اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-10-18- حجت الاسلام والمسلمین پناهیان-نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی (شهادت)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می‌کنم به همه دوستانم و عزیزانم، خانم‌ها و آقایان خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز ما. حجت الاسلام پناهیان: سلام و درود خدمت همه بینندگان عزیز. سلام خدمت خانواده‌های شهید و کسانی که در حادثه کرمان مجروح شده‌اند. همین الآن برای آنها دعا کنیم. و سلام به مردم خوب ایران زمین بویژه مردم استان کرمان که حق زیارت را برای آن شهید بزرگ به جا آوردند، در این راه قربانی دادند و سلام به همه ملت ایران که کلمه شهیدپرور واقعاً شایسته آنها است و کلمه‌ای است اگرچه تکراری ولی خیلی خاص و مهمی است. شریعتی: خیلی خوب. من هم مجدداً تسلیت می‌گویم حادثه تلخ و سنگین کرمان را به همه مردم عزیز ایران خاصه مردم نازنین کرمان و به خانواده‌های داغدار این شهداء و برای شفای مجروحین این حادثه هم آرزوی عافیت می‌کنیم و برای آنها دعا می‌کنیم. بحث امروز خود را با حاج آقای پناهیان در ذیل بحث محبوبیت ان‌شاءالله ادامه خواهیم داد و سروپا گوش هستیم.

حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. ما در تجربه نیم قرن اخیر در ایران اسلامی، حالا کسانی که سن آنها بیشتر است، بیشتر این را شخصاً تجربه کرده‌اند. جوان‌ترها هم خیلی عجیب است. این را قشنگ به سهولت می‌توانند تجربه کنند و ما در جوان‌ها این تجربه را می‌بینیم. محبوبیت شهداء است. شهداء عجیب در دل‌ها محبوب می‌شوند. به دل می‌نشینند. این یک احساس خوبی است که مردم نسبت به شهداء پیدا می‌کنند. هر کسی نسبت به شهداء این علاقه را پیدا می‌کند باید به او تبریک گفت چون از یک صفای باطنی برخوردار هست و شهید نیز از خودش گذشته است، رفته، عنانیتی دیگر ندارد و جان خود را فدای مردم کرده است. اگر کسی کوچکترین تکبری باز نسبت به شهداء داشته باشد، قلب او یک قلب نابودی است. اصلاً دیگر معلوم نیست که این قلب دیگر قابل بازگشتن باشد یا نه. چون در روایت می‌فرماید تا یک ذره نور در قلب هست، هر چند همه قلب را سیاهی گرفته باشد، باز امید برای آن قلب وجود دارد. وقتی یک ذره نور هم نباشد دیگر از آن قلب باید ناامید شد. ما به صورت شخصی از کسی ناامید نمی‌شویم ولی به طور کلی داریم بحث آن را مطرح می‌کنیم. ممکن است یک کسی لجش گرفته باشد، به هم ریخته باشد، از یک حزب‌اللهی بدش بیاید. ممکن است فعلاً دچار یک ناراحتی روحی هست با شهید اظهار محبت نکند ولی به طور کلی داریم قاعده آن را می‌گوییم. و اگر بنا باشد یک ذره نور در قلب کسی باشد، حتماً این نور خودش را در محبت به سید‌الشهداء و در محبت نسبت به شهیدان نشان می‌دهد. شهیدان خیلی انسان را نسبت به خودشان متواضع می‌کنند و تکبر را در انسان خیلی از بین می‌برند. کسی به شهید هم تکبر کند ببین او دیگر چه کسی است. شهداء به عنوان یکی از برجسته‌ترین افراد محبوب در عالم باید موضوع‌شان مورد بررسی قرار بگیرد. ما در این جلسات سعی می‌کنیم برخی نگاه‌های سطحی نسبت به مفاهیم دینی را اصلاح کنیم یا نگاه عمیق‌تری داشته باشیم. حد‌اقل نگاه متفاوتی داشته باشیم. بازنگری کنیم، بازتعریف کنیم. اگر اجازه بدهید من این جلسه به شهادت بپردازم. شهادتی که شهداء آن را در آغوش می‌گیرند، لباس شهادت را می‌نوشند. حالا واقعاً دفاع مقدس بحث بود شربت شهادت را می‌نوشند. و کمی در مورد این شهادت صحبت کنیم. شهادتی که خداوند متعال در قرآن کریم در مورد آن صحبت می‌کند. در روایات هست. دو سه ابهام بزرگ در مورد شهادت هست یا دو سه برداشت غلط درباره شهادت که آنها را در این جلسه اصلاح می‌کنیم. نکته اول درباره زمان شهادت یک انسان هست. واقعاً اگر کسی شهید نشود می‌میرد. این را باور کنیم. کما اینکه اگر کسی تصادف نکند، به مرگ دیگری از دنیا خواهد رفت. معنای این حرف این نیست که عوامل هیچ تأثیری ندارند. عوامل تأثیر دارند. نوع مرگ را عوامل مشخص می‌کنند. بیماری، تصادف، شهادت، زمان شهادت را خدا تعیین می‌کند، ما انسان‌ها نقشی داریم نه نقش صد درصد در تعیین عوامل مرگ خودمان.
شریعتی: به تعبیر آقای صفایی یک مرگ آگاهانه.
