«اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك حجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا».
خب قبل از اینکه وارد بحث خودمان شویم من فقط یک نکته ای را خدمت عزیزان عرض می کنم به عنوان یک مقدمه ای. دوستان به من خبر دادند که از دیروز برنامه خوب و وزین سمت خدا و دست اندرکاران خوش فکر و مؤمن، مخاطبان عزیز را تشویق به نماز باران کردند. این خیلی مسئله مهمی است. حالا من یک نکته ای را عرض می کنم. ببینید ما گاهی اوقات حرف از توحید می زنیم ولی واقعیت این است که این دنیا یک جوری ساخته شده که طرح خداوند متعال همین بوده است که شما برای هر کاری به یک چیزی تمسک می-کنید. تشنه تان که هم می شود می خواهید آب بخورید. اینطوری است. نمی توانید بنشینید بگویید که خدایا تشنگی من را برطرف کن. یک نظام اسبابی وجود دارد که واقعاً هم همینطور است. یک نظام پیچیده ای است که... منتها ما گاهی اوقات در نظام اسباب گیر می افتیم و متوجه آن دستی که پشت صحنه است و در واقع صحنه گردان این اتفاقات است نمی شویم. و همین جا آرام آرام، اینکه می گویند شرک خفی و اخفاء و فلان و اینها که آقایان می گویند همین است. در روایت هست می گوید طرف آمد روی صندلی نشست، روی چهارپایه ای، چهارپایه شکست و زمین افتاد و سر او شکست. سر او زخم شد، محضر امیرالمؤمنین بود. حضرت روی سر او دست گذاشتند، دعا کردند و می گوید زخم من جمع شد. به عنایت امیرالمؤمنین. بعد می گوید من عرض کردم که آقاجان چی شد؟ داستان چی بود؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم نگفت. و خداوند متعال اینطور غفلت ها و شرک های شما را که این شرک جلی نیست ولی غفلت است. بسم الله که نمی-گویی خیال می کنی صندلی من را نگه نداشته است. وقتی بسم الله می گویی این اسماء الحسنی است در عالم دارد کار می کند. بسم الله خیلی کار بزرگی است. کسی که بسم الله را در عالم نازل کرده است، نبی اکرم معلوم است آقا انقدر امر عظیمی را با خودش آورده است. حضرت فرمودند شما شیعیان اینطور خطاها و غفلت های تان را خدا در دنیای شما تطهیر می کند. به ابتلائاتی. مثل این ابتلائی که برای شما به وجود آمد. خداوند متعال این کار را با ما می کند. ما گاهی اوقات غفلت می کنیم. غفلت هایی داریم. یک جایی خلاصه دست خدا را نمی بینیم. خداوند متعال به عنایت خودش، به رحمت و رأفت خودش، یک جایی یک اتفاقی برای انسان می آورد که انسان سر خود را بالا بیاورد یک ذره او را ببیند. یک داستانی هست در قرآن خدا تعریف می کند، چند جا هم در قرآن این را تعریف کرده است که یک عده ای کشتی سوار بودند، ما زدیم کشتی آنها را شکستیم، آنها را در آب انداختیم. «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصين» آنجا بود که مخلصانه شروع به صدا زدن کردند. خدا با آدم باید این کار را بکند. باید یک جایی آنجایی که خیال می کنی زیر پایت کشتی سفتی هست، اینجا دیگر نقطه امن شده و اینها، خدا بزند امنیت شما را به هم بریزد، متوجه شوی که امنیت، «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْن» مال کسانی است که تعلق به خدا دارند. امنیت آنطوری حاصل می شود. ما گاهی وقتی زیر پای مان را سفت می کنیم، فکر می کنیم به نقطه امن رسیده ایم. خدا می گوید اینطوری نیست. به تو نشان می دهم. چطوری نشان می دهد؟ می زند می شکند. می زند کشتی تو را می شکند، تو را در آب می اندازد. بعد آنجا است که وقتی به تعبیر آن روایت معروف، روایتش ذیل همین بسم الله الرحمن الرحیم است. که حضرت فرمود: خداوند متعال با تو کاری می کند که «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب» اسباب از تو قطع شود. متوجه شوی که یک چیز دیگر است دارد عالم را می گرداند. آن رب العالمین است. آن رب العالمین را ببینی. «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصين». با همه وجود آنجا صدا بزنید. خدا می دانی اینکه زیر پای ما را شل می کند می زند کشتی را می شکند، آن چهارپایه و فلان، خداوند متعال اینجا دارد ما در وادی اضطرار حرکت می دهد. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» ما مضطر به خداوند متعال هستیم منتها متوجه نیستیم خدا ما را در یک مخمصه ای می اندازد اضطرار عرفیه. آن اضطرار که برای شما به وجود می آید، به آن اضطرار حقیقی خودت پی می بری.
