اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-11-30- حجت الاسلام پناهیان-نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی ( امتحان های الهی )

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها، آقایان، سلام، وقت شما بخیر. ایام بر همه شما مبارک باشد ان‌شاءالله. خیلی خوشحال هستیم که با هم و در کنار هم هستیم و ان‌شاءالله که بهترین اتفاقات در این ایام نورانی برای تک تک شما رقم بخورد. حجت الاسلام پناهیان: سلام و درود خدمت همه بینندگان خوب و تبریک ایام شعبانیه مجدداً و ان‌شاءالله که این لحظات ما هر چه سریعتر به لحظات ظهور متصل شود. همانطور که منتظر نیمه شعبان هستیم و ان‌شاءالله همه ما مورد محبت حضرت ولی عصر (ع) و «علیه آلاف التحیة و الثنا» قرار بگیریم.

شریعتی: ان‌شاءالله. مفاهیم کلیدی در دین و اینکه از چه منظری به آن نگاه می‌کنیم خیلی در شکل‌‌دهی جهان‌بینی ما مؤثر است و تأثیر دارد. در این فصلی که ما خدمت حاج آقای حجت الاسلام پناهیان بودیم نکته‌های خیلی نابی را شنیدیم و از یک منظر دیگری به مفاهیم دینی پرداختیم و بحث شهادت هفته گذشته تمام شد با تمام فراز و نشیب‌های آن و با تمام نکته‌های نابی که الحمدلله رب العالمین شنیدیم. امروز به مقوله امتحان خواهیم پرداخت. شاید علامت سؤال‌های زیادی در ذهن ما باشد پیرامون این مفهوم بسیار عظیم و مهم امتحانات الهی و مشتاق هستیم که نظرات شما و نکته‌های شما را بشنویم.
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. یک مقدار امروز باید بحث نظری کنیم، یک مقدار واقعاً مقوله امتحان با اینکه مقوله آشنایی هست ولی مقوله به شدت مورد غفلتی است. ما دو برداشت از امتحان در زندگی خود داریم که این دو برداشت تقریباً ربطی به آن امتحان الهی ندارد. مثلاً برداشتی که ما در زندگی خودمان از امتحان داریم این است که ما تلاشی می‌کنیم برای فراگیری درسی، معلمی، مدرسه‌ای می آید، یک امتحان در یک مقطعی می‌گیرد ببیند ما چقدر آموختیم. امتحان وقتی گفته می‌شود در دین این نیست. امتحان در دین شامل تمام مدت آموزش ما هم می‌شود.
شریعتی: یعنی از سال‌های قبل هم امتحان می‌گیرند؟
حجت الاسلام پناهیان: خود آن فعالیتی که شما دارید انجام می‌دهید تا به لحظه امتحان آن هم جزء امتحان هست.
شریعتی: آن هم جزء امتحان است. آن تلاش ما، سعی ما.
حجت الاسلام پناهیان: آن تلاش ما محنت کشیدن است، یک جور در رنج افتادن برای آن پاسخگویی نهایی است.
شریعتی: بی‌خوابی‌های شبانه است. ار تفریح و سفرت زدن.
حجت الاسلام پناهیان: وقتی امتحان دینی گفته می‌شود، ابتلائات در دین ذکر می‌شود، منظور او تمام مراحل سختی‌هایی است که یا صحنه‌هایی است که انسان با آن مواجه می‌شود. دومین نکته این هست که امتحان در نظر ما در زندگی یک نکته‌ای است که ممکن است که آدم به آن برخورد بکند و ممکن است که برخورد نکند. طرف درس را ترک می‌کند به خاطر اینکه استرس امتحان تحمل نکند ولی زندگی بدون امتحان از نظر دین قابل تصور نیست.
شریعتی: چطور؟
حجت الاسلام پناهیان: یک کسی بازیگر باشد یا من و شما وقتی که می‌خواهیم مثلاً مطلبی را برای بینندگان ارائه کنیم. وقتی که روی این صندلی نشستیم مقابل دیدگان همه هستیم. وقتی بازیگر روی سن می‌رود مقابل دیدگان همه است.
شریعتی: یعنی خودش را در معرض قضاوت دیگران قرار می‌‌دهد؟
حجت الاسلام پناهیان: درست است. می‌رود در موقعیتی قرار می‌گیرد که این موقعیت، موقعیت عادی راحت تمام زندگی‌اش نیست. موقعیت خاصی است که در آن موقعیت باید یک رفتار خاص داشته باشد، هنرنمایی کند. امتحان از منظر دین یعنی تمام لحظاتی که ما داریم در آن زندگی می‌کنیم. اصلاً خارج از سن ما صحنه دیگری نداریم. امتحان یک لحظه نیست در زندگی ما. امتحان تمام لحظاتی است که داریم حتی در خلوت‌ترین حالتی که برای خود ما قابل تصور است، دارایی‌های درونی ما صحنه امتحان ما است. خطورات ذهنی ما صحنه امتحان ما است.
شریعتی: این نوع نگاه سخت نمی‌شود؟
حجت الاسلام پناهیان: سخت نمی‌شود چون کسی که امتحان می‌گیرد خدای مهربانی است. بسم الله الرحمن الرحیم چرا انقدر بر رحمانیت و رحیمیت پروردگار تأکید می‌شود؟ برای اینکه این چیزها در ذهن ما سخت نباشد. آدم یا آدم نگویم، بگویم کودک با مادر خود زندگی می‌کند سختش نیست. هیچ‌وقت نمی‌گوید مامان من را تنها بگذار. می‌خواهم راحت باشم. مامان برو از اتاق بیرون، من می‌خواهم به احتیاجات شخصی خودم برسم.
شریعتی: می‌داند که بدون آن نمی‌تواند.
حجت الاسلام پناهیان: و می‌خواهد که اصلاً او همیشه باشد. اصلاً او را جدا از آن حریم شخصی خودش نمی‌داند.
