نظافت: بسم الله الرحمن الرحیم. گرامی میداریم یاد و خاطره علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را. روز کتاب و کتابخوانی. هر دوی این بزرگواران میتوانند نسل ما را نجات بدهد. یعنی شخصیتهایی مثل علامه طباطبایی. اگر ما فرزندان خود را با داستانکها و خاطرههای اینها انس بدهیم. آن خاطرههایی که قابل فهم است برای اینها نقل کنیم. اگر فرزندی عاشق مردان خدا بشود حفظ میشود. بویژه در کودکی که بچهها خیلی دوست دارد داستان بشنوند. داستانهایی که برای اینها قابل فهم است. از زندگی اینها، از لطافت این شخصیتها.
شریعتی: و اینکه بفهمند ما چه بزرگانی داشتیم.
نظافت: احسنتم. این خودش اصلاً احساس شخصیت ایجاد میکند که ما چه عقبهای داریم، چقدر سرمایههای انسانیای داشتیم. ما از چه نسلی هستیم، از چه تباری هستیم. همچنین انس با کتاب. خیلی خوب است. بچهها ببینند پدر و مادرهایشان کتاب دستشان میگیرند. یا با قصه برایشان بگویند. کتاب را بگذارند جلویشان بگویند.
شریعتی: که با کتاب مأنوس شوند.
نظافت: بله. خیلی اینها بچهها را حفظ میکند. تربیت امر هم پیچیدهای است و هم پیچیده نیست. یک کوچکهای بزرگ خیلی اثر دارد.
شریعتی: یک لمهایی دارد، یک قلقهایی.
نظافت: بله. همین چیزهای کوچک کنار هم قرار میگیرد، وقت باید گذاشت. شروع کنیم ادامه نامه را. عرض کردیم امیرالمؤمنین گفتند که باید با قلب خود یک کارهایی انجام بدهی.
شریعتی «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة»
نظافت: احسنتم. دلت را با موعظه زنده کن. رسیدیم به اینجا که فرمود: دلت را با زهد بمیران.
شریعتی:«أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة»
نظافت: آفرین. «أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة». زهد یعنی چه؟ یعنی بیرغبتی. محبت دنیا را نداشتن. یک تبصره و توضیح کوچکی اینجا بدهم و آن اینکه اگر میگویند به دنیا بیرغبت باشید، دنیا را دوست نداشته باشید، اشتباه برداشت نشود. مراد محبت استقلالی است. دلبسته دنیا نبودن. یعنی اگر دنیا را کسی میخواهد، دوستش دارد، رغبت دارد منتها برای آخرتش، این محبت نه تنها بد نیست که خوب هم هست.
شریعتی: این را به آخرت گره بزنیم.
نظافت: آفرین. «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة» آن حب استقلالی را میگویند. حب شدید دنیا را میگویند. حبی که خودش هدف است. اما اگر من دنیا را میخواهم به عنوان وسیلهای برای آخرت، نه تنها بد نیست، بلکه خوب هم هست. روایت داریم. این روایت خیلی جالب است. یعنی نشان میدهد حواس دین اسلام به همه چیز بوده است. یک سویه مسائل را ندیده است. «لَا خَيْرَ فِي مَنْ لَا يُحِبُّ جَمْعَ الْمَالِ مِنْ حَلَالٍ» خیر نیست در کسی که دوست ندارد پول جمع کند منتها از حلال. بعد برای چه هدفی؟ بخواهد آبرویش را حفظ کند دستش پیش دیگران دراز نشود. این محبت دنیا خوب است. میخواهد سفره بیندازد، میخواهد یتیمنوازی کند، میخواهد حج و کربلا برود. پول میخواهد. بدون پول نمیشود. با پول خیلی از کارها انجام میشود. پس این محبت، محبت خوبی است، اشکالی هم ندارد.
شریعتی: فقط فی الدنیا حسنه را بخواهی، به فی الآخرة حسنه توجهی نکنی.