شریعتی: آن گونه که امام حسین در دعای عرفه «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي»
حجت الاسلام شریفیان: احسنت. ما در نقاط مختلفی باید این را پیدا کنیم. ما مضطر هستیم. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد».
شریعتی: ولی خیلی وقت ها غافل هستیم.
حجت الاسلام شریفیان: غافل هستیم. ما الآن می خواهیم... من دیده ام خیلی اوقات آدم سوار هواپیما می-شود، شروع می کند بسم الله و یک دعایی و فلان و اینها ولی می خواهد با اتوبوس برود انقدر احساس نگرانی نمی کند، انقدر هم دعا نمی کند. در صورتی که برای خداوند متعال هواپیما و اتوبوس یکی است. خداوند متعال می تواند آدم را وسط یک طوفان نگه دارد، می شود هم در یک نقطه ای که در ظاهر امن است، آدم را زمین بزند. ما می خواهیم برویم، من گاهی می گویم آدم می خواهد تا سر کوچه برود، انقدر ذکر و ورد نمی خواند. دیگر تا سر کوچه که خبری نیست. اما می خواهی چهار پنج ساعت بروی در هواپیما آنجا احساس می کنی، نه، مثل اینکه خیلی زیر پای من شل است. بعد هم که می نشینیم احساس می کنیم نیازمان به خدا مثل اینکه کمی کم شده است. معاذالله. خدا با آدم این کار را می کند. حالا عرض من این است: این توجه هایی که خداوند متعال در صحنه هایی، نماز آیات همین است. خداوند متعال یک صحنه هایی را فراهم می کند شما دست او را ببینید، آیات او را ببینی. حالا به تعبیری، اضطرارهای خودت را ببینی صدا بزنی. این صدا زدن هم به این معنا نیست که خب صدا بزنیم باران بیاید. داستان بود و نبود آب نیست. داستان دیدن دست خدا بود. داستان این است. وقتی نمی بینی خدا آن را پیچ و خم می دهد که ببینی. به خاطر همین هم هست که گاهی اوقات انسان دعا می کند، دعا می کنیم. باران هم نمی آید. علت آن چیست؟ این است که داستان آمد و رفت آب نیست. داستان اتصال تو است. آن مهم است که ببنیی. اگر به آن رسیدی، اصلاً بهره ات را از این داستان برده ای.
شریعتی: تلقی من این است که در بحث نماز باران، در استغاثه، نگاه ما به آسمان موضوعیت دارد. این خودش مهم است.
عرض می کنم که این کیفیت نماز و آداب آن هم خیلی مهم است. دقت کنید این نکته ای که دارم عرض می کنم در آداب آن می بینید. که انسان با چه لباسی برود، کجا برود، با چه حالی برود، چطوری قدم بردارد. همانطور که در مورد نماز یومیه هم ما آدابی داریم ولی معلوم است که یک کسی است که مثل ادبیات کسی که مضطر است، می خواهد برود اضطرار خودش را، در نزد کسی که همه خزائن عالم دست او است، برود از آن گفتگو کند. آن آداب است که معلوم است آدم می خواهد این نقطه اضطرار انسان را درست کند. اینها مهم است. آدم با یک دقت ملاحظه ای، حالا شاید شما در برنامه هم این آداب و فلان و اینهای آن را در برنامه به یک شکلی یا در کانال بگذارید دوستان ببینند و اینها، کار مهمی است. اینها خیلی مهم است. ان شاءالله که همه دوستان بتوانند از این فرصت ها بهره مند شوند، خداوند متعال به ما هم توفیق بدهد که همراه عزیزان ان شاءالله اگر یک موقعی موعدی بود و فرصتی بود و حتی نماز جماعت بزرگی هم برگزار شد، ان شاءالله ما هم بتوانیم شرکت کنیم.
شریعتی: ان شاءالله اجمالاً قرار ما در شهر مقدس قم خواهد بود، روز جمعه ساعت نه و نیم صبح در صحن مسجد مقدس جمکران با حضور کارشناسان عزیز، مخاطبینی که می توانند بیایند. خوشحال می شویم. و همینطور دیروز هم من تمنا کردم و درخواست کردم از ائمه محترم جمعه، ائمه محترم جماعات که در سراسر کشور این اتفاق رقم بخورد. هم بحث آلودگی، هم کمبود منابع آبی و هم خود این استغاثه به درگاه خداوند متعال، ان شاءالله رفع گرفتاری ها و مشکلات را به همراه داشته باشد. خیلی ممنون از مقدمه پربار شما.
خدمت شما هستیم و بحث امروز را می شنویم.