شریعتی: تو که هستی پشت من گرم است. خیالم راحت است.
حجت الاسلام پناهیان: خداوند متعال فرمود: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» است. یعنی «أَقْرَبُ إِلَيْکم مِنْ حَبْلِ الْوَريد» یعنی به شما نزدیک‌تر از رگ گردن است. سخت بودن قصه امتحان مال تصور ما از امتحان دنیا است. امتحان دنیا بی‌رحمانه می‌خواهد ببیند ما توانستیم یا نه یک چیزی را فرابگیریم ولی امتحان‌های الهی دارد فعالیت می‌کند ما به یک جایی برسیم. ما به یک امکان و توانایی‌ای برسیم. نمی‌خواهد ما را بی‌رحمانه ما را امتحان کند که ببیند ما رسیدیم یا نه، والّا ما را دور بریزد. والّا ما را در کند. زمین بازی برای تیم فوتبال استرس دارد. برای او حالت امتحان به حساب می‌آید. موقع تمرین با مربی استرس که ندارد. امتحان در دین موقع تمرین با مربی است. درست شد؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام پناهیان: آن وقت هر لحظه یک جور شما را امتحان می‌کند. مثلاً شما پینگ‌پنگ بازی کنید و عضو تیم ملی باشید. نمی‌دانم حالا شما چقدر پینگ‌پنگ بازی کردید که این مثال ملموس باشد. مربی تیم ملی، شما هم عضو تیم ملی. می‌گوید خب امروز یک ساعت صبح را بازی کنیم. شروع می‌کند با شما بازی کردن. بعد شما می‌بینید هی توپ را گوشه چپ زمین می‌اندازد. معنا دارد. مربی حکیمی است. چپ شما مثلاً تضعیف شده باید تقویتش کند. یکدفعه‌ای یک رفتارهایی را انجام می‌دهد، شما متوجه می‌شوی که در این رفتارها شما عکس‌العمل فوری‌تان مثلاً ضعیف است باید تقویت شود. از روی دست مربی، بدون اینکه با شما صحبت کند، متوجه می‌شوی که نقطه ضعف‌های شما کجا است. این معنای امتحان الهی است. یعنی شبیه امتحان‌های الهی است. یک مشکلاتی را هی دائماً برای ما پیش می‌آورد چون چپ زمین ما آنجا ضعیف است.
شریعتی: یعنی امتحان امروز من تمرین فردا است. برای رشد من، برای تعالی من.
حجت الاسلام پناهیان: برای از بین بردن ضعف‌های خودم و خدا با انسان خیلی حرف می‌زند. بعضی‌ها می‌گویند چرا خدا سکوت می‌کند، اتفاقاً خیلی دارد حرف می‌زند. دائماً دارد با آدم صحبت می‌کند. حالا من این را از تو بپرسم، حالا تو را در این موقعیت قرار می‌دهم. الآن چطوری عکس‌العمل نشان می‌دهی. بعد از بزرگترین فجایع و گناه‌هایی که انسان انجام بدهد، بلافاصله، یک ثانیه بعد از آن، کمتر از یک ثانیه بعد از آن، خدا با آدم چگونه برخورد می‌کند. می‌گوید حالا در این موقعیت می‌خواهی چکار کنی؟ امتحان خود را ادامه می‌دهد. امتحان قطع نمی‌شود. و شما وقتی که صدای گرم خدا را می‌شنوی که الآن در این موقعیت می‌خواهی چکار کنی، برمی‌گردی به خدا نگاه می‌کنی، خدایا از من بیزا نشدی؟ من را نمی‌خواهی دور بیندازی؟ من را نمی‌خواهی نابود کنی؟ من الآن چه معصیت بزرگی را برای تو انجام دادم. تو  از من غضبناک نشدی؟ می‌فرماید الآن در این صحنه می‌خواهی چکار کنی؟ الآن در این موقعیت. یعنی آدم از متن خود امتحان‌های الهی می‌فهمد خدا با آدم هست و دلسوزی ما است. آزار که ندارد دارد از ما امتحان می‌گیرد. اگر می‌خواست ما را دور بیندازد یک امتحان می‌گرفت بعد برگه مردودی را دست ما می‌داد. بعد می‌گفت تو از گردونه حیات بیرون برو.
شریعتی: و همیشه به تو فرصت جبران می‌دهد.
حجت الاسلام پناهیان: یکی از نکات بسیار مهم که درباره امتحان باید بدانیم، پس یک بار دیگر این قسمت اول را جمع‌بندی کنم. امتحان در زندگی عادی ما یک حادثه است ولی در محضر خدا یک حادثه نیست. تمام لحظات زندگی ما است.
شریعتی: یعنی همه مکان‌ها حوزه امتحانیه است.
حجت الاسلام پناهیان: شما امروز با تاکسی سوار می‌شوید می‌روید محل کار. کی پیش شما نشسته است؟ امتحان خدا است. ممکن است زیاد در آن امتحان اتفاقی نیفتد که شما بگویید من باید عکس‌العمل خاصی نشان بدهم. رادیو روشن است یا نوار گذاشته است امتحان شما است. در رادیو چی دارد می‌گوید امتحان شما است. یک کسی می‌گفت من در ماشین می‌نشینم، همیشه هم نوار ترتیل قرآن را می‌گفت من گوش می‌دهم. باز که می‌کنم، حرکت که می‌کنم احساس می‌کنم خدا با همان اولین آیاتی که در رادیو پخش می‌شود با من صحبت می‌کند. و معنای پیام‌های خدا را هم دریافت می‌کرد. گفت حالا این توهم است، خیال‌پردازی است یا واقعی است؟ گفتم: نه، می‌تواند واقعی باشد چون خدا قدرت این را دارد که شما را زمانی سوار این ماشین بکند و نواری را پخش بکند. با یک نواری که خدا دارد از رادیو قرآن پخش می‌کند، یک میلیون نفر را امتحان می‌کند. مثل اذان. اذان برای هر کسی یک معنا دارد. ما ظاهراً نگاه می‌کنیم که ساعت دوازده و ربع اذان گفتند. ولی واقع آن چیست؟ واقع آن این است: خدا می‌فرماید ملائکه من، امروز اذان را نگه دارید، من بگویم کی اذان پخش شود چون در آن لحظه باید از این آدم بپرسم کار خود را رها می‌کنی بیایی نماز بخوانی یا نه. ملائکه می‌گویند باشد. امروز اذان عمومی پس نداریم. اذان اختصاصی برای هر فرد داریم. بعد نگاه می‌کند آقای شریعتی را در این حال و هوا دارد می‌رود بعد یکدفعه می‌گوید الآن بگو. الآن اذان را پخش کن. بعد ببیند شما چکار می‌کنی. اذان هر کسی برای او این معنا را دارد که الآن تو از این کار رها می‌کنی بیایی نماز بخوانی یا نه. تصادفاً آن وقت اذان ظاهراً یک زمان دارد.
