اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-09-29-حجت الاسلام عابدینی - سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه‌السلام)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». خانم‌ها آقایان سلام، خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز ما. ان‌شاءالله هر جا که هستید زیر سایه الطاف قادر متعال ان‌شاءالله حال دلتان خوب باشد. خوشحالیم با هم هستیم، در کنار هم هستیم و با افتخار و با احترام خدمت حاج آقای عابدینی عزیزمان. سلام علیکم، خیلی خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله. و عرض ادب و احترام و سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز داریم. شریعتی: حالتان چطور است حاج آقای عابدینی؟


حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید.
شریعتی: خدا ان‌شاءالله شما را حفظ بکند. یکی از دوستان ما، آقا سیدمحمدجواد شرافت، در راستای مباحث حاج آقای شریفیان و حاج آقای عابدینی یک شعری را سرودند. می‌خواهم حسن مطلع برنامه امروز باشد اگر حاج آقای عابدینی موافق باشند. البته پیشنهاد و درخواست ایشان هم بوده است که در طلیعه برنامه امروز این شعر را بخوانیم و ان‌شاءالله وارد بحثمان بشویم.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی زیباست. می‌شنویم.
شریعتی: ان‌شاءالله.
و شیطان چه دارد هیاهو، هیاهو
هجوم صداها از این سو، از آن سو
به نعره، به نفرت، به طعنه، به تهمت
صداها سه شعبه، صداها دو پهلو
دمیده به گوساله سامری باز
به آواز فتنه، به آوای جادو
نه جای تحمل، نه تاب تحمل
هیاهو، هیاهو، هیاهو، هیاهو
به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است
الم شنگه این همه برج و باروت
به گوشید صدای شهیدان می‌آید
که روشن شود جبهه‌های فرارو
سراپا خروشم برادر، به گوشم
بخوان از حسین و رجز نامه او
بخوان از "مِنَ المُؤمِنینَ رجالٌ"
بخوان "رَبُنَا الله ثُمَّ استَقامُوا"
صداشو، رساشو، اذان خدا شو
در این های و هوی‌ها هو الحق، هو الهو
این هم شعر زیبای آقای شرافت بود.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی زیبا.
شریعتی: سلامت باشید. ما بحثمان در جلسات گذشته وارد فصل جدیدی شد. یکی از فصل‌های جذاب زندگی حضرت موسی که سرشار از نکته‌های تربیتی و معرفتی و عرفانی؛ قصه حضرت خضر و حضرت موسی علیهم السلام. امروز وارد بحثمان خواهیم شد. هفته گذشته مقدمات بسیار مفیدی را از زبان شما شنیدیم ولی به نظرم مقدمات هم ناتمام ماند. امروز خدمت شما هستیم و بحث شما را می‌شنویم.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ اللَّهُمَّ کُن لِوَلیَّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علیهِ و عَلي آبائِهِ في هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةِ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتَّي تُسکِنَهٌ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتعَهٌ فِیهَا طَوِیلا». ان‌شاءالله خدای سبحان همه ما را جزو یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت ان‌شاءالله قرار بدهد و چشم ما به جمال نورانی حضرت ان‌شاءالله به زودی زود روشن بشود ان‌شاءالله.
شریعتی: الهی آمین، ان‌شاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: در محضر حضرت موسی و هارون و حضرت خضر هستیم که سلام ما بر همه این بزرگواران و سلام الهی بر آن‌ها. و اذن می‌گیریم از همه این بزرگوارها به خصوص حضرت موسی و حضرت خضر «علی نبیِّنا وَ آلهِ وَ وَعلیه السَّلام» و ان‌شاءالله وارد این جریان ملاقات موسی و خضر می‌شویم. جلسه گذشته عرض کردیم که موسی(ع) در اوج کمالاتی که در تجلی علمی برای مردم داشت مردم احساس کردند که آیا از موسی عالم‌تر هم کسی ممکن است باشد با این همه علمی که خدای سبحان و فضیلتی که خدای سبحان به موسی کلیم عطا کرده است. این جا بود که موسی از خدای سبحان سوال کرد و خدای سبحان فرمودند که بله، از تو عالم‌تر هم هست. و لذا موسی به شدت مشتاق شد که به محضر آن عالم برسد حتی اگر یک عمر در راه باشد که تعبیر یک عمر در راه بودن برای رسیدن به استاد در قرآن کریم شاید در این آیه استفاده می‌شود و از آن آیاتی است که اگر نقل می‌شود از بزرگواران و علمایی که به ما فرمودند مثل مرحوم آیت الحق آقای قاضی بزرگ که فرمودند اگر انسان نصف عمرش را در طلب استاد بگذراند و بدود تا استاد پیدا بکند جهت اطمینان و آرامشی که بعداً به او خواهد رسید می‌ارزد و ارزشمند است، این جا قرآن کریم به نحوی می‌فرماید که کانه یک عمر را «أَمضِيَ حُقُبًا» یک عمر، 80 سال را برای حقب یا زمان طولانی ذکر کردند می‌گوید می‌ارزد که بیفتم دنبال پیدا کردن آن کسی که خدا فرموده است از من عالم‌تر است. این نکته را جلسه گذشته عرض کردیم و بحث سفر را اشاره کردیم که ان‌شاءالله در یک فرصتی به آن می‌پردازیم که سفرهای انبیا برای انبیا چقدر ارزشمند بوده است و خدای سبحان برای همه انبیا که اصلاً عیسی مسیح که حتی بعضی مسیح بودنش را به لحاظ سیاحت می‌گویند هست. اصلاً سیاح بود عیسی(ع) و هیچ جایی نداشت که قرار باشد و مسکن‌اش باشد. در بین انبیا نداریم کسی که فقط سیاح باشد که عیسی(ع) مسیح بود و سیاح بود و در حقیقت دائماً در سیاحت بود و سفر بود و از این جا به آن جا. هیچ جایی قرار نداشت که آن هم سرگذشت عیسی است. و پیغمبر اکرم هم در سفر که از مکه رها کرد به خاطر این که بتواند در جایی باشد که احکام الهی را اقامه بکند به مدینه آمدند و بعد هم در معراجشان «سُبحانَ الَّذي اَسرا وَ بِعَبدِه لَیلَاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأقصَی الَّذِی بَارَکنَا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیَاتِنَا» که همه این‌ها برای این است که کمالی را بعد کمال برای آن در حقیقت حقایق نوری انبیا ایجاد بکنند. و لذا تبعیت از این مسئله برای مومنان هم چیست؟ برای مومنان هم مطلوب و ممدوح است. و لذا ببینید، اصلاً تاریخ ما براساس هجرت پیغمبر شکل گرفت.
