اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-09-15-حجت الاسلام نظافت-شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه امیرالمومنین علیه‌السلام (مبارزه با نفس)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها و آقایان سلام. وقت شما بخیر. ان‌شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خیلی خوشحال هستیم که امروز هم این توفیق را داریم که دور هم جمع شویم و لحظاتی نورانی را در کنار هم تجربه کنیم. همینطور شنونده‌های خوب رادیو معارف، مخاطبان شبکه محترم افق، شبکه جهانی ولایت، هر کسی در هر کجا که همراه ما است. به تک تک آنها سلام می‌کنم و یک سلام ویژه و مخصوص خدمت حاج آقای حجت الاسلام نظافت عزیزمان.

موضوع:


حجت الاسلام نظافت: سلام بر شما و همه بینندگان عزیز. خوشحال هستیم که در خدمت شما و بینندگان هستیم.
شریعتی: ان‌شاءالله امروز هم نامه 31  نهج‌البلاغه را فراز به فراز پیش می‌رویم. هفته گذشته به بحث مرگ رسیدیم که حضرت فرمودند این نفس اماره‌ات را با یاد مرگ خوار و ذلیلش کن. بحث ناتمام ماند و امروز ان‌شاءالله ادامه فرمایشات شما.
حجت الاسلام نظافت: «ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ» این نفس اماره، این بعد حیوانی انسان یک مانع پرقدرت است. برای طی کردن قله‌های سعادت. فرمود این را رام کنید. حالا چطور آن را رام کنیم؟ عرض کردیم که با آن مخالفت کنیم. و این مخالفت کردن جلوه‌های گوناگونی دارد. اگر در زندگی اختلافی پیش می‌آید، نیاز است با یک معذرت‌خواهی آن را حل کنیم، اینجا مخالفت کردیم چون نفس ما می‌گوید معذرت‌خواهی نکن. یادمان می‌روم عزت دست خدا است. اگر یک سختی‌ای هست باید صبر کنیم تا گشایش ایجاد شود، نفس ما می‌گوید صبر نکن. اگر عصبانی می‌شویم نفس ما می‌گوید خودت را تخلیه کن. بد و بیراه بگو. این باید با نفس مخالفت کرد. جلوه‌های گوناگونی دارد. اگر انتخابات در پیش است، یک آقایی کاندیدا شده خدا او را خیر بدهد. بعد می‌بیند یک کسی از او بهتر است، باید بگوید مردم به این رأی بدهید. این مردانگی می‌خواهد، مبارزه با نفس می‌خواهد. یادم هست که در یک انتخاباتی من بعضی از کاندیداها را جمع کردم و گفتم که خلاصه شما رأی نمی‌آورید، به نفع مثلاً آن کسی که برتر می‌دانید شما انصراف بدهید. یکی از اینها گفت جواب طرفداران خود را چه بدهم؟ گفتم ای بابا.
شریعتی: بعد او جواب خدا را چه باید بدهد؟
حجت الاسلام نظافت: یعنی می‌گوید اینها برای من مثلاً دو هفته زحمت کشیدند، حالا می‌گویند چرا کنار رفتی. خب آنها را قانع کن برای خدا می‌خواهیم کار کنیم. مبارزه با نفس جلوه‌های گوناگونی دارد چون نفس جلوه‌های گوناگونی دارد. گاهی حرف زدن خلاف نفس است، گاهی حرف نزدن خلاف نفس است. گاهی قصه گفتن، گاهی قصه نگفتن. من گاهی کوچولو‌ام می‌آید می‌گوید قصه بگو. آدم خسته است می‌خواهد بخوابد. اینجا باید قصه بگویی. مبارزه با نفست این است که تو برای این قصه بگویی. بویژه که گاهی دوست دارد این را تکرار کند. به هر حال جلوه‌های گوناگونی دارد. گاهی مبارزه با نفس خوردن است، گاهی نخوردن است. اگر ما می‌رویم منزل یک کسی، او دوست دارد از غذای او تناول کنیم، خیلی هم باب دل ما نیست، آنجا باید بخوری. گاهی هم نخوردن هست. حالا این مانع را چطور برداریم؟ فرمود با یاد مرگ. یاد مرگ کدام مرگ؟ فرمود: ان للموت لقمرات. مرگ گرداب‌هایی دارد، سختی‌هایی دارد. خیلی بدتر از این است که بشود آن را وصف کرد. بشود که با عقل اهل دنیا قابل فهم باشد. این مرگ را فرمود با یاد چنین مرگی. فرمود هر کس یقین دارد که یک روزی از دوستان خود جدا می‌شود، یک روزی مسکن او خاک است. «يسكن التراب و يواجه الحساب» با حساب مواجه می‌شود. سزاوار است که آرزوهای خود را کوتاه کند. یعنی یاد مرگ کمک می‌کند که از رؤیاها بیرون بیاییم. واقع‌نگر باشیم. اگر رام شد راه سعادت باز می‌شود. اگر نفس عماره لحاظ شد. تکبرها از بین می‌رود. توفیق بسیاری از کارهای خیر را پیدا می‌کنیم. واقعاً ما آدم بدی نیستیم به این معنا که همه ما خوبی‌ها را دوست داریم. دوست داریم این قله را برویم ولی مشکل و مانع داریم. و لذا بعد از ایاک نعبد گفته‌اند بگوییم ایاک نستعین. خدایا خودت کمک کن. پس مانع هست. خود خدای متعال می‌داند چه نفسی به ما داده است. یاد مرگ می‌تواند بسیار کمک کند. ذلیل می‌کند. وقتی نفس اماره ذلیل شد، انسان تن به بندگی می‌دهد. وقتی تن به بندگی خدا دادیم از این جهت عزیز می‌شوید. «إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً» مانع که برداشتیم بنده می‌شویم، بنده شدیم خدا ما را عزیز می‌کند. بنابراین از خدا می‌خواهیم که خدای متعال کمک کند که ما بتوانیم با نفس خود بجنگیم و بچشیم مزه پیروزی بر نفس را که گفته‌اند لصائم فرحتان. به خودم و بینندگان عزیز توصیه می‌کنم که قدر این روزهای کوتاه را بدانیم و روزه بگیریم. بعد فرمودند روزه‌دار هنگام افطار دو شادی دارد. یکی از آنها همین شادی غلبه بر نفس. که این روز کوتاه بود، اولش که می‌خواستم تصمیم بگیرم روزه بگیرم در چشم من بزرگ می‌آمد. اتفاقی نیفتاد. پیروزی بر نفس لذت دارد.
