اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-04-11- حجت الاسلام صفایی - انسان‌های محبوب در نگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام و نکاتی پیرامون امیرمؤمنان علی علیه السلام

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم به همه عزیزانم، خانم‌ها و آقایان در هر کجا که هستید الهی زیر سایه مولا حال دل‌تان خوب باشد. تبریک می‌گویم ایام و اعیاد را. در آستانه عید بزرگ غدیر هستیم. ان‌شاءالله که امیرالمؤمنین نگاه پرمهرشان را و سراسر رأفت‌شان را و نگاه پدرانه‌شان را از ما دریغ نکنند.

حجت الاسلام صفایی بوشهری: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک حضرتعالی و همه مردم عزیز هم سلام عرض می‌کنم و هم تبریک می‌گویم به خاطر دهه امامت و ولایت. امیدوارم ان‌شاءالله همه ما در دنیا رهروی راه آن یگانه دوران امام علی بن ابی‌طالب روحی فداه و در آخرت مورد شفاعت‌شان قرار بگیریم.
شریعتی: ان‌شاءالله. خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم و ان‌شاءالله با دل و جان بحث امروز شما را خواهیم شنید و از محضر پرفیض شما بهره‌مند خواهیم شد.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: قبل از اینکه وارد بحث اصلی خود که بحث جهاد هست بشویم مناسب می‌دانم در رابطه با این دهه و عید غدیر نکته‌ای ولو به اختصار عرض کنم. عید غدیر مشهور به عید الله اکبر هست یعنی عید بزرگ خدا. چرا این نام گذارده شده است؟ چون این عید نشان از یک واقعه مهم آسمانی و عرشی در تاریخ هست که باعث نجات و کمال انسان هست. ساحت مقدس رسول خدا (ص) در عید غدیر در منطقه غدیر کاری بزرگ انجام دادند و آن معرفی امیرمؤمنان امام علی بن ابیطالب به عنوان میزان، الگو، امام و رهبر بعد از خود بود. مهندسین بسیار، راویان بسیار، شعرای بسیار حضور داشتند و این را بیان کردند و حضرت فرمودند: من کنت مولاه و فهذا علی مولاه. این حدیث به اشکال مختلف بیان شده است ولی همه آنها یک مضمون دارد که هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست. حسان بن ثابت از شعرایی بودند که به عنوان یکی از بررگان ادبیات و شعر ادب معروف هستند و در مقام تبیین مفهومی یک عبارت، بهترین فرد ادیب آن زمان هست. بویژه اگر آن شخص در آن صحنه حضور داشته باشد. قرائن حالیه، محالیه دست او باشد. ایشان یک قصیده‌ای دارند و آن قصیده مشهور هست هم در دیوان ایشان، هم در کتاب شریف الغدیر مرحوم علامه امینی که یک عبارت ایشان، یک بیت ایشان تفسیر همین من کنت مولاه فهذا علی مولاه هست. فَقَالَ لَهُ: قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي/ رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِياً. یا علی بلند شوید می‌خواهم شما را نشان همه بدهم. فَقَالَ لَهُ: قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي که من می‌خواهم یک کار بزرگ انجام بدهم. رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي، مرضی من و رضایت من این هست که تو امام باشی و هدایت‌گر جامعه باشی. و این حسان این شعر را بیان کردند و این شعر ماندگار شد و بسیاری از شعرایی که در صحنه حضور داشتند و بعد از آن تابعین روات آمدند بیان کردند. بدین خاطر هست که روز غدیر یک عید بزرگ هست. عیدی است که خداوند ولایت علی بن ابی‌طالب را از طریق پیامبر گرامی