اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-10-19 -حجت الاسلام و المسلمین رفیعی-ترجیح باطل بر حق (شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه)

شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها و آقایان سلام به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. انشاءالله هر کجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. بهترین‌ها را مثل همیشه از قادر متعال برای شما مسئلت می‌کنم به همه شنوندگان خوبی که از رادیو معارف صدای ما را می‌شنوند، دوستانی که تکرار برنامه را می‌بینند، ببیننده‌های شبکه جهانی ولایت و همین طور همه ناشنواهای عزیز که جمعه‌ها صبح ساعت هشت صبح قرار ما با آنهاست در شبکه محترم افق، به آقای دکتر رفیعی هم سلام می‌کنم سلام علیکم خیلی خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام رفیعی:‌ بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز، انشاءالله همیشه خوش باشید و همه عزیزانمان انشاءالله دلشان شاد باشد.
شریعتی:‌ ایام ایامی است که منسوب به حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه، این ایام را به همه بانوان این سرزمین، به همه مادران به صورت ویژه و مخصوص تبریک می‌گویم، انشاءالله همه مان زیر سایه چادر حضرت زهرا عاقبت به خیر باشیم و سعادتمند. با دل و جان خدمت شما هستیم و بحث شما را می‌شنویم.
حجت الاسلام رفیعی:‌ بنده هم پیشاپیش تبریک عرض می‌کنم میلاد با سعادت صدیقه طاهره سلام الله علیها را و گرامی می‌داریم روز مادر، روز زن و انشاءالله آقایان آماده باشند هم هدیه برای همسرانشان هم مادرانشان،
شریعتی:‌ خانم‌ها آماده برای روز پدر و روز مرد
حجت الاسلام رفیعی:‌ آن آمادگیش هست خیلی مشکلی ندارد، چون مال ما خیلی پرهزینه نیست، من قبل از ورود به بحث چون امروز نوزدهم دیماه است سالروز قیام مردم قم چون جوانترها ممکن است، ما خودمان برایمان خیلی اینها جا افتاده است وقتی می‌گوییم از کنارش رد می‌شویم، شاید بعضی بینندگان ندانند داستان چی بوده، من عرض می‌کنم حضرت امام در نجف به سر می‌بردند، حدود سیزده سال تبعید بودند آنجا، سیزده سال کامل بعد از اینکه از ترکیه ایشان آمدند بعد از یازده ماه که آنجا بودند آوردند نجف. در هفدهم دیماه پنجاه و شش روزنامه اطلاعات یک مقاله‌ای زد راجع استعمار و در آن مقاله توهینی به حضرت امام رهبر کبیر انقلاب داشتند، امام آن موقع هنوز انقلاب شکل نگرفته بود به صورت رسمی درس می‌گفتند در نجف و در آنجا بودند، توهین کرد، توهین که کرد بلافاصله علما و مردم و مخصوصاً خانم‌ها، بازاریان حوزویان مراجع در قم عکس العمل نشان دادند و از هیجدهم دیماه قم شلوغ شد. من یادم است آقای شریعتی دوازده سال یا سیزده سالم بود و صدای تیر می‌آمد هلی کوپتر بالای قم می‌آمد، والده مان می‌گفت زود برویم خانه خطر دارد، هیجدهم شلوغ شد و کشید به نوزدهم، نوزدهم جمعیت انبوهی چند هزار جمعیت در خیابان‌های قم و میدان آستانه جمع شدند که رژیم شروع به مقابله کرد و آن روز تعدادی کشته شدند یعنی شهید شدند، شش نفر خود روزنامه اطلاعات اعلام کرد شش نفر، تعداد شاید بیشتر بود، به هر حال آغاز انقلاب شد به عنوان جسارت به یک رهبر دینی، فحاشی و ناسزاگویی به عنوان مرجع دینی، جالب است الان بعد از گذشت بیش از چهل و چند سال دوباره این اتفاق در آن نشریه فرانسوی تکرار شده به ساحت مرجعیت و به ساحت علما و بزرگان و شخصیت‌های ما، بهر حال جالب است نوزده دی که تمام شد تعدادی از بزرگان و شخصیت‌ها مثلاً من یادم است بعضی‌هایشان را به جاهای مختلفی به هرمزگان، به سیستان به گیلان جاهای مختلفی تبعید کردند از جمله کسانی که در آن موقع بعد ازآن تبعید شد آیت الله العظمی مکارم بودند، مرحوم آیت الله خزعلی بودند مرحوم آیت الله یزدی بودند اینها را همه را تبعید کردند به جاهای مختلفی تبعید کردند و قیام تعطیل نشد، درست نوزدهم دیمانه اتفاق افتاد بیست و نه بهمن تبریز چهلم برای قم گرفتند و بعد در یزد همینطور ادامه پیدا کرد، همان موقع انقلاب شکل گرفت یک سال و خرده‌ای بعد پیروز شد، در واقع این یک انقلاب مردمی بود، همه مردم برخاسته بودند همه اقشار، یک انقلاب در دفاع از ارزش‌ها بود، یک انقلاب در دفاع از حریم و شخصیت مرجعیت بود، یک انقلاب در مبارزه با ستم و ظلم و تبعیض و در واقع دفاع از اسلام بود، این خیلی نکته مهمی است ممکن است ما در واقع جریان‌های مختلفی هر زمان در جوامع داشته باشیم اما انگیزه را