اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-10-09-حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی-سیری در نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام (خطبه 55)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم ها، آقایان به اولین روز هفته سمت خدا خیلی خوش آمدید. سلام می کنم خدمت عزیزان در هر کجا که هستید مخاطبان جان، مخاطبان عزیز شبکه سه، مخاطبان خوب شبکه افق، شنونده های رادیو معارف، هر کسی در هر کجا صدای ما را می-شنوند و تصویر ما را می بیند خیلی خوشحال هستیم که با هم هستیم و در کنار هم هستیم. و با احترام و با افتخار در محضر حاج آقای حسینی عزیز. سلام علیکم و رحمۀ الله.


حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمۀ الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز در خدمت شما هستیم. انصافاً مردم ما نه در 9، نه در 19، 9 دی، 19 دی هیچ کجا کم کار نگذاشتند. هیچ کجا. سنگ تمام گذاشتند. امیدوار هستیم که مسئولین ما بتوانند این همه حضور مردم را در صحنه جبران کنند و واقعاً بتوانند به مردم خدمت کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم و من کلام له (ع) أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْت‏، این خطبه یک داستانی دارد من اول داستان آن را عرض کنم. وقتی امیرالمؤمنان (س) بعد از 25 سال خانه-نشینی با هجوم مردم به خانه حضرت خلافت را پذیرفتند که مفصل خود حضرت در نهج البلاغه در خطبه سوم اشاره فرمودند. فرمودند نزدیک بود فرزندان من زیر دست و پای مردم از بین بروند. این هجومی که مردم آوردند که حضرت خلافت را بپذیرد. وقتی پذیرفتند قهراً حکومت مرکزی می تواند تمام استاندارهای دوران قبل از خود را تثبیت کنند یا تغییر بدهند. حضرت خیلی از استاندارها را تثبیت کردند. آنهایی که آدم های خوبی بودند فرمودند باشید ولی بعضی ها را برکنار کردند. یکی از کسانی که برکنار کردند استاندار شام بود. معاویه بود. معاویه بیش از 20 سال آن جا به عنوان استاندار حضور داشت دیگر دل نمی کند.
شریعتی: و زیر بار کلام حضرت و دستور حضرت نمی رفت.
حجت الاسلام حسینی قمی: نه تنها زیر بار نمی رفت می گفت شما یک خلیفه ما هم یک خلیفه. خود او در شام ادعای خلافت کرد. امیرالمؤمنان (س) چه باید می کرد؟ هر چه پیام دادند، نامه نوشتند، در نهج البلاغه 15 تا، در این کتاب مرحوم احمدی میانجی، مکاتیب الائمه 35 نامه بین امیرالمؤمنان و معاویه رد و بدل شد. خیلی حضرت تلاش کردند ولی زیر بار نرفتند. بعضی ها هم خیر اندیشی می کردند آقا حالا روزهای اول حکومت شما هست کوتاه بیایید بعدها معاویه را برکنار کنید. خب معلوم هست امیرالمؤمنان (س) نمی تواند بپذیرد حتی 1 ساعت، اگر بنا بود باج بدهند که این سختی ها برای ایشان پیش نمی آمد. جنگ جمل چرا پیش آمد؟ چون به طلحه و زبیر باج ندادند. آنها یک قدرتی می خواستند، یک پستی می خواستند حضرت حاضر نبود به کسی باج بدهد. یک لشکری از کوفه به طرف شام راه افتاد معاویه هم از آن طرف یک لشکری را آماده کرد راجع به تعداد لشکر آمارها در تاریخ مختلف هست. حالا خیلی مهم نیست. 50 هزار تا، 70 هزار تا، 100 هزار تا، 150 هزار تا، آمارهای مختلفی که حضرت داشتند و همین تعداد هم معاویه راه انداخت. مسیر کجا بود؟ کوفه تا شام. کوفه کجا؟ شام کجا؟ همان منطقه صفین. قریب هزار کیلومتر امیرالمؤمنان (س) با لشکریان خود حرکت کردند در صفین نزدیکی شام آمدند. لشکر معاویه هم از آن طرف آمد. روبه روی هم قرار گرفتند. حضرت امروز و فردا می-کردند. لشکر آماده بودند آقا بجنگیم. حضرت امروز و فردا کردند. باز دوباره نامه دادند. پیام دادند، افرادی را فرستادند که جنگ شروع نشود. یعنی معاویه باز هم کوتاه بیاید. یک هفته شد، دو هفته شد، یک ماه شد، دو ماه شد، سه ماه شد، از سه ماه گذشت، چون می دانید شوخی نیست اگر یک فرماندهی ده ها هزار نیرو را در هزار کیلومتر راه ببرد وسط بیابان آن جا آنها را نگه دارد. اینها آب می خواهند، آذوقه می خواهند، غذا می خواهند، خود آنها، مرکب آنها، غذا می-خواهند. خرج دارند. مگر شوخی هست. ده ها هزار نفر را، خیلی هزینه دارد. به حدی که دیگر یاران حضرت شروع به طعنه زدن کردند. حضرت اشاره کوتاهی دارند ولی در منابع تاریخی مفصل-تر آن آمده است. به امیرالمؤمنان گفتند که آقا خَلَّفْنَا ذَرَارِيَّنَا وَ نِسَاءَنَا بِالْكُوفَة ما زن و بچه خود را در کوفه گذاشتیم هزار کیلومتر راه این جا آمدیم لِنَتَّخِذَهَا وَطَنا این جا وطن بگیریم، این جا هواخوری هست؟ برای چه این جا آمدیم؟ مردم دو تا احتمال راجع به شما می دهند طعنه یاران، 1 ـ أَنَّكَ تَكْرَهُ الْحَرْبَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْت‏. شما این جا آمدید خلاصه از مرگ می-ترسید. نکند یک وقت کشته شوید این سپاه دشمن را دیدید. بعضی ها هم می گویند نه شاید احتمال دیگری هست. شما اصلاً در حقانیت خود و این جنگ تردید دارید که آیا می شود با اینها جنگید یا نمی شود جنگید؟ این دو احتمال را در این فضا امیرالمؤمنان دارند جواب این شبهه را می دهند. خیلی پیام دارد. واقعاً از درس های بسیار بسیار بسیار بزرگ امیرالمؤمنان (س) هست که فراموش شده است. ببینید امام چه جوری دارند برای هدایت مردم حرص می خورند. فرمودند اما شبهه اول، حرف اولی که گفتید من از مرگ می ترسم جواب بدهم بعد بروم سراغ این که شاید من تردید دارم آن را هم جواب بدهم. خطبه 55 أَمَّا قَوْلُكُمْ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْت‏، من از مرگ می ترسم، فَوَ اللَّهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَي‏، من به استقبال مرگ بروم با شهادت یا مرگ به سراغ من بیاید برای من هیچ تفاوتی ندارد. خطبه پنجم نهج البلاغه امیرالمؤمنان (س) را باز عزیزان ملاحظه بفرمایید این تعبیر خود آقا امیرالمؤمنان هست می فرماید که در خطبه پنجم چون آن جا هم بعضی ها راجع به حضرت یک چیزهایی گفته بودند حضرت به اینها جواب دادند فرمودند که وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه‏. شوخی نیست، قسم جلاله در کلمات امیرالمؤمنین (س) خیلی زیاد نیست. ولی گاهی حضرت مجبور می-شود قسم جلاله یاد کند. و الله، به خدا قسم من به مرگ از انسی که یک طفل به سینه مادر دارد طفل چه قدر علاقه دارد، بچه شیرخوار، انس من از این بیشتر هست. این یک تعبیر. باز یک تعبیر دیگری در یکی دیگر از خطبه های حضرت دارند چون می-خواهم این جواب امیرالمؤمنین (س) خوب روشن شود. این خطبه 123 وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِه‏، قسم به آن خدایی که جان من در اختیار اوست لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاش‏، هزار ضربه شمشیر در بستر به من بزنند، من در جنگ هزار ضربه شمشیر به بدن من بخورد أهون برای من آسان تر هست از مرگ در بستر. من میتۀ علی الفراش، البته یک تعبیری هم دارند فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّه‏ حالا یک وقت آدم مرگش در مسیر خدا هست هیچی، لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ، هزار ضربه شمشیر برای من آسان تر هست. بنابراین من کسی نیستم که از مرگ بترسم. باز این خطبه 27 نهج البلاغه این هم جالب هست. حضرت یک تعبیری آخر این خطبه دارند می فرمایند لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ فَهَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّين‏، من بیست سالم نشده بود در میدان نبرد بودم الان دیگر از 60 گذشتم من از مرگ می ترسم. این جا هم حضرت می فرماید مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَي‏ این جواب حرف اول شما که می گویید علی ترسیده است. و اما جواب حرف دوم شما که گفتید من شاید شک دارم در نبرد با اینها یا می شود با اینها جنگید یا نه؟ فَوَ اللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْما، اگر یک روز من جنگ را به تأخیر انداختم إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِي‏، تکرار می کنم، امیرالمؤمنان با ده ها هزار نفر سپاه آمدند، هزار کیلومتر از کوفه دور شدند، اینها آذوقه می خواهند غذا می خواهند، خرج می خواهند، خود آنها، مرکب آنها، طعنه اصحاب را به جان خریدند فقط به امید چه چیزی؟ می فرماید به خدا قسم اگر یک روز من جنگ را به تأخیر انداختم نه یک روز الان سه ماه گذشته است، بیش از سه ماه، آقا برای چه به تأخیر انداختید؟ اگر یک روز به تأخیر انداختم فقط امید من این هست شاید یک جمعی هدایت شوند و بر گردند.