حجت الاسلام شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. بحثی که خدمت عزیزان تقدیم می کردیم در باب روابط اجتماعی بود. موطن بحث کجا بود؟ این بود که ما به غیر از روابط بین اخوان و مؤمنین، ما یک روابطی در فضای اجتماعی داریم که فضای سازش است، فضای صلح است، معاشرت است. کسانی که تفاوت هایی با ما دارند ولی در یک جمع فعلاً داریم زندگی می کنیم و اینکه بعدها چه اتفاقی خواهد افتاد دیگر به تقدیر الهی و طرح الهی است. بحث های خودش را دارد ولی تا وقتی که ما در دار هدنه داریم زندگی می کنیم و فضای معاشرت داریم، باید ما به حسن معاشرت برسیم. در این حسن معاشرت هم اتفاقاتی باید بیفتد. آدابی وجود دارد، اغراضی وجود دارد و سنت ها و نسکی وجود دارد. اینها بحث هایی است که ان شاءالله آخر بحث ما یک جمع بندی ای هم خواهیم کرد که ما از چه سرفصل هایی داریم گفتگو می کنیم. ما اگر عزیزان خاطرشان باشد، وارد روایاتی شدیم که اهل بیت در جمع مسلمان ها با اینکه تفاوت هایی بود مثلاً شیعه و سنی، حضرات معصومین می گویند بالاخره شما باید با هم زندگی کنید. این جامعه شما است. شما باید این جمع را جمع کنید ولو تفاوت هایی دارید. باید بروید برسید به حسن معاشرت، باید برسید به حسن مسالمت و تعابیری که ما مکرر در روایات داریم. اینکه در روایات ما بحث از وحدت گفته شده، بحث وحدت بحث بسیار دقیقی است. بسیار بحث دقیقی است که در یک جمع شما وقتی یک جامعه تشکیل دادید، این مگر بدون اتحاد می شود؟ این جامعه نبی اکرم است ولو اینکه در آن حتی یک عده یهود و نصارا بودند و حضرت یک نسبتی با آنها برقرار می کند. رابطه عداوت و دشمنی نمی تواند باشد. ما بخواهیم بغض و کینه و درگیری و اینها باشد که دیگر جامعه نیست. یک روابطی است که در روایت هست ذیل آیات سوره مبارکه بقره که «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» می دانید سوره مبارکه بقره مال ابتدای مدینه است. که یک عده آمده اند مسلمان شدند، یک عده هم مسلمان نشدند. یک عده ای یهود و نصارا بودند. حضرت کل مدینه جامعه حضرت است. در مقابل مشرکین حجاز که دشمنان حضرت بودند. حضرت مدینه را باید جمع کند. این جمع کردن مدینه، آیه می گوید: قولوا للناس حسنی. این ناس مخصوص قریش نیست. یعنی آن جمعی که ولو شما به آنها مؤمن نمی گویید، الذین آمنوا به آنها نمی گویید ولی اینها الآن مجموعه تو هستند. اینها جامعه شما هستند یک روابطی شکل می گیرد. که آیات سوره مبارکه ممتحنه را من یک موقعی اشاره کردم.
شریعتی: یعنی این جمع و جامعه را باید در مقابل کفار معنا کرد و تعریف کرد.
حجت الاسلام شریفیان: احسنت. یعنی این صف بندی ها و دسته بندی ها در ادبیات دینی خیلی دقیق است. برای همین می بینید قرآن می گوید: «لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكين» جفت شان کافر هستند. هم آن یهود و نصارایی که در مدینه حضرت را انکار کردند کافر هستند و هم آن قریشی که در مکه بودند. ولی روابطی که حضرت با اینها دارند با روابطی که با کفار دارند فرق می کند. چون اینها جامعه حضرت هستند، تحت ذمه هستند، یک پیمانی با هم دارند، قرار است در فضای معاشرت و مسالمت با هم زندگی کنند. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» سوره مبارکه بقره را ببینید. آیات مربوط به یهود و نصارا است. اصلاً آنجا این آیات گفته شده است. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» مال اینجا است. حتی عفو، دستور به عفو، صفح، اینها دستورات نسبت به مؤمنین نیست. اینکه مسلم است که ما مؤمنین باید عفو و صفح که ما بعداً می رسیم. ما بحث عفو، صفح، و غفران از بحث هایی است در روابط اجتماعی خیلی مهم است. کظم غیض و امثال اینها. منتها در فضای یهود و نصاری قرآن می گوید که «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» قول حسن، عفو، صفح. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» آنجا هم ببینید کجا است. سوره مبارکه آل عمران است. اصلاً داستان نصارا است. سوره مبارکه بقره جریان یهود است، سوره مبارکه آل عمران بیشتر نصارا است که مباهله و آنها آنجا است. این خیلی بحث مهمی است. این آداب اجتماعی ما است. ما از چی داریم حذر می کنیم و ما باید مراقبت کنیم؟ از شکاف اجتماعی، از امنیت اجتماعی، وحدت. از اینکه من یک تفاوتی با هم کلاسی ام دارم در دانشگاه یا در مدرسه و فلان، خب چکار باید بکنم؟ این بحث، بحث ما نیست. روایاتی را خواندیم از حسن معاشرت، مسالمت، رفتن به سراغ اینها در موطن هایی که به کمک شما نیاز دارند.
شریعتی: و آنچه که خیلی دقیق بود و به نظرم جا دارد که باز هم از حاج آقا بشنویم، این بود که مردم را یعنی توقع حضرات معصومین از ما این بود که مردم را اینگونه به سمت ما دعوت کنند.
حجت الاسلام شریفیان: بله، «حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَيْنَا» این خیلی حرف مهمی است. این یکی از اغراض مهمی است که به یک معنا امکان برقراری اتصال و ارتباط برای اتمام حجت فراهم می شود. اینکه حضرت می گویند محبت ما را منتشر کنید، خب چطوری می شود؟ بغیر از معاشرت، مسالمت، دقت در قول و فلان که حالا آرام آرام می رسیم. ما فعلاً یک مقداری در مورد معاشرت اینها بحث کردیم. بعد می رویم جلوتر می بینید. بحث های دیگر هم ما داریم. دو تا روایت مانده است. این را هم من بخوانم. این دو روایت خیلی نظر من را جلب کرد، دیدم حیف است که این را نخوانیم. عمود این روایت چیست؟ نکته اصلی این دو روایت. مسئله اینکه بتوانید یک تحببی بین خودتان درست کنید. تحبب یعنی چه؟ حب نیست. حب یعنی محبت. تعلق قلبی. تحبب یعنی طوری برخورد کردن که در آن حبی باشد. فرق می کند با محبت. محبت یک امر خالص است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمان» مال روابط اخوت است که ما قبلاً یک موقعی از بحث محبت بین اخوان بحث کردیم. تحبب، آقایان می گویند باب تفعل، باب تلبس است. مثلاً می گویند: « فَإنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّم» اگر حلیم نیستی، لباس حلم بپوش. خود را به حلم بزن. اصلاً تلبس که می گویند یعنی تحلم، یعنی لباس حلم پوشیدن. در آن قالب قرار گرفتن. ولو اینکه آن صفت در درون تو نیست ولی باید برای این تلاش کنی.
شریعتی: حالا با این نگاه تحبب چطوری معنا می شود؟ تحبب یعنی چه؟
حجت الاسلام شریفیان: یعنی یک جوری باشی که لباس محبت بپوشی ولو اصل محبت مال اخوان است، مال مؤمنین است.
شریعتی: اینگونه رفتار می کنیم.
حجت الاسلام شریفیان: احسنتم. روابطی که بوی محبت بدهد. تحبب الی الله است. روایت را ببینید. این روایت در خصال مرحوم صدوق هست. مرحوم مجلسی این را در آداب معاشرت آورده است. برای همین دیدم واقعاً روایت لطیفی است. این روایت از وجود مقدس امام صادق «عن آبائه عن رسول الله و صلی الله علیه و سلم، قال رسول الله. رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاس» یعنی عقل قوای سنجشی است که انسان دقیق، درست عمل کند. اول نکته در عقل این است که انسان به خدا برسد. نکته دوم در عقل این است که حواست به مردم باشد نه مؤمنین. «التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاس» یعنی انسانی که دستش به دست خدا رسید، مؤمن شدی، حواست باشد یک ناسی هم هستند. تو باید خودت را جا نکن. باید حواست باشد تو با اینها کار داری. «لابد لکم من الناس» که در روایت هفته قبل است. شما چاره ای ندارید. با این جامعه باید فعلاً زندگی کنید. فضای سلم لازم دارید، یک اغراضی هم پشت آن می آید که بعداً ان شاءالله در جمع بندی عرض می کنم. خب این روایت، خیلی روایت مهمی است. تحبب. انسان یک جوری برخورد کند که بوی محبت بدهد. انسان در مغازه خرید می کند، ما با ادبیات و خصال و صفات کفر فرق می کنیم. ما پیروان نبی اکرم هستیم. ما یک جوری در مغازه می رویم و می آییم که طرف بگوید عجب آدمی بود. ما اینطوری باید برویم. ما یک جوری باید سوار ماشین و تاکسی و اینها شویم که یک کسی می بیند بگوید این یکی دیگر است. این یک جور دیگر است. مردم کاملاً این را می-فهمند که در احوالات شما چیست. این روایت دوم را برای همین انتخاب کردم که شما حتی گاهی اوقات ما رفتار محبت آمیز انجام می دهیم، گاهی اوقات پیدا نمی کنی که الآن چکار باید بکنم ولی در دلت این است که کاش که می توانستم نشان بدهم که من با تو دشمن نیستم. کاش که می توانستم به تو برسانم که این کاش که می توانستم این که در قلبت هست، بخواهی نخواهی به او می رسد.