شریعتی: فرمود: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه‏‏»
حجت الاسلام نظافت: ببینید کشتی‌گیرها چطور احساس لذت دارند. مؤمن هم وقتی می‌بیند موفق شد، توانست به حرام نگاه نکند، توانست یک حرفی را نزند، به هوای نفس خود قالب شد این لذت دارد. یک شیرینی خاص خودش را دارد.
شریعتی: جشن پهلوانی و قهرمانی باید بگیرد.
حجت الاسلام نظافت: جمله بعد این است که «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء». این هم از این جملات عجیب است. فرمود قرره. قرره یعنی از نفس خود اقرار بگیر، از قلبت اقرار بگیر که فانی می‌شوی. یعنی چه؟ یعنی آدم باید با خودش حرف بزند. حرف‌های خوبی بزند.
شریعتی: بگو اینطور نیست. بگو. بگو.
حجت الاسلام نظافت: یعنی از این گوش می‌آید از این گوش می‌رود. ما گاهی فکر می‌کنیم فهمیدیم. هم فهمیدیم و هم نفهمیدیم. لایه لایه فهم. برای اینکه این فهم عمیق اتفاق بیفتد و این حجاب‌های فهمیدن کنار برود، باید انسان به خودش حالی کند. مثل مرده‌ها را تکان می‌دهند می‌گویند اسمع افهم، تلقین می‌کنند، ما باید به خودمان تلقین کنیم. باید بگوییم فهمیدی، متوجه شدی که فانی می‌شوید. می‌دانی یک روزی همه ما می‌رویم. به هر حال انسان اینطوری است. آنقدر محبت  دنیا در عمق جان انسان ریشه کرده و انسان آنجا را خانه می‌داند. خانه ماندگار، وطنی ماندگار می‌داند که گفته‌اند به دلت بگو که یک روزی فانی می‌شوی. کاری کنیم که دل ما اقرار کند. دل ما اذهان کند. این فکر تنها کفایت نمی‌کند. مرگ آقای شریعتی یک امر یقینی است که بسیار در آن شک است. خیلی عجیب است. در روایت داریم خدا نیافرید یقینی را «ما خَلقَ اللّه عَزَّ و جلَّ يَقينا لا شَكَّ فيهِ أشبَهَ بشَكٍّ لا يَقينَ فيهِ مِن المَوتِ» یک یقینی هست که هیچ شکی در آن نیست ولی خیلی شبیه مرگ است. آن چیست؟ فرمود: مرگ. چون مرگ یک یقینی است که آدم‌ها به آن شک دارند، با دیده تردید نگاه می‌کنند و لذا این را هی باید بگوییم آقا مردنی هست. اگر این را بگوییم مانع را برداشته‌ایم. آن وقت دنیا در چشم ما بی‌ارزش و خار می‌شود. این با خود حرف زدن راهی است برای رساندن مطلب به عمق جان. با خود تکرار کردن. شبیه این در یکی از حکمت‌های نهج‌البلاغه هست امیرالمؤمنین فرمودند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِه» اگر کسی خودش را معلم قرار می‌دهد، روحانی قرار می‌دهد، استاد دانشگاه است، هر کسی که در یک جایگاه بالاتر. فرمود اول به خودش یاد بدهد. ولی در چیزهای عجیب است. چون اگر ما بلد نیستیم چطوری به خودمان یاد بدهیم؟ اگر بلد هستیم که دیگر باز معنا ندارد دوباره به خودمان یاد بدهیم. این یعنی بازخوانی کردن، یعنی مرور کردن. به خود یاد دادن یعنی دوباره تلقین کردن که این وارد جان بشود.
شریعتی: بله، به جانت بنشیند.
حجت الاسلام نظافت: بله، معلم باید این کار را بکند. آن وقت اگر من این کار را کردم الگو می‌شوم. حالا «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» هم از همان سنخ است که با دلت حرف بزنی. آن وقت حرف زدن با خود هم (خیلی از آدم‌ها با خودشان حرف می‌زنند) دو نوع است. یک، حرف زدن مثبت است. واقع‌بینانه است. واقعیت‌ها را بهش می‌گوییم. گاهی هم آدم‌ها با خودشان حرف می‌زنند رؤیاپردازی می‌کنند. رؤیاپردازی خوب نیست. «لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتاب» فرمود به آرزوهای شما نیست، به آرزوهای مسیحی‌ها نیست. هر کسی خلاف کند چوب آن را می‌خورد. می‌رسیم در همین نامه 31، به نظرم اواخر نامه هست که فرمود آرزو سرمایه آدم‌های احمق است. یعنی رؤیاپردازی است. با خود حرف زدن آن مدل مثبت و سازنده‌اش. حرف زدن با خود باید بیدارکننده باشد نه فریبنده. گاهی آدم با خودش حرف می‌زند، خودش، خودش را فریب می‌دهد. مثل وزنه‌برداری که هیچ تمرین نمی‌کند، می‌گوید من پیروز می‌شوم. کشتی‌گیری که هیچ تمرین نمی‌کند می‌گوید من پیروز می‌شوم. داری خودت را فریب می‌دهی.
شریعتی: با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود.
حجت الاسلام نظافت: «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» با خودت حرف بزن به طور سازنده. اینکه انسان از دلش اقرار می‌گیرد که یک روزی فانی می‌شوی، این همان واقع‌بینی است. این بیدارکننده است، این حرف زدن مثبت هست. منفی آن را هم داریم. در روایت داریم: «لا تُحَدِّثُوا أنفُسَكُم بفَقرٍ» هی با خودتان نگویید من ندارم، من ندارم. بخیل می‌شوید. همانی هم که داری برای زن و بچه‌ات استفاده نمی‌کنی. با خودت نگو عمرم طولانی است. این هم بد است. یک سری چیزها را گفته‌اند با خودت بگویید، یک سری را گفته‌اند نگویید. «لا تُحَدِّثُوا أنفُسَكُم بفَقرٍ و لا بطول عمر» فرمود هر کس با خودش حرف می‌زند که من ندارم بخیل می‌شود و هر کسی با خودش بگوید عمر طولانی دارم حریص می‌شود.
