شریعتی: انشاءالله که ببینیم آن روزگار رویایی و بهاری را. بنازم به بزم محبت که آنجا/ گدایی به شاهی مقابل نشیند. قصه، قصه محبت است. «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب» و نکتههایی که هفته قبل شنیدیم. امروز از چه منظر و از چه زاویهای به مقوله محبت نگاه خواهیم کرد؟
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از مقولههای خیلی مورد غفلت درباره محبت این است که ما بیشتر از اینکه به محبت به معنای عاشق شدن، علاقمند شدن بخواهیم توجه کنیم در مقولههای معنوی و دینی، اینکه آقا تو علاقمند به خدا بشو، علاقمند به اهل بیت بشو، خوبیها را دوست داشته باش. اینها توصیههای مهم دینی است یا اینکه از محبت خودمان به اهل بیت دم میزنیم. از محبت خودمان به امام زمان (ارواحنا له الفداه) دم میزنیم. اشعاری که شما الآن خواندید و بسیاری از اشعار و مدایح از این قبیل هستند که ما از محبت خودمان به خدا حرف میزنیم و خوبان عالم و خوبیها. از این مهمتر این است که ما به محبوبیت خودمان نگاه کنیم. چقدر مورد علاقه خدا هستیم، چقدر مورد علاقه اهل بیت هستیم، چقدر مورد علاقه کائنات هستیم. واقعاً عالم هستی اینطور هستند. ذرات عالم هستی
شریعتی: که آیا ما را دوست دارند یا ندارند.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. خداوند متعال در مورد فرعون میخواهد بفرماید که فرعون آدم بدی بود، فرمود وقتی فرعون مرد، آسمان و زمین برای او گریه نکردند.
شریعتی: یعنی باید گریه میکردند.
حجت الاسلام پناهیان: این محبوبیت انسان را در عالم میرساند. توجه ما به اینکه چه مقدار محبت داریم و باید محبت داشته باشیم، یک آسیبهایی هم دارد. آسیب آن چیست؟ طرف نمیتواند که محبت را در خودش سریعاً ایجاد کند. آقا عاشق امام زمان شو. میگوید خب بله یک مقدار علاقه دارم. این علاقه را بیشتر کن. میگوید آقا بیشتر که نمیتوانم. پس بیشتر نمیتوانی تو جزء عشاق حضرت نیستی برو کنار. یا خودش، خودش را کنار میزند. یا در دیگران یأس ایجاد میکند یا در خودش. این آسیب سخن گفتن از محبت است که وقتی انسان دید به قله محبت دسترسی پیدا نمیکند، مأیوس میشود. وقتی انسان دید به قله محبت نمیتواند بالفعل دسترسی پیدا کند چون ارادی نیست. امر محبت رها میکند عاشق شدن را. فکر میکند یک تصادفی است که باید رخ بدهد، حالا برای ما رخ نداده است. و واقع مطلب این هست که خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمان وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم» خدا ایمان را در دل شما محبوب قرار میدهد، در تفسیر علامه طباطبایی میفرماید، این هدیه ویژه خدا است. چیزی نیست که ما اکتساب کنیم. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمان» او این محبت را در دل ما قرار میدهد. در روایات دیگری هم هست که دل دست خدا است. ما باید تلاش کنیم برای اینکه مقدمات محبت را فراهم کنیم.
شریعتی: و این استعداد را در خودمان ایجاد کنیم.
حجت الاسلام پناهیان: ولی محبت را در نهایت خداوند متعال به ما میدهد. لذا زیاد هم امر اکتسابی و فوری و بالفعلی نیست مثل ادب. ادب آدم میتواند نسبت به کسی که محبتی هم به او ندارد ادب رعایت کند. خودشان را مقید به این رفتارها کند. اینجا آقا در این مهمانی آداب چیست؟ آداب اینطوری است. فوری رعایت میکند. به ادب زیاد توصیه شده است. به داشتن محبت هم توصیه شده است ولی از باب همان فراهم آوردن استعداد و مقدمات که فرمودید. اگر ما زیاد از محبت صحبت کنیم یک عدهای میبینند که این را که نمیتوانند به دست بیاورند، رها میکنند. یک عدهای هم مأیوس میشوند. ما که جزء عاشقان نیستیم و ما جزء والحان نیستیم.
شریعتی: ما کجا و عشق کجا و محبت کجا.
حجت الاسلام پناهیان: این آسیب سخن گفتن از محبت است. باز هم من عرض نمیکنم از محبت صحبت نکنیم. داریم آسیب آن را میگوییم. خیلیها خودشان را راحت کنار میبرند و دیگر در مقوله نمیآیند ولی از محبوبیت سخن گفتن این آسیب را ندارد. شما محبوب خدا هستید. شما مورد لطف و نظر خداوند متعال هستید. خدا شما را دوست دارد. خدا هر چه در عالم قرار داده است، در وجود تو قرار داده است، از سر محبت خود این کار را کرده است. توجه به محبوبیت نه تنها آن آسیب محبت را ندارد که انسان کم بیاورد، بلکه یأس را هم در انسان از بین میبرد، ایجاد اعتماد به نفس میکند، ایجاد انرژی میکند و گرما در انسان ایجاد میکند.
شریعتی: یعنی اگر محبوب باشی یک شأنی برای خودت قائل هستی. تو برای خودت کسی هستی.