حجت الاسلام پناهیان: در مورد شهداء بله. حالا در مورد شهادت چه اتفاقی می‌افتد بله، باید صحبت کنیم. خیلی جای سخن دارد. ولی اینکه مثلاً ما بگوییم اگر ایشان جبهه نمی‌رفت، اگر ایشان زیارت نمی‌رفت، شهید نمی‌شد. این حرف غلطی است. این حرف عوامانه است. «يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» آیه قرآن است. به کسانی که از جهاد فرار می‌کنند از ترس مرگ یا شهادت در...
شریعتی: هر جا باشید مرگ شما را پیدا می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: «وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» در برج‌های خیلی محکم هم باشید مرگ شما را دربرخواهد گرفت. ببینید این مسئله زمان مرگ را ما تعیین‌کننده هستیم یا خدا یا عوامل، بحث بسیار پیچیده‌ای است تحت عنوان جبر و اختیار. «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن» مثل ازدواج. و مثل بسیاری از مقدرات دیگر. مثل روزی. در این کلاس‌هایی که می‌گویند بیایید ما به شما آموزش بدهیم ثروتمند شوید، ممکن است شما این آموزش‌ها را اجرا کنی و ثروتمند شوی. توجه کن به بسیاری از افرادی که این آموزش‌ها را دیده‌اند و ثروتمند نشده‌اند. اگر مسئله ثروتمند شدن به مقدرات وابسته است پس من دیگر نروم آموزش ببینم. این هم دوباره حرف غلطی است. یعنی هم ما فعالیت می‌کنیم و هم خدا مقدرات خودش را بر ما می‌بارد و خیلی از روزی‌های ما را معین می‌کند. اگر مقدر نشده دعا نکنیم. ما با دعای خودمان می‌توانیم حتی در مقدرات تغییراتی ایجاد کنیم و شاید مقدر باشد اگر ما دعا کنیم این روزی به ما برسد و شاید مقدر باشد اگر ما فعالیت کنیم و آموزش ببینیم به این ثروت می‌رسیم و شاید مقدر باشد ما دعا کنیم و آموزش هم ببینیم، فعالیت هم کنیم، به این ثروت نرسیم. مسئله جبر و اختیار یک مسئله پیچیده‌ای است. آدم‌های سطحی که احمقانه به این مقوله نگاه می‌کنند و فقط می‌خواهند عوامل دنیایی و زمینی را نگاه کنند و خدا را حذف کنند. یک چنین افرادی می‌گویند خب فلانی به جبهه نمی‌رفت، کشته نمی‌شد، شهید نمی‌شد. یا فلانی زیارت نمی‌رفت یا جای ناامن نمی‌رفت مثلاً به شهادت نمی‌رسید. این یک نگاه سطحی است. نگاه عمیق این است که زمان مرگ دست خدا است. بسیاری از عوامل مرگ هم دست خدا است. ما می‌توانیم تأثیر بگذاریم روی عوامل.
شریعتی: یعنی هر کدام از ما یک سهمی داریم.
حجت الاسلام پناهیان: مثلاً ما می‌توانیم بد عمل کنیم. به افرادی ظلم کنیم مخصوصاً ذوی‌الحقوق را و بعد مرگ ما نزدیک‌تر کنیم. حسادت دیگران می‌تواند حتی مرگ ما را تسریع کند. اگر ما خودمان را در سپر امنیت الهی قرار ندهیم، عواملی در این زمینه دخالت دارند. فعالیت‌های ما هم دخالت دارند اما بسیار پیچیده است. پس به طور مطلق نمی‌شود گفت شهادت مرگ کسی را نزدیک می‌کند. این را من برای چی عرض کردم؟ هم برایم قابله با یاوه‌سرایی‌هایی که علیه شهداء و مقوله شهادت گفته می‌شود
شریعتی: که اگر نمی‌رفتند این اتفاق نمی‌افتاد و شهید نمی‌شدند.
حجت الاسلام پناهیان: یا اگر آن دشمن نبود یا اگر با دشمن کنار می‌آمدی سالم می‌ماندی. اینها نیست. اصلاً این حرف‌ها، حرف‌های چرندی است. مقدرات الهی مرگ را تعیین می‌کنند. امیرالمؤمنین علی (ع) به فرزندش می‌فرمود: «جمجمه‌ات را به خدا بسپار». کار حفظ جمجمه تو با خدا است. تو جنگت را انجام بده، تو نبردت را انجام بده. پس ما جان را به خدا می‌سپاریم. وظیفه داریم برای حفظ جان، وظیفه داریم برای مقابله با دشمن، وظیفه داریم برای نترسیدن و وظیفه داریم برای تمنا کردن شهادت. اینها هیچ‌کدام در مرگ ما این تغییر ایجاد نخواهد کرد که زودتر بمیریم و به تعبیر بعضی‌ها نفله شویم. این شبهه که ممکن است جنگ موجب شهادت شود و اگر طرف نمی‌رفت جنگ، به محیط ناامن نمی‌رفت، اگر دشمن نداشتی، اگر با دشمن خود کنار آمده بودی شهید نمی‌شدی، زمان پیغمبر اکرم هم داشته‌اند. بعضی‌ها می‌گفتند. دور هم می‌نشستند زمان ائمه معصومین و می‌‌گفتند فلانی اگر نرفته بود، خصوصاً منافقین می‌گفتند، الآن بین ما داشت چای می‌خورد مثلاً.
شریعتی: و این نگاه که اگر شهید نمی‌شدی می‌مردی.
حجت الاسلام پناهیان: اینکه کلام امیرمؤمنین است. کلام مشهور بین ما خیلی کلام قشنگی هم هست. می‌فرماید اگر در راه خدا به قتل نرسید می‌میرید. اینطوری نیست که...
