صفایی بوشهری: بسم الله الرحمن الرحیم. قطعاً اهل ایمان هم در دنیا محبوب خدا هستند و هم در آخرت متنعم به عنایات ویژه الهی. همانطوری که در برنامه قبل عرض شد، خداوند میفرمایند: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْن» کسانی که اهل ایمان هستند و بر اساس این ایمان کارهای شایسته انجام میدهند، اینها بهترین مخلوقات خدا هستند. این خیلی نکته مهمی است که دو رکن یکی ایمان، دیگری عمل صالح موجب این میشود که انسان بهترین مخلوق خدا شود. تردیدی نیست که وقتی به این پایه انسان رشد شخصیتی پیدا کرد در عرصه نظام فکری و هندسه معرفتی آن ایمان اساس شد و بر نظام رفتاری او عمل صالح، محبوب خدا میشود. بهترین میشود و پاداش آن این نکته است. بهشت در آخرت و در دنیا در مسیر بهشت قرار گرفتن. ما فکر میکنیم که پاداش تمامی امور خوب ما در آخرت هست. اینطور نیست. خداوند میفرماید: در آخرت، آخرتی میدهند، در دنیا دنیایی میدهند. یعنی به اندازه آن ارزش دنیا در قبال ایمان و عمل صالح شما به شما پاداش میدهند. در دنیا پاداش میدهند. اما آن پاداش بزرگ در آخرت هست. آن جایگاه اصلی هست. همانطوری که کفر و عمل ظالمانه و عمل ابتذالی خداوند میفرماید در دنیا عذاب میکند اما دنیایی. به مقیاس دنیا. اما و عذا الاخره اشد. آنجا خیلی عذاب بالاتر است. این مقیاس دنیا و آخرت در رابطه با صواب و عقاب هم فرق میکند. اینطور نیست که انسانی که ایمان دارد، عمل صالح دارد، الآن از محبتهای خدا بیبهره باشد. سراسر زندگی او محبت خدا است. الآن دارد قدم برمیدارد به سمت بهشت. در صراط مستقیم عنایات الهی هست.
شریعتی: و چه بسا همین الآن در بهشت باشد.
صفایی بوشهری: بله، بهشت محبت خدا است. محبوب خدا است. و چقدر لذتبخش هست وقتی که انسان به درجهای از ایمان برسد و به مرتبهای از عمل صالح که اوج بگیرد و هر چه بالاتر برود، این درک محبت الهی و محبوب بودن خودش را بیشتر احساس میکند. به همین جهت هست کسی که ایمان ندارد، «وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَعيرا» در قبال آن اهل ایمان و عمل صالح که بهشت از آنها بود، آن کسانی که ایمان ندارند به خدا و پیامبر و مبانی دین، جهنم برای آنها مهیا شده، آماده شده، سراسر عذاب. نکتهای که خیلی مهم و سؤال هم میشود، ایمان آیا دارای مراتبی است یا خیر. بله، ایمان از مقولههایی است که دارای مراتب هست. به قول علمای معقول، مقوله به تشکیک است. یعنی ذومراتب هست.
شریعتی: پله پله.
صفایی بوشهری: به همین خاطر ساحت مقدس امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق میفرماید: «و بلغ بایمانی اکمل الایمان» یعنی کاملترین، یعنی مرتبههای پایینتر هست تا به مرتبه بالا برسد. انسانی که ایمان او به کمال رسید، به کمال محبوبیت هم دست پیدا میکند. دیگر کاملاً این ارتباط محبتآمیز خدا با او و این ایمان هم عملزا هست. عمل صالح زا هست. کاملاً این عنایت خدا، محبت خدا را درک میکند و حضرت در دعا و آن کلام و شیرین و بلند مناجات خمس عشر، آن مناجات محبین، میفرماید: کسی که محبت شما را درک کرد و چشید، دیگر آن را با هیچ چیزی عوض نمیکند. قبال بیان هم نیست برای کسی. ما فکر میکنیم لذتهای در دنیا همین لذتهایی است که مادی است. لذتهای معنوی فوقالعاده لذیذ هست و چنان هست که انسان نمیتواند آن را با چیزی عوض بکند. لذت یک نماز خوب در دل شب که خداوند به انسان توفیق میدهد. قابل توصیف نیست برای کسی که به این درجه رسیده است. لذت انسان به مردم برای کسی که به این درجه رسیده است. آن عنایت و حمایت خدا که از او میشود این احساس میکند. این لذت فوقالعاده هست. به همین جهت هست که شخصی که به مقام ایمان متعالی رسید که محبوب خدا میشود، خدا خدای به او محبت میکند و او کاملاً این را درک میکند. در زندگیاش، در تمامی لایههای زندگیاش این برای خودش ملموس است. درک میکند که این کار خدا است، دست خدا است.
