حجت الاسلام پناهیان: سلام عرض می کنم و تبریک بی پایان خدمت بینندگان عزیز، همه مؤمنین. فرخنده ترین میلاد در میان معصومین و اولیاء خدا میلاد پیامبر اکرم هست. او که نور او قبل از عالم خلقت آفریده شد و به نور او نور بقیه اولیاء خدا و کل کائنات خلق شدند. در روایت یک جوری بیان می کنند که انگار خداوند متعال افق را ابتدا در نظر گرفته است. قله را دیده است و بعد این دامنه را چیده است. این که اول خدا نور پیامبر را خلق کرد و بعد همه کائنات و همه انسان ها را آفرید معنای خیلی زیبایی دارد که در روایات ما نقل شده است.
شریعتی: چرا با این که خیلی ها به خدا ایمان داشتند طواف می کردند و حج به جا می آوردند حالا با همان مناسک خود و آداب خود ایمان آوردن به نبی خدا برای آنها سخت بود؟ از یک منظر مشابه همان سؤالی که هفته قبل در مورد امام زمان پرسیدیم دوست داریم صحبت های شما و نکته های لطیف شما را بشنویم.
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر اجازه بدهید من در مورد جشن میلاد پیامبر اعظم (ص) یک نکته ای ابتدا عرض کنم. یک مقدار ما کم می گذاریم در گرامیداشت یاد پیامبر عزیز. ما می دانیم دوازده امام (ع) پیروان و حافظان سنت پیامبر بودند و به تعبیری امامان ما عموماً فدای رسول خدا شدند. برای رسول خدا بودند. یک وقت نباید از بیرون بگویند که شما برای میلاد امامان معصوم بیشتر مایه می گذارید تا برای میلاد پیامبر عزیز. واقعاً این تصویر بیرونی تصویر زیبایی نیست. اگر ما در نظر بگیریم عظمت شخصیت پیامبر اکرم را و این که ما چه قدر خوشبخت بودیم جزء این امت قرار گرفتیم. حالا درست است از نظر ارثی و جغرافیایی ما اختیاری نداشتیم و بالاخره فرزند این پدران و مادران مسلمان قرار گرفتیم امتیازی از این جهت برای ما نیست. ولی شکر آن را باید به جا بیاوریم. درست است هر کسی ابتدائاً مؤمن می شود به صورت ارثی مسلمان می شود بعد باید این ایمان را به یک ایمان اکتسابی تبدیل کند. بعد باید آن را تثبیت کند. چه بسا از بیرون یک کسی می آید از ما مؤمن تر به سرعت می شود و بالاخره علاقه به رسول خدا خیلی بیشتر از ما هم پیدا می کند. ولی این که ما به قول ابا عبدالله الحسین (ع) در دعای عرفه که خدای ممنون شما هستم که من را بعد از این پیامبر به دنیا آوردی که او را بشناسم و جزء امت او باشم. این شکر ابا عبدالله الحسین در دعای عرفه است. ما یک کم باید اهتمام خود را بیشتر کنیم درست است ائمه معصومین (ع) چون مظلوم بودند توجه ما به مظلومیت ائمه هدی بیشتر هست. ولی رسول خدا مظلوم تر از همه امامان ما بودند. ما اوذي أحد مثل ما اوذيت. احدی مثل من اذیت نشد. پیامبر گرامی اسلام همراه همه مظلومیت های ائمه هدی بودند به اضافه بر آن آزار و اذیت هایی که خود ایشان تحمل کردند همراه داشتند. و شما هم زیاد دنبال روضه ها و ذکر مصیبت های خاصی که وجود دارد نباید بروید تا اذیت های پیامبر و مظلومیت های او را ببینید. اگر برویم شدت محبت پیامبر به مردم آن قصه را نگاه کنیم می بینیم که رنج کشیده ترین انسان تاریخ رسول خدا است. فرمود «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم» (توبه/128) چیزی که برای شما مردم سخت باشد برای پیامبر گران است. یعنی آن پا به پای تمام رنج های انسان ها رنج کشیدند. تمام بشریت، «بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم» (توبه/128) جدا است، به مؤمنین رئوف و مهربان هستند جدا است. به کل انسان ها نگاه ایشان یک نگاه عاطفی بسیار عمیق است. پدر و مادرهای ما خیلی برای ما احترام دارند. خیلی عزیز هستند. نمونه و الگوی محبت و دلسوزی هستند. حتماً رسول خدا بیش از پدر و مادر ما غصه ما را می خورند. بعد حضور هم دارند. حیات ایشان تمام نشده است آن حیات با برکتی