خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم. ما از نشانههای اهل ایمان شروع کردیم. به مسئله زبان رسیدیم که خیلی بحث وسیع و پردامنه و گستردهای است و حالا دانه دانه داریم مصادیق آن را برمیشماریم. امروز هم خدمت شما هستیم و با دل و جان خواهیم شنید.
حجت الاسلام صفایی: بسم الله الرحمن الرحیم. من ابتدا دعا میکنم برای مردم عزیز، گرانقدر و مظلوم و مقاوم فلسطین که در یک شرایط سخت جنایتکارانه رژیم سفاک صهیونیستی قرار دارند. در این دههایی که این رژیم نامشروع بر این منطقه مسلط شده، جنایات بسیار جهان اسلام بلکه جهان بشریت تجربه کرده است. امیدوارم انشاءالله خط مقاومت، این مردم عزیز پیروز شوند و از زیر بار ظلم و ستم این رژیم نامشروع و غیرانسانی هر چه زودتر خارج شوند و جهان به یک صلح الهی، به یک تمدن والای اسلامی انشاءالله دست پیدا کند. به همین خاطر لازم هست بلکه از جهت فقهی واجب هست تمام مسلمین بر کلمه واحده حمایت از این حرکت مقاومت متحد شوند حمایت کنند به هر شکل ممکن که این مردم عزیز انشاءالله، این مردم مظلوم، بزرگ و مقاوم، انشاءالله به آن اهداف اللهی خودشان دست پیدا کنند.
شریعتی: انشاءالله به حق مسلمشان و حقوقشان. بحث زبان را با تهمت شروع میکنیم؟
حجت الاسلام صفایی: بله. قبل از آنی که ورود پیدا کنیم به یکی از آفات خیلی نابهنجار زبان نقش زبان، مقداری محضر شما عرض میکنم که برخی از بزرگان فرمودهاند زبان مثل فرمان ماشین هست. آن را رها کنید ماشین به دره سقوط میکند. ما هم همینطور هستیم. اگر زبان را به دست نگیریم این زبان وجود انسان را در باتلاق متعفن گناه و رفتارهای غیرانسانی میکشاند. به همین جهت گفتهاند که مدیریت زبان یکی از مهمترین ویژگیهای انسانهای بزرگ هست. انسانهای با شخصیت هست و اساساً یکی از خصلتهای اهل ایمان، یکی از صفات عالیه آنها مدیریت و کنترل زبان هست. ادیب عاقل و دانا کسی بود که سخن به فکر گوید و کم گوید و نکو گوید یا به تعبیری که ما نوعاً در محافل اهل معنا بیان میکنند میفرمایند کوتاه، گویا، شیوا، بجا و روا. آدم این سخن را اینطوری بگوید. کوتاه، گویا، شیوا، بجا و روا. یعنی درست. به همین خاطر انسانهایی که دارای عقلانیت مدیریت شخصیت هستند فوقالعاده در مدیریت زبان خود کوشا هستند. امیرمؤمنان میفرمایند: «كَمْ مِنْ إِنْسَانٍ أَهْلَكَهُ لِسَان» چقدر انسانها که توسط زبان خود به هلاکت رسیدند. یعنی نیاز نبوده دیگری از برون به آن حمله کند و شخصیت او را دچار بحران کند. نه، به دست زبان خودش کشته شده است. به همین جهت گفتهاند که زبان که سرخ است ولی سر سبز را میدهد بر باد. قدیمها گفتهاند ای داد بیداد، زبان سرخ سرها میدهد باد. این چنین میشود بگویی. به همین جهت هست گفتهاند لسان میزان الانسان هست. اگر شما بخواهید انسانی را مورد بررسی شخصیتی کنید بگذارید حرف بزند. با