حجت الاسلام رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم عرض سلام دارم بر شما و بینندگان عزیز و خدا را بر نعمت این باران و برف شاکریم. در روایت هم داریم وقتی که رحمت خدا نازل میشود موقع اجابت دعا است و ما همین جا دعا میکنیم که در ظهور حجه ابن الحسن تعجیل بفرماید و کشور ما را از خطرات حفظ کند.
شریعتی: ما یک قراری گذاشتیم که بعضی از هفتههای به سؤالات شما پاسخ بدهیم. قبل از اینکه وارد بحث اصلی خود دعای هشتم صحیفه سجادیه شویم و آن دردها و بیماریهایی که همه ما مبتلا هستیم که امام سجاد به خوبی تبیین می کنند و دوای آن را از قرآن کریم و آیات آن بگیریم سه تا سؤال پاسخ بدهید.
شریعتی: سلام علیکم. من میخواهم بدانم که چرا روحانیون و مراجع سرشناس در قبال فشار اقتصادی شدیدی که به مردم وارد میشود سکوت کردهاند؟ آیا اساسا کاری از دست شما برمیآید یا خیر؟
حجت الاسلام رفیعی: اولا ممنون از بیننده عزیز. در مورد مشکلات اقتصادی اولا صرف گفتن مشکل را حل نمیکند ولی تقریبا موارد متعدد در قم و مشهد دولت را خطاب کردم و مجلس را خطاب کردم و در مورد گرانی صحبت کردم. بارها خود من از مراجع عظام در ملاقات با مسئولین این موضوع را شنیدم که اخیرا آیت الله نوری همدانی و آیت الله مکارم در نظرات خود بیان کردند. وقتی که یک جایی هوا سرد است، چرا همه نمیگویند سرد است و با گفتن ما گرم نمیشود. اقدام باید صورت بگیرد و اقدام هم از سوی کسانی باید صورت بگیرد که نقش کلیدی دارند. بنده که در حوزه اقتصاد نه تخصص دارم و نه نقش دارم. حتی مرجع تقلید بزرگوار و بله ایشان میتواند به وزیر اقتصاد تذکر بدهد. این تذکرات در فضای غیر عمومی زیاد است. یک وقتی رهبر انقلاب فرموده بودند که من در خصوصیها تذکراتی که میدهم که مردم نمیبینند و مردم سخنرانی عمومی را ملاحظه میکنند. خود بنده بارها شده است که مسئولینی را دیدم از رؤسای قوا یا دیگران که صحبت کردیم و حتی جلسه داشتند که تذکر دادند. تذکر زیاد هم قصه را لوس می کند و یک راهکار تا جایی که از انسان میآید و با شرایط کشور وفق بدهد. بنده میگویم که یک راهکار دارم و روزی پنج میلیون بشکه صادر کنید، میگویند خیلی راهکار خوبی است ولی سازوکار آن فراهم نیست. فردا اعلام کنید که فلان اداره در آن فلان اتفاق بیفتد این موانع در آن وجود دارد. نکته دومی که غیر از بحث راهکار هست این است که تذکر به مسئولین مربوطه باید داده شود. پاسخ اصلی این سؤال را باید در کسانی که مسئولیت اقتصادی دارند سران قوا جلسه دارند و من هم کاملا با اصل موضوع موافق هستم که باید گفته شود اما یک طوری باشد که هم تأثیرگذار باشد و هم بر آن گرانی نیفزاید. یک آقایی مزاح کرد که بیست و هفتم یا بیست و هشتم ماه رمضان بود که در حرم حضرت معصومه بودیم که من خیلی شفاف راجع به گرانی صحبت کردم و بعد از دو، سه روز ایشان من را دید و گفت بعد از حرفهای شما تمام جنسها گران شد. این طور هم نشود. هم دعا میکنیم که دعا در این زمینه کافی نیست و هم خواهش من این است که مسئولین تلاش کنند که ان شاءالله این سیل گرانیها متوقف شود.
شریعتی: مردم دوست دارند صدای آنها از طریق شما به گوش مسئولین برسد.
حجت الاسلام رفیعی: بله من در این برنامه بارها راجع به مسکن و مستأجرین شنیدیم و راجع به بانکها و گرانی ارزاق.