اسلام به تمام افراد در آن جامعه و تاریخ بیان کرد. یک حدیثی از ساحت مقدس رسول خدا نقل شده که احادیث حضرت در رابطه با علی بن ابی‌طالب فوق‌العاده زیاد است. یک حدیث این است که خطاب به امیرالمؤمنین می‌گوید: «يا علي! ما عرف الله إلا أنا و أنت» یعنی هیچ‌کس خدا را آنطوری که شایسته هست بشناسد خدا نشناخت جزء من و تو. «و ما عرفني إلا الله و أنت» من را هم کسی نشناخت آن کنه وجودی من، ارزش وجودی من در عالم وجود، جزء خدا و تو «و ما عرفك إلا الله و أنا» تو را هم کسی نشناخت آن عظمتت جزء خدا و من. علی بن ابی‌طالب دارد اینچنین مقام والایی است که وجودش در تاریخ ادیان الهی و در نظام منظومه جامعه بشری و اثرگذاری او در تاریخ چه در زمان خودش و چه بعد از زمان خودش بی‌نظیر است و این عنایتی است که خداوند به این شخصیت که به گاه تولد می‌گوید در کعبه بیایید. شما باید متولد شوید. و بعد می‌فرماید باید پیامبر خاتم من شما را تربیت کند چون حضرت از کودکی خدمت پیامبر بوده است. بعد در ازدواج باید سیدة النساء عالمین همسر شما شود. فرزندان تو سید شباب اهل جنه باشند و خود شما هم باید در محراب عبادت شهید شوی و با شهادت این دنیا را ترک کنی و به عرض که جایگاه اصلی شما هست واصل شوی. به همین خاطر عشق به علی بن ابی‌طالب عشق به ذات اقدس باری تعالی است. علی بن ابی‌طالب طریق سلوک انسان عارف به اوج صعود عرفانی و اخلاقی و صراط علی است. به همین خاطر گاهی می‌گفتند: نحن صراط المستقیم. ما صراط مستقیم هستیم یعنی باید از مسیر ما عبور کنید، از طریق ما حرکت کنید. آن مسیری که ما برای شما مشخص می‌کردیم. صراط علی بن ابیطالب مبدأ آن ایمان به خدا، عمل صالح، خدمت و این امورات اختتام آن بهشت هست یعنی صراط علی بن ابی‌طالب یعنی حضور در مسیر بهشت. و اساساً حب علی بن ابی‌طالب، آن کسانی که تجربه کردند، حب علی بن ابی‌طالب به انسان نشاط روحانی، نشاط دینی، نشاط الهی می‌دهد. بدین خاطر گفته‌اند یکی از ویژگی‌های مرقد ایشان این است که مؤمنین وقتی که بارگاه ایشان را می‌بینند بی‌اختیار خوشحال می‌شوند.
شریعتی: بله، آدم دچار انبساط خاطر به معنای واقعی کلمه می‌شود. اصلاً دست خود او هم نیست.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: آدم وقتی پدرش را می‌بیند چقدر خوشحال می‌شود؟ این هم بارگاه پدر است. ایشان پدر امت هست. پیامبر ابوا هذه الامة هستند. آدم خوشحال می‌شود که تشرف پیدا می‌کند به محضر مبارک ایشان و ایشان خیلی خوب پذیرایی می‌کنند. خیلی خوب پذیرایی می‌کنند. این شعری که شما ابتدا قرائت فرمودید، یک داستان خیلی عجیبی دارد که اگر مایل باشید خدمت شما عرض کنم. یکی از اشخاصی که در حوزه علمیه نجف تحصیل می‌کردند مشرف شده بودند حرم امیرالمؤمنین و از ایشان سه تا درخواست کرده بودند و اجابت این درخواست سال‌ها طول کشیده بود. یکی از درخواست‌های او این بود که مرا در علم قوی کنید. دوم اینکه مسئله مالی من را حل کنید و سوم اینکه همسر خوبی نصیب من شود. سال‌ها می‌رفتند این را از همسر می‌خواستند. علم زیاد و مال خوب و زن خوب. یک روز رفته بودند بعد از سال‌ها که تقاضا کرده بودند با ناراحتی گفته بودند یا علی بن ابی‌طالب من دیگر رفتم، دیگر نمی‌آیم. خیلی از شما تقاضا کردم. ایشان رفته بودند در محل استراحت‌شان حوزه، گفت که وقتی که من استراحت کردم یکباره یک حال خاصی