اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-08-09-حجت الاسلام عابدینی سیره تربیتی حضرت موسی علیه السلام در قرآن و شرح آیه 143 سوره مبارکه اعراف

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. امیدوار هستم که بهترین­ها برای همه شما رقم بخورد. برنامه امروز سمت خدا را آغاز می­کنیم. سلام می­کنم به تک تک عزیزان، خانم­ها و آقایان، ان­شاءالله هر جا که هستید خداوند حال شما باشد خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. خیلی خوشحال هستیم که با هم هستیم و در کنار هم هستیم. به همه بینندگان خوب شبکه افق، شبکه جهانی ولایت و به همه شنوندگان رادیو معارف که صدای برنامه را می­شنوند هم با دل و جان سلام می­کنم. در محضر حاج آقای حجت الاسلام عابدینی عزیز سلام علیکم و رحمۀ الله، خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله. و همچنین عرض سلام و ادب خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان.

بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.

عرض سلام داریم خدمت امام زمان (عج) ان­شاءالله قاعد ما به سوی کمالات باشند. ما را از جلو بشکند. قاعد از جلو. حقیقت عالم را با وجود ایشان بچشیم که خدا در عالم چگونه تجلی کرده است. ارنی را با وجود ایشان همه ببینیم، بچشیم و آن تمنای موسی کلیم را به واسطه با امام خود ان­شاءالله به همه ما بچشانند. در بحث شیرینی بودیم که آیه شریفه 143 سوره مبارکه اعراف بود که در محضر آن بودیم. حالا چون شما با این شعر شروع کردید شاعرهای مختلفی با این شعر صفا کردند و هر کدام بالاخره به نوعی. گاهی منسوب به برخی از شعرا هست، گاهی نه در کتاب عارفان معلوم هست. ولی چون همه اینها لطیف هست ما بعضی را همین ابتدا به عنوان تیمن و تبرک به این مفاهیم دل انگیز اشاره می­کنیم. اولین آن همین بود که حضرتعالی فرمودید.

چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر           که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی

منسوب به حافظ هست

چو رسی به کوه سینا ارنی بگو و بگذر            تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی

نه را نشنو، صدا را بشنو. منسوب به مولوی هست

ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد            تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

منسوب به علامه طباطبایی هست.

سحر آمدم بکویت که ببینمت نهانی                        ارنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی

این هم از کس دیگر.

نرسی به کوه سینا چو نباشی در پی ما           چو تو باشی در پی ما چه نیازی به

به این بترانی که ما می­خواهیم بگوییم که اگر تو پی ما هستی ما دیگر چه نیازی داریم. حالا از عطار هم هست

گویم ارنی و زار گریم                ترسم ز جواب لن ترانی

مولوی باز یک شعری دارد که

به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی                 که خدا تو را نگوید خموش لن ترانی

شریعتی: یک جای دیگر هم هست

تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

خلاصه شعرا جولان دادند.

حجت الاسلام عابدینی: چه خوش است از او جوابی             چه تری چه لن ترانی

شریعتی: حاج آقا هفته قبل یک نکته­ای به ذهن من رسید فرصت نشد از محضر شما بپرسم. احساس می­کنم جدا از رتبه حضرت موسی برای این تمنا وارد یک عالمی شده است و آن عالم، عالم انس هست یعنی این قدر به خدا نزدیک شده است که تمنای رویت می­کند.

حجت الاسلام عابدینی: جریان حضرت موسی (ع) جدای از آن سطوت موسی در حاکمیت و آن سختی بنی اسرائیل و فرعون در مقابله حضرت موسی (ع) که این جا باید این قدر با چه فرعونیان در یک مبارزه شدید از یک سو با فرعونیان بود، و بعد هم با بنی اسرائیل و آن بهانه­گیری­ها و نفاقی که بنی اسرائیل داشتند موسی (ع) در این شدت­ها خیلی لطافت پیدا کرده بود. یعنی هر چه این شدت­ها بیشتر می­شد موسی انس او با خدا بیشتر می­شد. این شدت­ها او را با خدا یک انس ویژه یعنی منقطع­تر می­شد با این که رسول بود باید می­ایستاد. خیلی هم سخت بود ولی انس او با خدا بیشتر می­شد. لذا در هر کدام از اینها که می­آییم نسبت به انبیاء دیگر که می­بینیم جریان حضرت موسی (ع) از آن ابتدا که مادر او را در صندوقی بگذارد و دریا بیندازد «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي‏» (طه/19» خدا می­گوید من یک محبتی از خود را به تو انداختم که هر کس تو را می­بیند حال او منقلب شود. انگار دارد من را می­بیند. «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي‏» (طه/19» یا می­فرماید «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏» (طه/41) من تو را برای خود ساختم. خیلی لطیف هست. موسی کلیم هم در این ارتباطاتی که برای او پیش می­آمد یک حالی پیش می­آمد وقتی خدا با او بی واسطه صحبت کرد یک انسی پیش آمد. ما در زبان به اصطلاح رابطه با خدا اسم را زبان دلال می­گذارند. دلال یعنی نازی که عاشق برای معشوق می­کند. عاشق همیشه ناز ندارد. معشوق ناز دارد. اما یک جا می­رسد که وقتی توجه معشوق به عاشق خیلی می­شود عاشق نازش می­گیرد. حال ناز پیدا می­کند.