نظافت: آن خوب نیست. آن حب الدنیا خوب نیست. دنیا مزرعه آخرت است. امیرالمؤمنین اینهمه ثروت تولید کردند، دوست داشتند. نمیشود بگوییم دوست نداشتند. پیامبر تجارت میکردند دوست داشتند منتها اینها همه چیز را برای آخرت میخواستند. گرسنه میشدند نان را دوست داشتند. فرمود: «لَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لَا صُمْنَا» اگر نان نبود نماز نمیخواندیم، روزه نمیگرفتیم. نان را برای نماز میخواهند، نان را برای روزه میخواهند. مثل ماشینی که بگوید اگر بنزین نباشد من راه نمیروم. حرف درستی است. امام هستند. شأن آنها خیلی بالا و بالا است ولی بشر هستند. در قالب این بدن هستند. پس این قضیه را میشود تعمیم داد. برای همه چیز هم اینطوری است. یکی از جلوههای دنیا حکومتخواهی است. حکومت خوب است یا بد است. حکومت را بخواهیم یا نخواهیم. باز بستگی دارد. اگر خودش هدف است، ارزش ندارد. اگر وسیله احقاق حق و یا دست باطل است ارزش ندارد. این داستان را مکرر گفتهایم که ابن عباس میگوید بر امیرالمؤمنین وارد شدم، دیدم آقا دارد کفش خود را وصله میزنند. به من کفش را نشان دادند و گفتند ما قیمة هذا النعل؟ این کفش چقدر میارزد؟ گفتم آقا یک قران نمیارزد. «لَا قِيمَةَ لَهَا». فرمود به خدا قسم حکومت بر شما از این کفش بیشتر است الّا. مگر اینکه با آن بتوانم اقامه حق کنم یا اگر نتوانستم اقامه حق کنم خود دفع باطل ارزشمند است. یعنی اهداف را حداکثری نبینیم که ناامید میشویم. اقامه حق نسبی است، تازه اگر اقامه حق نتوانستی بکنی فرمود: او. در یک کنار هم قرار ندادند. فرمود اقامه حق یا دفع باطل. یعنی خود دفع باطل کفایت میکند. خود آن ارزشمند است. یعنی خودش هدف مقدسی است ولو اقامه حق مهمتر است. مقدمه اقامه حق دفع باطل است. اول دفع باطل میکنند بعد اقامه حق میکنند. پس بنابراین امیرالمؤمنین حکومت را دوست داشتند. آخه بعضیها گاهی به تناقض میافتند وقتی بد برداشت میکنند. مثلاً میگویند آقا امیرالمؤمنین فرمود دنیا در نظر من از لنگ کفش بیارزشتر است. از آب بینی بز بیارزشتر است. از آن طرف هم فرمود: صبر کردم در حالی که در چشمم خار بود و در گلو استخوان بود. پس این حکومت را از حضرت گرفتن، حضرت ناراحت است. اگر کسی دلبسته نیست که نباید ناراحت باشد. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم» نباید غصه بخورد. میگوییم این غصه برای خود حکومت نیست، برای آن هدف برتر است. بنابراین الآن کسانی که آمدهاند کاندیدای نمایندگی مجلس شدند، انتخابات مهمی در پیش داریم. خدا آنها را خیر بدهد. ما نمیتوانیم بگوییم کی خوب کاری کرده است و کی بد کاری کرده است. ما نیت افراد را نمیدانیم. اگر کسی به نیت اقامه حق میآید، میبیند تواناییای در خود میبیند، خوب کاری کرده است آمده است. تنور انتخابات را گرم میکند مشارکت برود بالا. بنابراین همه چیز همینطوری است. ما همه را میتوانیم در همین جهت در نظر بگیریم. در قرآن داریم حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود: «اجعلنی علی خزائن الارض» خودش پیشنهاد داد. حضرت یوسف گفت مرا رئیس این تشکیلات بگردان. مرا خزائن ارض، بر این گنجینهها، بر بیتالمال بگمار. انی حفیظ العلیم. من هم دانایم و هم محافظ بیتالمال هستم. یک وقت به ما پیشنهاد میدهند، یک وقت خودمان تقاضا میکنیم. پس ما بگوییم حضرت یوسف خدای ناکرده دلبسته دنیا بودند؟ نه. برای هدف برتری. همه چیز همینطوری است. ترس هم همینطوری است. ترس خوب است یا بد؟ میگوییم ترس با چه جهتگیریای؟ ترس معقول داریم، ترس غیرمعقول داریم. نگوییم همیشه ترس بد است. نه، خیلی جاها ترس خوب است. ترس در نهجالبلاغه داریم اینکه قرآن میفرماید: «فَأَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى» در آن جریان تقابل با سحره فرعون وقتی که آنها عصاهای خود را انداختند و تبدیل به اژدهانما شد، بعد یک احساس ترس در دل حضرت موسی ایجاد شد. امیرالمؤمنین فرمود: بر جانش نترسید. ترسید که مردم گمراه شوند. یعنی ترس مقدس داریم، ترس معقول داریم. در تربیت هم بترسانیم و هم نترسانیم. شجاع مطلق در روایات مذمت شده است.
شریعتی: از هیچی نترسید.
نظافت: از هیچی نترسید بعد عقل شما کار نمیکند. بیمحاوا به خط میزنی.
شریعتی: آن ترس برای احتیاط خوب است.
نظافت: آفرین. اصلاً ترس را خدا داده است. ما باید مدیریت کنیم. چرا میگوییم سجاعت همیشه خوب است؟ ترس معقول خوب است. ترسی که غلبه میکند بر عقل ما، بر فکر ما، بد است. ترساندن از عواقب، اصلاً یک سبک تربیتی اسلام است. مثلاً خدای متعال ما را ترسانده است. از عواقب هدر دادن آن، از گناه و عواقب هوسرانی. از عواقب ظلم ما را ترساندهاند. از عواقب حب شدید دنیا. از عواقب شیطانپرستی ما را ترساندهاند.