باید ببینیم چیست، انگیزه این اتفاق دفاع از اسلام بود، دفاع از دین بود، در شعارها ناسزا و فحاشی و خدای نکرده توهین نبود، شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی، شعارهای وزین و سنگینی بود، امروز هم به رسم هر ساله مردم قم خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدند و ایشان هم تأکید کردند بر اینکه دشمن روی نقاط قوت ما دارد دست می‌گذارد، من یک وقتی می‌خواهم آقای شریعتی را خراب کنم می‌گردم ببینم چه چیزهایی ایشان را بالا برده، همانها را نشانه بگیرم و از همانجا ضربه بزنم همانها را، دشمن امروز نقاط قوت ما را نشانه رفته، یکی از آن نقاط قوت که همیشه ما به آن افتخار می‌کردیم، حالا هم افتخار می‌کنیم امنیت ماست، این امنیت را نشانه رفته یکی از نقاط قوت جامعه ما مردم سالاری به عبارت دیگر نظر مردم در امور هست یکی از نقاط قوت طبیعتاً اتحاد و انسجام با هم بودن البته به هیچ وجه معنای حرف‌های من امروز در آغاز این برنامه در توضیح قیام نوزدهم دی و این نکاتی که گفتم نادیده گرفتن نقاط ضعف نیست، همیشه نقاط ضعف در همه جوامع بوده و جامعه ما هم نقاط ضعفی را دارد باید مسئولین تلاش کنند، مخصوصاً من گاهی آقای شریعتی با خودم فکر می‌کنم می‌گویم این نظام حضور خانم‌ها در دانشگاه‌ها، در صحنه، در مسئولیت، تلاشی که شده برای آبادی شهرها، امکاناتی که هست، همدلی که با هم دارند مراسماتی که داریم، اربعین عرفه با هم بودن، گاهی فکر می‌کنم غصه می‌خورم، می‌گویم خدایا ببین این کشور از همه جهات بحمدلله تو به آن لطف داشتی، مردم خوب در صحنه  متدین، علاقمند به هم یکی زمین می‌خورد پنجاه نفر جمع می‌شوند من دیدم در بعضی کشورها کسی نمی ایستد ببیند چی شده، مردم نجیب فقط نقطه ضعفی که باید روی آن یک فکری بشود مسائل اقتصادی است همه این را قبول دارند این بی-ثباتی که بدتر از گرانی است، من دعا می‌کنم یکی دو روز قبل مشرف بودم کربلا آنجا خیلی زیر قبه دعا کردم از ته دل دعا کردم، خدایا خودت مشکل اقتصادی و بی ثباتی را در این کشور حل کند، مسئولین هم تلاش کنند حل بشود، این انسجام انشاءالله حفظ بشود.
شریعتی:‌ انشاءالله خیلی مقدمه خوبی بود خیلی متشکرم ما دعای هشتم صحیفه نورانی سجادیه را با آقای دکتر حجت الاسلام رفیعی شروع کردیم امام سجاد  به بعضی رذایل اخلاقی اشاره می‌کنند و از آنها به خدای متعال پناه می‌برند، فکر می‌کنم دوازده موردش را گفتید امروز سیزدهمی انشاءالله،
حجت الاسلام رفیعی:‌ ببینید این چهل و چهار بیماری که در این دعای هشتم آمده خوب تا حالا هر چی گفتیم تقریباً موارد اخلاقی بود یعنی نقاط منفی اخلاقی مثل حسادت، مثل حرص، غضب اینها بود اینها را بحث می‌کردیم اینها مختلف است الان برخیش جنبه‌های اجتماعی هم می‌رود. یکی از آن بیماری هایی که امام سجاد به خدا پناه می‌برند، خیلی هم مهم است همه مان درگیریم تقریباً با آن می‌گویند خدایا اللهم انی اعوذ بک اولش آمده، خدایا من پناه می‌برم به تو از چی من ایثار الباطل علی الحق من باطل را بر حق ترجیح بدهم، خیلی بد است شما یک جایی باطل را بر حق ترجیح بدهید. مثال ساده یک جایی تصادفی شده شما بدانی این ماشین درست می‌گوید آن ماشین نادرست، شما آنی که نادرست می‌گوید برای اینکه درست می‌گوید مقدم کنید می‌شود ایثار الباطل علی الحق من مثال‌های دم دستی می‌زنم، یک مسابقه‌ای برگزار شده، دو نفر شرکت کردند این نفر شماره یک که باید برنده بشود حق هم با این است آن یکی باید دو بشود، شما به ملاحظات شخصی، کشوری، سیاسی، بیا این دو را بگذار یک و یک را بگذاری دو، ترجیح بدهی آن را بر اینکه، حق را در واقع نادیده گرفتن، در یک مدرسه ای، در یک آزمونی این آقا قبول شده، امتیاز آورده رتبه اش چهل است، آن یکی سی و پنج بوده، اما شما این را رد کنی به ملاحظاتی آن را بر این ترجیح بدهی. خیلی نمونه دارد در جامعه ایثار باطل بر حق، از یک تیم بازی بگیرید تا یک معلم که در مدرسه هست، تا یک پلیسی که بیاید نظر بدهد تصادف، تا یک قاضی که در دادگاه خیلی مهم است بخواهد نظر بدهد تا در مسائل کلان اعتقادی، این ترجیح باطل بر حق در اعتقادات هست، در مسائل اقتصادی هست، در مسائل ورزشی هست، در مسائل اجتماعی هست، لازمه اینکه انسان باطل را بر حق ترجیح ندهد یک نکته مهم است این که اول حق و باطل را بشناسیم  طبیعتاً وقتی حضرت می‌گوید باطل را بر حق کسی ترجیح بدهد این اشتباه است، باید به خدا پناه برد کسی است که باطل را می‌شناسد و حق هم می‌شناسد. یعنی