شریعتی: اهل ایمان با این توصیفی که شما کردید یک جورایی همیشه نمکگیر این محبت خدا هستند.
صفایی بوشهری: بله. به همین جهت هیچوقت شکایت ندارند. شکایت نمیکند. هیچوقت افسرده نیستند. به مشکل میگویند خداداری. دنیا سراسر مشکل هست. اصلاً دنیا مشکلکده هست. شما تاریخ دنیا را ملاحظه بفرمایید. ببینید در چه تاریخی مشکلی نبوده یا کدام خانواده مشکل نداشته یا کدام شخص بدون مشکل زندگی کرد، به دنیا آمد، بدون مشکل هم...
شریعتی: فقط جنس و نوع مشکلات فرق میکند.
صفایی بوشهری: بله. اینجا وقتی که انسان با خدا شد میداند در این سنگلاخهای دنیا باید با خدا از آن عبور کرد. با خدا از آن عبور کرد و به آن تعالی رسید. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی، این یک شخصیت نازنینی بود. کسانی که با او انس داشتند این را درک میکردند که این شخصیت، چه شخصیت منزه، پاک، مهربان. در علم فوقالعاده. بعضیها قائل هستند که همانند ایشان در عرصههای مختلفی از علم، مثل فلسفه، مثل عرفان، عرفان عملی، حتی عرفان نظری یا بینظیر است یا کمنظیر است. یکی از ویژگیهای مرحوم علامه طباطبایی شعرگویی بود. آن لطافت روحی که داشتند گاهی شعر میگفتند. بعد شعرهایشان را هم از بین بردند. حالا علت خاصی داشت. خودشان گفته بودند معدوم کنید و نمیگذاشتند دست کسی بیفتد مگر اینکه حفظ میشد یا بزرگواری آن را نگه میداشت. از ایشان نقل شده که شرایط زندگی بسیار سختی من در نجف داشتم. خیلی سخت. به طوری که فشار زندگی انقدر بر من مستولی شده بود که دیگر صبحانه نمیتوانستیم بخوریم، شام نمیتوانستیم بخوریم. کتابها را میفروختم. با اینکه شرایط زندگی قبل از نجف ایشان شرایط خوی در تبریز داشتند. زمینهای زیادی داشتند. بعد که این حالت رخ داد، شدت فقر به این افراد بیشتر اثر میکند. گفته بودند خانم من به خاطر مشکلات مالی سقط جنین میکرد. بچهها باقی نمیمانند. به خاطر سوءتغذیه. و مرحوم آقای قاضی آمد، دعا کرد که این پسر برای ما بماند. اسم آن را هم گذاشتیم عبدالباقی. گفت این آقای قاضی گفت. ایشان گفته بود یک روز که داشتم میرفتم منزل که مدتها بود صبحانه نخورده بودیم، شام مدتها نبود، دیگر ناهار ظهر هم نداشتیم. در رحم منزل لیلی که خطرهاست به جان/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. ایشان مجنون علوم و معارف اهل بیت بوده است. مجنون آن رسیدن به مقام و محبوبیت الهی بودند. لذا آمده بودند که همه چیز را تحمل کنند. اما میگفت که ایشان به خاطر همان لطافت روحی و مشکلاتی که خانم میدیدند، گفت خجالت کشیدم به منزل بروم. برگشتم پیش مرحوم آقای قاضی. استادشان بود. این نحو اقوامی هم مرحوم علامه داشتند. گفتم آقا سنگ جلو پای من زیاد است، مشکلات زیاد است، طوری هست که نمیتوانم آزاد باشم. ذهنم درگیر است، مشکلاتم زیاد است. گفت مرحوم آقای قاضی گفت که بهبه مثل اینکه میخواهند شما را بالا ببرند. این سنگها را میگذارند که شما پا روی آن بگذارید بروی بالا نه اینکه پشت آن بمانی. لذا آزاد باش. خودت را از این امور آزاد کن و رو به جلو حرکت کن. با خدا باش. خدا حامی شما است. خدا با شما است. این شعر را گفت: پیر خردپیشه نورانیام/ برد زد ل زنگ پریشانیام/ گفت که در زندگی آزاد باش/ جهان گذران