شریعتی: بعضی‌ها متأسفانه عادت کرده‌اند، حالا کاری به داشتن و نداشتن ندارم ولی هی ندارم، من چقدر بدبخت هستم، من چقدر... چقدر این حال خودشان را بد می‌کند.
حجت الاسلام نظافت: حال خودشان را بد می‌کنند و همینطوری هم اتفاق می‌افتد.
شریعتی: این یک جورایی آن فال بد زدن است که اصلاً شرک است. فال بد زدن شرک است. «تفعلوا بالخیر تجدوا» گفته‌اند فال نیک بزن تا به همان هدف خود برسی. خیلی خوب است که ما خوش‌بین باشیم و عالم. بد این ناخودآگاه اثر دارد، ما انرژی می‌گیریم. بهتر کار خود را انجام می‌دهیم. امید پیدا می‌کنیم. بعد اسباب آن فراهم می‌شود. حالا فرمود: «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء». از دلت اقرار بگیر که فانی می‌شوی. دو نوع فنا داریم. یک فنای کلی داریم که آن آخرین قطعه عمر ما، آخرین ثانیه دیگر از این عالم می‌رویم. یک فنای لحظه به لحظه داریم. فنای آن به آن. فنای ثانیه به ثانیه، ساعت به ساعت، روز به روز. هر دوی آن مهم است. یعنی ما فکر نکنیم وقتی می‌گویند «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» فقط آن آخرین قطعه را ببینیم. نه، این روز تمام می‌شود. بعد فایده آن چیست؟ فایده آن استفاده از فرصت‌ها است. یعنی ما باید بگوییم هیچ ثانیه‌ای را نمی‌شود نگه داشت. هیچ زمانی را نمی‌شود نگه داشت. زمان با سرعت می‌رود. «ما اسرع الساعات فی الیام» فرمود ثانیه‌ها در طول روز به سرعت می‌گذرد، روزها در طول ماه، ماه‌ها در طول سال، سال‌ها در طول عمر. این هم فانی شدن‌های مرحله به مرحله و ثانیه به ثانیه هم باید توجه داشت. هم زمان فانی می‌شود، هم جسم ما فانی می‌شود، هم جوانی فانی می‌شود. همیشه سلامتی و نشاط نیست.
شریعتی: و در واقع در هر ثانیه، در هر لحظه، در هر ساعت، ما یک قدم به فنا نزدیک‌تر شدیم.
حجت الاسلام نظافت: یعنی این ثانیه اگر فانی نشود، ثانیه بعدی نمی‌آید. این قدم فانی می‌شود که قدم بعدی را برمی‌دارد. فایده این بحث چیست؟ فایده کاربردی آن چیست؟ استفاده از فرصت‌ها. قدر زمان حال را دانستن. قدر عمر را دانستن. در نهج البلاغه هست که دنیا آزمایش‌خانه‌ای است که اگر کسی ثانیه‌ای را هدر بدهد، روز قیامت غصه این ثانیه را می‌خورد. از فرصت‌ها استفاده کنیم که غصه‌های ما روز قیامت کم شود. نسبت به عمر فرمود خسیس باش. «كُنْ عَلى عُمرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ ودينارِكَ» نسبت به عمرت بخل بیشتری داشته باش از آن بخلی که بر سکه و طلا و نقره داری. فرمود: «المؤمن قلیل المعونه و کثر المعونه». مؤمن هزینه کمی می‌پردازد. کمکش زیاد است، معونه‌اش کم است. معونه گاهی پول است و گاهی عمر. ما باید با هزینه کم عمر به کارهای بزرگ برسیم.
شریعتی: با عمر کم، دارایی کم سرمایه‌گذاری‌های بزرگ کنیم.
حجت الاسلام نظافت: واقعاً کسانی که عمر هدر می‌دهند کارهای خیر هم نمی‌توانند انجام بدهند. فرصت نمی‌کنند. در وقتش صرفه‌جویی نکرده است، توفیق صله رحم ندارد. صرفه‌جویی نکرده است، توفیق مطالعه و تلاوت قرآن ندارد. وقتی صرفه‌جویی می‌کند انسان به همه کار می‌رسد. انقدر این عمر مهم است و باید توجه داشته باشیم که نمی‌ماند که گفته‌اند حتی لحو تو هدفمند باشد. لغوت را تبدیل کن به یک لحب هدفمند. مؤمن اهل لعب نیست ولی چاره‌ای نیست گاهی باید استراحت کنیم، گاهی باید تفریح کنیم، گاهی باید خوش و بش کنیم. فرمود یک تفریحی داشته باش که با یک تیر چند نشان دیگر بزنی. «لعب المؤمن ثلاث». چقدر خواسته‌اند ما از عمر خود استفاده بهینه کنیم. آن ثلاث، آن سه لعب چیست؟ فرمود تیراندازی. تیراندازی یک تفریحی است که به درد روز مبادا هم می‌خورد. شنا. شنا یک تفریحی است که هم نشاط جسمی، هم نشاط روحی و هم باز یک جایی به درد می‌خورد. اسب‌سواری هم همینطور. خلاصه ما اگر الآن در خانه مشاعره راه بیندازیم، هم نشاط است و هم مرور حکمت‌ها است چون در غالب اشعار فارسی ما حرف‌های حکیمانه فراوانی داریم. خاطره‌گویی. یک لعبی است که می‌تواند هدفمند باشد. مثلاً شما عکس‌های خود را اگر 20 سال پیش به آقا پسرتان نشان بدهید، بعد می‌گویید چقدر سریع گذشت. آدم پیر می‌شود. تو امروز اینطوری می‌شوی. یعنی خاطره گفتید.
شریعتی: این خودش نکته است، درس دارد.
حجت الاسلام نظافت: هدفمند. چقدر خوب است که ما هیچ ثانیه‌ای هدر ندهیم. همان کارهای غیرجدی ما می‌تواند آمیخته با یک کارهای جدی شود. چرا باید اینطوری زندگی کنیم؟ این حرص را داشته باشیم؟
شریعتی: چون عمر کوتاه است.