حجت الاسلام پناهیان: دیگر خودت را ارزان نمیفروشی. یا این کاری که شیطان میخواهد انجام بدهد در شما زیاد مؤثر نخواهد بود. شیطان در آیه کریمه قرآن خیلی صریح خداوند متعال میفرماید شیطان میگوید من از هر طرف انسان را مورد محاصره قرار میدهم تا اینکه این از تو تشکر نکند. تشکر یعنی چه؟ حالا اجازه بدهید به مقوله شکر بپردازم. ما وقتی که این بحث محبوبیت را مطرح میکنیم، خیلیها میگویند چند بار در قرآن درباره محبوب بودن انسان سخن گفته شده است؟ البته مواردی داریم که در مورد محبوب بودن سخن گفته شده است. در مورد اولیاء خدا، یک آیه به آخر مانده سوره توبه، «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيم» یک چنین اوصافی از ما نسبت به پیامبر در قرآن گفته نشده است ولی از پیامبر نسبت به ما گفته شده است.
شریعتی: که دوستتان دارد. شما محبوب پیغمبر هستید.
حجت الاسلام پناهیان: آن هم در این اندازه که رنج شما را نمیتواند تحمل کند. حریص شما است. «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيم» در یک نمونه دیگری از خداوند متعال هست وقتی که میخواهد برجستگیهای قوم آخرالزمان، فامیلهای سلمان فارسی که ما امیدواریم که جزء آنها باشیم و زمان آخر الزمان باشد میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» قومی را میآورم که من دوستشان دارم، آنها هم من را دوست دارند. پروردگار عالم محبت خودش را مقدم میکند. بعد مکرر خدا «ان الله یحب الصابرین»، «یحب ال» دیگر دوستداشتنیهای خدا در قرآن بیان میشود و یکی از بزرگترین تهدیدهای خدا این است که اگر اینطوری باشد من دیگر شما را دوست نخواهم داشت.
شریعتی: و شاید همینجا است فراز امین الله که محبوبة فی ارضک و سمائک.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. این فراز امین الله نشان میدهد که ما باید دنبال این محبوبیت باشیم. نیاز انسان است که انقدر محبوب باشد. الآن خیلی از آدمها را نگاه میکنیم در تقاضای محبوبیت به کم قانع شدهاند و این فرودستی و این افتادن پایین از دنائت دنیا است که روی ما اثر گذاشته است. از یک کسی بپرسند تو دوست داری چقدر محبوب باشی، میگوید خب اطرافیانم، دوستانم. فوقش میگوید شهر من، فوق میگوید همه جهان فالور داشته باشم و انقدر محبوب باشم. ولی در زیارت امین الله فرموده: محبوبة فی ارضک و سمائک. در آسمانها هم من را دوست داشته باشند. فقط منطقه خودم نه. این دعا بر اساس فطرت انسان است چون انسان بعد از یک مقدار محبوبیت دوست دارد بیشتر این دایره او گسترش پیدا کند. کسانی که ناامید هستند از محبوبیت فراوان به کم قانع هستند. این نیاز روحی انسان است که محبوب باشد. مخصوصاً نیاز روحی انسان هست نزد پروردگار عالم محبوب باشد. مخصوصاً آدم نیاز روحی دارد که نزد اولیای خدا محبوب باشد منتها این نیازها را باید بیدار کرد. اینکه ما به خدا محبت داریم و یا به اولیای خدا، این چقدر ارزش دارد، اینکه خدا و اولیای او و همه عالم و کائنات به ما علاقه دارند این چقدر ارزش دارد. خب معلوم است آن بیشتر ارزش دارد. و اصلاً و اساساً شما میخواهید عاشق شوید، محبت پیدا کنید، یکی از بهترین راههای آن این است که تو بفهمی که چقدر محبوب هستی. چقدر به تو محبت دارند. از اهل بیت پرسیدند چرا اعمال ما را خدا به شما عرضه میکند و شما خبردار میشود؟ فرمود: برای اینکه برای شما استغفار کنیم. برای اینکه رسیدگی کنیم. ما لااقل هفتهای دو مرتبه بر اساس برخی از روایات، اعمال ما به امام زمان (ارواحنا له الفداه) عرضه میشود. هیچ پدر و مادری شاید هفتهای دوبار درسهای بچهشان را از مدرسه پیگیری نکنند ولی امام زمان این کار را میکنند. بعد ایشان چرا این کار را میکنند؟ وظیفه اداری است؟ تیک باید بزنند؟
شریعتی: دارند محبت میکنند.
حجت الاسلام پناهیان: ایشان که نمیخواهد تجسس کند. ایشان واقعاً نگران ما است. ما چون امام نیستیم حس یک امام را نمیفهمیم. همانطور که تا مادر نشویم، پدر نشویم، حس یک پدر یا مادر را حس نمیکنیم. و ما چون هیچوقت امام نمیشویم، هیچوقت نمیفهمیم امام زمان چقدر به ما علاقه دارند. حداقل منطق آن را بفهمیم اگر لمس نمیکنیم، شهود نمیکنیم. پس آن چیزی که در دین ما خیلی مهم است محبت ما نیست، محبوبیت ما است. آن وقت این در کجا خودش را در مفاهیم دینی نشان میدهد؟ در شکر.