به من دست داد که شما بروید هند و فلان شهر، فلان کوچه، فلان پلاک در می‌زنید دو تا غلام کنار در می‌آیند، به آنها بگویید که من با ارباب شما کار دارم و وقتی که شما ارباب ایشان را دیدید، بگویید که به آسمان رود و کار آفتاب کند. ایشان خیلی متحیر شده بودند و حضرت این را هم به ایشان گفته بود که اگر علم می‌خواهید باید تلاش کنید. علم با تلاش به دست می‌آید. علم دادنی نیست. مجاهدت لازم دارد ولی اگر می‌خواهید مسئله مال‌تان حل شود بروید هند. ایشان حس کنجکاوی بوده یا نیازی بوده، می‌روند هند همان شهری که حضرت گفته بودند. خیابان، آدرس را می‌روند، می‌روند در می‌زنند و نفر می‌آیند. می‌گوید من کار ارباب شما دارم. و اینها زبان فارسی هم بلد بودند چون سابقاً هند و پاکستان زبان فارسی بلد بودند مثل اقبال لاهوری شعر فارسی بلد بود. و خود این شخص هم اصلاً یک شاعر بوده از هند که فارسی هم سرایش داشته است. می‌گویند من کار با ارباب شما دارم و وقتی می‌روند ایشان می‌گوید بفرمایید. کار شما چیست؟ ایشان همان رمز را می‌گویند. به آسمان رود و کار آفتاب کند. گفت یکباره این شخص خودش را انداخت روی پای ما زد و با خوشحالی مرا در آغوش کشید و می‌بوسید و اینها و گفت شما بفرمایید استراحت کنید و حمام و لباس عوض کنید.
شریعتی: بله دیگر، او در واقع فرستاده آقا هست.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: گفت این شخص می‌گوید من رفتم و در یک اتاق خودمان استراحت کردم که دیگر نزدیک غروب داشت می‌شد دیدم جمعیت دارند می‌آیند طرف این منزل و حیات و در این سرسرای این خانه دارند می‌نشینند و اینها. گفت من بی‌خبر بودم چه شده است. گفت ایشان دنبال من آمد گفت بفرمایید پایین خدمت شما هستند. من رفتم، معرفی کردند. گفت از علما است. از نجف آمده است، اینها هم خیلی تقدیر کردند. بعد ایشان گفت که اگر خاطر شما باشد من یک شعری سرودم در وصف علی به ابیطالب. آن آقای صاحبخانه. بیت آخر را، مصرع اول را گفتم. گر بوتراب به ذره گر نظر لطف بوتراب کند، گفت دیگر مصرع بعدی برای من نیامد. مسابقه گذاشتم. مسابقه گذاشتم که هر کس می‌تواند مصرع دوم آن را بگوید در تراز عالی، من جایزه خیلی بزرگی به او می‌دهم. خیلی. شعرای فارسی زبان آوردند. گفت خوب نبود. این آقا آمده یک مصرع زیبا گفت و آن این است: به ذره گر نظر لطف بوتراب کند، گفت دیگر نیامده است. این آمده به من می‌گوید به آسمان رود و کار آفتاب کند. یعنی آن ذره‌ای که معلق در هوا است، این پنجره
شریعتی: به به. نگاه امیرالمؤمنین این کار را می‌کند.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: این ذره در زبان فارسی این هست: یعنی کوچکترین مقدار که مثلاً از پنجره که نور می‌آید این یک چیزهای معلق هست. به این ذره می‌گویند. می‌گوید اگر بوتراب به این نظر لطف کند، به آسمان رود و کار آفتاب کند. خورشید می‌شود. گفت خیلی زیبا سروده است و این نمی‌دانست کی سروده است. خود ایشان سروده است. گفت به همین خاطر چون خیلی خوب بوده است، فراتر از آن جایزه می‌خواهم به او بدهم. و اگر ایشان مایل هست دختر من هم به ازدواج ایشان در بیاید.
شریعی: علم را باید تلاش می‌کرد، مال و زن هم اینجا به دست آورد.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: بله، شعر داستانش این بود. الحمدلله تبریک عرض می‌کنیم این ایام را بر شما.
