حجت الاسلام عابدینی: سلام و عرض ارادت و سلام و عرض احترام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان هم چنان در جذبههای ما ذیحجه هستیم و اعیاد این ماه و مناسبتهای ولایی این ماه دلهایمان را به سمت ولیمان جذب کرده است انشالله این جذبههای ملکه شود در وجودمان و سراسر ایام سالمان را بپوشاند و از این بهرهمند شویم و امام شناس شویم و مطیع باشیم.
شریعتی: انشالله حالتان چه طور است؟
حجت الاسلام عابدینی: الحمدلله رب العالمین.
شریعتی: الحمدالله چه تعبیر قشنگی که انشالله ولی شناس باشیم امیدوارم که این طور شود امروز هم خدمت حاج آقای عابدینی عزیز هستیم و از محضر پر فیضشان بهرهمند میشویم و با دل وجان میشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً؛ انشاالله که امام زمان قائد ما باشد و از جلو ما را به سمت خودش جذب کند ما یک سائق داریم یک قائد داریم سائق از پشت انسان را حرکت میدهد به سمت کمال که بعضی نعمتهای الهی و مناسبتها سائقند بعضی از مناسبتها و نعمتها قائدند که از جلو جذب میکنند و امام زمان و ظهور قائد است ببینیم که ما را میکشاند به سمت خودش و مقاومت نکنیم بلکه آن سائق را هم زمینه دهیم که ما را به سمت قائد انشاالله بکشاند انشالله در دلهایمان طاعت حضرت روز به روز مشتاقانه تر باشد معرفتمان روز به روز بیش از گذشته باشد.
شریعتی: انشالله که باشیم و تجلیات امیرالمومنین و عظمتش را در وجود آقا ببنینم.
حجت الاسلام عابدینی: انشالله خیلی خوشحالیم که باز هم در این ایام نزدیک مباهله هستیم و دلهایمان را برده است ایام مباهله و انشالله که یک بحث که متناسب با حضرت موسی و هارون و مباهله انشالله داریم و حدیث منزلت و بحث آن انی لا املک الا نفسی و اخی که انشالله در محضر این بحث کردیم اصلا بحث حضرت موسی و هارون بحث امیرالمومنین است و پیغمبر و تمام آنها برای این است لذا هر چه به این بحث میپردازیم آن آشکارتر میشود روشنتر میشود لذا خارج از موضوع نیست مرتبط است به خصوص که زمان هم زمان مرتبط است و انشالله که کمک کنند به ما، اذن میگیریم از حضرت موسی و هارون سلام علی موسی و هارون و اذن میگیریم از پیغمبر و امیرالمومنین سلام بر پیغمبر خدا و امیرمومنان علیهما السلام و اجازه بدهند که امروز هم خوشه چین خرمن معارف آنها باشیم انشالله. اولین بحثی که عرض میکنم این است که ما در جریان مباهله تعبیری که چون نزدیک است و یک بحث مهمی داریم که باید خودمان را آماده کنیم من سفارش اکید به دوستان میکنم که یک کتاب شریف المراقبات در بحث مباهله مراقبات شهر ذیحجه رجوع کنند دو سه نکته کوچکش را عرض میکنم با اینکه امروز روز مباهله نیست اما به بحث ما مرتبط است و بعد انشالله. نکته اول این است که میفرماید در یکی از بیانها میفرماید لما وقع فیه من اقدام سید المرسلین لمباهلة النصاری و ظهور تغیر فی العالم؛ یک تغییر جدیدی در عالم با مباهله محقق میشود یعنی از این به بعد جریانات متفاوت میشود جریان مباهله حدود سال نهم دهم هجری است بعد از فتح مکه است سال نهم هجری را معروف است به عام الوفود یعنی گروههای زیادی از اقسا نقاط کشورهای مختلف میآمدند به مدینه برای اینکه بفهمند این پیغمبر جدیدی که آمده است و اسمی در کرده است و حالا دارد یکی یکی جاها فتح میشود چه کسی است؟ دلها را سمت خودش جذب کرده است یک مغناطیس قوی شده است این چه کسی است؟ از جمله نصارای نجران آمدند و بعد به مسجد پیغمبر وارد شدند و برای خودشان نمازشان را به سمت شرق قبله نه به سمت قبله ما ناقوسشان را که زدند همه جریاناتشان و بعد جریاناتی که پیش آمد که اینها مسئلهای را مطرح کردند که عیسی (ع) بنده نیست بلکه فرزند خداست مفصل است بحثش در فضائلش بین آنها و پیغمبر تا اینجا رسید که خواستند پیامبر را محکوم کنند پدرش چه کسی است؟ خیلی سوال مهمی است وقتی گفتند که پدرش کیست آن جا قبلش پیامبر فرمود که آدم (س) بنده خدا بود عبد بود اینها قبول داشتند که آدم عبد خداست إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خلق من تراب؛ گفت اگر پدر نداشتن عیسی باعث میشود که او خدا باشد یا فرزند خدا باشد پس آدم باید حتما فرزند خدا باشد چون نه پدر دارد نه مادر، شأن نزول این آیه است اینکه آدم جریانش مقدمه شده است که عیسی (ع) آنجا چه شود؟ این همان سنخ است که انبیا نقششان دائما قبلی برای بعدی زمینه سازی میکند اینجا إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب؛ اینها ماندند جواب نداشتند محکوم هم شدند از جهت برهان چون حاضر نشدند که قبول کنند چرا؟ گفتند دلیل ندارد ولی قبول نمیکنیم میدانیم آدم پدر و مادر ندارد ولی فرزند خدا نیست اما عیسی چون پدر ندارد پس فرزند خداست همین هیچ دلیلی هم نداشتند بعد آنجا برهان تبدیل شد به برهان عینی به جای برهان علمی، که برهانهای الهی دو قسم است گاهی برهان علمی است کلامی است ربّی الذی یحیی و یمیت یا ربّ الذی يأتي بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب! او سوال میکرد که خدای تو چه کسی است؟ با اینکه این برهان علمی متکی به یک واقعه علمی بیرونی است این هم خارج است ولی...