سخنش وزن شخصیت او مشخص میشود. زبان مثل یک پردهای است که وقتی فعال شود این پرده کنار میرود و شخصیت واقعی انسان پیدا میشود. آدمی مخفیست در زیر زبان، این زبان پردست بر درگاه جان. به همین جهت گفتهاند که «لِسَانُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِك». اگر بخواهید درجه عقلانیت انسان را کشف کنید از زبان او میتوانید این را بدانید و این معنا و درجه عقلانیت این فرد را پیدا کنید. به همین خاطر هست که بیان شده این زبان منشأ خیر هست، حرفهای خوب، هدایت، خیرخواهی مردم، رنجها و غمها با بیان کسی از دیگران زدوده میشود. دلها که پر از غم است. گاهی با یک سخن کاملاً این غم زدوده میشود، غم برطرف میشود. اما همین زبان هم کارها میکند، دلها را میرنجاند، شخصیتها را از بین میبرد. فضای زندگی را چنان میکند که انسان گاهی آرزوی مرگ میکند وقتی آبروها ریخته میشود. به همین جهت گفتهاند زبان شمشیری است که دارای تیغ دو دم است. یک دم خیر است، یک دم شر است. سکهای است که دو رو دارد. گاهی شرح است، گاهی خیر است. خدا که به انسان این توان را بدهد که روی خیر آن بر زبان باشد نه روی شر آن. و این لازم هست که انسان با ایمان مدیریت زبان کند که از این معدن وجود انسان خیر تراوش کند. شر از او صادر نشود. نکته دیگری که هست این هست که اگر انسان مدیریت زبان نکند، زبان او را مدیریت میکند. زبان مثل یک تیر هست که وقتی از چله دهان سخن رها شد انسان اسیر او است. لذا گفتهاند که انسان تا سخن نگفته است، سخن اسیر او است اما اگر سخن گفت دیگر انسان اسیر است. دیگر اسیر آن سخن هست. باید جواب آن سخن را بدهد که چی گفته و چه کرده است. اما آفات زبان را مقداری برشمردیم که انسان مؤمن باید کاملاً از آنها پرهیز کند. مثل غیبت که در برنامه قبل پیرامون آن صحبت کردیم و آثار و پیامد دنیوی و اخروی آن را برشمردیم. امروز پیرامون دو آفت دیگر، سخن میگوییم. تفاوتهای آنها را بیان میکنیم و انشاءالله راهکارهای حل آن را اگر کسی واقع شده است بیان میکنیم که انسان تا زنده هست این مشکلات، این مظلمهها را رفع کند. وقتی دست انسان از جبران کوتاه شد با مرگ، دیگر انسان باید حساب بدهد، دیگر جبران هم نمیتواند بکند. اما نکتهای که بیان میکنم این است که امام مجتبی یک کلام خیلی بزرگ فرمودند. همیشه این بزرگان کلامهای آسمانی میگویند. کسانی که به عرض متصل هستند کلماتشان عرشی است. فرمودند: «بین الحقِّ والباطِلِ أربعُ أصابِع» گفتند بین حق و باطل چهار انگشت بیشتر نیست. به این شکل «ما رأیتَ بَعینِکَ آنی که تو میبینی بعینک فهوَ الحقُّ وقد تسمعُ باُذنیْکَ باطلاً کثیرا» آنچه که تو میشنوی، خیلی از آنها نادرست است. چرا گفتند بین حق و باطل چهار انگشت است؟ چون فاصله بین گوش و چشم چهار انگشت است. بیشتر نیست.
شریعتی: حق آن که بگویی دیدم، باطل آن که بگویی شنیدم.