نزد پروردگار الهی دارند برای ما استغفار می کنند، ما را شفاعت می کنند و برای ما دعا می کنند. دل نگران ما هستند. پرونده اعمال ما را می بینند. یک کمی باید با رسول خدا ارتباط خود را بهتر کنیم. این آیین های مذهبی، این سر و صداها در جشن ها، در وفات یا شهادت ائمه معصومین (ع) باید بگوییم همه آنها را باید در مورد رسول خدا سنگ تمام بگذاریم. عاشورا البته یک وضع خاصی دارد. عاشورا چون مردم جمع شدند و با هم آن جنایت را انجام دادند ما باید جمع شویم، ما باید فریاد بزنیم روش کاملاً متفاوت است. ولی بزرگترین داغ در عالم داغ رحلت رسول خدا است و بزرگترین جشن میلاد در عالم جشن میلاد رسول خدا است. در تاریخ هم اتفاق هایی که افتاده است حتماً در این چند روز تکرار می شود چه نعمت هایی بر مردم مکه نازل شد، چه بلاهایی از آنها دور شد. چه اتفاق هایی به برکت وجود پیامبر افتاد ثبت شده است ولی این برکت همیشگی است. ما همیشه می توانیم توسل به رسول خدا پیدا کنیم و شاید یک مقدار عجز ما به خاطر این که به خورشید کمتر می شود خیره شد به ماه راحت تر می شود نگاه کرد ولی بالاخره این ماه و خورشید ما باید در نظر بگیریم که خورشید وجود اولیاء خدا و انبیاء الهی شخص عزیز رسول خدا هستند شاید باید شعرهای حضرت زهرا در فراق پیامبر را بیشتر بخوانیم. یا کلمات امیرالمؤمنین (ع) در مورد پیامبر را. هیچ کلامی بالاتر از کلمات امیرالمؤمنین در وصف رسول خدا نیست. باید آنها را تبدیل کنیم به یک شعرها، به یک شعارها و سروده هایی که در آیین ها از آنها یاد کنیم. خیلی بیشتر باید مراسم بگیریم. نور و برکت بیشتری برای ما به همراه دارد. اگر می توانند پدر و مادرها عیدی خاصی به بچه ها بدهند، در ذهن بچه ها ثبت می شود. هدیه میلاد پیامبر مثلاً من چنین چیزی دریافت کردم اینها برای همیشه در ذهن اینها می ماند. پدر و مادر ممکن است یادشان برود. هر سال منتظر این ایام می مانند. این ارتباط قلبی با پیامبر هم بی جواب نیست. این ارتباط عاطفی بی جواب نیست. همین صلواتی که در محبت رسول خدا می فرستیم. آقای بهجت می فرمودند یک صلوات گاهی می تواند تمام گناهان انسان را ببخشد.
شریعتی: یعنی این ظرفیت را دارد.
حجت الاسلام پناهیان: آن وقت ایشان می فرمودند صلوات با محبت. خیلی کلمه جالبی است. با محبت صلوات بفرستید. این صلوات یک شعار رسمی نیست. یک اظهار محبت و یک اظهار دوست داشتن هست. اگر با محبت صلوات بفرستیم واقعاً ذکری مؤثرتر از ذکر صلوات نداریم.
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدا حفظ کند حاج آقای فرحزاد را که مکرر از فضیلت ذکر صلوات بر محمد و آل محمد برای ما می گفتند و هر بار صلوات می فرستیم یاد همان روایات و یاد همان فضیلت ها می افتیم و این نکته ای که حاج آقای حجت الاسلام پناهیان عزیز اضافه کردند با محبت به پیامبر این صلوات ها می تواند کاری کند کارستان و الهی که همیشه زیر سایه الطاف نبی مکرم اسلام باشیم. خب وارد بحث شویم.
حجت الاسلام پناهیان: درباره ایمان آوردن به رسول خدا ما می دانیم ایمان متعلق هایی دارد. یعنی به چه چیزی تعلق پیدا کند. یک وقت ایمان به رسول خدا است. یک وقت ایمان به معاد است. یک وقت ایمان به ملائکه است. چون اینها همه غیب هستند حالا معاد غیب نسبی است. یک روز واقعی خواهد شد. ایمان به خدا در رأس هست. پس ما ایمان به رسول خدا هم داریم. یعنی ممکن است یک کسی ایمان به رسول خدا پیدا نکرده باشد. حالا یک داستانی همین ابتدا عرض کنم خالی از لطف نیست. یکی از حواریین حضرت عیسی بن مریم مثل بقیه عبادت می کردند و بعد از چهل روز یک پاسخی از خدا دریافت می کردند که عبادت آنها قبول شده است. علامه طباطبایی می فرماید این سنت الهی تا قبل از رسول ما بود که کسی عبادت می کرد معلوم می