حجت الاسلام سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه عزیزان، بزرگواران. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله که نسبت به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) عاشق و عارف و عامل باشیم. انشاءالله خدا توفیق بدهد تک تک لحظات این ماه مبارک را به بهترین وجه آن درک کنیم و طاعات و عبادات همه عزیزان ما هم قبول باشد.
ملایی: الهی آمین. امروز هم در خدمت شما هستیم و در بهار قرآن، ماه رمضان، جان ما صفا پیدا کند با چند آموزه قرآنی که زحمت آن با شما است.
حجت الاسلام سعیدی: بحث دیروز ما که شروع بحث بود، بحث آیه سوم سوره مبارکه انسان بود مطلع بحث ما که «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» آنجا خدمت عزیزان توضیح دادیم که هدایت به دست خود خداوند است. با ابزار انبیاء الهی و اولیاء و قرآن کریم. اما دو گروه. بعضیها شاکر هستند و بعضیها کفور هستند. این هدایت را میپوشانند. توضیحات آن را در روز گذشته عرض کردیم و عرض کردیم یک مقتضیات هدایت داریم. قرآن کریم پیامبر اکرم (ص). یک موانع هدایت هم داریم که با همدیگر شمردیم. خود شیطان رجیم هست و نفس هست که لأمارة لسوء. این توضیحات مال روز گذشته است. اینکه من این وسط بازیچه دست شیطان نشوم، من انعطاف نسبت به کلام او پیدا نکنم، ذهن من مرید کلام او نشود، قرآن روی من تأثیر بگذارد، باید یک چیزهایی را از خودم دور کنم. حواسم جمع باشد نقاط ضعفی را که دارم از خودم دور بکنم. اگر در کشتی هم نگاه کنید، مربی کشتی میگوید فلانی من تو را میشناسم. پای تو ضعیف است. مواظب باش طرف پای تو را نگیرد. اگر بگیرد تو را زمین زده است. دشمن تو هم، رقیب تو هم آنجا جلو ایستاده است من میشناسم. او دستش خیلی قوی است. مواظب باش جایی... شروع میکند به توصیف کردن اینها. اهل بیت (علیهم السلام) آمدهاند و قرآن کریم پیامبر اکرم (ص) این نقاط ضعف و قوت را گفتهاند. یعنی مثلاض امام زین العابدین (ع) دعای هشتم صحیفه مبارکه سجادیه میفرمایند: «بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ»، خدایا به تو پناه میبرم از هیجان حرص. دارند یک آدرس میدهند. حرص نقطه ضعف تو است. شیطان هم بلد است. سراغ تو بیاید، تو را حریص کند، آبروی تو را میبرد، دنیایت را میبازی، آخرت را میبازی، یعنی تمام نقایص. حواست باشد. تو را در زمانهایی که حرص باشد هیجان میگیرد. میگویند بهلول یک وقت چند تا سکه طلا دستش بود، آمده بود در بازار یکی از تجار او را دید. دید بهلول دیوانه و سکه طلا. برویم از او بگیریم. رفت و آمد گفت بهلول بیا یک مقدار زیادی سکه به تو بدهم. از آن سکههای متداولی که برای خرید و فروش بود، آن سه تا را به من بده. ببین چه معامله پر سودی است. بهلول هم گفت که باشد، حرفی ندارم ولی من یک شرط ضمن عقد دارم. میخواهم یک شرطی بکنم. گفت چه شرطی داری؟ گفت همینجا چهار دست و پا شو وسط بازار، صدای آن حیوان بارکشی را که میدانید برای من در بیاور. تاجر گفت آقا این کارها چیست؟ این چه حرفی است که تو میزنی. مثلاً آبرو دارم و چی. گفت این شروع کرد سکهها را بالا و پایین انداختن. حال این منقلب شد. هیجان الحرص. امام زینالعابدین (ص). چهار دست و پا شد و شروع کرد به درآوردن آن صداها. چند دقیقهای را بلند شد و دستها را تکاند و گفت الوعده وفا. سکهها را بده بروم. گفت فلانی تو با همه این حیوانیت خود فهمیدی که این سکههایی که دست من است طلا است، منی که آدم هستم نفهمم؟ بعدش هم من دیوانهام. شرط هم که لازم الوفاء نیست. این فقط آبرویش رفت. خاصیت حرص این است. «هیجان الحرص، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ»، عصبانیت. شدت آن حالتهای عصبی و ریشه گرفتن. بله، اینها میتواند مانع حساد باشد. «وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ»، حسادت است. دیروز یک مثالی خدمت بزرگواران زدیم. جریان ابوجهل. به پیغمبر حسادت کرد. امام صادق (ع) فرمود: حسادت ریشه کفر است. ولی باورمان میشود که امام فرمودند که یک مسئله اخلاقی انقدر زور آن زیاد است، قدرت دارد، میتواند زیربنای یک مسئله اعتقادی در حد ایمان و کفر باشد. بله، مسئله انقدر قدرت دارد. « غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ» همه اینها را داریم. این را به صراحت اهل بیت (ع) برای ما بیان کردهاند. چه میشود با این همه صراحت، با این همه روشنی، پس چرا باز هم انحراف پیش میآید؟ نه مردم دیگر، بگذار روی خودم نگاه کنم. دست پشت دست خود میگذارم چرا این خطا را انجام دادم؟ چرا این گناه را انجام دادم؟ اولاً شیطان کار خود را بلد است، نفس هم کار خود را بلد است. «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُم» بله، نفس کارش را بلد است. شیطان هم کار تسویل، چیزی زشتی را زیبا جلوه دادن، فوری میآید. زینت میکند قشنگ جلوه میدهد. طرف خدا دارد، عصبی است.
میآید میگوید من انقدر آدم مقتدری هستم. سیاست حرف زدن ندارد. بزرگتر، کوچکتر، اینجا در تعامل این حرف را باید زد. میگوید انقدر رک هستم. دارد با یک کلمات قشنگی خطای خودش را دارد میپوشاند. آدم خجالتیای است. خجالت رذیله اخلاقیای است. میگوید من انقدر باحیاء هستم. هر کدام از اینها، پیش آمده است که یکی از شاگردان من یکدفعه بعد از کلاس فقه بود آمد گفت که حاج آقا فلان مطلب انصافاً به ذهن خود من هم که داشتم درس میدادم نرسیده بود. گفتم باباجان خب این را میگفتی. سر کلاس میگفتی. گفت حاج آقا حیا کردم بگویم. تا این را گفت دست او را گرفتم. گفتم حیاء نکردی، خجالت کشیدی. حیاء باید بگویم ماشاءالله چه پسر باحیایی. خجالت باید بگویم درستش کن. ترسیدی. بگم. به من بخندند بگویند این چه مسئله بیخودی را فلان جا گفت. ترسیدی. خطر نکردی. این بحث حیاء نیست. منتظر تشویق من نباش. کار شیطان همین است. چیز زشتی را زیبا جلوه میدهد. توجیهگری میکند. یک وقت یکی از این آقایان نیروی انتظامی برای من تعریف کرد. گفت که حاجی من یک بنده خدایی دزد ضبط ماشین بود. او را گرفتم گفتم چطوری دلت میآید بزنی شیشه ماشین طرف را بشکنی، بعد ضبط ماشین را در بیاوری داغون کنی؟ گفت ببین من هر موقع یک ماشین شیکی که خیلی عالی است و مثلاً به قول ما سر آن به تن آن میارزد میبینم که مثلاً یک چیز عالی است، میگویم معلوم نیست این فلان فلان شده کجا حق من را خورده است که توانسته یک چنین ماشینی بخرد. انقدر از این حق من نیست؟ اول مال دزدی میشود حق من. گفت بعد هم میگویم من این را ببرم فردا میرود مدل جدید آن را میخرد میگذارد اینجا کیفش را هم میکند. ببین چه قشنگ تسهیل شد.