حجت الاسلام صفایی: بعد میفرماید چقدر مطالبی که انسان میشنود و درست نیست. اما آنی که چشم انسان میبیند و به یقین میرسد، تازه وقتی چشم انسان هم میبیند گاهی خطاهایی هست ولی نوعاً آنی که میبیند یقین میکند. میگوید آن حق است. اما گوش شما چه بسیار حرفهایی که میشنود اما صحیح نیست. یکی از نکاتی که انسان وقتی سخن میگوید خیلی باید مواظبت کند این است که بسیاری ما را مواظبت میکنند. «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد» میگوید شما هیچ حرفی نمیزنید مگر اینکه کسانی هستند، فرشتگانی هستند که آماده، مواظب و فوقالعاده مهیا و جدی هستند. عتید، جدی هستند در کارشان. کلامی بگویید نوشته شده است. لذا روز قیامت انسان نامه اعمال را که میبیند میگوید: «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» همه نوشته شده است کوچک و بزرگ. یکی از این آفات زبان تهمت است. تهمت یعنی نسبت ناروا دادن به کسی که انسانی که این تهمت را میزند گمان میکند حرف او درست است. خودش هم یقین ندارد ولی میپندارد که این حرف درست است، این نسبت ناروا دادن درست است. لذا تهمت از وهم است. ریشه لغوی آن توهم کرده، گمان کرده و در ساختار نظام فکریاش فکر میکند که این نسبت ناروا درست است که میخواهد بزند در حالی که گوشه ذهن او هم این هست که نه، احتمال دارد که خطا باشد.
شریعتی: مثلاً بر اساس شنیدهها یک چیزی بگوید.
حجت الاسلام صفایی: بله. لذا با اینکه یقین ندارد این نسبت ناروا را به کسی میدهد. به خلاف بهتان که او میداند که درست نیست و نسبت میدهد. لذا بهتان شدت خطایش بیشتر است چون میداند ناروا است و این نسبت را میدهد. تهمت گمان میکند چنین چیزی با اینکه یقین ندارد. احتمال خطا هم میدهد. اما تهمت را میزند.
شریعتی: تو نباید یک حرفی بزنی که بر اساس وهم و گمان است ولی حالا اگر گفتی بالاخره یک روزنهای برای توجیه آن هست ولی در بهتان نیست.
حجت الاسلام صفایی: بله. در تهمت میگوید من گمان کردم، ظن کردم، با اینکه آدم گمان بد به کسی بکند گناه است. نباید بگوید انسان باید به مسئلهای یقین کند. تازه یقین هم کرد نباید بگوید. اصرار مردم است. اما این شخص یقین ندارد، یک گمانی، یک وهمی در ذهن او هست میآید نسبت به یک شخصیتی، یک انسانی، همسری، فرزندی، پدری، مادری، همکاری، مردم جامعه، میآید یک نسبت ناروا میدهد. این میشود تهمت. اما بهتان نه، این شخص یقین دارد حرف او غلط است و میآید چکار میکند؟ این نسبت ناروا میدهد. به همین خاطر که اسم آن را بهتان گذاشتهاند. آدم وقتی نگاه میکند که این فرد با اینکه میداند حرف او ناروا است و نسبت بدهد، آدم بهتش میگیرد. حیرت میکند. لذا به این کار این شخص بهتان میگویند. یعنی یک کار حیرتآور هست. با اینکه میداند ناروا است ولی نسبت میدهد. تهمت نسبت ناروا به دیگران دادن بر اساس وهمیات است. در متون فاخر دین در رابطه با تهمت بسیار و خیلی شدید برخورد شده است. من احادیثی خدمت شما عرض میکنم و واقعاً انسان به خودش میلرزد وقتی که انسان این احادیث را میبیند که یک واقعیتهای نظام آفرینشی هست و شخص بخواهد در مسیر تهمت زدن به دیگران قرار بگیرد. امام صادق (ع) میفرماید:اگر یک شخص مؤمنی بیاید برادر دینی خودش را، یک انسانی را تهمت بزند با آن تعریفی که کردید. بر اساس شنیدهها و وهمیات و ظنی که دارد نسبت ناروا به کسی بدهد. حضرت میفرماید ایمانش از بین میرود. میفرماید:ایمان از قلبش میرود. انسان مؤمنی بود. اهل نماز بود، اهل روزه بود، اهل دعا بود. اما متأسفانه در یک شرایط مدیریت زبان نکرد، بر اساس وهمیات و ظنون خودش، ایمانهای خودش، یک نسبت ناروایی به کسی داد.
شریعتی: و این نور ایمان در وجودش خاموش میشود.