شریعتی: غالب انذارهای قرآن همینطوری است.
نظافت: آفرین. پس باز ترس را هم نمیشود مطلق گفت که خوب است یا بد است. سبک تربیتی اسلام چیست؟ از ترس اصلاً نترسانیم، شجاع تربیت کنیم. نه، یک جاهایی باید بچههای ما بدانند. هر جا هر جا نباید شجاعت داشته باشند. یک جاهایی باید این ترس را داشته باشم. این ترس موجب احتیاط میشود. بنابراین میخواهم بگویم. خلاصه من این را میخواهم بگویم. تبلیغ سخت است. اگر ما یک جنبه را ببینیم، جنبههای دیگر آن را نبینیم، خودمان بد برداشت میکنیم، گرفتار اضلال هم میشویم. اینکه گفتند صراط مستقیم، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر، از مو باریکتر آن همین است. یعنی ظرایف دارد. یعنی استثناءها دارد. یعنی اینطوری نیست که ما یک جنبه را ببینیم. به همین دلیل ما نیاز به فقه و اصول داریم. یعنی باید یک عدهای کارشناس باشند، تمام روایات را کنار هم بگذارند، بعد بگویند جای اینها هر کدام کجا است. ما اسلام را میتوانیم تشبیه کنیم همه آیات و روایات را مثل قطعاً یک پازل که اینها هر کدام یک جایی دارد. اگر کسی به آن جایگاهها توجه نکند، برداشت او برداشت کاملی از اسلام نخواهد بود.
شریعتی: و قالب شبهات هم از همینجا نشأت میگیرد.
نظافت: بله. یعنی یک عبارتی هست در کتب حوزه میگویند: «حفظت شیئا و غابت عنک أشیاء» یک جنبه را گرفتی اما جنبههای دیگر را غفلت کردی. خیلی چیزها درست است ولی مشکلات از آنجایی شروع میشود که ما به یک جنبه توجه میکنیم، از جنبههای دیگر غافل میشویم یا یک جنبه را پررنگ میکنیم گرفتاریها...
شریعتی: و آنهایی که دارند هجمه میکنند از همین جاها استفاده میکنند.
نظافت: یک جمله را میگیرد همان را... در حالی که آن جمله در جای خودش اگر درست توضیح بدهی. اگر آن جمله را درست توضیح بدهیم، ابعاد دیگر را بگوییم شبهه برطرف میشود. از این رد میشویم. عبارت بعدی «وَ قَوِّهِ بِالْيَقِين» حضرت میگویند دلت را با یقین تقویت کن. یقین یعنی چه؟ معرفت نسبت به خدای متعال که هیچ شکی، هیچ تردیدی در آن نیست، این یقین میشود. که بین بشر کم توزیع شده است. یعنی از بین آحاد جامعه، از این نردبان یقین همه تا آن بالا نمیروند. مؤمن هستند ولی اینکه اصلاً تردید نداشته باشند و شیطان نتواند در آنها شک ایجاد کند، همه به این درجه نمیرسند.
شریعتی: آن دیگر خیلی رتبه بالایی است.
نظافت: رتبه بالایی است ولی باید آرزوی آن را داشت. باید این را خواست. باید بگوییم خدایا معرفت خودت را روزی ما بگردان. باید بگوییم خدایا یقین را نصیب ما بگردان. اگر از ته دل بگوییم خدا اسبابش را فراهم میکند. ما هم باید آگاهانه به دنبال کسب یقین باشیم. یعنی راههای آن را پیدا کنیم. خود متعال هم خودش مدد میکند تا ما به آن یقین برسیم. «قَوِّهِ بِالْيَقِين» یعنی قلبت را تقویت کن با یقین. دو نوع تقویت مطرح است، دو نوع قوت مطرح است. قوت جسم، قوت قلب. اسلام برای هر دوی آن ارزش قائل است. ولی قوت قلب مهمتر است. چرا؟ قلب قوی از جسم ضعیف خیلی میتواند کار بکشد. قلب قوی از امکانات کم خیلی میتواند استفاده کند. قلب ضعیف از ثروت زیاد، از امکانات بالا نمیتواند استفاده کند. بچههای حماس چیزی ندارند. در برابر اسرائیل، در برابر آمریکا، در برابر آلمان و فرانسه و انگلستان که اینها دیگر با بیحیایی تمام دارند حمایت میکنند، امکاناتی ندارند. آن شلوار سه رنگ را دیدهاید؟ معروف شده است. با پای برهنه، با این شلوار. کلاهخود ندارد. او در تانک است. از این میترسد. این موفق است چون قلب قوی دارد. ما باید بچههای خود را با قلب قوی تقویت کنیم و بچههای یمن، الآن صراحتاً ناوهای آمریکا و اسرائیل دارند تهدید میکنند. نمیترسند. این غرب قوی است و چقدر مهم است در تربیت این را در نظر بگیرید. این عبارت را دقت کنید از دعای کمیل همه ما شنیدهایم. فرمود: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي» جسم قوی خوب است. خدایا جوارح من را، دست و پای من را قوی کن برای خدمت خودم. پس قوت خودش استقلالاً ارزشی ندارد. برای خدمت به ابدیت خودمان، خدمت به خدا یعنی خدمت به ابدیت خودمان ارزشمند است.