شریعتی: در ادبیات عرفانی ما حال دلال به آن می­گویند.

حجت الاسلام عابدینی: دلال، زبان دلال. که زبان دلال خیلی در ادعیه هم هست. در آن حالی است که حالا فرصت نیست اگر فرصت شد یادداشت کردم این جا می­آوریم که زبان دلال دارند. موسی (ع) این جا زبان دلال پیدا کرد که وقتی دید خدا بی حجاب با او صحبت کرد، بی واسطه، بی مانع، مستقیم به این مقام رسید زبان دلالش گرفت. حال دلال برای او پیش آمد که خدایا حالا که این جور هست پس خود تو را هم ببینم. لذا ببینید در هر جایی که پیش می­آید از آن اول که عرض کردم تا هر جایی که به دریا می­رسد از این طرف فرعونی­ها، از آن طرف دریا ان بریء ربی. خیلی لطیف هست. یا می­فرماید «مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) من با شما دو تا هستم. خدا می­فرماید این معیت خیلی تشریف هست. نه آن معیت «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم‏» (حدید/4) که همه دارند. آن معیت قیومی هست همه جا هست اما این معیت تشریفی هست. «مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) آن هم از آن طرف خود ان بری ربی، اینها خیلی زیبا هست. خیلی انس هست. یا آن جایی که در درخت با موسی صحبت می­کند در بین انبیاء نظیر ندارد که این جوری بیان شده باشد. یا این جایی که بی واسطه با او صحبت می­کند. خیلی موسی کلیم محبوب خدا بوده است. البته حبیب مطلق خدا پیامبر اکرم هست اما در عین حالی موسی خیلی محبوب خدا بوده است و خدا او را دوست داشته است که «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي‏» (طه/19» این خیلی زیبا هست. و همچنین آیات و روایات دیگری که داریم. در محضر آیه 143 سوره شریف اعراف بودیم تا این جا آمدیم که موسی کلیم وقتی خدا بی واسطه با او تکلم کرد «كَلَّمَهُ رَبُّهُ» در میقات «قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْك‏» خدایا پس حالا دیگر، مثل این که آدم بی رودربایستی شده باشد، یک حالت انسی شده باشد، یک دغدغه­ای داشته است تا به حال خلاصه رویش نمی­شده است که بیان کند یک دفعه بیرون ریخت. «قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْك‏» منتها نه با این سادگی که ما می­گوییم اوج معرفت موسی کلیم هست. یعنی اوج طلبی بوده است که موسی داشته است. این اوج طلب را دید این جای آن هست. رشد او به مرتبه­ای رسیده است که چون دعای آنها تابع این بود که شهود رب بود، می­دیدند و دعا می­کردند نه مثل ما که نمی­بینیم ولی به ما گفتند دعا کنید، دعا می­کنیم. دعای آنها تابع شهود رب بود که حتی در خواستن اجازه داشتند که بخواهند. یعنی این جور نبود که چیزی را بی اجازه بخواهند. همه افعال آنها تابع امر بود انبیاء به این مرتبه می­رسد رسل و اولوالعزم دیگر در اوج این مرتبه هستند. که همه افعال آنها، همه گفتار آنها، همه آن به اذن رب هست. اراده رب هست. از این تخطی ندارند. «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون‏» (تحریم/6) در مورد اینها صدق می­کند. بعد می­فرماید أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْك‏ قالَ لَنْ تَراني‏. لن ترانی تو نمی­توانی ببینی، این تو نمی­توانی ببینی یک موقع هست که ذم هست یعنی چرا این تقاضا را کردی که در بعضی از اشعار هم خلاصه نگاه ذم هست که چرا این تقاضا را کردی. یک موقع هست که لن ترانی بیان یک واقعیتی هست. یعنی به تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارد تعبیر زیبایی هست می­فرماید آن جایی که جریان کلمه ربه کلام بی واسطه خدا بود آن تجلی توحید افعالی بود تجلی در توحید افعالی که توحید در مرتبه فعل هست سازگار هست با این که انسان ادراک کند، باشد و این ادراک را بکند. من باشم و توحید افعالی را ببینم. اما أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْك، طلب توحید صفاتی و ذاتی هست نه توحید افعالی. در جایی که توحید صفاتی و ذاتی باشد توحید صفاتی و ذاتی با بودن سازگار نیست. لذا لن ترانی که به آن گفته می­شود نه این که تو نمی­توانی ببینی تا تو، تو هستی دیدن امکان نیست. یعنی من که باید کنار بروم. یعنی عنانیت تو باید در همان رتبه توحید صفاتی باشد نه در آن مراتب عنایت ما. این عنانیت­های ما که همه ظلمت و معصیت هست، عنانیتی که در رتبه موسی کلیم ممکن است تصور شود نه عنانیت­های ما. نه منیت و خودخواهی­های ما. آن عنانیت یعنی خود آن مرتبه وجود. لذا می­گوید در حقیقت با این نگاه، با این تا وقتی که ارنی انظر، من به تو نگاه کنم می­گوید اگر من آن تجلی ارنی را کردم دیگر انظری در کار نیست. نگاه کننده­ای در کار نیست. وقتی آن تجلی صورت بگیرد نگاه کننده نیست. می­گوید می­خواهی این را نشان تو بدهم که چه جوری هست تا به این موطن برسی لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ به کوه نگاه کن. من برای کوه به اندازه کوه تجلی می­کنم. فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ اگر کوه توانست بقا پیدا کند من را دید. فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ یعنی وقتی من تجلی کردم او من را دید. من تجلی کردم که او ببیند. اگر دیدی فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ تو هم می­بینی. اما اگر دیدی من تجلی کردم بر کوه،

