سلام میکنم به حاج قاسم عزیزمان و چقدر خوشحال و خرسندم که معاصر بودم با او، سلام میکنم به او که جای خالیش هرگز پر نمیشود، سلام میکنم به شما که سرتا پا عشق به حاج قاسمید، سلام میکنم به شما که سرتا پا عشق به میهن و عشق به ملت هستید، خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدا، انشاءالله هر جا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد، سیزده دی وسط این سرمای تلخ زمستان جای حاج قاسم خالی است و یاد او گرمابخش محفل ما و برنامه امروز ما، حاج آقا حجت الاسلام عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب خدمت حضرت عالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان، بنده هم حسرت نبودن حاج قاسم را در بین خودمان و البته توجه اش و اثرش را در وجود خود و جامعه مان و همه در حقیقت مظلومان جهان احساس میکنیم و همان جوری که آقا فرمودند شهیدش حاج قاسم از خلاصه حضورش حتی برای دشمنانش سنگین تر و خطرناک تر، چنین وجودی حتماً عند الله یک مقام عظیمی دارد که چنین ظهوری در عالم دنیا در هدایتگری و امید برای مظلومان ایجاد میکند انشاءالله خدای سبحان همه مان را رهرو راه شهیدان به خصوص کسی که شاید بتوانیم بگوییم همه خصوصیات شهیدان را با هم جمع کرد در وجود خودش و یک وجود جامعی از شهیدان ما در وجود حاج قاسم مجتمع بود انشاءالله ما همه مان رهرو راه این شهیدان قرار بدهیم
شریعتی: من تجلی المومن کالجبل الراسخ را در وجود حاج قاسم میدیدم و میبینم و هر بار سیزده دی که از راه میرسد خطاب به ایشان میگویم انگار یک کوه سفر کرده از این دشت، آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم، جای خالی او همیشه حس میشود و امیدوارم او هم با آن نگاه نافذ و گیرایش حواسش به تک تک ما باشد انشاءالله، مقدمه ای از حاج قاسم خواهیم شنید و بعد هم انشاءالله وارد بحثمان قصه حضرت موسی و حضرت خضر علیهم السلام خواهیم شد، خدمت شما هستیم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیاً و حافظا و قاعداً و ناصرا و دلیلاً و عینا حتی تسنکه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
انشاءالله ما هم عاقبتمان ختم به شهادت بشود، ما را هم به سربازی و یاوری و یاری امام زمان انشاءالله بپذیرند، انشاءالله حاج قاسم شفیع همه ما در دنیا و آخرت باشد و از مقامات قربی که آنجا نزد در حقیقت اولیای الهی و خدای سبحان دارد ما را هم شفاعت کند ما هم بهره مند باشیم انشاءالله، خوب در محضر بحث که داشتیم منتها ابتدائاً نکاتی را من عرض کنم دو سه نکته در رابطه با حاج قاسم شهیدمان و عزیز دلمان، به فرمایش شما حرف خیلی زیبایی است که برای ما افتخار است با چشممان دیدیم ایشان و در زمانی بودیم که ایشان حضور داشت و در آن عصر زندگی کردیم و نفس کشیدیم حتی این نفس کشیدن و بودن در این عصر خودش یک افتخاری است و شاید آیندگان حسرت این را گاهی احساس بکنند کاش ما در آن دوره نفس میکشیدیم یا چشممان به وجود ایشان میافتد قدر وجودیش هنوز شاید کاملاً برای ما شناخته نشده، من همانطور که شعر خواندید گاهی زبان شعر گویاست بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را، هرگز نتوان دید جمال احدی را، شعری که حاج قاسم خودش میخواند جانهای بستهاند در آب و گل چون رهند از آب و گلها شاد دل، در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی نقصان شوند. اگر انسان با این باور که من کان لله کان الله له، یا من احب لقاء الله احب الله لقائه، کسی که دوست دارد لقای خدا را، شیفته بود یعنی دیگر این شیفتگی را انسان کم میبیند یا شنیده ولی در وجود این شخص عزیز کاملاً احساس میکرد که چه جور شیفته القای الهی است من احب لقائه احب الله لقائه محبوب خدا میشود، خدا هم دوست دارد دیدن او را. اگر ما بخواهیم بگوییم بسیاری از آیات و روایات ما در رابطه با مومنین را تفسیر کرد همچنان که مظهر تامش حضرات معصومین علیهم السلام هستند ولی در جنب رعیت و غیر معصومین مفسر بسیاری از آیات و روایات بود. من گاهی این دعا را که میخواندم برایم ابتدا اینقدر ملموس و محسوس نبود بعد از اینکه این جریان حاج قاسم را دیدم میبینم واقعاً این دعای شریفی که امام هم خیلی به آن علاقه داشت، امام رحمه الله إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ در وجودش محسوس میدید انسان، حتی تخرق ابصار القلوب دریده بود حجابها را، حجابها دریده بود، چیزی میدید،
شریعتی: جذبه را کاملاً آدم حس میکند.