شریعتی: مقدمه خوبی بود. ان‌شاءالله همه ما متنعم این نعمت باشیم. نعمت ولایت امیرالمؤمنین که به ما گفته‌اند زیاد بگویید الحمدلله الذی جلعنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین. یک رسالتی هم روی دوش ما است. یعنی واقعاً به همه جوان‌ها، خانواده‌ها می‌گویم طبق آن حدیث غدیر که پیامبر عظیم الشأن ما فرمودند حاضرین با غائبین برسانند و پدرها به بچه‌هایشان. الی یوم القیامه این رسالت ابلاغ پیام نبی مکرم اسلام و این روایت نورانی‌ای که حاج آقای صفایی اشاره کردند روی دوش تک تک ما هست. امیدارم که از پس این رسالت بربیاییم.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: ان‌شاءالله. این وظیفه‌ای است در قبال ولایت علی بن ابی‌طالب که همگان یعنی همه افراد، افراد مسلمان در قبال آن مسئولیت دارند چون علی بن ابی‌طالب علیه آلاف التحیة والثناء اسلام مجسم هست در تمامی ابعاد. در تمامی اشکال خودش.
شریعتی: و معجزه نبی خانم ما. خیلی خوب. ما هفته گذشته آخرین مورد از مواردی که چه کسانی محبوب خداوند متعال هستند را حاج آقای صفایی به آن پرداختند، نکته‌های خوبی را هم شنیدیم، بحث جهاد بود و اشاره کردند که جهاد یا جهاد درونی است یا جهاد بیرونی. جهاد بیرونی جهاد علمی است و جهاد فرهنگی است و جهاد اقتصادی و جهاد نظامی که جهاد در جبهه خدای متعال هست و یک جهاد درونی. ما امروز ان‌شاءالله به جهاد درونی خواهیم پرداخت و مواعظ و توصیه‌های حاج آقای صفایی را خواهیم شنید.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: همانطوری که فرمودید جهاد یعنی تلاش فوق‌العاده بالا در قبال یک شی‌ای که قصد دارد انسان را دچار سقوط کند. حالا اگر دشمن این جهاد بیرون باشد می‌شود جهاد برونی که دو قسم می‌شود. نظامی و غیرنظامی. اما اگر در درون را که این خیلی سخت است. این می‌شود جهاد درونی. مادر بت‌ها بت نفس شماست/ زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست. انسان می‌تواند در مقابل دشمن بایستد مقابله کند. گاهی توسط نفس خودش زمین می‌خورد. در مقابل دشمن می‌ایستد، دشمن مانده تجاوز کند به حریم یک مملکت، به حریم یک خانه، به زندگی او. می‌ایستد مقابله می‌کند اما گاهی همین شخص در مقابل نفس خودش دچار شکست می‌شود و در مقابل آن زانو می‌زند و مغلوب می‌شود. لذا می‌گویند الهی نفسی مغلوب و هوایی غالب. نفس انسان گاهی مغلوب می‌شود، عقل انسان مغلوب می‌شود، انسان شکست می‌خورد. نکته‌ای که مهم هست این هست که اگر نفس بر انسان غلبه پیدا کرد، شخصیت انسان مغلوب شد، عقل انسان مغلوب شد، هوای نفس غالب بر انسان شد، این انسان دچار بحران شخصیت می‌شود. به هر طریق ممکن این نفس او را دچار سقوط شخصیتی می‌کند. طوری می‌شود که خودش را در معرض آبروریزی قرار می‌دهد. در معرض ابتذال، انحراف، در معرض ظلم، هر چیز بد و ابتذالی از او انتظار می‌رود چون نفس او بر او غالب شده است. شخصیت او مغلوب شده است، عقل او مغلوب شده است. هوای او بر او غالب شده و آنها می‌برند آنجا که خاطرخواه خودشان هستند. نفس می‌برد انسان را به دنبال اموری که مایل به او هست. یکی از ویژگی‌های نفس این هست که اگر تربیت نشود جاذبه‌های دنیا فوق‌العاده او را مجذوب می‌کنند و آن هم جاذبه‌های ابتذالی مثل قدرت ابتذالی، قدرتی که قیمت آن نابودی دیگران هست. شهوت. شهوت ابتذالی، گناه در این امور. ثروت. ثروت با ظلم و تعدی. نفس جذب آن می‌شود. شهرت‌های بی‌مورد و بی‌ارزش. این جذب آن می‌شود. لذا از ویژگی‌های نفس این است که فوق‌العاده جاذبه‌های دنیوی می‌توانند او را اسیر کنند. حالا اگر انسان مجاهدت نکند با این نفسی که پای آن لنگ است، چشم این نفس، دل این نفس. دیگران برده‌اند جاذبه‌های دنیا برده‌اند. اگر با آن مبارزه نکند، او را افسار نزند، او را به بند نکشد، کاملاً نفس به آن سمت گرایش پیدا می‌کند. جاذبه‌های دنیا. و این انسان هم با نفسش زنده است. او هم در پی نفس.