حجت الاسلام نظافت: «المده و ان طالت بصیره». زمان طولانی هم باشد کوتاه است. و ان طالت، طولانی هم باشد کوتاه است. در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه داریم امیرالمؤمنین فرمود: «اخذ الراه بالنصب» اولیای خدا راحتی را با رنج به دست آورده‌اند. راحتی ابد با رنج. راحتی دنیا هم بدون رنج نمی‌شود. «والری بالذمع» سیراب شدن جانشان، دلشان، با تحمل تشنگی‌ها است. بعد فرمود: «واستقرب الاجل» چون می‌دانند فانی می‌شود، اجل را نزدیک می‌شمارند. یکی از مشکلات ما تسریف است. یکی از مشکلات ما این است که کار امروز را به فردا می‌اندازیم. غافل از این هستیم که این امروز همان فردایی است که دیروز منتظر آن بودیم. فرمود: «فبادر العمل» این اجل را نزدیک شمردن شتابی در آنها ایجاد می‌کند. خود شتاب نشاط می‌آورد. خود اینکه انسان عجله می‌کند کار را به تأخیر نمی‌اندازد. و کذب العمل. آرزو را تکذیب می‌کند. آرزوی اینکه فردایی هست. قرره. اقرار گرفته که فانی می‌شود. می‌گوید پس فردایی نیست. حالا که فردایی نیست اجل را می‌بیند. اجل را که می‌بیند سرعت می‌گیرد. اینها همش برای این سرعت است. پس دو نوع اجل شد. اجل کلی‌ای که می‌رویم، اجل‌های مرحله‌ای و لحظه به لحظه که این سند می‌شود گرفتار احمال‌کاری نشویم. خیلی از مدیرها، گاهی کارمندها، می‌خواهد یک تیک بزند، یک پاراف کند، می‌گوید فردا. بنده‌های خدا معطل می‌شوند. احمال‌کاری است. می‌گوید انجام می‌دهم. یک عادت بدی داریم. جایی که این مدیر کل باید بگوید ممکن است فردا نباشم پس بگذار افتخار من این باشد که کار یک مؤمن را راه انداختم. به همین راحتی.
شریعتی: اگر اینطوری شود، ادارات ما، ایران ما بهشت می‌شود.
حجت الاسلام نظافت: حال همدیگر را خوب می‌کنیم. خیلی داریم احمال‌کاری می‌کنیم. آمارهای بدی داریم برای استفاده از عمر مفید زمان کارمندی. آمارها، آمارهای خوبی نیست.
شریعتی: که همان را هم امروز و فردا می‌کنیم.
حجت الاسلام نظافت: همان را امروز و فردا می‌کنیم، بعد این است، آدم‌ها در زندگی خودشان هم همینطور هستند.
شریعتی: همینطور هستند.
حجت الاسلام نظافت: یعنی کاری هم که می‌خواهد برای خانواده خود انجام دهد همینطوری است. کلاً عمرش گرفتار تسریف می‌شود. با این عادت باید مبارزه کرد. «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» از دلت اقرار بگیر که فانی می‌شوی. این عبارات خوب است که آدم با خودش مرور کند. از یکی از خطبه‌ها هست. فرمود: «كَمْ أَكَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَد» یعنی زمین زیاد خورد جسدهای عزیز را. فایده مال حرام چیست؟ فایده حقوق‌های نجومی چیست؟ این جسدت را عزیز می‌داری. فرمود می‌میری. خیلی‌ها را چنین جسدهایی را زمین خورد.
شریعتی: طعمه همین زمین‌خواری شد. «وَ أَنِيقِ لَوْنٍ» فرمود رنگ و لآب‌های زیبا چون آدم‌های خوش‌خوراک رنگ و لعاب خوبی هم دارند. سوء‌تغذیه رنگ و لعاب را خراب می‌کند. فرمود زمین می‌خورد. این اقرار به فنا حرام‌خواری را بی‌ارزش می‌کند و از خیلی از آفات و گرفتاری‌ها جلوگیری می‌کند. «كَانَ فِي الدُّنْيَا غَذِيَّ تَرَفٍ» این آدمی که زمین می‌خورد بدنش را، «غَذِيَّ تَرَفٍ» یعنی تغذیه پر از رفاه داشت «وَ رَبِيبَ شَرَفٍ» بزرگ‌شده امکانات خیلی خوب بود. «يَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ» فرمود آن موقعی که غمگین می‌شد به زور حواس خود را پرت می‌کرد که به شادی برگردد. چقدر قشنگ حضرت توصیف کردند. «يَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ» اگر غصه‌ای پیدا می‌کرد سعی می‌کرد که خودش را به بی‌خیالی بزند تا پناه به آن شادی ببرد که برگردد. چرا؟ «ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَيْشِهِ» بخیل بود، می‌خواست این عیش شاد از دست نرود. حرص به لهو و لعب داشت ولی بالاخره یک روزی این اتفاق‌ها می‌افتد. اینها همان «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» است. دارد که یکی از انبیاء به مردمش گفت: أتکرکون فیما هاهنا عاملین؟ آیا شما در اینجا رها می‌شوید با امنیت فی جنات؟ در این باغ‌هایتان، در این چشمه‌سارها، در این زراعت‌ها و در این نخلستان‌ها؟ تنحتون من الجبال بیوتا. در این خانه‌هایی که کوه را می‌تراشید خانه درست می‌کنید. آیا اینجا رها می‌شوید؟ با امنیت باقی می‌مانید؟ «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» یعنی همین.
شریعتی: و کجا هستند ساکنان آن خانه‌ها و آن برج‌ها.
