اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-11-16- حجت الاسلام پناهیان-نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی ( تحولات شهیدانه زیستن )

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها و آقایان سلام. وقتتون بخیر. انشاالله که خوب و سلامت باشید. بهترین‌ها را از خدای متعال برای تک تکتان مسئلت می‌کنم. امشب شب شهادت حضرت موسی بن جعفر است باب الحوائج را تسلیت می‌گویم و امیدوارم که امشب را دریابیم و متوسل بشویم به حضرت و امید دارم و آرزو دارم که انشاالله حضرت دستان ما را خالی برنگردانند. خیلی خوشحال هستیم که با همیم در کنار همیم و با احترام و افتخار در محضر حاج آقای حجت الاسلام پناهیان عزیز. سلام علیکم و رحمت الله. خیلی خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام پناهیان: سلام و درود به همه‌ی مردم خوب و ایام دهه فجر را تبریک عرض می‌کنم، آغاز حیات دوباره امت اسلامی، شب شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام را هم باید تسلیت بگوییم. انشاالله که روزهای فرخنده‌تری مردم ما در پیش داشته باشند، مردمی که انشاالله پیشتاز هستند در آزاد و آباد کردن جهان.
شریعتی: انشاالله. حالتان چطور است؟
حجت الاسلام پناهیان: الحمدلله.
شریعتی: خدا را شکر. این هفته داریم راجع به شهادت صحبت می‌کنیم، مفهوم بلند و متعالی که هر چقدر راجع به آن بگوییم کم گفته‌ایم. بحث شهیدانه زیستن و شهادت طلبی و تمنای شهادت نکته‌ای بود که شاید بشود گفت شاه بیت کلمات و نکات جلسه قبل و جلسه قبل‌ترش بود.
آن‌هایی که شهادت طلبند یعنی شهادت را تمنا می‌کنند از خلق و خویشان پیدا است از اخلاقشان از رفتارشان. نکته این چیه؟ یعنی نگاهشان می‌کنی می‌فهمی که این‌ها شهید می‌شوند. حالاتشان، خلقیاتشان این ارتباط چگونه برقرار می‌شود؟ چه پیوندی برقرار می‌شود بین شهادت طلبی و سبک زندگی شهدا و آن‌هایی که شهیدانه دارند زندگی می‌کنند؟
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. واقعا موضوع پررمز و رازی است تحولی که در شهادت طلب‌ها پیش می‌آید. ابتدا عرض کنم که ما دوتا دوران را برای شهادت طلب‌ها و شهیدان و شهیدانه زیستن می‌توانیم تصور کنیم. یکی آن دورانی که سعی می‌کنند بچه‌های خوبی باشند و سعی می‌کنند از خدا خوف داشته باشند، خوف به معنای ترس استرس‌زا نیست، حساب ببرند، احساس حضور خدا بکنند احترام به خدا بگذارند.
دوران سعی دورانی که با کوشش مراقبت می‌کنند، تقوا را رعایت می‌کنند. این دوران یک دورانی است برای کسانی که می‌روند به سمت شهادت و شهادت طلبی ولی از یک دوران دیگری یک اتفاق دیگری رخ می‌دهد انگار یک انزالی از بالا به آن‌ها می‌رسد. آن دوران دوم زندگیشان با کوشش دیگر حرکت نمی‌کنند با کشش حرکت می‌کنند. یک بیزاری از دنیا دارند اصلاً بدشان می‌آید از دنیای ما.
شریعتی: دنیا دیگر به چشمشان نمی‌آید.
حجت الاسلام پناهیان: نه تنها به چشمشان نمی‌آید واقعا بدشان می‌آید نه این‌که بدشان بیاد بخواهند مثلاً با کسی بد رفتاری بکنند ولی متنفر هستند از این‌که در این دنیا بمانند. تنفر یعنی می‌خواهد فرار کند.
شریعتی: (الدنیا سجن المومن) .
حجت الاسلام پناهیان: واقعا احساس سجن می‌کند. این دو دوران را در زندگی همه کسانی که اهل شهادت هستند می‌شود دید. برای بعضی‌ها از سال‌ها قبل رخ می‌دهد برای بعضی‌ها از ماه‌ها قبل برای بعضی‌ها از روزها قبل.
این دوران دوم یک مفهومی برای این‌ها قابل درک می‌شود به نام لقاء الله. ما آن چیزی که آن‌ها شهود می‌کنند را امروز در موردش حرف بزنیم. نمی‌توانیم این‌جا آن را به تصویر بکشیم حتی با الفاظ ولی در مورد لقاء الله باید ما فکر کنیم. یک اتفاقی در زندگی انسان می‌افتد به عنوان بزرگ‌ترین اتفاقی که در عالم حیات برای هر انسانی وجود دارد، بسیار هیجان‌انگیز، بسیار تکان‌دهنده یعنی شما صد سال هم عمر کنی می‌توانی همه آن صد سال در هیجان آن لحظه باشی. آن لحظه لحظه ملاقات خدا است.