شریعتی: ولی برای من فرق می‌کند. برگه امتحانی جدا است.
حجت الاسلام پناهیان: منتها خدا آن کار را بلد است انجام بدهد. کارگردان فوق‌العاده حرفه‌ای هست. خدای همه کارگردان‌ها است. کارگردان‌ها هم یک کمی شبیه خدا می‌شوند وقتی می‌روند در کارگردانی، حس خدایی می‌گیرند. آن فیلم ترومن شو را شما یادتان هست. یکبار در یک برنامه‌ای با هم صحبت می‌کردیم. آن کارگردان خدا است. ناخدایی است برای خودش. یک زندگی برای آن قهرمان داستان درست کرده است، همه جزء او بازی می‌کنند. همه برای او. واقعاً ما ترومن شوی داستان زندگی خودمان هستیم. تک تک ما می‌رویم در خیابان باید فکر کنیم همه نقش دارند بازی می‌کنند هر چند ناخواسته، هر چند ناخودآگاه.
شریعتی: و صدها دوربین دارد تو را رصد می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: و من دارم در این وسط عکس‌العمل خودم را مقابل آن دوربین‌ها به خدای خودم نشان می‌دهم. هیچ‌کدام از آنها کاری که خدای کارگردان نخواهد انجام نخواهد داد. یک نفر از شما عصبانی است می‌خواهد امروز شما را بزند. خدا می‌فرماید کجا؟ می‌گوید من می‌خواهم بروم آقای شریعتی را بزنم. فقط ما امروز در برنامه آقای شریعتی کتک خوردن نداریم. شما باید خودت را به دیوار بزنی. هیچ تصادفی در عالم وجود ندارد. بگذارید یک کلمه خیلی هولناکی را مطرح کنم. تمام آن بازی است. هیچ چیز واقعی‌ای وجود ندارد. ثروت واقعی آقای شریعتی، بنده علیرضا یا دیگری این است، توان واقعی این است، حتی هیکل واقعی این است. مهارت‌ها. اصلاً اینها هیچ‌کدام، اینها همش برای ایفای آن نقش است. بنده دیروز خدمت یکی از... با اینکه تعطیلات بود یک جلسه‌ای داشتیم با یکی از مسئولین فرهنگی تربیتی یکی از کشورهای مسلمان دیگر. بعد داشتم با او صحبت می‌کردم که همه بچه‌ها را یک دور وادار کنید تئاتر بازی کنند. بروند نمایشنامه اجرا کنند. هر دانش‌آموزی باید نمایش‌نامه اجرا کند. من علاقه ندارم نیست. بازیگری جزء زندگی ما است. یکبار تجربه کنیم در نقش‌های متفاوت قرار گرفتن یعنی چه. تا یک نقش‌های متفاوت را بفهمیم. پدرم به خاطر من جوش می‌خورد و من اعتنا نمی‌کنم، در مدرسه باید نقش بابا را به من بدهند و نقش یک بچه‌ای را که به حرف من گوش نمی‌دهد. بعد به من بگویند عصبانی شو. برود در نقش پدر، پدر خودش را درک کند. حتی برود در نقش مادر. مادر خودش را درک کند. حالا جدای از این فواید فردی، وقتی که روی سن می‌رود، مثلاً می‌گویند امروز ما می‌خواهیم نقش فقراء را به تو بدهیم. نگوید نه، نه، من نقش ثروتمند‌ها را می‌خواهم. یکبار هم نقش ثروتمندها را می‌دهیم. اینها همش نقش است. تا بیاید در زندگی، بعد در زندگی به او بگویی که همه زندگی مثل آن لحظه‌های روی سن می‌ماند. یک بیل دست او بدهند، گوشه بیل شکسته باشد. بعد بگوید آقای کارگردان این بیل شکسته است من می‌خواهم بیل بزنم. آقای کارگردان می‌گوید به شما چه ربطی دارد. من دارم نقش از تو می‌‌گیرم. بعد او می‌گوید خب باشد. آخه خوب کشاورزی نمی‌کند. می‌گوید من کی از تو کشاورزی خواستم؟ داریم فیلم بازی می‌کنیم، داری تئاتر بازی می‌کنی. من دارم از تو فیلم می‌گیرم. مگر از تو کشاورزی می‌خواهم؟ این یکی از عمیق‌ترین حرف‌های علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است. ذیل آیه «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْف» تا آنجایی که می‌فرماید اینها بشارت بده به صابرین آنهایی که وقتی  «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ» ما مال خداییم. یعنی چه؟ یعنی اینکه مال من نیست من از دستم دادم. یک نقش موقتی است من دارم بازی می‌کنم. مثلاً طرف از روی سن پایین بیاید در سن مادر او از دنیا رفته است. از سن پایین بیاید هنوز دارد گریه می‌کند. همه به او می‌گویند دیوانه واقعاً که آخه اینطوری نیست.