حجت الاسلام عابدینی: چیزی میدید ما نمیدیدیم، نمیبینیم، قد تصل الی مأون العظمه به یک جایی متصل بود هیچ چیز دیگر برایش عظیم نبود غیر از خدا، فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ، روحش معلق به اذن قدس بود، اینها گفتنش ساده است اما یک کسی در وجودش اینقدر این متلألؤ بشود که چشمهای محجوب ما هم احساسش میکند در وجود این هست اینها برای انسان خیلی نعمت است همین قدر که میبیند در این وجود خیلی چیزهای عظیمی است که من نمیبینم اما یک احساسی دارم که این خیلی سال یافته و مصداق این حقایق است یک حقیقتی که از نظام تن، از نظامهای حدود منیتها همه گسسته بود به طوری میشود که خیلی کار ساده ای نیست یک کسی قهرمان جهان باشد هر مظلومی در هر جای عالم امید بسته باشد به او ممکن است یک کسی یک قهرمان محله ای، شهری، کشوری باشد آنها میشناسند، اما کسی که امید ببندند مظلومان همه جهان به او حتی غیر مسلمانان برایشان این مطلوب باشد احساس میکنند دوست دارند او را، کشورهای مختلف با نگاههای مختلف خیلی عظمت میخواهد وجود، اینها ساده نیست، تبلیغات نبوده در آن.
شریعتی:چقدر این وجود باید توسعه پیدا کرده باشد.
حجت الاسلام عابدینی: عظمت و توسعه این وجود است که اینجور دلها را فرا گرفته، ما معتقدیم که امام معصوم علیه السلام محبت دلها نسبت به امام معصوم فطری است یعنی تعبیری که در روایت دارد آمدند پیش پیامبر اکرم بعضی از یمنیها، گفتند وصی بعد از شما کیست، گفت بگردید در صف جماعت نماز که هست آن که دلتان به او قرار گرفت او وصی من است، رفتند چند نفر بودند اسمهایشان هم معلوم است در صف نگاه کردند، به امیر المومنین رسیدند دیدند از اینجا نمیتوانند عبور کنند همین جا دست گذاشتند روی شانه امیر المومنین که دل ما به این، حضرت فرمود دلی که محجوب نشده باشد نسبت به امر ولایت و ولی الهی دل مشتاق است، دل تعلق میگیرد محبت پیدا میکند اگر میبینیم این محبت نسبت به این شخصی که از رعیت است نه به اصطلاح مثل حضرات معصومین باشد از مردم است اما در عین حال این همه دل به او تعلق گرفته، نشان میدهد خدا چقدر او را پذیرفته که اینجور دلها به سوی او پر کشیده و محبتش را پیدا کرده، من خودم نمیتوانم کلامی را بگویم اما این جمله آقا برایم خیلی، ایشان میفرمودند هر موقع ایشان گزارش میداد کارش را، قلباً و زباناً او را تحسین میکردم اما امروز در مقابل آنچه او سرمنشأ آن شد و برای کشور بلکه برای منطقه به وجود آورد در مقابل او من تعظیم میکنم. خیلی جمله در برابر شهید سلیمانی و قیامتی که به پا کرد تعظیم میکنم، قیامتی که به پا کرد، خیلی قدر بدانیم وجود این افرادی که اینجوری به خدا متعلق شدند، که وقتی جریان انسان بخواهد حضرت موسی و در حقیقت حضرت موسی را میخواند جریان سحر ساحران را میبیند که آن چیزی که توانست سحر ساحران را برملا بکند، جریان داعش یک جریان سحر عظیمی از حساب شده از مستکبران بود برای از بین بردن کشورهای اسلامی و اسلام خواهی و مقاومت، اما سحر ساحران را با عصای سلیمانی این در حقیقت بر هم زده شد، آنها بر غیض شهید سلیمانی به این جهت برای اینها بود که تمام زحمتی که اینها در سحرشان به کار گرفته بودند تا جریان مقاومت را در هم بپیچد همه را در حقیقت باطل السحر کرد، اینها خیلی عظیم است یعنی کسی که تاریخ بگذرد بعد بخواهد این صحنهها را ببیند تحلیل بکند، میفهمد چه حقیقت عظیمی را محقق کرد که با قاطعیت بگوید تا چند ماه دیگر ریشه اش کنده شده و دیگر حاکمیتی نخواهد داشت داعش، حاکمیت داعش در همه جا از بین خواهد رفت، آن هم با این نگاهی که نه ترسی، نه اصلاً از همه ابهتی که آنها و چیزی که ایجاد کرده بودند دهشت و ترسی که ایجاد کرده بودند هیچ در دلش ترس راه نداد.
شریعتی: آخرش ناجوانمردانه زدند نه در میدان خیلی عجیب است.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی آدم به دست اشقی الاشقیا کشته بشود چه نعمت عظیمی است.
شریعتی: و من المومنین رجال از آن مردهای مردی که در زمانه مان دیدیم و امیدوارم مهمان سفره پرعظمت سید الشهدا علیه الصلاه و السلام باشد.