شریعتی: نکته آن علی خدمتکَ.
نظافت: علی خدمتکَ. ولی به هر حال قوت جسم اهمیت دارد. که حالا ورزش تأثیر دارد. تغذیه متناسب به اندازه تأثیر دارد. بعد فرمود:«وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي». جوانح یعنی چه؟ یعنی همین قوت قلب، یعنی نیروهای باطنی. یعنی اینها را هم تقویت کند، شدت داشته باشد. کدام یک مهمتر است؟ قوت قلب مهمتر است. میپوشاند ضعف جسمی را. در حکمت 289. امیرالمؤمنین علی (ع) از یک دوستی به عظمت یاد میکنند. فرمود: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّه» اسم آن را هم نگفتند ظاهراً خیلی مهم نبوده است. این صفات مهم بوده است که حالا بعضیها گفتهاند از پیامبر فرمود، بعضیها گفتهاند از سلمان. حالا هر کدام از این بزرگوران. حضرت یک جمله میگویند. میگویند آن دوست من کان ضعیفاً مستضعفا. هم ضعیف بود، هم دیگران او را در ضعف نگه داشته بودند. مستضعف بود. بعد فرمود: «فَإِنْ جَاءَ الْجِد» وقتی جدیت پیش میآمد، میدان جنگ پیش میآمد، «فَهُوَ لَيْثُ غَاب» مثل شیر بیشه بود «وَ صِلُ وَاد» مثل مار در وادی که همه فرار میکنند. یعنی قیافه به ظاهر لاغر، ضعیف ولی چون روح قوی است، شجاع. دیگران از او میترسند. اولیای خدا اینطوری هستند. مردان خدا اینطوری هستند. اینها ویژه ائمه معصومین نیست. هر کس در این مکتب تربیت شود به تناسب خودش چنین میشود.
شریعتی: به اندازه خودش از این قوت سهمی دارد.
نظافت: جسم ابزاری است در خدمت روح. فرمانده جسم ما روح ما است، قلب ما است. در یکی از حکمتهای نهجالبلاغه داریم. فرمود شگفتا از این انسان. «يَنْظُرُ بِشَحْم» با یک پیهی میبیند. خب واقعاً این چشم میبیند؟ نه، روح ما به وسیله چشم میبیند. فرمود با یک استخوان میشنود. این روح دارد میشنود ولی چون در این بدن هستیم ابزار آن در این گوش ما است. با یک تکه گوش حرف میزند خب مرده که الآن هم زبان او سالم است وقتی تازه میمیرد، هنوز نپوشیده، چشم هم سالم است ولی چرا نمیبیند؟ ما سالم هستیم که فرمانده اصلی قلب ما است و باید هوای او را بیشتر داشته باشیم. در نامه 45 داریم امیرالمؤمنین خودشان را تشبیه کردند به شجرة البریه، حضرت ابتدای نامه فرمود من از دنیای شما اکتفا کردم به دو قرص نان. به دو تا لباس کهنه. اگر میخواستم بهترین اثر، بهترین لباس گیر من میآمد، خود حضرت جواب یک شبههای را دادند. فرمود گویا میشنوند که یک کسی شبهه ایجاد میکند. میگوید اگر علی راست میگوید، اگر خوراک علی این است، پس چطوری میجنگد؟ شجاعتش را، جنگش را باور کنیم یا این ادعا را؟ این نیرو را از کجا میآورد؟ حضرت تشبیه کردند. فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُودا» یعنی چه؟ حضرت فرمود درختهایی که در بیان رشد میکند، چوب آن از همه محکمتر. این اینها را وقتی آتش می دهی، حرارت آن بیشتر است. حرارت آن بیشتر است، دیرتر هم خاموش میشود. یعنی مصرف من کم است ولی بهرهوری من زیاد است. مصرف من کم است ولی مقاومت من زیاد است.
شریعتی: من مثل درخت بیابان هستم.
نظافت: ببینید اسلام این را میگوید.
شریعتی: ما غالباً گلخانهای هستیم.
نظافت: آفرین. و در تربیت اشتباه میکنیم. چقدر برای بعضی از این جوانان پول خرج کردیم. پدرش، مادرش، تشکیلات، مدارس تیزهوشان. با اندک چیزی ناراحت میشود میرود. با اندک چیزی زندگی خود را به هم میزند.
شریعتی: گل گلخانه نباید باشد.