شد که عبادت او قبول می شود یا نه. قربانی می داد آن قربانی از آسمان صاعقه ای، چیزی به آن می خورد اینها می فهمیدند قبول شده است یا نه. مثل داستان هابیل و قابیل. بعد حضرت علامه می فرماید این سنت دیگر بعد از رسول خدا تغییر کرد. دیگر الان کسی عبادت کند معلوم نمی شود که این عبادت قبول شده است یا نه. که من تصور می کنم به خاطر رشد عقلی است که بعد از رسول خدا به یمن وجود ایشان پدید آمد و اساساً رسول خدا را عقل کل نامیده اند. أوّل ما خلق اللّه العقل منظور رسول خدا است و همان که نور پیامبر را ابتدا آفریدند با این معنا یکی گرفته می شود بگذریم. خب اینها عبادت کردند و عبادت یک نفر از آنها قبول نشد. بعد از حضرت عیسی بن مریم سوال کردند ایشان از خداوند متعال پرسیدند و پاسخ ایشان را این جور آوردند که شما گاهی از اوقات به من شک می کنید که او آیا واقعاً پیامبر است یا نه. گفت آره من گاهی این اتفاق برای من ... گفت شک خود را نسبت به من برطرف کن تا عبادت تو قبول شود. ببینید این یک حقیقت بسیار بزرگ و نورانی است که ما آن صفای باطنی که موجب می شود ایمان به خدا بیاوریم صدق آن در ایمان به رسول معلوم می شود. صدق ایمان به رسول در ایمان به اولیاء خدا معلوم می شود. چون ما گاهی از اوقات خود ما متوجه نیستیم مؤمن نیستیم، فکر می کنیم مؤمن هستیم. ایمان یک احساس عمیق قلبی است که به انسان باید یک اطمینانی بدهد. نمی شود راحت هم برای آن متر و اندازه گیری گذاشت که مثلاً ما چند لیتر ایمان داریم. گاهی از اوقات آدم خود را فریب می دهد. گاهی از اوقات آدم از نظر ذهنی تسلیم می شود. گاهی از نظر اجتماعی تسلیم می شود. جو به این سمت است می گوید قبول. گاهی دلایل تسلیم شدن چیزهای دیگر است. مثلاً منافع او اقتضاء می کند. به اینها انواع مسلمان ها می گویند. ولی ایمان بخواهد در قلب وارد شود باید آثار روحی خود را بگذارد.
شریعتی: یعنی در واقع سر بزنگاه ها، در مواقع خاص، در پیچ گردنه ها مشخص می شود که چه قدر مؤمن هستیم.
حجت الاسلام پناهیان: اگر این ایمان به خدا صادقانه باشد ایمان به رسول خدا هم اتفاق می افتد. این جا ابتدائاً باید یک توضیحی عرض کنم. ایمان به رسول خدا سخت تر از ایمان به خدا است و خیلی سخت تر. چرا؟ شما ایمان به خدا را این جوری بحث می کنیم. می گوییم این عالم که نمی تواند خالقی نداشته باشد آن بحث دور و تسلسل و این استدلال هایی که مطرح می شود. خب حتماً خالقی دارد. آدم با یک مقدار تأمل فکری می تواند بفهمد که این خالق علی القاعده یکی است نمی تواند چند تا باشد. تعارض هایی «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء/22) تعارض هایی پیش می آید و همه چیز به هم می خورد. خب آدم هم به وجود خدا، هم به یگانگی او می تواند با استدلال راحت برسد. من دیگر آن استدلال ها را آن جا نمی آورم. خب آن خدا کدام خدا است؟ همان خدایی که باید باشد، مگر ما چند تا خدا داریم؟ مگر چه کسی گفته است من خدا هستم؟ مصداق آن را نمی بینیم چون نمی بینیم مصداق این خدایی که واجب الوجود است و ما از نظر ذهنی می توانیم بپذیریم که چنین موجودی در عالم هست کار آسان می شود. ولی در مورد رسول خدا شما وقتی که قبول کردید از جانب خدا پیامبری فرستاده می شود اول دعوا این است که بر اساس آیات قرآن می گویم می گویند این چرا انسان باشد، ملک باشد که بهتر است. چرا یکی مثل خود ما چون نمی توانیم زیر بار آن برویم. «يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» (مؤمنون/24) گفتند ایشان می خواهد برتری بر شما بجوید. اگر خدا می خواست ملک می فرستاد راحت تر بود ما از او اطاعت کنیم. در زمان رسول خدا دیگر این حرف ها نمی زدند که ملک باشد چرا انسان. معمولاً نمی زدند، غالباً نمی زدند. چرا نمی زدند؟ چون سطح معنوی و معرفتی مردم مکه بالاتر از قدیمی ها بود. زمان حضرت نوح، برخی از انبیاء گذشته. اینها چه می گفتند؟ اینها خود مقام حضرت ابراهیم را احترام می گذاشتند. خانه کعبه را طواف می کردند. این آیینی که دارید پیامبران به شما دادند. مسیحی ها بودند، یهودی ها بودند، در آن منطقه عمومی حجاز منتظر آخرین پیامبر بودند. کسی سر انسان بودن پیامبر مشکلی نداشت. سر اصل نبوت هم که خدا باید از لطف خود کسانی را برای هدایت بفرستد و ولایت مشکلی نداشت. سر مصداق مشکل داشتند. از این جا کار دو برابر سخت تر می شود. پس یک سختی این است که اصلاً طرف بپذیرد یک کسی از جنس انسان شبیه خود او بر او نبی شده است. اختیار شده است، انتخاب شده است، برگزیده شده است. چون بالاخره ترجیح دادن یک کسی بر خود داستان قابیل را پیش می آورد. بعد مصداقی دعوا می شود که از کجا معلوم شما هستید؟ این بحثی بود که ما جلسه قبل داشتیم. ما امام زمان (اروحنا له الفدا) را اعتقادی کلی آن را بلد هستیم مصداقی حضرت را ببینیم زیر بار می رویم یا نمی رویم؟ حالا جالب است از این به بعد هم یک مشکل دیگر وجود دارد. بعضی ها آمدند بگذارید این جا را باز هم مثال بزنم یک مثالی یاد من آمد، آمدند گفتند یا رسول الله شما پیامبر هستید بالاخره باید یک کسی پیامبر می بود. حالا شما هستید باشد. آن جبرئیل امین که به شما وحی می فرستد ما یک بار ببینیم. فرمود نمی شود. گفت آخر پس ما چه جوری قبول کنیم؟ چند نفر آمدند گفتند اگر ما ببینیم آن وقت می رویم به همه می گوییم ایمان بیاورند. واقعاً اگر می دیدند اینها شاید ایمان می آوردند و مسلمان می شدند و دیگران هم مسلمان می شدند. خدا حاضر نشد. کوچکترین علامتی از جبرئیل، خاک کف پای جبرئیل هم حاضر نشد به اینها نشان دهد. یک پر آن را هم نشان نداد. چرا؟ چون امتحان ایمان یک امتحان جدی است. من از کجا بفهمم ایشان واقعاً رسول خدا است؟ دلایل و قرائن و علایم و عقلانیت ما در نهایت و صفای باطن. به ابوجهل گفتند که یتیم عبدالله ادعای پیامبری کرده است گفت خب او دروغ نمی گوید اگر می گوید پیامبر هست خب هست دیگر. گفتند پس تو ایمان می آوری؟ گفت من نمی توانم زیر بار بنی قصی بروم. جد پیامبر را که از جد خود او تفاوت داشت نام برد. گفت همه امتیازها برای بنی قصی؟ این ابوجهل ابوعقل بوده است. یعنی این قدر آدم عاقلی بوده است کمتر از سن 40 سالگی او را در شورای اداره کننده مکه گذاشتند. ما مسلمان ها به او ابوجهل می گوییم. آنها خیلی برای او حساب باز می کردند واقعاً آدم باهوشی بوده است لااقل اگر عقل به معنای درست کلمه را به آن اطلاق نکنیم خیلی سخنان حکمت آمیزی دارد، خیلی درایت داشته است. اصلاً آتش جنگ بدر را او شعله ور کرد. یک چیز عجیب و غریبی بود. حتی از نظر روحی مثلاً یک بار پیامبر را گرفت با او مصافحه کرد. او را بوسید. گفتند چه شد ایمان آوردی؟ گفت نه. گفتند پس چرا مصافحه کردی؟ گفت خب او را دوست دارم، خیلی امتیازات دارد. خیلی آدم حسابی است، خیلی فضائل دارد. یعنی یک حر مزاج بودنی، یک روحیه آزادی هم داشت ولی پای حرف خود هم ایستاد گفت من نمی توانم همه امتیازها را به آن قوم بدهم. پس قوم ما چه می شود؟ این قومیت پرستی او را کشت. یعنی او را کافر کرد.
شریعتی: آن گونه که فضائل امیرالمؤمنین را می فهمیدند ولی زیر بار نرفتند.
حجت الاسلام پناهیان: بله آن جا هم همین طور بود. البته آن جا مشکلات عدیده دیگری هم بود. ولی حالا در این ابتدای ماجرا. پس ببینید این که ما از کجا بفهمیم شما پیامبر هستید دلایل این خیلی سخت تر از دلایل اصل توحید و اصل نبوت است. اصل نبوت را آدم خیلی راحت می تواند جا بیندازد. بالاخره انسان عقل دارد، فکر دارد، پیامبری لازم است.
شریعتی: تا این جا همه غالباً قبول می کنند.