شریعتی: شاید عینی نباشد.
حجت الاسلام عابدینی: أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ. اما بعضی برهانهای خدا عینی است مثلا اینکه ابراهیم در آتش انداختند این شکستن بتها برای نمرودیان در زمان ابراهیم یک برهان عینی است که شکستند بعد انداختن ابراهیم در آتش و سرد شدن آتش هم برهان عینی بود یعنی برهان عینی برهان محسوسی است که میبینی و یقین میکنی که این صحیح است و راهی برای پاسخی نداری این برهان است اینها هدایتگری دارند برهان آن است که میرساند به نتیجه، مثلا جریانات مختلفی که در طول تاریخ برای انبیا پیش آمده مثل اینکه موسی کلیم فرعونیان غرق شدند جلو چشم بقیه این یک برهان عینی است حالا دیگر نمیخواهیم خیلی وارد شویم مباهله یک برهان عینی بود پس از برهان علمی، یعنی اینها دیگر به جریان گفتگو و احتجاج علمی چون عناد به خرج دادند حاضر نشدند وقتی که جواب ندادند و محکوم شدند بپذیرند گفتند جوابی نداریم اما نمیپذیریم یعنی عناد آن هم عالمانی که این طوری بودند وقتی به این مرتبه میرسد برهان عینی میخواهد که اینجا برهان عینی یعنی همین که اینها به صورت چه آمدند؟ آن چند نفر که پیامبر اکرم که ابناءنا و ابناءکم نساءنا و نساءکم انفسنا و انفسکم فنجعل لعنة الله علی الکاذبین؛ آنقدر این برهان عینی عظیم است که جریان مباهله یک برهان عینی بود آن وقت این برهان عینی آن قدر براهین عظیم در آن خوابیده است که یک برهان نیست در عین اینکه یک برهان است هر جا را که نگاه میکنی هر گوشه را که نگاه میکنی یک برهان است هم علمی است هم عینی برهان عینی مقابل برهان علمی نیست بلکه عینی هم علم در آن ایجاد میشود هم علاوه بر علم یک حقیقت بیرونی است یعنی علم موکد است که دیگر همه میفهمند. اصلا نتیجهاش همان برهان علمی میشود ولی از راه عین است این هم برهان است میخواهد نتیجه ایجاد کند و لذا مباهله نتیجهاش وَ ظهور تغیرٍ فی العالم، یک چیز دیگری آشکار شد در عالم یک تغیری ایجاد شد خیلی زیباست حالا ببینند دوستان بعد ایشان یک نکتهای دارد که میفرماید لهذا الیوم من الشرف وَجهان کل یومهما فی الشرف نظیر سابقة؛ دو شرف دارد یک: ثبوت النبوة این برهان عینی هم نبوت پیامبر را تکمیل کرد در مقابل نصاری نجران که آنها یک دید دیگری داشتند لذا ثبوت النبوة بود و ثانی: ثبوت الولایة یعنی این یک بزنگاهی شد در تاریخ اسلام که جریان ثبوت ولایت با انفسنا و انفسکم که در دل این برهان بود یعنی خدای سبحان این برهان را فقط برای مقابله با نصاری نجرانی قرار نداد این چند جانبه است.
شریعتی: سر دست گرفت تا همه ببینند.