حجت الاسلام صفایی: از قلبش میرود. این نور ایمان میرود. چطور؟ چطور نمک در آب حل میشود و از بین میرود. ایمان هم با یک تهمت این چنین از بین میرود. انقدر یک کلام تأثیر منفی دارد. در نظام روانشناسی انسان یک بحثی است که آیا یک سخن چقدر میتواند بر انسان تأثیر بگذارد. در نظام ساختاری انسان، روحیه انسان. در مجامع علمی بحث بوده، فردی میگفته خب سخن یک مسئلهای است که شخصی بیان میکند و بستگی دارد به شخصیت مقابل او که چقدر توان تحمل آن سخن دارد. بعد میگفته است که نه، تأثیر آنچنان نباید داشته باشد. در یک جلسه دیگری یک فضای دیگری، یک شخصی شروع میکند حرفهای بسیار بد به همان شخص زدن. شخص خیلی ناراحت میشود. میگوید چرا چنین حرفی را زد؟ میگوید مگر شما نگفتی حرف تأثیر ندارد؟ چرا شما ناراحت شدید؟ پر واضح هست که انسان از سخن متأثر بشود. یا هدایت میشود یا دچار ضلالت میشود یا شاد میشود یا غمگین میشود. میرنجد. سخن معجزه زبان است. لذا در اشعار هست که زخم شمشیر میشود به تدبیر به هم رساند دو تا لبهای که اثر کرده و باز شده اما این زخمی که در قلب توسط کلام ایجاد شده هیچ وقت التیامپذیر نیست. پس بنابراین تهمت ایمان را از بین میبرد. لذا شخص مؤمن اهل تهمت زدن نیست یعنی اهل این نیست که حسب وهمیات و ظنیات خودش به دیگران نسبت ناروا بدهد. و حتی اگر هم یقین کرد این شخص دچار مشکلات هست او را نگه میدارد. چنانی که خدا ستارالعیوب هست این شخص هم دارای روحیه ستاریت هست. به همین جهت میگویند انسان مؤمن اوصافی از خداوند دارد در حد انسانیاش که یکی از آنها ستاریت است. امام کاظم (ع) در رابطه با افرادی که تهمت میزنند یک عبارت تکاندهندهای دارد. میفرماید: «ملعون من اتهم اخاه» میگوید انسانی که به برادرش، این کلمه برادر که گفته میشود چون انسانها زیاد با هم رفت و آمد که دارند، این مردها زیاد با هم در محیط اجتماعی رفتند. والّا این هر کسی باشد میگوید: ملعون من اتهم اخاه، یعنی کسی که دیگری را تهمت بزند ملعون هست. ملعون یعنی نفرین شده. اول ملعون عالم وجود شیطان است. ابلیس است. «إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلى يَوْمِ الدِّين» یعنی این در ردیف ابلیس قرار میگیرد که لعنت خدا شامل حال او میشود. «ملعون من اتهم اخاه». یعنی یک عبارت 30 ثانیهای حالا چه به زبان باشد، چه به قلم باشد، چه به اشاره باشد، چه در فضای حقیقی باشد، چه در فضای مجازی باشد، یک کار کوچک انسان را دچار چه پیامدها و سزاهای بدی میکند و این خیلی نکته مهمی است. یعنی سخن گفتن بدون مدیریت انسان را از اوج به حزیز ساقط میکند. بعد میفرماید: «ملعون من غش اخاه» هر کس سر برادر دینیاش، برادرش، مردم کلاه بگذارد، این هم ملعون است. «ملعون من لم ینصح اخاه» کسی که خیر برادرش را نخواهد، خیر مردم را نخواهد، این هم مورد لعن و نفرین خدا است و بعد هم میفرماید: «ملعون من اغتاب اخاه» هر کس غیبت دیگری را کند او هم ملعون است. یعنی مورد نفرین است. یعنی واقعاً انسان به خودش میلرزد وقتی که این احادیث را میشنود. اینها یک واقعیت عالم وجود هستند. امام کاظم (ع) که اینها را میفرماید یعنی نظام وجود بر این امور استوار است که اینکه میفرماید: «ملعون من اتهم اخاه» نه یعنی یک بحث تشریعی است. نه، یک بحث تکوینی است. ایشان در عالم وجود لعن میشود. کسی که غیبت میکند لعن میشود در عالم وجود لعن میشود. کسی که خیرخواه برادرش نیست، کسی که سر دیگران کلاه میگذارد، اینها در نظام وجود ملعون هستند. یعنی در ردیف ابلیس و اینها مشمول لعنت خدا میشوند.