حجت الاسلام عابدینی:هستند انشاءالله از آن جانب به ما هم روزی بدهند، انشاءالله آن شوق و عشق باور به خدایی که در وجود شهیدان و به خصوص شهید سلیمانی که جز سالار شهیدان انقلاب ما و نهضت ما حساب میشود انشاءالله که همه ما افتخارمان این است به دنبال سالار شهیدان امام حسین علیه السلام هستیم، عشق حسین بن علی علیهم السلام که در دلش بود، آن وجودش که ان معی ربی در وجودش محقق بود، آنچه در موسی کلیم محقق بود که وقتی گفتند انا لمدرکون، لب دریا و آن طرف لشکر فرعون دیگر فاصله ای نبود انا لمدرکون ما را حتماً اینها گیر انداختند، این باور در وجودش محسوس بود، نمیدانیم کمر عالم چقدر باید خم بشود تا چنین کسی تربیت بشود.
شریعتی: بله آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست، عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی
حجت الاسلام عابدینی: انصافاً این تربیتها از ثمرات انقلاب اسلامی است که امام به پا کرد و اینها تربیت شده و معجزات امام هست و معجزات رهبری و کرامات رهبری هستند که اینها را تربیت کردند در این نگاه در این حالت، انشاءالله ما هم لیاقت پیدا کنیم به ما لیاقت بدهند قابلیتش را بدهند ما هم در این دستگاه باورمان بشود ان معی ربی باورمان بشود به خدا و خداباور بشویم و از هیچ چیزی ترس و هراس نداشته باشیم همه چیز را با نگاه الهی و چشم خدا به عالم نگاه کنیم.
شریعتی: انشاءالله خیلی مقدمه خوبی بود خیلی ممنون و متشکرم، بحثمان در ذیل بحث قصه حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام به فصل پرفراز و نشیب موسی و خضر رسید بحث ناتمام ماند و انشاءالله ادامه فرمایشات حاج آقا حجت الاسلام عابدینی را امروز در این جلسه خواهیم شنید
حجت الاسلام عابدینی: باز هم بسم الله الرحمن الرحیم، سلام علی موسی وهارون و با سلام بر خضر نبی، سلام الله علیه اجمعین، بحثی که در محضرش بودیم، موسی علیه السلام وقتی که آن همه آیات الهی بر او نازل شد، الواح بر او نازل شد و خدای سبحان تبیان لکل شیء را برایش بیان کرد اینها عده ای پرسیدند آیا از تو هم افضل و عالمتر هست، موسی سلام الله علیه از خدای سبحان سوال کرد، خدا فرمود بله از تو عالمتر هم هست، او را هدایت کرد به سمت بنده ای از بندگان، این نگاه زیباست که موسی سلام الله علیه وقتی برای میقات رب رفت، هم زمان هم مکان معلوم بود، مکان کوه تور بود، و زمان هم سی روز در حقیقت ذی قعده و ده روز ذی حجه چهل روز بود همه روشن بود، اما اینجا نه زمان روشن است نه مکان که موسی را میخواهد بفرستد یک علامتی قرار بود برای او که دنبال این علامت بودن تا زمان و مکان را با این علامت بشناسد وجود مبارک انبیا هر چه جلوتر میآمد ابتلائات آنها سنگین تر میشد و رشدشان بیشتر میشد، و لذا این ملاقات موسی علیه السلام با خضر سلام الله علیه یک مرتبه بالاتر از تمام مراتب قبل حضرت موسی است با همه مراتب عظیمی که قبلاً داشت، میقات رب داشته کلم الله موسی تکلیما داشته، اما در آنها این ایجاد نشده بود، لذا این باید از آن هم عظیمتر باشد نه اینکه دیدن خضر از کلم الله موسی تکلیما با خدا عظیم تر باشد نه آن صحنه و نتیجه ای که میخواهد محقق بشود، و آمادگی که موسی الان پیدا کرده که از طریق خضر باید این حرکتش، این که از طریق خضر باشد خودش یک اهمیت دارد.
شریعتی: یعنی جز مراتب آخری کمال است.