شریعتی: چرا در شکر؟ ارتباط آن چیست؟
حجت الاسلام پناهیان: شما وقتی که بدانید که شما را دوست دارند احساس عمیق شکر در وجود شما پدید میآید. حتی به شما نهمت بدهند ان قلت و قلت میکنی. برای چی این را به من داد؟ ولی وقتی که بدانی که به تو عشق میورزد خالصانه، هیچی هم از تو نمیخواهد، این عمیقترین و اصیلترین احساس شکر است. حتی به شما نعمتی بدهد، مثلاً نعمتهای مادی. نعمتهای مادی را اندازهگیری میکنی. آقا به شما مثلاً یک کادو دادند. میگویی چی کادو دادند؟ میگویی یک دانه از این ماشینهایی که نمونه ماشینهای بزرگ مدل خارجی هست ولی در حد و اندازه خودش هم چند ده میلیون پول آن هست. این را دادند. میگویید خب خیلی ممنون. به همین اندازه شکر در وجود شما جاری میشود. حالا آن ماشین اصلی را بدهند، شکر عمیقتر میشود. ولی وقتی که شما را دوست داشته باشند، این یک شکر دیگری در جان شما ایجاد میکند. خدداوند متعال در قرآن کریم حدود 13 مرتبه از انسانها گله کرده است به عبارتهای مختلف «و قلیل من عبادی الشکور» کم هستند بندگان من که شکور باشند. شکر حقیقی آن جایی نیست که کسی با تو تجارت بکند. آن جایی است که کسی یک کاری برای تو میکند صرفاً برای محبت به تو.
شریعتی: دیگر تا ابد مدیون او میشوی.
حجت الاسلام پناهیان: این فقط خصلت خدا و اولیای خدا است. کس دیگر نمیتواند. هر کسی یک چیزی از م نیاز دارد. مثلاً ما میدیدیم آقای بهجت نماز میخوانند میگویند الله الصمد گریه میکنند. میگفتیم خدایا الله الصمد، خدا بینیاز است که گریه ندارد. بعد از یک صاحبدلی پرسیدیم، گفت شاید این است که... چون قاعده لطف در علم کلام یکی از اصلیترین قواعد است. بعد از حسن و قبح عقلی، قاعده لطف. همه چیز را بر اساس این تحلیل میکنند. خب او بینیاز بوده و دارد به ما محبت میکند. بینیاز است و دارد به ما نعمت میدهد. خب آدم یک کمی ذهن دقیقی داشته باشد، باهوش باشد، یک کمی روح لطیفی داشته باشد از کلمه الله الصمد آب میشود. عاشق یعنی یک کسی که از سر نیاز خود مهرورزی نمیکند و ما داریم این را فریاد میزنیم در قل هو الله احد، الله الصمد. خدا بینیاز است. بینیاز است، بیکار که نیست. بینیاز است، بیتفاوت که نیست. بینیاز است، پیگیر که هست. بینیاز است، محافظ که هست. بینیاز هست، اینهمه نعمت هم داده است. اینهمه مراقبت هم میکند. اینهمه فریاد هم زده است. یک نفر میگفت کنار خانه کعبه یک احساس عجیب و غریبی برای من پیش آمد داشتم جان میدادم. گفتم چطور؟ گفت رفتم عمره، بعد گفتم یک دور قرآن را در این سفر ختم کنم. دیگر رسیده بودم از مدینه به مکه مکرمه و از اواسط قرآن هم عبور کرده بود. آنجا کمکم آدم حجم قرآن دستش میآید که واقعاً حجم کمی ندارد. مخصوصاً آدم بخواهد یک کمی با توجه و تأنی بخواند، بعد میگوید کنار خانه کعبه نیمه شبی داشتم میخواندم، یکدفعه احساس کردم این حجم دلیل محبت خدا به من است. این هم بگو بهش، این هم بگو، این هم بگو. این نکته را هم به او بگو. این نکته را بگو. میگفت یکدفعه اصلاً قلبم یک جوری شد داشتم قالب تهی میکردم. این بنده خدا میگفت داد میزدم که خدایا بس است. من نمیتوانم تحمل کنم. بعداً دیدم اطرافیان هم هر کسی با یک زبانی متوجه من شده بوده است که حالا من بد است. و بعد خدا به من کمک کرد، من را از آن حال بیرون آورد که متوجه شدت محبت خدا به خودم شوم. آدم میمیرد. آدم جان میدهد.
شریعتی: در مقیاس کوچکتر آن یک وقتهایی حرم امام رضا میرویم، کربلا میرویم، نجف میرویم. از اینکه آنها ما را دعوت کردند و اجازه دادند که الآن آنجا باشیم میخواهیم قالب تهی کنیم.
حجت الاسلام پناهیان: بله، اگر کسی این را شهود کند واقعاً از دست میرود. من کنار حرم امام حسین (ع) یک کسی را دیدم اصلاً دیوانه شده بود، به هم ریخته بود. اصلاً از حالت عادی خارج شده بود که امام حسین نه، به خاطر من، به خاطر من نه. من ارزشش را ندارم. به خاطر من نه. و این خیلی عجیب و غریب است. نه اینکه مثلاً ما روضه میخوانیم و اینها. بعداً دیگر حال او به جا آمد و روی صورت او آب ریختند و کنار آمده بود و کمکم نگاه... اصلاً انگار یک طرف دیگر رفته بود. میگفت یکدفعه احساس کردم امام حسین به خاطر محبت به ما شهید شده و اینهمه مصائب را تحمل کرده است. خب واقعیت این درست است. این محبوبیت. اینها مقوله محبوبیت است. دیگر اصلاً بحث این نیست که تو عاشق هستی یا نه.