شریعتی: و این تعبیر آقا که روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کنند.
حجت الاسلام پناهیان: آن دیگر نهایت زرنگی است. شهادت مرگ را نزدیک‌تر نمی‌کند، شهادت یک مرگ خوب است و اگر شهادت نباشد شما دچار مرگ بد خواهید شد، آدم عاقل عاشق شهادت می‌شود. تمنای شهادت می‌کند.
شریعتی: یک تجارت پر سود.
حجت الاسلام پناهیان: یک روایتی را از امیرالمؤمنین علی (ع) بخوانم. خیلی عبارت عجیبی است. می‌فرماید: «إِنَّكُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا» اگر به شهادت نرسید می‌میرید. این همان کلامی است که چند لحظه پیش عرض کردم. بعد این جمله را می‌فرماید: «وَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِه‏» کسی که جان علی به دست اوست، به او قسم می‌خورم. یعنی به خدایی که جان علی در دست اوست  «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ عَلَى الرَّأْسِ» با هزار ضربت شمشیر بر سر انسان بکوبند. درد دارد دیگر. هر یک ضربه آن آدم را می‌کشد. ولی فرض بفرمایید ما نمی‌ریم. فقط ضربه بزنند. چقدر هولناک خواهد بود؟ «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ عَلَى الرَّأْسِ أَيْسَرُ مِنْ مَوْتٍ عَلَى فِرَاش» راحت‌تر از اینکه تو بمیری. مرگ انقدر سخت است. اما شهادت هیچ سختی‌ای ندارد. شهادت اصلاً جان دادن نیست. شهادت مثل این می‌ماند که ما از روی این سن خیلی کوتاه هم هست به آن طرف می‌رویم. هیچ اتفاقی نمی‌افتد. البته آنها آن طرف نمی‌روند، می‌روند در بهشت. می‌روند در بهشت برزخی. در یک فضای بسیار
شریعتی: «عند ربهم یرزقون».
حجت الاسلام پناهیان: یک موقعیت بسیار عالی و قشنگ. مرگ خیلی وحشتناک است. آدم‌ها حق دارند از مرگ بترسند. خب نمی‌توانند هم مرگ را کاری کنند. سعی می‌کنند به آن فکر نکنند. هوشمندانه‌تر این است که شهادت بخواهیم. انسان شهادت تمنا کند. بعضی از علماء بوده‌اند تمام طول یک سال را مثل شب قدر احیاء می‌گرفتند و عبادت، می‌گفتند شب قدر احتمالی است. بنا به احتمال خیلی ضعیف وقت‌های دیگر باشد ولی عیبی ندارد ولی ما همه سال را، شب را بیدار می‌مانیم، عبادت می‌کنیم تا تقاضای شهادت بکنیم. در مورد شهید اول یا شهید ثانی همین مطلب گفته شده است. لذا شهادت یک مقوله‌ای است که تقریباً برای انسان عاقل ضروری است. هوشمندانه است. عاقلانه است. اینکه می‌بینید سردار سلیمانی گریه می‌کرد و در خانواده شهداء می‌رفت، از آنها تمنا می‌کرد دعا کنید من شهید شوم، واقعاً آدم عاقل و باهوشی بود. ‏اینکه برای نزدیک‌ترین دوستان خودش دعا می‌کرد می‌گفت الهی شهید شوی، واقعاً دلسوز بود. او خودش شاید 40 سال داشت گریه می‌کرد که شهید شود. لا‌اقل 30 سال را ما خبر داریم و در خاطرات او هست ولی شما تا طلب کنید الهی شهید شوم که فردای آن روز شهید نمی‌شوید. امیرالمؤمنین علی (ع) حدوداً مثلاً نیم قرن تقاضا می‌کرد خدایا من شهید شوم. بلافاصله که شهید نشدند. طول کشید. طلب شهادت مرگ را نزدیک نمی‌کند، فقط نوع مرگ را عوض می‌کند. ما می‌توانیم یک تأثیری سر نوع مرگ بگذاریم.
شریعتی: و شاید همین‌جا است که این تمنا باید در کنار شهیدانه زیستن تعریف شود و آن شهادت را نصیب شما بکند.
حجت الاسلام پناهیان: بله. آن دیگر احسنت. آن دیگر برای اینکه ما لایق این شهادت شویم، بحث شهیدانه زیستن مطرح می‌شود، حرف سردار سلیمانی و تجربه‌ای که در جبهه خیلی رواج داشت.
 شریعتی: تا شهید نباشی شهیدت نمی‌کنند.
حجت الاسلام پناهیان: ما در جبهه اصلاً می‌دیدیم چه کسانی شهید می‌شوند. نوعاً اینطور بود. می‌گفتند آقا لبخندهای تو خیلی ملیح شده است. اصلاً نوربالا می‌زنی. فازت عوض شده است. تعابیر مختلف. دیگر رسماً می‌گفتند. نگاهش به همه چیز عوض می‌شد، صدای او عوض می‌شد. لحن او، مهربانی او، دیگر انانیت نداشت. یک چیز عجیبی می‌شدند. آنهایی که دست از این تعلق برمی‌داشتند. پس این شبهه که شهادت یک اتفاق بد است در زندگی انسان مثل مرگ و ما هر چه بتوانیم شهادت را از خودمان دور کنیم بهتر است، این حرف بیخودی است. ما بعد از دفاع مقدس، تقریباً نزدیک به دفاع مقدس در این رانندگی‌ها در جاده‌ها کشته دادیم و آمار نیست که ببینیم چقدر با مریضی‌ها و چقدر جوان‌ها. مثلاً دوران دفاع مقدس هی‌ می‌گفتند این جوان‌های ما را به کشتن دادن.
شریعتی: در همین کرونا مگر ندیدید روزی چند نفر از دنیا می‌رفتند.
حجت الاسلام پناهیان: یکی از همشیره‌های من در یک شهر پرشهید زندگی می‌کرد در دوران دفاع مقدس. پسر یکی از همسایه‌هایشان رفته بود سربازی. من اسم آن شهر را به احترام نمی‌برم چون آن شهر خیلی شهر پرافتخاری است برای شهادت و شهدای والامقامی که دارد. سربازی پسرش به جبهه افتاده بود و می‌گفت هر روز، هر هفته، مادر سفره‌های متعدد برای 14 معصومه، امامزاده‌های عزیز نذر می‌کرد که بچه او سالم برگردد شهید نشود. خب دو سال سربازی او گذشت و بچه‌اش هم سالم برگشت. یک دوچرخه در اختیار او قرار دادند مغازه عمو یا یکی از فامیل‌هایش برود کار. هفته اولی که داشت می‌رفت کار، یک روز سر چهار راه خلوت، یک ماشین به این دوچرخه زد و این هم خیلی یواش به زمین خورد ولی متأسفانه ضربه مغزی شد و فوت کرد. به من اینطوری می‌گفتند. می‌گفتند دیدنی است ضجه این مادر بالای سر قبر پسرش که چرا من دو سال دعا کردم تو شهید نشوی.
شریعتی: حالا که می‌خواستی بروی کاش شهید می‌شدی.
حجت الاسلام پناهیان: چون خانواده مذهبی بودند. «يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» پس ما وقتی که شهادت را می‌بینیم، اولین چیزی که باید به ذهن ما بیاید آن هوشمندی، آن تجارت پرسود، آن زرنگی‌ای که این شهید برای به شهادت رسیدن داشته است. اردوی دانشجویی از تهران رفته کرمان. شاید فعال‌ترین، شاید پرسابقه‌ترین در آن شهیدانه زیستن. در بین آن جمعیت دو یا سه اتوبوس رفته‌اند، آن کسی که همه می‌دیدند فرد متمایزی باید یکدفعه‌ای در آن صحنه بیاید و با یک ترکش کوچک در قلب او به شهادت برسد. از دانشجوها و ساکن تهران. درست است؟ واقعاً سود کرده‌اند.
شریعتی: گاهی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم بعد از حاج قاسم بود کرونا آمد و خیلی‌ها از دنیا رفتند. داغ سنگینی بود ولی مثلاً حاج قاسم هم می‌توانست در دوران کرونا از بین برود. چقدر حیف بود.
نظافت: چقدر حیف بود. ضمن اینکه ما هنوز در مورد خود شهادت صحبت نکردیم که شهید دیگر از دنیا حذف نمی‌شود. همه ما جاودانگی را دوست داریم. همه ما بودن در دنیا و تأثیرگذاری را دوست داریم. خصلت انسان است. وقتی شما شهید شوی ادامه دارد. حتی عمل شما در دنیا طبق روایت رشد می‌کند. شما اگر خودت در دنیا بودی، معلوم نبود عاقبت‌بخیر شوی. معلوم نبود توفیقات ویژه پیدا کنی. ولی آن خوب بودن‌ها فریز می‌شود. انگار ثبت می‌شود، تثبیت می‌شود و حتی شروع به رشد کردن می‌کند. خداوند متعال در قرآن فرمود که «وَ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُم‏» اثر عمل اینها را من از بین نمی‌برم. در دنیا و آخرت اینها آثار عجیبی دارد و ما داریم آثار عجیب آنها را می‌بینیم. جاودانگی حتی در حیات دنیا مال شهداء است. من دیگر خواب و رؤیا نمی‌خواهم نقل کنم. از شهدایی که به خواب افراد آمده‌اند، خودم مکرر خواب دیده‌ام و آنها از تأثیر خود در دنیا حرف زده‌اند. به حدی که آدم آنها را وقتی باور می‌کند البته در روایات و آیات قرآن هست ولی وقتی که باور می‌کنی ایمان به غیب می‌آورد. غیب شهادت. آدم یک جوری از شهادت سردار سلیمانی خوشحال هم می‌شود که تثبیت شد، با قدرت بیشتر دارد الآن فعالیت می‌کند. خیلی از این اوضاعی که ما می‌بینیم علیه جبهه استکبار موفقیت‌های زائدالوصفی، خارج‌العاده‌ای پیش می‌آید، مگر اینها کار ما است؟ یقین داریم کار شهدا است. خودشان گفته‌اند. خدای شهداء گفته است. این برای چی شهید شد؟ برای آزادسازی قدس. پس اثرگذاری آن در دنیا می‌ماند؟ یک جوری مقدرات عالم که همه چیز دست خدا است چیده می‌شود تا آن قدس آزاد شود چون این شهید خواست. چون ایشان خواست. شهید تهرانی مقدم خواست با موشک‌ها قدس را آزاد کند. شهید تهرانی مقدم خواست. تمام. پس قدس آزاد خواهد شد. فراتر از انتظار ما، فراتر از مقدورات ما.