است جهان/ شاد باش. انسان مؤمن همیشه شاد است. همیشه راضی به رضای خدا است و میداند در این راه سختیها هم بسیار است. اینجا دنیا است. برای رسیدن به قله دنیا که عبور از آن هست و رسیدن به آن محبت نهایی الهی در بهشت باید از سختیها عبور کرد. انسانی که میخواهد برود روی قله باید سختیهای صعود را تحمل کند والّا سختیها را تحمل نکند از بالا وسط راه میافتد یا اصلاً عبور نمیکند. همان پایین دین در آن دامنه میماند. انسانی که اهل ایمان است و واقعاً ایمان در وجود او نشسته و استقرار پیدا کرده، چون ایمان دو قسم است. ایمان مستقر و ایمان مستودع. ایمان مستقر یعنی دیگر ثابت است. تزل الجبال و لا تزل هست. از زبر الحدید محکمتر است. این را میگویند ایمان مستقر. مستودع یعنی ایمانی است که مثل چیز ودیعهای است. یک امتحانی این شخص بشود، احتمال دارد ایمان او از بین برود. به همین جهت هست که کسی که اهل ایمان مستقر در وجود باشد، سراسر وجودش ایمان باشد، تجلی ایمان و عمل صالح باشد محبوب خداست، از الآن در بهشت محبت الهی است لذا خوشحال هست. فاش میگوییم و از گفته خود دلشادم. انسان اینطور قدم برمیدارد. انسانها در رابطه با موضوع ایمان به چهار قسم تقسیم میشوند. برخیها بیایمان هستند. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون» چه راهنمایی کنی چه نکنی، چه هشدار بدی چه ندی، اینها «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَة» هستند. این اشخاص از الآن در مسیر جهنم هستند و در جهنم مبغوضیت الهی هستند الآن. در عالم برزخ و آخرت، آنجا تجلی اخرویاش میبینند اما اینجا از الآن در جهنم آن مبغوضیت الهی هستند و آثاری که این مبغوضیت بر آنها مترتب میکند. گروه دیگر بد ایمان هستند. «أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُون» برخیها اینطور هستند. انسانهایی هستند اعتقاد به یک چیز دارند اما این اعتقاد، اعتقاد غلطی است، درست نیست. مشکلدار هست. منطبق با موازین نظام عالم خلقت و عرصههای معرفت، دانش، علم.
شریعتی: مؤمن به مبانی غلط خودشان هستند را بر آن اصرار میکنند.
صفایی بوشهری: برخی هم سست ایمان هستند. ایمان دارند اما یک تکانه به آنها خورد، این یتبدل الایمان بالکفر میشود. آیه هست «وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيل». اینطور هستند. یک تکانه، یک مشکل به آنها خورد، یک فشار به آنها آمد، دیگر ایمانشان را از دست میدهند و از مسیر الهی جدا میشوند. راضی به رضای خدا نمیشوند، تفویض امر به الهی نمیکنند، تسلیم آن مقدرات الهی نمیشوند، مبانی دین را ترک میکنند. یک شخصی با خود بنده صحبت میکرد، میگفت من قبلاً نماز میخواندم ولی چون یک خواستهای داشتم خدا براورده نکرد دیگر نماز نمیخوانم. گویا این نماز قیمت خواستهاش است. یعنی نماز میخواند که به خواستهاش برسد. خداوند که نیاز به نماز ما ندارد. این نماز برای ساختارسازی شخصیت خود ما هست. رشد ما هست. اینها هم یک گروه هستند. گروه چهارم قوی الایمان هستند. در صدر آنها امام علی بن ابیطالب هست. آدم آن قله را نگاه میکند، علی بن ابیطالب، پیامبران، علی بن ابیطالب را میبیند. مثل کوه محکم. امام صادق میفرماید که انسان مؤمن از آن قطعههای آهن و فولاد هم قویتر هست.