ملایی: چه قشنگ او دارد تسهیل میکند و تسویل میکند.
حجت الاسلام سعیدی: تمام شد. اصلاً جاده باز شد تمام شد. «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُم» بله، این بحث اتفاق میافتد. پس کار خود را خوب بلد است یعنی آسانسازی. ما هم باید بلد شویم و از آن طرف هم اصطسغار معصیت نداشته باشیم. اصطسغار یعنی کوچک شمردن. یا استکبار الطاعت. اینها را هم امام زینالعابدین (ع) میفرماید. راههای آن را بلد باشیم چکار میکند. محسابات ما را غلط میکند. یک کاری میکند حساب و کتابهای ما غلط شود. 109 بار در 102 آیه قرآن کریم ماده حسب آمده است. محاسبه، حساب و کتاب. بعضاً هم نگاه میکنیم با سیاق منفی آمده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» یک ذره آیه را بخوانیم. یک ذره با رودربایستی. خدایا شما میگویی اینها نگویید اموات هستند ولی این شهید نبض ندارد. اصلاً سر در بدن ندارد.
ملایی: این دیگر مرده است.
حجت الاسلام سعیدی: بله، این مرده است. چرا میگویی اموات هستند؟ اموات جمع میت است. چرا میگویی اموات نگو؟ اصلاً حق نداری. لاتحسبن. بعد میگویی: «ان ربهم یرزقون» این که غذا نمیخورد. این با محاسبه ما اینطوری در میآید. چون در دنیا از زنده و مرده یک تعریفی داریم. غذا میخورد. رزق را به همین غذای دنیایی تعبیر میکنیم «ولا تحسبن» یعنی اشتباه داری حساب میکنی. حسابت اشتباه نباشد. جای دیگر هم داریم. آقا «من یتق الله» رزقش چطوری است؟ «یرزقه من حیث لا یحتسب» باز هم سیاق منفی است. رزق آن من حیث لا یحتسب. میگویند یکی در بازار بود، وضعیت بازار خراب شد. رفیق او آمد به او گفت فلانی در این وضعیت بازار مشتری نیست. مثلاً اینطوری است. گفت خدا میرساند. خدا رازق است. گفت نه جدی میگویم. آخه در این وضعیت تو زن و بچه داری. من تو را میشناسم. کاسب هستم. گفت دیگر خدا که ما را فراموش نمیکند. گفت حالا نمیخواهی به ما بگویی دست زیاد نشود. باشد میروم. این دستش را گرفت گفت نه بابا بیا حالا ناراحت نشو. یک پیرمرد جهود، یهودی هست، شبهای جمعه در بازار میآید یک پولی به من کمک میکند، زندگی من میگذرد. یک نفسی کشید گفت خب الحمدلله زندگی تو هم پس اینطوری. گفت مرد حسابی به تو میگویم پیرمرد یهودی، جهود که آب از دست او نمیچکد، شب جمعه تعطیل بازار میآید به منِ مسلمان کمک میکند، این را باورت میشود، بعد میگویم خدا میرساند، این را باورت نمیشود؟ خدا را انقدر فاعل ندیده که این را دیده است. محاسبات ما با همین حساب و کتابهای دنیایی است. ماشین حساب دست خود میگیریم، چهار عمل اصلی را میگوییم تمام شد دیگر. دیگر چیزی اضافهتر نداریم. ماشین حساب خدا یک کلید سبز بزرگ در آن دارد به نام برکت. این در کدام ماشین حساب برکت میآید؟ بزن در برکت. کجا آمد؟ برکت از ریشه لغتش را حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله میفرمودند از کلمه برک میآید. نام پارچهای بوده است، در قبل از اسلام هم حتی بافته میشده است، خیلی کممعونه بوده است. لباسی که با آن درست میکردند، خیلی نازک، کموزن. میپوشیدند. از موی خاصی از شتر بوده است ولی خیلی خوب گرم نگه میداشته است. وقتی یک چیزی کممعونه پرفایده باشد میگویند بابرکت است. شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) عمرشان به 60 سال هم نرسید. به شهادت رسیدند ولی برکت این عمر را ببین. مثل یک امت زندگی کرده است. کتابهای او را هنوز هم بخواهی با اطمینان خاطر به کسی معرفی کنی، راجع به مسائل دینی بخواهد، راحت معرفی میکند. چقدر تجدید چاپ، تجدید چاپ، چقدر استفاده. چقدر افراد خودشان را مرهون و مدیون معارف اسلامی میدانند که ایشان نشر داده است. علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه)، ایشان هم ظاهراً شصت و خوردهای سال عمر کردند ولی نگاه میکنی چه اتفاقاتی میافتد. چقدر عمرها بعضیهایشان در نشر معارف اهل بیت (ع). چقدر برخی از مالها برکت دارد. مفهوم برکت این است. محاسبات دنیایی میکنی به غیر حساب هم در دنیا داریم. آن هم سیاق منفی دارد. بعضی از محاسبات دنیایی کاملاً درست است ولی جواب نمیدهد. پسر حضرت نوح باور کن درست محاسبه کرد. گفت به کوه پناه میبرم. دیگر فایده نداشت. از زمین و آسمان و همه جا دارد آب میآید. الآن بعد از چند هزار سال بگویند آقای ملایی محکمترین و مرتفعترین جا روی زمین چیست، میگویی کوه است. هنوز مثال همانی است که چند هزار سال پیش بوده است. این به کوه پناه برد، نجات پیدا کرد؟ نه، غرق شد. بعد کی نجات پیدا کرد؟ حضرت نوح. با کشتیای که اصلاً حضرت نوح (ع) کشتیساز نیست. منتها «یأمن من رکبهم» قرار خدا چیست؟ این کشتی را گفت گر نگهدار من آنست که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد. قاعده این هست که من حافظ این هستم. من حفاظت میکنم. هر کسی سوار میشود در طوفان نجات پیدا میکند، روی دامنه همان کوه هم که ما فکر میکردیم راه نجات است آنجا پایین میآید. همه جا را آب میگیرد.
ملایی: «والله خیر الحافظین و هو ارحم الراحمین»
حجت الاسلام سعیدی: اما دشمن برعکس آن عمل میکند. فرهنگ شیطانی، فرهنگ غربی. یعنی ما الآن از در این استودیو بخواهیم بیرون برویم به همدیگر چه میگوییم؟ میگویم آقای ملایی خداحافظ. خداحافظ تو باشد. همدیگر را دعا میکنیم. در فرهنگ شیطانیاش میآید جابهجا میکند. میگوید نگو خداحافظ، بگو مواظب خودش باش. تو مواظب خودت باش، فاعل حفاظت کیست؟ خدا است. نه، تو مواظب خودت باش. هر جا دیدید خدا خط خورد، یک فرهنگ انسانمحوری، اومانیستی. خدا نیست دیگر. تو مواظب خودت باش. ما حتی ورزش کردنمان هم قاعده داشته است. الهی. بالای در این ورزشکارها با کاشیکاری نیمدایره مینویسند: «الهی قو علی خدمتک جوارحی» خدایا در اعضا و جوارح هم در خدمت تو، خدمت کم، جوارحی، قوی شود. ورزش ما، همه شئون ما، خورد و خوراک ما، همه. در مسائلی که