می‌آید در چهره پیغمبر می‌ایستد ابوجهل می‌گوید انی اعلم انه حق، من می‌دانم ایشان حق است ولی علی رغم اینکه می‌دانم حق است با او مبارزه می‌کنم، می‌آید خدمت پیغمبر می‌گوید من می‌دانم غدیر حق است، شما به دستور خدا انتخاب کردید اما عذاب حاضرم بشوم زیر بار امیر المومنین می‌روم سئل سائل بعذاب واقع می‌دانید چی می‌خواهم عرض کنم یک وقت شما می‌گویی آقا اشتباه شد، من می‌خواستم این را اعلام کنم آن اعلام شد، حق را می‌فهمید، ولی روی باطل خودت پافشاری می‌کنی حق را می‌فهمی بر باطل خودت پافشاری می‌کنی، مثلاً در کربلا دارد یک وقتی عمر سعد به بعضی که اطرافش بودند، گفت بروید ببینید امام حسین می‌خواهد چکار کند، بپرسید تصمیمش چیست، هنوز به عاشورا مانده بود شاید دو سه روزی، به هر کسی می‌گفت شما برو می‌گفت من نمی‌‌‌‌‌‌روم، می‌گفت برای چی نمی‌‌‌‌‌‌روی گفت برای اینکه خودم نامه نوشتم، این می‌فهمد کارش اشتباه است باطل است، شما برو من که چند تا نوشتم من خودم نامه را بردم، لذا حر وقتی آمد روز عاشورا میدان گفت مادر به عزایتان بنشینید امک الحبل، شما خودتان نامه نوشتید، خودتان هم صف آرایی کردید لذا من دو سه تا نکته کلیدی می‌خواهم عرض کنم، نکته اول اینکه حق چیست و باطل چیست، تشخیصش خیلی مهم است از بالا هم شروع می‌کنیم، مثلاً عده‌ای بت می‌پرستند، عده‌ای خدا، کدام باطل است کدام حق، عده‌ای به نبوت رسول خدا معتقدند عده‌ای می‌گویند نه ما همان مثلاً یهود، پیغمبر خودمان که قبلاً بوده عقاید خودمان نمی‌‌‌‌‌‌پذیریم اینها درست می‌گویند یا اینها، کدام حق است، کدام باطل، بیایید در مسئله ولایت ما الان طرفدار جریان غدیریم و امامت امیر المومنین، جریانی هم می‌گویند نه این قصه اگر واقع شده، طبقش عمل نشده، پس امامت را کنار می‌زنند و طبیعتاً جانشینی پیامبر را برای حضرت امیر نمی‌‌‌‌‌‌پذیرند، کدام حق است کدام باطل است خوب اینها را از اعتقادات شروع کردند،
شریعتی:‌ یک جاهایی خیلی سخت است.
حجت الاسلام رفیعی:‌ خیلی مشکل است مخصوصاً آنجایی که جریان حق و باطل به هم شباهت پیدا می‌کند فضا غبارآلود می‌شود، خاکستری می‌شود آن اسمش می‌شود فتنه، مثل جمل، جمل طرف صریحاً به حضرت امیر می‌گفت من نمی‌‌‌‌‌‌دانم حق با کیه، چون هم شما داماد پیغمبرید هم آن آقا پسر عمه پیغمبر است، هم شما فامیل هستید هم آن طرف فامیل است، هم این طرف صحابی است هم آن طرف صحابی، حالا یک مثال زیبایی قرآن دارد من این مثال را خدمت بینندگان عرض کنم. می‌دانید یکی از روش‌های قرآن بیان مسائل با مثل هست، و خودش خدا می‌فرماید. می‌فرماید: کذلک یضرب الله الامثال. ما مثل زیاد می‌زنیم، مثل غیر از داستان است داستان واقعی است اما یک وقت مثل می‌زند می‌فرماید که سوره رعد آیه هفده أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها ترجمه اش را عرض می‌کنم، وقتی باران می‌بارد، دعا می‌کنیم باران زیاد ببارد رودخانه‌ها، گودال‌ها پر از آب می‌شود. می‌بینید یک خرده باران زیاد می‌شود به قول هواشناسی نارنجی می‌شود اوضاع سیل راه می‌افتد، قرآن می‌گوید وقتی این آب روان می‌افتد در این گودال‌ها و جاری می‌شود، آب وقتی از آسمان می‌آید که کف ندارد، خالص است، آب است، باران خودش که کف ندارد، وقتی می‌آید جاری که می‌شود یک کف‌هایی روی آب پیدا می‌شود، قرآن می‌گوید آن کف باطل است آن آب حق است، حالا از این مثل چند تا نکته می‌شود استفاده کرد یک حق واقعیت است و باطل پندار، یعنی ما یک حق بیشتر نداریم. ببینید گاهی ممکن است شما سوال کنید حق چیست، باطل چیست. حق یعنی واقع، باطل یعنی خلاف واقع، بارها مثال زدیم الان یک کسی بگوید تابستان است این باطل است، بگوید زمستان است حق است، بگوید الان شب است این باطل است بگوید روز است حق است، صدق و کذب، پس طبق این آیه شریفه حق حقیقت است واقعیت، باطل پندار است، نکته دوم اینکه حق سودمند است و باطل اثری ندارد. آب به درد می‌خورد پشت سد می‌رود، کف به چه دردی می‌خورد. نکته سوم این که حق آرام است، این آبی که دارد می‌رود سروصدا ندارد، این کف خودش را نشان می‌دهد، باطل جنجالی است، خودش را، نکته بسیار مهمتر اینکه باطل در پرتو حق می‌آید اگر پیغمبری حقی نباشد باطل نمی‌‌‌‌‌‌آید در کنارش یک چیز درست کند، اگر خدایی نباشد بت درست نمی‌‌‌‌‌‌شود. شیر هست که شما در کنارش پستانک درست می‌کنید یعنی بچه می‌خواهد شیر بمکد شما به جایش به او پلاستیک می‌دهید.
شریعتی:‌ در واقع یک چیز اصلی هست  که تقلبیش را درست می‌کنند.