شریعتی: و این قابلیت را تو باید در خودت ایجاد کنی. این اکتسابی است.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. این راحت است. بله، این را بفهم، این را ببین. اینکه آن نیست که بگویی من عاشق آیا میتوانم بشوم یا نه. من علاقه دارم یا نه.
شریعتی: پس در یک جمله خیلیها ممکن است که عاشق نشوند ولی میتوانند معشوق باشند.
حجت الاسلام پناهیان: میتوانند هم نه. هستند. خیلیها نمیتوانند عاشق شوند ولی همه معشوق هستند. در اینکه شک نداریم. چقدر آدم باید جنایت بکند تا از محبوبیت خدا بیرون بیاید.
شریعتی: آهان. یعنی این معشوق بودن را گاهی نمیفهمند، متوجه نیستند.
حجت الاسلام پناهیان: بله، متوجه نیستند. احسنت. بعضی از اهل معرفت یک حرفهایی میزنند این حرفها قشنگ است. میگویند خداوند متعال به موسی میفرماید موسی من پیش فرعون میروی نرم صحبت کن. او طغیان کرده است الآن غاطی است. بعد میگویند که خدایا تو الآن طرفدار موسی هستی یا فرعون؟ تو انگار اینجا داری طرفداری از فرعون میکنی. میگویی پیامبرت را کوتاه بیا. بالاخره فرعون است دیگر. بندهاش است.
شریعتی: که گفت اگر از من میخواست، من او را نجات میدادم ولی او نمیفهمد.
حجت الاسلام پناهیان: این خیلی مهم است. ما بعضی وقتها به بچههای خود میخواهیم یاد بدهیم علاقمند بودن به خدا و رسول او را. خب اشتباه میکنیم. اصلاً علاقه تحمیلی نیست. بعضی وقتها عقیده تحمیل میکنیم، بعضی وقتها علاقه تحمیل میکنیم در امور مذهبی که آثار سوء دارد. ما باید مدام این را جا بیندازیم که دوستت دارم. هم هفت سال پدر و مادر باید برای بچه جا بیندازند که دوستت دارم بچه من، کودک من، دختر من، پسرکم. در موقعیتهای مختلف. تا سیراب و لبریز شود، به یک تعادل روحی برسد. هم درباره خدا و اولیاء خدا از سه چهار سالگی حرفی میخواهید بزنید، یک خدایی هست ما را هم خیلی دوست دارد. خدا ما را محافظت میکند. از خودش هم بگوید، از بچهاش هم بگوید. این محبوبیت را برای بچه جا بیندازد. بچه احساس اطمینان کند. ما معمولاً در بحث مهدکودک و اول دبستان میگوییم ممکن است این بچه در دوران بچگی خود آسیب دیده باشد. حالا الآن در هفت سال دوم آمده است. باید چکار کنیم؟ باید یک دوره این بچه را ببریم قرنطینه. چه قرنطینهای؟ چه میکروبهایی را از بین ببریم؟ چه ویروسهایی را؟ اگر در ذهنش کمی خدشه است نسبت به اینکه محبوب پدر و مادر است این را درست کنیم. اول در آن سال اول، ماههای اول برای او جا بیندازیم که تو معشوق پدر و مادرت هستی. فعلاً هم که از پدر و مادر بالاتر نرفته است. حالا اگر خواستیم از اولیای خدا هم حرف بزنیم باز هم از همین باب که این بدون آسیب بیاید در مدرسه. به حدی که برگردد بگوید که مامان در مدرسه به من میگفتند تو خیلی من را دوست داری. اگر حتی تعجب میکند از این وضع. و بزرگترین اشتباه این است که ما به سرعت محبت را کوپنی کنیم.
شریعتی: یعنی چه؟
حجت الاسلام پناهیان: اگر این کار را بکنی دوستت دارم. اگر این کار را نکنی... نه، من که تو را دوست دارم. خب بگو اگر این کار را بکنی من اذیت می شوم.
شریعتی: یا بیشتر دوستت دارم.
حجت الاسلام پناهیان: بیشتر دوستت دارم را هم من میگویم احتیاط کنید. در هفت سال اول ما بیشتر دوست داریم. اصلاً بگذار غرق باشیم. مثل برنج که در شالیزار غرق آب است، غرق محبت باشیم. بالاخره برنج اینطوری است. میگوید من با گندم فرق میکنم. دختر و پسر هم خصوصاً در این زمینهها یک تفاوتی دارند. این محبوبیت مقوله خیلی مهمی است. در یک روایتی در نهچالبلاغه شریف هست که این روایت را من خیلی تعجب میکنم. برعکس مشهور شده است. من متن خود روایت را برای دوستان آوردهام بخوانم که امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «إِن قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَة» یک قومی خدا را عبادت میکنند به خاطر میل به پاداش و ثواب و نتایج این عبادتها. «فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ» این عبادت تاجران است. «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً» بعضیها از سر ترس خدا را عبادت میکنند. «فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ» اینها عبادت بردگان هست. «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً» مشهور شده است میگویند بعضیها عاشقانه خدا را عبادت میکنند. نه، شکراً. شکراً یعنی معشوقانه. اینجا پای محبوبیت وسط میآید. میفرماید: «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ» این عبادت افراد آزاده است. آزاد از چی؟ آزاد از آینده.