هدف آن تو باشی. هدفدار بوده است. اینها همه را برمیدارد، هدفها را اشتباهی میآید هدفها را دنیایی میکند. کار اصلی شیطان این است. قبله را عوض کند، رو به سوی خودش برگرداند. اگر قبله عوض شد، هر چه هم نماز خود را غلیظ بخوانی، نماز باطل است. در واقع ما یک دوستی داشتیم. این بنده خدا میگفت که من یکی از کشورهای خارجی میخواستم بروم و باید آنجا نماز میخواندم بعد گفتم خدایا میخواهم نماز بخوانم، آنجا در هتلش ننوشته است که جهت قبله این است. چکار کنم؟ گفت یک قطبنما گرفتم و رفتم و آنجا گذاشتم و مثلاً دو هفتهای هم بودیم، نمازها و اینها را خواندیم. برگشتم در خانه و گفتم بگذار ببینم در خانه قبله ما دقیق چطوری است. میگفت گذاشتم. دیدم یا اباالفضل، پشت به قبله در خانه داریم نماز میخوانیم. حالا خانهای که یکی دو تا هم نماز نیست. نماز پشت به قبله هم چه داخل وقت، چه خارج از وقت، هر چه باشد باید اعاده کنیم. میگفت خیلی حال بد رفتم مسجد و به حاج آقا بگویم حاج آقا اوضاع اینطوری است. میگفت منتظر شدم کمی سر حاج آقا خلوت شود بروم بگویم خلاصه یک راه چارهای درست کن. حالم خیلی بد بود، میگفت همینطور که نشسته بودم داشتم با این قطبنما بازی میکردم میگفت نگاه کردم دیدم یا اباالفضل مسجد هم پشت به قبله است. اصلاً محراب را پشت به قبله ساختهاند. خب قبلهنما را داری اشتباه میگیری. میگفت فهمیدم بابا این اینطوری است. شمال را جنوب میدید، جنوب را شمال میدید. اگر قبله ما اشتباه شد، اگر قطبنمای ما اشتباه کار کرد، بلد نبودیم، آن وقت مخالف دستور خدا است. محاسبات ما محاسبات شیطانی میشود، پسر حضرت نوحی میشود. هلاک مال آنها است. محاسبات با ماشین حساب خودش. بغیر حساب. آره، شهادت است. و اگر شیطان توانست ذائقه ما را تغییر بدهد، در محاسبات ذائقه تغییر دادن هم چشمهای آدم. دیدید بعضیها میگویند من از این غذا خوشم نمیآید، از این غذا خوشم میآید. یک خاطره بگویم. یک وقت دوستانی ما را دعوت کرده بودند، بچههای طلبههای خارج از کشور بودند. دعوت کردند و یک غذایی هم برای ما آوردند. بچههای هند بودند. هندیها هم خیلی غذا را تند میخورند. من یک لقمه که خوردم متوجه شدم آدم اصلاً با معدهاش هم مزه غذا را میفهمد چون سوزاند و پایین رفت. دیدم مختص زبان نیست. بعد گفتم که عزیزان خب برای ما فلفل نمیریختیم. گفت حاج آقا نریختیم. فلفل آنجا است. دیدم آنها به این فلفل میزنند. این پیشفرض غذا است که انقدر تند باشد. بعد گفتم نظر شما راجع به غذاهای ایرانی که متدوال است، قیمه و قرمه و اینها که در ایران است چیست؟ گفت حاج آقا به شما برنمیخورد؟ ناراحت نمیشوی؟ گفتم چی میخواهی بگویی؟ گفت تمام غذاهای شما از دم بیمزه است. چون تنها مزهای که میتواند حس کند سوختن است. یعنی این قواها و سلولهای چشایی روی زبان مرخص است. تا نسوزد خوشمزه نیست.
ملایی: تا فلفلی، آن هم پرفلفل نباشد غذا، از نظر آنها بیمزه است.