بیاید امروز اصلاً اسم مرگ را نیاوریم یک چیزی فراتر از آن اصلاً شما از مرگ صحبت نکنید مثل این‌که حالا زمان قدیم بیش‌تر اینطور بود الان دیگه این‌قدر فضاها باز شده اصلاً این حرف‌ها قابل درک نیست اصلا مثلاً یک آقا دامادی عروس خانم را می‌خواستند ببینند در مراسم خواستگاری در مراسم عقد. این تعابیری که برای وصال به کار برده می‌شود یک هیجانی داشت قدیم‌ها. خب این هیجان‌ها را در مثال‌های دیگری هم می‌شود زد آن‌جایی که مثلاً هیجان گل زدن است، هیجان یک موفقیت خیلی بزرگ است، هیجان یک موفقیتی که مردم همه اقبال می‌کنند مثلاً بالای سن می‌روند و همه برای آن کف می‌زنند، جایزه می‌برند در جشنواره‌ها، نمی‌دانند کی برنده می‌شود همه سوت و کف می‌زنند. این‌ها هیجان دارد. خداوند ما را برای این هیجان‌ها آفریده است و خدا خودش پاسخ بزرگ‌ترین هیجان انسان است.
این دنیا دنیای غیرحکیمانه‌ای خواهد بود اگر ما که اهل هیجان هستیم هیچ هیجان بزرگی نداشته باشیم و در انتظار ما نباشد و ما با آن ارتباط برقرار نکرده باشیم.
لقاء الله آن لحظه ملاقات خدا است که بالاترین هیجان چون خود او خالق این هیجان‌ها است حالا دیدن خود او چقدر هیجان دارد. او وقتی این هیجان را در انسان آفرید یقیناً بزرگ‌ترین تجربه هیجان را هم فکر کرده برای انسان و تدبیر کرده و انسان به آن خواهد رسید.
گاهی از اوقات برای رفتگان باید انسان این‌طور برخورد کند خوش به حالش آن هیجان زیبا را درک کرد، آن هیجان باشکوه.
لقاء بعد از این دنیا اتفاق می‌افتد. دقیقاً بعد از این دنیا لقاء الله اتفاق می‌افتد. آن وقت آن شهدا در مرحله دوم زندگی‌شان که دیگر با کوشش کار خوب نمی‌کنند با کشش، یک جاذبه‌ای آن‌ها را می‌کشد.
آن دوران لحظه شماری می‌کنند برای شهادت به خاطر چی؟ به خاطر مسئله لقاء الله. آن وقت کسی مشتاق لقاءالله شد (سلا عن الشهوات) دیگر تعابیر مختلفی دارد، از دنیا بدش می‌آید. دنیا خیلی خوب است ولی بدش می‌آید مثلاً شما یک خانمی را که مسن است یک آقایی مثلاً تو سن و سال ما است یک اسباب بازی کوچکی به آن بدهند چیز بدی هم نیست آن را دور هم نمی‌اندازد ممکن است یک بچه گیر بیاورد و بگوید بیا این مال شما ولی با آن به شوق نمی‌آید دیگر چون بزرگ شده است اصلاً از آن دوران گذشته.
شریعتی: و حالا شهدا و آن‌هایی که شهیدان زندگی می‌کنند از دنیا بزرگ‌تر شده‌اند.
حجت الاسلام پناهیان: ببینید تجربه کوچکش را شاید بعضی‌ها پیدا کنند بدون این‌که بفهمند چی است. می‌گویند هیچ چیز در این دنیا ما را خوشحال نمی‌کند. خیلی عالی است خب برو دنبال آن چیزی که خوشحالت می‌کند. می‌خواهد برگردد به دنیا و یک اسباب بازی جدیدی پیدا کند با آن خوشحال بشود. حتی بعضی‌ها ممکن است این‌ها را آدم‌های افسرده‌ای تلقی کنند. دنیا آخرش همین است. همه باید به این‌جا برسند. آن‌هایی که هیجان دارند هنوز در دنیا آن‌ها هنوز خیلی کوچک هستند. تو بزرگ‌تر شدی.
شریعتی: و هی سعی می‌کنند اسباب بازی‌هایشان را بزرگ‌تر کنند.
حجت الاسلام پناهیان: یا اسباب بازیشان را عوض کنند اصلا اسباب بازی که بزرگ‌تر نمی‌شود حالا به قول شما بزرگ‌تر رنگش عوض بشود تنوعی ایجاد بشود ولی آخرش آدم خسته می‌شود. چقدر آدم هر روز غذا بخورد چقدر آدم هر روز بخوابد چقدر آدم هر روز مایحتاجی که گرفتارش هستیم، این‌ها هیچ کدوم هیجان ندارد.
واقع مسئله چون ما داریم درمورد شهادت و شوق به لقاء الله صحبت می‌کنیم باید این‌ها را صریح بگوییم. واقعش این دنیا با همه زیبایی‌هایش حرفی برای انسان برای گفتن ندارد. انسان روحش بزرگ‌تر از این حرفا است. که چی حالا که چی؟
شهیدانه زیستن یعنی این‌که در مرحله دوم، مرحله اول تلاش می‌کند که بچه خوبی باشد انگار مثلاً سان دارد می‌بیند معبودش و می‌خواهد خودی و جوهری از خودش نشان دهد و من را بپسندد ولی وقتی پسندید این دیگر حالش عوض می‌شود. خدا شاهده آقای شریعتی شما سنتان خیلی قد نمی‌دهد به دوران جبهه واقعاً دور پلک چشم بچه‌هایی که می‌افتادند در مرحله دوم تغییر می‌کرد اصلاً نگاه‌ها متفاوت می‌شد یعنی شما احساس می‌کردی که یک پیرمرد عارف سالک در چهره این جوان است که در روایت داریم (خیر شبابکم) بهترین جوانان شما کسانی هستند که به پیرمردهایتان شبیه باشند (من تشبه بکهولکم) .