حجت الاسلام عابدینی: یک برهانی شد که در طول تاریخ برای مسلمانها هم مرز ایمان را آشکار کرد در دل مقابله با نصاری نجران مرز ایمان را مشخص کرد لذا تعبیری که در بعضی روایات است یعنی دلم میخواهد که این را هم اشاره کنم که شیخ مفید نقل میکند از امام رضا که مأمون یکی روزی خدمت امام رضا سوال کرد که أخبرنی باکبر فضیلة لامیرالمومنین(ع)؛ اکبر فضیلت که یدی علی الله القرآن؛ قرآنی هم باشد روایت نگویید قرآن هم باشد فقال رضا(ع) فضیلة فی المباهلة قال الله جل جلاله فمن حاجک فی من بعد ما جاءک من العلم؛ یعنی برهان علمی را مقابله کردی زیر بار نرفتند احتجاجشان را یعنی آن لجاجتشان را اینجا ادامه دادند فقل برهان عینی برایتان میآورم تعالی ندعوا ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین، بعد آنجا رسول خدا امام حسن و امام حسین را... آنقدر اینجا بیانات عالی نهفته است در این تفسیر این مسئله که آدم مدهوش میشود از زیبایی که چرا ابناءنا مقدم شد؟ نساءنا موخر شد؟ چرا ابناءنا با اینکه دو تا بودند امام حسن و امام حسین؟ چرا نساءنا فقط یکی بود با اینکه جمع است؟ با اینکه همسران پیغمبر بودند اما آنها در اینجا حاضر نبودند نساءنا در مقابل فقط صدق بر صدیقه طاهره میکند؟ ابناءنا علاوه بر اینکه نشان میدهد که بنوت به لحاظ فرزند دختر هم محقق میشود و اطلاق کرده است قرآن که ابناءنا و دو تا کفایت میکند که نشان میدهد که غیر از این دو دیگر نبوده است اگر کسی دیگری امکان صدق داشت جمع بود سه تا میآوردند اقل جمع سه تا است اینکه دو تا میآورد نشان میدهد که غیر از این دو نبودند آن جا که اقل جمع سه تا است ولی نساءنا یک نفر میآورد یعنی هیچ کدام دیگر قابل این مرتبه نبودند والا سه تا باید حداقل محقق میشده است ولی نبودند مفهوم دارد غیر از این نیست و الا باید به لحاظ جمع میآورد بعد انفسنا و انفسکم چه حقایقی دارد که آنجا مأمون با امام رضا یک احتجاجاتی میکند حضرت در هر کدام از اینها... اما اینکه اکبر فضیلت امیرالمومنین مباهله است انفسنا و انفسکم از تمام آیات دیگری که در رابطه با امیرمومنان است بالاتر است با اینکه هر کدام از آنها خورشیدی است که میدرخشد إنما ولیکم الله یرید الله لیطهرکم تطهیرا؛ همه آیاتی که آمده است و هر کدام دارد...
شریعتی: خود غدیر الیوم اکملت دینکم.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی این پس از آنها و ثمره آنها و عالیتر از آنهاست که انفسنا و انفسکم که علی نفس من است که این هر چه باز شود جا دارد که من حالا روایت مفصل است که حیف میشود چون موضوع بحثمان را میخواهیم خارج نشویم از همین مسئله وارد جریان موسی و هارون میشویم که جایگاه حدیث منزلت که اصلش جریان پیامبر و امیرمومنان را با حدیث منزلت و یکی هم با آن جریان إلی لا املک نفسی و أخی که به این انفسنا و انفسکم دلالت دارد که این دو بحث را در این فرصت اگر بتوانیم در خدمت دوستان باشیم من چند روایت را در اینجا در محضر دوستان استفاده میکنم. یکی این است که وقتی که اینها میخواستند وارد اریحا شوند وموسی کلیم به آنها خطاب کرد که وارد شویم از این باب وارد شوید اینها تخلف کردند و وارد نشدند آنجا دارد که فذهب و أنت و ربّک و فقاتلا إنا هاهنا قاعدون؛ ما اینجا نشستیم تو با خدایت بروید و بجنگید قبلا در دریا غرقشان کردید فرعونیان را اینجا هم میتوانید کسانی که اینجا هستند را شکست بدهید ما هم حال نداریم بجنگیم بعضی روایات دارد که این در حد کفر بود چون دستور صریح خدا و پیغمبر اولوالعزم را اینها تخطئه کردند و تخطی کردند لذا اینجا موسی گفت ربّ إنّي لا أملک إلا نفسی و أخی ففرق بیننا و بین القوم الفاسقین، خدا بین من و قوم فاسق جدا بنداز موسی کلیم خیلی زجر کشیده بود از بنی اسرائیل حتی گوساله پرستی پیش آمده بود ولی نگفت خدا بین اینها و من فاصله بینداز چه شد اینجا چه قدر فشار آمد؟ که میگوید که خدایا من فقط خودم را و برادرم را که این برادر با اینکه در آن دوره افراد مومنی هم بودند اما چرا اینجا فقط این دو نفر خودش و برادرش؟ دارد یک زمینه چینی برای آخر الزمان میکند که پیغمبر مالک خودش و امیرمومنان فقط بود در آن مالکیت اطلاقیه با اینکه أن نبی اولی بکم و انفسکم نسبت به همه آن اولویت هست اما آنجایی که تحقق پیدا کرده است و محقق شده است بین پیغمبر وعلی است که این النبی اولی بکم و انفسکم هست که لا فرق بینی و بینک که اینجا لا املک الا نفسی و اخی؛ این حقیقت همان طوری که بین موسی و هارون محقق شد لذا میبینید که ارتد الناس بعد النبي(ص) إلا ثلاثة؛ در جنگ احد همه در رفتند فرار کردند غیر از چند نفر ببینید اینها آنجایی است که لا أملک إلا نفسی و أخی که اینها خیلی زیباست که تشبیه به اینکه چه طور آنها تطبیق میکند که آن قصه لا أملک إلا نفسی و أخی؛ از آن مسائل خیلی زیبایی است که جلسه گذشته به آن اشاره کردیم من آیهای که در این مسئله هست را در محضرش باشیم اشاره کنم تا انشالله چند روایت هم بعد بخوانیم اگر یادتان باشد دو جلسه گذشته ما یک مقدار سرعت پیدا کردیم شما فرمودید که یک مقدار با آرامش برویم. وَ لقد مننّا علی موسی وهارون؛ ما بر موسی و هارون منت گذاشتیم منت گاهی لفظی است منت لفظی اثر خوبی ندارد من یک کاری میکنم سر شما منت میگذارم با لفظم یعنی این اثر نعمت را میبرد زشت است اما منت یک موقع امتنان عملی است یعنی خدا نعمت میدهد این هم منت است اینجا که میفرماید وَ لقد مننّآ علی موسی و هارون، یعنی ما خیلی نعمت به موسی و هارون دادیم نعمت دادن حسن است منت گذاشتن عیب است لذا مننّا یعنی نعمت دادن وَ نجّیناهما و قومها من الکرب العظیم، خیلی نعمتها دادیم اینها رسیدند به آن مرتبهای که کلمنا موسی تکلیماً عصا و ید بیضا اینها نعمتهایی بود که خدا به آنها داده بود معرفتی که خدا داد معراجی که اینها داشتند میقات اینها خیلی نعمت بوده است وَ نجّیناهما و قومها من الکرب العظیم؛ اینها را نجات دادیم تعبیر به تثنیه است که هر نعتی که خدا به موسی داده است به هارون هم داده است وَ لقد مننّا علی موسی و هارون؛ اصلا تصریح به ذکر دارد که این چون میخواهد با آن نگاه آخرالزمانی و امت ختمی محقق باشد دارد زمینه ان را میچیند که ما نعمتهای پیغمبر دادیم به علی هم دادیم غیر از نبوت که در حدیث منزلت تصریح میکنند او نه؛ او را کنار بگذار همه آن چه که دادیم لقد مننّا بر پیغمبر و علی هم چنان که و لقد مننّآ علی موسی و هارون؛ وَ نجّیناهما و قومها من الکرب العظیم؛ نمیگوید ما نجات دادیم قوم را از... نجیناهما این دو را و قوم این دو را با اینکه قوم این دو یکی بودند اینها شخصیت است خدا دارد شخصیت را نشان میدهد که هارون که در عین اینکه یک شخصیت استقلالی دارد نبی است رسول است مثل انبیا دیگر اما در عین حال حسن هارون این است که یک شخصیت نسبی دارد غیر نفسی که شخصیت نسبی او در اضافه موسی است که نفس موسی است که لا املک الا نفسی و اخی که این حقیقت نشان میدهد که هارون چه قدر عظمت دارد چه قدر زیباست این! این نقش عینا در جریان امت ختمی که امیرمومنان در عین اینکه یک شخصیت عظیمی است از جهت نفسی هم خودش وصی است اما از جهت نسبی غرق در وجود پیغمبر است نفس پیغمبر است این حال ربطیتش به پیغمبر است که هم از جهت نفسی مثل هارون که خودش وصی است صاحب این است که خدا نسبش کرده است به وصایت ولی این نسبی بودنش که عین ربط به پیغمبر است از جهت وجودی انفسنا و انفسکم و لا املک الا نفسی و اخی را وجود میکند هیچ کسی دیگر لایق نبود بگوید لا املک الا نفسی و اخی با اینکه مومنان زیادی بودند با اینکه آیات قبل نشان میدهد که اینها دو نفر بودند اما در عین حال اینجا منحصر است به این، من نمیدانم این جریان موسی و هارون با این نگاهی که داریم میکنیم میتوانم آن چه که قرآن میفرماید را قدری که میفهمم را القا کنم؟ چه قدر عظمت دارد جریان موسی و هارون در شناختن جریان پیغمبر و امیرالمومنین از این طرف بعد از آن طرف به این طرف که بفهمیم موسی و هارون با آن شناختن چه قدر عظمت پیدا میکنند.