شریعتی: به تعبیر حضرت امیر هست کالجبل الراسخ.
صفایی: بله. چون آهن وقتی که در آتش قرار داده شود، از هم وا میرود ما انسان مؤمن را بکشند، تکه تکه کنند، باز ایجاد کنند، باز بکشند دست از ایمان خود برنمیدارد. شما در صدر اسلام ملاحظه کنید. عمار بن یاسر. بلال. آنها ایمانشان مستقر بود، ایمانشان محکم بود. اینها محبوب خدا میشوند. آن قوی الایمانها. البته آن قدرت ایمان هم مراتب دارد. یکی مرتبه اول است، یکی مرتبه دوم است تا آن اللهم بلغ بایمانی اکمل الایمان باشد. آن ایمان پایین که قوی هم هست ولی ایمان پایین درجه محبتی که خدا به او میکند همان قدر است. عدالت خدا اینطوری است. آنی که مدارج عالیه هست، آن محبت بیشتر، عنایت بیشتر و شرایط فوقالعادهای خدا به او میکند و عنایت ویژهای که به او خواهد داشت. چقدر ما علما را دیدیم که اینگونه بودند. چقدر محبت خدا را احساس کرده بودند. تجلی محبت ما در چهرهها، در زندگیشون ملاحظه میکردیم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهجت (ره) را. چه انسان شریف، آسمانی، آسمانی، بزرگوار. خدمت شما عرض کنم حضرت آقای که منزل میآمدند سرشون پایین بود. حالا علتهای مختلفی دارد که عرض نمیکنم. وقتی وارد مسجد میشدن سرشان پایین بود، میرفتند محراب، نماز را میخواندند، سرشان پایین بود برمیگشتند. مگر اینکه استخاره از ایشان میخواستند. یک نگاهی میکردند، صحبت هم نمیکردند. با دست جواب میدادند. با دست بله، نه. متوسط هم تکان میدادند. یک وقت نقل کردند که آقا که آمد همینطور جمعیت را نگاه میکرد. یعنی برای همه تعجبآور بود. البته آقا که ورود پیدا میکردند سلام میکردند. سلام میکردند مردم جواب میدادند. ولی اینبار وقتی که سلام علیک کردند، یک نگاهی کردند، یکی را دیدند اشاره کردند شما بیایید. ایشان بعد از نماز رفته بود، با خودش برده بود طرف منزل، به ایشان در پاکت مقداری پول داده بود. این آقا گفته بود که من یک هفته بود هیچ نداشتم با خانوادهام. دچار فقر عجیب و تهیدستی خیلی فوقالعادهای شده بودم. خب کسی که محبوب خدا است، خدا این بصیرت، این چشم نافذ، این اطلاع و آگاهی را میدهد که آن آقا مشکل دارد. باید به او کمک کرد. خدا رحمت کند مرحوم آقای بهاءالدینی را. ایشان هم یک شخصیتی بودند واقعاً باید وقتی که نام اینها وارد میشود احترام گذاشت. هزار مرتبه شویم دهان به مشک و گلاب، هنوز نام تو بردن کمال بیادبیست. ایشان نقل کردند که یکی از مبلغین رفته بودند تبلیغ، ده هزار تومان به ایشان هدیه داده بودند. حج را داده بودند. نوعاً رسم است بانیان مساجد این کار را میکنند. ایشان گفته بود که من رفتم. بعد از اینکه آمدم قم نرفتم منزل، مستقیم رفتم حرم تشرف پیدا کنم، زیارت کنم حضرت معصومه (س) بعد بروم منزل. گفت آمدم بیرون دیدم یکی از دوستان من خیلی آشفته است دارد حرم میرود. گفتم چیه؟ گفتند که خیلی دچار مشکل شدم، بدهکار هستم، این طلبکارم فشار میآورد. گفت من ده هزار تومانی که به من داده بودند به او دادم. گفت دیگر هیچی نداشتم. گفتم خب اول بروم خدمت آقای بهاءالدینی یک سلامی بکنم بعد بروم منزل. گفت دیگر چیزی دستم نبود که به منزل بروم، گفت دیگر این مسیر را گفتیم طی کنیم برویم خدمت آقا. گفت رفتم خدمت ایشان نشستم. گفت: بارک الله، بارک الله، بارک الله، آفرین. چه خوب کاری کردی. عجب کاری کردی. بارک الله. گفت بعد که بلند شدم یک پاکت به من داد. آمدم بیرون شمردم دیدم 10 هزار تومان است. اینها محبت خدا شامل حالشان است. اوج ایمان، اوج عمل صالح، خداوند اینها را اینطور مورد لطف و عنایت، نصیحت و چه نمازهایی، چه عبادتی، چه لذتی، و چقدر اینها در عین اینکه متصل به فضای عرشی بودند خادم مردم بودند. خدمت مردم میکردند و سفارش میکردند آن عمل صالح را. میگفتند ایمان و عمل صالح. خدمت به مردم کنید. فوقالعاده عنایت به تهیدستان و فقراء کنید. و این آثار این اکمال و ایمان و آن تعالی عمل صالح آنها هم اینطوری تجلی پیدا میکند. یکی از تجلیات محبت خدا به اینها این توان بصیرت و این شناخت هست که این حضرات داشتند.
شریعتی: انقدر شما زیبا تصویر و ترسیم میکنید کاملاً آدم در آن فضا قرار میگیرد و شاید در همین فضا است که وقتی تو غرق محبت حقتعالی شدی و با تمام وجودت این را حس کردی، دیگر اینجا میشود من از درمان و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد. دیگر خلع صلاح و تسلیم هستی.
صفایی بوشهری: یکی از شاخصهای ایمان همین تسلیم هست که هر چه خدا داد که آن دیگر خیلی...
شریعتی: و این چقدر زندگی را راحت میکند.
صفایی بوشهری: و این را انشاءالله در مباحث بعدی بحث میکنیم. یکی از ویژگیهای مؤمن این است که روی زمین عین جامعه مردمی خودش، شاید شناخته شده باشد، شاید شناخته هم نشده باشد اما برای آسمانیان این نشانه هست. ساحت مقدس رسول خدا می فرماید این مؤمنین این چنینی که در کمال ایمان هستند و مراتب پایینشان هم همینطور، اینها برای آسمانیان معروف و مشهور هستند هر چند در بین زمینیان عالی هستند. ان المؤمن لیعرف فی السماء کما یعرف الرجل اهله و بلده. چطور پدر بچه و زنش را خوب میشناسد، آسمانیان همینطور این شخص مؤمن را میشناسند. انه اکرم عند الله من ملک المقرب. این شخص مؤمن از فرشتگان مقرب الهی نزد خدا گرامیترند. مشهور هستند، معروف هستند در سماء. عنایت به آنها شده است. امام صادق یک حدیثی عجیب دارند. میگویند انسان با ایمان دارای حریم هست. چجور کعبه حریم دارد، حرمت دارد. میگوید مؤمن هم همینطور است. بلکه حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است. المؤمن اعظم حرمة من الکعبه. انسان مؤمن به خاطر ایمانش هست. انسان مؤمن حرمتی دارد که از حرمت کعبه بالاتر است و از آن طرف امیرمؤمنان میفرماید: اقرب الناس من الله سبحانه احسنه ایماناً. نزدیکترین انسان به اوج تعالی کمال انسانی و قرب الهی آنی است که ایمان قویتری دارد و این نکات مهمی است که انسانهای باایمان این چنین هستند. یکی از آثار ایمان که در قرآن هست و همگان آن را قبول دارند این هست که خدا با انسان مؤمن است. «وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنين» خدا با اهل ایمان است. یک وقت ما با کسی هستیم چون همیشه آنی که بعد از مَعَ هست، او مورد عنایت و لطافت بیشتری قرار میگیرد. وقتی مثلاً حضرتعالی میگویی من، به فرزندتان میگویی من با تو هستم یعنی من کسی هستم که هوای تو را دارم. خداوند میفرماید مؤمنین گذشته از اینکه با من هستند، هیچ، من با آنها هستم.