حجت الاسلام نظافت: که گفته اصلاً تفکر یعنی همین. بنابراین یکی از راه‌های «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» تدبر در آیات قرآن است. یکی از راه‌های «قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء» رفتن تخت جمشید، دیدن احرام ثلاثه مصر و وسائلی از این دست که حالا در عبارت بعد هم می‌آید. جلمه بعد. حضرت فرمود: بصره فجاء الدنیا. به دلت نسبت به مصیبت‌های دنیا بصیرت بده. یعنی پدربزرگ را می‌بینی باید بگویی ما هم همینطور هستیم. اگر زنده بمانیم ته آن همین است. این بصیرت دادن نسبت به فجایع دنیا. نه به فکرت، به دلت فرمود بصیرت بده. فایده آن باز چیست؟ فایده آن این است که تکبر از بین می‌رود. چون اگر جوان باشد و زور بازو باشد و شهرتی داشته باشد، سرمست می‌شود. با توجه به این فجایع دنیا سرمستی او از بین می‌رود و از فرصت‌های خود استفاده می‌کند. از فرصت جوانی. سخت است انسان سرمست نشود. یعنی ریاست، شهرت، ثروت، مستی می‌آورد. این توجه به این فجایع دنیا این بصیرت را می‌دهد که از این حالات نجات پیدا کنیم. جمله بعد فرمود: «حَذِّرْهُ» دلت را برحذر بدار «صَوْلَةَ الدَّهْرِ» روزگار چیره می‌شود. یعنی ما جوان هستیم. او که گفتی جوان نیست. او که جوان است گویا می‌خواهد با روزگار بجنگد. ولی فرمود برحذر بدار. او یک روزی غالب خواهد شد. نمی‌شود همیشه جنگید. برحذر بدار «فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ» فحش یعنی واضح بودن، آشکار بودن. که شب و روز به طور واضح چپه می‌شوند. بگو یک روزی روزگار چپه می‌شود. چپه می‌شود یعنی چه؟ یعنی این زندگی گرمی که الآن داریم، پدر و مادر، زیاد اینطوری نمی‌ماند. روزگار زیر و رو می‌شود. حالا روزگار زیر و رو می‌شود دو معنا دارد. یکی اینکه اتفاقاتی پیش می‌آید، پس تا آن اتفاقات پیش نیامده استفاده کن. یک معنای آن این است که تو عوض می‌شوی. ما که زیر و رو بشویم، منقلب بشویم، دید ما به روزگار هم عوض می‌شود. والّا روزگار همین روزگار هست. فرض کن بر یک کسی تا آخر عمر قصر باشد. ویلا دارد تا آخر عمر برای او باشد. ثروت‌های او دست نخورد. وقتی پیر می‌شود دیگر آن حس جوانی را ندارد. وقتی پیر می‌شود با یک حس بی‌رمقی به این ویلا و به این ثروت نگاه می‌کند. جنس نگاه او عوض فرق می‌کند. گس حتماً روزگار فرمود زیر و رو می‌شود، چپه می‌شود. یا اینکه واقعاً روزگار چپه می‌شود یعنی امکانات شما به هم می‌ریزد یا اینکه ما عوض می‌شویم. ما که عوض می‌شویم، دید ما هم می‌شود. این عبارات خطبه 114 قشنگ است. فرمود:«ثُمَّ إنَّ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاء وَعَنَاء، وَغِيَر وَعِبَر». حضرت برای دنیا چهار ویژگی فرمود. اول فنا. فنا فرمود روزگار تیرش را به کمان گذاشته است. تیرهای او هم خطا نمی‌رود. مرده‌ها با تیر مرگ هدف‌گیری شده‌اند. زنده‌ها با تیر مرگ هدف‌گیری شده‌اند. آدم‌های سالم با تیر بیماری هدف‌گیری شده‌اند. این در مورد فنا. در مورد رنج هم فرمود: رنج دنیا این است که یک پول‌هایی جمع می‌کنید که نمی‌توانی بخوری. یک خانه‌هایی را می‌سازد که در آن نمی‌نشیند. می‌رود از دنیا نه مال را می‌برد و نه خانه را می‌برد. این هم فرمود رنج‌های دنیا است. البته اگر کسی به خاطر خدا خانه‌اش را ساخته است، او دیگر رنج ندارد. اینها همش آدم‌های تربیت نشده عادی دلداده دنیا هستند.
شریعتی: مهم این است که چه زنگی به زندگی خود زدی و پاشیدی. با چه نیت و هدفی.
حجت الاسلام نظافت: بعد فرمود دنیا غِیَر دارد.
شریعتی: غِیَر یعنی چه؟
حجت الاسلام نظافت: غِیَر یعنی تغییر و تحولات ناگهانی. خود حضرت توضیح می‌دهد. آن غِیَر دنیا یعنی آن تغییرات ناگهانی این است که تري المرحوم مغبوطا، یتیمی بود، یک کسی بود فقیر بود، مشکل مالی داشت، به او ترحم داشتید، یکبارگی می‌بینی شد مغبوط. مورد غبطه دیگران واقع شد.
شریعتی: از کجا به کجا.
حجت الاسلام نظافت: واقعاً آدم در پیرامون خودش زیاد می‌بیند آدم‌هایی را که روزگاری به آنها ترحم می‌کرده، بعد می‌بینی بالا کشیده است.
شریعتی: یک وقت‌هایی در زندگی خودمان هم می‌بینیم. یعنی خودمان هم هر کسی تجربه می‌کند.
حجت الاسلام نظافت: از آن طرف فرمود: والمغبوطه مرحوما. آدم‌هایی که مورد غبطه بودند، آمدند پایین مورد رحمت و ترحم واقع شدند. «لیس ذلک الا نعیماً ظن» فرمود این نیست جزء اینکه نعمت‌‌ها از دست رفت. مصیبت لازم شد. اما عبرت‌های دنیا. فرمود عبرت‌های دنیا این است که آدمی مشرف است که به آرزوی خود برسد. می‌گوید الآن است که دیگر همه چیز تمام. دیگر هیچ غصه‌ای باقی نمی‌ماند. به ته آرزوها رسیدم. فرمود اجل همان موقع می‌آید. نه به آرزو می‌رسد، به آن آرزو شده می‌رسد. سبحان الله ما اعز سرورها. فرمود پاک و منزه است خدا. شادی‌های دنیا چقدر کم است. چقدر نایاب است. دنیا آمیخته با بلا است و خوش به حال کسانی که به فکر آخرت و شادی‌های معنوی باشند. فرمود: و ازمع ری‌ها. چقدر سیراب شدن دنیا تشنه‌آور است. یعنی دنیا به کسی آرامش و آن راحتی را نمی‌دهد. جمله بعد. جمله بعد حضرت فرمود: «اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ» موضوع چیست؟ موضوع شیوه ارتباط با دل است که از همان ابتدا بود دلت را با موعظه زنده کن، با یقین تقویت کن، با حکمت نورانی کن. قرره بالفناء.
شریعتی: می‌خواهی دلت را بسازی.