شریعتی: تمام شد.
حجت الاسلام پناهیان: علامه می‌فرماید این امتیاز قرآن نسبت به تعلیمات همه انبیاء گذشته است، که می‌آید ریشه حال بد را می‌سوزاند خداوند متعال با رفع مالکیت. من که این مال خودم نبود که. آقا ما الآن داشتیم خدمت شما می‌آمدیم، یک ماشینی با یک ماشین دیگری در ده تا خیابان آن طرف‌تر تصادف کرد. گفت خب حالا من چکار کنم؟ گفت هیچی سپر آن کنده شد. شما می‌گویی که خب من حالا چکار کنم. سپر ماشین خودت هم کنده شد باید همین را بگویی. این تربیت دینی است. وقتی که همه چیز امتحان است، مال من نیست، احساس تعلق نکنم، چه اتفاقی می‌افتد؟
شریعتی: خیلی باید بزرگ شده باشی به این نگاه برسی.
حجت الاسلام پناهیان: مردم ممکن است به بنده و شما مثلاً بوده با هم یک جایی فرودگاه بودیم، بیرون بودیم، بیایند عکس بیایند. با مای حقیقی که عکس نمی‌اندازند. با این پوسته ظاهری ما عکس می‌اندازند. دیدن اینکه دارد حرف می‌زد خدایا تو این نقش را دادی. من نباید قاطی بکنم. بگویم من هستم. ببین چطوری امتحان ریشه همه بدی‌ها را می‌سوزاند. خود حقیقی آقای شریعتی چی هست؟ حتی پدر این فرزندان خوب هم آن خود حقیقی نیست چون روز قیامت اینها را جدا می‌کنند. «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه» هر کسی از دیگری فرار می‌کند. این چسب‌هایی که الآن هست اینها فرومی‌ریزد و هر کسی خود حقیقی‌اش می‌شود. و این خود حقیقی از دیگری فرار می‌کند. بعد البته به دلیل محبت خدا پیوند دوباره ایجاد می‌شود ولی مثل هنگام جان دادن است که در قبر جدا می‌کنند. خود حقیقی ما چیست؟ آن لحظه‌هایی که پاسخ امتحان الهی را می‌دهیم، آن خود حقیقی ما است. آن خود حقیقی با این ظاهر متفاوت است. امام گول ظاهر خودش را نخورده بود. در نماز شب گریه می‌کرد خدایا من را با حاج عیسی محشور کن. آقا شما رهبر انقلاب هستید، آقای شما ان‌شاءالله مقدمه‌ساز ظهور هستید. آقا شما پیچ تاریخی را برای تاریخ امت اسلامی آغاز کردید. آقا شما، فدای حاج عیسی ولی آقای حاج عیسی کجا و شما کجا. این حرف‌ها چیه؟ ایشان نقش خودش را که چایی ریختن است خوب ایفا کند، نمره‌اش 100 می‌شود. من هم اگر نقش خودم را خوب ایفا کنم تازه می‌شوم 100، تازه می‌شوم همنشین او. بعد خدا برای پیامبران الهی همنشین در مردم عوام معرفی می‌کند و اینکه من به او نقش اینطوری دادم، به تو هم نقش اینطوری. نقش‌های خود را 20 بازی کنید من درصدی حساب می‌کنم. این آدم را از چی خلاص می‌کند؟ از چه فشارهای روحی‌ای؟ از چه بدی‌هایی؟ موضوع امتحان. بعد متأسفانه در آموزش‌های دینی ما، نه جزء اصول دین است و نه جزء فروع دین. پس امتحان چه می‌شود؟
شریعتی: چقدر تو را تنظیم می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: واقعاً تو را تنظیم می‌کند. از ما دارند امتحان می‌گیرند. آقا همه زندگی امتحان است نه فقط سختی‌ها. خوشی‌ها هم امتحان است. حتی این روز و شب، حتی این وضعیت طبیعی بدن نیاز به خواب دارد. نیاز به غذا خوردن دارد، نیاز به دستشویی رفتن دارد، اینها همش حتی فسلفه این مسائل را از امیرالمؤمنین علی (ع) پرسیدند. فرمودند فلسفه این بر این است که تکبر آدم‌ها را بگیرد. دوباره در آنجا ما یک محنتی داریم می‌کشیم برای یک اتفاقی که در آن منِ پنهان ما بیفتد. خدا نمی‌توانست یک جوری ما را بیافریند که غذا بخوریم تبدیل به انرژی شود و مثلاً یک اتفاقات بدی که نمی‌خواهیم اسم آن را نیاوریم روزمره ما می‌رویم برای حاجت و اینها، برای ما نیفتد. چرا نمی‌توانست؟ مگر در بهشت زندگی ما اینطوری نیست؟ کسی از اینطور مسائل ندارد. خب چرا این کار را نکرد؟ یک امتحان است. این هم اسم آن امتحان است. اصلاً فرم زندگی ما.
شریعتی: یعنی اصلاً دنیا و زندگی ما اینطوری طراحی شده است.