شریعتی: آینده یعنی چه؟
حجت الاسلام پناهیان: شکر یعنی تو قبلاً به من یک لطفی کردی، من میخواهم آن را پاسخ بدهم. معطوف به گذشته است. اصلاً با فردا چه کار میکنی کاری ندارد. غرق آن است. غرق آن لطفی است که در گذشته دریافت کرده است، میگوید من الآن چطوری جوابش را بدهم؟ من در آینده به چیزی نمیخواهم برسم. حالا بگذارید این تعبیر موجب به هم ریختن ذهن مخاطبین عزیز نشود ولی این تعبیر را به کار بگیرم. عاشق دنبال وصال است. معشوق از اینکه محبوب است بیچاره است نمیداند چکار باید بکند. عاشق باز هم یک چیزی در آینده میخواهد. نمیخواهم نفی کنم به صورت مطلق ولی عبادت شاکرانه چه میگوید؟ معطوف به گذشته است. میگوید تو قبلاً به من یک لطفی کردی من اصلاً در آن ماندهام هنوز چکار باید بکنم. این را من چطوری به شما جواب بدهم؟ میفرماید عبادت شاکرانه داریم. «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور» در قرآن آمده است و گفتم بارها. البته من تعداد را یک کمی برای شما کمتر قرائت کردم که تعداد گلایههای خداوند متعال در قرآن کریم خیلی بیشتر است. ظاهراً بیست و خوردهای موارد باشد که خداوند متعال گله میکنند منتها نه با عبارت شکر. بعضی وقتها میفرماید که اکثر آنها ناسپاس هستند. یا در جایی از قرآن میفرمایند خدا بکشد این انسان را. چقدر ناسپاس است. اصلاً دعوای خود با انسانها سر درک این اصل نعمت است. این را باید بفهمیم. من یک دسترسیای پیدا کردم به یک عارف صاحب دل صاحبدیدهای. یک جورایی البته باواسطه. کسی از دوستان هم هست خدا او را حفظ کند، ایشان واسطه شد. در یک نقطه دوری هم زندگی میکند. دیدم عجب قدرت بصیرتی ایشان دارد. به آن واسطه عرض کردم که شما به ایشان بگویید که من برای مردم چه بگویم؟ حالا که من در این فضا دارم فعالیت میکنم. مثلاً آن آقا میگفت ایشان تلویزیون نمیبیند. این چیزهایی که دارد از تو میگوید و بعضی از اطلاعات شخصی زندگی من، اینها را خودش دیده است میگوید. من اسم بردم و ایشان اینها را گفته است. گفتم خب حالا که ایشان انقدر صاحبدیده است من را راهنمایی کند که من چه بگویم. که دفعه بعدی ما ایشان را دیدیم. خب پرسیدی از آن استاد صاحب معرفت و صاحب دل و دیده؟ گفت: بله، پرسیدم. ایشان گفت که فلانی برود این را برای مردم جابیندازد. وقتی که داشت این را میگفت من خودم را آماده کرده بود که بگویم. یعنی بگو من چی بروم بگویم. توضیح میدهم. فقط شما موضوع را تعیین کن. یک کمی اعتماد به نفس بالایی داشتم. گفت برود برای مردم به ویژه جوانها، حتی گنهکارها جا بیندازد که چقدر امام زمان آنها را دوست دارد. شاید از آن سال تا الآن 20 سال میگذرد. من در این ماندهام که این را چطوری بتوانم جا بیندازم. به هیچ وجه امکان ندارد. نه هنری، نه نثری، نه شعری، نه قصهای، هیچ چیزی نمیتواند این را جا بیندازد. هر کسی باید خودش شهود کند. اینکه میگویند خدا باید به آدم بفهماند، مصداق این اینجا است. دانایی این خیلی عمیقتر از این چیزها است که با گتفگو و...
شریعتی: یعنی به این هم باید یک جورایی برسی.
