حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و عرض ادب و سلام و احترام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان.
شریعتی: حالتان چطور است؟
حجت الاسلام عابدینی: الحمدالله.
شریعتی: خداراشکر. خوشحالیم که سهشنبههای ما مزین به حضور حاج آقای عابدینی است و منور به سیره تربیتی حضرت موسی (علی نبیِّنا وَ آلهِ وَ وَعلیه السَّلام). بحث امروز شما را میشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ اللَّهُمَّ کُن لِوَلیَّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علیهِ و عَلي آبائِهِ في هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةِ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتَّي تُسکِنَهٌ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتعَهٌ فِیهَا طَوِیلا».انشاءالله خدای سبحان عرض وجود ما را به طاعت حضرت ولی عصر آراسته بگرداند و این طاعت ما نسبت به حضرت دائمی باشد و دائم مطیع حضرت باشیم انشاءالله.
شریعتی: انشاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: بحثی که در محضرش بودیم بعد از این که سلام میکنیم، «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون» و اذن میگیریم از این دو نبی بزرگوار که اجازه بدهند به ما که وارد بشویم بر سرگذشتشان و ادامه قصه حضرت موسی(ع) یک تتمه کوتاهی از بحث گذشته باقی مانده بود که بحث ذبح آن بقره بود برای پیدا شدن قاتل و معرفی قاتلی که آن پسر عمو و آن شخصی را که قرار بود همسر آن خانم بشود در بنی اسرائیل و با توطئه او را کشته بودند و خود قاتلین به دنبال خونخواهی بودند و معرفی قاتل که رسواییشان را به دنبال داشت با کشتن در حقیقت با آن ذبح بقره که اصرار کردند و آن بقره... .
شریعتی: محدود شد و محدود شد و محدود شد.
حجت الاسلام عابدینی: تا یک گاو خاصی شد که آن گاو خاص هم با آن قیمت کلانی که پیشنهاد کردند. در روایت دارد که خدای سبحان به حضرت موسی(ع) فرمود موسی این قصهای دارد جریان این گاو که با این پیش آمد این جور متعین شد در این. قصهاش این است که پسر نسبت به والدینش خیلی مهربان بود. این 2 یا 3 روایت در مسئله هست، من خلاصه را فقط عرض میکنم که میخواهیم از آن عبور کنیم که در بعضی از روایات آمده است که نسبت به پدرش خیلی احترام داشت و مادرش و از جمله خرید و فروشی داشت و این خرید و فروش لازمهاش این بود که بیاید از میزی یا جایی که پدر آن جا استراحت میکرد بیاید چیزی را بردارد که ممکن بود منجر بشود به بیدار شدن پدر. از خیرش گذشت، از آن چیزی که باید میفروخت. وقتی پدر بیدار شد و پرسید چه کار کردی گفت هیچی، مشتری آمد اما چون شما خواب بودید من منصرف شدم. پدر همان گوساله یا گاوی را که داشت به این بخشید در قبال این کارش و بعد قصه این گاو با این مهربانی این با پدر و مادرش این جور جبران شد. در بعضی از نقلها دارد که این مهربانی پدر از دنیا رفته بود اما مادر بود و این مهربانی نسبت به مادر بود که مراقب مادر بود که بیماری داشت. شبها گاهی ثلث از شب را به اصطلاح بالا سر مادر بیدار مینشست و کارش هم هیزم جمع کردن بود. روز میرفت هیزم جمع میکرد و سه قسمت میکرد این پول این را. یک قسمتش را صدقه میداد، یک قسمتش را خرجشان میکرد، یک قسمت سومش را هم برای مادر بالخصوص صرف میکرد که این خدمتش به مادر باعث شد که در نهایت خدای سبحان این کار را در حقیقت ایجاد بکند که به طوری سرمایهدار شدند که خود پسر بعد به موسی کلیم عرض کرد که من چطور جلوی توطئههای دیگران نسبت به این طمع نسبت به مالام بتوانم حفظ بکنم. آن جا دارد که موسی کلیم، روایت است این اما من دارم من باب خلاصه تند عرض میکنم که تند عبور بکنیم. موسی کلیم آن جا به این جوان فرمود که همان جوری که تو قبلاً با توسل بر محمد و آل محمد... .
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام عابدینی: تو به این مقام رسیدی که خدای سبحان این جور برای تو ارزش قائل شد تا این در حقیقت موفقیت و توفیقات را پیدا بکنی بعد از این هم با همان توسل به آنها حفظ مال تو را خدای سبحان به عهده میگیرد و کسی نمیتواند طمع بکند بر مال تو و محفوظ میماند. چون بالاخره یک مال سنگینی بود که شاید دارایی یک قبیله بود.
شریعتی: یک گنج به آنها رسید دیگر در واقع.
حجت الاسلام عابدینی: دارایی قبیله با همه ثروت اندوزی آنها یک دفعه به این رسیده است. این دارایی را حالا یک جوانی که هیزم جمع کن بوده است که حالا این هیزم چقدر در روز درآمد میشده است برای این یک دفعه به این گنج عظیم برسد با همین حفظ با... . یعنی نشان میدهد که جریان توسل به پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام در همه مشکلات گرهگشایی دارد، یعنی این جوری نیست که به مشکلی بدون مشکلی فقط یک مشکل خاصی. لذا شاید بعضی اگر فرمودند که صلوات ذکر جامع است از همین باب است. اگر بعضی فرمودند صلوات هم ایجاد مقتضی میکند هم رفع مانع میکند، یعنی هم استعداد ایجاد میکند برای کار هم اگر مانعی جلوی راه است... .
شریعتی: آن مانع را برطرف میکند.