شریعتی: آن وقت مقهور همین نفس می‌شود.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: دنبال این نفس یا یواش یواش یا دوان دوان حرکت می‌کند و می‌افتد در باتلاقی که سراسر ابتذال و انحراف و انحطاط است. در قرآن خداوند چند جا عملکرد این نفس غیرتربیت شده را نشان داده است. می‌فرماید: قابیل این نفسش بود که آمد و او را به سمت قتل برادرش برد و این شخص با نفس فریب خورد و این نفس قابیل اینطور شد که او را فریب داد و برادرش را کشت. یا شما ملاحظه کنید انحرافی که در زنان بارگاه و درگاه و آستان فرعون برای حضرت یوسف درست شد. این نفس آنها بود که آمدند این کار را کردند و این انحراف در آنها ایجاد شد و حضرت یوسف گفت خدایا اگر شما کمک من نکرده بودید یا نکنید، این نفس من هم گرایش پیدا می‌کرد. یا سامری وقتی که حضرت موسی به کوه طور برای مناجات رفت، این سامری آمد و ادعا کرد که جبرئیل بعد از آنی که شما رفتید آمد من خاک کف پای جبرئیل را جمع کردم، در طلا قرار دادم، گوساله سامری درست کردم و مردم را به عبادت او واداشتم. بعد که حضرت به او گفت چرا این کار را کردی، گفت کذلک سولت لی نفسی. نفسم آمد این کار را کرد. نفسم آمد فریبم دارد. سولت لی نفسی. نفسم آمد و این چنین من را دچار سقوط کرد، انحراف کرد. بنابراین اگر با نفس مجاهدت نشود، اولاً و بالذات انسان را به سمت جاذبه‌های دنیایی می‌برد و از آن شخصیت عالی انسانی جدا می‌کند و کلاً نگاهش به زندگی آینده مانع می‌شود که آینده نزدیک در همین دنیا، مثلاً کسی که نفس او می‌گوید این کار را بکن، رشوه بگیر. مثلاً می‌گوید این سرقت را انجام بده، این کار بد را انجام بده، او همان حال را می‌بیند. بیست سال دیگر را نمی‌بیند. آینده‌نگری را از انسان می‌گیرد بویژه آینده‌های بزرگ که آن بعد از مرگ است. عالم برزخ و آخرت. نفس کوچک‌بین و کوتاه‌بین است. مجذوب جاذبه‌های دنیا است. به همین جهت هست که اسم جهاد نفس را جهاد اکبر گذاشته‌اند و به آن جهاد نظامی و جهادهای دیگر اصغر می‌گویند. چرا؟ چون می‌گویند اگر این درست شد، این جهاد نفس درست شد، آن هم درست می‌شود. کسی که جهاد نفس کرده است، نفسش را مدیریت می‌کند، نفسش را کنترل می‌کند می‌تواند جبهه برود. می‌تواند جهاد علمی و جهاد امنیتی و اقتصادی و سیاسی انجام بدهد و اگر خودش مشکل دارد دیگر چکار می‌خواهد بکند؟ جبهه نمی‌رود. گرفتار جاذبه‌های دنیا است. گرفتار همین مسائل دنیایی است و غرق در آن هست. دیگر آنجاها که نمی‌شود. و کار بزرگی که اسلام کرد، دین اسلام کرد. پیامبر (ص)، امیرمؤمنان، اهل بیت (علیهم السلام) و این انقلاب کرد، حضرت امام همچنین مقام معظم رهبری ما را به این سمت گرایش داد که شخصیت تراز انسانی، الهی و اسلامی پیدا کنیم. بر نفس مسلط شویم. لذا یکباره در دل این جوان‌ها انقلابی ایجاد شد، بر نفس خود مسلط شدند، مدیریت کردند، پای روی نفس خودشان گذاشتند نه نفع روی سرشان و آن شکوه حماسی دفاع مقدس به یک جایی رسید.