حجت الاسلام نظافت: بله. حالا حضرت می‌گویند بر دلت عرضه بدار اخبار گذشتگان را. بر دلت عرضه بدار. یعنی از عمق جان اخبار گذشتگان را دریاب. خواندن تاریخ بسیار خوب است که بخش زیادی از قرآن داستان‌ها و قصه‌های قرآن هست. خدا ان‌شاءالله حفظ کند حاج آقای عابدینی را که در مدت‌های طولانی قصه‌های قرآن را باز می‌کرد و نکات آن را بیان می‌کرد. اخبار الماضین از ابتدای خلقت و جالب است اولین قصه قرآن اولین قصه خلقت است. قرآن کتاب قصه هم هست. یعنی از آیه 30 سوره بقره خدا اولین قصه خودش را شروع کرده است با قصه خلقت و قصه آدم و هوا. بعد فرمود: ذَكِّرْهُ. به دلت یادآوری کن مصیبت‌های امت‌های قبل را. پس اخبار گذشتگان و مصیبت‌های گذشتگان. من الاولین. یعنی از آدم و هوا شروع کن. مصیبت‌ها را یکی یکی به دلت یادآوری کن. حالا ممکن است که سؤالی پیش بیاید. امت‌های گذشته به چه درد ما می‌خورند. آن هم قصه آدم و هوا. آن موقع زندگی بشر خیلی ابتدایی، بسیط بوده است. این مسائل را که نداشته است. رسانه که نداشته‌اند، این هواپیما که نبوده است، ماهواره که نبوده است. جواب این است که آن قصه‌ها به درد الآن می‌خورد. چرا؟ چون فطرت انسان عوض نمی‌شود. شرایط زندگی عوض شده است. آدمی عوض نمی‌شود. آیه آن هم این است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» گفت خلقت که عوض نمی‌شود. ما همان آدم‌های قدیم هستیم. یعنی اگر حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام با حرص زمین خورد، ما هم با حرص زمین می‌خوریم. اگر قابیل با حسادت زمین خورد، ما هم گرفتار حسادت می‌شویم. اگر آدم قدر داشته‌های خودش را ندانست و شیطان آمد گفت آن درختی که نداری آن خوب است. شیطان همان بلا را سر ما می‌آورد.
شریعتی: انسان همان انسان است، شیطان همان شیطان است، خدا هم همان خدا است.
حجت الاسلام نظافت: احسنت. پس این قصه‌ها به درد می‌خورد. نگوییم این قصه‌ها قدیمی است. اینها قصه‌های زندگی جاری ما است. شکل زندگی عوض شده است. یعنی حسادت آن موقع یک چیزی بوده است، الآن نسبت به یک چیز دیگری است. اگر مثلاً آنجا به یک بیل زیبایی فرض بفرمایید، یک کسی حسادت پیدا می‌کرده، حالا مثلاً به یک وسیله مدرن امروز. بالاخره اگر ما داخل پراید باشیم یا یک ماشین بالاتر و بالاتر و بالاتر، ما همان هستیم. سوار هواپیما هم بشویم همان هستیم. این محیط و این امکانات ما را عوض نمی‌کند. همیشه تاریخ بشر با خودش گلاویز بوده است. با خودش درگیری داشته است. دل پر از استرس و اضطرابی داشته است. بنابراین ما می‌توانیم از زمین خوردن‌های امت‌های گذشته درس بگیریم، از پیروزی‌های آنها هم می‌توانیم درس بگیریم. این هم جواب این شبهه. بعد حضرت فرمود: «سِرْ فِي بِلَادِهِمْ وَ آثَارِهِمْ» برو بگرد. خانه‌هایی که از امت‌های گذشته باقی مانده است، اثرهایی که باقی مانده است سیر کن. سیر و سیاحت در زمین، در خانه‌ها و آثار پیشینیان دستور قرآنی است و روش تربیتی است. فرمود بروید نگاه کنید. و چقدر خوب است مسافرت‌های هدفمند. یعنی مربی با شاگردش، پدر با فرزند مسافرت برود ولی سر بزنگاه تذکرات را بدهد. فکر فرزندش را، فکر متربی‌اش را فعال کند. بگوید خوب نگاه کن. این آیات را دقت کنید. «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ» ای پیامبر بگو سیر کنید در زمین. «فانظروا». خوب دقت کنید. «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ‏» عاقبت آنها چه شد؟ «أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْض» نمی‌شود شهری برویم قبرستان نداشته باشد. فرمود آیا در زمین سیر نکردند؟ پس نگاه کنند. «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم‏»، «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها» می‌گوید این سیر و سیاحت می‌تواند دلی عاقل، دلی پر از تفکر به تو بدهد. خیلی جالب است. «فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها» یعنی نتیجه این سیر در زمین می‌تواند قلوبی باشد که یعقلون بها.
شریعتی: عقلت را زیاد می‌کند.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. «آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها» گوش دلت شنوا می‌شود. خیلی عجیب است. ما از این سبک و این دستورات استفاده نمی‌کنیم. یعنی ما ضرورت دارد برویم آثار پیشینیان را بگردیم، سیر کنیم هدفمند. همراه با مربی. ببینید الآن مثلاً ما غاری به نام غار علی‌صدر داریم. می‌تواند گوشه گوشه این غار، این جملات حکیمانه که آدم‌ها را وادار به تفکر می‌کند نوشته شده باشد. تخت جمشید همینطور. کاخی که از شاه باقیمانده است می‌روند موزه بازدید. این هدفمندی یعنی این. یعنی آدم‌ها را سرگرم نکند. انسان‌ها را بیدار کند.
شریعتی: ما اگر برنامه‌ای مثلاً برای جاذبه‌های گردشگری و میراث خود می‌سازیم با همین رویکرد و با همین نگاه پیش ببریم.
حجت الاسلام نظافت: یعنی مثلاً فرض بفرمایید کار شبکه معارف این باشد. کار مربی‌ها این باشد.
شریعتی: اردوهایی که برای بچه‌ها می‌گذارند با همین رویکرد تربیتی باشد.