حجت الاسلام عابدینی: همه اینها راه دارد. لذا چون توسل به حقایق نوریهای است که اینها محبوب خدا هستند و خدا اگر کسی محبوبش را واسطه قرار داد، محبوب خدا را واسطه قرار داد، در آن جا در حقیقت چیست؟ اجابت قطعیتر میشود. لذا حواسمان باشد در زندگیمان باور کنیم این را. به مقدار باورمان تاثیر هم بیشتر آشکار میشود.
شریعتی: یک صلوات همین الان بفرستیم.
حجت الاسلام عابدینی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». دائم از خدا میخواهیم که اگر داریم حرف میزنیم به حق محمد و آل محمد (ص) حرفی بر زبانمان جاری بشود که درست باشد و مفید باشد و مورد رضای خدای سبحان باشد. اگر عملی را انجام میدهیم عملی باشد که مورد رضای خدای سبحان باشد و درست انجام بشود. اگر میخواهیم کاری را نیتی را بکنیم همین جور. لذا حواسمان باشد در جزء و کل، این جور هم نیست که بگوییم در سختها فقط، راحتها خودمان انجام میدهیم. اگر انسان حال توسلش و حال ارتباطش در همه چیز شد آنها متکفل امرش میشوند، ولیاش میشوند. وقتی ولایتش را به عهده گرفتند دیگر این تحت ولایت دارد حرکت میکند.
شریعتی: و خدا کند که ما هم ولایت پذیر باشیم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله. این قصه را، این تتمه را حالا دلم میخواست حالا روایتش را هم نوشته بودم ولی دیگر از خواندن روایتها و اینها عبور میکنیم انشاءالله که مختصرتر بشود. بحث بعدی را که با صلوات بر محمد و آل محمد... .
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام عابدینی: میخواهم تصویر بکنم و از آن بحثهای سنگین و دقیق بحث جریان حضرت موسی(ع) است بحث ملاقات موسی با خضر(ع) است.
شریعتی: به به، چه فصل جذابی.
حجت الاسلام عابدینی: یکی از فصول مهم زندگی حضرت موسی است که...
شریعتی: ملاقاتشان.
حجت الاسلام عابدینی: شاید در اواخر عمر موسی(ع) محقق میشده است، در دوران تیه، یعنی در دوران تیه چون ما الان سرگذشت موسی(ع) را در دوران تیه داریم بررسی میکنیم. هر چند در قرآن کریم این جریان را منحصر نکرده است به دوران تیه و ذکر نکرده است، اما قرائن و شواهد و روایاتی که انسان بررسی میکند معلوم میشود که مربوط به این دوران است که موسی(ع) وقتی که عموم بنی اسرائیل موسی را ترک کردند و به تیه مبتلا شدند موسی(ع) و جمعی از مومنانی که همراهش بودند یک فراغت بال بیشتری پیدا کردند چون دیگر آنها ترک کردند و رها کرده بودند. و موسی(ع) در این دوران است که هم حجی رفته است که حالا انشاءالله اشاره به آن خواهیم کرد که حجی را انجام داده است در این دوران رفته است و مکه و آن جا در حقیقت توفیق حج پیدا کرده است، حالا با جمعی از مومنان یا انبیا همراهش بودند و یکی هم همین جریان این سفر است. اساس این سفر بر این بود که موسی(ع) بعد از این که آن توفیق حمل الواح را پیدا کرد و خطیب بزرگی بود و کلمات بلند از جانب خدای سبحان بر زبان او جاری میشد بعضی از بنی اسرائیل سوال کردند از موسی که از تو اعلم هم هست با این همه علم و این همه در حقیقت کمالاتی که داری. حالا این روایت مختلف ذکر شده است. در بعضیهایش آمده است که موسی(ع) گفت نه، نمیشناسم. در بعضیاش آمده است که گفته است من نمیدانم که از من اعلمتر هم هست یا نیست. که آن جا جبرئیل از جانب خدای سبحان نازل شد و به موسی(ع) خطاب کرد که از تو اعلمتر هم هست و موسی(ع) آن جا تقاضا کرد که خدای سبحان او را راهنمایی کند به آن شخصی که اعلم از اوست تا از او کسب علم کند. در این رابطه روایات متعددی وارد شده است که روایات هم مختلف داشته است، حرفهای خیلی زیبا هم ذیل این روایات هست. حالا اگر یک موقع لازم شد در به اصطلاح ضمن بحث انشاءالله بعضیاش را شاید اشاره بکنیم. از همین جا حرکت موسی برای این به اصطلاح معراج دوباره است چون معراج آن جا انسان خدای سبحان دعوت میکند او را برای کاری، برای امری، برای یک رشدی و این به آن جا که میرود یک تحولی در وجود ایجاد میشود چنانچه دورانی که موسی(ع) به کوه طور ابتداعاً رسید یکی از معراجهای موسی بود که به دنبال آتش رفت و در آن جا چه شد؟
شریعتی: نبی شد و برگشت.