حجت الاسلام پناهیان: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ» مرگ و زندگی را من برای امتحان آفریدم. حالا در این دنیا چه اتفاقی می‌افتد؟ آقای شریعتی پدر و مادرمان را که ما خودمان انتخاب نکردیم. زمان به دنیا آمدن و مکان را که انتخاب نکردیم. قیافه خودمان را هم که خودمان امتحان نکردیم. در ارتباط با بقیه زندگی خود هم 90 درصد آن چیزهایی که خودمان انتخاب کردیم باز انتخاب نکردیم. هیچ نقشی در آن نداریم. مثلاً طرف فکر می‌کند که برای انتخاب همسر خودش همسر خودش را انتخاب کرده است. یا مثلاً رشته خود را خودش انتخاب کرده است. آنجا هم در یک فضایی خدا چهار تا گزینه جلوی شما گذاشته است، بعد آن هم تازه دلت را به یک سمتی می‌برد، تصرف هم می‌کند، بعد ما واقعاً اینها را انتخاب نکردیم. آیا ما حق نداریم یک زندگی‌ای داشته باشیم که همه اینها را صفر تا صد خودمان انتخاب کنیم؟ می‌شود قبل از این دنیا خودمان انتخاب کنیم؟ نمی‌شود. چون نبودیم. ما که نبودیم انتخاب کنیم. آیا ما دوست نداریم اینها را خودمان انتخاب کنیم؟ خدا می‌فرماید چرا. همین که به ذهن تو رسیده است، من در ذهن تو این را گذاشتم والّا مثل بره‌ها و ببه‌ای‌ها اصلاً در ذهن تو نمی‌انداختم. بره‌ها هیچ‌وقت به ذهن‌شان نمی‌آید کاش ما تعبیر خودمان را انتخاب می‌کردیم. خب به ذهن ما رسیده است خدا اجازه داده است. پس جواب دارد. خب خدایا ما کجا همه اینها را برای خودمان انتخاب کنیم؟ می‌فرماید در این دنیا که آمدی من اینها را عاریتی، موقتی برای امتحان به تو می‌دهم. تو امتحان پس بده، این امتحان قشنگ را، بعد برای وارد شدن به زندگی حقیقی‌ات که در آن دنیا هست، یک زمانی را من در اختیار تو قرار می‌دهم، همه آن را خودت انتخاب کن.
شریعتی: اینجا باید تمرینت بدهم. ورزت بدهم، امتیاز بگیری.
حجت الاسلام پناهیان: امتیاز بگیری. با آن امتیازهایی که می‌گیری، به تناسب او سطح انتخاب خود را برای عالم آخرت بالا می‌برم. بچه‌ها پای بازی کامپیوتری می‌نشینند کاراکتری که می‌خواهند در آن نقش بازی کنند را انتخاب کنند.
شریعتی: بله، می‌خواهند بازی کنند.
حجت الاسلام پناهیان: ما در واقع در قیامت همین کار را می‌کنیم. می‌گویند خب حالا در اختیار خودت. خانه‌ات را انتخاب کنم، همسرت را، نوع تفریحات خود را. همه چیز را.
شریعتی: حالا باز یک مثال دم دست‌تر. بچه‌ها تا وقتی کودک هستند از نوزادی‌شان، تا یک سنی پدر و مادر لباس خود را حتی انتخاب می‌کند، غذای‌شان را انتخاب می‌کند. بعد که بزرگتر شدند دیگر خودشان می‌توانند انتخاب کنند.
حجت الاسلام پناهیان: تا یک حدی انتخاب می‌کنند. ما زیاد هم نمی‌توانیم انتخاب کنیم ولی تا یک حدی. همین تفاوت را ببینید. ما به جایی می‌رسیم که برای حیات آخرت همه چیز را خودمان انتخاب می‌کنیم. مدل خانه آخرت خود را هم خودمان انتخاب می‌کنیم. به حدی که ما در آخرت می‌رویم، هر چه می‌بینیم می‌بینیم این طراحی دقیق خود ما است. اینجا چیست؟ اینجا خداوند متعال می‌فرماید اصلاً تو چرا می‌خواهی انتخاب کنی؟ اینها که امتحانی است. اینها که برای اینکه تو در آن نقش بازی کنی؟ اینها که برای نمره گرفتن است. چه فرقی برای تو می‌کند. ول کن. اصلاً وقت خود را نگذار. تو روی ویلچر نشستی یا داری راه می‌روی. به این چیزها چرا فکر می‌کنی؟ اصلاً وقت خود را نگذار برای اینکه قصه این مسائل را بخوری. مگر اینها مال تو است؟ مگر اینها می‌ماند؟ اینها که شادی هم ندارد. موقت دارند به شما... مثلاً من دوست دارم یک ماشین آخرین مدل داشته باشم، یکدفعه یکی از رفقا بگوید فلانی بدو بدو بیا اینجا یک روز مرخصی بگیر یک کار برای تو دارم. می‌گویم چی هست؟ می‌گوید نقش یک ثروتمند باید بازی کنی. یک ماشین آخرین مدل هم به تو می‌دهم فقط دنبال من بیا. این هم 200 میلیون تومان برو یک لباس آخرین مدل بخر بپوش بیا ساعت 10. آن وقت شما در آن نقش می‌روی. ساعت 10 آمدی و با آن ماشین آخرین مدل و یک حس ملس خوبی هست ولی واقعاً به خودش که نمی‌گیرد.
شریعتی: من باشم می‌گویم وقت ندارم.
حجت الاسلام پناهیان: شما که خیلی شخصیت برجسته‌ای هستید. نه، به او لطف کنی. برای خودت که می‌گویی من اصلاً حالش را ندارم. ولی می‌گوید بیا به من لطف کن. قبول می‌کنی؟
شریعتی: باشد، می‌آیم. قبول می‌کنم.
حجت الاسلام پناهیان: ولی خودت را با آن لباس قاطی نمی‌کنی.
شریعتی: روی آن حساب نمی‌کنم.
حجت الاسلام پناهیان: حساب نمی‌کنی. احسنت. چرا؟
شریعتی: این نقش است. این مال من نیست. عاریه است.
حجت الاسلام پناهیان: انا لله
شریعتی: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»
حجت الاسلام پناهیان: آن برای تو می‌ماند. انا لله، ما مال خدا هستیم، هر چه هم داریم مال خدا است، و انا الیه راجعون، به سوی او برمی‌گردیم که چکار کردیم؟ او ما را فرستاد. گفت برو ببینم چکار می‌کنی. برگردی. تازه برگردی هم نگفت. برت می‌گردانم. امتحان فلسفه زندگی است. بالاتر از اینکه بگوییم حتی فلسفه دین که کسی بی‌دین باشد بگوید خب من از امتحان خلاص هستم. شما از امتحان خلاص هستی. فلسفه زندگی است. فلسفه بودن است. فلسفه خلقت است. ما چرا درسی جدا از درس دینی به نام درس امتحان نداریم؟ بعد امتحان‌های اجتماعی داریم. یک جامعه را خدا چطوری امتحان می‌کند؟ حالا جلسات بعد اجازه بدهید می‌رسیم به بحث امتحان‌های اجتماعی و اصلاً اینکه امتحان‌ها چگونه از انسان‌ها گرفته می‌شوند، انتخاباتی که در پیش داریم یک امتحان اجتماعی است. امتحان است دیگر. خدا می‌فرماید که ببینم چکار می‌کنید. من هم برنامه خود را با شما تنظیم می‌کنم. حالا خیلی حرف است درباره اینکه خدا چگونه امتحان می‌گیرد، چگونه در دنیا، چگونه آخرت، در مقابل عمل‌های ما عکس‌العمل نشان می‌دهد ولی فعلاً ما باید اساساً به امتحان درست نگاه کنیم. موقت این دنیا، ما به بعضی‌ها می‌گوییم موقت است حال آنها گرفته می‌شود. فکر می‌کنند مال خودشان است، دارایی آنها است، نقش آنها جدی است، همه چیز واقعی است به معنای عوامانه کلمه، بعد می‌گویند چرا اینها را موقت به من می‌دهی. در حالی که باید گفت این نقشی که داری بازی می‌کنی موقت است. این موقعیتی که من تو را در آن قرار دادم موقت است.
شریعتی: مثلاً اگر یک مادی فرزند خود را از دست داد، نقش مادری او موقت بوده و آنجا امتحانش را پس داده است. امتحان مادری خود را. تمام شده است.
حجت الاسلام پناهیان: موقتاً چه علاقه‌ای خدا در دل مادر نسبت به فرزند ایجاد کرده بوده است. حتی آن علاقه چیز حقیقی نیست. چی هست؟ امتحان است. موقتاً چه آروزهایی در ذهن این مادر برای آینده این فرزند در ذهن او قرار داده بوده است. این آروزها هم موقتاً در ذهن او ایجاد شده بوده است.
شریعتی: اگر خدای ناکرده آبروی تو رفت، چه اعتباری خدا به تو داده بوده است.
حجت الاسلام پناهیان: بله، این موقت بوده است. همه چیز در این دنیا موقت است. و برای چی است؟ فلسفه آن چیست؟ موقت بودن آن آزاردهنده است اگر فلسفه آن امتحان نباشد. خدایا چرا این چیز را امتحان می‌دهی؟ من خب دوست دارم زندگی‌ام است. اینها. بعد اینها را از من می‌گیری. خب موقت آزاردهنده است. خیلی چیزها موقت آن آزاردهنده است. چرا این دارایی‌ها من را می‌گیری؟ جوانی من را می‌گیری؟ فرمود آخه فلسفه‌ای که از ابتدا من اینها را به شما دادم چی بود؟ می‌‌خواستم امتحان کنم.
شریعتی: می‌گفت اگر کسی رفت نگو چرا رفت. بگو چقدر خوب شد که من فهمیدم رفتنی بود. اگر چیزی شکست نگو چرا شکست. چقدر خوب شد که فهمیدم شکستنی بود.
حجت الاسلام پناهیان: این مضامینی که الآن شما می‌فرمایید مضامین فراوانی است در بحث‌هایی که به اصطلاح به آن اخلاقی می‌گویند. من به آن می‌گویم آن بحث‌های واقعی زندگی. که می‌گویند دنیا گذرا است، دنیا موقت است. این حرف‌ها اثرش کم است، ده درصد است. یک درصد است. مگر اینکه شما به اضافه کنید. به اضافه کنید به این موضوع موقتی بودن، امتحانی بودن همه اینها را. امتحانی که شد آدم با موقتی بودن آن کنار می‌آید. امتحان را برداری دارایی جدی تو باشد، دیگر با آن موقتی بودن آن هم کنار نمی‌آیی. قبول نمی‌کنی. یعنی نفست آرام نمی‌گیرد. هی آدم را نصیحت می‌کند.
شریعتی: امتحانی بودن آن به خاطر اینکه مابه‌ازاء دارد؟
حجت الاسلام پناهیان: امتحانی بودن آن به دلیل این است که ذاتاً موقت بودن آن و نچسبیده بودن آن به تو را دعا می‌کند.
شریعتی: آن نقش. فرض بفرمایید من و شما در یک سن دبیرستان هستیم در دبیرستان خودمان. می‌دانید که الآن سن ما بالا رفته است این حقیقی نیست. شما این را می‌دانید. چون ما یک مرحله امتحان سن بالا داریم. الآن در سن بالاتر آمدیم. والّا ما همان هستیم که در دبیرستان بودیم. فرمود: جان آدمی جوان می‌ماند ولو این ترقوه‌ها و این پشت آن از شدت پیری خمیده شود. جان آدمی که عمربردار نیست. لذا من و شما یک دبیرستانی، رفتیم می‌خواهیم امروز یک تئاتر برای بچه‌ها بازی کنیم. من یک نمایشنامه، یک طرحی را به شما پیشنهاد می‌دهم یا شما مثلاً به بنده. می‌گوییم در این طرح، من می‌خواهم شما گدای سر کوچه ما باشید، من می‌خواهم برخورد خوبی با شما داشته باشم به بچه‌های اینها یاد بدهید. شما می‌گویی اتفاقاً چقدر جالب، نقش خاصی است. بعد می‌گویم یک لباس در به داغون می‌خواهم بدهم بپوشی. این لباس را تمیز شده از نظر آلودگی ولی خیلی داغون است. شما می‌گویید اصلاً چه فرقی می‌کند. می‌پوشی. این یعنی همه زندگی را اینطوری دیدن. من الآن همین لباس را اینطوری پوشیده‌ام. درست است؟ این لباس را به تو می‌دهم آن امتحان‌های من را باید پاسخ بدهی. این لباس را به تو می‌دهم آن امتحان‌های من را باید پاسخ بدهی. این عبارت نقش بازی کردن یک عبارت سخیفی است در جامعه ما. یک کمی بد است. یک کمی نقش بازی می‌کنیم. خود حقیقی‌ات باش. اگر این نبود من به شما می‌گفتم که ما همه در حال نقش بازی کردن مقابل پروردگار عالم هستیم. در این لباس عاریتی و موقعیت‌های موقت امتحانی. بعضی‌ها خیلی زندگی را جدی می‌گیرند. آقا شما شغلت چیست؟ آقا شما در چه شغلی بنا شده است امتحان قرار بدهی؟ در چه نقشی بنا است بروی؟ شما مثلاً چه درسی می‌خوانی؟ انگار مثلاً این درس خواندن جزء لاینفک حیات او است. نه، بابا. شما در چه درس خواندنی بنا است امتحان پس بدهی. درست است؟ اصلاً پدر او از دنیا رفت. شما پس من بعد بدون پدر باید نقش بازی کنی و امتحان پس بدهی. خیلی از حرارت‌های الکی زندگی را از بین می‌برد. خیلی از شادی‌های الکی زندگی را هم امتحان از بین می‌برد.
شریعتی: و این نگاه است که آن آرامش واقعی که همه ما دنبال آن هستیم القا می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. و آن ارتباط حقیقی بین خودت و کارگردان را پیدا می‌کنی. ارتباط حقیقی ما با کارگردان عالم هستی چیست؟ از امیرالمؤمنین علی (ع) پرسیدند که شما چطوری انقدر به خدا معرفت پیدا کردی؟ چه فرمود؟ خیلی جالب است. می‌توانستند بفرمایند که از بس قرآن خواندند؟ از بس رسول خدا را دیدم که تجلی جلوه حق بود. می‌توانستند بفرمایند خیلی از این حرف‌هایی که ما طلبه‌ها معمولاً می‌زنیم. درست است؟ فرمودند: «عرفت الله بفسخ العزائم». کارگردان وقتی کارهای من را می‌زند خراب می‌کند، او را می‌بینم. کارگردان است دیگر. کار دست او است. می‌گوید نه، لیوان را آمدی برداری، آب نوش جان بکنی، یکدفعه این می‌افتد زمین می‌شکند. این لیوان وقتی که شکست من نمی‌خواستم الآن تو این آب را بخوری. آهان! فهمیدم. خدایا متوجه شدم.
شریعتی: دنیا را همه را صحنه می‌بینیم.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. صحنه می‌بینیم. ما در یک صحنه‌ای داریم زندگی می‌کنیم. در آن صحنه می‌رویم خانه، مسئولیت یک کسی کنار ما است. مسئولیت فرزندان ما به دوش ما هست. آن وقت اینجا کم‌کم آدم یک هوسی، به ذهن او، به قلب او خطور می‌کند. آن چیست؟ آن است که از کارگردان بپرسد که حالا من چطوری عمل کنم به نظر تو بهتر است؟ تو می‌خواهی من چطوری اینجا نقش ایفا کنم؟ باب تکلیف باز می‌شود. اگر تو واقعاً اینطوری نگاه کردی، اینطوری احساس کردی که اینها صحنه‌های آزمایش است و من عاریتی هر چه دارم در این موقعیت قرار گرفتم، بعد کم‌کم هوس می‌کنی بپرسی الآن تکلیف من چیست.
شریعتی: چکار کنم که به چشم تو بیایم، نقش خود را خوب بازی کنم، سر جای خودم باشم.
حجت الاسلام پناهیان: بله، دقیقاً. حالا شما حساب کن این امتحان را به عنوان فلسفه حیات، به عنوان حقیقت حیات نه فلسفه حیات. آخه یک اتفاقی می‌افتد یک علت پشت پرده دارد. خود آن اتفاق امتحان است. به عنوان حقیقت حیات این امتحان بودن آن را در نظر بگیر، باید چه اتفاقی بیفتد؟ بعدش آدم آماده پذیرش تکلیف می‌شود. حالا یک کسی اصلاً فلسفه حیات را نمی‌داند. به او می‌گویی که خدا تکلیف برای تو تکلیف قرار داده است که در آن دنیا به تو پاداش بدهد والّا تو را به جهنم می‌برد. حالش از دین به هم می‌خورد. بنده تجربه یک عمر کار تبلیغی و این نقشی که خدا تو را در آن نقش قرار داده را به شما عرض می‌کنم. 99 درصد از افرادی که در جامعه ما، تنفر از دین دارند حق دارند. چون ما دین را خوب به آنها آموزش ندادیم. ما حق داریم قبل از اینکه زندگی، ماهیت زندگی، به تعبیری معنای زندگی، فلسفه زندگی، چگونگی حقیقت زندگی آنجایی که از دست ما خارج است. ما حق نداریم قبل از اینکه زندگی را معرفی کنیم، بندگی را به کسی معرفی کنیم. از بندگی متنفر می‌شود، بدش می‌آید.
شریعتی: انسانیت بعد عبودیت.
حجت الاسلام پناهیان: حالا یک وجه این، این می‌شود. ببینید ما حق نداریم قبل از اینکه ماهیت دنیا را معرفی کنیم از معاد با کسی حرف بزنیم. ناراحت هستیم که می‌‌گویی می‌خواهند تو را ببرند یک جای دیگر کبابت بکنند. یک کباب هم بدهند بخوری. هر دو آن ناچسب است. مردم الآن آیات بهشت را برای آنها بخوانی غش می‌کنند؟ واقعاً غش نمی‌کنند. آقایان بیایید بیایید می‌خواهم آیات بهشت را برای شما بخوانم. اصلاً کسی تره خورد نمی‌کند. چون اصلاً نمی‌خواهد از این دنیا به آن دنیا برود. برای چی؟ برای اینکه ماهیت این دنیا را جدی گرفته است. ماهیت این دنیا را قرار گرفتن در نقش ترومن شو نمی‌داند. شما فیلم ترومن شو یادتان هست. آن لحظه آخری که او فهمید که اینجا استودیو است و کل شهر بازیگر بودند و بیرون زد، خلاص شد، حس خوبی داشت یا نه؟ آن جوانی که نقش اصلی را داشت. وقتی ما از دنیا می‌رویم این حس را داریم. این خلاصه برنامه پس از زندگی است.
شریعتی: این بحث به نظرم بحث دامنه‌داری خواهد بود و ان‌شاءالله در جلسات آینده ادامه خواهیم داد که هر کدام از ما چه نقشی داریم و به نظرم باید نشست و فکر کرد و نشست دوباره و چند باره فیلمنامه را خواند و یک جاهایی دورخوانی کرد. ببنشینم حتی نسبت خود را با دیگران، تعاملات خود را، همه اینها را می‌شود تعریف کرد و به نظرم زندگی یک شکل دیگری پیدا می‌کند و شاید همین‌جا است که پیغمبر ما فرمود اگر چیزهایی که من از دنیای شما می‌دانستم شما هم می‌دانستید جان‌های شما احساس آرامش و آسایش می‌کرد. امیدوارم به این نگاه برسید. خیلی از شما ممنون هستم.
صفحه585 قرآن کریم
حجت الاسلام پناهیان: من می‌خواستم از همین آیات زیبا استفاده کنم. «عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏» یک نابینا، حالا ظاهراً فقیری هم بوده است. آمده پیش آن آقا نشسته است، حال او بد شده است. خدا می‌فرماید این بازی چیست که در می‌آورید. او یک نقشی من به او دادم، به تو هم یک نقشی داده است. خیلی جدی گرفتی. ریشه فضائل را علامه طباطبایی می‌فرماید رفع مالکیت خدا قرار داده است. ریشه فضائل. این در حدیث عنوان بصری هم آمده است. عنوان بصری خیلی اصرار داشت از امام صادق (ع) درس بگیرد. حضرت او را راه نمی‌داد. خیلی توسل پیدا کرد. رفت حرم و در خانه خدا و اینها. آمد امام صادق (ع) او را راه داد. بعد فرمود از من چه می‌خواهی؟ گفت آقا می‌خواهم علم و معرفت از شما. فرمود علم و معرفت به شنیدن و گفتن نیست. به خواندن و اینها نیست. این حقیقتی است، نوری است که باید در دل انسان پدید بیاید. گفت من چکار کنم این علم در دل من پدید بیاید؟ فرمود شرط اول آن این است که خودت را مالک ندانی. گفت پس اینها را چرا خدا عاریتی به من داده است؟ برای اینکه در این نقش ظاهر نشوی. نقشت را خوب بازی کنی. الآن بازیگر خوب کیست؟ بازیگر تیپ می‌گویند با بازیگر حرفه‌ای فرق می‌کند. بازیگر تیپ یک نقش را می‌تواند خوب بازی کند ولی بازیگری که هنرمند است، در هر نقشی بهترین است. حتی دیده‌اید بعضی از بازیگرها مثلاً نقش سلطان بازی می‌کنند، می‌گوید فیلم بعدی نقش گدا بازی کنند. بعد همه می‌گویند آفرین. در هر موقعیتی چقدر ایفا کن. خدا چقدر خوب نقشش را ایفا می‌کند. خدا همین را می‌خواهد. فرمود: در بلا همان حالت را دارد که در رخاء. پادشاه باشد با فقیر باشد حالش فرق نمی‌کند.
شریعتی: یک جاهایی اصلاً هنرش را به رخ می‌کشد.
حجت الاسلام پناهیان: درسته؟
شریعتی: بله، منم.
حجت الاسلام پناهیان: این خیلی قشنگ است. ما امروز خیلی به نفع حالا جشنواره فجر که گذشت و بازیگری و سینما، تب آن یک کمی پایین آمد ولی خیلی موضوع مهمی است. همه ما باید برویم. چرا ما علاقه داریم فیلم نگاه کنیم؟ چرا علاقه داریم فیلم سینمایی یا اصلاً آن کالا صنعتش، تجارت آن در جهان، خیلی صنعت پررونقی است. به دلیل اینکه طرفدار زیاد دارد. انسان‌ها چرا به دیدن این بازی‌ها، به طراحی این بازی‌ها علاقه دارند؟ چون انسان‌ها همه خداگونه هستند. این شغل خدا است که طراحی می‌کند، کاراکتر درست می‌کند، حادثه درست می‌کند، بعد این کاراکتر را در آن حادثه‌ها می‌برد تعلیق ایجاد می‌کند، بعد در آن سریال شما دنبال این هستی که کی این گره گشوده خواهد شد. اینها همه کار خدا است. و ما خودمان هم بازی خورده در این بازی‌ها و سریال‌های خدا هستیم. معمولاً به اصل ماجرا تفتن پیدا نمی‌کنیم. و واقعاً همه ما داریم در این لباس عاریتی امتحان می‌شویم یعنی صحنه‌هایی برای ما قرار داده شده است در آن صحنه‌ها نقش ایفا کنیم و در هر کدام از این صحنه‌ها هر لحظه باید به خدا بگوییم خوب بود؟ راضی بودی؟ دقت فرمودید؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام پناهیان: کارگردان یک جایی می‌گوید کات. که دیگر این صحنه‌های اینجا را گرفتیم. برویم تا یک زمان دیگر و برویم سکانس بعدی. این کارگردان ما، پروردگار عالم که به آن رب می‌گوییم، رب به معنای زمینی این شکلی آن کارگردان می‌شود. یک جا می‌گوید کات. آنجایی که دیگر ما همه نقش‌های خود را بازی کردیم و می‌خواهیم آن طرف برویم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.