شریعتی: بله، هجرت عظیم.
حجت الاسلام عابدینی: که آن هجرت و سفر تاریخ را در حقیقت چه کار کرد؟ رقم زد که مبدأ بشود که یک سفر مبدأ بشود برای تاریخ.
شریعتی: اصلاً تاریخ ما با سفر شروع شد.
حجت الاسلام عابدینی: این خودش یک نکته مهمی است که مبدأ تاریخ یک سفر باشد. پیام دارد که تاریخ را و آن تمام حقایق تاریخی را با این بسنجند، با این مقیاس قرار بدهند که یک سفر بوده است منتها سفری که... . این نشان دهنده این است که تاریخ ما حتماً حیاتش یک حیات الهی است. وقتی مبدأ آن می‌شود یک سفر که آن هم سفری است که سفر به اصطلاح سرنوشت ساز حاکمیت الهی است که از مکه می‌آید به مدینه تا حاکمیت الهی را اقامه بکند. می‌شود مبدأ تاریخ. یا مثلاً اگر تاریخ میلادی مسیحیان هست می‌بینید که میلاد مسیح که خودش با آن همه عظمت و اعجازی که میلاد محقق می‌شود که یک اعجاز است، که یک اعجاز است میلاد مسیح. درست است؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عابدینی: مبدأ تاریخ می‌شود. این‌ها که مبدأ تاریخ می‌شود تاریخ را رنگ و روی آن را عوض می‌کند.
شریعتی: اصلاً یک چیز دیگر می‌شود.
حجت الاسلام عابدینی: دیگر تاریخ یک چیز ساکنِ جدا افتادهِ کهنهِ قدیمی بی‌ربط به من نیست. بلکه وقتی تاریخ می‌شود میلادی برای مسیحی‌ها می‌شود اعجاز دائم، وقتی سفر می‌شود هم هجرت پیغمبر اکرم می‌شود تاریخ برای ما مسلمان‌ها مبدأ آن یک اقامه دین می‌شود، مبدأ آن یک حاکمیت الهی می‌شود مبدأ تاریخ. که این‌ها جای خودش زیبایی خودش را در تبیین تاریخ دارد.
شریعتی: کما این که این حرکت و سیر در کل عالم هست.
حجت الاسلام عابدینی: که اگر به خصوص با آن نگاهی که از جانب به اصطلاح فلسفه صدرایی بحث می‌شود که حرکت جوهری در عالم و نهاد در حقیقت دائماً در حرکت و ناآرام جهان که دائماً در حرکت و سیر است، نه در عرض و بیرون، بلکه درون همه اشیا هم دائماً چیست؟ حرکت دارد. یک جنبش درونی، حرکت ذاتی جوهریِ درونی همه هستی را فرا گرفته است که نشان می‌دهد خدای سبحان تکوین‌اش را، هستی‌اش را، وقتی این جور قرار داده است تشریع‌اش هم مطابق این قرار گرفته است. و لذا در نظام اطاعت الهی هر در حقیقت اطاعتی یک سفر و سیر است. از باطل به حق، از غفلت به ذکر، دائماً سفر است. لذا «وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِرًا إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ» این صدق در لحظه به لحظه می‌کند، نه فقط صدق مکانی باشد که از یک جایی به جای دیگری رفته است.
شریعتی: بله، دائماً داری حرکت می‌کنی، از نقطه‌ای به نقطه‌ای
حجت الاسلام عابدینی: دائماً. هر کمالی که برای انسان ایجاد می‌شود حقیقتاً یک وجودی به وجود این اضافه شده است و کمالی به کمالات آن یک سفر است. و لذا اوج سفر اوج کمال است. و لذا می‌بینیم که اگر یک موقع هجرت پیغمبر یک سفر است یک کمال عالی محقق شده است یا اگر مثلاً در این جا عرض کردیم که سفر موسی(ع) معراج است برای این است که از این جا به بعد نگاه موسی با همه نگاه الهی که قبل از این داشت به یک مرتبه‌ای از علو می‌رسد که با سابق زمین تا آسمان متفاوت باز هم بوده است.
شریعتی: اصلاً یک نگاه دیگر است.
حجت الاسلام عابدینی: یک نگاه متحول دیگری است که در این سفر برای موسی(ع) می‌خواهد ایجاد بشود. لذا بعد از جریان ذبح، ابراهیم خلیل یک نگاه دیگری به هستی برایش ایجاد شد که آن جا هم یک سفر اطلاق می‌شد. یا حالا بحث‌های دیگری که در انبیا مختلف است که الان نمی‌خواهیم دوباره آن‌ها را چون وقت کم است و الا هر کدام از این‌ها واقعاً در نگاه ما و نگرش ما و رابطه‌های ما در هستی می‌توانست تاثیرگذار باشد. یکی از بحث‌های مقدمی که این را بگویم ان‌شاءالله وارد بحث بشویم، خیلی برای من مهم است این بحث و احساس می‌کنم که می‌تواند خیلی در نگاه‌های ما تاثیرگذار باشد این است که در این سفر خدای سبحان برای موسی(ع) برای رسیدن به آن مطلوبش نشانه قرار داد، حرکت با نشانه. یعنی نشانه را به عنوان یک در حقیقت راهیابی و راهنما برای موسی(ع) قرار داد.
شریعتی: یعنی این راه یک تابلو بده است.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی یک تابلوی خاصی که این تابلوی خاص برای موسی(ع) نگاه موسی را به این تابلو و این راهنما دائماً توجه می‌داد تا بتواند راه را پیدا بکند. که آن خیلی هم زیباست، عجیب هم است که مثلاً ببینید موسی کلیم است اما راهنمایش را خدا چه قرار می‌دهد؟ یک ماهیِ در حقیقت مرده‌ای که نمک پاشیده شده و نمک اندود یا نمک سود. که ماهی نمک سودی که برای غذا آماده شده است علامت در حقیقت رسیدن به مطلوب موسی قرار داده می‌شود.