حجت الاسلام پناهیان: باید برسیم. واقعاً یعنی آن عارف انگار میخواست روی من را کم کند. حالا درست است که موضوع مهمتر را هم گفت که موضوع مهمتر واقعاً همین است ولی این را هم به من یاد داد و من دارم الان به بینندگان عزیز میگویم که انتقال دادن این خیلی سخت است. به آقای سلحشور خدا رحمتشان کند، فیلم حضرت یوسف را ساخته بودند، من دیدم گفت خب نظر شما چه بود؟ خدا ایشان را رحمت کند. خب این فیلم خیلی در جهان اسلام، بلکه خیلی جاها رفت و بیننده داشت. شاید از پربینندهترین سریالهای جهان اسلام باشد در این تاریخ معاصر. حالا ما که دهههای قبل را خبر نداریم. گفتم که عشق حقیقی در این داستان حضرت یوسف محبت یعقوب به یوسف بود. و یعقوب بزرگتر از یوسف بود. اگر این جا میافتاد ما متوجه این میشدیم که امام زمان چقدر به ما علاقه دارد. امام زمان به بندگان خوب خود چقدر بشتر علاقه دارد. این علاقه باید جا میافتاد. اصلاً هم غرق میشدند و زلیخا توجهشان را جلب نمیکرد. دیگر زلیخا را نمیدیدند. چون زلیخا آن عشق حقیقی را نداشت. او را زندان انداخت و بالاخره موجب مکافاتی شد. تازه عشق او یک چیزی بود از محبت ولی موجب چقدر اذیت شد. آن وقت حضرت یعقوب. اینها دیگر قصه و افسانه ساخته و پرداخته دست بشر نیست که برای دلخوشی خودش ساخته باشد. آیات قرآن است. یک بزرگتر، یک پدر، یک نبی، آنقدر چشم به راه که چشمهای او نابینا شود و بعد پیراهن یوسف حرکت میکند میگوید من اگر یک چیزی بگویم نمیگویید من دیوانه شدهام؟ میگویند نه، بگو. میگوید بوی یوسفم میآید. آقا هنوز نیامده است. پیراهن از هزار فرسخی در شهر به سمت تو تکان خورده است. چطور بوی او به تو رسید؟ این شدت محبت یعقوب به یوسف است نه یوسف به یعقوب. اصلاً از محبت یوسف به یعقوب هم آنچنان در قرآن خبری نیست. از آن طرف اصلاً در مقابل محبت حضرت یعقوب به یوسف، اصلاً نباید حرف زد از محبت یوسف به یعقوب. حتماً ایشان هم محبتی داشته است
شریعتی: ولی در برابر آن هیچ است.
حجت الاسلام پناهیان: اصلاً وقتی که خورشید آمد آدم ستاره نمیبیند. این ماجرا. و بعد حالا ایشان چه عکسالعمل زیبایی نشان دادند را کاری ندارم. ولی داستان حضرت یوسف، همه یاد یوسف و زلیخا میافتند.
شریعتی: ولی عشق واقعی این طرف است.
حجت الاسلام پناهیان: بله، و این دو عجیب مقایسه میشود. آن وقت آن عبارتی که از آیه قرآن یادآوری فرمودید. پیراهن که میرسد، حالا این چشم نابینا شده است. پیراهن را میگذارد «فَارْتَدَّ بَصيراً» چشمم را پیدا میکند. این به خاطر شدت محبت او است نه اینکه پیراهن یوسف یک تبرکی باشد.
شریعتی: نه، این معجزه آن محبت و عشق است.
حجت الاسلام پناهیان: محبت و عشق امام به معموم. پیامبر به امتش. پدر به پسرش.
شریعتی: «یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا»
حجت الاسلام پناهیان: حالا دیگر در مورد بقیه پسران او هم هست. انقدر حضرت یعقوب علاقه داشته به همین پسران حسود و عنودی که رفتند یوسف را در چاه انداختند و میخواستهاند که او را بکشند. گفت آخه اگر ببرید میترسم بچهام را گرگ ببرد. میدانید مفسرین چه میگویند؟ میگویند حضرت یعقوب راه به آنها نشان داد. بعد بیایید یک پیراهن برای من بیاورید بگویید بچهات را گرگ خورد. همان کار را هم کردند. این راه را حضرت یعقوب به آنها یاد داد که نروند بچه را بکشند. او را سربهنیست بکنید ولی بگویید گرگ خورد. و آنها هم همین کار را کردند. یعنی راه به آنها نشان داد. شما میخواهی از شر او هم خلاص شوی که محبوب من است، پس حضرت یعقوب به اینها هم علاقه داشته است. حالا دیگر به شیوههای مختلفی این علاقه بروز پیدا میکند، ما باید از این صحبت کنیم. آقای شریعتی شما قبول دارید که 99 درصد اشعار ما عاشقانه است نه معشوقانه؟ عاشقانه است. اصلاً معشوقانه نیست. و این نقص در ادبیات ما است. اینها را باید ما یک جوری درست کنیم.
شریعتی: و شاید در این سحرهای ماه رمضان که خدمت شما هم بودیم، مکرر در شبهای قدر به مناسبت ابوحمزه، کمیل، دعاهای صحیفه، همش احساس میکنم که خدا میخواهد این فرصت را به ما بدهد که ما یادمان بیاید که ما معشوق او هستیم.
حجت الاسلام پناهیان: بله. اصلاً در متن ادعیه نگاه میکنیم شرم کلام اهل بیت، شرمی که در وجود اهل بیت نسبت به خدا هست به دلیل این محبوبیت است.
شریعتی: بله، یعنی هر چقدر در ادبیات فارسی خود در اشعار نقص داریم، ادعیه جبران کرده است.
حجت الاسلام پناهیان: امام زینالعابدین (علیه السلام) در آن دعای وداع ماه رمضان، تو اینطوری محبت کردی، اینطوری محبت کردی و از محبتهای تو یکی از آنها ماه رمضان است. در ماه رمضان اینطوری محبت کردی. فقط سه صفحه فهرست محبت است. از آن دعا بالاتر، دعای عرفه است. امام حسین (ع) واقعاً یک شخصیت ویژهای دارند. کلهم نور واحد. در این تردیدی نیست. ولی واقعاً کلام امام حسین (ع) در دعای عرفه متفاوت با کلمات دیگر معصومین (ع) است. در دعای عرفه را من دارم عرض میکنم. شاید عرفه جای چنین چیزی است. نمیدانم. یعنی شاکرانهترین دعا، پرشرمترین دعا در اثر محبوبیت دعای عرفه است. تو به من این محبت را کردی، تو به من این محبت را کردی. و اباعبدالله الحسین (ع) غوغا میکند. یعنی آدم میرود آب و کباب میشود از شدت شرمندگی در مقابل محبت خدا و برمیگردد.