حجت الاسلام عابدینی: نبی و رسول اولوالعزم شد و وحی بر او شد «إِنی أَنَ الله»، خلاصه «إِنَّنی أَنَ الله». خلاصه بر او خطاب شد از آن کوه. و یا دورانی که برای گرفتن کتاب به میقات «اَربَعینَ لَیلَه» رفت. درست است؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عابدینی: و آن جا الواح بر او نازل شد که بعد از این که صاحب کتاب نبود صاحب کتاب و الواح شده است. این هم دومیاش بود و این جا شاید یک رشد دیگری را، یک تحول دیگری را خدای سبحان برای موسی میخواهد رقم بزند. این یک نکته که این سفر یک سفر کمالی برای موسی(ع) است که یک تحول دیگری را میخواهد برای او رقم بزند که این تحول شاید نوع تحولاش در قرآن بینظیر است نسبت به مسائلی که در قرآن کریم ذکر شده است. هر چند خود تکلم خدای سبحان با موسی کلیم از آن شجره هم شاید بینظیر بوده است در قرآن جای دیگری نداریم که موجودی بشود در حقیقت زبان خدا و آن تجلی الهی و از آن جا سخن الهی به گوش در حقیقت کسی برسد. چون نسبت به پیغمبر اکرم(ص) داریم «نَزَلَ عَلی قَلبِک» است که اصلاً جبرئیل بر قلب پیغمبر نازل میشد اما این جا که این به اصطلاح تکلم با آن باشد، درست است انبیا تکلم با آنها هست اما این تکلم با واسطه یک شجر شاید در تاریخ انبیا کمنظیر یا بینظیر بوده است که... . اما این جریان اخیر یک اختصاصات ویژهای دارد، یک رسول اولوالعزمی که رسول اولوالعزم نه یک رسول، رسول اولوالعزم یعنی 5 تا ما رسول اولوالعزم داریم که حضرت نوح، حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت ابراهیم و پیغمبر اکرم که این 5 رسول اولوالعزم هستند. درست است؟ که اینها افضل افراد دوران خودشان بودند و بقیه تابع اینها میشدند و اولیای دیگر زیر مجموعه این رسولان بودند که ولایت داشتند اینها بر بقیه. اما در دوران موسی(ع) خدای سبحان یک حقیقتی را ابراز میکند که از تو که رسول اولوالعزم ما هستی کسی است که علم او بالاتر است و تو باید بروی از او تعلیم پیدا بکنی و موسی(ع) هم وقتی به محضر خضر(ع) میرسد آن جا در حقیقت میگوید من تبعیت کنم از تو تا به من تعلیم بدهی این را. این هم خلاصه یک قدری در نظام آن ظاهری که ما میشناسیم باعث شده است سوال برانگیز باشد و سوالاتی ایجاد کند. مگر میشود کسی از رسول اولوالعزم برتر باشد که این رسول از او تابعیت داشته باشد. او باید بشود رسول اولوالعزم اگر این جوری امکان پذیر است. اما بحث حالا انشاءالله در بحث اینها هم مطرح خواهد شد که آن علومی که برای نبوت و رسالت اولوالعزمی است در آن علوم موسی کلیم بالاترین بود و از او افضل راه نداشت. اما این علمی که موسی کلیم به تبعیت و تعلیم نسبت به خضر بر او در حقیقت وارد میشود و میخواهد استفاده بکند این یک علم دیگری است که...
شریعتی: لایه دیگری از علم است.
حجت الاسلام عابدینی: لایه دیگری از علوم است که در آن نظام نبوت و رسالت تاثیرگذار نیست. لذا خضر(ع) در نظام نبوت و رسالت تابع موسی است چون افضل بشر در آن دوره موسی کلیم است و کسی از او برتر در این مسئله نیست. ما در نظام ولایت و علوم باطنی که او یک باب دیگری است ممکن است که در حقیقت مثل دوران موسی نبی باشد یا ولی باشد که آن ولی هر چند در نظام ظاهری تابع موسی است اما در نظام این نظام ولایت ممکن است که در حقیقت چه باشد علمش؟ افضل از موسی باشد و موسی از او تعلیم و تعلم پیدا کند. و ممکن هم هست که بحث را به گونه دیگری پاسخ بدهند که اصلاً این ملاقات در عالم مادی واقع نشده است، هر چند ظاهرش در روایت قرآن کریم و روایات ما این است که در مجمع البحرین که بین دو دریاست این واقع شده است و این ملاقات در نظام ظاهر بوده است اما شاید یک نظام تمثلی باشد که خضر سلام الله علیه با چون به خصوص بحث خضر را ما قبلاً هم داشتیم در جریان حضرت ذوالقرنین. حضرت ذوالقرنین تقریباً مقارن زمان ابراهیم خلیل یا یک قدری کم و زیاد این طرف و آن طرف است، در آن دوره است. و از آن جا خضر سردار لشکر ذوالقرنین بود و جزو پیش قراولان لشکر ذوالقرنین بود در جایی که حرکت میکردند و آن جا مفصل خصوصیات خضر را بیان کردیم در آن دوره و حضرت خضر از دوران ابراهیم خلیل و ذوالقرنین زنده مانده است، باقی بوده است تا دوران موسی کلیم که یک دوران چند صد ساله است و به طریق عادی یک شخص عادی زنده نمیماند مگر این که یک نظام اعجازی یا یک نظام ویژه و فوق العاده الهی در کار باشد. همچنان که حضرت خضر تا زمان پیغمبر اکرم و حضرات معصومین علیهم السلام باقی بوده است و مکرر خدمت امیرالمومنین(ع) میرسیده است و حضرت معرفی میکردند به مردم که این برادرم خضر بود که آمد و این مطلب را گفت و رفت. و حتی وقتی که امیرمومنان(ع) از دنیا میروند خضر سلام الله علیه خدمت امام حسن(ع) میرسد و آن جا یک خطبه قرایی در وصف امیرمومنان(ع) میخواند و آن جا بیانی دارد خیلی زیباست. و بعد هم وقتی که میرود امام حسن(ع) میفرمایند که این برادرم خضر بود که نشان میدهد که خضر زنده است. اما این که بعضی ادعا کرده باشند. اینها را دارم تند تند میگویم که در بحثی که میرسیم آن اتصال بحثمان بعداً به هم نخورد، نکات مقدمی بحث است. اما این که بعضی میگویند خضر در زمان ذوالقرنین در آن جریانات مفصلی که آن جا ذکر شده است و روایات متعددی هم آمده است اما آحاد روایات و نمیتواند انسان به یک یقینی به مسئله برسد که به آب حیات دست یابد و خضر آب حیات را خورد و لذا در عالم دنیا جاودانه است مرحوم علامه و بزرگان مفسرین نمیپذیرند که در عالم دنیا جاودانگی در کار باشد. بله، در نظام معرفتی و نظام روحی و نظام نفسی جاودانگی معنا دارد اما در نظام بدنی جاودانگی معنا ندارد. هر بدنی حتماً در حقیقت چیست؟ حتماً موت دارد، عالم دنیا حتماً موت دارد، ولی ممکن است طول و در حقیقت قصر پیدا کند، بلند و کوتاه باشد، عمر طولانی پیدا بکند اما عمر طولانی غیر از جاودانگی است که بگویند آب حیات را خورده است و این بدن دیگر مردن برای آن نیست. این مسئله را این را نمیپذیرند اما این که کسی عمر طولانی داشته باشد و یا در نظام باطنی آب حیات در حقیقت که همان حقایق علمیه لدنیه است این در حقیقت مفتخر شده باشد که دیگران از چشمه وجود او بهرهمند باشند این راه دارد. غیر از او این قدر مظهریت حیات در وجود کسی ممکن است شدید شده باشد که هر کجا قدم بگذارد یا توجه بکند آن سرزمین و آن مکان هم حیات پیدا بکند به تبع حیات وجودی که «حَیاةٌ تَغلی وَ تَفُور» باشد، حیات جوشان باشد وجود این که در مورد خضر سلام الله علیه که خود ریشهاش هم از همان سرسبزی و و آن در حقیقت میآید این بحث گفته شده است و لذا در دنباله بحث هم آن جایی که میرسیم به این که ماهی زنده شد و در این دریا پرید که آن علامت بود ممکن است همین هم از برکات وجودی حضرت خضر باشد که انشاءالله در جای خودش خواهد آمد. پس بحث حضرت خضر را ما به صورت اجمالی در این جا تذکرش را دادیم که... .
شریعتی: خود حضرت خضر یک معجزه است واقعاً.
حجت الاسلام عابدینی: بله. که اصلاً در روایات هم دارد که وجودش دلالت بر این است که اصلاً خلقتش و وجودش علاوه بر ماموریتهای مختلفی که دارد ماموریت اصلیاش این است که تا اثبات بکند و زمینه سازی بکند بر این که وجود مبارک امام زمان(عج) طول عمرشان امکان پذیر است. و شاید جزو روایت امام میفرماید، از کسانی است که وقتی حضرت ظهور میکنند کسانی هستند که در جزو ان افراد اولی هستند که به حضرت میپیوندند که اینها حیات دارند. چون ما بعضی از افراد حیات دارند، از جمله خضر است، حضرت الیاس است و همچنین مثلاً ذکر شده است اصحاب کهف هستند که اینها به حضرت میپیوندند بعد از این که حضرت آمدند، حضرت عیسی(ع) هست که ذکر میشود و بعضی از افراد دیگری و بعد کسانی که به شدت منتظر بودند ولی قبل از ظهور حضرت از دنیا رفتند در بعضی روایات ما دارد که اینها در زمان ظهور حضرت یا رجعت، حالا این دو قول است، در زمان ظهور حضرت یا دوران رجعت که دوران امام زمان(عج) در دوران رجعت اینها خطاب به آنها میشود.
شریعتی: برمیگردند و ملحق میشوند.
حجت الاسلام عابدینی: یکی از بحثهای دیگری که مقدمات این بحث ملاقات موسی با خضر است بحث سفر است که این جا موسی(ع) مکلف میشود به سفر که برود در این سفر و تعبیر خیلی زیبایی هم هست در قرآن کریم که وقتی که به موسی(ع) از او خواسته میشود که این سفر را برود دوستان اگر خواستند میتوانند سوره کهف را از آیات 60 تا 82 این در حقیقت مباحثی است که مربوط میشود به این جریان ملاقات حضرت موسی(ع) و حضرت خضر. در آن جا دارد که آیه اولی که در آن جا داریم خیلی زیبا این آیات را حالا بعد دقیقتر میگوییم، این جا فقط اشارهاش را داریم میگوییم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». آیه 60: «وَ إِذ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ» این موسی وقتی که به آن جوان که همراه او بود که حضرت یوشه هست حالا اشاره بیشتر هم میشود، «لَا أَبرَحُ حَتَّی أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ أَو أَمضِيَ حُقُبًا» وقتی که آن جا خدا گفت از تو اعلم هست و موسی(ع) مشتاق شد. ببینید خیلی زیباست که تا فهمید یک کسی اعلم است موسیای که اولوالعزم است، موسیای که همه مردم او را به اعلمیت میشناسند، موسیای است که این همه معجزات و کمالات از او سر زده است، اما تا میشنود یک کسی از او اعلم است شال و کلاه میکند، آماده میشود، مشتاق میشود، با تمام اشتیاقش. تعبیر خیلی زیباست. «وَ إِذ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبرَحُ» یعنی یک سفری که آغازش دست خودمان است اما هر چقدر طول بکشد من حاضر هستم. چقدر اشتیاق به علم داشتند، چقدر این عالم دوست بوده است.
شریعتی: و اشتیاق به دیدن ولی از اولیای خدا.
حجت الاسلام عابدینی: که «لَا أَبرَحُ حَتَّی أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ أَو أَمضِيَ حُقُبًا» میگوید اگر یک عمر طول بکشد، امر حقب را میگویند 80 سال. اگر یک عمر طول بکشد حاضرم، بروم دنبالش پیدایش کنم.
شریعتی: که ببینمش.