نظافت: در مدرسه ما بچههای تیزهوش ما باید سرویس بهداشتی را تمیز کنند، باید اردوی جهادی بروند. باید روزه به اندازه بگیرند. باید روح را تقویت کرد. تربیت این است. دیشب با یکی از عزیزان خود داشتیم گفتگو میکردیم راجع به اینکه نخبه کیست. گفتیم تعریف نخبه را داریم اشتباه میگوییم. هر که حافظهاش قوی است نخبه است. هر که کارآمدتر است. هر که میتواند با کمترین امکنات کارهای بزرگی بکند او نخبه است. نه اینکه همه عالم دست به دست یک نفر بدهند تا او مثلاً یک کاری انجام بدهد. یعنی در نخبه باید عوامل گوناگون را در نظر بگیریم. نخبه حاج قاسم سلیمانی است که در خانواده مستضعفی که گاهی برای نان میماندند کمترین امکانات را داشتند، در کویر کرمان بودند، خودش را بالا کشانده است. نخبه اینها هستند. با آنهمه خدمت، با آنهمه بیتوقع بودن، تقاضای تشکر نداشتن. نخبه واقعی اینها هستند. اسلام اینطوری. حالا امیرالمؤمنین که اینطوری هستند، که فرمود: من میترسم، شجاعت دارم. این به خاطر این قوت قلبی است که دارند. این که در قرآن میفرماید:«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَة» چه بسیار در طول تاریخ گروههای اندک. مثال آن الآن حماس است. شهدای ما بر گروههای زیاد غلبه کردند. ویژگی این فئه قلیل چیست؟ چرا کم بر زیاد غلبه میکند؟ آن قوت قلب است.
شریعتی: اصلاً در ماجرای فتح خیبر این در قلعه را خود حضرت تصریح میکنند که من با قدرت جسم خود این کار را نکردم. با قدرت روح خودم این کار کردم.
نظافت: مردم غزه اینطوری هستند. الآن امام خدا رحمت کند. فرمود: والله تعالی نترسیدم. ما در غیر معصوم کسی نداریم قسم جلاله خورده باشد، بگوید والله تعالی نترسیدهام. دل که قوی میشود، محکم میشود. ترسی ندارد. ما هم واقعاً هر جا که شهود داریم اینطوری است.
شریعتی: بله، به آن برسیم...
نظافت: در مسائل مادی الآن همینطوری است. هر جایی که یک قدرتی را میبینیم، ترسهای ما کنار میرود. حالا اگر کسی بیقدرت خدا، اینها قدرت بینهایت خدا را ببیند، طبیعتاً اینطوری میشود. حالا رابطه این قوت قلب و یقین چیست؟ اولاً یقین یعنی چه؟ یعنی یقین دارد تا خدا نخواهد اتفاقی نمیافتد. این شجاعت ایجاد میکند. این قوت قلب ایجاد میکند. یقین دارد دو تا فرشته دارد محافظ. این در نهجالبلاغه هست. امیرالمؤمنین فرمود: «إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْن» همراه هر انسانی دو تا فرشتهای هستند که حافظ او هستند. «فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ» اما وقتی که قضا و قدر بیاید قرار باشد از این عالم برود. «خَلَّيَا بَيْنَهُ» فرمود میروند کنار. دیگر نقش حفاظتی خود را از دست میدهند. «إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ» آن اجل سپر محکم و حفاظتکنندهای است. خب یک کسی این را باور دارد که باور ندارد. اینکه باور دارد ترس ندارد. میگوید حفاظت فرشتگان خیلی قویتر است از حفاظتهای دیگر. رمز و راز شجاعتها همین است. یقین دارد مرگ به معنای نابودی نیست. لباس بدن را در میآورد، لباس دیگری متناسب با عالم برزخ میپوشد. عالم برزخ به مراتب بزرگتر از این عالم هست همچنان که این عالم از عالم رحم مادر به مراتب بزرگتر و قابل مقایسه نیست. خب کسی چه میماند. اگر این را داشته باشد ترس ندارد. خب ما یقین نداریم، ترس داریم. حق داریم.
شریعتی: خدا کند به این یقین برسیم.
نظافت: یکی از بستگان ما شهید شد خدا رحمتش کند. با هم میرفتیم سر درس اخلاق استاد اخلاقی بودند و شاید حاج آقای والع. خیلی مرد بزرگ و صاحبنفسی بودند. ایشان تصریح میکرد که من وقتی میآیم این حرفها را میشنوم، برمیگردم احساس شجاعت بیشتری دارم.
شریعتی: دلم محکم میشود.
نظافت: بله. و نقش روحانیت در جبهه همین بود. این روحیه میدادند. قوت قلب را ایجاد میکردند. خدا حفظ کند آقای آهنگران را. کار او همین بود. اشعار حماسی میخواند. آن قوت قلب را ایجاد میکرد. ترسوها قلب ضعیفی دارند و جالب است. یاران امیرالمؤمنین دو دسته بودند. بعضی از یاران امیرالمؤمنین آنقدر شجاع بودند که حضرت بعد از شهادت آرزوی دیدارشان را میکردند. أَینَ عمار که فرمود یعنی همین. عمار شجاع بود. فرمود: أین اخوانی. کجا هستند داداشهای من، دوستان من. آنها که سوار راه شدند. رکبوا علی الطریق. آنهایی که عاشقانه به جبهه رفتند. آنها شجاع بودند. ولی اواخر عمر شریف حضرت، ترسوها باقی مانده بودند. ضعیف القلبها.