شریعتی: این امام هست که یک پدر مهربان هست.
حجت الاسلام حسینی قمی: شاید یک گروهی فَوَ اللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْما اگر یک روز به تأخیر می اندازم إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ، طمع دارم، امید دارم، أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِي‏ یک دستی را بگیرم، هدایت کنم، خون کمتری ریخته شود. وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي‏، اینها بیایند زیر نور من قرار بگیرند. تعشو از ماده عشاء هست. نماز عشاء را چرا عشاء می گویند؟ چون در تاریکی خوانده می شود. اینها از آن تاریکی بیایند ضَوْئِي در زیر نور من قرار بگیرند. وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا، و نه گمراه هستند، الان هم بدون مقدمه بجنگم اینها خود مقصر هستند، من تقصیر ندارم ولی دوست ندارم اینها را به قتل برسانم بلکه هدایت شوند. وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا. اگر چه اینها اگر هم کشته شوند گرفتار خطای خود هستند. من کوتاهی نکردم. یعنی این 3 ماه اگر من معطل نکنم همان روز اول شروع به جنگ می کردم اینها مقصر بودند ولی همه آرزوی من این هست که بلکه یک عده را هدایت کنم. یک پایانی دارد پایان را باز سید رضی (ره) نیاوردند من پایان را از این کتاب وقعه الصفین می خوانم. می-دانید که از قدیمی ترین کتاب های تاریخی در جنگ صفین وقعه الصفین نصر بن مزاحم هست. وفات این آقا 212 هست. یعنی بیش از هزار و دویست سال پیش زندگی می کرده است. کتاب تاریخی هست، تمام کسانی که بعد از آن راجع به صفین چیزی نوشتند از این آقا گرفتند. پایان آن جالب هست. حضرت فرمود أَمَّا شَكِّي فِي‏ الْقَوْمِ فَلَوْ شَكَكْتُ فِيهِمْ لَشَكَكْتُ فِي أَهْلِ الْبَصْرَة باید در جنگ با اهل بصره، در جنگ جمل باید شک می کردند. جنگ جمل خیلی فتنه آن تاریک تر بود. آن طرف چه کسانی بودند؟ طلحه، زبیر. زبیر می دانید حضرت می فرماید زبیر همیشه از ما بود تا وقتی پسر او عبدالله آمد و او را منحرف کرد. زبیر کسی هست که در جنگ احد فر المسلمون، همه فرار کردند، چهار نفر ماندند. یکی آقا امیرالمؤمنان (س) هست، یکی زبیر هست. آن وقت این زبیر، این طلحه با همراهی همسر پیامبر در جنگ جمل، آن خیلی سنگین-تر بود اگر بنا بود من تردید داشته باشم لو شککت، فرمود باید آن روز شک می کردم. ولکن إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِي‏ چرا صبر می-کنم؟ چون رسول خدا به من فرمود. مکرر این حدیث را پیامبر خدا به امیرالمؤمنان فرموده است. این جا حضرت می فرماید قال لی یوم خیبر، ولی جاهای دیگر هم هست، مثلاً در اعزام امیرالمؤمنان به یمن. می دانید امیرالمؤمنان (س) از طرف رسول خدا برای تبلیغ مدت ها در یمن بودند. علت این که الان هم یمنی ها خیلی ارادت دارند به امیرالمؤمنان (س) این برکت حضور هست. فرمود رسول خدا به من فرمود لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِدا اگر یک نفر به وسیله دو هدایت شود لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْس‏ از همه آن چه که خورشید بر او می تابد بهتر و بالاتر هست. چون رسول خدا به من این جوری فرمود من امروز و فردا می کنم. یک داستانی بگویم.