حجت الاسلام عابدینی: ببینم آن را. این شدت در حقیقت اشتیاق به علم و ولی الهی است.
شریعتی: و اوج تواضع.
حجت الاسلام عابدینی: اوج تواضع. آن هم یک موقع است یک کسی یواشکی حالا خدا به این گفته است، خطاب به او کرده است، جلوی کسی نبوده است، این بگوید حالا من یک سفری میخواهم بروم و بیایم، یک کاری دارم. نه، اعلام میکند به شاگردش، شاگردش را هم همراه خودش میبرد. معلوم میشود دیگران هم خبردار شدند که موسی میخواهد برود دنبال یک کسی که از او برتر است، عالمتر است، میخواهد برود سراغ او. این خیلی زیباست که استاد شاگردش را بردارد، با شاگردش حرکت بکند بروند برای این که این استادی که استاد اعظم بوده است بگویند برویم تا آن استاد را پیدا کنیم.
شریعتی: عجیب است واقعاً.
حجت الاسلام عابدینی: آن هم در سنینی که موسی(ع) الان مثلاً حدود سن 110 تا 120 سالگیاش است.
شریعتی: بله دیگر، 40 ساله سوم.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی در اوجش در 40 ساله سوم است، آن هم در اواخر دوران تیه است که مثلاً دورانی گذشته است در اواخر دوران تیه هم باشد که در این سنینی که اواخرعمر سنین کهولت موسی کلیم است مثل یک جوان حرکت بکند مشتاقانه تا برود سراغ چه کسی؟ تا برود سراغ عالمتر از خودش. من یادم نمیرود به یک جمعی از به اصطلاح کسانی که، حالا نمیگویم چه رشتهای که خدایی نکرده تلقی جسارت نشود، بزرگوارانی که عالم بودند یک دفعه سوال کردند اگر یک موقعی مثلاً کسی به شما رجوع بکند و شما بدانید در این رشتهای که شما دارید عالمتر از شما هم به خصوص در این مسئله خاص هست ارجاع میدهید یا نمیدهید. گفت حاج آقا اگر ما ارجاع بدهیم آن وقت این شخصی که مراجعه به ما کرده است میگوید حتماً اینها بیسواد هستند که ارجاع میکنند. در حالی که ارجاع به عالمتر از خود یک نحو علم است اصلاً، یعنی کسانی که عالم نیستند که نمیفهمند که چه کسی عالمتر است، او قدرت تشخیص ندارد.
شریعتی: چقدر خوب. این خودش علم است.
حجت الاسلام عابدینی: این علم است.
شریعتی: که من تشخیص دادم که از من عالمتر است.
حجت الاسلام عابدینی: که من میفهمم که او عالمتر از من است، او تخصصاش در این مسئله خاص از من بیشتر است، او رسالهای که نوشته است مثلاً در همین مسئله خاص بوده است، تمام توجه تخصصیاش در این مسئله بوده است، من این را به صورت عمومی یاد گرفتم او به صورت تخصصی این را میداند. من در یک رشته دیگری تخصصام بالاتر است.
شریعتی: خیلی نکته دقیقی است.
حجت الاسلام عابدینی: ببینید این ارجاع دادن به این که این مسئله را از او هم بپرس، مشاوره با او هم بگیرید، یا بگذارید من یک تماسی با او بگیرم از او یک مشورتی بکنم، بپرسم. این نگاه اگر پیش بیاید، یاد بگیریم در نگاه علم و رجوع عالمانه چقدر مردم نسبت به عالم خاضع میشوند که ببینند یک عالمی نسبت به عالمتر از خودش خضوع دارد. یعنی نمیشود گفت با عالم خاضع باش اما در حالی که چه باشد؟ خود عالمها نسبت به عالمتر از خودشان خاضع نباشند، یا آن نگاه خاضعانه در وجودشان حاکم نباشد.
شریعتی: آن جا که در شرح حال علامه طباطبایی میخواندم که ایشان نمیدانمها را بلند میگفتند. این اوج علم است.
حجت الاسلام عابدینی: بله دیگر. یعنی نمیدانم را باور داشت از بس که میدانست چقدر افق علم عظیم است. حالا همین جا انشاءالله در ادامه میبینیم که موسی کلیم چگونه با همه رسالت اولوالعزم و ارتباطش با وحی و ارتباطش با در حقیقت لایههای عمیق عالم وجود با این که بوده است اما در عین حال خضر به او خطاب میکند که: «کَیفَ تَصبِرُ عَلَی مَا لَم تُحِط بِهِ خُبرًا» تو اگر میخواهی همراه من باشی باید صبر بکنی و اگر بخواهی صبر بکنی صبر در دایره جایی است که علم داشته باشی و تو به این حقایق علم نداری، چطور میخواهی صبر بکنی. که آن جا موسی کلیم تقاضا میکند که من مثلاً شرط را میپذیرم، صبوری میکنم و خیلی سخت است که آدم به یک عالمی این گونه بگوید و عالم با تمام خضوع و توانش بپذیرد و پای کار باشد و بعد هم اقرار بکند که من صبر نکردم در این جا. ببینید، اینها خیلی زیباست که یاد بگیریم که حالا انشاءالله قصدمان این است که در این بحث ملاقات موسی با خضر(ع) سعی ما این است که آن روابط استاد و شاگردی را، شاگرد پروری را، آدابش را بعضیاش را انشاءالله در همین ضمن آیاتی که در محضرش قرار میگیریم انشاءالله برای خودمان یاد بگیریم، انشاءالله عامل بشویم بیش از این که هستیم انشاءالله عاملتر بشویم به این مسئله.