شریعتی: گفت حاضر هستم صد تا از شما را بدهم یک دانه از سربازهای آن طرف را بگیرم. خیلی درد است. یک خطبهای هست، از این خطبهها زیاد است. میخواهم یکی از آنها را امروز بخوانم. حضرت به یاران خود اینطوری فرمودند: «أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ» خسته شدم از بس که شما را سرزنش کردم. «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضاً» فرمود شما راضی هستید به زندگی دنیا به جای آخرت؟ ریشه ضعف قلب همین است. کم میخواهد. همت او پست است. جالب است این برگرفته از آیه سوره توبه است که وقتی خدای متعال میگوید برویم جبهه، بعضیها نمیروند، خداوند اینطوری فرمود: «ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض» شما را چه شده است؟ وقتی میگویند در راه خدا کوچ کنید، سنگین به زمین میچسبید. حاضر نیستید به جبهه بروید. بعد خدای متعال میفرماید: «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» به زندگی دنیا به جای آخرت راضی هستید؟ حضرت بعد فرمود: «وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً» به ذلت به جای عزت راضی هستید؟ ترسوها ذلت را بر عزت ترجیح میدهند. آدمهای قوی القلب، به دل حادثه و موج میزنند، نگران هم نیستند. فرمود شما را وقتی دعوت میکنم به جهاد با دشمنان شما، چشمهای شما از ترس میچرخد. گویا دارید میبینید. هنوز که اتفاقی نیفتاده است. حرف جبهه زدیم. چیزی نگفتیم که. هنوز در خط که نرفتیم. فرمود: «دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ» چشمان شما میچرخد گویا در گرداب مرگ قرار گرفتید، گویا در سکنات مرگ قرار گرفتید. بعد فرمود به خدا قسم شما بد آتشی برای جنگ هستید. «تُكَادُونَ وَ لَا تَكِيدُونَ» برای شما نقشه میکشند اما شما نقشه نمیکشید. اسم آن را گذاشتهاند اتحادیه عرب. غیرت عربی هم نیست. فرمود برای شما نقشه میکشند. بعد جالب است. کمک هم دارند میکنند. پشت پرده به اسرائیل کمک میکنند. فرمود: «تُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ» اطراف منظور شهرهای حاشیهای است. هی دارد این شهرهای کشور شما کم میشود یعنی دشمن دارد اشغال میکند. «فَلَا تَمْتَعِضُونَ» عصبانی هم نمیشوید. انقدر بیغیرت هستید. «لَا يُنَامُ عَنْكُمْ» فرمود دشمن شما نمیخوابد ولی شما در غفلت هستید. «غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ» فرمود به خدا قسم آن امتی که، آنهایی که یکدیگر را خار میکنند مغلوب هستند، شکست میخورند. متخاذل یعنی همدیگر را کمک نمیکنند. خذلان یعنی ترک نصرت. فرمود به خدا قسم گمان من این است که اگر تنور جنگ داغ شود، شما از علی بن ابیطالب، از پسر ابیطالب جدا میشود همینطور که سر از بدن جدا میشود. بعد حضرت فرمود به خدا قسم آن کسی دشمن را بر خوردش مسلط کند. کدام دشمن؟ دشمنی که «يَعْرُقُ لَحْمَهُ» گوشتش را میخورد، ته استخوان یک ذره هم نمیگذارد. دشمنی که استخوانش را میشکند. پوستش را میکند. آن آدمی که چنین دشمنی را بر خودش مسلط میکند، «لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ» خیلی عاجز است. «ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ» فرمود این قلب ضعیفی دارد. تو چنین دشمنی را بر خودت مسلط میکنی. دقت کنید. بحث در تقویت قلب بود. نقطه مقابل آن ضعف قلب است. ترسوها قلب ضعیفی دارند. بعد حضرت فرمود: تو اگر میخواهی اینطوری باشی، باش. «أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ» اما من چی؟ فرمود: من چنان شمشیری بزنم که سرها به پرواز درآید و بازوها و قدمها به زمین بیفتد. این قوت قلب خیلی میتواند کمک کند. حالا چه باید کرد؟ به آثار یقین توجه کنید. اگر کسی یقین داشته باشد به خدا اعتماد میکند. دیگر از اینکه دختر خود را زود عروس کند، البته دختری که خوب تربیت شده است، پسرش را زود داماد کند، نمیترسد. نگران نیست. ترس میرود واقعاً در ابعاد مختلف کنار. به خدا اعتماد میکند. از اینکه با امکانات کم شروع کند، میداند خدا اگر بخواهد وسعت رزق ایجاد میکند. آخه بعضیها برای وسعت رزق منتظر امکانات فراوان هستند. درحالی که سبک خدا این است، سنت خدا این است. خدا شاکر کم ما است. میگوید تو به کم قانع باشد. قدر این کم را بدان، شکر آن را به جا بیاور، من شاکر تو میشوم. خدا که شاکر شود چه کار میکند؟ زیادش میکند. ثروتهای زیاد از شکر کم شروع میشود.