حجت الاسلام عابدینی: مراتب آخری کمال است، حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است که با این نگاه باید این صحنهها و حوادث را وقایع را در جایگاه خودش ببینیم، گسسته نبینیم یک وقایع پیوسته است در زندگی حضرت موسی علیه السلام زندگی الهی موسی علیه السلام این جز آخرین قطعاتش است، یک نکته دیگر این است که این در تیه محقق شد، یعنی دورانی که موسی علیه السلام مردم به تیه مبتلا شدند در اثر عدم نافرمانی موسی در ورود به آن شهر و دنبال کارهایی بودند که انجام میدادند، موسی علیه السلام یک وقت فراغتی پیدا کرد که مومنینی که همراهش بودند و با او بودند نسبت به او حرف شنوی داشتند و لذا چند سفر دارد، یکی از سفرها همین سفر مهمی است که در قرآن در ضمن حدود بیست و چند آیه بیان کرده، این هم یک نکته که در مورد تیه بوده، بعضی خواستند از اینکه موسی علیه السلام بخواهد از کس دیگری تبعیت بکند و چیزی یاد بگیرد استیحاش کردند و گفتند نمیشود، چون موسی اولوا العزم است و از انبیاست از پنج رسول اولوالعزم است، لذا خواستند بگویند این موسی در قرآن موسی دیگری است از نوادگان یوسف و غیر از در حقیقت موسی بن عمران است در حالیکه روایت ما دلالت هم دارد و هر جا موسی به صورت مطلق آمده در قرآن کریم، حضرت موسی صد و سی و شش بار این تکرار شده و اگر قرار بود غیر از این باشد حتماً قرینه ای باید اقامه میشد که غیر از این است، لذا استبعاد هم ندارد، نکته دقیقی که در اینجا استبعاد را نفی میکند، تعبیری که در قرآن آمده که مجمع البحرین در حقیقت اینها دیدارشان در مجمع البحرین است، مجمع البحرین یک نظام ظاهری دارد که راجع آن گفتگو کردیم قبلاً که کجا ممکن است باشد احتمالات مختلفی دادند، یک نگاه باطنی دارد که در بعضی از تفاسیر و مفسرین به آن اشاره کردند که بحر در حقیقت نبوت و ولایت، بحر ظاهر و باطن، بحر امکان و ربوبیت یعنی بحرها دریاها را مختلف هم در نظام عرفانی یکی از مباحثی که داد در حقیقت مباحث مختلفی را ذیلش گفتند و گفته شده همین قصه موسی و خضر علیهم السلام است که بحث عمیق عرفانی هم دارد که اینجا بحر نبوت و بحر ولایت با هم مجمع البحرین شده، خضر سلام الله علیه مظهر ولایت است و موسی مظهر نبوت است و لذا هیچ اشکالی ایجاد نمیکند خلق و امر است یعنی این بحرین، بحر خلق و امر است، موسی مظهر تام خلقت الهی است و خضر مظهر امر الهی است که عالم امر است که نظام ربوبیت است یا امکان وجوب هست تمام اینها در نقلها و تفاسیری که آمده، جای خودش بحثهای خیلی زیبایی دارد که بحثهای باطنی خیلی زیبایی کردند و نکته این است که موسی علیه السلام مدافع نظام ظاهر است و درست هم هست و خضر سلام الله علیه وقایعی را از نظام باطن برای موسی آشکار میکند در این واقعه در این تعلیم، یک نکته زیبای دیگر هست اینها را تند تند میگویم تا آیات را وارد بشویم. نکته زیبای دیگر این است حضرت موسی وقتی میخواهد برود با شاگردش میرود یعنی این استاد با شاگرد خودش میخواهد برود پیش استاد، خیلی اگر کسی استادی کرده باشد میفهمد اینجا خیلی سخت است کسی که سالیان طولانی استاد است، استاد تمام است رسول اولوالعزم است بی واسطه خودش با خدا اخذ میکند، مفتخر به کلام الله موسی تکلیما است بعد حالا اگر به او در درونش گفتند از تو اعلم هم هست، این را در بوق و کرنا کند در همه جا بگوید بعد دست شاگردش بگیرد با هم میخواهند بروند این را ببیند این خیلی در نظام تربیتی برای ما تربیت ساز است، که انسان یاد بدهد که چه جوری باید شاگردی بکند حتی اگر استاد کامل است، هیچ جا بی نیاز نیست، حتی آنی که رسول اولوالعزم است ولی بی نیاز نیست از تعلیم، چنان که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است پیغمبر که دیگر آن شاهد بر همه شهیدان است میگوید رب زدنی علما، خدایا علم من را زیاد کن، یعنی بالاتر و فوق هر علمی، فوق کل ذی علم علیم، بالاترش راه دارد، مشتاق است، درست است، این اشتیاقش را نشان بدهد و یاد بدهد در صحنه عمل هم به شاگردش که یاد بگیرد آن هم روش شاگردی را ببیند که شوقی که موسی در این شاگردی نشان میدهد و اظهار میکند و میگوید من حاضرم هر جوری شده برویم حتی در حقیقت اگر همه عمر بخواهد بروم تا برسم این خیلی اشتیاق است. موسی علیه السلام گزاف نمیگوید، اینجوری نیست با تعارف بخواهد اینها گفته شده باشد در محضر الهی یک بحث حقیقت است دارد بیان میکند. ببینید آیه ای که قبلاً هم در محضرش بودیم خیلی زیباست این آیاتی که سوره کهف و عرض شد این سومین قصه سوره کهف است وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبا، اگر نرسیدیم به آن یک عمر شده مشتاقم میگردم، شنیده چیزی هست، یک علمی هست، آن چنان اشتیاق پیدا کرده میگوید ام زیه قوا یک عمر است هشتاد سال است، یک نکته دیگر این است که موسی علیه السلام به شاگردش خطاب به فتواه میکند این خادمش است شاگردش است و در خدمت موسی است یوشع بن نون است که بعد این وصی موسی میشود خودش بعداً از انبیا، اما تعبیر این است، در روایت هم دارد که به کسی که به شما خدمت میکند تعبیر فتا بکنید و فتات یعنی اگر مرد است فتا و اگر خانم است فتات، که این فتا جوانمردی، جوان خلاصه ادب است، خادم را ببینید موسی نگاهش به کسی که زیردستش است تعبیر قرآن است، و اذ قال موسی لفتاه، فتای خودش یعنی کسی که خادمش بوده در خدمتش بوده، این هم یک نکته است که روایت ما چقدر تمجید از این کردند که این نگاه را داشته باشد که موسی علیه السلام با این نگاه بیان کرده، خوب من اگر که وارد آیات بشوم بسم الله الرحمن الرحیم تکریم است نسبت به دیگران حتی کسی که خدمتگزارش است، تعبیری که این خدمتگزار من است فتا، این خلاصه چقدر زیباست این نگاه آدم یاد بگیرد در همه اینها ما دنبال این نکاتیم، دنبال این نیستیم که زودتر آیات را بخوانیم قصه تمام بشود، قصه معروف است معلوم است خیلی سخت نیست، اما در حقیقت این نکات پیدا کنیم تا رشد بکنیم، اینجا میفرماید و اذ قال موسی آیه شصت به بعد سوره کهف است، وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ تا برسد مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبا نه مکان معلوم است از جهت که مکان مجمع البحرین یک جای وسیعی است، مثل علامه طباطبایی میفرمایند از غرب خلیج فارس تا شرق این قسمت دریای سرخ را شامل میشود یعنی یک مکان طولانی است اینجور نبود نقطه باشد تعیین نقطه نیست بلکه یک مکان است که دنبال آنجا میگشتند، لذا علامت قرار دادند و زمان که کی میرسیم معلوم نیست، لذا میگوید او امضی حقبا یک عمر ممکن است دنبال بگردیم نمیگوید دو روز دیگر میرسیم آنجا صد کیلومتر دو روز دیگر میرسیم، سه روز دیگر میرسیم نه او امضی حقبا پس این یک قرار ویژه ات که نه مکانش کامل روشن است حدودی، نه زمانش اصلاً معلوم است که زمانش این روشن نیست فلما بلغ مجمع بینهما وقتی رسیدند به آن حدودی که مجمع بحرین میشد، و نشانهها را آن دفعه مفصل صحبت کردیم امروز نمیگوییم. اینها رسیدند به مجمع البحرین اما نفهمیدند اینجا آن نقطه ای است که چون نمیدانستند نقطه کجاست رسیدند اما چون نشانه را برایشان قرار داده بودیم و اینها از نشانه آنجا غافل شدند نسیان کردند نسی حوتهما آن ماهی نمک سودی که همراه داشنتد این را گذاشتند در حقیقت وقتی موسی آنجا بعد از اینکه رسیدند یک استراحتی بکند، این یوشع نبی رفت ماهی را بشوید، گذاشت یا روی لبه صخره کنار آب آنجا دارد نسیا حوتهما، اینها یادشان رفت ماهی را که این نشانه بود به اصطلاح وسیله بود فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً، این ماهی اتخذ بعضی خواستند بگویند جزر و مد میشد مد شده آمد بالا و آب فراگرفتش رفت اما شاید از ظاهر آیه که فاتخذ سبیله اتخاذ کرد راهش را در آب و راهی که در حقیقت سربا خالی شد و در حقیقت حرکت کرد نشان میدهد این ماهی ظاهراً زنده شد که بعضی روایات دلالت بر همین دارد که ماهی زنده شد، اینجا من یک پرانتزی باز بکنم، پرانتزش یک ذره طولانی باشد عیب ندارد ببینید در قرآن کریم نسبت به آن نقش حیوانات در هدایت انسان خیلی فراز و فرودهای زیادی داریم فقط یک نظر اجمالی الان میخواهیم داشته باشیم خیلی بحث زیبایی است که دوستانی که مایلند میتوانند این را خوب پی بگیرند که فقط من یک مثلاً فهرستی را برای دوستان در رابطه با این مسئله اظهار میکنم، دوستان خودشان پی بگیرند ببیند چقدر میتواند این مسئله جالب باشد جاهایی که بحث در حقیقت حیوانات به عنوان یک نشانه ای یک اثری در وجود انسان ایجاد کرده مثلاً ببینید از اولی که آدم سلام الله علیه خلق شده، اولین تعلیمی که به انسان داده میشود جز تعالیم آن کلاغی است که به قابیل یاد میدهد نقش دفن کردن را، خیلی زیباست ببینید این روش تعلیم است، این که خدای سبحان در نظام حیوانات یک غرایزی قرار داده مثل انسان تعلیمی نیست در عمده اینها و همه غرایز است که نظام تکوین به خصوص با این نگاه که ما باور داریم که نظام تکوین و تشریع یعنی آنچه در هستی است با آنچه در نظام انسان است تشابه دارد و انسان در مسیر حرکتش به سوی کمال میتواند با نگاه به تکوین حرکتش را در حقیقت چکار کند راههای از حرکت را با راهنمایی تشریع پیدا بکند، همچنین کتاب تشریع که خدای سبحان به عنوان قرآن نازل کرده یا کتابهای آسمانی تطابق دارد با نظام تکوین یعنی آنچه در هستی است تطابق دارد یعنی این دو تا یک حقیقت واحدند، هر موجودی در هستی، نقشش در رابطه با انسان یک نقش ویژه میشود به خصوص با آن نگاه عرفانی که گفته میشود همه هستی نشر انسان است، تفصیل انسان است، انسان خلیفه خداست مجمل هستی است.