیرمؤمنان آنچنان رابطه ندارد، ناراحت می‌شود، می‌رود کتاب می‌نویسد از مظلومیت امیرمؤمنان دفاع کند. به هر حال حسن بصری گفت من که بهشت نرفتم ولی علی‌القاعده امیرمؤمنان بهشتی است. یک، اولین مؤمن است. دو، در جنگ‌ها و جهاد حضور داشت. سه، آیات قرآنی که درباره ایشان است. چهار، افتخار ابوالحسن والحسین و زوجه فاطمه. پدر حسن و حسین است، همسر فاطمه زهرا (س) است. خیلی بدش آمد. حجاج باور نمی‌کرد حسن بصری جوابش را اینطور مستند و مستدل بدهد. گفت نه، من قبول ندارم. امیرمؤمنان در جنگ جمل و جنگ صفین مسلمان‌ها را کشت. تا این جمله را گفت، انس بن مالک آنجا بود. در جلسه بود. می‌دانید که انس بن مالک ده سال خادم پیامبر بود. تقریباً جوان هم بود. مردم مدینه وقتی پیامبر خدا آمدند وارد مدینه شدند، به مدینه هجرت کردند، مردم مدینه هر کسی در حد توان خودش یک هدیه‌ای برای پیامبر آورد. یک خانمی آمد گفت: یا رسول الله من چیزی نداشتم درخور شأن شما ولی این پسرم عاشق شما است. اجازه می‌دهید به محضر شما بیاید؟ یک امتیازی هم دارد که در مدینه شاید تعداد اندگشت‌شماری در کل جزیرة العرب دارند. چی بود؟ نوشتن بلد بود. کتابت بلد بود. این آقا کی بود؟ انس بن مالک. این تقریباً ده سال خادم پیامبر بود. انس بن مالک در جلسه بود. تا دید حجاج به امیرمؤمنان جسارت کرد که خون مسلمان‌ها را ریخته است، «فقام مغضبا» با عصبانیت بلد شد گفت: «يَا حَجَّاجُ أَلْجَأْتَنِي وَ أَغْضَبْتَنِي»‏ من را ناراحت کردی، مجبورم کردی یک فضیلتی راجع به امیرمؤمنان (س) بگویم. «أَشْهَدُ أَنِّي قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ» من خادم پیامبر هستم. همه خبر دارند. من کنار کار پیامبر ایستاده بودم «وَ قَدْ مَكَثَ ثَلَاثَةَ» سه روز بود که پیامبر غذای حسابی میل نفرموده بود. جبرائیل از بهشت یک غذای بهشتی برای ایشان آوردند. این حدیث معروف است. صدها سند دارد در منابع اهل سنت و شیعه. تمام کسانی که راجع به امیرمؤمنان یک کتابی نوشته‌اند این حدیث را آورده‌اند که سه روز پیامبر خدا غذای حسابی میل نفرمودند، از بهشت برای ایشان غذا آمد. جبرائیل آمد و گفت این غذای بهشتی است. «فقال رسول الله» پیامبر خدا دست به غذا نبردند. عرضه داشتند «اللَّهُمَّ آتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ» خدایا محبوب‌ترین خلق تو بیاید در این سفره و غذا با من هم‌غذا شود. «انس بن مالک می‌گوید یکمرتبه در زدم، رفتم دم در، دیدم امیرمؤمنان (س) است. گفت می‌خواهم به محضر رسول خدا بیایم. گفتم پیامبر وقت ندارد. نمی‌رسد. الآن مشغول کاری است. امیرمؤمنان رفتند با یک فاصله‌ای بار دوم آمدند. گفتند وقت ندارد. بار سوم آمدند. گفتم وقت ندارد. حضرت ناراحت شد. امیرمؤمنان فرمود: چی است که من سه باره دارم می‌آیم تو نمی‌گذاری من محضر رسول خدا بروم. صدای امیرمؤمنان که بلند شد پیامبر از داخل صدای حضرت را شنید. فرمود: انس کیه؟ گفت آقا علی بن ابی‌طالب. فرمود بگذار بیاید. امیرمؤمنان وقتی وارد شد فرمود: «اللهم و الی» خدایا من منتظر همین بودم. سه مرتبه. فرمود علی جان کجا بودی؟ من دعا کردم خدایا یک کسی با من سر این سفره بیاید. سه بار دعا کردم. عرضه داشت یا رسول الله من هم سه بار آمدم ولی انس بن مالک نمی‌گذاشت. آقا فرمود انس چرا نگذاشتی؟ چرا از آمدن امیرمؤمنان مانع شدی؟ گفت آقا خب من دلم می‌خواست که یک کسی از قبیله خودم، از انصار یک کسی بیاید. نمی‌خواستم از مهاجرین کسی بیاید. پیامبر توجیه کردند. حالا به رخ او نکشیدند. فرمودند: « مَا أَنْتَ بِأَوَّلِ رَجُلٍ أَحَبَّ قَوْمَه‏» گفتند تو اول کسی نیستی که دوست دارد، قومش را دوست دارد و می‌خواهد فضیلت برای قوم خودش باشد. بعد فرمود که امیرمؤمنان (س) آمد و سر این سفره نشستند. این هم فضیلت مهم. حسن بصری که یک فضیلت نقل کرد، انس بن مالک هم که یک فضیلت نقل کرد. حجاج بیشتر عصبانی شد مخصوصاً از این فضیلت. گفت تو پیر شدی. حدود 90 سالت هست.
ملایی: به انس به مالک.
حجت الاسلام حسینی قمی: عقلت را دیگر از دست داده‌ای. الآن می‌خواهم تو را بکشم ولی الآن بزن تو را بکشم می‌‌گویند بیا خادم پیغمبر را کشت. چون به هر حال  حرمتی داشت. همه او را می‌شناختند چون خادم پیامبر بود ولی از اینجا برو بیرون. «اخرج انی» از اینجا برو و دیگر اگر یکبار دیگر بشنوم این حدیث را در فضیلت امیرمؤمنان نقل کردی بیچاره‌ات می‌کنم. گفت: نه، من تا زنده باشم این حدیث را می‌گویم و کتمان نمی‌کنم. جالب است. من اشاره کنم چی شد انس به مالک این فضیلت را گفت. من گاهی این را عرض کردم. بعضی‌ها در زندگی مثل اینکه باید یک چوبی بخورند بیدار شوند. بعضی‌ها غافل هستند یک چوبی باید بخورند. این انس بن مالک یک چوب خورد. یک وقت در همین بحث نهج‌البلاغه گفتم. حکمت 311. مجال نیست دوباره برگردم آن حکمت را بخوانم. حکمت 311 داستانی دارد. و آن اینکه یک وقتی امیرمؤمنان (س) در یک جمعی از اصحاب بود. فرمودند کی روز غدیر بود که پیامبر فرمود: «من کنت مولا فهذا علی»؟ هر کسی بوده است بلند شود شهادت بدهد. در تاریخ هست که تا سی نفر بلند شدند. این کتاب خصائص نسائی که از کتاب‌های بسیار مهم اهل سنت است تا 30 نفر را نام می‌برد. بلند شدند شهادت دادند. رسول خدا دید انس بن مالک هم در آن جمع هست. فرمودند: انس تو روز غدیر نبودی؟ گفت تو چرا بلند نمی‌شوی بگویی من هم شهادت می‌دهم. من کنتم. گفت: نه، آقا. از من سنی گذشته است، حافظه‌ام را از دست داده‌ام. دیگر یادم نیست. دروغ می‌گفت. در آن داستان سنی نداشت. آن وقت حدود پنجاه سالش بود. امیرمؤمنان (س) یک نفرینی به او کردند. در حکمت 311 یک روزی خواندیم. عزیزان ببینند. به این نفرین مبتلا هم شد. بعد از آن نفرین می‌گفت که قسم می‌خورد. می‌گفت به خدا قسم تا آخر عمرم هر کسی از فضائل امیرالمؤمنین از من سؤال کند من دیگر می‌گویم. نه تنها اگر از من سؤال بکنند، سؤال نکرده می‌گفت. بالاخره یک کسی در برابر حجاج بایستد و این داستان را بگوید خیلی مهم است. این یک حدیث. یک حدیث دیگر از این چهل حدیث من بخوانم. عرض کردم ماه رمضان ماه امیرمؤمنان (س) است. ما هر چه از امیرمؤمنین بگوییم کم است. عرض کردم واقعاً نشناختیم. کی شناخت امیرمؤمنان (س) را. وقتی پیامبر بفرماید من نگران هستم، همه فضائل را در حق تو نگفتم. این داستان دوم هم جالب است. در همین 40 حدیث منتجب الدین که عرض کردم یکی از نوادگان علی بن بابویه قمی است، مال قرن ششم است، در حدود هشتصد نهصد سال پیش زندگی می‌کرده است. 40 تا حدیث، 14 تا روایت، از منابع اهل سنت نقل کرده است. می‌گوید یک وقتی معاویه به مدینه آمد. در یک جلسه‌ای بود که یک طرف آن ابن عباس بود و یک طرف آن هم عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم. رو کرد به ابن عباس گفت که به تو بگویم. «انا کنت احق و اولی بالامر من ابن امرک» گفت به ابن عباس گفت من برای خلافت اولی بودم. حق بر من بود تا پسرعمویت علی بن ابی‌طالب. ابن عباس گفت: می‌شود یک دلیلی هم بیاوری؟ به چه دلیلی تو بر حق بودی؟ گفت به خاطر اینکه من پسرعمومی خلیفه مظلوم مقتول، خلیفه سوم هستم. بنابراین من احق هستم. این عباس گفت آقا اگر دلیل این است، این طرف تو عبد‌الله بن عمر فرزند خلیفه دوم نشسته است. خب این که پسر خلیفه است. این هم پدرش را کشته‌اند. اگر به کشته شدن خلیفه استناد می‌کنی، پسرعموی خلیفه مقتول هستی، این پسر خلیفه مقتول است. این پسر خلیفه است. اگر ملاک این است خب چرا این را استناد نمی‌کنی؟ این برحق است. خوشش نیامد. دید ابن عباس جواب خیلی محکمی به او داد. سعد بن ابی‌وقاص در جلسه بود. رو به سعد بن ابی‌وقاص کرد و گفت نظر تو چیست؟ ما برحق هستیم یا علی بن ابی‌طالب؟ تو با ما هستی، صف شما صف ما است یا صف علی بن ابی‌طالب است؟ عرض کردم آقای مولایی واقعاً در تاریخ عجیب است. همین‌هایی که با امیرمؤمنان (س) یک جاهایی زاویه داشتند. یعنی یک جاهایی خداوند حق را چنان بر زبان اینها جاری می‌کرد. سعد به ابی‌وقاص به معاویه گفت که من یک حدیث از پیامبر شنیده‌ام که من فقط حدیث را می‌گویم. دیگر من بیش از این... گفت چی شنیدی؟ گفت من از پیامبر شنیدم که به امیرمؤمنان می‌فرمود: «یا علی! انت مع الحق و الحق معک» باز این جمله فراوان در منابع عامه و خاصه هست. «علی مع الحق و الحق علی». صدها آدرس دارد. معاویه عصبانی شد. گفت ببین یک حدیثی خواندی که یا غیر از تو باید کس دیگری شنیده باشد یا پدرت را در می‌آوریم. کجا پیغمبر گفته است «علی مع الحق والحق علی» باید یک نفر دیگر غیر از تو هم شنیده باشد. یا کسی را می‌آوری غیر از تو از پیامبر شنیده باشد که پیامبر فرمود: علی مع الحق یا بیچاره‌ات می‌کنم. گفت اتفاقاً دارم. یک کسی را دارم. گفت: کی؟ گفت همسر پیامبر. گفت کدام همسر پیامبر؟ گفت ام سلمه (س). می‌دانید ام سلمه بعد از خدیجه کبری (س) از والاترین همسران پیامبر است. امام حسن و امام حسین به این بزرگوار مادر خطاب می‌کردند. بسیار بانوی بافضیلتی بوده است. گفت اتفاقاً از ام سلمه. به قدری معاویه عصبانی شد که گفت بلند شو برویم. راه افتاد با سعد بن ابی‌وقاص در خانه ام سلمه آمد. در زد و آمد گفت یا ام المؤمنین می‌دانی که بعد از پیامبر خیلی‌ها به پیامبر دروغ نسبت می‌دهند. از جمله می‌گویند پیامبر این حدیث را گفته است که علی مع الحق والحق مع علی. تو چنین حدیثی شنیدی؟ ما به سعد بن وقاص گفتیم سند بیاور، گفته سند آن ام سلمه. شما چنین حدیثی شنیدی؟ جالب است. این هم یک جوابی داد که دیگر معاویه را حسابی خیطش کرد. گفت که اتفاقاً پیامبر این حدیث را در خانه من گفت. خود خانه من. معاویه دیگر جواب نداشت. به سعد بن ابی‌وقاص گفت که حالا دیگر کارت ندارم ولی من چنین حدیثی را نشنیده بودم. «لو سمعت هذا من رسول الله» اگر من چنین حدیثی شنیده بودم من خودم را خادم علی بن ابی‌طالب می‌کردم. دروغ می‌گوید. اینهمه فضایل در حق امیرمؤمنان (س) شنیده است. این دو حدیث. دو حکایت هم من به عجله بگویم دل‌های نورانی مخاطبین عزیز سمت خدا به برکت سفره امیرمؤمنین (س) نورانی‌تر بشود. حکایت اول همین جناب سعید بن جبیر که گفتیم از شهدای بزرگواری است که به دست حجاج به شهادت رسیده است، این حکایت را ایشان نقل می‌کند. می‌گوید یک وقتی ابن عباس در مسجد الحرام داشت عبور می‌کرد، دیگر چشم خود را از دست داده بود. اواخر عمر خود نابینا بود. پسرش دستش را گرفته بود و می‌بردش. پسر ابن عباس دست بابا را گرفته بود می‌برد. پدر دیگر نابینا شده بود. همینطور که عبور می‌کردند رسیدن به یک جمعی دید این جمع به امیرمؤمنان (س) دشنام می‌دهند. سب به امیرمؤمنان می‌کنند. پسر به پدر گفت که پدر جان! شنیدی اینها چه می‌گویند؟ گفت من حواسم نبود. گفت اینها دارند به امیرمؤمنان دشنام می‌دهند. گفت من نشنیدم. من را برگردان. من را سراغ این جمع برگردان. هفت هشت ده نفری نشسته بودیم. گفت: «ایکم صابّ» خیلی جالب است. ابن عباس یک زیرکی‌ای به خرج داد. به اینها نگفت کی بود به علی بن ابی‌طالب گفت نه. گفت: «ایاکم الله صاب لله». کدام خدا را داشتید سب می‌کردید؟ گفتند آقا معاذ الله. جناب ابن عباس اشتباه شنیدی. کسی کافر است سب خدا بگوید. ما غلط کردیم چنین چیزی بگوییم. گفت: «ایکم صاب لرسول الله» پس کی بود به رسول خدا سب می‌کرد؟ گفتند ابن عباس با هم اشتباه شنیدی. «من سب رسول الله فقد اشرک» مشرک است کسی سب رسول خدا بگوید. ما غلط کردیم چنین کاری کنیم. ما کی سب رسول خدا گفتیم؟ گفت پس من اشتباه شنیدم. به علی بن ابی‌طالب دشنام دادید. گفت خب این را از اول بگو. خب همین درست است. ما به خدا و رسول سب نکردیم. ما نشستیم اینجا. بله، ما به علی بن ابی‌طالب دشنام دادیم. فرمود به علی دشنام دادید عیبی ندارد؟ سب خدا و رسول حساب نمی‌شود؟ «انی اشهد بالله» خدا را شاهد می‌گیرم، به خدا قسم خودم شنیدم. ابن عباس را می‌شاختند. محضر پیامبر را درک کردند. «لقد سمعت رسول الله» خودم از پیامبر شنیدم که فرمود: «مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّنِي وَ مَنْ سَبَّنِي فَقَدْ سَبَّ اللَّه فقد کفر» کسی به امیرمؤمنین دشنام بدهد، به من دشنام داده است، به من دشنام بده به خدا دشنام داده است. این یک حکایت. یک حکایت دیگر هم هست.
ملایی: آنچه که تا اینجا فرمودید ذهن آدم را می‌برد به سمت اینکه کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم.
حجت الاسلام حسینی قمی: من فقط خواهش می‌کنم از این خطبه عزیزان این یک جمله را یادشان بماند. خطبه دو «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَد» احدی را به محمد و آل محمد نمی‌شود قیاس کرد. ما نشناختیم امیرمؤمنان (س) را که بخواهیم حرفی بزنیم و سخنی بگوییم.
ملایی: خیلی متشکرم.
تلاوت صفحه 37، سوره مبارکه بقره آیات 231 تا 233
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (231)
وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (233)
حجت الاسلام حسینی قمی: من اگر برسم سه نکته را سریع عرض کنم. نکته اول اینکه ما ماه رمضان الحمدلله به برکت ماه رمضان خیلی مواظب سفره‌های خود بودیم. سفره حلال. سفره‌های افطار و سحر خود را خیلی مراقب بودیم. این مراقبت را ادامه بدهم. من یک روایتی می‌دیدم در منابع دسته اول آمده است. حدیث قدسی است. خدا متعال به پیامبر خطاب کرد که «الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ» عبادت ده جزء دارد، نه جزء آن در طلب حلال است. نه جزء یعنی نماز، روزه، حج، جهاد، مکه رفتن، زیارت. تمام اینها می‌شود یک جزء. تمام عباده‌ها، همه اینها روی هم یک جزء است ولی نه جزء عبادت کسب روزی حلال است. این را ما در ماه رمضان داشتیم. ادامه بدهیم. البته من یک مطلبی را هم اضافه کنم. تا اینها را می‌گوییم می‌گویند آقا شما که این چیزها را بلد هستید، پس این فسادهایی که هست، این اموالی که، اینها چرا دنبال لقمه حلال نیستند؟ فقط شما به عموم مردم سفارش می‌کنید. نمی‌دانم چی عرض کنم. من جالب است که این را هم بگویم آقای ملایی. از مسافرت برگشتم، رفتم تلفن منزل، تلفن ثابت را بردارم، دیدم قطع است. تا برداشتم دیدم پیام می‌دهد. می‌گوید مشترک گرامی به دلیل بدهی تلفن شما تا اطلاع ثانوی قطع می‌باشد. زدیم ببینیم ما چقدر بدهکار بودیم که تلفن ما قطع شده است. دیدم بدهی ما 23 هزار تومان است. این 23 هزار تومان هم 15 هزار تومان آن مالیات است. چهار پنج هزار تومان آن هم پول آبونمان و ... یعنی حساب کردم ما 3 هزار تومان بدهی داشتیم، تلفن ما قطع شد. گفتم خدایا آخه چطور اینها می‌توانند یک سیستمی طراحی کنند که برای اینکه ما سه هزار تومان پول دولت را بالا نکشیم، تلفن را قطع کنیم. واقعاً بعد از 45 سال نمی‌شود برای سه هزار میلیارد تومان قطع بکنند. الآن دیگر سه هزار میلیارد که قدیمی شده است. صد هزار و پنجاه هزار و سه میلیارد دلار و... آخه بابا شما که بلد هستید سیستمی درست کنید از این مردم بیچاره برای سه هزار تومان تلفن او را قطع کنید، آن وقت شما ندارید یک سیستمی که جلو سه میلیارد دلار را بگیرید، جلوی ده هزار میلیارد تومان را بگیرید؟ مگر رهبری نفرمودند. این فساد را فرمودند اژدهای هفت سر. سیزده تا دولت آمده است، اگر هر کسی یک سر آن را زده بود ریشه‌کن شده بود. یعنی نه تنها سر نزنند بلکه من معتقد هستم که در مبارزه با فساد به شعور مردم توهین می‌کنند. واقعاً عجیب است. تا ما لقمه حلال را می‌گوییم، بالاخره من می‌دانم. قبل از اینکه مردم پیامک بدهند ما این طرف آن را بگوییم. به هر حال روایت این است. می‌گوید عبادت ده جزء است، نه جزء آن لقمه حلال است. این ان‌شاءالله دیگر ماه رمضان ما ان‌شاءالله سر سفره حلال باشیم بلکه ان‌شاءالله همه سر سفره حلال باشند. این را ادامه بدهیم.
ملایی: خیلی ممنون و متشکرم.