حجت الاسلام پناهیان: و مشرکین مکه غالباً و کفار حتی همه تا این جا را همه قبول داشتند بحث سر شخص بود. و بعد خدا هم نمی آید یک، امضای خدا را هم که ما قبلاً ندیدیم یک امضاء هم به ایشان بدهد بگوید این هم امضاء من. امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه می فرماید اگر خدا این کار را می کرد یک تاجی از طلا که جنس طلای آن ویژه باشد و فقط انبیاء دارند به انبیاء می داد که این هم تاج شما بروید دیگر هر کس ببیند می فهمد که شما پیامبر هستید. خیلی حرف قشنگی است. خطبه قاصعه طولانی ترین خطبه نهج البلاغه است. البته بخشی از این خطبه در نهج البلاغه آمده است. بعد امیرالمؤمنین فرمود چرا این کار را نکرد امیرالمؤمنین راست می گوید چرا این کار را نکرد؟ این کار را می کرد دیگر همه دعواها تمام می شد. امتحان ایمان چه می شود؟ خیلی از ماها هستیم جوگیر فضا و مسلمان استدلالی هستیم ولی امتحان صفای باطن هنوز پای آن نیفتاده است. حالا برای هر کدام از ما البته این امتحان اتفاق خواهد افتاد. گاهی سر اعمال، سر اتکا به خداوند متعال که بتوانیم اتکا کنیم یا نه این وضعیت پیش می آید. این امتحان و میزان صفای باطن. اما از این نکته جالب تر هم هست. سخت تر این بود که آمدند گفتند یا رسول الله شما بر اساس علائم و قرائن و اینها خب پیامبر هستید. ما مخالفت نمی کنیم. اصل این که پیامبر انسان باشد این را هم لابد قبول داشتند. گفتند فقط یک پیشنهاد مصلحت اندیشانه ما می دهیم. فرمود چیست؟ گفتند نمی شود هر قومی یک پیامبر داشته باشد؟ مثلاً شما برای مکه، فلانی برای طائف، فلانی برای مثلاً مدینه، این جوری اختلافی هم پیش نمی آید یک مساواتی هم می شود. آخر ببینید همه اقوام زیر بار پیامبری از یک قوم این مشکل است. به نظر شما این چه قدر مهم است؟ همین اعتراض، همین پیشنهاد چه قدر مهم است؟ ممکن است ما از کنار آن ساده رد شویم بگوییم چه حرف چرتی بیخود گفته است. چون همین جور که علم مرز ندارد دین هم مرز ندارد. این را ممکن است ما بگوییم و با استدلال عقلی این را ثابت کنیم. دین که برای این قوم و آن قوم نمی شود. الان شما مثلاً یک برداشت علمی، یک تکنولوژی به دست بیاید همان کشور صادر می کند مردم چه قدر برای آن پول می دهند که بخرند. نه، نه این مال شما است ما هنوز می خواهیم چهارپا سوار شویم ماشین مال شما است. نه آقا بده همین را هم سوار می شویم و خود ما هم به بازتولید آن کمک می کنیم. خود ما هم می رویم بازسازی می کنیم. این بچه های ما یک پهباد آمریکایی را زدند بعد از روی آن زدند حالا دیگر دنیا صف کشیده است از ما پهباد بخرد. علم این است. دین هم همین طور است. دین هم مرز ندارد. این مال عرب ها است، این مال فارس ها است، اینها حرف های خنده داری است که آدم های نادان می زنند.
شریعتی: چون فطرت آدم ها با هم فرق نمی کند.
حجت الاسلام پناهیان: مثل این که بگوییم عشق نه عشق مال آن جزیره است، این جزیره این قوم، نه یک چیزهایی مشترک هست اگر آن چیزهای مشترک بین انسان ها نباشد که اصلاً زندگی امکان ندارد. این گروه های مختلف انسان ها دو نوع جانور می شوند. این از نظر استدلالی یک حرف بیخودی است آدم می تواند آن را کنار بیندازد ولی از نظر اجتماعی خیلی حرف سنگینی است. آنها دنبال چه بودند؟ دنبال این بودند که این قدرت متمرکز ایجاد نشود. خب از نظر مصلحت اندیشی های سطحی نگرانه شاید هم چیز بدی نباشد. بالاخره آن هم پیامبر دارد، این هم پیامبر دارد. پیامبرها هم که با هم اختلافی ندارند. خدایا چند تا پیامبر، اتفاقاً نیامدند مقابل پیامبر اکرم ادعا کنند گفتند چند تا پیامبر بگو خدا بفرستد. شما را فرستاده است خب باشد یکی دیگر هم بفرستد. افراد پیشنهاد هم دادند که حالا آن هم بد نیست. بعضی ها بودند منتظر ظهور آخرین پیامبر بودند. آن وقت می گفتند بد هم نیست ما باشیم، شراب نمی خوردند، بت نمی پرستیدند، اخلاق خوبی داشتند. خیلی کریمانه رفتار می کردند که بگویند بلکه آن آخرین پیامبر ما باشیم. در قریش یک چنین افرادی بودند. این قدر تب انتظار آخرین پیامبر بالا بود که افراد حدس آن را در مورد خود می زدند یا می آمدند افراد کاندید می کردند یا نامزد می کردند که آقا ایشان بیاید پیامبر شود. چه اشکالی دارد این را با خدا در میان بگذارید. ولی چند تا پیامبر باشد فرق آن از نظر اجتماعی چیست؟ آن قدرت مرکزی ایجاد نمی شود. از نظر فردی چیست؟ اینها می خواستند از زیر بار امتحان ایمان آوردن به این پیامبر به این بهانه فرار کنند. بعد خدا وزنی که به این پیشنهاد سخیف می دهد در قرآن عجیب است. می فرماید «فَلا تُطِعِ الْكافِرين» (فرقان/52). «فَلا تُطِعِ الْكافِرين» (فرقان/52) بعد از آیه ای است که آنها این جوری پیشنهاد می دهند و خدا می فرماید نخیر خدا می داند دارد چه کار می کند. همان یک دانه پیامبر برای همه اقوام کافی است. بعد می فرماید «فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيرا» (فرقان/52) جهاد کبیر یک بار در قرآن آمده است و آن هم این جا است. با اینها مخالفت کن، مخالفت بزرگ، مخالفت سنگین. با آنها جهاد کن، تازه آن زمان جهاد با شمشیر هم نبود. این آیه، آیه مکی هم هست. این آیه در مکه نازل شده است. معلوم می شود این جهاد، جهاد تبیینی است، جهاد فکری است، جهاد تبلیغی هست. «وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيرا» (فرقان/52). «فَلا تُطِعِ الْكافِرين» (فرقان/52) یعنی چه؟ یعنی از کافرین اطاعت نکن. نه این که کافران می گوید آقا شما بیایید بت بپرستید بعد خدا می فرماید اطاعت نکنید یک دفعه بت بپرستید. یا می گویند که شما بیایید مثلاً مشروبات الکلی بخورید بعد خدا می فرماید نه یک دفعه این کارها را نکنید. نه کافران یک حرف بی حسابی هم نمی گفتند. می گفتند این پیشنهاد را به خدا بده. خیلی خدا با آن سنگین برخورد کرد. «فَلا تُطِعِ الْكافِرين» (فرقان/52) این اصرار خدا را بر امت واحده اسلامی می رساند که اسلامی هم می دانید دیگر باید ما این را مدام تعریف کنیم که همه ادیان اسلام است. چون دین نزد خدا همان اسلام است. حالا قرار است اینها با هم یکپارچه شوند، ان شاءالله ما در لحظه های ظهور باشیم و این یکپارچگی را ببینیم. ولی اینها امتحان های ظریفی است که در ارتباط با پیامبر اکرم هست. همین الان این امتحان از بعضی ها گرفته می شود. همین که می گویند این دین مال عرب ها است، این از همان امتحان ها است. همان حرفی که خدا فرمود در مقابل چنین حرفی جهاد کبیر کنید. در مقابل جهاد اصغر، جهاد اکبر است. نسبی است ولی جهاد کبیر مطلق است. باید ما برویم سر این بحث کنیم. چرا یک رسول، یک دین واحد جهانی آثار اجتماعی آن چیست؟ چرا از هر پیامبری خدا تعهد گرفت که از امت خود باید تعهد بگیری که آخرین پیامبر خواهد آمد حالا اینها هیچ کدام نیستند که آخرین پیامبر را ببینند، آن کسانی که حضور دارند. ولی این باید به نسل های آنها منتقل شود تا به آخرین پیامبر ایمان بیاورند. چرا کسانی مثل نجاشی و خیلی ها، خیلی از یهودی ها، خیلی از مسیحی ها این قدر راحت ایمان آوردند؟ اصلاً این انتظار آخرین پیامبر یک باب قابل توجهی بود. همین الان هم می شود این سؤال ها را ادامه داد. چرا باید حضرت مسیح (ع) غایب شود حالا به آن شیوه ای که ما نمی دانیم دقیقاً چگونه است همراه با حضرت مهدی ظهور کند و این امامت واحد پیش بیاید. چرا خدا اصرار دارد بر امامت واحد؟ بر توحید نبی؟ ما توحید خدا را بحث می کنیم، توحید نبی را زیاد از آن صحبت نمی کنیم.
شریعتی: یک مقدار برگردم به قبل تر از اوایل بحث شما اگر خدا جبرئیل را نشان می داد، اگر حله ای از نور، اگر تاجی از زبرجد بر سر انبیاء خود می گذاشت تبعیت و زیر بار نبوت رفتن برای ما ساده بود؟
حجت الاسلام پناهیان: قرآن می فرماید نه. قرآن می فرماید من اینها را اگر دوزخ ببرم دوزخ که دیگر درد است، عذاب است، آتش است بالاخره حلوا که خیرات نمی کنند و در دنیا برگردانم باز کافر می شوند.
شریعتی: یعنی این قصه به یک جای دیگری بر می گردد.
حجت الاسلام پناهیان: بله. به همین دلیل خدا به خود زحمت نمی دهد. به همین دلیل پیامبر ما زیاد معجزه نیاوردند. اصلاً کار خود را مبتنی بر معجزه قرار ندادند. حضرت موسی کار خود را مبتنی بر معجزه کرد.
شریعتی: که همان جا هم خیلی ها زیر بار نرفتند.
حجت الاسلام پناهیان: درست است. حالا در مورد حضرت موسی بن عمران یک نکته ای خیلی ظریف است بگذارید من بگویم. همیشه من تعجب می کنم این بخش قرآن را می خوانم. سحره آمدند بعد حضرت موسی عصای او اژدها شد. ابزار آنها را بلعید بعد این برگشت عصا شد و در دست او. آنها کجا رفت؟ آنها می دانستند سحر این جوری نیست. ایمان آوردند. تا این جای آن طبیعی است می گوییم آدم با صفا دلیل دیده است ایمان آورده است. ولی این جای آن خیلی عجیب است که وقتی ایمان آوردند فرعون گفت من شما را می کشم، با شکنجه می کشم، دست و پای شما را قطع می کنم. گفتند بکش. آقا شما تا کجا ایمان شما جلو رفت. شهادت طلب شدید. بعد آن جا یکی یکی اینها را کشت. اینها دست بر نداشتند. آقا ایمان عجب چیز با شکوهی است. عجب زیبا است. این چیست؟ خیلی عجیب است. درجا شما ایمان آوردید. آقا حضرت موسی بن عمران این پیامبر است، شما را می کشم، بکش. کشت. خیلی عجیب بود.