شریعتی: تا رسیدن به خضر.
حجت الاسلام عابدینی: تا برسد به خضر. یعنی خضر را معرفی نکرد و موسی را به خضر برساند بگوید که این خضر است بردار برو. نه، نشانه قرار داد که دنبال این نشانه‌ها برو. این نشانه را نگاه با نشانه در عالم، نگاه آیی یعنی آیه دیدن. آیه یعنی نشانه. در قرآن کریم باب نشانه یک باب وسیعی است. حیف که فرصت برای این بحث نیست وگرنه یک بحث مفصلی را به اصطلاح در این جا می‌شود مطرح کرد اما ارجاع می‌دهیم دوستان را به کتاب تعبیر خواب و نشانه‌های به اصطلاح مرحوم آیت الله شجاعی که ایشان یک کتاب تعبیر خواب و نشانه‌ها دارند. که آن جا بحث نشانه‌ها را ایشان آورده است تقسیم کرده است نشانه‌ها را در قرآن. یک بحث خیلی زیبایی است که البته آن بحث یک مقدمه است، باید آن را بسط داد، باید از آن استفاده کرد. اما ایشان آن جا خیلی تقسیمات خوبی را می‌آورد که چطور می‌شود در بحث نشانه‌ها از محسوس به معقول رسید. بحث نشانه‌ها یعنی حرکت از محسوس به معقول، یعنی آن حرکتی که عرض کردیم که باید در وجود ایجاد بشود.
شریعتی: چند لایه جلوتر رفت.
حجت الاسلام عابدینی: مدام برویم جلوتر. یعنی ما نگاهمان، حواس ما محسوسات را می‌بیند، چشم ما ظواهر را می‌بیند، رنگ‌ها را می‌بیند، حجم‌ها را می‌بیند، گوش ما صداها را می‌شنود. همین هم محسوسات است. ذائقه ما فقط به اصطلاح آن چشایی‌های حسی را احساس می‌کند و الا در عالم هر کدام از این حواس پنجگانه‌ای که با عالم ارتباط پیدا می‌کند مراتبی از باطن دارد که لذا کشف شمی که شمّ و بویایی ما یک رابطه بویایی ظاهری است که بوی خوش یا بوی ناخوش را انسان احساس می‌کند اما کشف شمّی هم چه هست؟ یک بابی است که وقتی شما مثلاً حدیث کسا را می‌خوانید به ظاهر این است که «أَشُمُّ رائِحَةِ جَدّی» که این در حقیقت احساس بویایی پیغمبر را کردن. این ممکن است عطر پیغمبر باشد، بوی پیغمبر باشد، که این عیب ندارد، دیگران هم احساس می‌کردند. اما مسئله فوق این است که در رابطه با اولیای الهی مراتب بویایی در کار است که لذا حتی اطاعت بو دارد، کسی که اهل بویایی باشد وجودی را که مطیع باشد بوی خوش اطاعت را در وجود شخص مطیع می‌یابد، یا بوی ناخوش معصیت را نعوذ بالله احساس می‌کند از افراد. هر چند مامور به صبر است در نگاه هم همین جوری است، در شنیدن هم همین جوری است، چنان‌چه موسی کلیم وقتی شنید از شجره که «إِنَّني أَنَ الله» در آن جا که «إِنَّني أَنَ الله» را شنید این صدا را از شش جهت شنید، فقط صدا از منبع صوت اگر بود این گوش می‌شنید اما این گوش موسی نشنید.
شریعتی: با تمام وجود دارد می‌شنود.
حجت الاسلام عابدینی: با این که صوتی بود، با این که صوت بود اما نه صوتی که قعر می‌خواهد، کوبیدن می‌خواهد، طول موج ایجاد بشود. نه، این نظام فوق نظام بود که آن جا خدا گوینده است. خدا که گوینده باشد و متکلم باشد خدا قعر صوت نمی‌کند تا با موسی با گوش بشنود.
شریعتی: دستت هم می‌شود گوش و می‌شنود، چشمت هم می‌شود گوش و می‌شنود.
حجت الاسلام عابدینی: بله. خدا رحمت کند علامه طباطبایی را. ایشان می‌فرمودند که یک شبی که امام جواد(ع) را مثلاً در مشاهده دیده بودند وقتی که امام جواد(ع) دست ایشان را مثلاً لمس کرده بودند می‌گفتند از این لمسی که دست من را کرد تمام لذت‌ها را شنوایی و دیدن و در حقیقت همه از همین لمس برایم ایجاد شد. این جا با این که لمس است اما فقط لمس نیست این جا.
شریعتی: تمام حواس آمد.
حجت الاسلام عابدینی: تمام حواس در این جا، آن هم نه در مرتبه ظاهرش. لذا ببینید مثلاً موسی کلیم می‌شنود اما این شنیدن دیگر شنیدن با گوش نیست چون از شش جهت می‌شنود. امکان ندارد منبع صوت وقتی طرفی باشد آدم از شش جهت بشنود، طول موج معلوم می‌شود از کدام طرف می‌آید. در رویت هم همین جوری است که خدا رحمت کند آیت الله بهجت را. ایشان فرمودند که، حالا نسبت می‌دادند به کسی اما قرائن نشان می‌داد مربوط به خودشان است چون متعدد نقل می‌کردند هر موقع قرائن‌اش بر خودشان دلالت می‌کرد، داشتند عبور می‌کردند چند نفر. دیدند مثلاً 2 نفر، 3 نفر از رو‌به‌رو دارند می‌آیند. این گفت می‌خواهم ببینم این امام زمان است یا نه این که دارد از رو‌به‌رو می‌آید، گفت من در دلم سلام می‌کنم به او ببینم جواب می‌دهد یا نمی‌دهد. اگر جواب داد که می‌شناسم. خلاصه گفت در دل سلام کردم. وقتی رسید خلاصه سلام به جواب سلام داد نه سلام ابتدایی. جواب سلام داد و یک خنده‌ای کرد. بعد به رفقا گفتم دیدید، آن‌ها گفتند که چه کسی را می‌گویی؟! یعنی معلوم شد که اصلاً در نظام مثالی است. نظام مثالی بعضی‌ها تا فکر می‌کنند نظام ذهن است. نه، نظام مثالی یک عالمی است که نسبت عالم دنیا با عالم مثال مثل یک انگشتر در بیابان‌ها از بس آن وسیع است. یک انگشتر در بیابان چه نسبتی دارد؟ چقدر حساب می‌شود؟ یک چندم یک بیابان حساب می‌شود؟
شریعتی: اصلاً حساب نمی‌آید.