شریعتی: می رسد. حتی از نگاهت می رسد.
حجت الاسلام شریفیان: حالا ببین روایت همین را می گوید. خیلی روایت لطیفی است. این روایت کجا است؟ روایت معروف وصیت امیرالمؤمنین وقتی حضرت دارند از دنیا می روند. حضرت فرزندان خودشان را جمع کردند. امام حسن، امام حسین، محمد بن حنفیه. جمع کردند. لَمَّا احْتُضِرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين. یعنی لحظات آخر عمر وجود مقدس امیر سلام الله. جَمَعَ بَنِيهِ حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ وَ الْأَصَاغِرَ مِنْ وُلْدِه، فرزندان کوچک و بزرگ خودشان را جمع کرده بودند که رأس آنها هم حسنین بودند. فَوَصَّاهُم. وصیت هایی کردند. ْ وَ كَانَ فِي آخِرِ وَصِيَّتِه، آخرین وصیت هایی که حضرت دارند می کنند اینها بود. يَا بَنِي، فرزندان من، عَاشِرُوا النَّاس، با مردم معاشرتی بکنید. عشرتاً، یک معاشرتی که إِنْ غِبْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم، اگر یک روزی شما نبودید بگویند جای او خالی است. تمایل به شما را نشان بدهند. وَ إِنْ فُقِدْتُمْ بَكَوْا عَلَيْكُم، اگر یک روزی مردید در فراق شما اشک شان جاری شود. خدا شاهد است ما در روایت این را دادیم. اهل بیت به شهادت می رسیدند، گاهی اوقات آدم هایی که به اهل بیت بدی می کردند، گریه می کردند. من مثل جعفر. می گویند وقتی امام صادق به شهادت رسید، یک عده ای من مثل جعفر گفتند که اینها خودشان شریک قتل امام بودند. ولی واقعاً گفتند کی مثل این است. «يَا بَنِيَّ، إِنَّ الْقُلُوبَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ» لشکرهایی است که با هم آرایشی پیدا کرده اند. جنود مجنده. یعنی با هم، دیدید لشکر وقتی که مرتب می شود مثل اینکه یک پیکر هستند. با هم کار می کنند. متصل هستد. در هم تنیده هستند. «تَتَلَاحَظُ بِالْمَوَدَّةِ، وَ تَتَنَاجَى بِهَا» یعنی با مودت و با محبت با هم قلوب نجوا می کنند. یعنی محبت تو مثل خلوت، به طرف مقابل منتشر می شود. قلوب محبت را با هم نجوا می کنند. آن وقت چه می شود؟ «وَ كَذَلِكَ هِيَ فِي الْبُغْض». بغض هم همینطور است. اگر در دلت نسبت به طرف کینه داشته باشی، از کنار هم رد می شوی انگار می فهمی. «فَإِذَا أَحْبَبْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ خَيْرٍ سَبَقَ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَارْجُوهُ»، اگر یک موقعی بدون اینکه هیچی از طرف دیده باشی، یکهو یک محبتی نسبت به یک کسی پیدا کردی، این الکی نیست. امید داشته باش. «مِنْ غَيْرِ سُوءٍ سَبَقَ مِنْهُ» تا حالا هیچی از او ندیده ای ولی اگر یکهو احببتم، یکهو یک حبی در دلت افتاد، امید داشته باش. یعنی یک آدم می شود با ارتباطاتی باشد. این خیلی مهم است.