شریعتی: کوه اگر طاقت آورد تو هم طاقت می­آوری.

حجت الاسلام عابدینی: یعنی من نمی­خواهم به اندازه تو بر کوه تجلی کنم. به اندازه کوه بر کوه تجلی می­کنم. اما این تجلی به اندازه رویت کوه را اگر بر کوه کردند این تحمل کرد و دوام آورد تو هم اگر به اندازه تو بر تو تجلی کنم می­توانی دوام بیاوری. می­گوید فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ تا خدا للجبل تجلی کرد جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً کوه مندک شد حالا این کوه مندک شد آیه یعنی خاکستر شد چنانچه در بعضی از روایات اشاره می­شود و پخش شد و مثل یک به اصطلاح پنبه که می­زنند چه طور کوه زده شد و آن جور خاک و خرد شد آیا این جور شد. اما مهمتر از آن این هست که اگر آن جور هم شده باشد این باید معنای اصلی باشد که کوه در آن نوع ادراکی که نسبت به رب داشت مندک شد. در حیث ادراکی خود مندک شد. چنانچه به تعبیر امام (ره) می­فرمایند اگر کسی آن جا کنار موسی بود آیا اندکاک و ذره ذره شدن کوه را می­دید؟ غیر موسی می­دید؟ اگر کوه می­خواست ذره ذره شود، انفجار در کوه ایجاد شود هر که آنجا بود باید این را می­دید. آیا این ظرف را موسی دید، یعنی حقیقت کوه را دید که این کوه مندک شد عنانیت آن در مقابل آن تجلی رب شکست. و وقتی موسی این را دید به تعبیر روایتی که به امام صادق (ع) منسوب هست که این روایت می­فرماید خدا موسی را به کثرت مشغول کرد تا تجلی رویت رب را در کثرت کند. یعنی با واسطه. تجلی رویت رب در کثرت که کوه بود بکند. همین را هم که این تجلی شد موسی تحمل نکرد که با واسطه را که در کوه بود تحمل کند. چنانچه در کلام گفتیم ابتدا خدا در درخت تجلی کرد تا برای موسی در کلام تحمل­پذیر شد و بعد در کلمه الله موسی تکلیم و بی واسطه بود که تحمل کرد. مراتب طی شده بود. در این جا حتی تحمل رویت با واسطه برای موسی نبود. رویت با واسطه که در کوه اتفاق افتاد. آن وقت چه طور می­خواست تجلی بر خود او بی واسطه بشود؟ می­گوید یعنی شما هنوز به آن رتبه نرسیدید که تجلی بی واسطه رویت را ... اما خود همین که این طلب را کرده است خود این طلب قطعاً برای انبیاء دعا و طلب­های فعلیت پیدا می­کند و همان جور که در مورد ابراهیم خلیل فرمودند که «إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحين‏» آن مقام را در آخرت به ابراهیم می­دهیم همین رویت هم برای موسی (ع) محقق می­شود. حالا یا در دنیا بعد از این محقق می­شود یا در آخرت محقق می­شود.

تا این جا یک بحثی شد یک بحث مهم این هست چرا کوه؟ این همه بالاخره اشیاء و عالم و سماوات و ارض هست، چرا کوه؟ جریان کوه در قرآن یک جریان خیلی زیبایی هست. مثلاً ببینید آیه امانت «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبال‏» (احزاب/72) یعنی با این که سماوات و ارض را می­گوید کوه داخل در اینها هست. اما این را به عنوان یک مفرد خاصی در مقابل عام که ارض هست، این خاص را می­آورد. کوه یک قسمتی از زمین هست. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ که امانه یعنی ولایت الهی هست. این را بر آسمان و زمین و کوه­ها عرضه کردیم «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) اینها ابا کردند، نتوانستند تحمل کنند. آن فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) همین هست که در این جا وقتی این تجلی بر کوه صورت گرفت متلاشی شد. آن جا گفت من استعداد آن را ندارم. «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) اصلاً گفت استعداد آن را ندارم. لذا تجلی نشد. عرضه شد ولی تجلی نشد. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه‏» (حشر/21) متصدع می­شود از هم پاشیده می­شود. یعنی آن موطنی که این جا کوه متلاشی شد ببییند اینها زیبایی قرآن هست. اینها را باید به هم مرتبط کرد تا عظمت هر کدام که این قرآن اگر بخواهد نازل شود بر کوه از شدت خشوع تحمل آن را ندارد. از شدت خشوع یعنی ادراک دارد. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ یعنی کوه و زمین و آسمان ادراک دارد. این که اینها ادراک دارند و جزء موجوداتی هستند که در نگاه قرآنی و روایی ما قطعی هست. این آیه در یک مقامی نیست که بگوید خدا بر یک کوه افتاده کنار نه کوهی که در قرآن این جور توصیف شده است. صاحب شعور و ادراک هست.

شریعتی: و اگر هم کوه انتخاب شد چون مظهر استقامت است

حجت الاسلام عابدینی: مظهر صلابت هست، در حین این که مظهر صلابت هست این مظهر صلابت بودن اسمی از اسماء حق را دارد تجلی می­دهد. یعنی مظهر آن اسم هست. لذا مظهریت آن اسم صلابت و عظمتی که خلاصه خدا قرار داده هم در برابر این رویت نمی­تواند تحمل کند تو چگونه می­خواهی تحمل کنی. این خیلی در حقیقت زیبا می­شود.

شریعتی: حاج آقا در یک جمله حضرت موسی تجلی خداوند را در حد و اندازه کوه می­بیند و همین را هم تاب نمی­آورد. کوه هم که متلاشی شده است.

حجت الاسلام عابدینی: در این جا حالا یک دسته روایاتی اگر که بتوانم آن روایات را پیدا کنم خیلی زیبا هست در رابطه با شهید. که آن جا خیلی زیبا می­فرماید که شهید وقتی در قیامت وارد می­شود همان جور که داریم ینظر الوجه الله. در آن جا دارد در روایت که شهید ابتدا کلام خدا را می­شنود در بهشت. وقتی کلام خدا را شنید آن جا از خدا تقاضا می­کند می­­خواهم تو را ببینم. بعد آن جا وجه الهی برای او تجلی می­کند. یعنی راه رسیدن از راه کلام هست که موسی کلیم هم از راه کلام به طلب رویت رسید. لذا در آن جا هم شهدا هم که می­فرمایند ینظرون الی وجه الله اینها نظر به وجه می­کنند این حقیقت این هست که ابتدا با صدای خدا حال می­کنند. قبلاً سر صحبت باز شده است. وقتی سر صحبت باز می­شود و انس ایجاد می­شود آن وقت آن دلال در همان جا ایجاد می­شود یعنی یک شوقی، یک شعله­ای در حقیقت برافروخته می­شود. دیگر تاب فراغ ندیدن در آن نیست. یعنی کلام یک آتشی به وجود می­زند.

شریعتی: و شاید بی تابی عرفا هم یک بخش عمده آن همین است. یعنی مدام در آتش این تمنا هستند.

حجت الاسلام عابدینی: در انبیاء بوده است، در عرفا و بزرگان بوده است. شاید این جا باشد که می­فرماید إِذَا زَالَ الشَّهِيدُ عَنْ فَرَسِه‏ وقتی که شهید از اسب خود می­افتد حالا شما بگویید که از مرکب خود، ماشین خود، هر جا که بوده است از سنگر خود، هر چه که هست يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ زَوْجَتَهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ فَتُبَشِّرَهُ بِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْكَرَامَة اول بشارت به او می­دهند وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَلِيفَتُهُ فِي أَهْلِه‏ من جانشین او در خانواده او می­شوم. یعنی از این به بعد خانواده او را من اداره می­کنم. تا حالا اگر به وساطت این بود الان بی واسطه می­شود این خود یک تجلی است. ینی تجلی با واسطه به تجلی بی واسطه تبدیل می­شود. کدام ارزشمندتر هست؟ می­گوییم تجلی بی واسطه. پس خود این کمال است که تجلی با واسطه در این جا برای خانواده او تبدیل به تجلی بی واسطه خدا در آن خانه شده است. بعد دنبال آن می­فرماید که وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ شَاهِراً سَيْفَه‏ که سیف خود و شمشیر خود را عریان کرد و از غلاف در آورد تَشْخُبُ أَوْدَاجُهُ دَماً از رگ­های او خون می­ریزد. وَ يَشْفَعُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ جِيرَتِه‏ قدرت شفاعت پیدا می­کند در دوستان خود فَيَقْعُدُونَ مَعَهُ وَ مَعَ إِبْرَاهِيم‏ با حضرت ابراهیم بر سر یک سفره می­نشینند. عَلَى مَائِدَةِ الْخُلْدِ فَيَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي كُلِّ بُكْرَةٍ وَ عَشِيَّة در هر صبح و شام در کنار ابراهیم خلیل به خدا نظر می­کند. بعد در روایت دیگری دارد که آن شنیدن هست يَسْمَعُونَ صَوْتاً مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ كَيْفَ تَرَوْنَ مُنْقَلَبَكُم‏ آیا شما را جای خوبی آوردم آمدن این جا را می­پسندید این جا را یا نه؟ بعد آن جا دارد فیقولون قَدْ سَمِعْنَا الصَّوْت‏ حالا که صوت را شنیدند، خدا حال و احوال آنها را پرسید، صدای خدا را شنیدند در حال و احوال کردن می­گویند إِذْ يَسْمَعُونَ صَوْتاً مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ كَيْفَ تَرَوْنَ مُنْقَلَبَكُمْ فَيَقُولُونَ خَيْرُ الْمُنْقَلَبِ مُنْقَلَبُنَا وَ خَيْرُ الثَّوَابِ ثَوَابُنَا قَدْ سَمِعْنَا الصَّوْتَ وَ اشْتَهَيْنَا النَّظَرَ إِلَى أَنْوَارِ جَلَالِك‏ خدایا تو با صدای خود که ما را خواندی دل ما رفت که می­خواهیم خود تو را ببینیم. فَيَأْمُرُ اللَّهُ الْحُجُب‏ خدا می­گوید حجاب­ها را قرار بدهم. فَيَأْمُرُ اللَّهُ الْحُجُبَ فَيَقُومُ سَبْعُونَ أَلْفَ حِجَاب‏، هفتاد هزار حجاب منتها این حجاب­ها حجاب­های نوری هست. حجاب ظلمانی مانعیت ایجاد می­کند حجاب نوری مانع ایجاد نمی­کند یعنی شما مثلاً صد تا شیشه بگذارید یک نور از این طرف بیاید این نور تازه به اندازه حجاب دارد. آن حجاب نوری یعنی هیچ مانعیت ایجاد نمی­کند. حجاب­ها همان انبیاء و رسل هستند. ملائکه هست. فَيَقُولُونَ يَا سَيِّدَنَا سَمِعْنَا لَذَاذَةَ مَنْطِقِك‏ خدایا آن لذت سخن گفتن تو و زبان تو را شنیدیم. آن گفتگوی تو را. فَأَرِنَا نُورَ وَجْهِك‏ فَيَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى حَتَّى يَنْظُرُونَ إِلَى نُورِ وَجْهِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْمَكْنُونِ مِنْ عَيْنِ كُلِّ نَاظِر که این بر همه نیست از چشم­های دیگر هم این مرتبه اینها مخفی هست. فَلَا يَتَمَالَكُون‏ وقتی این تجلی صورت می­گیرد دیگر می­شود فَلَا يَتَمَالَكُونَ حَتَّى يَخِرُّوا عَلَى وُجُوهِهِمْ سُجَّداً همه بر سجده می­افتند، بر خاک می­افتند. این بر سجده می­افتند نه بر سجده سر می­گذارند همه یخرواً، «خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» (اعراف/143) یعنی با شدت به زمین افتاد. نه با اختیار خود را زمین بیندازد. مثل آن مدهوشی است که این جا حَتَّى يَخِرُّوا عَلَى وُجُوهِهِمْ سُجَّداً فَيَقُولُونَ سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ يَا عَظِيم‏ یک معرفتی به خدا پیدا می­کنند که وقتی به اعمال خود نگاه می­کنند می­بینند چه قدر این اعمال نازل بوده است و نسبت به این عظمت قبیح که خدایا مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ يَا عَظِيم یعنی جلوه .. که خیلی زیبا هست که این خلاصه بعد دل آدم در مفهوم آن هم آب می­شود. خب دنبال بحثی که داشتیم این بود که «وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَل‏» پس این جبل خیلی عظمت دارد ما را باید به یاد چه چیزی بیندازد «فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي‏» اگر این توانست دوام بیاورد تو هم می­توانی دوام بیاوری. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَل‏» وقتی خدا تجلی بر جبل کرد «جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» امام (ره) این جا یک بیانی دارند که خیلی زیبا هست امام (ره) در جاهایی که در رابطه با تفسیر صحبت کرده است همه را جمع کردند در 5 جلد، یک، یک جلدی آمده است که مختصرتر هست، یک 5 جلدی آمده است در این 5 جلدی که آمده است تعبیری در ذیل این آیه شریفه دارند که چند صفحه راجع به این آیه هست می­فرماید که این حقیقت، این جبل محتمل هست که همان عنانیت نفس موسی بوده باشد که باز بقایا داشته است. یک مرتبه آن کجا از دست رفت؟ فخلعن علیک که آن تعلقات خود را بریز و پیش ما بیا. ولی یک مرتبه از آن که این به این راحتی از کسی کنده نمی­شود حتی در یک رسول اولوالعزمی مثل موسی کلیم هنوز باقی هست می­گوید این را این جا خدا، جبل، جبل، آن مراتب عنانیت موسی هنوز بود که این شکسته شد. لذا با شکسته شدن و صعق جبل و آن تلاشی جبل موسی هم به زمین افتاد.

شریعتی: یعنی من می­خواهم شما را ببینم.

حجت الاسلام عابدینی: من می­خواهم ببینمت، انظر علیک همین که می­گوید من خدا تو را می­خواهم نه عنانیتی که خدا من می­خواهم این جوری باشم می­خواهم من تو را ببینم.

شریعتی: تا این من وسط هست آن رویت اتفاق نمی­افتد.

حجت الاسلام عابدینی: لذا اگر می­خواهد رویت پیش بیاید باید این من شکسته شود، دیگر من نیست. گفت حالا مثال هست که پشه از باد پیش سلیمان نبی شکایت کرد که این می­آید من نیستم. من باید بروم. یک کاری کن بالاخره من باشم. سلیمان گفت باشد هر کسی که شکایت می­کند و آن کسی از آن شکایت می­کنند هر دو باید باشند. به باد گفت بیا. تا به باد گفت بیا، این پشه گفت همه شکایت من از بودن باد هست که تعبیری که بعضی­ها می­کنند عنقا شکار کس نشود دام بازچین کآنجا همیشه باد به دست است دام را. این که نمی­شود. اگر آمد این نیست. لذا خدا به موسی عیناً یاد داد که انظر معنا ندارد. رویت امکان­پذیر هست اما نه تو مرا. لن ترانی حقیقت آن این شد که موسی یعنی آن من را کنار بگذار وقتی کنار گذاشتی من دیده می­شوم. تو مرا می­بینی تا مرا می­بینی باز هم من هست. که لذا موسی در حقیقت با این نگاهی که امام فرمودند آیا دید یا ندید؟ دید. اما چه جوری دید؟ من دیدم نبود. اما آن صعقه آن عنانیت را شکست. همین رویت بود. لذا آن رویت برای هر کسی بخواهد محقق شود آن من باقی نمی­ماند که من ببینم.

شریعتی: شاید این من که هنگام لحظه احتضار و موت کنار می­رود آن جا می­شود امیرالمؤمنین را دید.

حجت الاسلام عابدینی: یکی از مراتب آن این هست که در لحظه مرگ ما را دارند از اقیار خود جدا می­کنند. یکی از اغیار من هست. یعنی مبدأ همه اغیار هست. یعنی یک غیر است. لذا آن نفس ربطیت با خدا و آن نفس آن جا دیده می­شود منتها چه کسی می­بیند؟ نمی­دانیم. تعبیر امام این هست برای ما اینها قصه هست. آن چه آنها با قدم شهود یافتند برای ما که در این ظلمتکده هستیم به صورت قصه هست جبل طور را برای ما گفته­اند تجلی هم به نظر ما می­آید که یک نوری. می­گوید ما فکر می­کنیم یک نوری بوده است از کوه طور که موسی دیده است. دیگران هم می­دیدند. اگر نور حسی بود خب همه می­دیدند. جبرئیل امین قرآن را برای رسول خدا قرائت می­کرد لکن آنهایی که آن جا بودند می­شنیدند. چه طوری می­شنیدند؟ به تصرف پیامبر. نه این که واقعاً جبرئیل می­گفت و گوش­های اینها می­شنید. و ما یک شبهی می­بینیم از اصل غفلت داریم. از دور یک مسئله­ای را می­شنویم. بعد امام نوشته است که ببینید چه قدر بین طبیعت تا عالیترین مراتب تجرد فاصله هست. که تعبیر روایت این هست که زمین نسبت به آسمان اول مثل یک انگشتر در بیابان هست. آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل یک انگشتر است در بیایان. همین جور تا آسمان هفتم. بعد امام می­فرماید که فاصله ما با آنها را تصور کنید چه قدر هست؟ می­گوید فاصله ادراک ما هم که در این جا هستیم می­گوید ما در طبیعت هستیم با ادراک آنها این قدر فاصله هست. خیلی تعبیر زیبایی هست. بعد امام آن جا دارد که این جبلی که تجلی حق بر موسی نمی­شود ولی بر آن می­شود این جبل طور هست، آیا این تجلی، تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند آن را می­دیدند؟ یعنی تجلی بیرونی با چشم بود؟ مثل کسانی که با حضرت موسی وقتی تکلم خدا بود بقیه هم می­شنیدند؟ آیا مثل رویت شمس بود؟ می­گوید مثل خورشید که آدم می­بیند این جوری بود؟ این جریان خیلی زیبا هست و امام در ادامه آن می­فرماید که شاید این تجلی افعالی و ذاتی را امام این جا می­فرماید که گفتیم جریان تکلم با موسی جریان توحید افعالی بود، اما جریان رویت تجلی ذاتی. تجلی ذاتی یعنی ذات نباید باشد. تجلی افعالی یعنی ذات هست ولی تمام فعل آن محو در این هست که از خدا می­بیند. ببینید امام فرمود شاید تجلی به موسی بن عمران بحث سخت هست اما در عین حال می­خواستیم عظمت موسی (ع) را در این آیه بیان کنیم و شاید تجلی به موسی بن عمران در اول امر که گفت «آنَسْتُ ناراً» (قصص/29) در آن جایی که به اهل بیت خود گفت من از دور آتشی می­بینم. به تجلی افعالی بوده است که بعد رفت و کلام خدا از آن درخت بود و آن تجلی که اشاره به آن هست در این آیه که قول خدای تعالی «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» تجلی اسمایی یا ذاتی بوده است. لذا این جا دیگر بر نمی­تابد تجلی اسمایی یا ذاتی که انظر باشد. در تجلی افعالی می­طلبد من ببینم. من می­بینم که همه عالم اراده حق هست اما در تجلی اسمایی و ذاتی ذات آن هم داخل در این هست پس بیننده­ای باقی نمی­ماند. لذا رویت این جوری محقق می­شود. نه به واسطه این که من ببینم. این هم خلاصه یک نکته زیبایی هست که

شریعتی: یک پاورقی هم من بروم. حاج آقا واقعاً عظمت خدای متعال را در ذیل این آیه کاملاً می­شود حس کرد و این خدایی که به شما اجازه می­دهد با او حرف بزنید و از او چیزی بخواهید.

حجت الاسلام عابدینی: و بعد اینها را بگوید که شما هم بخواهید. شما هم نگاه کنید. توجه کنید، فقط برای موسی (ع) نیست. تمنی شما این جا بیاید. آرزوهای شما اینها شود.

شریعتی: از در خانه من جای دیگری نروید من هستم.

حجت الاسلام عابدینی: خیلی کار از من می­آید. خلاصه ما در هر جایی را می­زنیم غیر از در خانه خدا. من جملات امام را عمداً چون ما کم از آن استفاده می­کنیم خیلی در دل من می­خواست امروز این بیان از زبان امام که چه قدر امام عظمت دارد قدر او در معارف ناشناخته ماند در کشور ما واقعاً، گاه می­شود که به واسطه عنایات خاصه رحمانیه اگر خدای تعالی او را اهل طلب و محبت دید و بیرون از قدم عنانیت و نفسانیت یافت با یک جلوه و جذبه او را به صعقه مطلق می­رساند. می­گوید این صعقه که موسی زد که این جا «خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» موسی مدهوش شد، این مدهوشی همان فنا و همان حقیقت رویت هست. این جا نمی­شد بایستند و ببیند. این جا صعقا رویت محقق شد. با فنای ذاتی رویت محقق شد. می­گوید با یک جلوه و جذبه. این که با چه قدر مسیر را طی می­کرد چون محبت و طاعت بود طلب و محبت بود با یک جلوه و جذبه او را به صعق مطلق رساند چنانچه برای موسی کلیم (ع) رخ داد «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا» پس اگر نقایصی هم در میان باشد به واسطه همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاص الهی حاصل شده است از میان برخیزد. منتها نقایص چیست؟ در وجود موسی نقیصه در آن محو محو شدن هست. نقیصه برای ما پوشیده شدن گناهان ما هست.

شریعتی: کلاس اول ما هستیم.

حجت الاسلام عابدینی: اگر باشیم، اگر در کلاس هم ما را راه بدهند بعد می­فرماید به واسطه همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاصه الهی از میان و این مقام از تسلیم بالاتر از توکل و رضا به قضاء الله هست این حالت که در این جلوه پیش آمد می­گوید از توکل و رضا و این مقامات عالی توحیدی این بالاتر از آن جا هست امام گفتند چنانچه واضح هست. ایشان در ادامه بحث هم همین جور نکات زیبایی را می­فرماید که این نکته هست که ای موسی تا در حجاب موسوی و احتجاب خودی هستی امکان مشاهده نیست. می­گوید این که گفت لن ترانی یعنی ای موسی تا در حجاب موسوی، موسوی چیست حیث غلط است؟ می­گوید حیث کمالی موسی بوده است. ولی هنوز این یک حجاب است. ای موسی تا در حجاب موسی و احتجاب خودی هستی امکان مشاهده نیست. مشاهده جمال جمیل برای کسی است که از خود بیرون رود. و چون از خود بیرون رفت با چشم حق ببیند. یک موقع هست که انسان کنت سمع الذی یسمع به، خدا می­فرماید حدیث قدسی من گوش بنده می­شوم. با گوش من می­شنود. یعنی موسی کلیم صدای موسی را با گوش خدا شنید. این جا می­خواست چشم خدا شود در کنت بصره الذی یبصر به. با چشم من ببیند. خدا می­خواهد بگوید. این برای این که خدا چشم شود تجلی اسمایی و صفاتی هست. مثل تجلی فعلی که با گوش باشد نیست. یک خرده امروز بحث سخت شد اما در عین حال ما هم اینها را فقط به عنوان یک مفاهیمی خیلی معارف زیبایی هست که این جا آمده و بعد هم تجلی الهی مشروط به رفع خودبینی هست بعد بحث شهدا را می­آورد. شهدا از خودبینی عبور می­کنند که ینظر وجه الله می­شوند. هر چیزی که انسان را از خودبینی دور کند لذا اهمتم انفسهم که در جلسه گذشته گفتیم خودبینی است هر چه خودبینی بیشتر می‌شود که طرف فقط خودش را می‌خواهد دورتر می‌شود. هر چه انسان از خود عبور می‌کند آن ینظر الا وجه الله که در کافی نقل شده است، بعد می‌گوید انبیاء را مقارن شهداء قرار داده است در آیه و روایات که انبیاء و... لذا همانطوری که انبیاء حجاب‌ها را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد مژده داده‌اند که برای شهداء، این آخر منزل، منزلی که برای انبیاء هست، شهداء هم به حسب عبودی وجود خودشان به آن منزل می‌رسند.

شریعتی: ان‌شاءالله خدا قسمت همه ما بکند حتی در حد همین تمنا و ان‌شاءالله جلوتر. امیدوارم که از منیت خود به معنای واقعی کلمه فاصله بگیریم. خیلی خوب. خیلی ممنون و متشکر

تلاوت آیات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم.

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59)

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (60)

اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61)

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62)

كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63)

اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (64)

هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (65)

قُلْ إِنِّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ (66)

حجت الاسلام عابدینی: شاید بخواهیم این کلام را خلاصه کنیم این است که گفتم به کام وصفت خواهم رسید روزی، گفتا که خوب بنگر شاید رسیده باشی. یک حدیثی است از ابوبصیر از امام صادق، من این را در این دو سه دقیقه می‌گویم. ابوبصیر از امام صادق (ع) سؤال می‌کند، «قلت أخبرني عن الله عز و جل هل يراه المؤمن» آیا مؤمنون می‌‌توانند خدا را ببینند «يوم القيمة؟» در روز قیامت. «قال: نعم» امام صادق فرمود بله. «و قد رأوه قبل يوم القيمة،» خدا را در روز قیامت می‌بینند. «فقلت: متى؟» در روایت دارد «و قد رأوه قبل يوم القيمة،» قبل از روز قیامت هم می‌بیینند. «فقلت: متى؟» کی قبل از روز قیامت می‌بینند؟ «قال: حين قال لهم: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏»» یکبار آنجا همه دیده‌اند منتها الآن کسی یادش نیست. «ثم سكت ساعة ثم قال» معلوم می‌شود که آن پیمانی که  وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» آیا من پروردگار شما هستم از ذریه آدم گرفت، شهودی بوده است نه حصولی. یعنی علم حصولی عادی نیست مفهومی. یک علم وجودی است. درست است؟ بعد می‌فرماید: «ثم سكت ساعة» حضرت مدتی ساکت شدند، «ثم قال ‏ و ان المؤمنين ليرونه في الدنيا قبل يوم القيمة أ لست بربکم قبل از دنیا است. الست بربکم قبل از دنیا است. قیامت هم بعد از دنیا است. اینجا حضرت می‌فرماید: بلکه ان المؤمنین لیرونه فی الدنیا قیب یوم القیامه» در دنیا هم می‌بینند. بعد آنجا دارد که «فقلت له جعلت» بعد حضرت می‌فرماید: «قبل الست تراه في وقتك هذا؟» همان‌جا حضرت رو می‌کند به ابوبصیر. الآن تو نمی‌بینی؟ «الست تراه فی وقتک هذا؟» همین الآن. نمی‌بینی؟ «قال ابو بصير: فقلت له: جعلت فداك فأحدث بهذا عنك؟» این را از جانب شما به بقیه هم بگویم؟ یعنی دید. حالا این دیدن چطور با تصرف ایجاد شد یا یک تنبهی در وجود آن که آن فطرت دیدنش را دید. خیلی جالب است که می‌گوید به دیگران بگویم؟ «فقال: لا، فانك إذا حدثت به فأنكره منكر جاهل بمعنى ما تقول، ثم قدر ان ذلك تشبيه» فکر کند که تو با چشم داری می‌بینی. این به کفر مبتلا می‌شود. «و ليست الرؤية بالقلب كالرؤية بالعين» مثل چشم نیست. «تعالى الله عما يصفه المشبهون و الملحدون» لذا بعضی از علما که این را آوردند، گفتند حالا ما آوردیم آیا مصداق لای حضرت، می‌گوید در آنجا اگر این با توضیح ادا نمی‌شد آن شبهه ایجاد می‌شد و مردم رشد کردند و آن جریانات آن موقع مشبهه بودند. مشبهه این را برای خودشان می‌گرفتند و از آن به غلط می‌افتند ولی الآن این شدند. لذا این روایت را می‌فرمایند شدنی است برای مؤمنین در دنیا. پس ما می‌توانیم تمنی این مقام را پیدا کنیم ولی خیلی سخت است.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.