شریعتی: این دیگر زمین تا آسمان قصه فرق میکند.
صفایی بوشهری: یعنی من در این گروه مؤمنین هستم. من با اینها هستم. یکی دیگر هست نجاتبخشی است. خداوند مؤمنین را در هر جا باشد نجات میدهد. خود خداوند میگوید: «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنين» این حقی است که بر ما است. حقی است که بر گردن ما هست، بر ذمه ما هست که ما مؤمنین را نجات بدهیم. فرق هم نمیکند مسائل شخصی آنها باشد، مسائل اجتماعی آنها باشد، نظام ایمانی باشد. شما نگاه کنید هشت سال دفاع مقدس. این جوانهایی که سراسر ایمان بودند. خداوند در مقابل یک رژیم سفاک صدامی که متصل بود به پشتوانه یک پشتیبانیها جهانی داشت خداوند این را نجات دارد. این مملکت را نجات داد، این جوانها را نجات داد. کشور ما را به خاطر همین ایمان نجات داد. «وَ كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنين» این حقی است، خدا میگوید حقی است که اهل ایمان بر ما دارند. یکی دیگر از وجوه ایمان که خداوند تجلی آن محبت است ولایتش هست. بگوید من همه کاره شما هستم اهل ایمان. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» میگوید من ولی شما هستم. شما میدانید که مثلاً وقتی که یک کسی گرفتار میشود، مثلاً یک بچه دبستانی نمرهاش کم میشود، میگوییم بروید ولی خود را بیاورید. یا مثلاً انسان مشکلی پیدا میکند میگویند بروید ضامن بیاورید. خدا هم بگوید من ولی اینها هستم،ضامنشان هم هستم. اینطور خداوند ولایت میکند. میآید وسط میدان و حمایت میکند. یکی دیگر هست دفاع هست. خداوند از مؤمنید دفاع میکند. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» وقتی که مشکلات رخ میدهد، تهاجمهای سخت، نرم به تعبیر امروزی، مثلاً تهاجم فرهنگی میآید، تهاجم سیاسی میآید، تهاجم اقتصادی میآید، تهاجم در عرصههای امنیت و علم و فناوری کشور ایمانی میآید یا برای یک شخص، یک تهاجمی علیه او میشود و او احساس تنهایی میکند، خداوند میگوید من جلو میروم. دیدید افرادی که مثلاً میخواهند به آنها حمله کنند، یک شخصیت قوی جلو میرود میگوید اگر میخواهید به ایشان بزنید باید از من عبور کنید.
شریعتی: سپر میشود.
صفایی بوشهری: بله، خدا میگوید من سپر اینها هستم. سپر کی؟ اهل ایمان. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»
شریعتی: لذا کسانی که اهل ایمان هستند همیشه نشاط درونی دارند. شما در کربلا را ببینید. حضرت سیدالشهداء. در اوج فشارها، در اوج شدائد که قرار داشت، میگفتند هر لحظه که میگذشت وجود مبارک حضرت اباعبدالله الحسین بشاشتر میشد. آن نگاهش یک نگاه ویژهای میشد. این به خاطر این هست که در راه خدا، خداوند اراده کرده است شهادت حضرت اباعبدالله و حسین برای نجات جامعه جهانی. بعد از حضرت اباعبدالله الحسین. حضرت سیدالشهداء خداوند يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا کرد، دفاع از حضرت اباعبدالله کرد. حضرت اباعبدالله باید یک زمان از این دنیا ارتحال پیدا میکرد. خدا گفت با شهادت بیا و من میخواهم از تو دفاع کنم. تو باید آسمانی شوی و من دیگر بعد از این دفاع میکنم از مکتب تو، از راه تو، از نام تو. لذا انسان هر کجا نگاه میکند، دفاع خدا از حسین (ع) است. این دفاع الهی است. و جهان آینده به نام حضرت اباعبدالله الحسین رقم خواهد خورد بدون هیچ تردید. و جهان آینده جهان حسینی خواهد بود به رهبری فرزند بزرگوارش مهدی آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف که ایشان هم تجلی حضرت اباعبدالله الحسین هست و این انقلاب ما هم یکی از آن همان حرکتهایی است، نهضتهایی است که برخواسته از کربلای حسینی است برای تحقق همان اهداف و زمینهسازی ظهور فرزند حضرت اباعبدالله الحسین انشاءالله.