شریعتی: آن سلامی که ابتدای هر رابطه می کنیم، به نظرم یک پرچمی است که دست مان می گیریم برای همین سُلح و سِلح. «وَ إِذَا أَبْغَضْتُمُ الرَّجُلَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ سَبَقَ مِنْهُ» اگر یکهو دیدی از یک کسی بدت آمد، بغض در قلبت آمد بدون اینکه هیچ بدی ای از او دیده باشی، «فَاحْذَرُوهُ» کمی مراقبت کن. این خیلی حرف مهمی است. یعنی ارواح انسان ها ببین چطور با هم کار می کنند. چی داشتم می گفتم؟ می خواستم بگوییم تحبب، اینکه انسان بتواند در فضای جامعه یک روابط و حبی را منتشر کند، فقط اعمال نیست. اصلاً اینکه تو نگران این جوان هستی، استادی که در دانشگاه تدریس می کند، نگران این جوان باشد، این جوان می فهمد. «تتناجی بالمحبه بالموده» اینکه انسان در یک فضایی همکلاسی اش، رفیقش، فامیلش، اقرب های او که چقدر عزیزان در این ایام هی به ما پیام می دهند که ما در روابط خانوادگی مان، رفقای مان، فلان و اینها، مشکلاتی داریم. یک عده با ما تفاوت هایی دارند و و و. ببینید این روایت چقدر مهم است که حضرت می گویند قلب ها با هم کار می کند. از این غفلت نکنید. ولو اینکه من نمی توانم. گاهی اوقات واقعاً اینطوری است. یک کسی اصلاً فرصت نمی شود ما بخواهیم با او یک ارتباطی برقرار کنیم. به این راحتی فرصت فراهم نمی شود. ولی همین مقدار که تو پشت سر او نگاه می کنی و او را دعا می کنی، می گویند مالک اشتر یک کسی آمد آشغال سر او ریخت، دیدید آن داستان معروف در تاریخ است. می گویند جناب مالک که رد می شد، یک کسی آمد زباله هایی را روی ایشان ریخت. روی سر ایشان خالی کرد. ایشان را نمی شناخت. کأن من اینطور می فهمم. از شیعیان امیرالمؤمنین معلوم بود ولی نفهمید که مالک اشتر است. می گویند اطرافیان او بعداً فرمودند فهمیدی چکار کردی؟ گفت نه. داستان معروف است. آن مالک اشتر بود و آن سردار بزرگ می خواست تو را چپ و راست کند برای او کاری نداشت. می گوید رفت دنبال او رفت مسجد. چکار می کنی؟ نماز. بعد رفت عذرخواهی کرد گفت به خدا دارم برای تو دعا می کنم. این خیلی مسئله مهمی است. این هم یک نکته ای بود که عرض می کردم. یک روایتی داریم. این روایت یک مقدار روایت طولانی ای است ولی انقدر این روایت برای من لطیف آمد که چطور انسان ها قلب هایشان می شود از هم دور شود و چطور می شود به هم نزدیک شود. خیلی روایت لطیفی است. چندین نکته در این روایت هست. من روایت را می خوانم. عیب ندارد. اگر کمی هم طول کشید چون روایت خیلی روایت فوق العاده است.
این روایت در احتجاج مرحوم طبرسی نقل شده است از وجود مقدس حضرت امام حسن عسگری، از آباء شان از امام سجاد. یکی از شاگردان حضرت جناب زهری است که از علمای عامه است. خدمت امام سجاد آمد. حضرت فرمودند که تو را غصه دار می بینم. خوب توجه کنید. از ابتدای روایت مهم است. غصه دار می بینمت. چه شده است؟ می گوید عرض کرد که یابن رسول الله. علت قصه من، برخورد هایی است که مردم با من می کنند. عالم بوده است ولی برخوردهای خوبی با او نشده است. «لِمَا امْتُحِنْتُ بِهِ مِنْ جِهَةِ حُسَّادِ» حساد چی هستند؟ می گوید یک عده به من حسادت می کنند. برخوردهای حسادت آمیز. «وَ الطَّامِعِينَ فِيَّ» یعنی طمع دارند در مقامات من. خب چهره ای بوده است. می گوید برخوردهایی که با من می کنند یک عده ای دارند کأن با من مسابقه می دهند. حسادت می-کنند. این من را خسته کرده است. حتی کسانی که «أَحْسَنْتُ إِلَيْهِ» من یک نیکی هایی هم به آنها کرده بودم ولی معلوم است که روابط شکننده او را اذیت کرده است. همه ما اینطوری هستیم. روابط شکننده آدم را ناراحت می کند. «فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع» می-گوید ببین امام سجاد به او چه می گویند. «احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ» جلوی زبانت را بگیر «تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ» تا مالک برادران خود باشی. حالا من از اینجا به بعد می خواهم یک مقداری وارد بحث زبان شوم که قول های ما به همدیگر است که ما خیلی ساده با این مسئله برخورد می کنیم. خیال می کنیم که مهم نیست. با هم داریم حرف می زنیم. حضرت فرمودند: این آدم خودش اشکالاتی دارد. عالم است. آدمی است که یک چیزهایی دارد که یک عده ممکن است نداشته باشند.