شریعتی: فارسی آن میشود چرا انقدر به من خوبی میکنی. من که مستحق آن نیستم.
حجت الاسلام پناهیان: عین این عبارات را میآورند. و از این سؤال عبور میکنند و بعد میگویند حدود دو صفحه یک عبارت دارند که من با ذرت وجودم، با موی خودم، با چشم خودم، با وجود خودم، با همه... دانه دانه اینها را ذکر میکنند. من با همه ذرات وجودم که این دو صفحه طول میکشد، بخواهم از تو تشکر کنم که تو اینهمه با من خوب هستی نمیتوانم. چه عبارتهایی. اصلاً امام حسین (ع) به کجا نگاه میکند؟ اینجا فرق بین ائمه هدی و خودش را میفهمد، لمس میکند.
شریعتی: که آنها به کجا چه افقهایی را میدیدند.
حجت الاسلام پناهیان: آدم خب میداند. ائمه هدی با ما فرق میکنند. علی القاعده آنها خیلی بهتر هستند ولی این فاصله را آدم در دعای عرفه لمس میکند. نگاه کن امام حسین به کجا دارد نگاه میکند. آن وقتی که بدن من داشت شکل میگرفت، مهمان مادرم بودم، برای من چشم قرار دادی، من که نمیدانستم اینجا چشم لازم دارم. تو میدانستی. بعد آقا یکی یکی نعمتها را شروع میکنند ذکر کردن و بعد آب و کباب میشوند مقابل خدا که تو چرا انقدر من را دوست داری. نه چرا حتی بخواهند بگویند چرا. اقرار میکنند که تو به من انقدر محبت داری. دین عاشقانه را بیایید بگذاریم کنار دین معشوقانه. به چه عبارتی بگویم؟ باز هم نمیخواهم عشق و محبت را نفی کنم.
شریعتی: بخواهیم ارزشگذاری کنیم این بالاتر است.
حجت الاسلام پناهیان: بالاتر است، عمومیتر است.
شریعتی: تازه همین هم به عشق منجر خواهد شد.
حجت الاسلام پناهیان: بله، راه درست به عاشقی رسیدن هم است. مثلاً شما عاشقانه رفتار کنید و عاشقانه ذکر بگویید، من نگاه کنم، من که خودم را کنار میگذارم. میگویم حالا ما که اینطوری نیستیم. ما رفتیم آقا. خداحافظ شما. ما کار داریم. خودم را کنار میگذازم. ولی شما بایستی از محبوبیت انسان نزد پروردگار صحبت کنی، من نمیتوانم فرار کنم. لایمکن الفرار من حکومتک اینجا تحقق پیدا میکند. آدم نمیتواند از این مقوله فرار کند. مقوله محبوب بودن نزد پروردگار عالم. بعضیها به ظاهر قرآن نگاه میکنند. ظاهر قرآن واقعش این است که یک تلخیای دارد. یک سختیای در آن هست چون خدا نهیب میزند، یک جاهایی دعوا میکند، متکبرانه سخن میگوید، از موضع بالا صحبت میکند ولی خب انسان هم موجود باهوشی است. انسان هم موجود سطحینگری نیست. باطن آیات قرآن را نگاه میکنی، تمام آن آیاتی که شدیدترین توبیخهای جهنم و دوزخ در آن هست و شدیدترین نفرتهای خدا دارد ابراز میشود، سراسر عشق خدا به بندگانش هست. حتی عشق به خدا به آدم بدها. اگر میخواست آنها را بزند، واقعاً آنها را دوست نداشت، چرا به آنها اعلام میکند؟ اعلام میکند که بترسد کنار بیاید. بیاید این طرف. چرا اینها را دارد... چرا سوره برائت را دارد به اینها اعلام میکند. ته دلش خدا دوست دارد. اینها بندههای او هستند. میخواهد نجات پیدا کنند. یعنی اینها تعبیر نیست، اینها واقعی است. مادرها این را میفهمند. مادر برگردد بگوید در سرت میزنم، میکشمت، تکه تکهات میکنم یعنی واقعاً یک چنین قاتل جانیای است که میتواند آدم تکه تکه کند؟ آن هم بچه خودش را؟
شریعتی: چنان لطف او شامل هر تن است/ که هر بنده گوید خدای من است.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت.
شریعتی: یعنی هر کسی به تنهایی محبوب است.
حجت الاسلام پناهیان: بله. اصلاً خداوند متعال برای او وقت میگذارد. جالب است. ما میخوابیم خدا بالا سر ما بیدار مینشیند، حتی به ملائکه دستور میدهد غلط بزنند. به خدا میخواهیم قبل از خواب بگوییم خدایا اگر کاری داری برو به کارت برس. حالا ما که الآن میخواهیم استراحت کنیم. میگوید: نه، من کاری جزء تو ندارم. واقعاً با هر کسی این را میگوید. من کاری جزء تو ندارم.