شریعتی: حاج آقا یعنی این که چه قدر باید امیرالمومنین تابع میبود تسلیم میبود و از این طرف یکی میبود که پیغمبر بفرماید که من مالک تو هم هستم.
حجت الاسلام عابدینی: اصلا غیر من نیستی یعنی هم چنان در غیر این عظمت محو بود لذا اکبر فضیلت برای امیرمومنان همین حقیقتا... یعنی انما ولیکم الله و رسوله و المومنون این مقدار گویایی و بیانش به اندازه انفسنا و انفسکم نیست امام رضا میفرماید کلام ما نیست که بگویید شما گفتید نه امام رضا میفرماید که این اکبر فضیلت است در تمام فضائلی که هست همه آنها نسبت به این، این بالاتر است پس این اکبر بودن نشان میدهد که چه قدر عظمت خوابیده است و هر روز باید راجع به آن فهمید و معرفت پیدا کرد این چیست که اکبر فضائل است؟ با اینکه ما آنها را هم نمیفهمیم دیگر این اکبر را چگونه بفهمیم؟ مگر به اشارات خود آنها بعد دنبالش میفرماید که وَ نجّیناهما و قومهما من الکرب العظیم، کرب عظیم همان فشاری بود که فرعونیها داشتند و غرق شدند نجاتشان دادند یعنی نجات اینها به واسطه وجود این دو بوده است که خدا به خاطر این دو آن ها را نجات داد همین را در این تظبیق ببینیم و نصرناهما این دو را ما نصرت کردیم یعنی نصرت الهی در هر گوشه زندگی بنی اسرائیل که در دوره حضرت موسی پیش آمد نصر موسی و هارون بود با اینکه ممکن است جلوهای که مردم میدیدند موسی کلیم آشکار بود اما خدا میگوید این دو هر دو نصرناهما.
شریعتی: یعنی همه اینها تاکید است به نوعی چشمهایتان را باز کنید و ببینید.
حجت الاسلام عابدینی: و نصرناهما و کانوا هم الغالبین، این نصرت ما نسبت به این دو باعث شد غلبه ایجاد شود حالا اینجا جریان ولایت با همه توطئهای که علیهشان کرده است این غالب شد و ماندگار شد و انشالله در یوم الظهور حقیقت تامش آشکار خواهد شد بعد میفرماید که وَ آتیناهما الکتاب المستبین، فکر نکن که فرقان که تورات باشد فقط بر موسی نازل شد به هر دو نازل شد این کتاب آشکار که همه قوانین را بیان کرده است چه در رابطه با خودش چه در ارتباطات مردم با هم، آن وقت بعد میفرماید همه اینها در این طرف هست اینها را در قرآن بیان میکند بعد پیامبر میفرماید که همه اینها راجع به تو هم هست یا علی، لذا هر چه اینها را ما بهتر بفهمیم شناخت موسی و هارون شناخت پیامبر و امیرالمومنین است در مرتبه ابتدایی، بعد شناخت پیغمبر و امیرالمومنین که شد حالا موسی و هارون هم بهتر شناخته میشوند در مرتبه متوسط در مرتبه بالاتر یک رتبه بالاتر از این است که با شناخت خدا تازه پیغمبر و علی شناخته میشوند.
شریعتی: و شاید تا به حال کسی قصه موسی و هارون را از این منظر نگاه نکرده است.
حجت الاسلام عابدینی: انشالله که شده باشد بعد میفرماید که وَ هدیناهما الصراط المستقیم، صراط مستقیم که ما در نمازمان هر روز چه میگوییم؟
شریعتی: إهدنا الصراط المستقیم.
حجت الاسلام عابدینی: همه انبیا هدیناهم الی صراط المستقیم به سوی صراط مستقیم دارند میروند چون صراط مستقیم وقتی محقق شود یعنی وجودی که در این صراط مستقیم قرار گرفت هیچ نقصی در این وجود نیست لذا همه به سوی صراطند بله پیغمبر اکرم نسبت به او هست که ما من دابّة الی الله الا هو آخذ بناصیتها و عند ربی علی صراط المستقیم، که خیلی زیباست که عند ربی علی صراط المستقیم، که در رابطه با هدایت بشوند به صراط مستقیم فقط پیغمبر اکرم است که در قرآن میفرماید که علی الصراط المستقیم؛ همه الی هستند یعنی به سوی ولی پیغمبر علی صراط المستقیم یعنی احاطه بر صراط دارد همچنان که کتاب خدا مهیمن است بر کتب سابق در قرآن آمده است این چون کتاب عین وجود پیامبر است کتاب انبیا همه عین وجود انبیا است همان طوری که کتاب قرآن مهیمن بر کتب است پیامبر اکرم هم مهیمن بر همه انبیاست و همان طوری که امیرالمومنین این استدلال در روایات آمده است همان طوری که امیرمومنان نفس پیغمبر است و پیغمبر مهیمن بر همه انبیاست امیرمومنان هم مهمین بر همه انبیا است میدانید چه قدر حال انسان باید خوب باشد که بگوید امام من اینطوری است که هر چه خوبان دارند همه را دارد به اضافه چون مهیمن است لذا من به او دعوت شدم این استعداد را به من دادند که من را به سمت او خواندند که این مرتبه استعداد در وجود ماست که امام ما او است لذا باید حرکت کنیم چه قدر باید شوق آور باشد که هر چیزی در طول تاریخ خوبی بوده است بالاترینش را استعدادش را به ما دادند چون امامی که ما را میخواند بالاترین کمالات را دارد ما را به موطن خودش دارد دعوت میکند.
شریعتی: و من چه قدر خوشحالم و سراسر ذوق که امام ما امیرمومنان است و چه قدر غصه میخورم به حال آنهایی که محرومند از این نعمت.
حجت الاسلام عابدینی: خدا کند که ما اماممان باشد و معرفت پیدا کنیم در عمل بتوانیم نشان دهیم تا دیگران هم زیبایی آن را ببینند انشالله جذب شوند عمل ما جذب کننده برای دیگران در نشان دادن این امام زیبایی باشد. بعد میفرماید که هدیناهما الصراط المستقیم که شما دو تا را به صراط مستقیم هدایت کردیم وَ ترکنا علیهما فی الاخرین، باز هم ببینید علیهما، ما از شما برای آیندگان سنتها و نامتان را باقی گذاشتیم این که انسان آثارش باقی بماند اعتبار نیست که من بگویم اسمی از من بماند این که از انسان واقعیتی باقی بماند که این واقعیت اثر گذار باشد در وجود دیگران، که وجود این ادامه پیدا میکند در آینده چون هر چه که تبعیت میشود اثر وجود این است یعنی از زمان خارج میکنند شما را با وجود اینکه شما به رتبهای رسیدید از ظرف زمان خارج شدید نام شما و سنتهای شما و آثار شما را باقی گذاشتیم و بعد از آن سلام علی موسی و هارون؛ این طوری بودید که لایق سلام شدید و از هر گزند و آفت و ناملایم و نقص و هر چیزی شما بری هستید سلام هستید. آن وقت این سلام علی موسی و هارون با اینکه یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی است آن وقت سلام بر پیغمبر و علی علیهما السلام، سلام بر آنها که این سلام ما بر آنها در حقیقت رابطه ما با آنهاست که ما خودمان را مرتبط میکنیم که ما میخواهیم در این مرتبه سلامی که شما قرار دارید ما هم زیر چتر این سلام قرار بگیریم لذا وقتی میخوانیم سلام علی موسی و هارون حالمان خوش میشود که داریم زیر پرچم امیرالمومنین و پیغمبر اکرم قرار میگیریم.
شریعتی: سلام علی محمد و علی.
حجت الاسلام عابدینی: یا محمد و یا علی که این در حقیقت این حال انسان باید این طوری باشد ببینید خواندن قرآن با این نگاه چه حالی به انسان دست میدهد که آن وقت تمام اینها إنا کذلک نجزی المحسنین؛ ما سنتمان این است که محسنین را این طوری جزا میدهیم لذا دارد از همین جا اشاره میکند به چه چیزی؟ شما که محسنید هر کسی هم محسن باشد اگر تفاوت پیغمبر با موسی کلیم چه قدر است؟ موسی یک شأنی از شئون پیغمبر است که امیرمومنان آن وقت نفس پیغمبر است موسی کلیم شأن امیرمومنان است با این نگاه، اگر با این نگاه وارد شدید وقتی موسی و هارون را میبینیم موسی و هارون هر دو شأن امیرمومنان میشوند.
شریعتی: شما اشاره کردید وقتی زیارت وارث را که میخوانید...
حجت الاسلام عابدینی: میراث شما هر چه که حقایق وجود شما است همه در وجود امیرمومنان و اهل بیت موجود است یا وارث آدم صفوة الله، یا وارث نوح نبی الله، یا وارث ابراهیم خلیل الله، یا وارث موسی کلیم الله، یا وارث عیسی روح الله؛ که حتی وارث پیغمبر اکرم.
شریعتی: تو میراث دار این جریان عظیم هستی.