شریعتی: آمده محضر حضرت گلایه کرده است که مردم دل من را شکسته اند. حضرت دارند می گویند که یک گیری در خود تو هست. اولیه توصیه؛ مراقب زبانت باش تا مالک برادرانت باشی. چقدر این توصیه مهم است. حالا بعد بحث لسان که رسیدیم این را عرض می کنم. می گوید تا این را به حضرت گفتند: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُحْسِنُ إِلَيْهِمْ بِمَا يَبْدُرُ مِنْ كَلَامِي» یعنی من اگر به مردم یک چیزی می گویم، می خواهم به آنها نیکی کنم. معلوم است که حرف هایی که می زند داشته هی اظهار فضل می کرده است. دید ما گاهی اوقات احساس می کنیم علامه دهر هستیم، باید همه را موعظه کنیم. یعنی هر کسی می آید، هنوز طرف ننشسته، رزق امروز تو را من باید به تو بدهم. ببینید حضرت چه می گویند. حضرت به او می گوید مراقبت زبانت باش، می گوید من حرفی که به ایشان می زنم می خواهم به ایشان احسان کنم. حضرت فرمودند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ». تو فکر می کنی هر حرف خوبی احسان است؟ «إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ» مراقبت عجب نفست باش. یعنی چه؟ یعنی گاهی اوقات ما یک حرفی می زنیم ولی حرفی که می زنم روح آن عجب است که من خودم بلدم تو بلد نیستی. یعنی یک جوری حرف می زنم از بالا به پایین. ببینید می گوید من حرفی که به مردم می زنم معلوم است. آدمی که زبان او گزنده است ولو در قالب این بوده است که می خواسته یک حرف خوبی به کسی بزند ولی زبان او گزنده است. حضرت می-گویند روح گزندگی زبانت می دانی چیست؟ عجب تو است. عجبت یعنی خیال می کنی خیلی خودت آدم باحالی هستی، این آدم ها مشکل دارند، ما باید این را درستش کنیم.
شریعتی: در مقام نصیحت مثلاً.
حجت الاسلام شریفیان: «إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ» این هم توصیه دوم. مراقبت باش حرفی که داری به اینها می زنی عجب نباشد، تواضع. حالا یک موقعی رسیدیم من در مورد تواضع بحث می کنم که چقدر تواضع در ایجاد روابط مهم است و آن طرف آن عجب که خیال کنم ما فلان، در شکننده کردن روابط مؤثر است. یک جوری حرف بزنم که در حرف زدن من تحقیر است، شکستن طرف مقابل است و پاره کردن یک رابطه است. طرف دیگر به این راحتی سمت تو نمی آید. اگر دنبال کمک به او هستی، با تحقیر و شکستن کمک حاصل نمی شود. نکته دومی که حضرت می گویند این است. و مواظب باش «بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ» یعنی یک حرفی را به یک قلبی می-زنی که آماده این حرف نیست. خیال می کنی هر حرف خوبی را هر موقعی می شد زد؟ این هم از نکات بعدی است که می رسیم که کی حرف باید زد. روابط ما خیلی اوقات پاره می-شود. روابط ما به هم می ریزد. نه فقط با مردم، با اخوان، با برادران دینی خودمان که محبت امام حسین در قلبش موج می زند، روابط ما شکننده می شود. چرا؟ چون نمی دانم چه باید بگویم. حتی گاهی اوقات حرف خیرخواهانه ای که به جا نیست. ما فکر می کنیم حرف، اگر حرف خوبی است، هی باید زد. به هر کسی باید زد، هر جا باید زد. غلط است. حتماً این حزرف غلط است. حرفی که قلب آماده آن نیست. «وَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ اعْتِذَارُهُ» و لو اینکه آنی که از حرف تو ناراحت می شود، تو می گویی بابا حرف خوبی دارم به تو می-زنم. برای این حرفت عذری داری ولی آن قلب الآن در مقام انکار است. چقدر این مهم است که آدم بفهمد که قلبی که الآن می خواهم با او حرف بزنم در چه مقامی است. الآن اصلاً آماده شنیدن است؟ اصلاً حرفی می خواهد بشنود یا حرفی نمی خواهد بشنود. من باید یک فضایی را فراهم کنم که بستر حرفی فراهم شود. خدا رحمت کند یک عزیز بزرگواری می گفت آدم یک چک هم می خواهد به کسی بزند، اگر زدی جوابت را داد، معلوم است که آن را بی جا خرج کرده ای. یک جاهایی ممکن است تنبیه هم لازم باشد. اگر چک زدی جوابت را داد یعنی بی جا زده ای. فقط دعوا شده است. یک جایی آدم باید یک برخوردی بکند، یک حرفی بزند که طرف مقابل متنبه شود. خداوند متعال می بینید ما را مبتلا می کند. بلاهایی برای ما می فرستد. یک شلاقی به ما می خورد با بلاهای الهی. که چه بشود؟ به خدا قسم اگر ما دنبال می کردیم که خدواند متعال چطوری عباد را حرکت می دهد، آرام آرام دست ما می آید که آهان، یک جایی حتی یک حرفی هم آدم می خواهد بزند، اینطوری نمی زند. یک موقعی بحث رفق و مدارا را یادتان هست که عرض می کردیم که خداوند متعال فرمود: نمی بینید رسول الله قوانین و احکام خودش را در مکه نیاورد، در مدینه آورد. یعنی 13 سال زمینه ساخت، یک کسانی را تربیت کرد، حالا آنها را به مدینه برده است، حالا می گوید شماها احکام لازم دارید. اصل احکام مال مدینه است. در مکه ما احکام به آن معنا نداریم. قبله عوض شد، بعد هم آرام آرام هی احکام آمد. سوره مبارکه بقره همین را دارد توضیح می دهد. که رسول آمد، حتی تا سیزده سال و اندی رسول الله رو به قبله یهود و نصاری نماز می خواند. قبله یهود. رو به بیت المقدس نماز می خواند. حتی این را عوض نکرد. گفت بعداً این کارها را می کنیم. الآن وقت آن نیست. حضرت فرمودند که مراقبت باش که طرف مقابل در چه مقامی است، در چه فضایی است. حرف ببینید به جا می نشیند. من یک موقع شاید هم عرض کردم. ببینید بذر چیز خوبی هست یا نه؟ بکاریم در می آید. هر موقعی می کارید؟ هر جایی می کارید؟ واقعاً ما یک حرف به یک کسی می-زنیم، یک بذری است در وجود او داریم می کارید. خدا رحمت کند آقای صافی را. «وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغا» ایشان فرمود: ببین قرآن چه می گوید. قل فی انفسهم. یعنی حرف تو باید در نفس اینها بنشیند. قل فی انفسهم نه قل لهم. «وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغا». باید مثل یک بذری در سینه او بگذاری. بعد هم باید حوصله کنی که این بذر دربیاید. «فَلَيْسَ كُلُّ مَنْ تُسْمِعَهُ شَرّاً يُمْكِنُكَ أَنْ تُوَسِّعَهُ عُذْراً» شما خیال نکن یک حرفی می توانی بزنی یک روابطی را خراب کنی، بعد بگویی من در این حرف خود عذر دارم. رابطه خراب شد دیگر. حالا دیگر بیا جمعش کن. فکر نکن. حضرت می گویند مراقب باش به این و آن چه می گویی. این از آنها بوده است که همینطوری به هر کسی رگبار می زده است. یک حرفی می زنی دیگر نمی شود آن را جمع کرد. حتی حرف در ظاهر حرف پرتی نبوده است ولی حضرت دارد می گوید نفهمیدی به کی باید چه بگویی. بعد این جمله. حضرت فرمودند: «يَا زُهْرِيُّ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ» کسی اگر در کمالات خود، اصل کمالاتش عقلش نباشد، «كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ» نزدیک ترین چیزی به آن می رسی هلاکت است. ببینید حضرت چه دارند می گویند. می گویند تو یک چیزهایی دستت هست ولی هنوز عاقل نشدی بدانی با مردم باید چه برخوردی بکنی.
شریعتی: خیلی باید سنجیده رفتار کرد.
حجت الاسلام شریفیان: حالا این روایت طولانی است، نکاتی دارد ان شاءالله یک موقعی عرض می کنم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 157 آیات نورانی سوره مبارکه اعراف. صفحه 157 قرآن کریم
حجت الاسلام شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. روایتی که عرض می کردم در باب همین شکل مواجهه هست و دقت هایی که در این روابط گاهی اوقات روابط را شکننده می کند. یک جمله دیگر آن را هم عرض کنم. در ادامه وجود مقدس امام سجاد فرمودند که یک چیزی را آویزه گوش خودت بکن، آن هم این است که اگر انسان بخواهد روابطش را با مردم تنظیم کند، باید نگاهش را درست کند. حضرت ببینید می خواهند نگاه را درست کنند چکار می-کنند. حضرت فرمودند که «يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ» آیا اینطوری نباید باشد که به مسلمین مثل اهل خانواده خودت نگاه کنی؟ من می-خواهم با یک کسی حرف بزنم، می خواهم توصیه ای بکنم. آدمی که توصیه می کند گزنده است. حضرت می گویند نگاهت باید نگاه اهلت، مثل اینکه به خانواده خودت داری نگاه می کنی. «فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ» بزرگترهایشان مثل پدر خودت، کوچک ترهایشان را مثل فرزندان خودت، هم قطارهای خودت را مثل برادران خودت. حضرت چکار دارند می کنند؟ می خواهند نگاهت را درست کنند. من اگر بخواهم به بچه ام یک حرفی بزنم، ببینید با چه دلسوزی و مراقبتی یک حرفی می زنم که به درد این بچه ام بخورد. روح محبت و دلسوزی حد اقل در آن هست. اگر آداب در آن کم هم باشد، این روح در آن هست. حضرت دارند می گویند اگر می خواهید در روابط تان، روابط تان را احیاء کنید، این نگاه ها را باید جاری کنید. این هم یک نکته است که در این روایت گفته شده است.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.