شریعتی: انشاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: داشتم این را عرض میکردم که در این جا یکی از نکات سفر است که اینها چون در مقدمهای را داریم میگوییم تا انشاءالله وارد بحث بشویم. سفر در زندگی انبیا یک نقش خیلی مهمی را دارد. ببینید، از جریان آدم سلام الله علیه که هبوط در جایی که کرد، بعد سفرش محققاش کرد تا رساند او را به جریان مکه که هبوط در سرندیب بود که در اطراف هند بود یا بعد رسید آن جا. و همچنین ببینید بیاییم تا نوح که کشتی نوح اصلاً کشتیای بود که نجاتشان بر اساس سفر محقق شد که سوار بر کشتی بشوند که سفر کنند. تا برسیم به ابراهیم خلیل که، حالا من دیگر به اصطلاح ادریس سلام الله علیه که چقدر اهل سفر بود. میخواهیم یک قدری فقط آن سرحلقهها را بگوییم. ابراهیم خلیل یکی از مسائل مهم در حقیقت زندگیاش سفر بود که چندین سفر داشت. یک سفری بود که بعد از این که به آتش انداختند، دیگر نتوانستند تحملش بکنند، آن جا دارد که «إِنِّی ذاهِبٌ إِلَی رَبِّي سَیَهدِینِ/ إِنّي مُهاجِرٌ إلی رَبی»، مهاجرت به سوی خدا، ذهاب و رفتن به سوی خدا. که این رفتن به سوی خدا نماد مادیاش این است که یک سیلی از یک منطقه ظالم به منطقهای که انسان میتواند دستور خدا را اجرا بکند نماد ظاهریاش این است. اما حقیقت سفر این است که «مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ أَجرُهُ عَلَی اللهِ» که حقیقت این است که انسان از منزل گناه و معصیت و غفلت سفر میکند به منزل توجه و تذکر و طاعت و عبودیت. حقیقت سفر این است. اما ممکن است این سفر ملازم باشد با یک سفر مادی که باید از جایی که طاغوت هستند و قدرت تغییر نداری از آن جا هجرت بکنی به جایی که امکان تذکر و توجه بیشتر به خدای سبحان برای تو باشد. این هم عیبی ندارد. لذا این سفرهای ظاهری را یا این که به ما میگویند در سفرها حرکت بکنید تا بتوانید یک توجه بالاتری را پیدا کنید نه از غفلت دربیایید، بلکه توجه بالاتر. لذا میبینید که سیر و سفر در زندگی انبیا متعدد بوده است، مختلف بوده است، همیشه برای ترک یک وادی در حقیقت ظالمانه نبوده است. نه، گاهی نه، اصلاً میرفتند سفر تا چه پیدا بکنند؟ مثل همین سفر موسی(ع) که این سفر موسی با این که موسی در محضر بوده است دائماً اما این سفر... .
شریعتی: «سیرُوا فِي الاَرض».
حجت الاسلام عابدینی: سیرش به گونهای بوده است که میخواسته این را به مرتبه علم بالاتر برساند. خود ابراهیم خلیل عرض کردیم یک سفرش سفری بود که از نمرود جدا شد و حرکت کرد. سفرهای دیگری ابراهیم داشت که خودش در سفرهایش ابراهیم خلیل بعضی از سفرهایش سفرهای عنوان اعتبار و عبرت بوده است که میرفته و بزرگان را میدیده است و اولیای الهی را که بودند آن جا بحثهایش را مفصل داشت. بعد از ابراهیم خلیل حالا میرسیم تا مثلاً حضرت انبیایی که گفتیم در دوران گذشته خود حالا حضرت یعقوب اهل سیر و سفر بوده است که باز اینها را عبور میکند تا میرسد به خود حضرت موسی. حضرت موسی(ع)، حالا حضرت یوسف هم که دیگر دوستان رویمان نمیشود از بس که طولانی شد.
شریعتی: نه آقا اختیار دارید.
حجت الاسلام عابدینی: ذکری بکنیم که...
شریعتی: خیلی دوران شیرینی بود.
حجت الاسلام عابدینی: بله. حضرت یوسف هم که از کودکیاش یک سفرش این بود که از پدر جدا شد و رفت و وقتی که به چاه افتاد و از آن چاه در حقیقت او را بردند یک مملکت دیگری که به مصر بردند و در آن جا عزیز شد، یعنی این سفر باعث شد که... .
شریعتی: این سیر باید اتفاق میافتاد.
حجت الاسلام عابدینی: سیر باید اتفاق میافتاد که حالا اینها را مثنوی هم به شعر کرده است، خیلی شعر زیبایی است که سفرهای انبیا را به شعر کرده است. حالا میگویم خیلی...
شریعتی: خود همین سفر حضرت ابراهیم به مکه و گذاشتن هاجر...
حجت الاسلام عابدینی: آن هم از جملهاش است که حضرت ابراهیم یکی از سفرهایش هم این بود که هاجر و اسماعیل سلام الله علیهم همهشان را برد آن جا قرار داد و برگشت و آن سفر مبدا تاسیس حج شد و جریان حج از آن که خطاب کرد. خیلی حالا زیباست. بحث سفر را من حتی... .
شریعتی: حالا یک وقتی اگر شد به این بپردازیم در جلسه.
حجت الاسلام عابدینی: مثلاً چند سری در انبیای مختلف بحث سفر را خواستم بگویم، همواره هر دفعه انبیا...