حجت الاسلام عابدینی: آن جا نسبت عالم مثال با محض، دنیا با عالم مثال این نسبت را دارد. در روایات می‌فرمایند که «حَلقَةِ فِي فَلات» مثل یک حلقه‌ای است در بیابان، یا «فَلَوات» یا بیابان‌ها، بعضی نقل‌ها. این را می‌خواستم عرض بکنم که هر کدام از این حواس ما اگر با نظام نشانه‌ها بتوانیم جلو برویم و کم کم خودمان را انس بدهیم که مراتبی دارد، مراتب ساده‌تر آن امکان پذیرتر است، شدنی‌تر است. اما حالا مراتب عظیم آن اعطایی است، خدای سبحان وهبی است، بخشش الهی است، عطا است. ولی به شرطی که قابلیت‌های مراتب کسبی‌اش را انسان چه کار کرده باشد؟ آماده کرده باشد. هر حسی از حواس ما مراتبی از احساس را به دنبال خودش دارد که در این نظام ساده متوقف نمی‌شود، نماد است این‌ها، نازله است، یعنی آیه نازله است، مرتبط است. لذا خدای سبحان هم سمیع است، هم بصیر است. یعنی سمع و بصر نسبت به خدای سبحان چیست؟ راه پیدا می‌کند که «عالِمٌ بِالمَصنُوعات وَ عالِمٌ بِالمُبصَرات» خدای سبحان. لذا خدا هم سمیع است اما «لا بِعالم»، هم بصیر است «لا بِعالم»، یعنی وسیله نمی‌خواهد شنیدن و دیدن آن. ما با وسیله است. خود ما هم مراتبی از سمیع و بصیر بودنمان بدون آیت است، یعنی بدون وسیله است. شما شب که مثلاً دارید خواب می‌بینید، در آن خواب‌هایی که می‌بینید، ممکن است گوش شما پنبه سنگین هم گذاشته باشند یا مثلاً بسته باشند، یا اصلاً کر شده باشد نعوذ بالله انسان اما در این حال می‌بیند در خواب چیست؟
شریعتی: دارد می‌شنود.
حجت الاسلام عابدینی: می‌شنود، به خوبی می‌شنود، فاصله‌های دور را می‌شنود، می‌بیند، می‌بیند چشمش آن چنان تیز شده است الان این طرف عالم است آن طرف عالم را می‌بیند.
شریعتی: یعنی روحت یک اشرافی دارد.
حجت الاسلام عابدینی: منتها دیدن با شنیدن هم متفاوت است در آن جا، خوردن با در حقیقت لمس کردن و با بویایی هم متفاوت است در آن جا. در خواب همه این‌ها محسوس است. در حالی که نه دهان به کار افتاده است، نه گوشی باز شده است، نه چشمی باز شده است، اما همه این‌ها محقق شده است که «سَمیعُ لا بِعالَم» که انسان گاهی شنوا است اما نه به وسیله و آلتی که بخواهد. این‌ها را برای چه می‌گفتم؟ مقدمات را برای این چیدم که عرض بکنم که عالم نشانه‌ها و دیدن عالم به عنوان آیه انسان را رهنمود می‌کند به یک مراتب و وادی‌های دیگری از عالم. یک موقع است انسان عالم را گسسته و جدا می‌بیند که قطع شده است و منقطع است، همین است که هست که چشم من دارد می‌بیند. لذا ورای این هم... . اما یک موقع هست من می‌گویم این نازل‌ترین مرتبه‌ای است که الان تجلی کرده است و من باید از این شروع بکنم، از این محسوس به معقولش برسم. مثالش و از مثالش به معقولش تا به عالم اله و حضرت اله‌اش که «إِن مِن شَيءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ».این قدر معلوم‌اش است، این تعبیری که مثلاً دارد که خدای سبحان رحمتش را از خلاصه هزاران هزار حجاب در حقیقت نازل کرد، محجوب کرد، محجوب کرد، یک درجه از صد درجه رحمت الهی نازل شده است در عالم از پس همه این حجاب‌ها شده است همه این در حقیقت رحمت‌هایی که شما با هم دارید و عطوفت‌هایی که دارید، یا از آن طرف آتش جهنم یک قطره‌اش از دریاها و اقیانوس‌های آب سرد عبور کرده است، مدام تلطیف شده است، تلطیف شده است، سبک شده است، سبک شده است آن حرارت، تا رسیده است به عالم دنیا و همه آتش‌های عالم دنیا و سوزندگی‌های عالم دنیا همه نتیجه آن یک قطره نازل شده است. می‌خواهد به ما نشان بدهد که نسبت این عالم با آن عالم چه نسبتی است، که آن‌ها روزی انسان است نه بی‌ربط به انسان باشد. و الا نمی‌گفتند.
شریعتی: که چه خبر است.
حجت الاسلام عابدینی: همه این‌ها جزو توانایی‌های انسان است که بتواند به آن مسائل چه کار بکند؟
شریعتی: برسد.
حجت الاسلام عابدینی: راه پیدا بکند، برسد، عالم بشود. عالم نشانه‌ها می‌خواهد ما را این جوری ببرد. اما عالم نشانه‌ها تبدیل شده است به عالم توقف، عالم مسکن، عالم مئوی، عالم منزل. توقف نه سیر.
شریعتی: یعنی نشانه باید تو را ببرد ولی تو آن جا ایستادی.
حجت الاسلام عابدینی: ایستادی نشانه را داریم تماشا می‌کنی، نشانه را منزل کردی. یعنی آن که نشانه است، آن که راهنما است که ما به کدام سمت برویم.
شریعتی: یعنی می‌خواهی بروی مشهد در مسیر اگر تابلو به سمت مشهد است همان جا ایستادیم داریم تماشا می‌کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: آن جا دیگر اصلاً بنشینیم.
شریعتی: بگوییم این جا مشهد است.