شریعتی: یک کلامی هست ظاهراً از یکی از رزمنده‌ها یا شهدا هست که اگر قرار باشد از سیم خاردار وسط میدان رد شوی، اول باید از سیم خاردار نفست عبور کنی.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: بله. به همین خاطر پیامبر گرامی اسلام فرموده‌اند: «أفْضَلُ الجِهاد مَن جاهَدَ نَفْسَهُ الّتي بينَ جَنْبَيهِ» بالاترین جهاد، جهاد با نفس خودت هست. این مهمترین است. فرمودند المجاهد یعنی وقتی که اینطور بیان می‌شود، عبارت اول با الف و لام در زبان عربی می‌آید، المجاهد یعنی مجاهد تراز اول. مجاهد کامل، مَن جاهَدَ نَفْسَهُ فی الله. کسی است که مجاهدت می‌کند با نفسش در راه خدا. نفسش را کنترل می‌کند. نفس او را مدیریت نمی‌کند، او است که نفس را مدیریت می‌کند. امیرمؤمنان می‌فرماید: «افضل الجهاد جهاد النفس» بالاترین جهاد، جهاد نفس است. این را درست کنید، مابقی درست می‌شود. بعد می‌فرماید: «بالمجاهد صلاح النفس» با مجاهدت نفس به صلاح می‌رسد، به آن جایگاه الهی دست پیدا می‌کند. بعد با یک عبارت خیلی زیبایی می‌فرمایند «جِهَادُ اَلنَّفْسِ مَهْرُ اَلْجَنَّة» می‌گوید مهریه بهشت جهاد نفس است. این را بدهید بهشت را به دست بیاورید والله اگر این را ندهید، جهاد نفس نکنید، بهشت دست شما نیست و نمی‌توانید آن را کسب کنید چون این آلودگی نفسی شما را دچار بحران می‌کند، دچار سقوط می‌کند، به سمت جهنم می‌برد. امام باقر (ع) می‌فرماید: «لا فَضيلةَ كالجِهادِ» هیچ ارزشی مثل جهاد در راه خدا نیست «و لا جِهادَ» و هیچ جهادی هم که «كمُجاهَدةِ الهوى» نیست. مثل مجاهدت با نفس و این هوای نفس نیست. اینها خیلی نکات مهم در حوزه تربیت هست. یعنی اگر ما می‌خواهیم تربیت شویم باید ساختار درونی‌مان را مدیریت کنیم، تربیت کنیم، مهندسی کنیم، معماری کنیم والّا اگر ما بخواهیم از بیرون خودمان تربیت کنیم، از اینجا شروع کنیم، آنجا مهم هست ولی ریشه‌ای نیست، اساسی نیست. وقتی که خداوند ابلیس را از درگاه بیرون راند، گفت:«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» گفت خدایا ما را از درگاهت بیرون کردی، یک امتحانی از ما گرفتی که رفوزه شدی. «بِما أَغْوَيْتَني‏» یعنی شما یک امتحانی از ما گرفتی رفوزه شدیم. خدایا من به خاطر اینکه توسط آدم و بنی‌آدم دچار این بحران شدم، می‌خواهم این کار را بکنم. «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» با برگ جاذبه‌های دنیا آنها را فریب بدهم «وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» و همه را فریب می‌دهم. همه. یعنی می‌آید با جاذبه‌های دنیا، قدرت، شهوت، شهرت، ثروت که حلال نیست، می‌گوید من با این جاذبه‌های دنیا در چشم‌شان اینها را زیبا می‌کنم و همه را با این فریب می‌دهم. «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» مگر آنهایی که این هوای نفس را کنترل کردند. عباد تو هستند و از آن طرف مخلص هستند یعنی صد درصد اینها قلب‌شان با شما است، نفس‌شان را مهار کردند. سرسوزنی روزنه داشته باشد، من نفوذ می‌کنم. خداوند می‌فرماید:«هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ» این همان صراط مستقیمی است که شما در نماز مرتب می‌گویید «اهدنا الصراط المستقیم» همین است. عبودیت الهی به رنگ پاک و اخلاص. کسی که مجاهدت نفس می‌کند، قلبش را کاملاً به خدا می‌دهد. خدایی زندگی می‌کند. بر نفس خود کاملاً مسلط است. امیرمؤمنان یک عبارتی در نهج‌البلاغه دارند. من این را واقعاً عرض می‌کنم. ما نهج‌البلاغه را نشناختیم و این نیاز دارد به یک بازکاوی، بازپژوهشی