با تعبیری که به شعر امیر المومنین علیه السلام منسوب است اتزعم انک جرم صغیر و عالم اکبر که در عالم اکبر در تو منطوی است تو به ظاهر در حقیقت یک شیء جزئی دیده میشوی، جرم صغیر دیده میشوی ولی تنهایی عالمی که عرفا اسمش را گذاشتند انسان عالم صغیر است و عالم انسان کبیر است یعنی عالم انسان کبیر است تفسیر انسان است و انسان هم عالم صغیر است، خلاصه عالم است که همه چیز در او هست، آن وقت همه آنچه در عالم هست، بروز و ظهور انسان است، تفصیل ظهور انسان است، اگر این نگاه را دیدیم، آن موقع همه چیز برای انسان خلق شده که روایت هم فرمودند برای انسان خلق شده، خلق لکم ما فی الارض جمیعا برای شما خلق شده، سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض، هر چه در آسمان و زمین است تحت تسخیر تو، تسخیر اگر که انسان قدرت تصرف نداشته باشد امکان پذیر نیست علم در حقیقت قدرت نفوذ علم در آن نداشته باشد تسخیر امکان پذیر نیست، فهرست وار اشاره میکنم این که با این نگاه قرآن حیواناتی را مرتبط با انسان در قرآن ذکر میکند انحصار در اینها ندارد نمونه است اینها که ذکر شده، تا مدل فکر انسان را، الگوی فکر انسان را به این جهت بکشاند، بکشاند انسان را در این نظام، مثلاً یکیش جریان چی بود همین جریان به اصطلاح کلاغی بود که معلم قابیل شد تا یاد بدهد چطوری یک جنازه را دفن بکند تعلیمی بود برای او، یک نگاه دیگر من چون همینجوری برش افکاری نوشتم، ببینید جریان ناقه ثمود است، که از دل کوه در میآید به عنوان ناقه و میشود معجزه میشود یک آیت مبصره، یک هدایتگر که تا آخر نتوانستند کفار تحملش کنند پیش کردند و کشتند که برای مردم نافع بود مفصل در جریان حضرت صالح سلام الله علیه این را ذکر کردیم. ببینید در نگاههای مختلف جریان حضرت ابراهیم وقتی میخواهد حیات را که از خدای سبحان کیف تحیی الموتی را میخواهد آنجا میگوید چهار تا پرنده اینها را با خودت انس بده، بعد اینها را قطعه قطعه کن بعد اینها را سر کوهها بعد ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْيا، بخوان اینها را بعد اینها با شتاب میآیند، اینها خیلی زیبایی دارد هر کدامش، یعنی بعد میگوید این آیت معاد است در معاد هم همینجوری همه زنده میشوند انسانها دعوت حق را همه اینجوری اجابت میکنند، همه اینجوری جواب میدهند و از قبرها به پا میخیزند، اینجوری بر میخیزند با شوق، يَأْتينَكَ سَعْيا، با شتاب میآیند اینها را اگر انسان به عنوان یک نگاهی که دارد خودش را با عالم مرتبط میبیند یعنی قصههایی که در قرآن ذکر میشود، نحوه ارتباط خودش را با هستی ببیند، اگر گیاه است، نبات است اگر سنگ و کوه است، اگر حیوان است اگر این رابطه را به عنوان رابطه مند ببیند خیلی زیبایی میشود. ببینید مثلاً شما در جریان اصحاب کهف سگی که همراه اینهاست جلوی در غار تا این مرتبه چیزی که میخواهد قابل اعتنا بشود به عنوان آیت معاد، به عنوان آیت عظیم، یک سگ در کنار در حقیقت این چند انسان هست که این حافظ اینهاست و جلوی در غار، قرآن ذکر میکند این را، چقدر اهمیت پیدا کرده که ذکر او هم در قرآنی که هر کلمه اش به کار گرفته میشود چقدر مهم باید باشد و چقدر بار دارد این چی بشود به ذکر بیاید. یا شما در نظر بگیرید نقش عنکبوتی که در غار برای پیغمبر باعث میشود وجود پیغمبر اکرم به واسطه آن عنکبوت حفظ بشود و اینها منصرف بشوند میرسیم به جریان هدهد و مورچه، جریان هدهد و مورچه خیلی زیباست آنجا حضرت سلیمان که یا ایها الناس علمنا منطق الطیر یکی از فضایل حضرت سلیمان این است که منطق طیر را میداند زبان پرندهها را میداند، یعنی معلوم میشود این یک کمالی است که انسان میتواند ارتباط بگیرد با آنها، کمال علمنا از جانب خدا تعلیم داده شده منطق الطیر و اوتینا من کل شیء لهذا لهو فضل مبین این فضل مبین است پس معلوم میشود نحوه ارتباطات با موجودات میتواند برای انسان هدایتگری ایجاد بکند اثرگذار باشد و از شرافت فضل مبین است یا حشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر، حشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر، جز جنود سلیمان در کنار انسان پرندگان ذکر میشود جز جنودش بودند جنود یعنی تحت اختیارش و تابعش بودند، به دنبالش حرکت میکردند امر او را اطاعت میکردند اینها خیلی زیباست میدانید ما نگاهمان به عالم چه جوری است، اما این نگاه به قرآن، من عمداً از اینجا گفتم یک گریزی بزنیم یک نگاه را در آن پیدا کنیم چرا خدا نشانه را یک ماهی نمک سود قرار میدهد بعد این ماهی فاتخذ بحر صربا مسیر خودش را سبیله فی البحر بگیرد در آنجا حرکت بکند این بشود آیت، اینها هر کدام کلی برای انسان توجه ایجاد میکند، دنبالش مثلاً آنجا دارد حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُون. سلیمان و جنود ما با مورچه و این حیوانات ارتباط و حشر داریم یا نداریم ما نگاهمان اینجوری هست نه، که آن دارد میفهمد ما را، او با هم حرف میزنند در مورد ما قضاوت میکنند در مورد ما گفتگو میکنند، اگر من خلاصه آدم ظالمی باشم او از من میترسد، او از من ناراحت میشود، انرژی منفی اگر من مثبت باشم او در حقیقت انس پیدا میکند او برایش سرور ایجاد میشود، بعد وقتی سلیمان و جنود میآید نمیگوید اینها ظالمند، میگوید و هم لا یشعرون در حالی که توجه ندارند شما را له میکنند یعنی اینها نمیخواهند شما را اذیت کنند، اما در حالی که هم لا یشعرون در حقیقت شما را یهتمنکم سلیمان و هم لا یشعرون و تفقد الطیر سلیمان وقتی نگاه میکرد، وقتی طیر و تفقد میکرد حواسش بود به اینها فقال مالی لا اری الهدهد چرا هدهد را نمیبینند هدهد کجاست خیلی زیباست،
شریعتی: این همه توجه است که متوجه غیبت او میشود.
حجت الاسلام عابدینی: انسان وقتی خودش را به عالم متحد میبیند و عالم را تفصیل وجود خودش میبیند و نظام مند میبیند این نه فقط سیر آفاقی است سیر انفسی است، یعنی این سیر آفاقی نیست، سیر انفسی است در وجود خودش با همه اینها مرتبط است نه در بیرون فقط، آن وقت فقط به حیوان هم منحصر نمیشود، همه عالم و هستی را فرا میگیرد، کجا این حرفها زده میشود، کجا این نگاه به غیر نگاه الهی ایجاد میشود اگر یک ذره ای از اینها گاهی در بعضی مکاتب باشد کلی روی این پز میدهند مانور میدهند که سر و راز، اما این همه در حقیقت در قرآن کریم من بعضیش را نوشتم یا وقتی یونس نبی، وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْه آنجا در حقیقت مبتلا میشود یونس نبی یک نبی در داخل شکم ماهی و زنده میماند، ببینید این چه نسبتی است اینها اگر قرآن نبود آدم باور نمیکرد، اما یقین داریم که اینها صدق محض است که این در شکم ماهی قرار بگیرد و بعد توبیخش و معراجش در شکم ماهی باشد ِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين. این هم، ببینید هر کدامش دست میزنی مثلاً وقتی که جریان عیسی علیه السلام َ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه، من میدمم در این گلی که سرشتم و این میشود عین جریانی که خدا آدم را خلق میکند، عیسی علیه السلام طیر را در حقیقت میفرماید که أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْر مثل شکل به اصطلاح طیر در میآورم و بعد فَأَنْفُخُ فيهِ نفق میکنم در او فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه جز قدرت انسان به اذن الله است این، جز قدرت انسان باذن الله، خیلی زیباست شما دوباره من بعضیش را نوشتم، جریان مثلاً ابابیل در قصه حمله به کعبه، چقدر زیباست آنجا، اینها مأمور الهی چه جوری بیایند با دقت، باور کند عالم جنود خداست
شریعتی: یا قصه گوساله سامری
حجت الاسلام عابدینی: یا جریان گاوی که کشتند یا چیزی که در حمله به فرعونیان محقق شد یا جریان مرده و زنده شدن مرکب عزیر نبی که گفت: أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها آنجا دارد فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير صد سال در حقیقت مرد ثم باصح بعد زنده شد، وقتی زنده شد گفت نگاه کن به شرابت و طعامت. بعد میگوید نگاه کن به آن پوسیده، نگاه کند چطور استخوانهایش و گوشتهایش بر میگردد یعنی یک مرکب آن را یک آیتی برای رشد عزیر قرار داد.
شریعتی: این منحصر به زمان انبیا نبوده و نیست.
حجت الاسلام عابدینی: این را نشان میدهد یاد بگیرید أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت، به همه دارد خطاب میکند که نگاه کنید، پس نشان دادن اینکه انسان به اطراف خودش یا یک پشه است میرود نمرود را با همه دبدبه و کبکبه اش چکار میکند چه آیتی یک پشه، همینجور من جریان حضرت داود را نمیگویم، إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراق اینها با آن ابواب بودند همانجور که داود سلام الله علیه ناله داشت اینها ناله داشتند با داود، چقدر شعور دارند با داود سلام الله علیه هم ناله بشوند، یا سلیمان نبی است وقتی میمیرد آنجا ایستاده فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ موریانه آشکار کرد این را و جنیان گفتند ما چقدر تحقیر شدیم مدتها سلیمان ایستاده بود مسحور بودیم و جرأت نداشتیم موریانه آشکار کرد برای ما، هر کدام چقدر زیباست، و اینها تعمد بیان است که ما را متوجه بکند رابطه مان را با عالم، داشتیم در رابطه با آیات قرآن
شریعتی: اگر پرانتز را بستیم قرآن را بشنویم، انشاءالله ساده رد نشویم و عالم را یک منظومه ببینیم، این میخواهیم منتقل بشویم از اینها به عنوان آن نگاهمان را اصلاح کنیم نمیخواهیم فقط یک معرفتی ایجاد بشود، بلکه دنبال این هستیم از آن یک اثر تربیتی در وجودمان ایجاد بشود.
شریعتی: خیلی ممنون متشکرم، خیلی سپاسگزارم از لطف و همراهی و همدلی تان آیات را بشنویم عزیزان صفحه صد و هفتاد و سه قرآن کریم را تلاوت میکنند در سالروز شهادت بزرگ مرد زمانه ما حاج قاسم سلیمانی چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه کنیم به روح بلند او پدر و مادرشان که چنین فرزندی را به ما هدیه دادند و یاد کنیم از همه شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت برگردیم همراه شما باشیم و در کنار شما اللهم صل علی و آل محمد و عجل فرجهم. صفحه173 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اینجا سمت خداست در سالروز شهادت مرد بی نظیر زمانه ما حاج قاسم سلیمانی همراه شما هستیم و در کنار شما خیلی فرصت نداریم یکی دو دقیقه وقت در اختیار حاج آقا حجت الاسلام عابدینی است اشاره قرآنی را بفرمایند خداحافظی کنیم انشاءالله
حجت الاسلام عابدینی: آیه صد و هفتاد و دو این صفحه تعبیر آیه بسم الله الرحمن الرحیم وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ یک پیمانی از همه ما در خلقتمان گرفته شده، که این درون ما میثاق با خدا دارد، و بعد ذیل این آیه شریفه که این میثاق را با خدا در ربوبیت خدا که ما عبدیم و او رب، او خالق است و ما مخلوق، این میثاق در وجود همه هست تعلیمی نیست، بعد میفرماید در روایات این میثاق کشیده شده است تا آنجایی که تا ولایت معصوم کشیده شده است. این بیان، خیلی زیبا اشاره کردیم که اگر جانی حالش در حقیقت محجوب نشده باشد به گناه و معصیت و غفلت مییابد در وجودش همان جوری که خدا را طلب دارد فطرتاً رسول خدا را طلب دارد فطرتاً همان مقداری که ببیند بدون اینکه حالا شناخت تفصیلی بخواهد باشد همان جور ولی را هم طلب دارد، آن وقت اولیای خدا را هم همینجوری طلب دارد، لذا میبینید محبت اولیای الهی در دل مردم به راحتی میافتد و شهید در حقیقت دلها و سردار دلها حاج قاسم هم از سنخ همین محبتی است که درون انسانها کانه این محبت در وجود نسبت به آنها هست لذا این آیه شریفه میفرماید ما این را از بنی آدم گرفتیم نسبت به خدا و در روایت میفرماید نسبت به رسول و نسبت به ولی و این دامنه وجود ولی میشوند اولیائش، اگر این را دیدید اگر یک موقعی محبت اولیا را در وجودمان میبینیم احساس میکنیم پیمان خدایی است، پیمان خدایی است لذا صدر اسلام مشهور بود که میآوردند بچهها را خود اصحاب بچههایشان را امیر المومنین را ببینند بچه است، میگویند اگر محبت امیر المومنین را داشت معلوم میشود این ملحق به خود ماست درست است سنتی بود در آن دوره که ولی الهی را با اینکه پیغمبر هنوز بود، میآوردند پیش امیر المومنین را ببیند اگر محبت امیر المومنین در دلش بود و دوست داشت این را و اظهار علاقه، این سعی بکنیم که شده با ابتدا تصنع نسبت به اولیای الهی اظهار محبت داشته باشیم تا به فطرتمان برگردیم تا این محبت حقیقی بشود انشاءالله، انشاءالله خدای سبحان مقام شهدا عالی است متعالی بگرداند، ما را سر سفره شهدا ما را هم در حقیقت رهرو راه شهدا قرار بدهد، ما آن حقوقی که شهدا به گردن ما دارند توفیق بدهد ادا کنیم، انشاءالله کشور ما مورد نظر شهدا هست، این شهیدان قوای وجودی عالم هستند که امداد میکنند کشور را، حواسمان باشد ما خلاف مسیر آنها قدمی برنداریم والا غضب آنها به نسبتی که کار خلاف آن اهداف عالیه الهی این کشور فاطمی هست خدای نکرده مورد غضب شهدا قرار میگیریم آخر عاقبت همه ما را به شهادت ختم کند و انشاءالله حاج قاسم را شفیع همه ما قرار بدهد
شریعتی: انشا الله خیلی ممنون و متشکرم، حاج قاسم کربلایی بود و سر تا پا حسین، خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین، للذین آمنوا فی هذه الدنیا حسین هر که عزم کربلا دارد بگوید یا حسین در پناه خداوند بزرگ و مهربان باشید تا سلامی دوباره