حجت الاسلام عابدینی: راهنما را اصل ببینید. ببینید این عالم نشانه‌ها را خدای سبحان همه قرآن را به عنوان در حقیقت مدام آیه، آیه، آیه، ذکر می‌کند. آن وقت آیات چقدر دسته‌بندی‌اش زیباست که چرا این را ذکر می‌کند به عنوان آیه، آن را ذکر می‌کند. گاهی در حقیقت خود آیات را آیه هم می‌داند دوباره. این قدر زیباست که حالا یک بحثی دارد، الان فرصت بر آن نیست که ما... . آن وقت پس نگاه انسان به عنوان نگاه نشانه‌ها به هستی حال انسان را متحول می‌کند، به هیچ چیزی راضی نمی‌شود اما این عدم رضایت حرص است که حرص مضموم است، یک عدم رضایت یک حرکت است.
شریعتی: شوق است.
حجت الاسلام عابدینی: شوق است. حرکت و شوق به سمت مطلوب است و بر هیچ چیزی متوقف نشدن است، سیر بالاتر است. هر چقدر عالم نشانه‌ها در وجود انسان تجلی‌اش قوی‌تر بشود سرعت حرکت انسان و عدم توقف او بیشتر می‌شود. یعنی این جور نیست که همه یک جور حرکت بکنند، این جور نیست که همه یک جور در حقیقت سرعت‌ها یکی باشد. نه. یک سرعت پیغمبر است که می‌گوید پیغمبر گام بعدی‌اش بر افق در حقیقت مد بصرش بود. مد بصر یعنی آن جایی که چشم پیغمبر در افق می‌دید. یک موقع است که من نگاه می‌کنم مثلاً صد متر جلوتر خود را می‌بینم، یک موقع است پیغمبر است که همه عالم دنیا یک گامش بود.
شریعتی: و او تمام عوالم را می‌بیند.
حجت الاسلام عابدینی: لذا می‌گوید سوار بر براق است پیغمبر و براق پا می‌گذاشت به عمد بصر پیغمبر. یعنی آن جایی که را افق نگاه پیغمبر در عالم می‌دید که همه عالم دنیا یک گام او بود، یعنی گام‌های پیغمبر چقدر چیز بوده است که تمام عالم دنیا یک گامش بوده است که عبور کرده است. بعد گام بعدی‌اش مراتب بعدی است. همین جوری که عرض می‌کنیم. مثل یک حلقه است در بیابان‌ها، از عالم دنیا تا عالم مثال و از عالم مثال تا عالم... . حالا این جا جریان موسی و خضر یکی از این گام‌ها می‌خواهد برای موسی برداشته بشود که موسی کلیم از آن مرتبه معرفتی الهی با همه کمالات و عظمتی که در ارتباط کلیم الله است، «کَلَّمَ الله مُوسی تَکلیماً»، موسی‌ای بوده است که گفته است: «أَرِني أَنظُر إِلَیک». بعد آن جا خطاب شد به او که، به موسی خطاب شد که: «لَن تَرَانِي وَلَکِن انظُر إِلَی الجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَی صَعِقًا» این موسی است که تا این مرتبه انس قرار گرفته است، حالا می‌گوید گام موسی می‌خواهد بالاتر از این باشد. آن برای مراتب قبل موسی است. موسی بعد از این دارد این مرحله را طی می‌کند. ببینید چقدر افق وجودی انسان عظیم است، حرکت انبیا راهگشایی برای همه مردم است. لذا انبیا دعوت می‌کنند مردم را به افق خودشان، این جور نیست که افق انبیا افقی باشد که دعوت به آن صورت نگرفته باشد. آن جایی که دعوت به آن صورت نگرفته باشد خبر از آن داده نشده است. اگر خبر از آن داده شده است یعنی دعوت است. توانستم عرض را برسانم؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عابدینی: هر جا خبری از آن آمده است چه در آیات چه در روایات گفتگویی راجع به آن صورت گرفته، بیانی نسبت به آن شکل گرفته است، یعنی که دعوت نسبت به او برای دیگران محقق شده است و دعوت شده است. و دعوت اگر بشود و امکان رفتن نباشد عبث است، اگر دعوت بشود انسان‌ها به آن موطن و امکان استعداد رفتن را نداشته باشند عبث است، نمی‌شود، از خدای حکیم به دور است که حکمت اقتضا نمی‌کند که دعوت بکند ولی استعداد را نداده باشد. پس ببینید چقدر این عظمت، یعنی وقتی قرآن را ما داریم می‌خوانیم این همه آدم نمی‌داند چگونه بگوید، نمی‌دانم احساس می‌کنید که... .
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عابدینی: بیان کم آوردیم.
شریعتی: کلمات قاصر هستند.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی دارم خلاصه واقعاً مچاله می‌شوم در بیان که آن چه که قرآن با این عظمت برای انبیا خودش ذکر کرده است، دعوت انسان‌ها به خصوص امت ختمی به این موطن که بیان کرده است برای آن‌ها، و بعد در حقیقت استعداد این را به انسان‌ها داده است تا بتوانند این... .
شریعتی: که تو می‌توانی.
حجت الاسلام عابدینی: مسیر را طی بکنند و گفتن می‌توانی است برای تو است که باید حرکت بکنی اما ما در چه مرتبه‌ای توقف کرده‌ایم و راضی شده‌ایم.
شریعتی: در جا می‌زنیم.
حجت الاسلام عابدینی: لذا این سوره کهف سه قصه مهم را، بلکه چهار قصه، سه قصه مهم را رقم زده است که پشت سر هم این سه قصه آمده است. اولین قصه که این‌ها را قریشی‌ها، بزرگانشان رفتند پیش یهود گفتند ما چه کنیم در مقابل این پیغمبر که بتوانیم در حقیقت چه کارش بکنیم؟ اسقاطش بکنیم، بتوانیم در حقیقت یک چیزی بگوییم که کم بیاورد. این‌ها سه قصه را متذکر شدند که بروید این سه قصه را بپرسید. سه قصه یکی اصحاب کهف بود، قصه اصحاب کهف است که ابتدا مطرح می‌شود. دومین قصه قصه موسی و خضر است. سومین قصه قصه ذوالقرنین است که «یَسئَلُونَ أَن ذُوالقَرنِین» که آن جا در آن قبلاً بحثش را مفصل داشتیم برای ذوالقرنین. اصحاب کهف هم ان‌شاءالله اگر عمری بود و خدای سبحان توفیق داد به ما و شد، امکان پذیر شد، ان‌شاءالله در محضر آن قصه اصحاب کهف هم که به عنوان یکی از حقایق نوری قرآن است ان‌شاءالله قرار می‌گیریم. این سه قصه اساس بیانشان این است که به عالم به عنوان نشانه نگاه بکنید. اگر یادتان باشد قصه ذوالقرنین این بود که سبب را می‌دید «فَأَتبَعَ سَبَباً»، دنبال اسباب می‌رفت، نشانه‌ها.