نه این‌که مثل یک پیرمرد فرتوت و فرسوده باشد، پختگی دارد.
وصیت‌نامه‌های شهدا همین‌طور است. من قبل از این‌که این بحث لقاءالله را بگویم دوستان یک صحبتی می‌کردیم بنا شد که یک نوجوان را که شاید جوان‌ترین شهید دفاع مقدس باشد صوتش و تصویرش را پخش کنند و ما این‌جا بشنویم. بعد ایشان به مامانش می‌گوید: (مادرش الان هست من از همین جا سلام می‌کنم و ارادت خودم را به مادر بزرگوار این شهید تقدیم می‌کنم. پدرشان به رحمت خدا رفته‌اند) یک نواری را ضبط می‌کند خودش با ابتکار خودش. کم‌تر شهیدی این به ذهنش رسید دو سه تا شهید شاید باشند. این وصیت ‌نامش را ضبط می‌کند یعنی وصیت‌نامه صوتی. من خواهش می‌کنم حالا اسم این شهید رضا پناهی است که ایام سالگردشان هم نزدیک است. آن شهید قبلی که ما صحبت می‌کردیم شهید صادقی بلافاصله بچه‌ها گفتند فلانی خبر داشتی که ایام شهادتش است؟ گفتم نمی‌دانستم. خیلی اتفاق‌های عجیبی در ماجرای شهدا است. من خواهش می‌کنم حالا غیر از این برنامه جوهر صدای این شهید را بهش توجه کنند دوستان. بروند اینترنت و برای خودشان دانلود کنند. من در گوشی خودم این را نگه داشتم، خیلی کم چیزی نگه می‌دارم. جوهر این صدا سرشار از تجربه و پختگی صداقت عشق اعتقاد و استحکام.
شریعتی: یک نوجوان ۱۴، ۱۵ ساله؟
حجت الاسلام پناهیان: کم‌تر از این بوده یعنی این سوت برای ۱۲ سالگی‌اش است بلکه ۱۱ سالگی. من اگر این شهید را تعریف کنم خواهند گفت که حرف‌های مبالغه‌آمیزی در سیمای جمهوری اسلامی گفته شده.
خواهش می‌کنم خود دوستان بروند مطالعه کنند. حالا اگر صوتش است پخش کنید.
شریعتی: بله آماده است. قرار است که بشنویم. صدای شهید رضا پناهی را در سمت خدای امروز خواهیم شنید.
وصیت‌نامه شهید رضا پناهی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. (من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عشقنی عشقت هومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلی دیته ومن علی دیته فانا دیته) که مرا طلب می‌کند می‌یابد مرا و کسی که مرا بیافت می‌شناسد مرا و کسی که مرا دوست داشت عاشقم می‌شود و کسی که دوستم بدارد عاشق من می‌شود و کسی که عاشق من می‌شود منم عاشق او می‌شوم و کسی که من عاشق او بشوم او را می‌کشم، کسی را که من بکشم خون بهایش بر من واجب است پس خون‌بهای او من هستم (انا لله و انا الیه راجعون) ما همه از خداییم و بازگشت همه به سوی اوست (ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) آنانی که در راه خدا جهاد می‌کنند و در راه خدا کشته می‌شوند نپندارید که مرده‌اند بلکه آن‌ها زنده‌اند و در پیش خدای خود روزی می‌گیرند.
هدف من از رفتن به جبهه این است که اولاً به ندای (هل من ناصر ینصرنی) لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه‌ای که امام عزیزمان بارها در پیام‌ها تکرار کرده و هر کس که قدر دارد واجب است که به جبهه برود و من می‌روم تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی بیاید که تمام ملت‌های زیر سلطه آزاد بشوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی‌تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می‌روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند حتی اگر شهید شدم چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده‌ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان هستم و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود تا این‌که به الله برسم و به حق که ما می‌رویم که حسین را و خمینی امام خود را یاری کنیم و پیام من به دوستان و آشنایان خود و تمام امت شهیدپرور این است که قرآن می‌فرماید (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا) .
بابا مامان خداحافظ شیرت را حلالم کن، بابا تو هم مرا حلال کن. بابا تو این همه زحمت‌هایی که برایم کشیدی نمی‌دانم چه جوری آن‌ها را جبران کنم و نمی‌دانم با چه زبانی از شما تشکر کنم. بابام مواظب مامان باش. خداحافظ.
شریعتی: یاران به بسم الله گفتن رد شدند از رود/ من ختم قرآن کردم و مغلوب گردابم
آدم وقتی این بچه‌ها را نگاه می‌کند مثل رضا ۱۲ سال، ۱۳ سال چه افقی چه جهان بینی چه نگاهی و به نظرم دم مسیحایی امام بود که یک چنین معجزه‌ای را در قرن معاصر به ما نشان داد. روحش شاد و این‌طور می‌شود که بزرگ شدن، رد شدن از این دنیا، وارد شدن به برزخ حتی در این دنیا سن و سال نمی‌شناسد.
حجت الاسلام پناهیان: یک نکته خیلی مهم در این صوت آن صداقتی است که می‌بینم در آن موج می‌زند (فطرت ناب دست نخورده) خیلی استحکام، محکم می‌گوید من عاشق خدا هستم و چیزی جز شهادت نمی‌تواند مرا آرام کند. خب این یک تحول است یک چیزی نیست که انسان به سادگی آن را پیدا کند. آن وقت آن ملاقات خدا که دوست دارد مشتاقانه برود ملاقاتش آن‌قدر برای این فرد هیجان‌انگیز است آن‌قدر دوست دارد آماده باشد که می‌بیند جز با قطع قطعه شدن و کشته شدن در راه خدا این لحظه باشکوه را نمی‌تواند برگزار کند. می‌رود شهادت طلب می‌شود و واقعاً خداوند متعال تمام جاذبه‌های دنیا را، من به این جاذبه‌ها احترام می‌گذارم جاذبه خانواده، جاذبه‌های عاطفی، جاذبه‌های مادی، جاذبه‌های اجتماعی، این‌ها را خدا قرار داده ولی خداوند متعال می‌فرماید این‌ها متاع قلیل است، کم است برای تو. این‌ها را گذاشته برای آشنایی ما با یک جاذبه بزرگ‌تر. ایمان به غیب به چی می‌گویند؟ تفکر برای چی است؟ برای این‌که بگوییم این‌ها خیلی قشنگ است این دنیا گل و بته این آهنگ این‌ها خیلی زیبا هستند از این‌ها زیباتر خداوند نداشت به من بدهد، یک از این‌ها زیباتر آدم بگوید دنبال از این‌ها زیباتر برود بعد از این‌ها زیباتر خودش است.
یک مثال خیلی ساده بزنم. خدا مثل آشپزی نیست که آشپز را نشود خورد ولی غذایش خوشمزه است مثل نقاشی نیست که نقاش را نشود دید ولی نقاشی‌اش قشنگ است مثل سازنده‌ای نیست که خودش باشکوه نباشد ولی سازه‌ای که ساخته است باشکوه است. این‌ها همه برگرفته از صفات خدا است، خودش از همه این زیبایی‌ها زیباتر است و وقتی که انسان یک دفعه‌ای توجه قلبی می‌کند به خودش، از این دنیا دست برمی‌دارد و دل می‌برد نمی‌تواند. این شهید را شما بروید در خاطراتش ببینید بیچاره کرد فرمانده‌های جبهه را. هی به آن‌ها می‌گفت جثه من کوچک است من را برای اطلاعات عملیات بفرستید دشمنان من را نمی‌بیند. می‌گفت همه گردان همه لشکر علاف این شده بودند که این بچه را چگونه راضی کنیم که برگردد بعداً وقتی هم که حرف می‌زده با بقیه ان‌قدر پخته صحبت می‌کرده همه را مرعوب می‌کرده یعنی می‌ماندند به این چی بگویند. وایمیستاده می‌گفته به چه استدلالی می‌خواهید بگویید من بچه هستم بعد عملیات انجام می‌داده. خیلی تلاش کرد. اولش شوخی می‌گرفتن آن را حالا یک بچه‌ای است احساساتی شده بعد حرف‌هایش را که می‌شنیدند، حرف‌هایی که از او می‌شنیدند می‌دیدند نه این حرف‌ها خیلی عمیق است. یک قدرت بیان عجیب و غریبی. مادرشان می‌فرمایند یک شهید آورده بودند در کرج ما رفتیم تشییع جنازه. این رفت بالای درخت و داشت نگاه می‌کرد. حالا چند سال قبل از شهادتش است. مادرشان به بنده می‌فرمودند این رفیق ما که با من بود می‌گفت: یک زمانی بچه‌ها از مرگ می‌ترسیدند از قبرستان فرار می‌کردند. بچه تو ببین با چه اشتیاقی بالا رفته و دارد نگاه می‌کند. بچه بیا پایین چیه داری نگاه می‌کنی مثلاً می‌خواسته تلخی مرگ و قبرستان را بگوید. گفته: یعنی چی؟ چرا نگاه نکنم؟ این مسیری است که همه باید بروند، من خودم همین جا به خاک سپرده خواهم شد می‌خواهم ببینم این مراحل را. تقریباً زیر همان درخت محل دفنش قرار می‌گیرد. اصلاً این‌ها یک جور دیگر دنیا را نگاه می‌کنند.
موضوع لقا الله را باید برایش وقت گذاشت.
من حالا بروم سراغ این‌که آدم چگونه آن مکاشفه را درون خودش مقدمه‌سازی کند.
شریعتی: این شهید رضا پناهی و این حرف‌هایی را که شنیدیم یک بخش عمده‌اش به معرفت نفس برمی‌گردد یعنی خودش را در همین سن خوب شناخت و فهمید که باید خودش را به خدا بفروشد و این جز با شهادت میسر نیست.
حجت الاسلام پناهیان: من تعبیر شما را یک ویراستاری بکنم. فرمودید که فهمید خودش را باید به خدا بفروشد، این درست است من فقط می‌خواهم ویراستاری بکنم. فهمید که کسی را جز خدا نمی‌خواهد نمی‌تواند جز به خدا فقط او فهمید که کسی را جز خدا نمی‌خواهد و کسی جز خدا بهای او نیست. ببینید آدم وقتی یک لذت برتری را بچشد اصلاً نمی‌تواند به لذت کهتر راضی شود. شهید حججی چی بود آن صوت کوتاهش، صوت کوتاهش به بچه‌هایش حرف زد به خانمش حرف زد گفت من دوستتان دارم ولی دعا کنید خدا من را بپذیرد. مزه یک ملاقات برتری آمده بود زیر زبانش.
پس ببینید این‌ها را دنبالش در کلاس‌های عقاید نباشید، در کلاس‌های اخلاقم که هیچ، در کلاس‌های احکام هم اصلاً و ابادا. یک اتفاق است، یک آن است یک لحظه است. بعضی وقت‌ها ممکن است یک برقی بزند برود. همین که از هیچ چیزی در دنیا خوشحال نمی‌شویم یک علامت خوب است. الان ما باید خودمان را پیوند بدهیم به پوچی نرسیم در پوچی باقی نمانیم.
شریعتی: یعنی اگر آن‌جا ماندی به همان پوچی و افسردگی می‌رسی.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقا. باید عبور کنیم پر انرژی تر و با هیجان‌تر از همه آدم‌های روی زمین زندگی کنیم و لذت بخش‌تر. ببینید آن چیزی که لذت بیش‌تری در وضع فیزیولوژی بدن انسان جاری می‌کند، انتظار و شوق رسیدن به لذت است نه خود لذت. انتظار و شوق رسیدن به لذت انرژی در انسان ایجاد می‌کند از نظر فیزیولوژی، خود رسیدن به لذت و بهره‌مند شدن از هر لذتی در دنیا آن‌قدر شوق ایجاد نمی‌کند و بالاترین شغل و انرژی را لذت رسیدن به خداوند متعال تامین می‌کند.
این توضیح را این‌جا بدهم قبل از این‌که به راه حل‌ها برسیم. ملاقات خداوند متعال مثل ملاقات هیجان انگیزترین صحنه‌هایی که در این دنیا داریم نیست چون هیجان انگیزترین صحنه‌هایی که در این دنیا است تمام می‌شود، خاطره‌اش می‌ماند چه بسا خاطره تلخش بعداً ما را اذیت بکند. هیچ اتفاق تلخی هم که نیفتد دلمان که برای آن لحظه تنگ می‌شود، دلمان مچاله می‌شود یعنی خوب‌ترین آن هم یک حسرتی در آن است یک غمی بعداً در دل ما ایجاد می‌کند. شما ایام نوروزتان را هر سال به بهترین صورت پشت سر بگذارید بعد از ۱۰ سال، ۲۰ سال هلاک می‌شوید برای سال‌های گذشته‌ای که پشت سر گذاشته‌اید یعنی واقعا انتقام می‌گیرد، هر لذتی در دنیا از انسان انتقام می‌گیرد از داشتن این نوزاد، از آن ازدواج، از آن خانه خریدن از آن شغل خوب. چه جرمی انجام دادیم از این‌ها لذت بردیم، امید داشتیم به این‌ها رسیدیم.
بعد یا از همان ناحیه ضربه می‌خوریم یا آسیبی دارد اگر آن لذت‌ها لذت‌های مناسبی نباشد، آسیب‌هایش ضربه می‌زند، از آن ناحیه ضربه نخوری آسیبشم ضربه نزند، خاطره‌اش پدرت را در می‌آورد، احساس می‌کنی دیگر تکرار نمی‌شود حتی یک زیارت خوب مگر این‌که شوق آینده در دلت باشد. جلسه قبل ما یک کمی در مورد شاکرانه و رو به جلو در واقع برکت کردن صحبت کردیم. ما همیشه باید قبل از رسیدن به بالاترین هیجان زندگیمان باشیم و اگر در دنیا افسرده می‌شویم یک علامت خوب است برای این‌که خدا بگوید این‌ها متاع قلیل است خب شما آماده‌ای برویم جلوتر. بعضی‌ها دوباره می‌خواهند برگردند دنیا ما برنگردیم به بحث قبلی‌مان حالا ما آن لحظه شوق را وقتی با خداوند متعال مواجه بشویم یک کمی از آینده‌اش هم صحبت بکنیم. روز قیامت یا لحظه جان دادن، لحظه ورود به بهشت وقتی که ما این لذت را از ملاقات خدا می‌بریم تازه آغاز ماجرا است. بار دیگر که خدا را ملاقات کنیم گویی تاکنون خدا را نمی‌شناختیم اصلاً و این هیجان تا کی ادامه دارد؟ تا ابد و فقط خدا این‌طور است. هیجانی که تازه است از نوع بکر تازه است، بکر بودنش هیچ وقت از بین نمی‌رود. در روایات است دوستان خدا هر شب جمعه از جانب خدا معرفتی دریافت می‌کنند احساس می‌کنند تا حالا خدا را نمی‌شناختند و بی‌نهایت بودن خدا یعنی این.
شریعتی: حتی این شوق تمامی ندارد ته ندارد.
حجت الاسلام پناهیان: یعنی شما این شوقی که در بچه‌ها می‌بینید برای شهادت شوقی که در حضرت امام برای ملاقات خدا که آن طور اشک می‌ریخت که حوله باید می‌بردند برای اشک ریختنش، می‌بینید این شوق بعد از لقاء الله تازه آغازش است. بهره می‌بری نه این‌که گرسنه نگهت دارد تا این شوق در تو باقی بماند، بهره می‌بری کامل. دوباره چشمت را باز می‌کنی بعد از مدهوش بودن، در روایات است سه روز این‌ها مدهوش هستند اصلاً چیزی نمی‌فهمند مست هستند حتی خدمه آن‌ها در بهشت می‌گویند خدایا این‌ها به ما توجه نمی‌کنند می‌گویند خب این پیش من بوده است شما به چشمشان نمی‌آیید. بعد از چند روز زندگی عادیشان را شروع می‌کنند دوباره سر هفته یک ملاقاتی می‌کنند اصلاً همه‌‌ی آن هیجان است.
شریعتی: و حالا این شوق را که درک می‌کنی تازه می‌فهمی چرا بزرگ‌ترین بشارت قرآن (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک) .
حجت الاسلام پناهیان: این رجعت رو دیدید، این پسر چگونه آیه انا لله و انا الیه راجعون را خواند. اصلاً در آن غم بود؟ مرگ بود سیاهی بود همش شوق بود تشییع جنازه بود؟ چه جوری گفت (انا لله و انا الیه راجعون) ما به سوی خدا برمی‌گردیم. اصلاً از مرگ حرف نزد ایشان، از یک بازگشت حرف زد. من خیلی با این کلمه کمال و بعضی از کلماتی که رایج شده مشکل دارم. ما برمی‌گردیم به اصلمان. مولوی این‌جا قشنگ گفت:
بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند
کز نیستان چون مرا ببریده‌اند از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
دلم تنگ شده برای آن‌جایی که بودم نه به چیز تازه‌ای رسیدم.
شریعتی: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
حجت الاسلام پناهیان: این وصل چه ریشه درونی دارد. آن وقت آقای شریعتی همه ما این استعداد را داریم فقط باید این حجاب را کنار بزنیم. همه می‌توانیم از این لذت بهره‌مند بشویم لازم نیست برویم از مغازه‌ای خرید کنیم.
شریعتی: ماها چشمک‌های دنیا را می‌بینیم آن‌ها نمی‌دیدند.
حجت الاسلام پناهیان: خب باید یه کاری بکنیم این‌ها در نظرمان کوچک جلوه کند. حالا چند تا پیشنهاد بدهم.
از امیرالمومنین علی علیه السلام پرسیدند: چی شد شما عاشق ملاقات خدا شدی؟ آخه همه می‌دیدند که او چقدر گریه می‌کند در فراق خدا. گفتند چی شد فرمود: محبت خدا را به خودم دیدم که برای من پیغمبر فرستاده است برای من ملائکه را فرستاده است. فهمیدم او به من توجه دارد. خیلی حرف بزرگی است. این دیگر شهادت طلبی امیرالمومنین علی علیه السلام است که وقتی رسول خدا می‌فرمود که: علی جانم ماموریت جنگی داری بیا برو، امیرالمومنین چهره‌اش برافروخته می‌شد روایت را دارم می‌گویم بعد حضرت زهرا سلام الله علیها خب یک کمی نگران می‌شدند بالاخره جنگ و جهاد در معرض شهادت قرار گرفتن است. در روایت رسول خدا فرمودند: فاطمه جان علی برمی‌گردد. سالم از این نبرد باز خواهد گشت. دیدند امیرالمومنین چهره‌اش متغیر شد بعد می‌فرمودند: علی جانم یک روزی تو هم به شهادت خواهی رسید. اصلاً با این حرف او را آرام می‌کردند.
آن داستان حالا ما اصطلاحا می‌گوییم پاتختی حضرت زهرا سلام الله علیها که رسول خدا آمدند و دیدند فاطمه عزیز و دلبندشان آن لباس عروسی را ندارند، لباس نو را گذاشته‌اند کنار. حالا ما می‌گوییم لباس عروسی مردم یک چیزی در ذهنشان بیاید، لباس نویی برای خانه شوهر داشتند. فرمودند آن لباس نو چی شد من خریده بودم برای تو؟ با شرم و حیای مخصوصی عرضه داشتند که پدر دیشب در مسیری که می‌آمدیم مستمندی به من مراجعه کرد. من گفتم چیزی ندارم ولی بیا خانه و بعد آن لباس قدیمی خودم را پوشیدم و لباس جدید را به او دادم. شما گفتید که لباس بهتر را باید بدهم. جبرئیل همان موقع نازل شدند و فرمودند: الان فاطمه زهرا هر دعایی داشته باشد خداوند مستجاب می‌کند چون آن صدقه را مخلصانه داده است. فرمودند: فاطمه من الان یک دعای مستجاب داری چه می‌خواهی؟ حضرت زهرا یک کمی تعمل کردند گفتند: من الان هیچ چیزی جز یک حاجت ندارم همان یکی را بگویم؟ بله بگو فاطمه من. من الان هیچ حاجتی جز ملاقات خدا ندارم.
این شوق خیلی چیز عجیبی است. این باید کشف بشود باید شهود بشود.
چند تا مراقبت است:
1- تفکر کنیم درباره این‌که خدا ما را دوست دارد. اگر تفکر کنیم درباره این‌که خدا ما را دوست دارد کم کم چشمه‌های محبت ما هم باز می‌شود. این دعایی است که امیرالمومنین علی علیه السلام به ما گفت حالا من راه امیرالمومنین علی علیه السلام برای این‌که سخت است یک کمی آسان‌ترش کنم.
ما چه جوری بفهمیم که خدا ما را دوست دارد؟ زیاد کربلا برویم. زیاد محضر امام حسین و روضه برویم. برای ما شهید شد امام حسین برای ما قطعه قطعه شد. شهید صدر می‌فرمود: برای خدا یعنی برای مردم. اگر امام حسین نمی‌خواست دین برای ما بماند، پیامبر ما بماند خداوند هرگز راضی نمی‌شد ولی خودش این‌جوری شکنجه شود، برای چی شکنجه کند ولی خودش را یعنی شکنجه نکند، اجازه بدهد، قربانی شدن را اجازه بدهد. اگر یک معامله‌ای بود بین اباعبدالله الحسین و خدا مثل حضرت ابراهیم می‌شد. پسرت را قربان کن آماده شد قبول آقا بلند شو برو. ما که سر بریده از تو نمی‌خواهیم، قبول است تو امتحانت را پس دادی. ولی این‌جا اجازه داد خدا قربانی تا آخر رفت این یعنی چی؟ برای این‌که اثرش روی ما باقی بماند.
شریعتی: (و لیستنقذ عبادک من الجهاله) .
حجت الاسلام پناهیان: واقعا آن عظمت و مصیبت اباعبدالله الحسین پشتش یک حرف بزرگ خوابیده است. خداوند می‌گوید من چگونه به شما بگویم من شما را دوست دارم. حسینم را دادم هزینه کردم فاطمه زهرا را دادم. امیرالمومنین است که می‌فرماید: دیدم پیامبر را به سوی من فرستاد فهمیدم به من علاقه دارد خدا.
ما چی؟ ما باید بگوییم دیدیم فاطمه قربانی شد، علی قربانی شد، حسنین قربانی شدند. خیلی جلسه روضه برویم و از جلسه روضه این را فهم کنیم. خدا شاهده من یک بار کنار ضریح این‌هایی که اول می‌روند زیارت گاهی دیوانه می‌شوند خل می‌شود یک حالی پیدا می‌کنند به هم می‌ریزند. یک جوانی می‌فهمیدم این اتفاق برایش افتاده است. هی کنار ضریح امام حسین خودش را به زمین و زمان می‌زند بعد می‌گفت حسین نه به خاطرم من نه، به خاطر ما نه به خاطر من نه، من ارزشش را ندارم من نمی‌توانم پاسخ بدهم به خاطر من شهید نشو. حالا من دارم مرتبش را می‌گویم دیگه اصلاً یک حال بدی پیدا کرد به زور بردنش بیرون و درست داشت می‌گفت. ما اصلاً نمی‌توانیم پاسخ بدهیم. پس این یک راه.
2- راه دیگر این‌که سر دنیا ذوق زده نشویم، حسرت زده نشویم، مسابقه نذاریم، حرص نخوریم، حسادت نکنیم. واقعا لذت‌های دنیا ارزشش را ندارد. این را اگر عمیقاً درک کنیم جا باز می‌شود برای دیدن لذت ملاقات خدا و می‌فهمیم ما فقط برای او هستیم برای خودش هستیم.
اگر ما سر دنیا یک کمی خودمان را کنترل کنیم بگوییم آره این دنیا خیلی خوب، خیلی زیبا خیلی جذاب این‌جاها خیلی این چیزها زیاد است. داشتم با جمعی از شهدا زمان عملیات بیت المقدس بود قبلش در اهواز راه می‌رفتیم کنار رود کارون خیلی هوای خوبی داشت و ما تهرانی‌ها اگر هم‌چین هوایی آن هم در ایام بهار ایام بعد از عملیات فتح المبین بود هوا هنوز گرم نبود خیلی هوای دلچسبی بود. بچه‌ها به همدیگر می‌گفتند وای چه هوایی. یکی از بچه‌ها که در جمع ما بود و البته به شهادت رسید گفت بله واقعاً هوای خوبی است ولی هوای بهتر پیش خود خداست یعنی واقعا تظاهر نمی‌کرد ما می‌شناختیم همدیگر را. اصلاً آن طرف زندگی می‌کرد این‌جا بدنش بین ما بود تعبیر روایات.
ما اگر بدانیم هرچی لذت در این دنیا است نوش جان هر کسی که این لذت‌ها گیرش بیاید خداوند انشاالله همه گرفتاری‌ها را هم برطرف کند ولی این‌ها برای ما چیزی نیست. خداوند باید برای این لذت‌ها به ما پاداش بدهد بگوید عزیزم ببخشید مجبور شدی غذاهای دنیا را بخوری که بعدش کیفت ان‌قدر کم باشد بعدش هم بروی برای رفع مزاحمت‌ها که همین غذا برایت ایجاد می‌کند، خدا به انسان می‌گوید غذا می‌خوری سیر می‌شوی سنگین می‌شوی حالت بد می‌شود. ما تا می‌خوابیم می‌گوییم آخ جون یک جای خواب گیر آوردیم بگیریم حسابی استراحت کنیم کیف کنیم، باید یه کاری کنیم خدا بگوید ببخشید من در این دنیا برایت خواب قرار دادم اصلاً تو چرا باید بخوابی، چرا نباید ۲۴ ساعته لذت ببری.
ماها گاهی از اوقات فکر می‌کنیم نمی‌شود. بابا می‌شود همه این‌ها شدنی است.
حضرت موسی بن عمران آن چند روز نه غذا خورد نه خوابید نه نوشید چون غرق ملاقات خدا بود.
بعد پیامبر اکرم می‌فرماید: وقتی که حضرت موسی آمد بین مردم مردم با آن حرف می‌زدند مشمئز می‌شد. ذائقش با این‌جا سازگار نیست. پس دو تا راه حل: یکی محبت خدا و درکش و اولیای خدا و قربانی‌هایی که داده. امروز شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام ما با چه حسی می‌رویم در جلسه روضه امام موسی بن جعفر علیه السلام؟ با این حس. امام موسی بن جعفر علیه السلام که خودش به لقاء الله پیوست. امام موسی بن جعفر علیه السلام که دوست داشت یک گوشه‌ای خلوت برای مناجات خدا پیدا کند.
او که در بلا هم می‌چشم لذات او/ مات اویم مات اویم مات او
هزار سال گذشته بیش‌تر از شهادت ایشان. وقتی آدم می‌رود این تأمل و افتادگی که یک عزادار دارد از این‌جا است که می‌گوید او به خاطر من این زجر را کشید یعنی این را علامت محبت امام موسی بن جعفر علیه السلام به خودش می‌بیند. در روایت است امام موسی بن جعفر علیه السلام مختار شد که انتخاب کند هل من ناصر ینصرنی بگوید و شیعیان را دعوت کند به دفاع از خودش یا غریبانه و معصومانه به شهادت برسد در سکوت. حضرت دومی را انتخاب کرد و الا اگر هل من ناصر ینصرنی می‌گفت همه باید می‌آمدند و پای رکاب او به شهادت می‌رسیدند. برای سلامت شیعیانش تصمیم گرفت تنهایی در آن پیچیدگی‌های پرسش‌های پروردگار از اولیای خودش این‌گونه پاسخ داد.
پس راه اول محبت خدا اولیای خدا که یکی از آن‌ها هم بدون قربانی برای ما فداکاری نکردند و امام زمان ارواحنا له الفدا که آقای بهجت می‌فرماید: همه مصیبت‌ها برای اباعبدالله الحسین یک روز بود ولی امام زمان در هزار و اندی سال است که این زجرها را می‌کشد.
3- راه سوم و راه آخر نماز است. نماز تمرینی است برای لقاء الله. ما می‌رویم سر نماز حالا من مناجات خودم را سر نماز بگویم. خدایا تو باید علی القاعده خیلی باشکوه باشی الله اکبر. من مودب نیستم البته من چیزی درک نمی‌کنم ولی شنیده‌ام آن کسانی که ملاقات تو را درک می‌کنند خیلی به لرزه در می‌آیند خیلی به هیجان می‌آیند من منتظر هستم.
ما نماز منتظر بخوانیم و توجه بکنیم. ما به چی توجه بکنیم ما که چیزی نمی‌فهمیم از ملاقات با خدا که سر نماز به آن توجه کنیم. منتظرانه نماز بخوانیم و متوجه. خدایا این بار هم اتفاق نیفتاد. سر به سجده گذاشتیم اوج تمرکز پیشانی به مهر گذاشتیم دوباره اوج تمرکز یک چیزی از تو بفهمم، منتظر هستم. برخیزیم (استغفرالله ربی و اتوب الیه) دوباره نماز بخوانیم. نماز متوجه و منتظر بخوانیم با توجه با انتظار. یک روزی درها باز می‌شود ما ببینیم لقاءالله چی است. چرا آقای بهجت زجه می‌زد تقریباً موقع السلام علیکم و رحمة الله و برکاته گفتن چون می‌خواست از ملاقات برگردد. این‌هایی که تجربه مرگ دارند می‌گویند ما را به زور برگرداندند تازه این‌ها آقای بهجت هم نبودند می‌گفتیم نه نمی‌خواهیم برگردیم ظاهرا که آقای بهجت خیلی چیزها را می‌دیدند خب برای آن سخت است که برگردد.
نماز را تمرین توجه به موضوع لقاء الله تلقی کنید. آن لحظه‌ای که من در محضر تو خواهم ایستاد یعنی یک ماکت کوچک در واقع. هرکی گفت چرا اینقدر نماز تکرار است، انقدر لازم است انقدر تاکید شده، فلسفه اصلی آن لقا الله است. تو باید وقت بگذاری برای لقاء الله برای توجه به آن موضوع چون هیجان انگیزترین لحظه عمر انسان است و تمام عمر تو فرصتی است که خودت را برای آن ملاقات بزرگ آماده کنی. هرچه بیش‌تر متناسب باشی برای آن دیدار بیش‌تر از خدا بهره خواهی برد.
شریعتی: (فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعباده ربه احدا) . خیلی جلسه خوبی بود کیف کردیم حاج آقای حجت الاسلام پناهیان ممنونم از شما. انشاالله که این حس و نکاتی که شما گفتید بتوانیم تمرین کنیم و مهیای آن لقاء بزرگ الهی بشویم انشاالله. دعا کنید و خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام پناهیان: خداوند انشاالله شیرینی ملاقات خودش را، هیجان ملاقات خودش را به ما بچشاند و ما را مشتاق و منتظر ملاقات خودش قرار بدهد تا خیلی دلگرم‌تر و با نشاط‌تر زندگی کنیم.
شریعتی: این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست/ روزی رخش ببینم و تقدیم وی کنم
در پناه خدای بزرگ و متعال باشید. حسن خطاب برنامه امروز ما تلاوت آیات و قرار روزانمان خواهد بود.
در پناه خدای بزرگ باشید تا فردا و تا سلامی دوباره خیلی از شما ممنون و متشکرم.
صفحه571 قرآن کریم