شریعتی: همه کسانی که توکل کردهاند، قالبشان نتیجهاش را دیدهاند.
نظافت: و قالب اینها از صفر شروع کردند. از کم شروع کردند. بسیاری از ثروتمندان عالم، اینها بچههای فقیر بودند ولی خدا هوای آنها را داشت. به خدای متعال اعتماد کنیم همچنان که یک بیمار به یک جراح اعتماد میکند، همچنان که یک کسی که دندان او مشکل دارد به دندانپزشک اعتماد میکند. همچنان که یک کسی که دارد غرق میشود به نجات غریق اعتماد میکند. اگر بچهها بترسند که شنا یاد نمیگیرند. این اعتماد خیلی مهم است. اعتماد کنیم قوت قلب پیدا میکنیم. یک دعایی هست مربوط به شب نیمه شعبان است، مرحوم شیخ عباس قمی میگویند خوب است که در تمام سال بخوانیم «اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَعْصِيَتِكَ» میگوید خدایا آنچنان تو را بشناسم که این معرفت خشیت ایجاد کند. خشیت به آن ترس ناشی از آگاهی میگویند. گاهی ترس داریم به خاطر توهم. گاهی نه، چون درک عظمت نسبت به خدا داریم خشیت ایجاد میشود. ناشی از معرفت است. بعد ثمر آن چیست؟ فرمود خدایا خشیتی بده که حائل بشود بین ما و معصیت. گناه نکند. «وَ مِنْ طَاعَتِكَ» به ما اطاعتی بدهد که ما را به رضایت تو برساند. «وَ مِنَ الْيَقِينِ» یقینی بده «يُهَوِّنُ عَلَيْنَا بِهِ مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا» مصیبتهای دنیا آسان جلوه کند. خاصیت یقین این است. و من وقتی میبینم بچه هفت هشت ساله غزهای و فلسطینی که پدر و مادر و برادر و خواهر و عمو و دایی همه کشته شدند، این تنها مانده است، انقدر با امید به خدای متعال، با روحیه، خیلی زیبا است. واقعاً چیزهای عجیبی داریم میبینیم.و ما خودمان اینها را داشتهایم. یعنی اینها ثمره شهدای ما است. این مقاومتهایی که الآن در کل این خاورمیانه دارد شکل میگیرد و در کل دنیا میشود ایستاد. بعد خدای متعال فرمود: «بشر الصابرین الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» اینها آدمهایی هستند که به این یقین رسیدهاند. وقتی بدانیم لا حول و لا قوة الا بالله. اگر این را کسی بداند داستان او متفاوت میشود، سبک او متفاوت میشود. اگر بدانیم «ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» روزی هر جنبدهای دست خدا است. ترس کنار میرود. متأسفانه از ترس مرگ بعضیها خودکشی میکنند. چون زندگی را دوست دارد، میترسد. خودش به استقبال مرگ میرود ولی آن کسی که تا آخرین لحظه مقاومت میکند، خدا کمک میکند در را بر روی او باز میکند. حالا سؤال مهم این است: چگونه یقین به دست میآید. حالا ما میل پیدا کردیم. من و شما، بنده ندارم. اگر شما دارید من نمیدانم.
شریعتی: نه، همه مشتاق هستیم. چرا که نه.
نظافت: حالا من دوست دارم که یقین پیدا کنم. بیننده عزیز میگوید حالا گفتید. راهحل آن چیست؟ خدای متعال یک راهی در قرآن مطرح کرده است. آیه آن این است: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» توجه به آیههای خدا. ساده. فلسفی هم نیست. پیچیده هم نیست. عامی و عالم و باسواد و بیسواد و کمسواد و همه میتوانند از این روش استفاده کنند.