حجت الاسلام رفیعی:‌ من نوشتم اینجا باطل مدیون حق است و نکته دیگر این است که در واقع این کفی که روی آب است اگر مثلاً پنجاه متر، صد متر، هزار متر هر چقدر رودخانه بزرگ باشد، بعضی رودخانه‌ها دیدید خیلی طولانی است این کف هست، یعنی هر کجا حق هست باطل هم در کنارش جولان دارد با این مقدمه‌ای که من عرض کردم دو سه تا نکته منظم بهر حال دسته بندی شده ارائه کنیم. یک ممکن است الان مخاطبین ما بگویند ما مسلمانیم، قرآن هم قبول داریم شما به ما بگویید از نظر قرآن حق چیست، بعضی مصادیق حق خیلی روشن است شما هم فرمودید، قرآن می‌گوید یک خدا حق است، ذلک بان الله هو الحق، پس اگر کسی رفت دنبال پرستش بت این مطمئن باشید باطل است، تشخیص این که حق است، این که خود خدا در قرآن دارد می‌گوید قرآن هم مال خودش است، معلوم است می‌گوید حق است مثل اینکه شما تیم خودت را تعریف می‌کنی، نه خدا می‌گوید اگر به فطرت و عقلتان هم مراجعه کنید این را متوجه می‌شوید که نمی‌‌‌‌‌‌تواند خالق شما سنگ و چوب باشد نمی‌‌‌‌‌‌توانید شما بی ریشه باشید بگویید مثل لائیک‌ها که می‌گویند ما همینطوری آمدیم تصادفی، این فطرت بیدار و وجدان آگاه می‌خواهد یکی از مصادیق حق خداست، لذا بینندگان عزیز عرض می‌کنم در بحث حق و باطل بدانید آنچه خدا می‌گوید حق است منتها باید پیدا کنیم که خدا چی می‌گوید ممکن است دروغی به خدا نسبت بدهند. پس یک مصداق حق خداست، دوم هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق، پیغمبر گرامی اسلام هم حق است، خدا ایشان را به حق فرستاد انبیای الهی سوم قیامت، یکی از اسامی قیامت این است ذلک الیوم الحق، ببینید من چی عرض می‌کنم، اینها را در تلقین هم استفاده می‌کنند اشهد ان الجنه حق و نار حق و صراط حق و میزان، یکی دیگر از مصادیق حق خود کتاب است انزلنا الیک الکتاب بالحق، ببینید خدا، پیامبر عرض می‌کنم که قیامت، قرآن موضوع امامت علی مع الحق و الحق مع علی، خلقت هم روی حق است یک کسی می‌گوید خدا برای چی عالم را آفریده ممکن است سر در نیاوریم، ولی خلق الله السموات و الارض بالحق، خوب حالا که اینها روشن شد، اینها روشن شد که اینها چیه، پس اگر خدا حق است، حرفی که می‌زند حق است، اگر پیامبر حق است، حرفی که می‌زند حق است، اگر این قرآن حق است حرفی که می‌زند حق است، پس دیگر در تشخیص این حق و عمل به این حق نباید انسان تردید کند، لذا من بعضی جوانان عزیز می‌گویند چرا نماز هفده رکعت است، یک حکمتی دارد که خداوند تبارک و تعالی این نماز را هفده رکعت قرار داده، خدای تبارک و تعالی فرض کنید برای اموال خمس قرار داده، حج قرار داده ممکن است مثل قصه موسی و خضر، حضرت موسی سر در نمی‌‌‌‌‌‌آورد از کارهای خضر ولی کارهای خضر حق بود، اگر کشتی را سوراخ کرد حق بود، اگر کار دیگر، بعد که برای حضرت موسی توضیح داد متوجه شد که اینها حق بوده، لذا در مسائل اعتقادی من فعلاً روی مسائل اعتقادی دست گذاشتم و حوزه مربوط به، چون در سه محور این را بگویم اعتقادات، احکام، اخلاق، در اعتقادات و احکام در حق و باطل بودن ما تابع قرآن و سخنان الهی هستیم، بله آنجایی که تردید داریم نمی‌‌‌‌‌‌دانیم این دعا درست است یا نه می‌خواهی بخوان می‌خواهی نخوان. اما به قول بزرگان دینی ما محکمات، نماز جز محکمات است روزه جز محکمات است اینها محکمات دین است وقتی خدای تبارک و تعالی اینها را بیان می‌کند طبیعتاً‌شما باید به اینها عمل کنید، چون خدای تبارک و تعالی می‌فرماید من پیغمبر را به حق فرستادم ارسله رسوله بالهدی و دین الحق، در حوزه اخلاق هم روشن است، در حوزه اخلاق داریم خودمان بحث می‌کنیم کاملاً در حوزه اخلاق روشن است جالب است در حوزه اخلاق خود آدم تشخیص می‌دهد راستگویی حق است دروغگویی خلاف حق است، وفای به عهد، خلف وعده تقسیم کنیم، همینطور که پیش می‌رویم همه اینها کاملاً شفاف و روشن هست، لذا امام سجاد علیه السلام در این دعا می‌گوید خدایا پناه می‌برم به تو از اینکه من باطل را بر حق ترجیح بدهم، و بیایم بگویم نه خدایا تو حقی اما من تو را می‌گذارم کنار، جلوی بت پرستش می‌کنم.
شریعتی:‌ این خوب است، این واضح است درکش خیلی کار پیچیده‌ای نیست ولی یک وقت‌هایی آدم‌هایی که بر باطلشان پافشاری می‌کنند و می‌گویند این حق است، یعنی باطل را حق می‌دانند.
حجت الاسلام رفیعی:‌ من می‌خواستم برسم به همین نکته، الان تا اینجا رسیدیم به آن که می‌داند باطل است و در باطل پافشاری می‌کند بهر حال نمی‌‌‌‌‌‌پذیرد، یک داستانی خدمت شما عرض کنم بعد وارد این شاخه می‌شوم که حق و باطل در مسائل روز یک خرده مشکل می‌شود سخت می‌شود. بر طبق فرمایش شما بینندگان عزیز می‌گویند در بحث خدا و پیغمبر و معاد و قیامت اینها روشن است بحثی نداریم من یک داستانی عرض کنم، بعد وارد این عرصه خواهم شد. آقایی است به نام کعب بن سور ایشان از مفتیان شام است یعنی کسانی که برای مردم فتوا می‌داد، تفسیر قرآن می‌کرد بالاخره عالم شام است در جنگ جمل رفتند سراغش، گفتند تو، در جنگ‌ها می‌دانید یک پشتوانه علمی و حمایتی می‌خواهد فلان آقا گفته، مردم حضور پیدا می‌کنند گفتند جنگی کنیم و شما گفت با کی، گفتند با علی بن ابیطالب، گفت علی بن ابیطالب ده‌ها آیه قرآن درباره علی است خودش گفت، تعبیر سیصد تا شاید در حرف‌هایش باشد یادم نیست سیصد دویست، آیه درباره علی، امیر المومنین هو الحق است بعد هم به طور طبیعی به مسئولیت رسیده، حالا اگر شما قبول ندارید غدیر را، الان مردم جمع شدند به عنوان خلیفه ایشان را انتخاب کردند بیعت کردند، حالا شما بیعت را قبول دارید بیعت را، نص غدیر را هم قبول دارید نص، گفتند بله یک کارهایی کرد شروع کرد یواش یواش پول را گذاشتند جلویش، یک کیسه، دو کیسه، سه کیسه، یک خرده پول‌ها آمد بالا، گفت بگذار فکر کنیم ببینیم چی می‌شود و بالاخره آمد به میدان جمل،  و خودش و دو برادرش در جمل کشته شدند، امیر المومنین وقتی در جمل قدم می‌زد، در میدان رسید به جنازه کعب بن سور مسلمان است بالاخره مفسر بوده، حضرت آمدند بالای سرش ایستادند، فرمودند که تو علمت به درد لک علم لا ینفعک، علم داشتی می‌دانستی حق چی است اما به دردت نخورد، لذا شما فکر می‌کنید مثلاً در ایام عاشورا قبل از عاشورا حالا هشتم بوده حتماً هشتم یا هفتم بوده چون روزی بوده آب را بسته بودند، یک آقایی می‌گوید آمدم پیش عمر سعد گفتم آب را باز کنید آب بستن در جنگ انصاف نیست مسلم کار باطلی است، کار غلطی است بعد هم بچه‌ها چی، شما مثلاً اجازه بدهید الان جنگ‌هایی که در دنیا می‌شود یک غذایی در مقابل نفتی می‌دهند به بعضی کشورها می‌گویند اینها گرسنه نمانند یک کمکی می‌کنند شما آب را به روی بچه دو سه ساله بستید آب را باز کنید. عمر سعد یک نگاهی کرد به آن آقا گفت انی اعلم حرمه اذی اهل البیت من به خدا قسم می‌دانم حرام است اذیت کردن این خانواده، پس می‌داند اینها حق است، نمی‌‌‌‌‌‌شود گفت نادانسته، این درست است، چرا باعث می‌شود علی رغم اینکه بعضی‌ها حق را می‌شناسند جلویش بایستند، سوالی که شما کردید باطل خودشان را حق جلوه بدهند دو تا نکته است، بعضی‌ها حق و باطل را نمی‌‌‌‌‌‌دانند، جناب حر قبل از کربلا نمی‌‌‌‌‌‌داند، یک مأموریتی به او دادند راه امام حسین را بسته، دارد به طور طبیعی کارش را انجام می‌دهد اما می‌رسد به یک جایی متوجه می‌شود امام حسین حق است، آن طرف باطل است حجت تمام می‌شود. جادوگران فرعون قبل از آنی که با فرعون درگیر بشوند واقعاً نمی‌‌‌‌‌‌دانستند فکر کردند یک جادوگری روی دستشان بلند شده اینها می‌روند می‌زنند زمین نمی‌‌‌‌‌‌شود ما یک عمری اینجا ساحر بودیم حالا کس دیگری بیاید روی دست ما بلند بشود ولی وقتی آمدند دیدند نه خیر قصه سحر نیست، این یک چوب را اژدها می‌کند، واقعاً مار می‌شود، فرق می‌کند با کار اینها که یا شعبده است یا خطای در چشم است فوراً ایمان آوردند آن هم چه ایمانی بعد تهدیدشان کردند در واقع از تهدید نترسیدند، پس این مال آدمی که نکته اول حق و باطل را نمی‌‌‌‌‌‌شناسد بعد شناخت تن می‌دهد اما بعضی‌ها در شناخت حق و باطل می‌مانند مخصوصاً در همین قضایای اخیر که خودمان در کشور داشتیم الان هم هستند خیلی‌ها، واقعاً مثال‌هایی که ما زدیم از خدا و پیغمبر و قیامت شما فرمودید روشن است بله یا یک استاد ورزشی الان کنار ما نشسته، تیم دارند بازی می‌کنند می‌گوید اینها قشنگ بازی کردند آنها بد بازی کردند ما به آن اعتماد می‌کنیم اگر خودمان هم تشخیص نمی‌‌‌‌‌‌دهیم اما وقتی می‌افتیم در قصه‌ها که یک مقدار مسائل اجتماعی می‌شود به روز می‌شود سیاسی، الان مثلاً در درگیری این گروه با آن گروه حق با کیه، در قصه فرض کنید مسائل مختلفی که در کشور، در انتخابات این خیلی پیش می‌آید، جریان هشتاد و هشت، نود و هشت، جریان‌هایی که پیش می‌آید دو طرف خودشان را محق می‌دانند، آن که ادعا می‌کند من دیدم آدمی ایستاده گریه می‌کند، اشک می‌ریزد، حتماً تقلب شده، خودش را حق می‌داند می‌گوید شما دارید اشتباه می‌کنید و جریانی می‌آید می‌گوید نه، اینجا باید ملاک داشت باید به یکی اعتماد کرد، دقت می‌کنید. من به نظرم در همین برنامه این را گفتم در جمل وقتی جوانی در صفین دچار این تردید شده بود وسط میدان صفین دچار تردید شده بود و با حضرت امیر می‌جنگید.‌هاشم مرقال می‌گویند آوردند پیش عمار یاسر گفتند این را قبول داری گفت آره صحابی پیغمبر است، این جوان شاید از قدیم درک نکرده چون سنی ندارد ولی باباهایمان تعریف کردند چه آدم خوبی بوده، گفت ببین جوان این از کی حمایت می‌کند از علی، پس در همین رکاب حرکت کن. ما باید ببینیم در اتفاقاتی که می‌افتد مثلاً یک عالم دینی، یک مرجع، یک کسی که بی هوای نفس است یک آدم اینها خیلی مهم است بشود شاخص، حالا ممکن است دو طرف شاخص داشته باشند مثلاً عرض می‌کنم، باز کارش سختتر می‌شود یعنی هی بایستی فسئلوا اهل الذکر شما بروید از اهل آگاهی بپرسید، سوال کنید که داستان چیست، ببینید در همین زمان امام صادق علیه السلام که اوج فرقه‌هاست، امام صادق هم با غالب اینها مناظره و گفتگو دارد و همه خودشان را حق می‌دانند. همه طرفدارانی برای خودشان دارند. اینجا طبیعتاً باید دنبال همان شاخص گشت، عقل مراجع کرد، مراجعه به در واقع فطرت کرد، یک داستانی یادم افتاد، یک آقایی می‌گوید در زمان امام باقر من گیر کردم در حق و باطل به گونه‌ای که خیلی بد است آدم به هم می‌ریزد، دو تا بحث است یک وقتی مثلاً یک مدرسه درس خواندن حق است، نخواندن باطل است، شما دانش آموز زرنگ درسخوانی هستی نمره بیست می‌آوری من یک دانش آموز تنبلی هستم بغل دست شما، من خودم می‌دانم اشتباه می‌کنم شما هم خودت می‌دانی داری درست عمل می‌کنی ولی زیر بار شما نمی‌‌‌‌‌‌روم می‌گویم من همینم، خوب این یک بحث دیگری است هم الان در جامعه ما فرض کنید هنجار شکنی و رعایت ارزش‌ها این روشن است یک کسی که مراعات حجاب را می‌کند، این دارد رعایت می‌کند یک دستور دینی را، با کسی که مراعات نمی‌‌‌‌‌‌کند او نمی‌‌‌‌‌‌گوید حق با من است، می‌گوید آقا من نمی‌‌‌‌‌‌خواهم رعایت کنم، حالا ما بگوییم نگوییم یک بحث دیگری است بحث این است که در میان دو موضوع حجاب و بی حجابی، یک کسی که دارد حرف راست می‌زند کسی که دارد دروغ می‌گوید. یک کسی که دارد قشنگ حرف می‌زند، یک کسی فحش می‌دهد اینجا روشن است منتها جنابعالی می‌گویی من ارزش را رعایت می‌کنم من می‌گویم رعایت نمی‌‌‌‌‌‌کنم، زبان هم متوجه نمی‌‌‌‌‌‌شویم، آنجا یا قانون حرف آخر را می‌زند، بالاخره مدرسه می‌گوید من این دانش آموز را می‌خواهم شما برو بیرون، یا می‌گوید نه شما را هم تحمل می‌کنم کلاسهایمان خلوت می‌شود شما سر کلاس بنشین سیاهی لشکر باش، من آنجا را کاری ندارم من بحثم آنجایی است که آدم نمی‌‌‌‌‌‌داند قصه چیست، چون ارزش و ضد ارزش به فرمایش شما، آن که دارد فحش می‌دهد معلوم است فحش حرف درست نیست، آن که دارد به استاد ناسزا می‌گوید در کلاس معلوم است این حرف درستی نیست، آقایی است به نام حمزه بن محمد اگر اسمش را اشتباه نگویم، زمان امام باقر بوده، اصحاب امام باقر ایشان می‌گوید من در چهار تا مذهب گیر کردم، یکی زیدیه، زیدیه پیروان زید بن علی بن الحسین هستند، یعنی اینها می‌گویند ایشان امام است الان هم داریم در عالم زیدیه یکی حروریه، حروریه به خوارج می‌گویند اینها یک فرقه‌ای بودند، گروهی بودند که حضرت عل علیه السلام را باطل می‌دانستند به خاطر قضیه صفین، یکی قدریه یا جبریه، کسانی که قائل به جبر بودند در عالم و یکی هم مرجعه، مرجعه فرقه‌ای بودند می‌گفتند دلت پاک باشد عملت مهم نیست. چهار تا جریان متفاوتند، یکی زیدی مذهب یکی حروری، یکی قدری، هر کدام ساز خودشان را می‌زدند، می‌گوید از شدت ناراحتی آمدم تو خانه در را زدم به هم، بی خیال همه شان، ول کن، در خانه نشستم. دیدم در می‌زنند در را باز کردم دیدم یک کسی می‌گوید اجب یا اباجعفر، پاشو بیا امام باقر کارت دارد آن شاخصه که گفتم البته این دیگر معجزه است این یک کرامت است ممکن است برای هر کسی اتفاق نیفتد، بلند شدم آمدم، در خانه امام باقر سلام کردم، آقا یک نگاهی کردم، به کسی چیزی نگفته بودم فرمودند لا الی الزیدیه و لا الی الحروریه و لا الی الخبریه و لا الی المرجعه و الینا الینا، گفتم خدا پدرت را بیامرزد، تمام شد. یک داستان دیگر بگویم خدمت شما، آقایی است به نام عبد الله بن مغیره می‌گوید امام کاظم که از دنیا رفت، عده‌ای واقفی شدند، یعنی گفتند ما هفت تا امام بیشتر نداریم، واقفی