شریعتی: یعنی از رحمت او هیچ نصیب و بهرهای ندارند.
حجت الاسلام صفایی: بله، بلکه بغض خدا، کینه خدا، عذاب خدا شامل اینها میشود. امیرمؤمنین (علیه آلاف تحیة والثناء) سفارش میکنند که ای مردم از جایی که، فضایی که شما را دچار تهمت دیگران میکند یعنی دیگران به شما نگاه کنند، یک ظنی، یک گمانی به ذهن آنها میآید، میروند جای دیگر میگویند فلانی فلان کار را میکرد. میگفت از اینها را پرهیز کنید. زمینه به دست دیگری ندهید. «إيّاكَ ومَواطِنَ التُّهْمةِ» بر شما باد که به هیچ صورت جاهایی که شما دچار بحران تهمت میکند و دیگران را برای شما ایجاد سوءظن میکند تهمت را فراهم نکنید. نکته دیگری که هست این است که کلام رسول خدا است. علیه آلاف تحیة والثناء. میفرماید: «مَن بَهَتَ مؤمنا أو مؤمنةً» هر کسی که به یک انسان مؤمن، چه مرد و چه زن، فرق نمیکند. یک تهمت زد، یک بهتان زد که بحث بعدی ما هست، «أو قالَ فيهِ ما ليسَ فيهِ» یا این چیزی که در او نیست به او نسبت داد. «أقامَهُ اللّه تعالى» خداوند متعال او را قرار میدهد «يومَ القيامةِ على تَلٍّ مِن نارٍ» خداوند روز قیامت او را چکار میکند؟ روی یک تلی از آتش قرار میدهد که بسوزد. چون دلها را سوزاند. آبروها را برد. آن قرار میدهد «حتّى يَخرُجَ» تا اینکه خارج شود از او، آن گناهانی که کرده به دلها سوزانده است. حالا چقدر این توان میماند خدا میماند. به همین جهت هست که تهمت فوقالعاده خطرناک هست و انسان را هم طرف مقابل که تهمت زده شده و هم خود انسان دچار بحران میکند و بسیار خطرناک است. اما در رابطه با بهتان همانطوری که عرض کردم فرقش با تهمت این است: در تهمت، کسی که تهمتزننده هست. حسب وهمیات و توهمات و ظنی که دارد یک نسبت ناروایی میدهد که خیلی بد است. انسان مطابق این امور یک تهمت به دیگری بزند. نسبت ناروا بدهد. اما بهتان نه دیگر. این شخص کاملاً میداند که حرف او غلط است ولی به خاطر تخریب شخصیت آن فرد میگوید که او را دچار بحران شخصیتی کند. در قرآن هست: « وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» کسانی که میآیند اذیت میکنند، تخریب میکنند، دلها را میشکنند از مؤمنین ما بدون اینکه این بنده خداها تقصیری داشته باشند «فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبينا» اینها روی دوش خودشان بهتان دارند حمل میکنند و گناهی بسیار سخت و خیلی روشن اینها گرفتار خواهند شد. آقا امیرالمؤمنین میفرماید: هیچ کار ناروا و قبیحی مثل بهتان زدن نیست. که انسان به زنی، مردی، جامعه، افراد، بیاید با اینکه میداند این حرف او غلط است، نسبت ناروایی بدهد. یک شخصی بود این خیلی زبانش را مدیریت نمیکرد. تهمت میزد، بهتان میزد. اواخر متوجه شد کار بدی کرده است. رفت پیش بزرگی گفت آقا ما را یک نصیحت کن که این کار را نکنم. آن شخص به او گفت که شما بروید یک دانه مرغ را ذبح کنید، از آنجایی که ذبح کردید که بیان هست بروید در فضای شهر و در کوچه و تا در منزل، این پر این را بچینید و در کوچه بریزید. از همان بیرون شهر یک پری بریزید و تا در منزل بروید. گفتند باشد. این کار را کرد. گفت وقتی این کار را کردید فردا پیش من بیایید. این کار را فردا پیش او رفت. گفت بروید تمام این پرها را جمع کنید. رفت دید نیست. بعد سه چهار تا را پیدا کرد و آورد گفت این سه چهار تا هست. گفت این پرها را که میکندی، این آبروی همانهایی بود که بردی. الآن دیگر نمیشود آن را جمع کرد. چرا؟ چون آن کسانی که این حرف را شنیدند، آنها رفتهاند دیگر در دسترس شما نیستند. این چند نفری که پیدا کردی همینها هست. باید جوابگوی آن شخصی که تهمت و بهتان به او زدی باشی. چرا؟ چون دیگر نمیتوانی کاری کنی. بهتر است که بیان نکنی. تهمت نزنی. بهتان نزنی. والّا اگر آبروی افراد رفت دیگر نمیشود آن را جمع کرد. نکته دیگری که اینجا وجود دارد، اهل بیت عصمت و طهارت فرمودهاند اگر شما به کسی تهمت بزنی، مطمئن باش به شما تهمت خواهند زد. این طبیعت نظام خلقت هست. آنچنان گرم است بازار مکافات عمل، چشم اگر بینا بود هر روز روز محشر است. انسانی که بدی کاشت، خوبی نمیتواند درو کند. لذا گفتهاند که از مکافات عمل غافل نشو، گندم از گندم بروید جو ز جو. یک حکیمی این را گفته است. گفته وقتی که شما با انگشت اشاره اینطور دیگری را نشانه میکنید و تنقیص میکنید، سه انگشت مقابل خودتان میدهید. یعنی تو یک انگشت به دیگران نشانه میگیری و میخواهی خوار کنی اما سه انگشت خودت را به سمت خودت نشانه میگیری. یعنی خودت را داری نابود میکنی. یک انگشت برای تخریب دیگران اما سه تا به سمت خودت. لذا گفتهاند چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی. به همین جهت انسان عاقل، انسان مؤمن، به هیچ صورت مدیریت زبان خود را از دست نمیدهد چون این زبان مثل اسی چموش است. افسار آن را نگیری بهتان سوار آن میشود، تهمت سوار آن میشود، دروغ سوار آن میشود، غیبت سوار آن میشود. صد گناه شمرده شده که این زبان میتواند انجام بدهد.
شریعتی: آن هفته فرمودید جِرمه صغیر، جِرم آن کوچک است و جُرمه صغیر. جرم آن سنگین.
حجت الاسلام صفایی: بله. به همین خاطر هست که انسان باید خیلی مدیریت زبان کند که خدا ناکرده اگر زبان از بین رفت ایمان از بین میرود. به همین خاطر فرمودند که «لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم للسانه». این زبان میتواند. نه اینکه چیزی صادر کند، حرف بیرون پرتاب کند. نه، از پشت هم تخریب میکند. پشت هم میرود دل را از بین میبرد، قلب را از بین میبرد. لذا اینطور نیست که زبان مثل یک اسلحهای باشد که به بیرون شلیک میکند. نه، این به سمت قلب هم پرتاب اموری دارد، گلولههایی دارد که آن ایمان قلب را هم از بین میبرد. از این طرف دیگران تخریب میکند، از آن طرف قلب را تخریب میکند و ایمان را از بین میبرد. لذا این زبان پدیده شگرفی است که میتواند قلب را با دعا نورانی کند و میتواند قلب را با گناه از بین برود. میتواند جامعه را هدایت کند با مفاد عالی. میتواند جامعه را دچار بحران کند به ضلالت. اگر حرفهای نامربوط، حرفهای پر از
شریعتی: چه جنگها که با همین زبان به راه میافتد در مقیاس جهانی آن. چه در خانوادههای ما بین اعضای خانواده و چقدر هم میتواند سفیر صلح باشد به معنای واقعی کلمه.