شریعتی: نشانه‌ها، بله.
حجت الاسلام عابدینی: قصه ذوالقرنین. قصه اصحاب کهف هم که این‌ها آمدند در کوه و بعد از 300 و اندی سال در حقیقت از خواب بیدار شدند که این‌ها دوباره جریان معاد برایشان آشکار شد و فهمیدند و برای مردم به عنوان یک حقیقت معادی که جریان عدم اعتماد به اصطلاح و توقف در حیات دنیا را دارد بیان می‌کند. و هر سه قصه این جا، چه قصه اصحاب کهف، چه قصه ذوالقرنین، چه قصه در حقیقت موسی و خضر، برای پیغمبر اکرم خطاب است که «وَ اذکُر، وَ اذکُر» ذکر بکن، یاد بیاور این‌ها را. تا آن فشاری را که قریش آورده بودند بر پیغمبر اکرم و سختی‌هایی را که مسلمان‌ها در مکه می‌دیدند برای پیغمبر اکرم، تسلی بدهد که دنیا فقط این ظاهر نیست، دنیا عبور از این می‌کند و در حقیقت ورای این حقیقت همین الان حقایقی است که محقق است، نمی‌شود. محقق است که «الناسُ نیامٌ...».
شریعتی: «فَإِذا ماتُوا انتَبهُوا».
حجت الاسلام عابدینی: «فَإِذا ماتُوا انتَبهُوا» که این خواب است ما داریم می‌بینیم. چطور خواب تعبیر دارد؟ چطور خواب تعبیر دارد؟ وقتی انسان خواب می‌بیند این خواب در حقیقت تعبیر دارد، تأویل دارد و تعبیر دارد. تعبیر یک مرتبه باطنی‌اش است، تعبیر عبور از آن ظاهر به باطن. تأویل یک حقیقتی دارد، یک واقعیتی دارد، که خود آن واقعیت می‌شود تأویلش. مثلاً در قصه‌های حضرت یوسف سلام الله علیه وقتی که این‌ها سوال کردند که مثلاً یک طبقی بر سر من هست که پرنده‌ها از آن می‌خوردند یا آن سوال در حقیقت دیگری سوال کرد که «فَیَسقِي رَبِّهُ خَمرًا». تأویل آن شد چه؟ یکی در حقیقت زنده می‌ماند، یکی از دنیا می‌رود. آن که زنده می‌ماند مثلاً فلان مسند را... . که این «هذا تأویلٌ» یا اگر خود یوسف سلام الله علیه خواب دید که شمس و قمر و 11 ستاره سجده می‌کنند، وقتی که رسید برادران و پدر آمدند آن جا سجده کردند «هذا تَأویلٌ رُویایَ مِن قَبل» این حقیقت تأویل است. تأویل یک حقیقت است، یک واقعیت است، یک حادثه است تأویل. اما تعبیر یک مفهوم است، یک توضیح است، یک بیان است. تعبیر توضیح است اما تأویل چیست؟
شریعتی: عمیق‌تر است و یک واقعیت است.
حجت الاسلام عابدینی: یک واقعیت است. اصلاً عمیق‌تر هم شاید مثلاً عمیق‌تر در راستای مفهوم باز می‌شود، غیر از مفهوم است.
شریعتی: یک حقیقت است.
حجت الاسلام عابدینی: یک حقیقت است، بیان حقیقت است. حالا در این نظام موسی و خضر می‌خواهد نشان بدهد که عالم با همه روابطی که دارد این یک ظاهری است که تأویلی دارد.
شریعتی: یک حقیقتی دارد.
حجت الاسلام عابدینی: یک حقیقتی دارد که این ظاهر مثل یک خواب دیدن است نسبت به آن حقیقت.
شریعتی: و برای همین قصه‌هایی که و اتفاقاتی که موسی و خضر درگیرش می‌شوند به گذشته موسی برمی‌گردد.
حجت الاسلام عابدینی: آن دیگر نکته بعدی‌اش است که علاوه بر این که یک تأویلی دارد، این تأویل‌ها همه‌اش برگشت به آن شخص بیننده هم می‌کند. مثلاً حالا در جریان موسی و خضر وقتی که موسی(ع) اولین مرتبه وقتی دید خضر آن غلام را کشت یا کشتی را سوراخ کرد و بعد غلام را کشت و بعد دیوار را به پا کرد، آن جا در حقیقت چه بود؟ پیغمبر اکرم در روایت می‌فرماید اگر برادرم موسی صبر می‌کرد اعاجیبی را خضر برای او نقل می‌کرد از همان وقایع. و بعد در بعضی از تفاسیر ذکر می‌کنند که از بعضی از اصحاب بزرگ پیغمبر که این‌ها همه مربوط به جریان خود موسی بود، مثلاً جریان آن کشتی سوراخ کردن همان انداختن موسی در آن به اصطلاح صندوق.
شریعتی: سبد.
حجت الاسلام عابدینی: بله. سبد و صندوق در آب. یعنی انداختن در آب چون بچه را در آب نمی‌اندازند. سوراخ کردن کشتی یعنی کشتی را ناقص کردن، انداختن در آب یعنی از مادر جدا کردن. اما این چه بود؟ حفظ موسی به این بود، همچنان که حفظ کشتی به این بود. و آن جایی که قتل آن غلام بود به اصطلاح زندگی موسی قتل آن قبطی بود که به ظاهر آن در حقیقت به ضرر موسی بود اما در حقیقت موسی از آن جا آمد به مدین و باعث شد... .
شریعتی: باعث آن حرکت و سفر شد.
حجت الاسلام عابدینی: و همین جور آن اقامه جدال برای این که این‌ها گرسنه بودند و کسی به آن‌ها غذا نمی‌داد، آن جا در حقیقت خضر در موقع...