شریعتی: حالا میگویم، در یک وقت مجزا به این بپردازیم انشاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: بله، انشاءالله. حالا جریان خود موسی کلیم(ع) هم از همین سنخ است که موسی چند سفر داشت. سفر اول او این بود که فرار کرد از پیش فرعون و به مدین رفت. حالا اگر آن سفر دریاییاش را که در نیل انداختند او را ابتداعاً در آن گهواره را حساب نکنیم که مادر انداخت او را در نیل و بعد آسیه او را گرفت اولین سفرش سفری بود که از دست فرعونیان بعد از آن که آن غبطی را کشت فرار کرد. «فَفَرَرتُ مِنکُم لَمَّا خِفتُکُم» وقتی ترسیدم فرار کردم. که سفر اولش سفر فراری بود که از ترس بود که به مدین رفت. و از آن طرف جریان مدین از آن طرف زیباییاش این بود که شعیب سلام الله علیه گریهها میکرد، اگر یادتان باشد قصهاش را، «إِنَّ شُعِیبَ بَکی وَ عَمِی ثُمَّ فَرَدَّ الله عَلِیهِ بَصَرَهُ، ثُمّ بَکی وَ عَمِی» از فراغ خدا میگریست شعیب، در فراغ الهی دائماً گریه داشت. که آن جا خدا خطاب کرد اگر از شوق بهشت است دادم، اگر از ترس جهنم است تو را ایمن قرار دادم، این قدر گریه نکن. 3 بار چشمش کور شد خدای سبحان دوباره. گفت خدایا، تو میدانی که نه از شوق بهشت است نه از خوف جهنم است، در فراغ تو میگریم. آن جا خدای سبحان فرمودند که کسی را میفرستم سراغ تو از اولیایم که مونس تو باشد. حالا موسی فرار کرده است از پیش فرعون اما برای شعیب مونس شعیب هم شده است. یعنی همین کسی که فراری است، دارد فرار میکند در بیابانها تا به یک جای امنی برسد، سرگذشتش از جانب دیگری جوری رقم خورده است که میخواهد مونس در حقیقت... .
شریعتی: این طرف قرار است دلی آرام بگیرد، قرار بگیرد.
حجت الاسلام عابدینی: دلی آرام بشود. اینها که نمیدانیم ما در کارهایمان هر کدام چه رابطههایی قرار میگیرد. آن جا آن شخص بهانهگیری میکنند، قتل میکنند و میخواهند از آن گناه قتل خودشان را مبری بکنند، اصرار بر کشتن گاو خاص میکنند، تبدیل میشود به یک گنجی باید به دیگری برسد. این دو تا به هم همدیگر را پیدا میکنند. این جا باید موسی فرار بکند، آن جا یک کسی میخواهد انس پیدا کند. این خوف پیدا میکند، فرار آن انس پیدا میکند.
شریعتی: این طرف فرار است و آن طرف قرار است.
حجت الاسلام عابدینی: ببینید اینها چقدر زیباست، خیلی زیباست. اگر وقایع عالم را از جهات مختلفش انسان ببیند.
شریعتی: که اینها همه به هم مرتبط است و پیوسته.
حجت الاسلام عابدینی: و متصل. ما معمولاً وقایع را از یک نگاهش آن هم جزءاش.
شریعتی: مجزا میبینیم.
حجت الاسلام عابدینی: و لذا نمیتوانیم هضم بکنیم که چه چیزهایی نعمت است. یعنی ما اگر جریان کنار یوسف بودیم وقتی یوسف را به چاه میاندازند برای ما تعجب بود که آخر این چه کاری است که خلاصه یک ولی خدا اینگونه در سختی. اما نمیدانیم این چاه در کنارش در حقیقت جاه و عزت است. همین چاه سبب عزت شد که کاروان ببرد، بعد در بازار بردهفروشها فروخته بشود، بعد آن جا با جریانات زلیخا پیش بیاید و عزیز مصر و آن خواب و آن خواب دیدنها، تاویل خواب و... .
شریعتی: همین نگاه است که یوسف میخواهد که نپرسید از من که برادرها با من چه کردند، خدا با من چه کرد. این همان منظر است و همان نگاه است.
حجت الاسلام عابدینی: چقدر زیباست این نگاه اگر ما در زندگیمان این نگاه را بتوانیم در حوادث و وقایع و مشکلات پیدا بکنیم. داشتم این را عرض میکردم که...
شریعتی: سفر را میفرمودید.
حجت الاسلام عابدینی: بله. در سفر یک سفر سفرِ موسی در این فرار بود. یک سفر دیگر موسی بعد از این بود که از مدین حرکت کرد به سمت مصر بخواهد بیاید، تا رسید به کوه طور و آن جا مبعوث به رسالت اولوالعزمی شد که برای او... . سفر سوم موسی سفری بود که از پیش فرعون حرکت کردند و میخواستند از دریا عبور بکنند که این سفر موسی(ع) هم فرار از دست فرعون باز بود. آن سفر اولش فرار بود اما این سفر سوم فرار با قوماش بود که این فرار منجر به عزت بنی اسرائیل شد و از بین رفتن فرعونیان و لشکرش شد و بعد هم منجر به کوه طور دوباره شد و نزول در حقیقت چه شد؟ نزول تورات و الواح شد. سفر چهارم موسی این سفر است که میقات دیگر است. در سفر سوم میقات موسی روشن بود که موسی به کوه طور میرود و وعده الهی است و 40 شب است. اما این سفر چهارم عجیبیاش این است که برای موسی مکان حدودش معلوم است و زمان معلوم نیست.
شریعتی: یعنی باید فقط به یک سمتی برود.
حجت الاسلام عابدینی: باید بروی سمت معلوم است، مجمع البحرین است که مجمع البحرین یک مکان وسیعی است، نقطه نیست، مکان وسیعی است. و برای او علامتی را قرار دادند. دفعههای قبل علامت نبود، علامت خود متن رفتن به کوه طور و ارتباط بود و آن 40 روز بود. در این جا زمان هم معلوم نیست. لذا موسی وقتی میخواهد حرکت بکند به همراهش میگوید: «لَا أَبرَحُ حَتَّی أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ» میرویم به سمت مجمع البحرین، «أَو أَمضِيَ حُقُبًا» حتی اگر یک عمر طول بکشد تا پیدا کنیم.
شریعتی: ولی باید برویم.
حجت الاسلام عابدینی: تا پیدا کنیم. یعنی زمان هم روشن نیست. اینها خیلی کار را ببینید ظاهرش این است که موسی(ع) پیرتر شده است.
شریعتی: ناتوانتر شده است.
حجت الاسلام عابدینی: اما امتحان و ابتلاءسختتر شده است. اگر ابراهیم خلیل ابتلاءاولش آتش بود با همه آن سختیاش، ابتلاءآخرش ذبح فرزند بود. ذبح فرزند بود که وقتی در حقیقت «فَلَّمَّا تَلَّهُ لِلجَبِیِن» او را خواباند و چاقو را گرفت بر گردن اسماعیل، آن جا بود که «إِنِّی جاعِلُکَ لِلناس إِمامًا» تو را امام قرار دادیم. برای او در حقیقت «إِذ اِبتَلی اِبراهیمَ رَبَّهُ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً». لذا هر چه بالاتر میآید ابتلائات سنگینتر میشود. این نه فقط در افراد اینگونه است بلکه امتها هم هر چه آمادهتر میشوند ابتلائات چه میشود؟
شریعتی: سختتر و سنگینتر میشود.
حجت الاسلام عابدینی: چون میخواهند بالاتر را به او بدهند. تمام کنیم بحثمان را. اگر ما در این دوره یک ابتلاءسنگینی با یک احزابی محقق شده است، تمام دشمنان ما و غفلتهای داخلی اگر محقق شد، این فتنه سنگینیاش با همه سنگینی که داشت چون امت ما به یک رتبهای از کمال رسیده بود که لایق این رتبه امتحان بود. هر مرتبه امتحانی که دشمن ما فکر میکند دارد ایجاد میکند برای ما، نمیداند که دارد رتبه امت را آشکار میکند. هیچگاه امتحان فوق توان امت محقق نمیشود، هیچ گاه. حتی در حد توان نیست، حتماً دون توان است که قدرت به اصطلاح سیطره بر او است. و اگر این امتحان به این عظمت که اگر بر هر امت دیگری اتفاق افتاده بود حتماً ساقط میشدند اما این امت استقامت کردند و حیلههای دشمنان ما خنثی شد. و انشاءالله بهرههایش بعد از این آشکار میشود نشان میدهد امت ما موطن عظمتشان در چه رتبهای از امتحان قرار داشت که این امتحان با این سنگینی محقق شد. حالا انشاءالله بعد جریان ابتلاءموسی را بیش از این در خدمتش خواهیم بود.
شریعتی: انشاءالله. خداحافظی باید بکنیم؟ چقدر وقت داریم؟ خیلی خوب، ما جمعبندی صحبتهای شما را بشنویم و تلاوت قرآن باشد انشاءالله حسن ختام فرمایشات حاج آقای عابدینی عزیز.
حجت الاسلام عابدینی: بله. این جریان موسی و خضر فقط یک واقعه نیست، یک قاعده است.
شریعتی: و یک سنت است.
حجت الاسلام عابدینی: یک سنت است. و لذا در خیلی از وقایع مهم مثلاً دوران غیبت و ظهور را میگویند مثل جریان در حقیقت موسی و خضر است. استشهاد کردند، به عنوان یک معیار. حالا انشاءالله میخواهیم یک کاری بکنیم گفتگو جوری بشود که این معیار برای ما به عنوان یک سنت و قاعده فهمیده بشود تا بتوانیم در زندگیهای خودمان هم بهره از این قاعده داشته باشیم انشاءالله.
شریعتی: انشاءالله. حاج آقا خیلی از شما ممنون و متشکرم.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید.
شریعتی: گفت:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
انشاءالله که دست در دست انبیای بزرگ الهی، دست در دست اولیای خدا، انشاءالله برسیم به آن جایی که باید برسیم. من دیروز یک بشارتی دادم به زوجهای نابارور که دوست داشتند در طرح فرزندان غدیر ما ثبت نام بکنند. ما 3 روز، دیروز، امروز و فردا ثبت نام را لینکش را برقرار کردیم. دوستانی که میخواهند ثبت نام بکنند میتوانند به کانال ما در ایتا مراجعه بکنند، آن لینک ثبت نام آن جا هست، بهرهمند بشوند یا عدد 5 را به 20000303 ارسال بکنید، دوستان انشاءالله شما را راهنمایی میکنند. حاج آقای عابدینی دعا بکنند و انشاءالله خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان ما را در ابتلائاتی که برای ما پیش میآید سربلند بیرون بیاورد، هم ابتلائات فردی و هم ابتلائات جمعی. خدا انشاءالله برای کسانی که مریضهای صعب العلاج دارند انشاءالله خدا تسهیل بکند هم تحمل و صبر بدهد هم انشاءالله شفا و سلامتی به آنها بدهد. انشاءالله خدای سبحان باران رحمتش را بیش از گذشته بر این ملت صبور و عطوف و رحیم ما انشاءالله نازل بگرداند.
شریعتی: الهی آمین. خیلی ممنونم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقای نظافت به شما سلام خواهیم کرد. صفحه 152 قرآن کریم را با هم تلاوت میکنیم، آیات نورانی سوره مبارکه اعراف و انشاءالله لحظات زندگیمان منور به نور قرآن کریم باشد. خیلی ممنون و متشکرم که امروز هم با ما پای این سفره بودید، پای این سفره که نور است و سلام و صلوات.صفحه 152 قرآن کریم