شریعتی: از جنس همان «حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏» (توبه/128)
حجت الاسلام حسینی قمی: احسنتم، حالا آیه را می خواستم بخوانم. چند تا آیه می خواهم بخوانم. واقعاً این جوری بودند. جناب آقای شریعتی ما نگاه انبیاء را، نگاه اهل بیت را، نگاه ائمه (ع) را واقعاً نشناختیم، پیدا نکردیم، گم کردیم. بار سوم تکرار می کنم. می دانم تکرار هست ولی می خواهم این جا بیفتد. ده ها هزار نفر نیرو را حضرت، امیرالمؤمنان در بیابان ها آورده است هزار کیلومتر راه از شهر دور شدند. از کوفه به شام آمدند. به حدی که دشمن تعجب می کند. دوست طعنه می زند. دو ماه، سه ماه، بیش از سه ماه، جنگ را حضرت متوقف کردند نمی-جنگند آقا پس چرا نمی جنگید؟ چه خبر هست؟ طعنه می زنند که آقا تردید دارید یا از مرگ می ترسید. می فرماید نه، و الله به خدا قسم اگر یک روز به تأخیر بیندازم بلکه یک عده هدایت شوند. و از این بالاتر می فرماید رسول خدا به من این جوری فرمود لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلا. یک داستانی بگویم خیلی جالب هست. ببینید مدل هدایت را انبیاء یاد ما دادند. ائمه یاد ما دادند. علماء دین یاد ما دادند اگر یاد بگیریم. خدا رحمت کند مرحوم علامه کرباسچیان (ره) پسر ایشان نقل می کردند. می-دانید ایشان از خدمات بسیار مهمی که انجام دادند رساله مرحوم آیت الله بروجردی، مناسک حج آیت الله العظمی بروجردی ایشان ادبیات فارسی آن را تنظیم کردند و بعد 60 ـ 70 سال هست همه مراجع به همان سبک رساله ها را می نویسند و مناسک حج خود را می نویسند. ایشان 11 سال خدمت آیت الله بروجردی و شاگرد ایشان بوده است. این قصه را از ایشان نقل می کنند. می فرمودند آیت الله العظمی بروجردی می فرمودند وقتی من در بروجرد بودم یک شخصی پیش من آمد 500 هزار تومان ملک خود، ملکی که 500 هزار تومان ارزش داشت محضری به نام من زد. 500 هزار تومان زمانی که آیت الله بروجردی در بروجرد بوده است. یعنی قریب 80 سال پیش. 90 سال پیش. بعد می گوید به من منتقل کرد و رفت. گفت اختیار آن با شما. که خود مرحوم علامه کرباسچیان می گوید برای این که بدانید 500 هزار تومان آن روز یعنی چه؟ ایشان می گوید من یک خانه ای را 300 متری خریدم 300 تا یک تومان. یعنی 500 هزار تومان هزار تا خانه 500 متری می شد خرید. ایشان ملک خود را به من داد و رفت. وقتی از دنیا رفت پسر او گریه کنان پیش من آمد، آقا فرمودند پسر چرا گریه می-کنید؟ گفت آخر پدرم تمام ملک خود را به نام شما زده است من دیگر باید بروم گدایی کنم. آقا فرمودند چرا آمد به من بخشید؟ انگیزه آن چه بود؟ گفت به خاطر این که من بد بودم می خواست به من نرسد. من آدم فاسق و فاجر و بدی بودم می-خواست این ملک یک دفعه به دست من نرسد. آیت الله العظمی بروجردی فرمودند خوب شو، ملک مال تو. گفت آقا الان خوب شدم. الان مسیر را عوض کردم و آدم اهلی شدم سؤال کنید دیگر آن آدم سابق نیستم. آقا می فرمایند پس محضر بروید ملک را به نام خود بزنید. کسانی که خدمت آقا بودند می روند سند را می-زنند. کسانی که خدمت آقا بودند اعتراض می کنند می گویند آقا 500 هزار تومان می دانید یعنی چه؟ ایشان این جمله را می-فرمایند. می فرمایند آیا نمی ارزد 500 هزار تومان بدهیم یک نفر درست شود؟ بالاخره الان این تمام تعلق او، نگاه او به دین چیست؟ می گوید آقا این چه دینی بود که تمام ملک را از من گرفت. مگر جرم من بدی نبود؟ بد بودم پدرم این کار را کرد. الان که آدم شدم. آدم شدی بگیر و برو. تعبیر ایشان این هست، آیا نمی ارزد ما 500 هزار تومان بدهیم یک نفر هدایت شود؟ اگر ما باور می کردیم هدایت این قدر ارزش دارد، باور می کردیم امیرالمؤمنان حاضر هست این هزینه سنگین را بر بیت المال تحمیل کند هزاران هزار نفر را در بیابان نگه دارد طعنه دشمن را به جان بخرد. لشکری که هزار کیلومتر از وطن دور شدند نگه دارد شاید می فرماید إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ. هنوز طمع دارم، هنوز امید دارم یک عده هدایت شوند. حالا جالب هست بقیه داستان را عرض کنم. این قصه را مکرر گفتیم عزیزان می-دانند وقتی حضرت به منطقه صفین رسیدند، لشکر معاویه آب را به روی لشکر امیرالمؤمنان (س) بسته بودند. آقا امیرالمؤمنان صعصه بن سوهان پیش معاویه فرستادند صعصه بن سوهان از اصحاب درجه یک امیرالمؤمنان (س) هست همان شخصیتی هست که دو برادر او در رکاب امیرالمؤمنان (س) به شهادت رسیدند. یکی جنگ جمل، یکی جنگ صفین. خود او هم بسیار شخصیت بزرگواری هست. این از طرف امیرالمؤمنان (س) آمد نماینده شد پیش معاویه برود. حضرت فرمود به معاویه بگو أَنَا أَكْرَهُ قِتَالَكُمْ قَبْلَ الْإِعْذَارِ إِلَيْكُم‏ من حاضر نیستم تا حجت را بر شما تمام نکردم با شماها بجنگم. می خواهم اول حجت بر شما تمام شود بعد اگر شما خواستید بجنگیم. وَ إِنَّكَ قَدْ قَدِمْتَ بِخَيْلِكَ فَقَاتَلْتَنَا قَبْلَ أَنْ نُقَاتِلَك‏، تو با لشکر خود آمدی، تو با بستن آب جنگ را شروع کردی، آب را کسی به روی لشکر نمی بندد وَ بَدَأْتَنَا بِالْقِتَالِ وَ نَحْنُ مِنْ رَأْيِنَا رأی ما این هست الْكَفُّ حَتَّى نَدْعُوَكَ وَ نَحْتَجَّ، ما اول می خواهیم احتجاج کنیم، حجت را برای شما تمام کنیم اگر بنا هست بجنگیم اول حرف های خود را بزنیم. آب را آزاد کن، ما حرف خود را با هم بزنیم. آزاد نکرد، حضرت یک لشکری را فرستادند آب را آزاد کردند تمام شد، دوباره متوقف شد. یعنی جنگ در همین حد بود که آب را آزاد کنند. آقا یک نماینده دیگر فرستادند. چندین نماینده رفته و آمده است از جمله یک شخصی هست به نام بشیر. بشیر بن عمر، پیش معاویه آمد گفت ان الدنیا انک زائله، دنیا تمام می شود این کار را نکن. إنّك راجع إلى الاخرة. یک تعبیری خود امیرالمؤمنان (س) عرض کردم 15 تا نامه ایشان در نهج البلاغه آمده است. در یکی از نامه ها حضرت به معاویه می نویسند مثلک مثل صوب المحیل معاویه مثل تو مثل آن لباس فرسوده هست. یک سنی که از آدم می گذرد مثل لباس فرسوده می شود. این عبا اگر فرسوده شد دیگر نمی شود آن را کاری کرد. الانم دیدید آنها که سنی از آنها گذشته است می آید بیماری قند خود را درمان کند، فشار خون می گیرد، فشار خون خود را درست کند، چربی می گیرد، چربی را، قلب او مشکل، یک دارو به قلب او نمی سازد، یک دارو به قند او نمی سازد، یک دارو به چربی او نمی سازد. فرمود تو مثل پارچه فرسوده هستی دیگر دست بردار. این نماینده امیرالمؤمنان هم به او فرمود إنّك راجع إلى الاخرة و ان الله مجازیک، خدا تو را مجازات می کند. به حساب تو می رسد. قسمت می دهم دست بردار، بین مردم تفرقه ایجاد نکن. معاویه حرف او را قطع کرد، گفت این حرف ها را اگر بلد هستی چرا به من می-گویی برو به صاحب خود علی بن ابیطالب بگو. به او بگو که عمر تو رو به پایان هست به او بگو تفرقه بین مردم ایجاد نکن. چه قدر زیبا جواب داد. گفت إن صاحبى احق البرية كلّها بهذا الأمر، اصلاً اصل خلافت برای امیرالمؤمنین هست. فى الفضل و الدين و السابقة في الإسلام و القرابة من الرسول‏، دیانتی که امیرالمؤمنان دارد، سابقه ای که امیرالمؤمنان دارد، قرابتی که با