حجت الاسلام سعیدی: حالا یکی از آن دوستان که فکر میکنم افراطی آن جمعشان بود میگفت من در یک کاغذی تا میکنم این فلفل را هم میریزم یک وقت اگر رستورانهای شما برویم، هیأتهای شما میرویم، از این به آن بزنم. بشود غذا را خورد. یک وقتهایی شیطان ذائقه ما را عوض میکند. حالا بلانسبت به این دوستان عزیز ما، فقط من حیث مثال آن عرض کردم. اگر توانست ذائقه ما را عوض کند دیگر درکی از خوشمزهها نداریم. پیامبر اگر (ص) دید زوال ظهر است، به آسمان نگاه میکند. مثلاً میگوید: «اذّن» به بلال بگو «اذّن» اذان بگو. «ارخنی یا بلاد» ما را راحت کن. «قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاة» نور چشمم در نماز است. همش دارد اینطوری، چه ذائقهای دارد. چطوری در نماز به او خوش میگذرد؟ امام حسین (ع) از قاسم بن الحسن پسر حضرت امام حسن (ع)، مرگ در نظر تو چگونه است؟ اهلی من العسل. شیرینتر از عسل میبینم. یعنی چی؟ مرگ است، درد است، خونریزی است، جوان هستی. در فرهنگ اینها اینطوری است که تحلیلگری هست در زمان دفاع مقدس یک چنین مقالهای دارد. میگوید در جبهههای ایران خیلی عجیب است. اینها اصلاً با هیچ قاعده روانشناسی انسانی جور در نمیآید. میگوید اینها شبهای عملیاتشان که میشود، به جای اینکه روحیه بگیرند بزن و بکوب و برقص و اینها داشته باشند، اینها مینشینند گریه میکنند. گریه باید تخلیه روحی بشود. اصلاً نتوانند بجنگند. بعد وسط گریه کردنهایشان، او که درکی ندارد از مفهوم روزه و اینها، مینشینند از شکست خوردههای جنگشان میگویند. اشارهای به امام حسین (ع)، حضرت زینب (س). بعد فردا روز اسم اینها را روی پیشانیشان میزنند، روی لباسها میزنند، میروند میجنگند پیروز میشوند. ما این را نمیفهمیم. معلوم است بدبخت نمیفهمی چون اصلاً حسین جنس غمش فرق میکند. این اصلاً قاعده گریهای که اینجا میبینی با قاعده گریه تو که مثلاً پول من را بردهاند، پای من درد گرفت، اصلاً این قاعده نیست. تمام آن زندگی من است و امام حسین، تمام زندگی من است و همین یک جایی بتوانم دنبال این هستم. محرم بیاید، ماه رمضان بیاید، شعائر دینی را بتوانم انجام بدهم. یک جا یک کفشی جفت کنم، یک جاییای بدهم، یک کاری انجام بدهم، سیاهی لشکر لشکر امام حسین در هیأت او باشم، یک اشکی بریزم. میگویم آقا در دنیا دارم خفه میشوم. عین این است که یکی از اساتید ما میگفت دنیا جای خفگی است. این روضهها مثل این است که لای در را باز کردی. یک نسیم خنکی میآید. آخیش، نفسم جا آمد. آره، نفسم جا آمد. اینطوری اتفاق میافتد. واقعش هم همین است. اگر شیطان آمد ما را خراب کرد، دیگر خوشمزهها برای ما مزهای ندارد. یک مستندی تلویزیون نشان میداد مال آفریقا بود. میخواست اثبات کند که شامه حیوانات خیلی قویتر از شامه انسان است. از فاصله دورتری حس میکند. بعد اعماء و احشاء گوسفند را در یک ظرفی ریخته بود، بوی تعفن هم میداد. میبرد جلوی صورت اینها، سرش را عقب میبرد و مثلاً... بعد دوربین خود را کنار صحرا کاشت، اینها را هم خالی کرد، سریع فرار کرد و کنار رفت. شاید به جرأت بگویم یکی دو دقیقه شاید کمتر طول کشید کفتارها از دور به سرعت سراغ اینها آمدند و شروع به خوردن کردند. و این اثبات کرد که فاصلهای که من دو سه متری میبردم این آدمها میفهمیدند، از دور اینها متوجه شدند. میخواهم بگویم من یک تحلیل دیگری دارم. اگر آدم، آدم باشد، بوی تعفن حالش را به هم میزند اما اگر کفتار بود بوی تعفن تازه اول اشتها است. تازه اول