یعنی توقف بر امام کاظم  امام رضا را قبول نکردند. خیلی خواص دچار مشکل شدند، آدم‌هایی که به نام بودند، خود این آدم آدم متدینی است، چون بعضی‌ها از داخل خانه موسی بن جعفر ترویج این تفکر را می‌کردند، تفکر واقفی بودن، می‌گوید بلند شدم آمدم مکه، چسبیدم به خانه خدا، گفت خدا خودت هدایتم کن، یک راهش این است آمدم دعا کنم، ارنی الحق، خدایا حق را به من نشان بده، در همین گریه‌های خدا به دلم انداخت بروم مدینه خدمت امام رضا، آمدم، مستقیم ایشان هم پسرش است موسی بن جعفر اولاد زیاد داشته حضرت احمد بن موسی بوده، یک عده ایشان را امام می‌دانستند که ایشان گفت نه، می‌گوید آمدم در خانه امام رضا، تا در زدم خادم در را باز کرد گفت عبد الله بن مغیره امام رضا منتظرت است، عجب ما که نگفتیم کی هستیم. تا سلام کردم آقا فرمودند که دعایت در مکه به اجابت رسید، این می‌شود کرامت، دعا کردی خدا هدایتت کن، این هدایت شد حق را تشخیص داد. من چون بحث یک مقداری مفصل است زودتر رد بشوم پس یک در تشخیص حق و باطل بعضی‌ها دچار تردید می‌شوند، باید دعا کرد به آدم‌های شاخص باید مراجعه کرد و این حق را تشخیص داد. نکته دومی که شما اشاره کردید بعضی‌ها می‌دانند حق چیست و می‌دانند باطل چیست، ولی باطل خود را حق می‌بینند و حق را باطل می‌بینند. این دیگر مشکل است، یعنی چه کند انسان، گاهی کاری نمی‌‌‌‌‌‌شود کرد، ابوجهل می‌گوید من می‌دانم پیغمبر حق است من ایشان را قبول نخواهم کرد، من اینجا یک چیزی یادداشت کردم در این کتاب هم آوردم دلایل تشخیص حق چیست، آن بحث دوم که طرف دلایل زیر بار نرفتن حق، می‌داند حق زیر بار نمی‌‌‌‌‌‌رود پنج شش عامل را نوشتم فرصت هست عرض کنم. یکیش تعصب است، تعصب نمی‌‌‌‌‌‌گذارد، ابوسفیان تعصبش نمی‌‌‌‌‌‌گذاشت والا خوب می‌دانست این بت‌ها کاری از آنها نمی‌‌‌‌‌‌آید یکی لجاجت است، آقا در لجبازی با شما بیافتم من، می‌دانم حرفت درست است ولی زیر بار نمی‌‌‌‌‌‌روم. الجوز لا رأی له، می‌دانم دروغ است یکی از همین‌ها گفته بود ما خودمان دروغ را درست کردیم، پایش ایستادیم، در قصه‌هایی که پیش آمد یادتان است سال‌های هشتاد و هشت، فرمودند آقا به این گستردگی نمی‌‌‌‌‌‌شود این اتفاقات تقلب شده باشد خود اینها آمدند با ما حرف زدند پذیرفتند ولی بیرون که می‌روند یک چیز دیگر می‌گویند من یادم است خدا رحمت کند شهید رجایی را، شهید بهشتی را، درگیری مفصلی با بنی صدر داشتند، به نظرم بنی صدر هم فوت کرد، درگیری مفصلی داشت، بعد امام گاهی اینها را می‌خواست هم بنی صدر می‌رفت پیش امام هم آقای رجایی هم آقای شهید بهشتی، فیلم هایش هست در آرشیو تلویزیون پخش کنند امام در جماران صبح زود گاهی اینها را می‌خواست اینها می‌رفتند داخل، بعد آقای شهید رجایی در خاطرات آمده امام تشر می‌زد به بنی صدر، تندی می‌کرد، معلوم بود داشت حرف بی ربطی می‌زد، ولی بیرون که می‌آمدند این به گونه‌ای مصاحبه می‌کرد یعنی کان امام از ما حمایت کرده، جنابعالی سنتان خیلی از ما کمتر است جوان هستید الحمدلله خیلی جوان‌های عزیز یادشان نمی‌‌‌‌‌‌آید در سالهای پنجاه و هشت ، پنجاه و نه در قضایای درگیری‌های حزب توده و مجاهدین و مارکسیست‌ها غوغایی بود مخصوصاً قبل از انقلاب دانشکده الهیات تهران آقای مطهری درگیر بود شدید با اینها، خیلی روزهای سختی بود مناظرات شهید بهشتی در تلویزیون یادم است مرحوم آیت الله مصباح را یادم است، بعد آقای مطهری به یکی از همین سران که اسمش را فراموش کردم در دانشگاه الهیات تهران که ایشان مروج لائیک بود می‌گفت خدا نیست، می‌گفت بیا اگر به من ثابت کردی خدا نیست من می‌شوم مروج تو، خودم تو را تبلیغ می‌کنم ولی اگر ثابت کردم هست برو زیر بار خداشناسی، گاهی اوقات لجاجت نمی‌‌‌‌‌‌گذارد این دو تا، سوم ترس، خیلی‌ها می‌ترسند، حرف نمی‌‌‌‌‌‌زنند حسان بن ثابت می‌ترسید، لذا در غدیر برای غدیر شعر گفت بعد از غدیر در سلیفه برای قصه‌های آنجا شعر گفت اینها آدم‌های ترسویی هستند گاهی عرض می‌کنم دنیاپرستی نمی‌‌‌‌‌‌گذارد منافع نمی‌‌‌‌‌‌گذارد، گاهی تقلید نمی‌‌‌‌‌‌گذارد، یک عمری است ما طرفدار این هستیم این اشتباه کرده، خیلی مهم است دعا کنیم خدا حق را به ما نشان بدهد از باطل دوری کنیم اما اگر یک جایی حق را تشخیص دادیم خدایی روی باطل پافشاری نکنیم
شریعتی:‌ جاء  الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