حجت الاسلام نظافت: الآن سفر راهیان نور می‌روند مناطق جنگی را بازدید می‌کنند. آنجا هم سنگرهای عراقی‌ها است و هم سنگرهای بچه‌های ما هست. بالاخره از قدیم قدیم‌ها هم باقی مانده است، از دوران معاصر هم باقی مانده است. این دستور امیرالمؤمنین است. یعنی سبک تربیتی است. «سِرْ فِي بِلَادِهِمْ وَ آثَارِهِمْ» در خانه‌هایشان و بعد به آنها بگوییم که دنیا سنت‌هایی دارد. بنابراین از قصه‌گویی می‌شود برای تربیت استفاده کرد، از تاریخ می‌شود استفاده کرد، از خاطرات می‌شود استفاده کرد، از سیاحت و نشان دادن دیدنی‌ها هم می‌شود استفاده کرد. حالا ممکن است یک کسی بگوید ای بابا این نامه که همش شد فنا و مرگ و اینکه ما افسردگی می‌گیریم. می‌‌گوییم نه. اگر با معارف اسلامی کسی به این حرف‌ها گوش کند، آن منظومه را با هم ببیند افسردگی نمی‌گیرد. چرا؟ یک، تو را دارند با واقعیت‌های دنیا آشنا می‌کنند. وقتی با واقعیت‌های دنیا آشنا شدی، توقع تو پایین می‌آید. وقتی توقع تو پایین آمد، اگر این اتفاقات برای تو پیش آمد، جا نمی‌خوری.
شریعتی: اتفاقاً من از همین ابتدا حواسم به این نکته بود. یعنی حالا جدای از اینکه مخاطبان ممکن است که این اشکال را ایجاد کنند و این نکته را بگویند، نه، واقعاً احساس کردم برای یک جوان تو هی بگویی اینطوری یاد مرگ باش، چه باش، چه باش، واقعاً ممکن است که این تلقی برای او پیش بیاید یا ممکن است که این حس را داشته باشد ولی نگاه خود من این بود که امیرالمؤمنین دانه دانه دارند این بندها را قیچی می‌کنند و تو را رها می‌کنند و آن وقت است که آن آرامش به معنای واقعی
حجت الاسلام نظافت: انسان آماده می‌شود. بله. ببینید علت خودکشی چیست که در میان غیرمؤمنان هست. چون یک تلخی‌هایی هست نمی‌تواند تحمل کند. این تلخی‌ها چرا؟ چون در ذهن خود داری تلخ می‌بینی. تو سختی‌ها را بزرگ کردی. عالم همینطوری است. عالم را نشناختی. توقع تو این بود که فکر کردی اینجا آمدی خوش بگذرانی. توقع تو از این دنیا بالا رفته است و لذا آن جاهایی که توقع ما بالا است رنج می‌بریم، جاهایی که توقع ما بالا نیست رنج نمی‌بریم. من دیشب دو ساعت و نیم در ترافیک بودم. بعد گفتم تهران همین است. یعنی واقعاً وقتی آدم به واقعیت توجه می‌کند که
شریعتی: یعنی خودت را برای مواجهه با آن حقیقت آماده می‌کنیم.
حجت الاسلام نظافت: بله. و سختی آن کمتر می‌شود. در زندگی ما همه این حرف‌ها هست. ممکن است که همسر ما بد عمل کند، فرزند ما بد عمل کند. همسایه ما. اگر ما بگوییم چرا اینطوری است سخت می‌گذرد. وگرنه همین است. آدم‌ها همین هستند. آدم‌ها همین هستند. آدم‌ها بدقولی می‌کنند، آدم‌ها کسالت پیدا می‌کنند، بدقلقی می‌کنند.
شریعتی: و اینجا است که پیغمبر ما فرمود اگر آن چیزهایی را که من از دنیا می‌دانستم شما هم می‌دانستید جان‌های شما احساس آسایش و راحتی می‌کرد.
حجت الاسلام نظافت: پس یک نکته این است که ما با واقعیت‌ها داریم مواجه می‌شویم و خودمان را آماده می‌کنیم و روز مبادا به ما سخت نمی‌گذرد. دوم تصمیم بگیریم از فرصت‌ها استفاده کنیم. زمان خیلی ارزشمند است. سوم امیدوارم می‌شویم وقتی تصمیم می‌گیریم استفاده کنیم روحیه می‌گیریم، امیدوار می‌شویم.
شریعتی: که متأسفانه یأس بدترین آفت این روزهای ما است.
حجت الاسلام نظافت: و سوم این است که بستر را با هم ببینیم. خدایی هست، مغفرتی هست، رحمتی هست، گشایشی هست. اینها را با هم ببینیم. اگر از مرگ می‌گویند، مرگ نابودی نیست. مرگ آغاز یک سفر بی‌نهایت است. کنار گذاشتن این محدودیت‌های دنیوی است. این لباس را در آوردن و لباس تازه‌ای پوشیدن. این هم خیلی کمک می‌کند. این برنامه زندگی پس از زندگی را خدا حفظ کند تهیه کننده آن را. آقای موزون به نظر من خیلی دارد کمک می‌کند برای اینکه دید آدم‌ها باز شود. اگر ما توجه داریم به اینکه عالم دیگری در پیش داریم، این کمک می‌کند که این حرف‌ها، این بسته‌اش کامل می‌شود و این حرف‌ها در جای خودش واقع می‌شود. خلاصه امیرالمؤمنین به عنوان یک پدر مهربان فربینده نیست. واقعیت‌ها را می‌گوید ولو کام ما موقتاً تلخ شود. عیبی ندارد. این تلخی‌هایی که شیرینی‌های پایداری در پی دارد. آن غصه‌هایی که شادی‌های پایداری در پی دارد. بعد حضرت فرمود: «فَانْظُرْ».حالا سیر کن خوب دقت کن. «فِيمَا فَعَلُوا» اینها چکار کردند؟
شریعتی: اینها یعنی همان گذشته‌ها؟
حجت الاسلام نظافت: همان گذشته‌ها. در خانه آها رفتی دیگر. اینها چه شادی‌هایی داشتند، چه غم‌هایی داشتند، چه دلبستگی‌هایی داشتند، چه دعواهای پوچی داشتند.
شریعتی:چه ظلم‌ها کردند.