شریعتی: فراتر از حساب و کتاب ما.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. فراتر از قدرت دشمن. ما در این 40 ساله چون شهید دادیم هر ده سال وقتی به قبل نگاه می‌کنیم، قدرتی برای ما پدیده آمده است که قبلاً اصلاً برای ما قابل تصور نبود. قدرت یمن را نگاه کنید، قدرت غزه را نگاه کنید. این فرایند به صورت خیلی پیچیده اتفاق خواهد افتاد. پس غیر از اینکه ما در مورد زمان مرگ و زمان شهادت نباید دچار اشتباه شویم که فکر کنیم جهاد و مبارزه با دشمن مرگ کسی را نزدیک می‌کند، بلکه مرگ دست خدا است و ما فقط نوع رفتن را داریم تعیین می‌کنیم، غیر از آن، یک حسرت دیگری درباره شهداء نباید خورد و آن هم اثر اجتماعی آنها است. یکی از شهداء، من الآن اسم شریف‌شان را یادم نیست. از این شهدایی که در سوریه به شهادت رسیدند. خیلی انسان فعالی بود. خیلی فعال. یعنی واقعاً جای ده نفر آدم فعال کار می‌کرد. در اربعین کار می‌کرد، جاهای دیگر کار می‌کرد. بعد ماجرای سوریه که شروع شد رفت زبان عربی یاد گرفت و گفت می‌خواهم بروم آنجا همان اوایل مؤثر واقع شوم. می‌رفت و می‌آمد و جایی کارمند بود. در کیف خودش به اندازه‌ای که می‌توانست یک ساک حمل کند از اینجا دارو می‌برد در اوج درگیری‌ها می‌گفت آنجا خبری نیست. خانواده‌اش را به مشهد می‌برد. دو تا بچه کوچولو. به آنها می‌گوید که من می‌خواهم شهید شوم. علت اینکه می‌خواهم شهید شوم هم این است که می‌خواهم بیشتر کار کنم. شما اجازه بدهید من بروم. الآن نمی‌توانم خیلی کار کنم. خانمش را راضی می‌کند. به خانمش هم می‌گوید که من یک ماه طول می‌کشد که بدنم به شما برسد. شما نگران نباشید. دو تا وصیت‌نامه برای دو تا بچه‌های خود می‌نویسد. که می‌گوید خیلی شسته و رفته. بعدش هم بلند می‌شود خیلی شهید می‌شود. به شهادت می‌رسد. خب اینها واقعاً می‌دیدند که شهید مؤثر است. واقعاً دشمنان ما، احمقانه‌ترین کاری که می‌توانند بکنند این است که از ما شهید بگیرند. یعنی دیگر بدتر از این برای دشمن می‌تواند رقم بخورد؟ مسئول تدارکات و لوجستیک و مسئول پشتیبانی قوی‌ای را در سوریه از نیروهای سپاه به شهادت رساندند. شید سید رضی موسوی. دشمن احمقانه‌ترین از این می‌توانست کاری بکند؟ حالا دیگر مسئله پشتیبانی سوریه هر چه مشکل هم داشت حل شد. چون او می‌خواهد.
شریعتی: دارد کار می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: ده برابر. اصلاً شهادت خیلی چیز عجیبی است.
شریعتی: مثل حاج قاسم که هنوز دارد کار می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. و خود آنها هم فهمیده‌اند. حاج قاسم قبل از شهادت خود نسبت به مسائل فرهنگی عراق و ایران و اینها یک نگرانی‌هایی داشت که چرا بعضی‌ها می‌آیند بین این دو ملت می‌خواهند اختلاف‌افکنی کنند. یک حرکت‌هایی هم شروع شده بود ضد ایران در مردم عراق داشتند تبلیغات می‌کردند.
شریعتی: حالا خود آن محور وحدت شده است.
حجت الاسلام پناهیان: محور عشق‌ورزی. اصلاً وحدت رد شده است. دید ما نمی‌توانیم، ارزه نداریم، رفت خودش درست کرد. یک حرکت جاودانه زد. خیلی عجیب است. اینها تازه چیزهایی است که به زبان ما می‌آید. آن چیزهایی که پشت پرده دارد اتفاق می‌افتد. مثلاً خدا در فکر دشمنان ما اختلال ایجاد می‌کند و یک کارهایی را خراب می‌کنند. و نمی‌توانند علیه ما دقیق عمل کنند. از اینها ما دیگر خبر نداریم. لذا دنبال شهادت هیچ حسرتی نیست. هم از اثر شهید روی جامعه و هم از زمان شهادت جزء اینکه حسرت برای ما می‌ماند. ما چرا به شهادت نرسیدیم. اگر ما برای شهادت حسرت نخوریم، وقتی شهداء را می‌بینیم وضع ما خراب است. خیلی ساده. سند عجیب و غریب برای شما می‌آورم. ما مثلاً می‌بینیم که یک کسی شهادتی را می‌بیند از این جوان‌ها می‌دیدیم دوران دفاع مقدس، یک نوحه‌ای هم آقای سید رضا نریمانی خوانده‌اند من هم باید بروم. این تعبیر را دیده‌اید؟ چه تعبیر قشنگ و دلنشینی هم بود. شهادت را می‌بینند می‌گویند من هم می‌خواهم شهید شوم. دلش هوایی می‌شود. بلند می‌شوند می‌روند اگر جبهه باشد، اگر امکان باشد. کنار مزار شهید گریه می‌کنند، کنار موقعیت شهادت. ببینید این احساس چه احساسی است؟ این احساس، احساس عوامانه نیست. احساس ابا‌عبدالله الحسین است وقتی خبر شهادت یاران خودش را می‌شنید. خبر مسلم بن عقیل را به ابا‌عبدالله الحسن دادند و هانی بن عروه را. که آقا این دو یار شما به شهادت رسیدند. خب این خبر هولناک بود. الآن همه منتظر که ببینند یا ابا‌عبدالله شما این سفر را ادامه می‌دهید یا خیر. چه کار می خواهید بکنید؟ دیگر نماینده شما را هم به شهادت رساندند. کجا دیگر می‌خواهید بروید؟ پس کوفه دیگر پذیرای شما نیست. حضرت متأثر شدند، گریه کردند، فرزندان مسلم بن عقیل را نوازش کردند. حالا همه منتظر هستند که شما نظر بدهید. عبارت ابا‌عبدالله الحسین را شما نگاه کنید. فرمود: «لا خير في العيش بعد هؤلاء!» دیگر بعد از اینها خیری در زندگی نیست. برویم. آدم وقتی شهید می‌بیند باید دست از دنیا بشورد. دست از دنیا بردارد. دل از دنیا بکند. حسرت بخورد چرا من نرفتم. سند دیگری از ابا‌عبدالل الحسین بالای سر علی اکبر خودش. عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء. عف بر دنیا بعد از تو. این یعنی چه؟
شریعتی: دیگر دنیا به چشم من نمی‌آید. همه چیز تمام شد.
حجت الاسلام پناهیان: دیگر دنیا بعد از تو ارزش ندارد. سند دیگری از ابا‌عبدالله الحسین. وقتی می‌خواستند در مدینه حرکت کنند، کسی به نام عبد‌الله بن عمر آمد گفت آقا من شنیدم شما به شهادت می‌رسی. در انی راه نرو، خطر برای تو هست. پیامبر این چنین گفت. شما کودک بودی. حضرت می‌خواست به او بگوید که بیا برویم. باید رفت. فرمود این دنیا ارزش زندگی کردن ندارد. این دنیا، دنیایی است که بنی‌اسرائیل شب در آن پیغمبر می‌کشتند، روز زندگی خودشان را می‌کردند. دنیا ارزش آن را ندارد. بیا برویم. تو هم بیا برویم. یعنی وقتی که می‌خواهد دل از دنیا بکند، دست از دنیا بشورد چه می‌گوید؟ پیغمبر می‌کشتند. ببینید حالا روضه سید الشهداء با دل‌های ما چکار دارد می‌کند. پس ما وقتی که خبر شهادت را می‌شنویم، اگر آدم سالمی باشیم، باید بگوییم من هم باید بروم. باید ما هم دست از دنیا بشوییم. باید دل از دنیا بکنیم. حالا دیگر مراتب آن برای افراد مختلف مختلف است. ممکن است که یک کسی واقعاً عشق به شهادت در او اوج بگیرد وقتی خبر شهادت شهدایی را می‌شنود. ممکن است کسی یک مقدار اندکی از میل به شهادت در او ایجاد شود. وضعیت شهید اصلاً این است. شهید، شهیدساز است. یکی از قصه‌هایی که من می‌توانم اینجا صریحاً بگویم در سیما در یک گفتگو علنی، حضرت امام در ساختن این شهداء و رزمنده‌ها خیلی مؤثر بودند. مسلم است سرچشمه حیات این جامعه بود. ولی من می‌توانم شهادت بدهم اکثر شهداء تحت تأثیر دیگر شهیدانی که سابق بودند به شهادت رسیدند. هر کدام از شهدا می‌آمدند دست بقیه را می‌گرفتند. قبل از عملیات بیت المقدس یک روز صبح بود ما داشتیم برای عملیات آماده می‌شدیم، یکی از شهدای فتح المبین را یکی خواب دیده بود. گفت که ما خواب دیدیم فلانی به من گفته است بیا موهای خود را بزن و یک بحث اینطوری. گفتم عجب. یکدفعه فلانی آمد گفت چی خواب دیدی؟ من هم خواب دیدم. یکی دیگر هم گفت اه من هم شهید عطاءالله، شهید قاسم ساعت‌چی، شهید بیات، شهید... همه اینها یکی یکی. دیدیم که نه، مثل اینکه فلانی در خواب پنج شش نفر رفته و گفته موهایت را بزن. عکس آن هست که ما گفتیم بیایید همه موهای خود را بزنیم. ولی آنهایی که خواب دیده بودند به آنها گفته بودند همه شهید شدند جزء یک نفر از آنها که اتفاق دیگری برای او افتاد. می‌خواهم بگویم که یکی از بهترین کارهایی که خود شهداء عاشق آن هستند این است که بیایند در دنیا دست رفقای خود را بگیرند و شهید کنند. یعنی ببرند در آستانه شهادت. مقدمات شهادت را برای او فراهم کنند. لذا اگر رفیق‌تان شهید شد دیدید حال شما خوب شده است، عنایت آن شهید است. می‌خواهد یک زیست شهیدانه به شما بدهد و بعد کم‌کم. و یکی از سخاوت‌مندانه‌ترین شهیدانی که دوست دارد این شهادت را به دوستان خود بدهد، خود سردار سلیمانی است. من بر اساس برخی تجربه‌ها و محاسبات دارم عرض می‌کنم. حالا جدا از این خاطراتی که از ایشان نقل می‌شود، دوستان خود را نگاه می‌کرد می‌گفت وای داری پیر می‌شوی. باید شهید شوی. یعنی از اینکه کسی از دنیا برود می‌ترسید. خداوند متعال آخرین امکانی که برای انسان قرار داده است. پس ببینید من یک جمع‌بندی بکنم. زمان شهادت یا اصل قصه شهادت حسرت ندارد بلکه یک بردن تاجرانه است. اینکه شهید دیگر نمی‌تواند در جامعه اثر بگذارد، این خیلی سخن سخیفی است. اثر شهداء چند برابر می‌شود. اگر بنا باشد ما حسرت بخوریم برای خودمان فقط باید حسرت بخوریم و از جهتی هم باید شاد باشیم که دشمنان ما انقدر احمق هستند که می‌آیند در مقابل جبهه حق، اعضای جبهه حق را به شهادت می رسانند. دیگر فاتحه آنها خوانده است. دیگر نابود شده‌اند.