شریعتی: این الان فراتر از تأویل است.
حجت الاسلام عابدینی: این فراتر از تأویل است. این نسبت آن با خود این هم پیدا می‌شود. یک مرتبه دیگری از معرفت نفسی نسبت به حقایق عالم است که انسان عالم را مرتبط با خودش می‌بیند.
شریعتی: و حالا حاج آقا شما که داشتید صحبت می‌کردید من مدام در ذهنم این فرمایش حضرت امیر که «لَؤ کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً» پرده‌ها همه کنار برود به یقین علی چیزی افزوده نمی‌شود. یعنی ته آن را من رفتم.
حجت الاسلام عابدینی: بله دیگر. دیگر آن کمال مشهود است. مثلاً از پیغمبر وقتی مثلاً «یَسألُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ» مثنوی خیلی از به اصطلاح معاد پرسیدند، از به اصطلاح رستاخیز پرسیدند که تا رستاخیز مثلاً چقدر مانده است، از خود قیامت پرسیدند، از قیامت پرسیدند تا قیامت مثلاً راه چند. این خود حقیقت قیامت است پیغمبر اکرم. در این اگر آن نگاه‌های عمیق ما در روایاتمان دارد به اصطلاح می‌شد که بعضی در حقیقت استفاده بشود، بیان بشود، خیلی... . هم وقت محدود است و بالاخره مخاطب باید رعایت بشود تا کلام در حقیقت مطابق محقق بشود. این بحث را داشتم عرض می‌کردم که...
شریعتی: ماهی نمک سود.
حجت الاسلام عابدینی: بله. که این جا یک نشانه شد تا تمام در حقیقت حرکت کمالی موسی متفرع بر یک نشانه شکل بگیرد و این نشانه هم خیلی زیبا بود. ماهی مرده‌ای که نمک سود است زنده شود، حیات پیدا کند. یعنی این نشانه هم خودش یک نشانه عالی است، خود نشانه هم عبور از محسوس به معقول است.
شریعتی: خود نشانه هم نشانه است.
حجت الاسلام عابدینی: نشانه است، خودش یک هدف است که ببیند انسان، اگر آن جا عزیر نبی می‌گوید که «أَنِّي یَحیی هذهِ الله بَعدَ موتَها» چگونه می‌شود این مرده زنده بشود. بعد آن جا می‌گوید که در حقیقت خدای سبحان او را «اَماتَهُ الله مِائَةَ عامِ» صد سال در حقیقت از دنیا رفت. وقتی که در حقیقت بعد از این صد سال به اصطلاح این دوباره زنده شد آن جا دارد که «فَنظُر إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَم یَتَسَنَّه» نگاه کن به غذا و آب خود هیچ نپوسیده است بعد صد سال با این که اقتضا این بود که طعام و شراب چه بشود؟ زودتر... . اما «فَنظُر إِلی الحِمار» در آن در حقیقت به آن مرکب که بقایش بهتر از یک غذا ممکن بود باشد، بالاخره موجود زنده است، ممکن است حالا این مدت‌ها ؟؟؟. می‌گوید نگاه کن پودر شده است، خاکستر شده است. که «کَیفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکسُوهَا لَحمًا» ببین چگونه الان دوباره برمی‌گردد و لحم دوباره به او برمی‌گردد، نگاه کن. یعنی آن جا نگاه کردن که یک مرده چگونه زنده می‌شود این یک کمال برای نبی حساب می‌شود، یک حرکت است. این جا این ماهی زنده شدن‌اش کمال است که ببیند انسان که یک موجودی. چون دیدن فقط در دایره چشم نیست.
شریعتی: در وجود است، در نظام وجود است.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی انسان دارد این را احساسش می‌کند با تمام مراتب وجودی‌اش که یوشع نبی به عنوان آن جوانی که همراه موسی(ع) که بعداً وصی و پیامبر محسوب می‌شود که او دید زنده شدن این را که این نشانه را که خودش یک به اصطلاح غایت بود، یک کمال بود، دید. و بعد این نشانه برای این بود که می‌خواهد موسی از این زنده‌تر شود، از این که هست بالاتر برود.
شریعتی: از این حیات پای خود را فراتر بگذارد.
حجت الاسلام عابدینی: بالاتر از این حیات برود. لذا این مرده زنده شدن یک دلالت دیگری برای موسی است که از بعد مرتبه دیگری از حیات برسد. خود این‌ها در حقیقت چیست؟ ببینید اگر حال انسان این جوری باشد که عالم عالمِ نشانه است هیچ جایی نشانه غایت نمی‌شود. یعنی از این نشانه رسیدی مرتبه بالاتر دوباره آن نشانه است برای مرتبه بالاتر.
شریعتی: یعنی الان برای کسی که دارد تلویزیون تماشا می‌کند، برنامه ما را می‌بیند، همین بحث برای خودش نشانه است.
حجت الاسلام عابدینی: بله. نشانه است دیگر. یعنی هیچ جایی نیست که نشانه‌ها چه بشود؟ تمام بشود. لذا حرکت هیچ جا توقف ندارد. یعنی شما از این نشانه وقتی رسیدی به نشانه بالاتر، از محسوس رسیدی به معقول، دوباره معقول نشانه است برای مرتبه بالاتر، دوباره آن مرتبه... . چون مراتب نامتناهی حقیقت وجود در کار است.
شریعتی: و یک راه بینهایت.
حجت الاسلام عابدینی: یک راه و مسیر بینهایت. و این راه و مسیر بینهایت پایان ندارد. و اگر کسی در این جا در عالم دنیا سیر او با سرعتی که ادامه می‌دهد در حرکت از نشانه‌ها به سمت مقصد که دارد می‌رود هر چه سرعت بیشتر باشد وقتی از دنیا می‌رود این سرعت در حقیقت متفاوت در ورای این عالم هستند. یعنی مثال بزنم. مثلاً موشکی که از جو خارج می‌شود، درست است؟ این سرعتی که باعث می‌شود از جو خارج بشود حالا که خارج شده است تمام انرژی این تبدیل به حرکت می‌شود. اگر قبل از آن انرژی این اغلب‌اش صرف خنثی کردن اصطکاک هوا می‌شد بعد از این که از جو خارج می‌شود چون آن جا اصطکاک کم است می‌توانیم بگوییم، حالا به صورت، می‌توانیم بگوییم که تمام انرژی‌اش تبدیل به چه می‌شود؟
شریعتی: حرکت می‌شود.