حجت الاسلام نظافت‌: و بعضی‌ها چه ظلم‌هایی کردند، بعضی‌ها چه خوبی‌هایی کردند. «وَ عَمَّا انْتَقَلُوا» نگاه کن از چه چیزهایی جدا شدند. الآن کجا فرود آمدند؟ «أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» کجا حلول کردند، کجا فرود آمدند. خود حضرت جواب می‌دهند. می‌گویند نگاه کن از چه چیزهایی جدا شدند. فرمود: «فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ» می‌بینی اینها هم محبوب‌هایی داشتند. از محبوب‌های خود جدا شدند. محبوب‌ها کی هستند؟ همان‌هایی که فرمود: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه» آدم‌ها از اینها جدا می‌شوند. همان‌هایی که فرمود: «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ- وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيه‏»‏ از محبوب‌هایشان، از خانه‌هایشان، از موقعیت‌هایشان جدا می‌شوند. احبه همین دوستان صمیمی هستند که فرمود روز قیامت با هم دشمن می‌شوند. «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِين‏» بعد فرمود: «وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ» اینها الآن در خانه غربت فرود آمده‌اند. خانه غربت چیست؟ خانه غربت عالم برزخ است. عالم قبر است. در همین نهج‌البلاغه در حکمت 130 داریم امیرالمؤمنین از جنگ صفین می‌آمدند، به کوفه که رسیدند، به قبرستان کوفه که رسیدند شروع کردند با مرده‌ها حرف زدن. فرمود یا اهل الدیار الموحشه» ای اهل خانه‌های پر از وحشت. «وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ والقبور المظلمه» ای اهل قبرهای تاریک، ای اهل غربت. اینجا هم تعبیر غربت آمده است. ای اهل وحدت. حالا آیا عالم قبر و برزخ برای همه دیار الغربه است؟ نه، برای همه نیست. آنی که همه تخم‌مرغ‌هایش را در سبد دنیا گذاشته است بله. اما اگر کسی عمل خیری انجام داده است، می‌رود آنجا با عمل خیرش انس دارد.
شریعتی: یعنی آن مؤنست را هم از همین‌جا باید ببریم.
حجت الاسلام نظافت: اگر کسی با خدا انس دارد، در عالم برزخ هم خدا هست. باز آنجا غربت ندارد. اگر کسی تمام دلبستگی‌هایش همین آدم‌ها بودند، از این آدم‌ها جدا می‌شود آنجا غریب است. پس همه برای همه نیست ولی توده مردم، غافل‌ها، اکثر آدم‌ها برایشان دیار غربت می‌شود. ما از خدا می‌خواهیم که اگر قرار باشد غربتی باشد این دنیا برای ما غربت باشد. طوبی للغرباء. آخه گاهی می‌شنوم می‌گویند به من محل ندادند. من می‌گویم خوش به حال کسانی که غریب هستند. به تو محل نمی‌دهند، این سبب می‌شود که تو از خلق دلکنده شوی و متوجه خدا بشوی. یعنی گاهی بعضی از غربت‌ها اگر ما استفاده خوب کنیم بد نیست. وقتی به ما محل نمی‌دهند، ما به قرآن رو می‌آوریم. با قرآن انس می‌گیریم. با نماز انس می‌گیریم. با خدا انس می‌گیریم. یک روزی پیر می‌شویم. تمام عوامل لذت از بین می‌رود. خوردن لذت دارد. تفریح لذت دارد. شنا لذت دارد. کوهنوردی لذت دارد. بگو بخند لذت دارد. ازدواج لذت دارد. پیر می‌شوی همه اینها کنار می‌رود. آدم تنها می‌ماند. آن کسی که در جوانی با نماز انس گرفته است، با خدا و اهل البیت انس گرفته است، با جملات قشنگ قرآن و نهج‌البلاغه انس گرفته است، پیری بدی در انتظار او نخواهد بود و اینطور آدم‌ها در پیری هم افسرده نیستند. خدا امام را رحمت کند. اما در پیری بارهای بزرگ این کشور را به دوش گرفت و هیچ اضطرابی هم نداشت. پیری خوب چیز خوبی است. «وَ عَلَى مَشَايِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ السَّكِينَة» در دعای امام زمان فرمود خدایا به پیرمردان دنیای اسلام وقار و سکینه بده. وقار یعنی آرامش، مطمئن بودن، مضطرب نبودن. این ذخیره را باید از جوانی برای پیری برداشت.
شریعتی: خیلی از شما ممنون هستم.
تلاوت صفحه 510 قرآن کریم. آیات نورانی سوره محمد (ص).
صفحه 510 قرآن کریم.
حجت الاسلام نظافت: در این آیات خدای متعال می‌فرماید سست نشوید. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما برتر هستید. «وَ اللَّهُ مَعَكُمْ» شما معیت خدا را با خودتان دارید. بعد فرمود: «وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ» خدا شما را با عملتان تنها نمی‌گذارد. یعنی لطف خدا، رحمت خدا، کنار عمل شما می‌آید و اعمال شما ان‌شاءالله نتیجه خواهد داد. این یکی از آیات امیدبخش قرآن هست. بعد فرمود: «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» زندگی دنیا برای بعضی‌ها همین بازیچه و سرگرمی است «وَ إِنْ تُؤْمِنُوا» اگر ایمان بیاورید «وَ تَتَّقُوا» و تقوا داشته باشید، خدا مزد شما را خواهد داد. بعد فرمود خدا شما را دعوت می‌کند که انفاق کنید. پول در راه خدا خرج کنید. «فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ» در عین حال بعضی از شما بخل می‌ورزید. بعضی‌ها «منکم من یبخل» بعد فرمود: «وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ» هر کسی بخل می‌ورزد، دارد به خودش بخل می‌ورزد. چرا؟ چون با انفاق ما داریم روح خودمان را رشد می‌‌دهیم یک ذخیره برای آن عالم درست می‌کنیم. فرمود: «إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ» این مطلب در نامه 21 هست که هر کسی جزاء داده می‌شود با آن کاری که جلو جلو انجام داده و پیش فرستاده است و قدم می‌گذارد بر آنچه که پیش فرستاده است. بنابراین اگر کسی مثلاً فرض بفرمایید هتلی را رزو نکرده است، در یک شهری رفت سرگردان است.
شریعتی: آنجا غریب بودی از خودت گلایه کن.
حجت الاسلام نظافت: احسنت. این به خاطر بخلت بود. ان‌شاءالله اگر برای یکدیگر کاری از دست‌مان برمی‌آید انجام بدهیم.
شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی ممنون و متشکرم.