پیامبر دارد. نامه 10 نهج البلاغه را ببینید، نامه 16 نهج البلاغه را ببینید. امیرالمؤمنان (س) در یک نامه ای نامه دهم هست عزیزان خود مفصل ببینند به معاویه می-نویسند إِنَّكَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ مِنْكَ الشَّيْطَانُ مَأْخَذَه‏. شیطان بر تو مسلط شده است. فَجَرى مِنكَ مَجرَى الدَّمِ في العُروق‏، چه طور خون در تمام وجود انسان جریان دارد شیطان این جوری در تو جریان پیدا کرده است. قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ یک وقتی به حضرت نامه نوشت که بیا با هم بجنگیم. فَدَعِ النَّاسَ جَانِبا، مردم را کنار بگذار، وَ اخْرُجْ إِلَي‏، راست می گویی بیا رو در رو. دو به دو بجنگیم. وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْن‏ دو سپاه را معاف کن بیا با هم بجنگیم. از زیباترین نامه های حضرت هست. فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخا. من همان ابو الحسن هستم علی بن ابیطالب ابو الحسن هستم که جد تو اتبه، دایی تو ولید برادر تو شیبر را در جنگ بدر من کشتم یعنی شما در سپاه دشمن بودید. ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي‏، همان شمشیر پیش من هست شمشیر چیست؟ وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي‏، همان روحیه، همان غیرت امروز هستم. لذا این نماینده امیرالمؤمنین (س) اصلاً امیرالمؤمنان را می شود مقایسه کرد؟ عرض کردم گذشته از همه مگر امیرالمؤمنان (س) با او بیعت نکردند. 25 سال حضرت خانه نشین بودند. حالا مردم هجوم آوردند. مگر می شود آقا خلیفه باشد در مرکز هر استانی هم اعلام خلافت کند. این هم مطلب دوم. مطلب سومی هم که بگویم این هم واقعاً در داستان امیرالمؤمنان (س) عجیب هست وقتی بنا شد این نامه ها رفت و آمد و اثر نکرد. بنا شد، یعنی معاویه گفت می جنگیم. یک فرمان نظامی حضرت داد. این نامه 14 نهج البلاغه هست. مِنْ وَصِيَّتِهِ ع لِعَسْكَرِهِ قَبْلَ لِقَاءِ الْعَدُوِّ بِصِفِّين‏، قبل از جنگ حضرت 5 تا دستور نظامی داد. 1 ـ لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُم‏، فرمود شما شروع نکنید. تا دشمن شروع نکرده است شما شروع کننده نباشید. 2 ـ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً، کسی فرار کرد دیگر نروید او را بکشید. 3 ـ لَا تُصِيبُوا مُعْوِرا، معور یعنی چه؟ یعنی اگر کسی نمی تواند از خود دفاع کند فرار هم نکرده است، در جنگ هست. اسلحه خود را از دست داده است، سپر خود را از دست داده است آن وسط مانده است. نگویید عجب فرصتی گردن او را بزنم. لَا تُصِيبُوا مُعْوِرا با بی دفاع کاری نداشته باشید. 4 ـ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيح‏، به مجروحین آسیب نرسانید. کاری نداشته باشید. لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، زن ها را تحریک نکنید. چون زن ها در سپاه معاویه بودند. عده ای از زن ها را معاویه با خود آورده بود اینها شعر می خواندند، آواز می-خواندند، تحریک می کردند. لشکریان معاویه را تشویق می کردند. فرمود به اینها کاری نداشته باشید. وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، ولو به شما دشنام بدهند. به امیران شما، امیر چه کسی بود؟ امیر لشکر که بود؟ خود امیرالمؤمنین بود. یعنی اگر به من امیرالمؤمنین دشنام دادند کاری به آنها نداشته باشید. فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى‏، اینها ناتوان هستند، ولو آنها را این جا آوردند. این هم دستوری که حضرت وقتی می خواست شروع شود ...