شتاب به سر طرف ما است. آره که این اتفاق میافتد. امام زینالعابدین (ع) در همان دعای هشتم که اشاره کردم فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوء السریره» خدایا به تو پناه میبرم از درون خراب شوم، کثیف شوم، آلوده شوم. اینها خطراتی است که ما را تهدید میکند. اگر حساب کتابهای ما خدایی بود، اگر توانستیم انشاءالله درون خود را پاک نگه داریم، بر اساس شرع الهی عمل کنیم چون شیطان میآید شرع را زیر سؤال میبرد. خودم عقلم میرسد. اولین کسی که این گول را خورد کی بود؟ اولین کس خود شیطان بود. گفت: «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين» اصلاً کار خودش است. ذیل آیه 14 سوره مبارکه اعراف یک حدیثی داریم از وجود نازنین امام صادق (ع)، حضرت آنجا میفرمایند که شیطان آمد گفت خدایا من به آدم سجده نمیکنم. مثلاً من را معاف کن. اما به جایش (خودش تعیین کرد) چنان تو را عبادت میکنم که تا به حال هیچ مخلوقی اینگونه عبادت نکرده باشد. به به! چقدر شیطان متدین است. صبر کنید. خداوند فرمود نمیپذیرم. ملعون است، رجیم است. نمیپذیرم. عبادت آن چیزی است که من حیث انا ارید لا من حیث انت ترید. آنی که من اراده کنم نه آن چیزی که تو اراده میکنی. شیطان همش این بود. گفت من تعیین کنم. آقا سجده است. برای خدا میخواهد سجده کند. نه، دستور خدا چیست؟ این است. دستور منِ نفس او چیست؟ سجده است. و اینجا دیگر دستور تو است. تو داری اراده. هر جا دیدی خدا خط خورد، یک من به جای خدا نشست. نوعاً نگاه کن. آقا مثلاً حجاب است، هر چی. به نظر من آدم باید دلش پاک باشد و عفیف باشد. به نظر من نه قال الصادق (ع)، نه قرآن کریم میگوید. به نظرمن ببینید چیزهایی که به نظر من در مقابل نظر خودتان. چه اشکالی دارد، خدا به من عقل داده است، خب به نظر من برسد. یک اشکال بزرگ دارد. اگر یکی بیاید بگوید آقای ملایی، استاد، من آمدهام یک متر درست کردهام میخواهم به شما نشان بدهم. میشود ببینید؟ بیا ببینم شاگرد عزیزم! بیا ببینم. یک متر از کش درست کردهام. چقدر خندهدار است کسی با کش درست کند. آنجا میشود یک متر، این پایین میشود یک متر. متر را از یک چیزی درست میکنند کمترین انقباض و انبساط روی آن باشد نه از کش. عقل ماها دو ساعت به افطار مانده است ببین حالا چطوری است. بچهات هم میآید با تو بازی کند، میگویی برو بچه، حوصلهات را ندارم. مگر من همقد تو هستم؟ یک ساعت بعد از افطار میشود بابا جان! بیا ببینم تو چه میگویی. بابا ما گرسنگی و سیریمان روی حکم نسبت به فرزندمان متفاوت است. عقلهای ما کشدار است. تا دیروز خودمان، ده سال پیش، دستم را پشت دست خودم میزنم کاش این کار را نمیکردم. حالا من بخواهم سعادت بشر را با همین عقل ناقص. این عقل چراغ قوهای است که ما عبد به الرحمن، او دارد راه را نشان میدهد. این ایجاد راه نمیکند. راه را او نشان میدهد شریعت. راه را نشان میدهد، بعد یک چراغ قوهای به نام عقل، چراغ گذاشتهاند در این بروی. راهسازی مال خدا است. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»
ملایی: این بحثی است که از دیروز خدمت شما حاج آقای حجت الاسلام سعیدی که رسیدیم برای ما آغاز کردید و چه چشمههایی، چه پنجرههای نویی، چه زاویههای جدیدی به این آیه از سوره مبارکه انسان حضرتعالی برای ما گشودید بر اساس روایات و آیات و حکمت. خیلی هم شیرین بود. انصافاً بحث شیرینی بود. خیلی ممنون و متشکرم
صفحه 29 قرآن کریم تلاوت آیات 187 تا 190 سوره بقره.