مفهومی که ما این نهج‌البلاغه را بیان کنیم که بخشی از سخنان امیرمؤمنان هست با نگاه ادبی. همه آن نیست. اخیراً الحمدلله این احصاء شده است، جمع‌آوری شده است. حضرت در یک خطبه کوتاه، کل عرفان را بیان می‌کنند. می‌فرمایند: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ» انسانی که می‌خواهد طی طریق سلوک اخلاقی و عرفانی و تعالی انسانی کند شخصی است که عقل خودش را احیاء کند. احیاء یعنی باززنده کردن چیزی که در معرض مرگ بوده است. یعنی اگر به عقل انسان در حیات دنیوی پرداخته نشود در مسیر زوال قرار می‌گیرد. کسی که بزرگی را می‌خواهد، طی بزرگی را طی طریق کند، «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ» عقلش را مرتب رشد می‌دهد «وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این امات نفس یعنی زنده هست. فی نفسه زنده هست. دارد جولان می‌دهد. این را باید کنترل کنی، او را بمیرانی و عقل را که در معرض جاذبه‌های دنیا است، تحت تأثیر هست، این را احیاء کنی. «حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ»
شریعتی: راه آن چیست؟ واقعاً سخت است.
حجت الاسلام صفایی بوشهری: راه احیای عقل تفکر، تأمل، مراعات تقوا، اینها در رابطه با تقوا عبارات دارد. انسانی که دارای دانش است، دارای معرفت هست. این عقل رشد می‌کند. کسی که تقوا را مراعات می‌کند، گناه نمی‌کند، عقل رشد می‌کند. کسی که مقهور جاذبه‌های دنیا و شهوت نیست. حکمت خداوند در دل او قرار می‌دهد. احیای عقل یک بحث مفصلی است که حضرت الآن می‌فرماید: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُه‏» این دُرد‌های درونی‌اش، این سنگریزه‌های درونی‌اش، تبدیل شده به زمزم صافی الهی. آن وقت یک شرایط خاص رخ می‌دهد و آن این است: «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ»، آن وقت حجاب‌ها برداشته می‌شود و نورهای آسمانی اطراف ایشان را می‌گیرند. «فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ» این شخص راه را می‌رود، حرکت می‌کند، مسیر را پیدا کرده است و یکی پس از دیگری به کمالات دست پیدا می‌کند. که این خطبه خیلی عمیقی هست که بعد می‌فرماید: «وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ» در به در، گام به گام، منزل به منزل رشد می‌کند. کلید آن این است. «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این مادر بت‌ها، بت نفس شما است. زان که آن بت مار این بت اژدهاست. به همین خاطر باید کاملاً انسان نفس خودش را از مجذوب شدن به سمت جاذبه‌های دنیا نگه بدارد. خداوند در قرآن سوره والشمس 11 باز قسم خورده است. این خیلی عجیب است. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها» تا آخر برای اینکه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» رستگار آن کسی است که درونش را پاک کرده، مجاهدت کرده است، آلودگی نفس را ذائل کرده است. در سوره اعلی می‌فرماید: «قدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّي وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي» پیراسته شده از رذائل. نفس را پاک کرده است، صیقلی داده است، مهار کرده است و از آن طرف در آن ذکر خدا قرار داده است، یاد خدا قرار داده است. فصلی، نماز این شخص دیگر دیدنی است. بعد آیه می‌فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا» اما صد حیف که خیلی‌ها دچار بحران دنیاگرایی، آن جاذبه‌های دنیا می‌شوند در حالی که  «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي‏» آخرت دیدنی است، آخرت ماندگار است. این دنیا را می‌گذارید می‌روید و این جاذبه‌هایی که دارد، در مقابل آن جاذبه‌های آخرت اصلاً عددی نیست. اینها جاذبه‌های بین راهی است. دیدید شما می‌خواهید بروید یک مقصد خیلی ارزشمند، در مسیر که می‌روید یک سری جاذبه‌ها را می‌بینید، یک مرغزاری می‌بینید. این جاذبه‌های مسیر راه هست. اینها خودرو هستند، اینها ارزش اصلی ندارند. آنجا هست. آنجا دیدن است. شما می‌خواهید مشرف شوید به کربلا، به نجف مشرف شوید، به مشهد مشرف شوید، آنجا دیدنی است. این بین راهی حالا یک چیزهایی هم آدم می‌بیند. آنها اصل هستند. به همین خاطر هست که انسانی که مدیریت نفس کند، این مدیریت نفس برای او خودش ایجاد شخصیت والا می‌کند. به همین جهت هست پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: «جاهِدوا أنفسَكُم على شَهَواتِكُم» می‌گوید شما مجاهدت کنید با نفس‌تان که به سمت شهوات نرود «تَحِلَّ قلوبَكُم الحِكمَةُ» در قلوب شما حکمت قرار داده می‌شود. یعنی شما وقتی مبارزه با نفس می‌کنید که دچار بحران نشود، دچار سقوط نشود، همین که او را حفظ کنید که سقوط نکند، مطمئن باشد حکمت در آن قرار می‌گیرد. این خیلی نکته مهمی است. ما باید مالکیت نفس داشته باشیم نه نفس ما را مملوک خودش قرار دهد. برخی از انسان‌ها هستند که سوار بر مرکب نفس هستند. آنها نفس‌شان را افسار دادند اما برخی از انسان‌ها مرکز هستند که سواری به نفس می‌دهند. نفس آنها را می‌برد. نفس سوار آنها شده است و این خیلی نکته مهمی است. به همین جهت هست که انسان در طریق ساختارسازی شخصیت خودش اگر می‌خواهد انسان موفق و ماندگار باشد هم در دنیا و هم در بعد از مرگ، باید مالک نفس خودش باشد. نفس خودش را تربیت کند تا به جایی برسد که بشود نفس مطمئنه. ویژگی نفس اماره این است: هیچ‌گاه نمی‌گذارد ما آرام باشیم. هیچ‌گاه نمی‌گذارد انسان آرامش داشته باشد، هیچ‌گاه نمی‌گذارد انسان شاد باشد، پرنشاط باشد. همیشه غم می‌خورد. برای انسان ایجاد غم می‌کند. عهد جوانی گذشت در غم و بود و نبود، نوبت پیری رسید صد غم دیگر فزود. انسان تا جوان است می‌گوید این را دارم، این را ندارم، همیشه غم می‌خورد. پیری که می‌آید خب صد غم دیگر اضافه می‌شود. هر چه هم داشته دارد از دست می‌دهد. آن نشاط جوانی و اینها. نفس اماره نمی‌گذارد انسان آرام بگیرد، نمی‌گذارد شب بخوابد، نمی‌گذارد روز آرام بگیرد، همه به دنبال این را نداری، این را داری، کاش که این را داشتی، کاش که آن را داشتی و آرامش را از انسان می‌گیرد اما وقتی انسان نفسش را مهار کرد یک حالت آرامش پیدا می‌کند. می‌شود نفس مطمئنه، نفسی که آرام هست. لذا انسان‌هایی که نفس خود را کنترل کردند، انسان‌های خیلی آرام و متین و نگاه‌شان یک نگاه بلند برای رسیدن به افق‌های بلند انسانی است.
شریعتی: بسیار خب. ان‌شاءالله جزء این دسته باشیم. ممنون و متشکر از شما صفحه353 قرآن کریم
حجت الاسلام صفایی بوشهری: خدایا ظهور آقا امام زمان تعجیل بفرما (الهی آمین). دعای خیر او را شامل حال همه ما بگردان (الهی آمین). چشم ما را به جمال مبارکش روشن و منور بفرما (الهی آمین). حجاج عزیز ما به صحت و سلامت به اوطان خودشان برگردان (الهی آمین). شهدا، امام شهداء، رفتگان این مردم عزیز بویژه والدین را غریق رحمت واسعه خودت بدار (الهی آمین). طول عمر باعزت و سرفارازی روزافزون نصیب مقام معظم رهبری بگردان (الهی آمین). جمیع مریض‌های اسلام، مریض‌های منظور، سفارش شده‌ها، خدای شفای عاجل و کامل عنایت بفرما (الهی آمین)
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.