شریعتی: این تعریف جنگ جوانمردانه هست. حالا اشاره می کنم بگذارید دو ـ سه تا عبارت دیگر بخوانم. این قصه ای که عرض می کنم در کافی مرحوم کلینی در علل شیخ صدوق و در تهذیب شیخ طوسی، خب عزیزان می-دانند ما وقتی می گوییم کتب اربعه منابع اصلی شیعه مال این 3 نفر هست. شیخ صدوق هست، شیخ طوسی هست و مرحوم کلینی هست. کتب اربعه یعنی چهار تا کتاب هست. کافی مرحوم کلینی و من لا یحضر شیخ صدوق دو تا هم مال شیخ طوسی هست. تهذیب و استبصال. هر سه مؤلف کتب اربعه این سه حدیث را در منابع خود آوردند. امام صادق فرمود کان امیرالمؤمنین سیره امیرالمؤمنان این بود لَا يُقَاتِلُ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ. اجازه نمی داد امیرالمؤمنان کسی قبل از اذان ظهر جنگ را شروع کند. می فرمود صبر کنید زوال شود، موقع ظهر شود، بعد از زوال، نماز را می خوانند بعد از زوال. چرا؟ چرا بعد از ظهر بجنگند؟ چرا صبح نجنگند؟ آقا صبح اول وقت بجنگید وقت داشته باشید. می فرمود بعد از ظهر. می فرمود هُوَ أَقْرَبُ إِلَى اللَّيْلِ، بعد از ظهر بجنگیم، حالا دشمن زیر بار نرفت عرض کردم حضرت شروع کننده نبود. سفارش هم کرد شما شروع نکنید. آنها اگر شروع کردند. حالا جنگ شروع شده است شما قبل از ظهر وارد نشوید. بعد از ظهر، چرا؟ أَقْرَبُ إِلَى اللَّيْلِ، فرمود به شب نزدیک تر هست. زودتر تاریک می شود جنگ متوقف می شود. در گذشته جنگ ها روز بود. شب که نمی جنگیدند. با روبه رو می خواهند بجنگند. در تاریکی کسی را، الان جنگ ها شبانه هست. در گذشته جنگ روز بود. أَقْرَبُ إِلَى اللَّيْلِ؛ شب هست زودتر جنگ تمام شود. 2 ـ وَ أَجْدَرُ أَنْ يَقِلَّ الْقَتْلُ، کشته ها کمتر می شود. وَ يَرْجِعَ الطَّالِبُ، آنهایی که دنبال حرف حق هستند برگردند بلکه بگویند آقا نخواستیم. حق با شما هست. وَ يُفْلِتَ الْمُنْهَزِمُ، یک عده منهزم هستند شکست خوردند. شکست خورده ها در تاریکی می توانند خود را نجات بدهند. کشته ها کمتر شود. این نگاه هدایتی امیرالمؤمنان (س) هست. حتی با دشمن خود. برای چه خواندم؟ نمی خواهیم فقط تاریخ، تاریخ هم خیلی خوب هست ما فقط تاریخ بخوانیم، تاریخ امیر (ع) برکت هست. ولی می خواهیم یک چیز دیگر اضافه کنیم. اگر این نگاه امیرالمؤمنان در این چهار بخشی که گفتم نمی جنگند، سه ماه چهار ماه معطل می کند بلکه یک نفر برگردد، هدایت شود، 2 ـ وقتی بنا هست دشمن اسرار دارد پیک می فرستد، می رود، می آید. ده ها پیک می فرستد، نامه می فرستد، 35 نامه حضرت دارند. 3 ـ وقتی هم که می خواهد جنگ شروع شود فرمان نظامی می دهد به مجروح کاری نداشته باشید، به فراری کاری نداشته باشید، کسی دفاع نمی تواند بکند کاری نداشته باشید. شما شروع کننده نباشید. تازه وقتی می خواهد جنگ را شروع کند می گوید بعد از ظهر، زودتر شب شود و تاریک شود. پیام او چیست؟ آیا پیام او این نیست که اصل در برخوردها با دشمن هدایت هست، با دوست چه طور هست؟ ما با دوست نگاه هدایتی داریم؟ اگر یاد شما باشد آقای شریعتی یک وقتی مفصل این بحث را داشتیم نمی خواهم تکرار کنم ولی این ایام خیلی هم دوباره پیامک داشتیم. که حالا بحث خانواده داشتید بحث تعامل با فرزندان را هم بگویید. پدرها و مادرها این برخورد امیرالمؤمنین با دشمن هست ما با بچه های خود با فرزندان خود نگاه هدایتی داریم؟ الان یک چیزی که خیلی کم شده است، متأسفانه کیمیا شده است حوصله هست. حوصله ها کم هست. قرآن وقتی می خواهد رسول خدا را معرفی کند چه پیامبری معرفی می کند «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيْكُم‏‏ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏» (توبه/128) مهربان هست، رئوف هست. رحیم هست، برای هدایت شما حرص می خورد. سختی های شما برای او دشوار هست. پیامبری که آن قدر برای هدایت مردم حرص و جوش خورد آیه نازل شد یا رسول الله «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات‏» (فاطر/8) دارید جان خود را از دست می دهید این قدر غصه نخور. پیامبری که آیه نازل شد، یک وقت یاد من هست یکی از اساتید بزرگوار این لطیفه قرآنی را می فرمود شاید هم در برنامه گفته باشم می فرمود این پیامبران همه پیامبر بودند ولی درجات آنها متفاوت هست. یک پیامبری مثل حضرت یونس نفرین کرد. نباید نفرین می کردی. پیامبر خدا نباید نفرین می کرد. آیه نازل شد ای پیامبر «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت‏» (قلم/48) مثل یونس نباش زود نفرین کنی. ولی «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ» (مریم/41) ابراهیم خوب هست مثل ابراهیم باش. ابراهیم حوصله داشت امروز در جامعه ما این جوری نیست عرض کردم در تعامل با فرزندان خود، در تعامل در هدایت دیگران حوصله ها کم شده است. کسی خدمت امیرالمؤمنان آمد تو را خدا ببینید آمد اعتراف به گناه کرد گفت آقا من آدم اعتراف کنم یک گناه زشتی، یک فحشایی مرتکب شدم عین روایت هست مرحوم کلینی در کافی دارد. حضرت فرمود مخت کار نمی کند دیوانه شدی، گفت نه آقا عاقل هستم فرمود پس برای چه آمدی این جا اعتراف می کنی گفت می خواهم پاک شوم فرمود پاکی چیست؟ چه پاکی از توبه بالاتر برای چه پیش من اعتراف می کنی. خدا دنبال این نیست که حد بر کسی جاری کند. قسم جلاله یاد کرد، و الله قسم خورد به خدا قسم می رفت بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که امیرالمؤمنین بر او حد الهی جاری کنم. این نوع نگاه، نگاه هدایت است، نگاه دستگیری هست و ای کاش این نگاه در جامعه ما بود. نیست خیلی فاصله داریم. چرا در اسلام می گویند قاضی باید مجتهد باشد، فقیه باشد، ما حالا نداریم. شاید ده تا، بیست تا، پنجاه تا هم نداشته باشیم. چرا اسلام می گوید قاضی فقیه نشود؟ نداریم از سر ناچاری ما الان قاضی از مأذون از ولی فقیه داریم. چرا اسلام می گوید؟ یعنی دین شناس، یعنی بداند نگاه دین نگاه هدایت هست. بداند نگاه دین نگاه امیرالمؤمنان هست که طرف آمده است اعتراف به گناه می کند می-فرماید خلی هستی، دیوانه هستی، پیش من می آیی اعتراف. بله یک وقت یک کسی شبکه فساد راه اندازی می کند جدا هست اما یک کسی بین خود خطایی کرد. کسی شبکه فساد راه انداخته هست، کسی فساد اقتصادی راه انداخته هست، همان که امیرالمؤمنان به استاندار اهواز نامه نوشتند یک کسی در اهواز ناظر مالی بازار اهواز بود، فساد مالی پیدا کرده بود. 14 تا مجازات امیرالمؤمنان برای او تعیین کرد. 14 تا مجازات. ناظر مالی بازار اهواز یک فساد مالی داشت 14 تا مجازات. یعنی اگر حقی را شما ضایع کردید، حق مردم، او را دستگیر کن، آبروی او را ببر، در شهر او را بچرخان، اموال او را بگیر، به زندان بینداز. او را شلاق بزن. اما اگر کسی یکی خطایی کرده است. من می خواهم بگویم آن نگاه امیرالمؤمنان (س) ببینید این آیه قرآن که خدای متعال به پیامبر ما می فرماید «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفا» (توبه/6) داری جان خود را از غصه این که اینها ایمان نیاوردند از دست می دهی. این نگاه، نه فقط در این برخوردهای قضایی. بیشتر من می گویم پدر و مادر با فرزند خود این نگاه را داشته باشد. اگر ما ارزش کار هدایتی را بدانیم آن وقت آنهایی که متصدی کار فرهنگی هستند قدر کار خود را می دانند. لَئِنْ يَهْدِي اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِدا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْس‏.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم و ممنون هستم از همراهی شما. صفحه 534 را امروز با هم تلاوت می کنیم آیات پایانی سوره مبارکه الرحمن و آیات ابتدایی سوره مبارکه واقعه.
صفحه 534 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ان شاءالله که حال دل شما خوب باشد. دعا بفرمایید خداحافظی کنیم.