حجت الاسلام عابدینی: داری همه را بروز و ظهور میدهی، إنا کذلک نجزی المحسنین که از جمله محسنین چه کسانی هستند؟ که اوج احسان و محسنین پیغمبر و امیرمومنان هستند إنّهما مِن عبادنا المومنین؛ موسی و هارون از بندگان مومن ما بودند لذا این طوری با آنها برخورد کردیم. دلم خیلی میخواهد که همه اینها را بیان کنیم من در محضر دو سه روایت قرار بگیریم که یک روایت زیباست که دائما ما را انتقال میدهند ببینید انتقال دادن در روایتها از همان دعوی که در جلسه گذشته در رابطه با زیارت غدیریه عرض کردیم که اینها را باید به عنوان روش ببینیم نه به عنوان فقط یک واقعه مثلا اینجا میفرماید که وقتی خدای سبحان موسی کلیم را برای نبوت مبعوث کرد دارد که برادرم را برای این کار قرار بده أرسل الی هارون که کمک من باشد که سنشدّ عضدک و أخیک، اینجا دارد بعد آنجا دارد که موسی میگوید فاخاف أن یقتلني من یک قتلی از اینها داشتم میترسم برگردم اینها دوباره همان را بهانه کنند و من را بکشند لذا برادرم این خصوصیت را ندارد و این قتل را نکرده بعد آنجا دارد که پیغمبر اکرم در روایت میفرماید که وَ هذا علیٌ قد انفضته؛ من او را فرستادم یسترجع برائه که او سوء برائتی که دیگران داشتند میبردند گفتم تو باید بروی خطاب شد از جانب خدا یا خودت باید بروی یا یکی از خودت که انفسنا و انفسکم، قد انفضته لیسترجع برائة و یقرأها علی اهل مکة؛ بر اهل مکه بخواند و قتل منهم خلقا عظیما، در حالی که امیرمومنان خیلی از قریش را کشته بود موسی یک نفر را کشته بود آن هم نه از بزرگانشان به خدا عرض میکند که فاخاف ان یقتلنی، کسی دیگر داشت میرفت خطاب شد از جانب خدا که یا باید خودت بروی یا یکی از خودت؛ امیرمومنان با اینکه این همه از آنها را کشته بود و آنها ممکن بود حضرت را بکشند قبل از فتح مکه است میگوید و قد قتل منهم خلقاً عظمیماً فما خاف نترسید، و لم تأخذ فی الله لومة لائم، تخطئه موسی کلیم نیست عظمت امیرالمومنین است موسی از کشته شدن فقط نمیترسید میترسید دین به نتیجه نرسد اما امیرالمومنین در یقینی است که میگوید میروم و هیچ اختلالی هم ایجاد نمیشود.
شریعتی: آن گونه که در لیلة المبیت و آن گونه که در جنگها.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی تمام قصهها که ایجاد شده است را شما ببینید حالا اگر من بگویم صدها قصه این طوری نسبت به انبیا آمده است تمام آن ارتباط ایجاد کرده است ما داریم چند تا را بحث میکنیم در یک جای دیگری دارد که این روایت عامی هم هست شواهد التنزیل جلد یک صفحه 561 است یعنی سندش در کتابهای اهل تسنن است أنس عن النبی (ص) قال بعث النبی مصدّق الی قوم؛ مصدّق آن جمع کننده صدقات و زکات است پیغمبر یک مصدق فرستاد به سوی یک قبیلهای فعدوا علی المصدّق و قتلوا؛ کشتند او را، بعث فی النبی، رسید به پیغمبر که مأمور شما را اینجا کشتند بعث علی (ع) فقتل المقاتله، امیرالمومنین رفت و آنها را عدهای را کشت و عدهای را هم اسیر کرد فبلغ ذلک النبی فسرّه؛ به پیغمبر خبر رسید خیلی خوشحال شد فلما بلغ علی (ع) أدنی المدینة، رسید نزدیک مدینه نزدیک مدینه که شد تلقها رسول الله، پیغمبر رفت به استقبالش خارج از مدینه که نزدیک آنجا به آغوش کشید او را و بین دو چشمش را بوسید و قال بابی انت و امی و من شد عضدی به، پدر و مادرم فدای تو یا علی، پیغمبر خدا میفرماید، که تو بازوان من را محکم کردی با وجودت کما شد عضد موسی و هارون، در یک روایت دیگری جابر نقل میکند که از پیغمبر اکرم اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنه لانبیّ بعدی ولو کان لکنته، اگر نبوت ادامه داشت تو نبی هم بودی اما چون نبوت ختم شده است آن هم نه اینکه نقصی است چون نبوت ختم شد.
شریعتی: او خاتم الانبیا است دیگر.
حجت الاسلام عابدینی: و الا حقیقت نبوت که ولایت و امامت است در تو هست نقصی نیست نبوت ختم شد و احتیاجی به نبی بعد از این نیست برای همین تو نبی نیست که تعبیر این روایت بنا بود نبوت ادامه بدهد تو نبی هم بودی این نکته را میخواستم در اینجا بیان کنم در روایت دیگری میفرماید که اینها همه روایت اهل تسنن است که میگوید الان یدخل سید المرسلین امیرالمومنین الان وارد میشود یدخل سید المرسلین و خیر الوصیین و اولی الناس بالنبی، به انس میگوید الان کسی با این خصوصیات وارد میشود انس میگوید ما منتظر بودیم ببینیم که این چه کسی است که این همه پیامبر تعریف میکند؟ تلأ علی بن ابیطالب، تا اینجایی که پیامبر ادامه داد اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنه لانبیّ بعدی انت أخی و وزیری و خیر من اخلف بعدي، تو بهترین خلیفه بعد از من هستی در روایت دیگری دارد که وَلَكِنْ حَسْبُكَ أنْ تَكُونَ مِنِّى وَ أنَا مِنْكَ! تَرِثُنِى وَأرِثُكَ برای تو همین کافی است که من از تو هستم تو از من هستی، بعضی بزرگواران میفرمایند که انفسنا و انفسکم از حسین منی و انا من حسین بالاتر است با اینکه این خیلی عالی است با اینکه اینجا ان تکون منی و انا منک در اینجا هست که علی منی و انا منک با اینکه این هم یک مقام است آن انفسنا و انفسکم از این هم بالاتر است چون منی و منا بودن هم یک فرع و اصل است ولی آن یکی است انفسنا و انفسکم، هر چه که تو داری من به ارث میبرم هرچه که من دارم تو به ارث میبری، این ارث مادی نیست حقیقت ارث است که تمام کمالات است وَ انت منی بمنزلة هارون من موسی اینهاست که میگویم باعث میشود که موسی و هارون نسبتشان از اینجا تازه شناخته میشود از این طرف حالا شناخته میشود انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی فانک فی الاخرة غدا؛ در آخرت تو اقرب الناس منّي؛ نزدیکترین هستی چون آنجا دیگر اعتبار نیست در آخرت ارتباط بر اساس حقایق وجودی است میگوید نزدیکترین فرد در اخرت تو هستی حتی دارد که علی(ع) از سمت راست پیغمبر اکرم است و ابراهیم خلیل و انبیا هم از سمت چپ پیغمبر اکرمند که آنها بعد از این قرار میگیرند الا انه لا نبی بعدی فانک فی الاخرة غدا؛ اقرب الناس منّي و أن الحق معک و أنّ الحق علی لسانک و فی قلبک و فی بین عینیک؛ تو تمام وجودت را حق پوشانده است همین طور خلاصه...
شریعتی: فضائلی که تمام نمیشود. نکته پایانی را هم بفرمایید خداحافظی کنیم انشالله.
حجت الاسلام عابدینی: سعد بن ابی وقاص معاویه به او میگوید که تو چرا سب نمیکنی ما سب علی داریم تو چرا سب نمیکنی؟ میگوید من چند چیز از پیغمبر شنیدم هر کاری میکنم نمیتواند زبانم بعد از شنیدن آنها، یکی انت منی بمنزلة هارون من موسی است میگوید من وقتی اینها را دیدم زبان من به سب علی برنمیآید با اینکه اینها دلشان با امیرمومنان هم همراه نبود سعد بن ابی وقاص بیعت نکرد با امیرالمومنین، اما درعین حال حجت تمام بود که میدیدند که جلوی روی تک به تک اینها پیامبر امیرالمومنین را در مواضع مختلف آن چنان ستوده بود که نمیتوانستند تخلف کنند بگویند حداقل؛ زبانشان را نمیتوانستند چون این قدر حجت بود که خودشان هم خجالت میکشیدند در این که بخواهند تخلف کنند.
شریعتی: آقا خیلی ممنون و متشکرم انشالله یک روزی شود ما و شما و همه مخاطبان عزیز در ایوان با صفای نجف بنشینیم و حاج اقای عابدینی از فضیلت مولا برای ما بگویند.
حجت الاسلام عابدینی: انشالله خود امیرالمومنین برای ما آنجا تجلی کنند و خودشان را نشان بدهند و ببینیم فضائل امیرالمومنین را در وجود امیرالمومنین و در وجود مهدی زهرا (س).
شریعتی: انشالله خیلی از شما ممنون و متشکرم خیلی از لطف و مرحمت شما سپاسگزارم گفت: مرا در التجا طرزی است گر چه در نمازی تو من آن تیرم که از شوق تو از پا در نمیآید. خلاصه امیدوارم که همین قدر متمسک باشیم به ولایت حضرت و دست از دامنشان برنداریم انشالله در دنیا و آخرت. اللّهم إني أتقرب الیک بولایة علی بن ابیطالب امیرالمومنین تا فردا و تا سلامی دوباره در پناه خدا و قرآن کریم باشید آیات را بشنویم انشالله فردا با حضور حاج آقای نظافت به شما سلام خواهیم کرد اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، بهترین دعایی که میشود بکنیم در پایان برنامه امروز.
اللّهم صل علی محمد و آل محمد