شریعتی: بعد فرمود خدا فرمود ما نشان میدهیم. «سَنُريهِمْ آياتِنا» ما نشانههایی داریم به مردم نشان میدهیم. نشانههای خدا دو دسته است. نشانههای آفاقی، نشانههای انفسی. فرمود اینها را که نشان میدهیم نتیجه آن چیست؟ تا برای مردم روشن شود حق خدا است. خدا همه کاره عالم است. «ان الله هو الحق» منشأ همه حقها هم خدا است. «یتبیّنَ» یعنی واضح شود، برای او شفاف شود. به شهود درونی برسد که خدا حق است. حالا آیات آفاقی یعنی چه، آیات انفسی یعنی چه؟ آفاق جمع افق است. افق یعنی کناره، ناحیه، طرف. یعنی هر چیزی که بیرون از وجود ما است. و دارد خدا را نشان میدهد. این میشود آیه آفاقی. یعنی ستارگان، کوهها، دریاها، حیوانات، گیاهان، درختان. اینها آیات آفاقی هستند. خود ما از نظر جسمی، جسم ما آیه آفاقی است. دارد خدای متعال را نشان میدهد و خدای متعال دعوت کرده است که این آیات آفاقی را نگاه کند. نگاه کنید دقیق. «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت»، «إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَت». چرا به آسمان نگاه نمیکنید. پس مسافرت کویر رفتن و یک شب در کویر ماندن و به ستارهها نگاه کردن عمل به این آیه است که کمک میکند برای اینکه خدا را بهتر با چشم دل ببینید. «وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت» ما در شهر که زمین نمیبینیم. میبینیم؟ زمین نمیبینیم. زمین مسطح را باید رفت کویر. «وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَت» به کوهها میگوید چرا نگاه نمیکنند. پس کوه رفتن هم کمک میکند به معرفت نسبت به خدای متعال. یا میگویند حضرت سجاد نیمه شب که بلند میشدند هنگام وضو به آسمان نگاه میکرد این آیه را میخواندند: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب» در خلقت آسمان و زمین، در گردش شب و روز نشانههایی است برای خردمندان. اینها کیها هستند؟ «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياما» یاد خدا هستند ایستاده «وَ قُعُوداً» نشسته «وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» هنگام خواب به پهلو دراز کشیدهاند. بعد «يَتَفَكَّرُونَ» در خلقت آسمان و زمین تفکر میکنند. یک نتیجه میگیرند. میگویند: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» این توجه به آیات. انسان را به این نتیجه میرساند که این هستی، این خلقت پوچ نیست، باطل نیست. من هم پوچ نیستم. هدفی دارد. هستی برای چیست؟ رحم ما است. محل رشد ما است. محل بینا شدن چشم دل است. محل عارف شدن است. در خطبه اول نهج البلاغه امیرالمؤمنین پنج تا مأموریت یا شش تا، پنج تا برای انبیاء ذکر میکند که چقدر مهم است که مبلغین عمیق اگر بخواهند انبیایی رفتار کنند همیشه این پنج تا مسئله را به مردم بگویند. آخر آن این است. «یروهم آیات المقدره» خدا انبیاء را فرستاد تا بیایند به مردم نشانههای قدرت خدا را نشان بدهند. یعنی کار انبیاء این است. خدای متعال نفرمود ما نشان میدهیم. «سَنُريهِمْ آياتِنا» حالا آنها هم از طرف خدا مأمور هستند. نشانههای قدرت است. بعد نشانههای قدرت خدا چیست؟ فرمود: «سَّقْفِ فوقهم مَرْفُوع». این آسمان برافراشته شده. «مهاد تحتهم موضوع» این زمینی که مثل گهواره زیر پای آدمها است. «وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ» اسباب معیشت. گندم و گیاهانی که هست، میوههایی که هست. چیزهایی که سبب میشود بدن زنده بماند. «آجَالٍ تُفْنِيهِمْ» به مردم میگویند شما اجل دارید. شما نمیتوانید پیر نشوید. عمر دست شما نیست. به زور شما را آوردهاند ثانیه به ثانیه. نفس به نفش شما را میبرند. این را انبیاء توجه میدهند. این قدرتنمایی خدا است. اگر راست میگویید پیر نشوید. پس خدا دارد قدرتنمایی میکند. «أَوْصَاب تُهْرِمُهُمْ» فرمود که رنجهایی دارید که شما را پیر میکند. نمیتوانید بیغصه باشید. نمیتوانید بیرنج باشید. منتها اولیای خدا غصههای برتر دارند بقیه قصههای سطحی و پست دارند. «أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ» فرمود حوادث پی در پی پیش میآید. نمیتوانی جلوی حادثهها را بگیری. همه چیز دست ما نیست. خوابش نبرده است. کمربند را بسته است. ماشین او درست بوده است همه چیز را از پشت زدند. حادثههایی هست. زلزله دست ما نیست، سیل دست ما نیست. اینها قدرت خدا را نشان میدهد. پس توجه به آیههای قدرت. آن وقت یک خطبهای هست. به نظرم خطبه 183 هست که حضرت میفرماید کاش مردم در قدرت خدا تفکر میکردند. «لو فکره فی عظیم القدره» اگر تفکر میکردند در قدرت عظیم...
شریعتی: چیزی که متأسفانه گرفتاریها و مشکلات این روزها و هجمه رسانهها اصلاً مجال به تو نمیدهد فکر کنی.
نظافت: اگر تفکر میکردند «لوجه الی الطریق» همه در برابر خدا سر خم میکردند.
شریعتی: بله. بسیار خب.
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (52)
صِراطِ اللَّهِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ (53)
سورةُ الزخرُف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
حم (1)
وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3)
وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (4)
أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفينَ (5)
وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلينَ (6)
وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (7)
فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلينَ (8)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليمُ (9)