حجت الاسلام رفیعی:‌ البته باطل هزینه ایجاد می‌کند، زحمت ایجاد می‌کند امام حسین را می‌گیرد اینطور نیست که باطل زهوق هست، یزید هم رفت ولی هزینه ایجاد می‌کند، شهید از شما می‌گیرد، انرژی از شما می‌گیرد، جوانت را از شما می‌گیرد، خیلی مهم است من مخصوصاً به جوان‌های عزیز عرض می‌کنم در این تحلیل‌های سیاسی کی دارد حمایت می‌کند از حوادث، او که نمی‌‌‌‌‌‌آید از حق دفاع کند، معلوم است می‌خواهد ریشه این کشور را بزند، این خیلی مهم است، اگر ما یک اعتراضی داریم، یک اشکالی داریم به گرانی، به تورم، حتی عملکرد مسئولین، حتی به خیلی مسائل مربوط به نظام اما در زمین نتانیوها بازی نمی‌‌‌‌‌‌کنیم یکی از آقایان که بعضی از حرف‌ها را در حرف‌های مجازی زده بود من سه روز قبل دیدم یک جایی گفتم شما را می‌شناسم شما آدم خوبی هستید. گفت من را متهم کردند که تو با شبکه فلان، گفت من قبول ندارم من که نمی‌‌‌‌‌‌آیم در فلان شبکه صهیونیستی، گفت من نقد دارم گفتم همین را بگو مرز بکش من می‌دانم آقای شریعتی مال این کشور است مال این نظام است، پولهایش خارج از کشور نیست، نمی‌‌‌‌‌‌خواهد از کشور فرار کند، دنبال ویزاگرفتن و اقامت گرفتن نیست، مال این کشور است، توی این کشور است بله یک اشکالاتی دارد، اشکالاتش را مطرح کند و حواسمان جمع باشد اینجور آدم‌ها را ما خودمان در زمین دشمن نیاندازیم، این خیلی نکته مهمی است تأکید رهبر انقلاب از جذب حداکثری، ایشان اخیراً راجع حجاب هم همین را فرمودند، فرمودند بسیاری از این افرادی که شاید شما اینها را خوش حجاب نمی‌‌‌‌‌‌بینید تعبیر من، اهل دعا، اهل احیا، اهل استقبال خود آقا که رفته بودند بعضی از این سفرها، آن سال هم در خراسان فرمودند بجنورد، خیلی استقبال ایشان مکرر پیش خود من آمدند، خدا شاهد است اگر من عکس بگیرم آن لحظه، نشان بدهم اشک می‌ریزند می‌گویند سلام من را به رهبر انقلاب برسان خلط نکنیم سعی کنیم کمتر از زمین خودمان بگیریم در زمین دشمن بیاندازیم کمتر که نه هیچی این کار نکنیم
شریعتی:‌ بله خیلی نکته‌های خوبی بود خیلی ممنون و متشکرم و ممنونم از همراهی شما، چند نکته را سریع تذکر بدهم هم در طرح فرزندان غدیر عزیزان می‌توانند در این هفته به صورت ویژه ثبت نام بکنند، شرایط فراهم هست دوستانی که می‌خواهند مشارکت کنند در این طرح و پشتیبان و حامی مالی این طرح بسیار بزرگ بشوند، آن هم می‌توانند به کانال ما مراجعه کنند و همراه بشوند تا انشاءالله اتفاقات خوبی رقم بخورد، مادرانی که دارای پنج فرزند هستند همچنان می‌توانند ثبت نام کنند باز هم به کانال ما مراجعه کنند و زوج‌های جوانی که از میلاد حضرت زینب کبری تا میلاد حضرت زهرا الحمد الله رفتند خانه بخت و تاریخ عقدشان در این ایام است آنها هم ثبت نام بکنند که انشاءالله آن غذای تبرکی حضرت که وعده داده بودیم تقدیمشان بکنیم با شما هستیم و همراه شما، آیات را بشنوید در دقایق پایانی با احترام و افتخار همراه شما هستیم و در کنار شما             صفحه ی 179قرآن کریم

شریعتی:‌ الحمد الله صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم خیلی خیلی ارادتمندیم باید کم کم خداحافظی کنیم، نکته‌های پایانی را دکتر حجت الاسلام رفیعی بفرمایند، دعا بکنند انشاءالله از خدمت دوستانمان مرخص بشویم
حجت الاسلام رفیعی:‌ فرصت پرداختن به آیات متأسفانه نیست، عذرخواهی می‌کنم انشاءالله در برنامه‌های بعد بیشتر عرض خواهیم کرد، از روایات راجع حق هیچی نگفتیم دو تا روایت کوتاه می‌خوانم من عمل بالحق رققه هر کس به حق عمل کند ضرر نمی‌‌‌‌‌‌کند سود می‌کند دو من نصر الحق افلح، هر کسی حق را یاری کند رستگار می‌شود این پلکان دیدید وقتی پایمان را می‌گذاریم هی پله بعدی پله بعدی می‌رویم و در سراشیبی وقتی دره‌ای سقوط می‌کنیم، کم کم پایین می‌رویم حق و باطل اینطور است اگر یک جا از حق دفاع کردیم می‌رویم بالاتر، دوباره می‌رویم بالاتر ولی برعکس اگر پا روی حق گذاشتیم و سقوط کردیم هی می‌رویم پایین و از هدایت الهی محروم می‌شویم انشاءالله همواره از حق دفاع کنیم، اولاً از خدا بخواهیم حق را به ما نشان بدهیم، اگر تشخیص دادیم لجاجت نکنیم و دعا هم کنیم که همانطور که خدا وعده داده در قرآن که حق همیشه بالا باشد و انشاءالله پیروز باشد و ما هم طرفدار حق باشیم خدایا در ظهور آن امامی که خودش مجری حق است، حق و عدل امام زمان علیه السلام تعجیل بفرما، ما را از یارانش قرار بده، از شهدای در رکابش قرار بده، خدایا مسلمانان را در سراسر دنیا مستضعفان را در سراسر دنیا یاری بفرما، شر این دشمنانی که مثل اینکه کاری جز اذیت کردن ندارند برای مسلمانان، شرشان را به خودشان برگردان
شریعتی:‌ الهی آمین خیلی ممنون و متشکرم با فردا و سلامی دوباره.