حجت الاسلام عابدینی: حرکت می‌شود. لذا ؟؟؟ آن جا دیگر چیست؟ آن جا انرژی زیادی نمی‌خواهد برای این که بخواهد آن حرکت ایجاد بشود. به خاطر همین است ماهواره‌ها می‌بینید که در مداری قرار می‌گیرند که می‌توانند سالیانی در حقیقت در آن مدار چه کار بکنند؟
شریعتی: بچرخند.
حجت الاسلام عابدینی: بچرخند با آن سرعتی که قرار داده شدند و قرار گرفتند می‌توانند. این نگاه که ما وقتی از عالم دنیا خارج می‌شویم سرعت سیر ما در مدارج کمالی مطابق آن خروج ما شکل می‌گیرد. پس سیر از نشانه‌ها به آن ذی نشان، به آن صاحب نشان، هر چه شدیدتر باشد در این جا الی ما لا نهایه، ابدیت، این سرعت ادامه دارد. آن وقت تازه وقتی از عالم دنیا می‌رویم این سرعت دیگر هیچ مانع و اصطکاکی هم ندارد. آن جا انسان برای او هیچ سکون و هیچ حالت خستگی ایجاد نمی‌شود، ملال ایجاد نمی‌شود. بهجت بعد بهجت و طلوع بعد طلوع برای انسان در آن جا از حقایق غیبیه عالم و تأویل عالم. لذا در قیامت روز آمدن تأویل قرآن است؛ «یَومَ یَاتی تَأویلَه» تأویل قرآن که حقیقت قرآن است. ما قرآن را لفظ می‌بینیم یا به مفهوم می‌بینیم، اما قرآن یک حقیقت است. لذا در محضر قرآن که قرار می‌گیریم حواسمان باشد که قرآن یک حقیقت است، ذی‌شعور است، صاحب حیات است، زنده است که در محضر او باید انسان مثل یک انسان، مثل این که در نظر پیامبر قرار می‌گیریم واقعاً چگونه حالت ادب داریم، در محضر قرآن به عنوان یک حقیقت زنده این جوری قرار بگیریم.
شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی از شما ممنونم. خیلی نکته‌های خوبی را شنیدیم، متشکرم از شما. و خوش به حال همه آن‌هایی که این آیه‌ها را هم آیه می‌بینند، نشانه می‌بینند. و امروز مشرف می‌شویم به محضر این آیه‌های نورانی و این نشانه‌های عظیم. صفحه 159، آیات 68 تا 73 سوره مبارکه اعراف، به اتفاق بشنویم و تلاوت کنیم و ببینیم. برمی‌گردیم با احترام همراه شما و در کنار شما. صفحه 159قران کریم
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». خیلی خوشحالیم که همراه شما هستیم. از لطف و عنایت و محبت شما صمیمانه ممنون و متشکرم. یکی دو دقیقه فرصت داریم تا پایان که وقت در اختیار حاج آقای عابدینی است و ان‌شاءالله جمع بندی فرمایشاتشان را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: بیان ما بر این شکل گرفت که این سوره می‌خواهد عبور بدهد از نظام ظاهر به نظام باطن. چنان‌چه سوره‌های دیگر هم هست اما به خصوص در ضمن سه قصه که قصه اصحاب کهف، قصه موسی و خضر و قصه ذوالقرنین که ما در نظر قصه موسی و خضر هستیم که می‌خواهیم عالم را به عنوان عالم نشانه‌ها تعریف کنیم که آیه باشند و نگاهمان را به عنوان یک نگاهی که عالم را همه را آیه می‌بیند و این آیه دیدن هم این جور نیست که یک مرتبه آیه، مرتبه دیگری ذوالآیه باشد. این‌ها دائماً مراتب دارد. این که آیه است، صاحب آیه مرتبه بعدی است، دوباره مرتبه بعدی که انسان رسید می‌شود آیه و صاحب آیه بعدی. این نگاه اگر ایجاد بشود انسان دائم مسافر است، انسان دائم در این عالم مسافر است و بحثی که در رابطه با سفر داشتیم برای انسان آن موقع سفرهای ظاهری انسان را به سفرهای باطنی می‌کشاند. لذا در بعضی از، من یادم نمی‌رود، بعضی از بزرگان بودند اگر یک ساک، یک چمدان یا یک بقچه‌ای می‌دیدند بسته است حالشان منقلب می‌شد. من اشک را در چشمانشان می‌دیدم که اگر بقچه‌ بسته‌ای می‌دیدند، یک ساکی می‌دیدند، این حال سفر برای این‌ها آنچنان تداعی می‌شد که اصلاً از خود بی‌خود می‌شدند.
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
که ما مسافر هستیم در این جا و این مسافر باید نگاهش به عالم نگاه نشانه‌ها باشد.
شریعتی: و این در واقع حقیقت «إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» است.
حجت الاسلام عابدینی: هم حقیقت «إِنَّا لِلهِ» است هم حقیقت «إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» است که ما از آن جا هستیم و به آن جا برمی‌گردیم.
شریعتی: بسیار خوب.
این زندگی مکثی است مابین دو تا سجده
استغفرالله‌ای بگو ما باز می‌گردیم
خیلی از شما ممنونم. دعا کنید و آمین بگوییم و خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: ان‌شاءالله خدای سبحان چشم ما را از تعلق و محبت به عالم دنیا این چشم ما را ان‌شاءالله منقطع بکند، تعلق ما را ان‌شاءالله کم بکند. عالم دنیا به اندازه خودش خیلی عالی است چون از مظاهر رحمت الهی است و جلوه خداست اما تعلق به آن، ماندن در آن، انسان را از حد او خارج کرده است. ان‌شاءالله خدای سبحان تعلق به خودش را و ارادت و محبت به خودش را در اشتیاق به خودش را در وجود همه ما قرار بدهد تا به اندازه درست به هر چیزی نگاه کنیم و نشانه بودن را در هر چیزی ببینیم. ما را مسافر به سوی خودش ان‌شاءالله قرار بدهد.
شریعتی: ان‌شاءالله.
موسی من تو به دنبال کدامین خضری
گوشه چشم تو ابری است پر از آب حیات
«السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله»