اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-03-15 -حجت الاسلام رفیعی-عاقبت بخیری ( شرح دعای یازدهم صحیفه سجادیه ) و نکاتی پیرامون قیام ۱۵خرداد

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می‌کنم خدمت عزیزانم خانم‌ها و آقایان، سلام می‌کنم به روح پرفتوح خمینی کبیر و سلام می‌کنم به همه شهدای انقلاب اسلامی و شهدای دفاع مقدس و خاصه شهدای قیام خونین 15 خرداد و سلام می‌کنم محضر آقای دکتر رفیعی عزیزمان، خیلی خوش آمدید. رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز و عرض ارادت و احترام. تسلیت عرض می‌کنم این ایام را. ایام فقدان حضرت امام، رهبر کبیر انقلاب رحمه الله علیه و همچنین گرامی می‌دارم یاد و خاطره شهدای مظلوم 15 خرداد که کمتر از آنها یاد می‌شود و همچنین در ضمن اینکه این مصیبت سخت بود و هضم آن برای مردم ایران خیلی سنگین بود اما این روزها در سال 68 انتخاب رهبر معظم انقلاب را هم داشتیم که خب یک التیامی بود و یک بشارتی بود. ان‌شاءالله خداوند بر علو درجات امام عزیز بیفزاید و سلامتی بدهد به همه عزیزان ما، خاصه به رهبر عظیم‌الشأن ما.

من قبل از آنکه آن بحث عاقبت‌بخیری را در صحیفه سجادیه دنبال کنم و آن دعا را در واقع انشاءالله امروز به پایان برسانیم. اجازه می‌خواهم چند جمله‌ای راجع به 15 خرداد توضیحاتی عرض کنم. نسل جدید حتماً این فاصله را احساس می‌کند و شاید برای او جای سؤال باشد. 14 خرداد رحلت حضرت امام بوده است. تعطیلی 15 خرداد چیست و اینکه امام برای همیشه این را عزای عمومی اعلام کردند. من یک توضیح مختصری عرض می‌کنم. در سال 1341 که اسد الله اعلم نخست وزیر ایران بود. می‌دانید که اسد الله اعلم وزیر دربار بوده است در زمان شاه. خود او هم یک خاطراتی نوشته است. چند جلد است. توصیه می‌کنم عزیزان فرصت دارند بخوانند. کار خودشان است. خودش نوشته است. مخصوصاً آنجا از فساد دربار خوب صحبت کرده است. می‌دانید که اسدالله اعلم انقلاب را درک نکرد. تقریباً فروردین 57 در اثر سرطان در پنجاه و چند سالگی در امریکا فوت کرد. بیمارستان بود. چند سال آخر عمرش بیمارستان بود و بعد هم او را به ایران انتقال دادند و مشهد او را دفن کردند. اسدالله اعلم تیرماه سال 1341 نخست‌وزیر ایران شد. 20 ماه هم بیشتر نخست‌وزیر نبود. شاه او را برداشت و حسنعلی منصور را به جای او گذاشت. سه اتفاق در زمان اسدالله اعلم افتاد که منجر به حادثه 15 خرداد شد. اتفاق اول اسدالله اعلم لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را در دولت تصویب کرد. آن موقع مجلس به دلایلی تعطیل بود و اگر در دولت چیزی تصویب می‌شد آن دیگر قانون بود. حالا ممکن است که دوستان سؤال کنند که انجمن‌های ایالتی و ولایتی چیست. یک توضیح مختصری عرض می‌کنم. انجمن‌های ایالتی و ولایتی برمی‌گردد به زمان مشروطه. یعنی شاهان قاجار. 1286. قبل از آنکه پهلوی بیاید در زمان شاهان قاجار، محمد علی شاه قاجار و بعد از آن احمدشاه. این لایحه و این قانون تصویب شد. ایالت یعنی چه؟ یعنی جاهای بزرگ. مثلاً کرمان یک ایالت بود. خراسان یک ایالت بود. سیستان و بلوچستان و یک جای دیگر با هم یک ایالت بود. چند تا ایالت بود. ولایت جاهای کوچکتر می‌شد. به عبارت دیگر استان‌ها و همان شهرها. انجمن‌ها و ایالت‌های ولایتی انجمنی بود که در واقع نمایندگانی در هر ایالت یا استان بگویید یا ولایت، شهرها، انتخاب می‌شدند، یک چیزی شبیه شوراهای الآن که افرادی انتخاب می‌شدند که امور آن ایالت و ولایت را مدیریت کنند. این آن زمان تصویب شد و عرض می‌کنم حالا بد نیست عزیزان در فضای مجازی بزنند بندهای آن را بخوانند. بیش از 90 بند دارد. هر شهری چند تا نماینده دارد، شرایط آن چیست، رأی‌دهنده باید چند سالش باشد، رأی آورنده باید چند سالش باشد. اینها هست. همه قوانین این چیزها را دارد. یادم هست اگر اشتباه نکنم، زمانی که می‌خواهند نماینده شوند، باید کمتر از 30 سال نداشته باشند. آنهایی که می‌خواهند رأی بدهند باید کمتر از 20 سال نداشته باشند. این انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در زمان قاجار بعد از قصه مشروطه تصویب شد، عملاً اجرا نشد. یک مدتی شد، نشد، تقریباً تعطیل شد. پنجاه و چهار پنج سال از این قصه گذشت، اسدالله اعلم خواست این را احیاء کند. منتها کاری که کرد آمد یک دستی در آن برد. چکار کرد؟ آنجا آمده بود که این افرادی که می‌خواهند رأی بدهند یا رأی بیاورند باید مسلمان باشند. شرط اسلام را حذف کرد. گفت: نه، مسلمانی لازم نیست که حالا فکر می‌کنم شاید نفوذ جریان بهائیت در این قصه موجب شد که اعلم این کار را بکند. دو، این آقایی که انتخاب می‌شود باید بیاید قسم بخورد. قسم در آنجا نوشته بودند به قرآن. ایشان گفت: نه، نیاز نیست به قرآن، به هر کتاب آسمانی‌ای می‌شود قسم خورد. بلافاصله در حوزه عملیه قم، علماء و بزرگان عکس‌العمل نشان دادند. پس اولین جرقه اینجا زده شد. در چهل و یک با قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی. امام به شاه نامه نوشت. نامه خیلی هم محترمانه است. جناب اعلی حضرت محمد رضا پهلوی یک چنین چیزی تصویب شده است. شما آمدید بند قرآن را حذف کردید، بند اسلام را حذف کردید، از این نامه احساس یک انقلاب نمی‌شود. امام یک تذکر مشفقانه‌ای دارند می‌دهند. ما از شما می‌خواهیم که این طرح را متوقف کنید. مرحوم آیت الله عظمی گلپایگانی هم عین همین نامه را زدند. علمای دیگر قم هم زدند و اعتراض‌ها شروع شد. این یک داستانی که اتفاق افتاد.
داستان دوم انقلاب سفید است که شاه 6 بند تحت عنوان انقلاب سفید شاه و ملت می‌خواست تصویب کند. تا آیت الله عظمی بروجردی زنده بود نمی‌توانست یعنی اصلاً جرأت هم نمی‌کردند. آیت الله عظمی بروجردی سال 40 فوت کرد. اینها ششم بهمن 41 این را تصویب کردند و به رأی گذاشتند و به قول خودشان به رفراندوم گذاشتند و بعدها هم یک سری اصولی به آن اضافه کردند. اول 6 تا بود. من یادم هست در بعضی از میدان‌های شهرها، از جمله خود قم، من در میدانی یادم هست که اینها را نوشته بودند به سینه آن میدان نصب کرده بودند. یک، دو، سه. امام به این هم اعتراض کرد. منتها اعتراض دوم شدیدتر بود. گفت آقای شاه من شما را نصیحت می‌کنم. این کاری که شما دارید انجام می‌دهید، این انقلاب سفید، یکی از آنها اصلاحات ارزی بود، نابودی کشاورزی ایران است، وابستگی کامل به غرب است، گرفتن استقلال ما است. آن یک حادثه در 41، این دو حادثه. امام آن سال را به عنوان اعتراض گفتند ما سال 42 عید نداریم و عید نوروز را عزای عمومی اعلام کردند.
حادثه سوم را اضافه کنم که در دوم فروردین آن سال که مصادف بود با شهادت امام صادق، سال 42، علماء، بزرگان، شخصیت‌ها در فیضیه قم جمع شدند به عنوان شهادت امام صادق و سخنران هم طبیعتاً حرف روز بود. انقلاب سفید و انجمن‌ها و سخنرانی مرحوم آیت الله عظمی گلپایگانی هم حضور داشتند. ساواک و نیروهای امنیتی به فضیه حمله کردند و آن حادثه فیضیه اتفاق افتاد. که یک آقایی که الآن هست می‌گفت من خودم می‌دیدم طلاب را از آن بالا به پایین پرت می‌کنند و من خودم نرفتم ولی به اصطلاح بعضی عزیزانی که الآن هستند می‌گفتند سال 56 که انقلاب شکل گرفت و در فیضیه باز شد، گفتند وقتی وارد شدیم هنوز خون روی زمین‌ها بود. قرآن‌ها پرت شد، کتاب‌ها پرت شد، اوج قضیه شکل گرفت یعنی سال 42 دوم فروردین در فیضیه. پس سه حادثه کنار هم در زمان نخست‌وزیری اعلم. انجمن‌های ایالتی و ولایتی، داستان انقلاب سفید و داستان حمله به فیضیه. دیگر خون امام به جوش آمد. بله، رفتند و در خانه مرحوم آیت الله عظمی حائری جمع شدند و اعتراض و از این طرف، از آن طرف، امام در چهلم اینها سخنرانی کرد در نهایت به محرم خورد. همیشه می‌دانید که محرم و صفر است که قصه‌ها را اوج می‌دهد. امام فرمودند من عاشورای سال 42 عصر در فیضیه سخنرانی خواهم کرد و حرف‌هایم را آنجا خواهم زد. مجلسی گرفته شد و حضرت امام 13 خرداد 42 در آنجا امام سخنرانی کردند و آن سخنرانی خیلی جالب است. فریاد می‌زد.
شریعتی: سخنرانی تاریخ امام بود.
رفیعی: سخنرانی تاریخی امام که سخنرانی کردند و در واقع منجر به این شد که نیمه شب 15 خرداد مأمورها در خانه امام ریختند و امام را دستگیر کردند و اول به قصر و بعد قیطریه. بردند تهران بالاخره در زندان. پس متوجه شدید تا اینجا چه شد؟ در واقع چهار حادثه شد. چهارمی آن دستگیری امام بود. طلوع صبح پانزده خرداد مردم متوجه شدند که امام دستگیر شده است. دیگر قم، تهران، ورامین که ورامین خیلی مفصل بود، در خیابان ریختند و شعار مرگ بر شاه و یا مرگ یا خمینی و اسدالله اعلم به دستور شاه دستور تیراندازی داد. خودشان گفتند 57 نفر کشته شده است. یعنی رژیم اعلام کرد. اخیراً یک ستادی دارد این را بررسی می‌کند، تا صد و حدود پنجاه نفر آمار شهداء را به دست آوردند که یک بخش عمده‌ای از آن هم قم بود و هم کف‌پوشانی که از پیشوای ورامین آمدند و در این پل باقرآباد به رگبار بسته شدند و همان شد که شد. که در واقع 15 خرداد منجر به شهادت حد‌اقل بیش از صد نفر از عزیزان شد حالا به اعتراف خودشان که در کتاب‌ها نوشته‌اند. جالب است. من برای بینندگان عزیز اسم بعضی از این شهداء و شغل آنها را بخوانم. اینها آخه مظلوم هستند. خیلی مظلوم هستند. اصلاً از آنها یاد نمی‌شود. علی استاد هاشمی کشاورز، عبد‌الله اشعری خیاط، سکینه بدیری خانه‌دار، قاسم پورحیدری نجار، مرتضی پهلوانی دانش‌آموز، ناصر قناد راننده تاکسی، مصطفی علی‌عسکری کارگر، یعنی یک در واقع ترتیبی و یک ترکیبی از عزیزان که به هر حال امام را به پادگان قصر بردند و البته بعد از اعتراض علما و بعد از نامه‌هایی که نوشته شد و حتی در الازهر اعتراض شد، نجف اعتراض کرد، مرحوم آیت الله عظمی حکیم اعتراض کرد، قم علماء، شاه بعد از 15 خرداد یک تعریفی کرد. آمد گفت اینهایی که شلوغ کردند و خود امام به تحریک خارجی‌ها بوده است. جمال عبد الناصر از آنجا پول... آن موقع جمال عبد الناصر در مصر جولان داشت. او پول داده است و فلان و اینها به هر حال با هم همدست شدند. آمد اما حریف نشد. علماء هجرت کردند، نامه نوشتند. در نهایت بعد از چند ماه امام را آزاد کردند و امام به قم آمدند و استقبال عجیبی از ایشان شد. البته مرحوم آیت الله حاج حسن قمی هم جزء زندانی‌ها بود. مرحوم آیت الله بهاء الدین محلاتی جزء زندانی‌ها بود. مرحوم آیت الله دستغیب بود و یک سری از عزیزانی که بعدها هم در زندان ماندند و به شهادت رسیدند مثل آیت الله سعیدی و دیگران. به هر حال این 15 خرداد 42 است که البته مجدد امام چون در سال 43 هم در واقع اعتراض‌ها را ادامه دادند علیه رژیم دیگر این بار ایشان را دستگیر کردند و به ترکیه بردند و از ترکیه هم بعد از چند ماه به نجف آوردند و از نجف هم که دیگر امام رهبری کردند تا همان کسانی که آن موقع خودشان فرمودند در قنداقه بودند، بچه بودند بالاخره جرقه پیروزی انقلاب در بهمن 57، در 15 خرداد 42 زده شد. کسی فکر نکند انقلاب ما سیزده چهارده ماه بود. نه، و من خواهشم از عزیزان این است چون این روزها یا مزاح یا جدی بعضی‌ها می‌گویند آقا رژیم شاه چنین بود، فلانی چنین کرد. آقایان یک مطالعه‌ای بکنند. همین اسدالله اعلم، خاطرات او را بخوانید که این چجور خودش و شاه مبتلای به فساد بودند. چه فسادی. که هم منجر به بیماری خودش شد و هم شاه که هر دو در اثر سرطان از دنیا رفتند و آنجا خودش می‌گوید که من چه کردم، چه تصمیماتی می‌گرفتم. تازه خیلی چیزها را نیاورده است. من خواهشم این است. من نمی‌گویم که کتاب‌هایی که ما نوشتیم. بنده که اصلاً در این رابطه کتاب ندارم. ولی خاطرات حسین فردوست را بخوانند. این آدم دیگر دوست حمام و گرمابه جناب محمد رضا پهلوی است و آنجا می‌گوید چه کارهایی، چه جنایتی، چه ریخت و پاش‌های مالی‌ای، جشن‌های 2015 ساله، فساد دربار، فساد اشرف پهلوی. اینها را نسل جدید ما نمی‌دانند. یعنی بچه من یک اسم شاهی به گوش او می‌خورد. یک اسم رضاشاهی به گوش او می‌خورد. اما بیایند بینی و بین الله مطالعه کنند، خاطراتی که آن ژنرال چهار ستاره‌ای که در تهران بوده در اواخر پیروزی انقلاب به اینجا آمده و مدتی اینجا بوده و بعد فرار کرده است رفته است. کتاب‌هایی که خود اینها‌ نوشته‌اند. ببینند چه اتفاقاتی افتاده است و من اعتقادم این است که نسل جدید ما اصلاً با امام آشنایی ندارند. من شب چهارده خرداد در حرم قم هم گفتم. گفتم رهبر انقلاب دو تا تعبیر دارند خیلی مهم است. یک، می‌گویند نگذارید یاد امام کمرنگ شود. این خطر است اما از این بدتر نگذارید امام تحریف شود. بعد ایشان می‌گوید مگر تحریف شخصیت هم ممکن است؟ بله، ممکن است. فقط تحریف متون نیست که یک کسی دست در تورات ببرد. قرآن می‌گوید یحرفون الکلمه. قرآن می‌گوید بعضی‌ها تورات را از جای خودش تحریف می‌کردند. تحریف شخصیت چگونه است؟ تحریف شخصیت به تحریف اهدافش هست. الآن بعضی‌ها با این اندیشه که نخیر، امام اصلاً قصد تشکیل حکومت نداشت. امام اصلاً اعتقادی به جمهوریت نداشت. این را آقا هم اشاره کردند روز 14 خرداد امسال. یا عرض می‌کنم نخیر اصلاً امام بحث ولایت فقیه را به عنوان یک پشتوانه مطرح کرده بود نه به عنوان یک سیاست اداره کشور. و من گله‌مند هستم. حالا بچه بنده، به شما، دیگران، نسل جدید، اینها به هر حال تقصیری ندارند. اینها آمده‌اند در جامعه دارند با همین فضاها آشنا می‌شوند. گله من از آن عزیزانی است که از روی علم این تحریف را انجام می‌دهند. قرآن می‌گوید من بعد ما اقلوه. می‌گوید بعضی از یهود تحریف می‌کردند بعد از اینکه می‌فهمیدند دارند چکار می‌کنند. آن کسانی که امروز در نوشته‌هایشان، در حرف‌هایشان، یک وقت حالا عرض کردم یک کسی در خیابان شوخی می‌کند نسبت به حکومت شاه یا خودش هم می‌داند که آقا قصه چیست. اما واقعاً یک مطالعه‌ای کنند، یک بررسی بکنند وضع اقتصادی کشور را، وضع سیاسی کشور را، وضع رفاهی کشور را، وضع حتی مسکن را، وضع زندگی عمومی مردم را، مسائلی که در کشور گذشته است. امروز شبکه‌هایی مستقلاً دارند از سلطنت‌طلب‌ها حمایت می‌کنند. شبکه مستقل دارند می‌دانید. مستقلاً دارند مردم را به آن دوران ارجاع می‌دهند کآن این آقایان در زندان‌هایشان انسان نکشتند، مصلح نکردند، جنایت نکردند. این همه آدم را در 17 شهریور. خود حتی همین منافقینی که الآن با اینها یک کاسه شدند، چقدر از خود اینها در زندان‌های شاه کشته شدند. خودشان ببینند چه اتفاقاتی افتاده است و جریان‌هایی که بوده است. اینها را ببینند و امام را بشناسند و در واقع این حرف اصلی من است. امروز اگر ما تجلیل می‌کنیم، امام تعطیل اعلام کردند، برای همیشه 15 خرداد را عزای عمومی اعلام کردند، حالا تصادفاً وفات ایشان و مرگ ایشان را هم با 15 خرداد همزمان شد، این اتفاقاتی بوده که در این کشور افتاده است. چقدر اینها از این کشور برده‌اند، چقدر خورده‌اند، چه مسائلی.
شریعتی: ما نه عظمت امام را شناختیم و نه عظمت انقلاب اسلامی را. حالا این مشکلات هم بهانه‌ای بود که رهبری را
رفیعی: همه عظمت رهبری است. الآن هم کسانی که بیننده برنامه ما هستند بگویند مگر الآن نمی‌شود، مگر الآن نمی‌خورند، مگر الان نمی‌برند؟ این مثل این می‌ماند که شما مثلاً وقتی دارید نقد می‌کنید حکومت مشرکین را یا ریخت و پاش‌های آنها را یا اسراف‌های آنها را یا دزدی‌های آنها را، یک کسی بگوید مگر در حکومت امیرالمؤمنین هم مثلاً زیاد بن ابی نبوده است؟ خب بوده است. در امیرالمؤمنین که عیبی نیست. علی در رأس حکومت یک امام عادل و پیشوای متقیان است. بله، در زیرمجموعه این حکومت شما منظر بن جارودی هم پیدا می‌کنید. شما در کدام حکومت... حالا ائمه ما که خیلی حکومتی نداشتند. چند سالی امیرالمؤمنین، یک مدتی امام حسن کوتاه. ولی حتی در دوران امامت‌شان. یعنی 250 سال امامت ما، من از شما سؤال می‌کنم که بحمدلله با تاریخ آشنا هستید. آیا صد درصد یاران ائمه در مسیرشان بودند؟
شریعتی: خیر.
رفیعی: و من اهل المدینه مردوا علی النفاق مالی کیست؟ آیا همه اینها که اطراف پیغمبر بودند آدم‌های سالمی بودند؟ نه، اینطور نبوده است.
شریعتی: آن نکته‌ای که دیروز رهبر معظم انقلاب خیلی دقیق و لطیف هم اشاره کردند، بحث آن صف‌بندی و جبهه‌بندی است در واقع.
رفیعی: این مهم است. یک بدنه‌ای سالم باشد. آقا شما یک راننده‌ای را گذاشته‌اید پشت این قطار، این دیزل یا این کشتی یا این اتوبوس، دارد می‌رود، آدم سالمی است، درست هم دارد می‌رود، حالا در این مسافرها پنج تا نخاله هم پیدا می‌شود.
شریعتی: که البته کم آن هم زیاد است.
رفیعی: کم آن هم زیاد است ولی نشده ریشه‌کن شود. اگر می‌خواهی هیچی نباشد ان‌شاءالله قیام امام زمان ارواحنا فداه که همه مصلح و صالح خواهند بود. این را باید دقت شود و آن اهدافی که این نماز دارد. ببینید من باز در حرم قم گفتم. امام انقلاب کرد. امام عالم است، دانشمند است، متدین است، فقیه است ولی علم غیب که ندارد. نمی‌دانست که این اتفاقات پیش می‌آید. یعنی چه؟ یعنی آن انقلابی که امام کرد اگر این موانع آقای شریعتی پیش نیامده بود، خدا می‌داند این کشور الآن در اوج اقتدار از همه جهت، حالا در نظامی و سیاسی ما هستیم. حتی اقتصادی. یعنی کل سرسبد کشورهای دنیا بود اما امام شروع نکرده، کردستان شلوغ کرد. کموله و اینها. شما یادتان هست. اگر هم یادتان نمی‌آید شنیده‌اید چقدر سر می‌بریدند. شروع نکرده صدام حمله کرد. من خودم در اردوگاهی رفتم در ایام جنگ، گفتند از 17 کشور اینجا اسیر است. کی گفته صدام با ما می‌جنگید؟ از کشورهای افریقایی ما اینجا اسیر داشتیم. بمباران شهرها. شروع نکرده از آن طرف تجزیه‌طلب‌ها شروع کردند. شروع نکرده منافقین با 17 هزار ترور شروع کردند. آن حزب جمهوری، آن دفتر ریاست جمهوری. آخه کدام نظامی با این همه هجمه می‌تواند سر پا بایستد؟ جنابعالی مثلاً ازدواج کرده‌اید، با خانمت در یک خانه‌ای می‌خواهید زندگی را شروع کنید. همان روز اول به شما دزد بزند، دو روز بعد ماشین شما را ببرند، دو سه روز بعد یک آتش‌سوزی در خانه شما اتفاق بیفتد. بعد از مثلاً هفت هشت سال ده ساب بگوییم آقا این زندگی است؟ می‌گوید آقا معجزه است. من با دزدی‌ها شروع کردم، آتش‌سوزی شروع شد، با تصادف شروع کردم، خانمم مریض شد. آقا انقلاب که پیروز شد، کردستان، جنگ، منافقین، کودتاهای متعدد، تجزیه‌طلبان، در هر کجای کشور دیگر یک جا، بعد جریان‌هایی مثل داعش، بعد این داستان تحریم. پدر ما را درآورد. شما که بالاخره آقای شریعتی ببینید تهران زندگی می‌کنید. من خودم سال 95 یا 96 بود آمدم در همین تهران برای یک عزیزی می‌خواست یک آپارتمانی تهیه کند. رفتیم یک جایی در یک بنگاهی گفتیم آقا آپارتمان، گفت: بله، این مثلاً آپارتمان هست 80 متر است. گفتم چند؟ گفت می‌شود 370 میلیون. سال 96. وضع خانه که این نبود. 370 میلیون که خودش می‌گفت آقا دو تا بردارید. دو تای آن می‌شود 70 میلیون. بله، الآن آن خانه 4 میلیارد شده است. شما یادتان هست اصلاً یک موقعی کسی از ایران خودرو ماشین نمی‌خرید. من یادم هست من خودم رفتم در یک بنگاهی ماشین گذاشته بود می‌گفت 51 ولی 48 هم می‌دهیم شما ببر. آن ماشین الآن یک میلیارد است. یک اتفاقی ایجاد شد. ما که نمی‌خواستیم اتفاق پیش بیاید. داستان تحریم‌ها، داستان برخوردها. و بعضی‌ها هم هی می‌خواهند مقصر پیدا کنند. آقا شما اگر کوتاه می‌آمدید. آقا در برجام کوتاه آمدند. مگر ننشست با وزیر خارجه وقت آمریکا وزیر خارجه ما سر یک میز، گفتند، خندیدند، رفتند، آمدند، همه دور هم جمع شدند و عکس یادگاری گرفتند. نگذاشتند یعنی این کشور با این... من همه حرفم این است. خدا شاهد است من نه در این نظام مسئولیتی دارم و نه پستی دارم. من یک سخنران هستم، یک روضه‌خوان ابا‌عبدالله هستم، افتخار هم می‌کنم ولی خدا می‌داند دلم می‌سوزد. این انقلاب با این همه شهید، آن 15 خردادش، آن 17 شهریورش، آن چند ده هزار در جنگ، آن عزیزانی که الآن دارند هنوز بدن‌هایشان را می‌آورند. یک خورده این مردم باید این را توجه کنند. البته مسئولین هم باید همه تلاش خود را بکنند. در تنش‌زدایی، در امیدبخشی، در ایجاد روابط حسنه. همین کاری که الآن در منطقه شده خیلی کار خوبی است. یعنی کشورهای عربی دور هم جمع شده‌اند با ایران تعهدنامه نوشته‌اند، سفارت باز کرده‌اند. همین کار با همه دنیا به تدریج باید اتفاق بیفتد. البته معنای آن استعمار شدن نیست. و جالب هم هست. ما همیشه هم اعلام کردیم. ما هیچ‌وقت نه آغازکننده بودیم و نه دنبال‌کننده بودیم. آنها جنگ را آغاز کردند، آنها برجام را پاره کردند، آنها شروع به عهد‌شکنی کردند. اینها نکته خیلی مهم است. من همه حرفم این بود که حالا انقدر طول هم کشید عذرخواهی می‌کنم.
شریعتی: نکته‌های خوبی بود. ان‌شاءالله ایران ما به حرمت خون تمام شهداء، به حرمت چشم‌انتظاری مادرانی که هنوز چشم‌انتظار هستند و بچه‌های آنها برنگشته است. با این سبقه، با این ریشه، با این پیشینه ان‌شاءالله در اوج همیشه بدرخشد و امیدوارم که مردم ما در رفاه و آسایش و آرامش باشند و این مشکلات معیشتی ان‌شاءالله با همدلی مردم، با همت و عزم مسئولین ان‌شاءالله مرتفع شود. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. مشرف شویم محضر صحیفه و دعای عاقبت‌بخیری امام سجاد.
رفیعی: این دعا، دعای یازدهم صحیفه سجادیه است. بندهایی از آن باقی مانده است که من خدمت بینندگان عزیر عرض می‌کنم.
شریعتی: ما امروز آخرین جلسه‌ای است که خدمت آقای دکتر رفیعی هستیم در این فصل. آقای دکتر عازم سفر بیت الله و حج هستند. ان‌شاءالله برای ما هم دعا می‌کنند و ان‌شاءالله نائب الزیاره خواهند بود.
رفیعی: من امروز با اتمام این بحث از محضر بینندگان خداحافظی می‌کنم ان‌شاءالله عزیز دیگری برنامه را اداره خواهند کرد. حج هم ما به عنوان تبلیغ می‌رویم به عنوان کاری. در واقع باید برویم آنجا در هتل‌ها، در مراکز، دو تا، سه تا در روز برای زائران سخنرانی داشته باشیم و ان‌شاءالله دعاگوی همه عزیزان خواهم بود. امیدوارم که هر عزیزی که برنامه را ادامه می‌دهند ان‌شاءالله بهتر از بنده اداره خواهند کرد. بند دیگری از این دعا این است: امام سجاد به خدا عرض می‌کند که خدایا اگر یک فراغی برای من پیدا شد، به قول خود ما بازنشستگی، حالا کاسب بودم، کارمند بودمف یک جای دیگر کارم تمام شد و حالا شصت سال، هفتاد سالم بود کنار نشستم. خدایا آن فراغ را فراغ سلامت قرار بده. چون بعضی‌ها بازنشست که می‌شوند اول مریضی آنها است. تازه اول گرفتاری آنها است. یک کاری کن خدایا آن فراغ، فراغ سلامت باشد. بتوانم قشنگ حرم بروم، زیارت بروم، حال من خوب باشد. اینطور نباشد که فراعت من از کار منجر به بیماری و این مسائل شود. و خدایا یک کاری کن این دو فرشته‌ای که برای من گذاشتی، یکی باید سیئات را بنویسد و یکی هم باید حسنات را. آنکه وقتی من از دنیا می‌روم اینها دیگر می‌روند. کارشان تمام است. آنی که سیئات را می‌نوشته خیلی غصه بخورد. بگوید من هیچی ننوشتم، بیکار بیکار بودم. سفید سفید. و آنی که حسنات را می‌نویسد مسرور باشد. بگوید خدایا من دارم می‌آیم با یک پرونده پر از اعمال خوب. خیلی دعای قشنگی است. «فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً» خدایا اگر فراغتی برای ما مقدر کردی، حالا لازم نیست بازنشستگی هم باشد. نه، الآن مثلاً در اوج درس خواندن و کار و تلاش، پنج روز مرخصی پیدا کردی. می‌خواهی استراحت کنی. «فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَةٍ» این بازنشستگی فراغت باشد. بیکاری سلامت باشد. «لَا تُدْرِكُنَا فِيهِ تَبِعَةٌ» یک مرزی گیر ما نیفتد بگوییم خب حالا اگر بیکار شدیم می‌رویم معالجه می‌کنیم. نه، بیکار شدیم می‌رویم زیارت، می‌رویم نماز، می‌رویم به فامیل سر می‌زنیم. «وَ لَا تَلْحَقُنَا فِيهِ سَأْمَةٌ» خدایا یک کاری کن که سختی و بیماری در این ایام برای ما حاصل نشود. آن جمله‌ای که گفتم این است. «حَتَّى يَنْصَرِفَ عَنَّا كُتَّابُ السَّيِّئَاتِ بِصَحِيفَةٍ خَالِيَةٍ مِنْ ذِكْرِ سَيِّئَاتِنَا» خدایا یک کاری کن این فرشته نویسنده اعمال بد وقتی می‌رود این سفید سفید باشد. از ما هیچی کار ننویسد یعنی من اصلاً کار بد انجام نداده باشد. «وَ يَتَوَلَّى كُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِينَ» آنی که خوبی‌ها را نوشته شاد «بِمَا كَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا» بگوید من یک لحظه هم بیکار نبودم. این یا ذکر می‌گفت یا نماز می‌خواند یا کار خیر می‌کرد یا کار مردم را راه می‌انداخت. من هی دارم همینطور می‌نویسم. مثل بعضی از این مسابقات دیده‌اید که کشتی‌ها هست، یک علامتی آنجا می‌گذارد، هی می‌بینی شماره این آقا دارد بالا می‌رود. دو، پنج، هشت. آن صفر. یک کاری کن آن سیئاتی صفر باشد، این حسناتی کنتور بیندازد. این هم یک بخش. بخش دیگری آن این است. خدایا ما یک روزی می‌میریم، حیات ما تمام می‌شود، عمر ما سپری می‌شود و دعوت تو را اجابت می‌کنیم. عزیزان بیننده می‌دانید مرگ واقعیتی است که حتی منکرین خدا هم منکر آن نبوده‌اند. یعنی فرعون که می‌گفت من خدا هستم برای خودش قبر می‌ساخت. پس مرگ یک واقعیت غیرقابل انکار است. فکر نمی‌کنم شما الآن در این عالم کسی را داشته باشید که بگوید ما نمی‌میریم. ممکن است منکر قیامت باشد. قرآن هم می‌گوید. می‌گفتند دهر ما را می‌میراند. ممکن است منکر خدا هم باشند ولی مرگ واقعی است. کل من علیها فانی. حالا امام سجاد می‌گوید خدایا یک کاری کن آن روزی که این عمر ما تمام می‌شود و ما داریم از این عالم می‌رویم، یک جوری باشد که با آبرو برویم. همان بحث عاقبت‌بخیری که الآن بحث ما است. «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَيَّامُ حَيَاتِنَا» وقتی ایام حیات ما منقضی می‌شود «وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا» آن عمر ما به سر می‌آید. حالا هر چه هست. برای هر کی هر چقدر نوشته‌اند. «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُكَ» آن دعوت تو یعنی مرگ ما را به خودش می‌خواند که «الَّتِي لَا بُدَّ مِنْهَا» قابل انکار هم نیست. «وَ مِنْ إِجَابَتِهَا» خدایا آن زمان ما دو سه کار دل‌مان می‌خواهد انجام شود. یک، «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» درود بفرست بر پیامبر و آل او. البته این نکته دارد. اینجا این صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ را روایت داریم. هر دعایی که می‌کنید قبل از آن یک صلوات بگویید که دعای شما به اجابت برسد. «وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِي عَلَيْنَا كَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً» آن آخرین چیزی که این فرشته از ما می‌نویسد توبه مقبول باشد. یعنی خدایا این پاک پاک دارد می‌رود و هیچی
شریعتی: اگر هم سیاهی‌ای هست سفید باشد.
رفیعی: «لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ» هیچ معصیتی دیگر بعد آن، نه اینکه توبه کرده باشیم بعدش یک دروغی، یک چیزی در آن باشد. هیچی دیگر. «وَ لَا مَعْصِيَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا» یعنی به قول جنابعالی سفید سفید، پاک پاک. این خیلی نکته مهمی است. روزهای قبل هم من اشاره کردم روایت داریم: «ان الله اذا اراد بعبد خیرا» خدا بخواهد به بنده‌ای لطف کند «طهره قبل موته» قبل از مرگ او را پاکیزه می‌کند. حالا 15 خرداد پیش آمد، قبلاً هم عرض کردیم یادی کنیم از طیب حاج رضایی. حاج طیب. شهید 15 خرداد است. خیلی مهم است که پایان کار و فرجام کار انسان با یک توبه مقبول برود. همین‌جا به بینندگان عزیز توصیه می‌کنم که هر شب با استغفار بخوانید. استغفر الله ربی و اتوب الیه. با استغفار بخوابید. توصیه پیامبر به حضرت زهرا (س) است. همیشه سعی کنید. آقا انسان است آمد و شب بلند نشد. خدا در قرآن می‌فرماید جان بسیاری از آدم‌ها را در خواب می‌گیریم. یعنی اطرافیان او هم متوجه نمی‌شوند. چقدر خوب است که همه عزیزان ما همیشه یک وصیت‌نامه مکتوبی داشته باشند. وصیت‌نامه ترس ندارد. وصیت‌نامه یک شفافیت است. بعضی‌ها می‌گویند مکه می‌رویم وصیت‌نامه بنویسی. نه، آقا بنده به این آقا بدهکار هستم، به این آقا بدهکار هستم. این مسئله را دارم. انقدر نماز دارم. چه اشکالی دارد؟ یک چیز روشن و روان. این را که عرض می‌کنم من خودم از نوجوانی و جوانی وصیت‌نامه داشتم. خیلی هم خوب است. انسان بداند که به هر حال اطرافیان اذیت نشوند. حتی اگیر چیزهای کوچکی هم هست. لازم نیست بگوییم آقا ما که چیزی نداریم. باشد. همین چیزهای اندک در واقع این شفافیت در آن باشد. نکته بعدی‌ای که در واقع این دعا با این بخش تمام می‌شود، «وَ لَا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ» این خیلی مهم است. خدایا ما از دنیا رفتیم. تا روز مرگ ما هم تو ستار العیوبی کردی و کسی نفهمید ما چکاره هستیم. همه هم گفتند خدا رحمتش کند، خدا او را بیمرزد. بالاخره دفن کردند و تمام شد و سر قبل هم آمدند و حالا قیامت شد. خدایا این پرده کنار نرود. «فَلَا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَاد» اشهاد یعنی روز شهادها، گواه‌ها. چون شهادت‌های مختلفی داریم. روز قیامت روز شهید نیست. یوم الاشهاد است. خدا، ملائکه، پیامبر، امام، زمین، زمان، قبلاً هم عرض کردم شهادت می‌دهند. خدایا بر رئوس اشهاد این سَتر تو کنار نرود. یعنی آنجا هم زن و بچه من، اطرافیان من نفهمند که من کار زشتی مرتکب شدم. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» که باطن‌ها آشکار می‌شود. البته من یک جمله‌ای هم اینجا اضافه کنم. و آن اینکه ما در دعای کمیل هم می‌خوانیم اللهم غفرلی ذنوب التی تحتک الاثم. ممکن است ستاریت خدا در این دنیا از بین برود. البته ستاریت از بین نمی‌رود. ستاریت سر جای خودش هست. ممکن است این پرده در دنیا کنار برود. تحتک الاثم. لذا آقایی است به نام ابوخالد کابلی. این روایت خیلی زیبا است. در بحار است. جلد 73 اگر اشتباه نکنم. می‌گوید من خدمت امام سجاد رسیدم، امام این گناهانی که باعث می‌شود تحبس الدعاء، تغیر النعم، اینها را برای من توضیح دادند. یکی از این بود. فرمودند می‌دانی چه گناهانی تحتک الاثم. آبروی آدم را در دنیا می‌برد؟ امام توضیح دادند. فرمودند شرب الخمر. شرب خمر. متأسفانه گاهی گوشه و کنار انسان می‌شنود در بعضی از مجالس، بعضی عروسی‌ها، بعضی... آقایان خیلی مواظب باشند. عزیزان ما مواظب باشند. زندگی‌های خود را با گناه شروع نکند. برکت از زندگی‌های آنها سلب می‌شود. حکمت دارد. اگر خدا فرموده شما انگور بخور. آقا چه فرقی می‌کند؟ یک دلیلی داشته که فرموده شرب خمر نکن. عقل را ذائل می‌کند. برکت را از زندگی انسان می‌‌گیرد. تمام محرمات و حلال‌های الهی روی حکمت است والّا خود این انگور را می‌شود بخوری، آب انگور را می‌شود بخوری. به اشکال مختلفی می‌شود. ولی وقتی آن را تبدیل به خمر می‌کنی، خود غربی‌ها هم که در کشورهای آنها شرب خمر مجاز است به شارب خمر اجازه نمی‌دهند پشت ماشین بنشیند، اجازه نمی‌دهند در هیأت دولت شارب خمر بیاید تصمیم‌گیری کند. اجازه نمی‌دهند قاضی با شرب خمر بیاید قضاوت کند. پس معلوم است که یک اشکالی در کار است. بنده دیده‌ام در بعضی از کشورها می‌آیند راننده را متوقف می‌کنند دستگاه می‌گذارند اگر شرب خمر کرده باشد به او اجازه رانندگی نمی‌دهند. فرمود یکی از گناهانی که آبروی انسان را می‌برد شرب خمر است. دوم فرمودند قمار. قماربازی. چرا در اسلام قماربازی حرام است؟ به دلیل اینکه یک انسانی بی‌سرمایه می‌شود، بیچاره می‌شود به خاطر یک بازی. و الّا بازی که در اسلام عیب ندارد. شما بنشین دو ساعت بازی کن، سه ساعت بازی کن. بازی‌های مختلف سنتی، غیرسنتی. اما وقتی تبدیل به قمار می‌شود، رسول خدا رد می‌شدند دیدند دو نفر دارند قمار می‌کنند. یکی از اینها خانه‌اش را باخت. در قمار دوم باغش را باخت. در قمار سوم دام و کنیزها را باخت. در مرحله سوم گفت که یک بار دیگر قمار کنیم. آن آقا گفت که چیزی نداری که. گفت خودم. اگر این بار باختم من غلام شما می‌شود. گفت باشد. این بار هم باخت. پیغمبر اشک ریخت. هنوز پیغمبر نشده بود. گفت خدایا من را مبعوث کن جلوی اینها را بگیرم. یک ثروتمندی فقیر شد. یک حری عبد است. یک نام‌آوری به نام و نشان شد. یک خوشبختی بدبخت شد سر چهار تا... حالا نمی‌دانم با چی قمار می‌کردند. الآن قمارخانه‌های رسمی در غرب است. این خیلی مهم است. یکی شرب خمر و یکی قمار. سوم داریم روابط جنسی حرام. اگر جامعه‌ای به جای ازدواج، به جای تشکیل خانواده، به جای لستکنوا الیها، به جای یک همسری که با هم انس بگیرند، رفت سراغ ولنگاری شهوانی. دیگر خدا هم تحتک الاثم. اگر فردا آبروی او رفت، فیلم او پخش شد، خودش زمینه‌اش را فراهم کرده است. اگر فردا این خانم علیه او اقامه دعوا کرد و مسائلی که هست. یا حتی خود او پرده‌دری کرد. چهارم داریم کار لغو و بیهوده. تمسخر، دست انداختن. اینها گناهانی است که تحتک الاثم. گناهانی است که باعث می‌شود... من چند تا از آنها را اشاره کردم. در این فرمایش نورانی می‌گوید: «وَ لَا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ يَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِكَ» در آن روزی که اخبار عباد را تو آشکار کردی. شما اشاره کردید یوم تبلی السرائر. دعای یازدهم صحیفه با این جمله تمام می‌شود. «إِنَّكَ رَحِيمٌ بِمَنْ دَعَاكَ» خدایا ما البته می‌دانیم تو به هر کسی که تو را بخواند رحیم هستی «وَ مُسْتَجِيبٌ لِمَنْ نَادَاكَ» و هر کسی تو را ندا بزند پاسخ او را خواهی داد. با این جمله عرضم را تمام کنم. اینکه در روایات ما، در آیات ما، توصیه به تقوا، ترک گناه، ایمان، خوب بودن، حلال خوردن، به هم خدمت کردن، اینها اموری است که دنیای ما را اصلاح می‌کند. من اصلاً به آخرت کاری ندارم. دین برای اصلاح دنیا آمده است نه فقط برای اصلاح آخرت. اصلاح آخرت نتیجه دینداری است والّا دین آمده به شما بگوید آقای عزیز مواظب ولنگاری شهوانی باش. مواظب روابطت با دیگران باش. به کسی ظلم نکن، مال مردم را نخور. کسی زمین خورد دست او را بگیر. بار از روی دوش مردم کن، تشکر از خدا کن. خواهش من این است که عزیزان جوان ما که بیننده ما هستند، یکبار روی مضامین دینی بنشینند فکر کنند. ببینند کجای این مضامین به ضرر آنها است. اینها به نفع بشر است. ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق عنایت بفرماید.
شریعتی: ان‌شاءالله.

  صفحه 326. آیات مبارکه سوره انبیاء.