شریعتی: دید اولی را کشت ولی دومی کوتاه نیامد.
حجت الاسلام پناهیان: خیلی نکته بالایی است این قرآن است. قصه ای که نقل کردند و احیاناً اعتبار آن معلوم نباشد نیست. در زمان رسول خدا هم همین اتفاق می افتاد. آن ابتدا که عرض کردم که شخصیت پیامبر اکرم را یک مقدار بیشتر به آن توجه کنیم در تاریخ یک نکته خیلی عجیب و جالب دارد. هر کسی به پیامبر ایمان می آورد بلافاصله یک حسی را در خود می دید. اینها را نقل کردند، اعلام کردند. می گفتند که یک دفعه دیدیم شدیداً این آقا را دوست داریم به حدی که اگر بگوید برای من بمیر ما برای او می میریم. بعثت پیامبر و مسلمان شدن برجسته ترین وجه آن نه نماز بود، به تعبیر من، این تحلیل بنده است، دوستان فاضل، اهل معنویت هر کدام ببینند تحلیل من درست هست یا درست نیست. آن وجه غالبی که در مدینه شما می توانستید ببینید محبت به پیامبر بود. طرف برای ترور پیامبر می آمد یک دفعه با یک معجزه کوچکی ایمان می آورد. مثلاً پیامبر از دل او خبر می داد نیت تو این بود. بلافاصله ایمان می آورد. یکی از این جوان هایی که می خواست پیامبر اکرم را به قتل برساند بعد از آن گفت من اگر پدرم این جا بود رسول خدا می گفت پدرت را بکش می کشتم. حالا آن جا علاقه به پدر یک معنایی داشت. مثل امروزه که فرهنگ غرب کار کرده است حسابی روی دل ها و مغزها که بعضی ها به پدر خود بی احترامی می کنند نبود. ولی این قصه را شما نگاه کنید بنای تأسیس امت اسلامی بر محبت پیامبر بود. حالا دلیل تاریخی من بیاورم. سال اولی که دوازده نفر از مکه به مدینه آمدند و مسلمان شدند سال بعد از آن حدوداً هفتاد و خرده ای اینها شدند. هفتاد و دو نفر شدند. این هفتاد و دو نفر آمدند خدمت رسول خدا پیمان عقبه دوم شکل گرفت. در موسم حج در شیاری، در پناهگاهی رسول خدا دیگر در اوج محاصره بودند. حضرت حمزه سیدالشهداء، حضرت علی (ع) در ورودی آن شیار ایستادند. اینها یکی یکی در پناهگاه پیامبر اکرم که یکی از خانه های ابوطالب بود رفتند بعد حتی کفار آمدند اینها کجا رفتند؟ چه خبر بود؟ اینها ایستادند خبری نبود. و با قلدری جلوی آنها را گرفتند. آنها پیمان عقبه دوم گفتند یا رسول الله هجرت کن و مدینه بیا. پیمان عقبه دوم پیمان هجرت گذاشته شد. یعنی قرار هجرت گذاشتند. کسی حالا به چه نامی کاری نداریم، بلند شد به نام ابن عباس گفت بابا ایشان این جا همان عشیره او دارند از او حمایت می کنند، داستان شعب ابی طالب، شما اگر مرد هستید و پای ایشان می ایستید و دفاع می کنید ایشان بیاید. آن جا نیاید شما هم نامردی کنید. آنها گفتند نه ما با جان و دل هستیم. پیمان آنها چه بود؟ 1 ـ ما از جان خود برای جان رسول خدا می گذریم. 2 ـ از جان خود و بچه های خود برای بچه های پیامبر می گذریم. که حضرت زهرا (س) این را یادآوری کردند آن وقتی که در مسجد آمدند و سخنرانی کردند. مگر شما قرار نگذاشتید. قرار گذاشته بودید، قرار شما چه شد؟ حالا ببینید پیمان بر این بود که ما از جان او دفاع می کنیم. حتی از این عجیب تر من به شما بگویم قومی به نام بنی ربیعه بودند اینها حج آمدند. رسول خدا در موسم حج آزاد بودند یعنی آن فضای آزادی که آن جا بود مشرکین نمی توانستند این را بشکنند. نان این آزادی را داشتند می خوردند. رسول خدا آمدند قوم بنی ربیعه را دعوت کردند به یاری خود. فرمودند من با عقائد شما کاری ندارم می آیید من را یاری کنید یا نه؟ این قدر این شخصیت زیبا و جذاب بود، این قدر دارای استعدادهای فراوان، برترین عالم خلقت این را هر کسی می فهمد. یک نفر آنها برگشت گفت این کیست؟ با این می شود عرب را خورد. می دانید یعنی چه؟ یعنی این اصلاً پیامبر نباشد ما پیامبری ایشان را اصلاً بحث نکردیم ایشان چه قدر دارای فضائل است. چه قدر انسان برجسته ای است. بعضی ها فقط اخلاق پیامبر را می گویند از نظر سیاسی یک مشرک اولین بار با ایشان مواجه می شد می گفت چه نطقی دارد، چه قدرت بیانی دارد، چه نفوذ کلامی دارد. چه قدرت اجتماعی ای دارد. با این می شود عرب را خورد. با همه استعدادهایی که داشت سلطان عرب می توانست بشود. آنها گفتند که ما حاضر هستیم با تو همکاری کنیم. ولی بحث ایمان را وسط نیاور. فرمود حالا من الان در مضیقه هستم حالا بیایید کمک کنید. پیمان ببندیم. عرب ها با هم پیمان های عربی می بستند. گفتند ولی وقتی قدرت گرفتی که به شما می آید که قدرت بگیری بعد از آن می خواهی قدرت را به چه کسی واگذار کنی؟ رسول خدا فرمود هر کس خدا بفرماید. گفتند نه ما شریک. فرمود نه من شریک نمی پسندم، گفتند ما هم قبول نمی کنیم. بعد اینها پیش پیر قوم خود رفتند گفتند یک چنین اتفاقی افتاد. گفت چرا قبول نکردید؟ خود را بیچاره کردید. او اگر پیامبر باشد نمی تواند قدرت بعد از خود را به شما واگذار کند. باید قبول می کردید و ظاهراً همان فرد بلند می شود و می آید و مسلمان می شود و از آن قوم هم خیلی ها مسلمان می شوند و اینها. ولی این مواجهه را می خواهم عرض کنم آنهایی که قبول کردند پای رکاب پیامبر بایستند واقعاً شخصیت شخص پیامبر برای آنها موضوعیت داشت. آنهایی که ایمان می آوردند محبت به شخص پیامبر برای آنها موضوعیت داشت. و این را باید یاد ما باشد که بنای اسلام درست است که یک عقلانیتی بود که مردم آن زمان ظرفیت و زمینه آن را داشتند
شریعتی: ولی محمدی که محمد بود و پیامبر و عزیز دل ها. و همنام گل های بهاری. خیلی ممنون و متشکر هستم نکته های خوبی را شنیدیم حالا آیات را بشنویم، بعد از تلاوت آیات ببینیم چه قدر وقت داریم با احترام همراه شما هستیم. ثواب تلاوت آیات را هم هدیه کنیم به روح بلند نبی مکرم اسلام باز می گردیم در دقایق پایانی با احترام همراه شما و در کنار شما.
صفحه445 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. الهی که زیر سایه الطاف پیامبر باشید. هنوز هم دیر نشده است به قدر یک جعبه شیرینی، به قدر یک چراغانی، یک پرچم، یک اتفاقی که خلاصه محبت و علاقه ما را به نبی مکرم اسلام اظهار کنیم و مهم تر از همه با محبت و مودت به اهل بیت او الهی که این ایام بر همه شما مبارک باشد. باید خداحافظی کنیم نکته پایانی حاج آقای حجت الاسلام پناهیان را بشنویم دعا کنند و خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام پناهیان: امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمودند در جنگ ها ما هر موقع کم می آوردیم به پیامبر پناه می بردیم. یل بودن و قهرمان بودن و سلحشور بودن رسول خدا را شما نگاه کنید، کوهنور بودن پیامبر اکرم را شما نگاه کنید. با این که مسجد الحرام بود مدام در کوه عبادت می کردند. نه این که مسجد الحرام نمی رفتند عبادت ایشان هم کنار مسجد الحرام با بقیه فرق داشت، می دیدند. ولی آخر سر وحی هم در کوه بر ایشان نازل شد. نمی شود ما کوهنوردی را ورزش کمی تا قسمتی مقدس برای خود تلقی کنیم به خاطر تأسی به رسول خدا. حالا نمی خواهم این جا کوهنوردی را به یک عبادت تبدیل کنم ولی می خواهم عرض کنم که پیامبر گرامی اسلام اصحاب ایشان می فرمودند هر موقع در جمع ما می نشستند هر کس هر حرفی را می زد پیامبر آن را ادامه می داد. چه قدر انعطاف پذیر، چه قدر لطیف. با این که علم عالم در قلب مقدس ایشان هست و امیرالمؤمنین علی (ع) رسول خدا فرمود أَنَا أَدِيبُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي، من ادب شده به دست خدا هستم و علی بن ابیطالب ادب شده من هست. یا شما بین برنامه فرمودید و اشاره کردید فرمود أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه. امیرالمؤمنین علی (ع) این را فرمودند. خب ان شاءالله عظمت پیامبر اکرم در قلب ما قرار بگیرد. محبت ایشان در قلب ما قرار بگیرد. یک التفات روحی خوب با پیامبر اکرم برقرار کنیم که این ارتباط روحی خوب فقط محبت هم نیست نور دریافت کردن، قدرت و انرژی گرفتن، احساس هویت کردن که من عضو امت او هستم. این هویت امتی خیلی هویت مهمی است. هویت سیاسی ـ جغرافیایی ما مثلاً این سرزمین هستیم، این هویت را هم ان شاءالله به عشق پیامبر در قلب خود ما احساس کنیم.
شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون هستم. در پناه خدا باشید تا سلامی دوباره. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.