شریعتی: بله، نکته دقیقی بود که خداوند به امام حسین میفرماید: تو اینطوری برو و برای همیشه بمان.
صفایی بوشهری: و این نکته خیلی مهمی است. ما فکر میکنیم که ماندن به جسم هست.
شریعتی: بله ولی یادت همه عالم را پر کند، همه دلها را تسخیر کند.
صفایی بوشهری: هر کجا مینگرم نام خوشش میبینم. نکتهای که خیلی مهم است این نکته است که کی انسان متوجه میشود سست ایمانی، بد ایمانی، بیایمانی بد است. در بدترین موقعیت حیات انسانی انسان متوجه میشود و آن آخرت است. دیگر اصلاً شرایط فراهم نیست. اگر خداوند به انسان عنایت کند، در دنیا انسان یک تلنگری بخورد، یک شرایطی برای او فراهم شود، آگاه شود به اینکه در عرصه ایمان دچار ضعف هست، دچار انحراف هست، این بزرگترین نعمت خدا به او است و چقدر خوب است انسانها بنشینند فکر کنند. تفکر ساعة اول من عبادة سبعین سنه. برخی روایات هست سبعین، برخی از آنها هست سنه. یک سال. یک لحظه، یک ساعت فکر کردن، ارزش آن بیشتر از عبادت یک سال یا هفتاد سال است. چرا؟ چون آن تفکر، اگر مسیر درست برود، انسان متحول میشود ولی آن عبادت احتمال دارد تحولی ایجاد نکند. انسانها بنشینند فکر کنند که آیا این مسیر زندگی ما، این حیات ما، حیات محدودی که ما داریم، هفتاد سال، هشتاد سال، نود سال. آیا با این روشی که ما زندگی میکنیم آیا مناسب هست، مناسب نیست؟ بعد از آن طرف ببینیم بعد از این دنیا ما دیگر تمام میشویم یا نه، نتیجه اعمالمان را باید مشاهده کنیم. خداوند میگوید شما هیچوقت نمیمیرید فقط فضای زندگی را عوض میکنید. دنیا تبدیل میشود به برزخ، برزخ تبدیل به آخرت میشود. انسانها از بین نمیروند، معدوم نمیشوند. انسانها یک نشئهای از حیات خودشان از یک زندگی بزرگ و طولانی، یک بخش آن را رها میکنند، ارتحال میکنند، کوچ میکنند. اصلاً ارتحال یعنی کوچ کردن. میرود برزخ. آنجا هم بعد از مدتی کوچ میکنند، میروند. آنجا دیگر کوچکردنی نیست. آنجا همه مستقر هستند. خالدین فیها هستند. بنشینید فکر کنید آیا این روش زندگی که ما داریم در دنیا و این دنیا بخشی از حیات سرنوشتساز ما هم هست. هر کاری میکنیم اینجا باید بکنیم. آنجاها دیگر نتیجه اعمال هست. این روش، روش درستی است؟ بدایمانی، سستایمانی، بیایمانی. بعد اگر هم ایمان داریم ادعا میکنیم ایمان داریم آیا اعمال ما آن را تصدیق میکند؟ ما ایمان را بگوییم به خدا داریم، به دین داریم اما عملمان عمل صالح نیست. بنشینیم فکر کنیم بعد در خودمان یک تحولی ایجاد کنیم. دلا تا کی در این کاخ مجازی کنی همسان طفلان خاکبازی. دیدید این بچهها خاکبازی میکنند، آقا پسرها میآیند ماشینی دارند، تفنگی دارند، دختر بچههای یک عروسکی دارند. بعد مادرشان سر ظهر صدایشان میزند بردارید بیایید. همه چیزشان را بر میدارند و یک لگدی هم میزنند و همه چیز خراب میشود. دنیای ما هم همینطور است. بنشینیم فکر کنیم، بنشینیم اندیشه کنیم که آیا دیر نشده که این تحول در ما ایجاد شود؟ و بعد این تحول که ایجاد شد، آن لذت آن تحول را انسان کاملاً احساس میکند. آن محبت خدا را احساس میکند، آن توبه را که یکی از مقدمات ایمان هست احساس میکند. محبوب خدا می شود و انقدر این تحول برای او لذت دارد که اصلاً قابل توصیف نیست. باید انسان در آن فضا قرار بگیرد تا این معنا برای او حاصل شود. به همین جهت هست آن وقتی متوجه میشود که دیگر کار از کار گذشته است. میآیند میگویند: «يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنين» خدایا کاش میتوانستیم برگردیم. کاش تکذیب آیات الهی نمیکردیم، تکذیب قرآن نمیکردیم. اینها قرآن را آتش نمیزدند یا اگر فضایی هست، قرآن میخواندیم، عمل به قرآن میکردیم و یا از مؤمنین بودیم. در آخرت میگوییم که دیگر فایدهای ندارد یا «فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّة» کاش برای ما یک بازگشتی بود «فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنين» برمیگشتیم از مؤمنین میشدیم. آنجا انسانها متوجه میشوند، اهل ایمان که ایمان چه ارزشی دارد. که دیگر عبور کردند از آن معماری زمان معماری و یک خرابآبادی آنجا قرار دارد به عنوان انسان بیایمان، بد ایمان، سست ایمان که خب چیزی که خرابه هست بهشت نمیبرند. بهشت جای انسانهای آباد هست. خب آنها یک چیزی که مناسب نیست باید معدومش کرد. جهنم همان جایی است که انسانها برده میروند. لذا باید خیلی مورد توجه خودمان قرار بدهیم. خداوند این معنا را عنایت دارد که دنیا را به بر و فاجر میدهد. به بر و فاجر دنیا میدهد اما ایمان را فقط به اهل بر، به اهل خاص میدهد. به محبوبینش میدهد. اهل ایمان. لذا هر کس ایمان داشت بداند که محبوب خدا است. تجلی این ایمان، میخواهد بفهمد محبوب خدا است یا نه که انشاءالله بحث بعدی ما هست، این است. ببینید در عرصه عمل به سمت گناه میرود یا به سمت گناه نمیرود؟ اگر به سمت گناه نمیرود، ایمان دارد. اگر به سمت گناه رفت این معلوم میشود که در ایمان او مشکلاتی وجود دارد. باید برگردد و ایمانش را دوباره بازسازی کند و معماری کند.
شریعتی: انشاءالله که باغ ایمان همه عزیزان ما، اهالی خوب سمت خدا که سالهاست در کنار هم داریم مسیر را تجربه میکنیم آباد باشد به حق امیرالمؤمنین و به حق سیدالشهداء که دیگر کمکم صدای پای محرم او دارد از راه میرسد و به گوش میرسد.
آیات قرآن کریم صفحه 367
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از آیاتی که در این صفحه هست یک نکته خیلی مهمی یادآور میکند. «وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ» میفرماید که پروردگار تو یعنی خدای تو. این خیلی مهم است. میگوید خدای تو یعنی انقدر خدا به تو نزدیک است. خدای تو، بدان که اوست که دارای عزت هست. عزت یعنی پیروزمندی، شکستناپذیری و دارای اقتدار تام و تمام و در عین این حالت رحیم. مهربان. میگوید ای انسان، ای مخاطب قرآن، ای مؤمن، ای کسی که مخلوق خدا هستی. پروردگار تو اینطوری است که هم پیروزمند و شکستناپذیر و هم رحیم است. تو چنین پروردگاری داری، چنین خدایی داری. خوشا به حالت. او را رها نکن.
شریعتی: به به. خیلی خوب . چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است. خیلی از شما ممنون هستم.