حجت الاسلام صفایی: من داستانی عرض میکنم. یکی از سلاطین خواب دید. خواب دید که دندانهای او افتاده است. این در تعبیر خواب بیان میکنند که حادثه تلخی برای خانواده ایشان میخواهد رخ بدهد. معبر این را دعوت کرد، گفتند که تعبیر کنید. یک معبر آمد و گفت که سلطان کل خانواده شما از بین خواهد رفت. خیلی ناراحت شد. گفت این را بگیرید تازیانه بزنید. گفت بروید معبر دیگری بیاورید. این معبر مدیریت زبان داشت. گفت من چنین خوابی دیدم. گفت عمر سلطان طولانی است. بعد از همه سلطان عمر خواهد کرد و عمر او طولانی خواهد بود. خوشش آمد. گفت این همان حرف را زد ولی آمد به یک شیوه دیگری گفت. گفت که اطرافیان میمیرند، این را نگفت. گفت عمر سلطان طولانی است. تا اینکه تمام خانواده از بین نرفتهاند، ایشان هم هستند و پایدار هستند و فلان. خوششان میآید. به همین خاطر این سخن گفتن خیلی مهم است.
شریعتی: حتی در کلام عادی ما، در حرف زدن ما، استخدام این واژهها و کلمات به نظرم خیلی بار دارد و خیلی میتواند تأثیر داشته باشد.
حجت الاسلام صفایی: لذا در منزل، در محیط کاری، در محیط اجتماعی، کسانی که دارای مدیریت زبان هستند. همان نکتهای که عرض کردم که کوتاه و گویا و شیوا و روا و بجا سخن میگویند محبوبیت دارد. وقتی که ورود پیدا میکنند یک سلام میکنند، یک آرامش به محیطشان میدهند. اما برخیها هستند چنان بدزبان هستند که وقتی صدای پایشان میآید همه خودشان را جمع میکنند. میگویند آمد آنی که دلها را میسوزاند. این است که باید انسان مؤمن مدیریت زبانش را داشته باشد. اگر نداشته باشد قطعاً هم خود او تخریب میشود، ایمان او از بین میرود، دیگران را از بین میبرد و یک آتشی میشود که هم خودش میسوزد و هم دیگران را میسوزاند. این هم چیزی نیست توسط یک چیزی که جرمه صغیر است. یک زبان است و اینهمه مکافات. این است که بزرگان اهل عرفان و اخلاق برای مدیریت زبان یک نکاتی گفتهاند. گفتهاند که شما نگاه کنید اگر میخواهید مدیریت پیدا کنید. تا الآن از انسان یک سنی گذشته است. تجربههایی دارد. تا الآن چقدر عدم مدیریت زمان به شما لطمه زده است؟ عبرت بگیرید دیگر آنطور نباشید. این نگاه معرفتی. بعد گفتهاند بعد از این کوشش کنید وقتی میخواهید سخن بگویید عجله نکنید. اول فکر کنید که این حرف به درد آخرت شما میخورد؟ مشکلی ندارد؟ بعد بزنید. اما صحبتهای عادی نه. سلام و علیک و احوالپرسی و... مطالب مهمی که انسان میزند. روی آن فکر کند. میگویند اول فکر، بعد سخن. نکته آخر که عرض کنم این است: اگر کسی خدای ناکرده غیبتی کرده است، تهمتی زده است، بهتانی انجام داده است تا دیر نشده جبران کند. یعنی حلالیت بطلبد. اگر خدای ناکرده آن فرد مرده برایش استغفار کند، رد مظلمه داشته باشد، از آن فرد ذکر خیر بکند تا مقداری جبران کند. والّا اگر انسان فوت کرد، «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْت» خدایا برگردان درست کنند میگویند: «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» تا که دستت میرسد شو کارگر/ چون فتی از پا خواهی زد به سر.
شریعتی: خیلی خوب. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
صفحه458 قرآن کریم