شریعتی: که هر بنده گوید خدای من است.
حجت الاسلام پناهیان: این دین، دین محبوبان است نه دین عاشقان. عاشقان واقعاً بعضیها عاشق هستند ولی همه محبوب هستند، همه معشوق خدا هستند. و ما باید در واقع خجالت بکشیم از اینکه نمیتوانیم این محبت را پاسخ بدهیم. این عبادت شاکرانه حالا روی مقوله شکر بیاییم کار کنیم خیلی بابش وسیع است. شکر همه نعمات بویژه این نعمت که من تفاوت آن را عرض کردم. بعد در روایت میفرماید: حالتی که انسان صبر میکند در بلا چطوری است؟ خیلی فضیلت دارد. انقدر صبر فضیلت دارد که بارها در قرآن کریم هر کسی وارد بهشت میشود میفرماید: «بما صبرتم» به واسطه صبری که کردید در بهشت بفرمایید. یعنی از همه خوبیها یک دانه کلمه صبر را خدا در نظر میگیرد و میفرماید به خاطر صبری که کردی بیا و در بهشت برو. صبر خیلی فضیلت دارد. مکرر در قرآن مقدم بر صلوة شده است؟ ولی میفرماید حالت شکر از حالت صبر بافضیلتتر است. با اینکه صبور دارد رنج میکشد، شکور دارد لذت میبرد. خدا این را دوست دارد. بیشتر دوست دارد. صبور در بلا دارد صبر میکند. این حالت باید ثوابش بیشتر باشد از آن وقتی که من دارم از نعمت تشکر میکنم.
شریعتی: لک الحمد حمد الشاکرین نه حمد صابرین.
حجت الاسلام پناهیان: بله. حمد الشاکرین لک. حمد صابرین
شریعتی: در اوج بلا.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. البته حمد را هم یادآوری فرمودید، حمد یک چیزی از مقوله شکر است البته حمد منهای نعمت هم میتواند باشد ولی مغز حمد، آنجایی که انسان عمیقاً حمد میکند، باز آنجایی است که نعمتی دریافت کرده است که معنای شکر است. حمد اعم از شکر است. در ضمن خودش شکر را دارد و الحمدلله رب العالمین آغاز قرآن کریم است.
شریعتی: بسیار خب. خیلی ممنون و متشکرم. در سالروز میلاد حضرت عیسی بن مریم (ع) ثواب تلاوت را هدیه کنیم به این پیامبر عظیم الشأن و مادر بزرگوارشان و همینطور هدیه کنیم به گل سرسبد عالم نبی مکرم اسلام و انشاءالله از ثواب آن بهرهمند شویم. صفحه 529 را دوستان من تلاوت میکنند. آیات هفتم تا بیست و هفتم سوره مبارکه قمر.
صفحه 529 قرآن کریم
حجت الاسلام پناهیان: من در بین بسیاری از روایات که درباره محبت اولیای خدا به ما هست یک نمونه را ذکر کنم اگر فرصت شد یک قصهای هم بگویم. میفرماید امام صادق (ع) همراه پدرم بودیم، جمعی از شیعیان را در مسجد دیدیم، حضرت ایستادند و شروع کردن به آنها نگاه کردن و به آنها سلام دادند. آنها آمدند مقابل حضرت، بعد حضرت اینطوری فرمودند: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكُمْ وَ أُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُم» به خدا قسم ما شما را دوست داریم. بوی شما را دوست داریم، جانهای شما را دوست داریم. اینها دقیقاً تعبیر یک مادر است که بوی بچه خود را دوست دارد. «رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُم». بعد عبارتهایی دارند که توضیح میدهند، بعد میفرمایند که شما ما را کمک کنید. ببینید شما ما را کمک کنید که ما شما را به درجات بالا برسانیم. عبارت آخر مهم است. این عبارت را در کلمات دیگری از رسول خدا هم آدم میشنود. میفرماید: «وَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ أَشَدُّ حُبّاً لَكُمْ مِنَّا» به خدا قسم خدا شدیدتر از ما اهل بیت شما را دوست دارد.
شریعتی: ببین دیگر او برای شما چه میکند.
حجت الاسلام پناهیان: خیلی عجیب است که این را دارند تصریح میکنند. حالا نظیر این روایت هست آنجایی که مثلاً ما میگوییم شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا يَفرحِونَ لِفَرحِنا وَيَحزنونَ بِحُزنِنا، این در مورد ما است. این کلام معصوم هست که شیعیان به خاطر ما محزون میشود و شیعیان غمگین میشوند. ولی اهل بیت خودشان درباره ما یک چیز اضافه هم گفتهاند. فرموده ما وقتی شما مریض میشوید مریض میشویم. این را امیرالمؤمنین، امام باقر (علیهم السلام) فرمود. که شدت تحت تأثیر قرار گرفت دیگر در حد حزن و اینها نیست، در حد بیمار شدن است. که امیرالمؤمنین علی (ع) یک نفر را صدا زد گفت چت هست؟ چرا حالت اینطوری است؟ گفت آقا از کجا فهمیدید که حال من اینطوری است؟ فرمود ما به خاطر مریضی شما مریض میشویم. یک چنین داستان مفصلی که وقت نیست من عرض کنم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون هستم.