شریعتی: آنها می‌خواهند حذف کنند ولی اینها ماندگار می‌شوند.
حجت الاسلام پناهیان: خودشان حذف می‌شوند به بدترین نحو. حالا از این مرحله که بگذریم به قیمت شهادت نگاه کنیم که روایات در این زمینه خیلی زیاد هست. در مورد قیمت شهادت می‌فرماید بالای هر خوبی‌ای دست روی دست بسیار است. می‌فرماید که «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» بالاتر از هر خوبی یک خوبی دیگری هست. تا اینکه فرد در راه خدا به قتل برسد. «فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ» دیگر بالاتر از آن هیچ رخداد خوبی در عالم امکان وجود ندارد. و این نهایت مهربانی خدا است که برای ما یک امکانی جدای از زندگی قرار داده است. مرگ را هم با او معامله کنیم. مرگ که تازه یک اتفاق اختیاری نیست ولی می‌فرماید من جان شما را می‌خرم. جان بقیه را می‌گیرد ولی می‌فرماید جان شما را می‌خرم. و بعد خداوند متعال در برابر آن چه می‌دهد؟ واقعاً اینها قابل توصیف نیست. ما یکی از دوستان‌مان معلم بود، بچه‌ها به او شهید حاج صادقی می‌گفتند. صادقی اسم او بود. من حالا یادم نیست که واقعاً حاج به فامیلی ایشان اضافه بود یا نه. با هم هم‌مباحثه بودیم در مباحث طلبگی. ایشان معلمی هم می‌کرد. طلبه رسمی که فقط درس بخواند نبود. در کنار درسش در مدرسه تدریس هم می‌کرد. ایشان خیلی آدم خشکی بود و خیلی واقع‌بین و خیلی اهل اینکه خواب ببیند یا خواب بشنود از کسی یا پیگیری کند خواب و رؤیا را. من اینطوری می‌توانم شخصیت ایشان را توضیح بدهم. یکبار حتی با هم حرم حضرت امام رضا (ع) بودیم، گفت این حس‌هایی که بعضی‌ها می‌گیرند یعنی چه؟ آقا آمدیم حرم، آقا دارد ما را نگاه می‌کند. خب ما با ادب سلام می‌دهیم و می‌رویم. مثلاً دنبال حالات معنوی خاصی که بعضی از افراد دنبال آن می‌افتند نبود. در مدرسه معلم ریاضی هم بود.
شریعتی: همه چیز او دو دو تا چهار تا بود.
حجت الاسلام پناهیان: بله، دو دو تا چهار تا بود. من یک روز ایشان را دیدم واقعاً منقلب بود. اصلاً یک طور دیگری بود. نگاه می‌کرد. عمیق نگاه می‌کرد. در صورت آدم نگاه می‌کرد ولی فکر او یک جای دیگری بود. گفتم آقا صادقی چه شده است؟ گفت فلان شهید را می‌شناسی؟ یک شهید نوجوانی بود. من به زور یادم آمد. گفت می‌آمد هیأت. ایشان دو هفته پیش داشت می‌رفت به او گفتم تو حتماً شهید می‌شوی. شهید شدی می‌آیی در خواب من به من بگویی امام می‌فرماید شهید نظر می‌کند به وجه الله یعنی چه؟ گفتم خب. گفت ایشان چند روز پیش شهید شد. دیشب من خواب دیدم. روز جمعه داشت این را به من می‌گفت. شب جمعه خواب آن شهید را دیده بود. بعد می‌گفت که در خواب یادم افتاد. از او پرسیدم این کلامی که امام می‌فرماید شهید به وجه الله نظر می‌کند یعنی چه؟ تو وجه الله را دیدی؟ دیگر اصلاً آقای صادقی که من می‌دیدم داشت این خواب را تعریف می‌کرد یک صادقی دیگری بود. همه بچه‌های گردان تخریب لشکر 27 ایشان را می‌شناسند. گفت در خواب برگشت به من یک نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت که من چطوری به تو بگویم. بعد سر خود را بلند کرد و گفت دیدم. چه دیدنی. گفتم خب آقای صادقی تو چرا اینطوری شدی. گفت من فردا دارم می‌روم. کسی را دارید برود کلاس من را اداره کند؟ من این خواب را برای این تعریف نکردم که برخی از بینندگان ایراد بگیرند چرا خواب تعریف می‌کنید. این خواب را سند قرار ندادم، مثال قرار دادم. برای یک حرفی که سند آن در قرآن هزاران بار هست، در روایات هزاران بار هست. عظمت شهادت را باید با چشم دل دید و باید چشید. باید با قلب عظمت شهادت را نگاه کرد که وقتی به سردار سلیمانی می‌گویند تو محبوب‌ترین شخصیت ایران هستی. شخصیت سیاسی. از او می‌خواستند رئیس‌جمهور شود.
شریعتی: گفت من نامزد گلوله‌ها هستم.
حجت الاسلام پناهیان: و اصلاً نگاه نمی‌کرد. با قلبش زیبایی شهادت را شهود کرده بود و شیفته شده بود. نه ما اینجا تلاش مزبوحانه کنیم عظمت شهادت را بخواهیم تبیین کنیم نه کسی بخواهد این را لای کتاب‌ها پیدا کند. عظمت شهادت را باید در ناله‌های سحر، جاهای دیگر پیدا کردم. من این آدم را دیدم. یعنی آدمی که خیلی اهل دو دو تا چهار تا بود، از رفیق شهید یک خواب دیده بود، رفیق شهیدش هم چیزی به او نگفته بود. گفت دیدم چه دیدنی. این به هم ریخته بود. و رفت و به شهادت رسید و آن موقعیت عجیب را پیدا کرد. من از بینندگان عزیز تقاضا می‌کنم در مورد یک کلام حضرت امام فکر کنند. اگر توانستند برای برنامه شما کامنت بگذارند و پیام بدهند. امام وقتی قطعنامه پذیرفته شد در آن بیانیه خودشان یک حرف عجیبی زدند. شبیه جمله امام را من می‌گویم. فرمودند اما خدا سفره شهادت را جمع نکن. چرا امام این را گفتند؟ چرا شهادت برای جامعه لازم است؟ امام که رهبر کشور است، دنبال امنیت کشور است. جنگی را اداره کرد که یک وجب خاک را نداد برود. نگذاشت مردم در این جنگ صدمه زیادی بخورند. مقاومت را رهبری کرد. مقاومت را آموزش داد. شهادت یعنی دشمن بیاید یک کسی را از ما بزند. یک طرف آن این مطلب است که حالا می‌خواهد سطحی نگاه کند. چرا امام دعا کرد سفره شهادت جمع نشود. واقعاً مرموز و عجیب و فوق‌العاده و دارای سر نیست این کلام حضرت امام؟
شریعتی: رفقایی که از اول برنامه با ما بودند به نظرم جواب این سؤال را خیلی خوب فهمیدند و می‌دانند. و شاید همین‌جا بود که یک کلامی از حاج قاسم در یکی از سخنرانی‌های او من شنیدم که گفت ای برادر عرب، از قول یکی از شهداء و این شاید ادبیات رایج و متداول دوران جنگ بود که به تعبیر ایشان می‌گفت جنگ ما یک گنج بود، صفا بود، مروه بود، عرفات بود. گفت ای برادر عرب که تو به دنبال من می‌گردی و من به دنبال تو، والله اگر شهیدم کنی شفاعتم می‌کنم. یعنی اینطوری دنبال شهادت بودند و تمنا می‌کردند و حاج قاسم که در به در دنبال شهادت بود و به آرزوی خود رسید. و ان‌شاءالله عاقبت ما اینطوری ختم به خیر شود. حاج آقای حجت الاسلام پناهیان خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
تلاوت صفحه 543 ، آیات هفتم تا یازدهم سوره مجادله.
حجت الاسلام پناهیان: من در مقام تسلیت گرفتن به خانواده‌های شهدای کرمان و البته همه خانواده‌های شهداء، اجازه بدهید این آیه قرآن را قرائت کنم. در مورد شهداء می‌فرماید: « فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» شهداء در حال فرح و شادی فراوان هستند به خاطر فضلی که خدا به آنها عنایت کرده است. «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» و دارند به بقیه که نیامدند بشارت می‌دهند که ببینید اینجا چخبر است. اینکه می‌گویم سخاوت شهداء در دستگیری دیگران، «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» نترسید، غمگین نباشید و این سفارشی است که خود شهداء دارند. شهداء در نهایت سرور هستند و اتفاقاً این را هم عرض کنم. اینکه ما برای سید‌الشهداء گریه می‌کنیم، ماجرای آن فرق می‌کند با شهدای دیگر. یاد شهداء یک نشاطی را در دل می‌آورد. سید‌الشهداء (ع) هم بعد از زیارتش این فرح و بعد از روضه‌اش این فرح در دل می‌آید. ولی خدا خواسته، اراده کرده است، لطف کرده است، از سید‌الشهداء غم در دل ما باشد. شهداء نوعاً غم در دل انسان ایجاد نمی‌کنند. خیلی‌ها که یادبود شهداء، مراسم شهداء می‌گیرند سعی نکنند حتماً آن مجلس را پر از اندوه و غم و گریه کنند. روضه ابا‌عبدالله الحسین فرق می‌کند. مادر دو شهید از من این سؤال را می‌کرد. می‌گفت که من یاد شهدای خودم می‌افتم دلم شاد می‌شود. یاد امام حسین می‌افتم غمگین می‌شوم گریه‌ام می‌گیرد. چرا فرق می‌کند؟ صریحاً می‌گفت مادر شهید. پس ما وقتی یاد شهداء می‌کنیم حتماً نباید حزن و اندوهی بگیریم مانند یاد اموات که می‌کنیم. حتماً نباید حزن و اندوهی داشته باشیم مانند حزنی که برای سید‌الشهداء داریم. نه این است و نه آن. شهداء اساساً در انسان نشاط ایجاد می‌کنند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.‏