شریعتی: با سلام خدمت شما چند روز قبل فرصتی شد و برای نماز جماعت به مسجد محله پدری رفتم و تعداد صفهای جماعت کم بود و حضور جوانان نیز نسبت به سالهای قبل که خود من اینجا زندگی میکردم کمرنگتر شده بود. با خود گفتم که چرا این اتفاق ناگوار رخ داده است. آیا دشمن خیلی پرکار شده است یا ما خیلی کمکار شدهایم؟ چرا صفهای نماز جماعت ما این قدر خلوت شده است؟
حجت الاسلام رفیعی: به یکی گفتند که شما خربزه میل میکنید یا هندوانه گفت هردوانه. هر دو هم دشمن پرکار شده است و هم ما کمکار شده ایم. بنده خیلی با مساجد مرتبط هستند به واسطه سخنرانیهای که دارم که بعضی بعد از نماز مغرب و عشا در فلان مسجد و در لالهزار و در شمال شهر و در جنوب شهر، ما نمیتوانیم از یک قضیه حکم کلی بگیریم. موجب جزئیه نتیجه کلی نمیدهد. فرض کنید که بنده ببینم امروز دو نفر یک لباسی پوشیدهاند بگویم که همه این لباس را پوشیدهاند، این نیست. حالا ایشان یک مسجدی تشریف بردند بعضی از مسجدهایی که من میروم به حدی شلوغ است که خود ما جای نماز پیدا نمیکنیم. من یک مسجدی رفتم که دیدم که خیلی شلوغ است و همه نوجوان و جوان و خیلی تعجب کردم که گفتند ما با این دبیرستان کنار خود صحبت کردیم که ده دقیقه امام جماعت نماز میخواند و بچهها هم به اینجا میآیند و شرکت میکنند و این طور این امام جماعت هنر به خرج داده بود این را پر کرده بود البته یک شیر و کیک مختصری هم به بچهها میدادند. برای پر شدن نماز جماعت در مسجد یکی از اصلیترین عوامل امام جماعت است. من در این تهران مسجدهایی رفتم که نقش امام جماعت به حدی قوی و فعال بوده است که این جوان را به کار گرفته است و این را به کار گرفته است و یکی مسئول جمعآوری نذورات است و همه هم جوان هستند. الان به عنوان مسجد تزار هفت، هشت، ده تا مسجد را در تهران برای شما میگفتم که شاید به آنها بربخورد. امام جماعتی که یک ساعت قبل در مسجد است و یک ساعت بعد از مسجد است و نه اینکه مسئول فلان اداره است و بیاید نماز را بخواند و پیدایش نشود. من در یکی از این کشورها که رفته بودم برای من جالب بود که اولا مساجد در طول روز باز بود و ثانیا امام جماعت در طول روز در مسجد حاضر بود. دو تا بودند یکی صبح و یکی بعدازظهر. اگر شما سؤالی داشتید و استخارهای داشتید و میخواستید اذان به گوش بچه بگویید همیشه در خدمت بودند. من در این تهران اتفاق افتاده است که دیر شده است الان پنج و نیم اذان است و شش و نیم یک جای مسجد باز کمتر پیدا میکنیم. امام جماعت مهم است و هیئت امنا مهم است و نحوه تعامل با جوانها مهم است و آن جایی که کار دست جوانها است و آن جایی که امام جماعت در صحنه است و آن جایی که جاذبههایی در مسجد ایجاد شده است. نه جاذبههای منفی، نه این مسجد یک امکاناتی دارد و بعد بچهها هفتهای یک بار به استخر میبرد یا میخواهند مطالعه کنند یک جایی در زیرزمین مسجد هست. مسجد تمیز است و منظم است. من یک مسجدی در همین تهران رفتم و در این مرکز شهر که دیدم شلوغ است و دیدم که بالای مسجد کتابخانه است و سالن مطالعه است و دیدم که این بچهها کنکور هم دارند و بعد امام جماعت جفت نمازها را روی هم هفت، هشت دقیقه بیشتر طول نداد که بین دو نماز هیچ گرو نگرفت که صحبت کرد. بعد که همه رفتند و بعضیها ماندند دعای توسلی و سخنرانی گذاشت. این می تواند این جاذبه را ایجاد کند و امور مساجد بارها در جلساتی گذاشتند و بارها روی این موضوع صحبت کردند که برای ایجاد جاذبه در مسجد چه می شود کرد؟ مسجد کارکردهای فراوانی دارد و شما زمان پیامبر گرامی اسلام حتی طرف همسر هم میخواست به پیغمبر در مسجد میگفت و اگر تجهیز برای جنگی میشد از مسجد میشد و اگر پرسش و پاسخی بود در مسجد از پیامبر میشد و اگر چنانچه قضاوتی بود و فرا کارکرد مسجدی داشت و به نظر من میرسد که حرف ایشان درست است شاید آن مسجد اتفاقی افتاده است و نقش آن به هیئت امنا و به امام جماعت و به تمیزی مسجد و به ایجاد کارکردهای متناسب به مسجد برمیگردد. من یک وقتی در حالات علمای اصفهان خواندم که ایشان از دنیا رفته بود که اموال خود را وصیت کرده بود و آن موقع چیپس و پفک کمتر بوده است، گردو و بادام و فندق بخرند و یکی یک گونی به هر مسجدی بدهند بچههایی که برای اولین بار به مسجد میآیند یک آجیلی به آنها بدهند. من جسارت نمیکنم که خیلی از خادمهای مسجد خوب هستند ولی بعضا یک تندی با یک نوجوان او را از مسجد حذف میکند.
شریعتی: با سلام خدمت کارشناسان برنامه سمت خدا و جناب آقای شریعتی. این روزها خانه و محیط کار من هم مثل خیلی جاهای دیگر محل بحث و گفتگو پیرامون وقایع کشور است و گلایهها زیاد است و حرفهای حق هم در این میان کم نیست اما آن چیزی که من را خیلی آزار میدهند استناد برخی از اعضای خانواده و همکاران به برخی از پیامهایی است که دروغ بودن آنها واضح است. مثلا گفته وحشتناکی را به بزرگی نسبت میدهند که چند سال است که فوت کردهاند و این دروغ این قدر زشت و ناپسند است که هر کسی آن را باور کند نگاه او به دین و انقلاب تغییر میکند و ممکن است که خدای نکرده بر اساس باور به این دورغ جنایتی را هم مرتکب شوند. منظور من از دروغ بزرگ اخبار سیاسی و اقتصادی نیست بلکه دروغهایی است که از بازگو کردن آن شرم دارم اما اطرافیان من به سادگی آن را باور میکنند. من دلم برای نزدیکان خود که این دروغها را باور میکنند میسوزد و از توضیح و تبیین هم خسته شدهام و میخواهم توصیهای برای قوت قلب خود من بگویید یا حرف یا توصیهای برای اینکه در حق نزدیکان خود دعا کنم و دلسوز آنها باقی بمانم.
حجت الاسلام رفیعی: خدا رحمت کند مرحوم آیت الله ری شهری را که ایشان در واقع خیلی وقتی هم نیست که فوت کرده است یک آقایی که این آقا هم یک آقای کوچه و خیابانی نبوده است و یک آدم معمولی نبود و میشد به او اطمینان کرد. یک مطلبی را از قول ایشان برای ما نقل کردند و بنده هم یک جایی این مطلب را نقل کردم و فقط نقل بود که میگفتند اینطور بوده است. آقای ری شهری من را دید. گفتم که بله من این را از کسی شنیده بودم و این آقا هم مورد وثوق بود. ایشان فرمود که والله دروغ است. من مباهله میکنم و این قدر ناراحت شده بود و گفت صفر تا صد این خبر دروغ است. من از آن موقع به بعد خیلی حواس خود را جمع کردم و گفتم که پس ممکن است که یک آدمهایی که به نظر ما ظاهر الصلاح میآیند او هم یک جایی شنیده است که دورغ بگوید. دروغ بد است و دروغ انسان را خوار می کند و به زمین میزند. منتهی نشده است که از اول تاریخ تا الان جلوی دروغ را گرفت. صبحها برادرها یوسف را بردند و برگشتند با گریه آمدند و چه قدر در این کار خلاف وارد بودند. گریهکنان آمدند و گفتند که گرگ یوسف را خورده است و چهل سال بر این دروغ اصرار داشتند و جالب است که مثل این که خود آنها هم باورشان شده بود. کسی دیگر سراغ یوسف را نمیگرفت و فقط یعقوب بود که به خاطر علم نبوت و جایگاهی که داشت میگفت که یوسف را پیدا کنید. این یک نمونه در قرآن است. در تاریخ هم نگاه کنید که کار به جایی رسید که مردم گفتند که امیرالمؤمنین نماز نمیخواند. نماز نخواندن یک چیز شاخصی است و امیرالمؤمنین هزار رکعت نماز میخوانده است و اگر کسی شب امیرالمؤمنین را دیده باشد نماز میخوانده است و اگر روز دیده است که نماز میخوانده است. کار به جایی رسید که جوانی در صفین با امیرالمؤمنین میجنگید خودش میگفت که «بلغنی انه لا یصلی» پس میتواند دروغ وارونه جلوه بدهد و یوسف زنده را مرده کند و امیرالمؤمنین مصلی را بینماز کند. این دروغ هم از هر کسی ممکن است که صادر شود. با همین دروغ ابن زیاد وارد کوفه شد و با همین دروغگویی موجب حوادث کربلا شد و لذا این روزها خیلی باید حواس جمع باشند که عزیزان هر حرفی را گوش ندهند و ثانیا خود آنها تحقیق کنند و نقاد باشند و نکته سوم خرد داشته باشند و عقل داشته باشند. مثلا یک مدتی در این برنامه نیامدید کلی سخن پشت سر شما گفتند. اینها است که موجب میشود که ... یک آقایی میگفت که من خودم با صدای بلند یک حرفی را در اتاق میزنم و می شنوم و بعد میآیم بیرون که شنیدم و دروغ هم نمیگویم که شنیدم و لذا خیلی حواس که باید جمع باشد و مخصوصا در این فضای امروزی ما یکی از مهمترین اموری که باید روی آن دقت کنیم ناقل کلمات را ببینیم، کسی که یک دروغ گفته است و دو دروغ گفته است و سه دروغ گفته است، باز هم میگوید و بخشی از فرمایشات ایشان ناظر به این شبکه های ماهوارهای است که خب اینها کمتر به نابودی کشور بستند. انقلاب و اسلام هم جای خود و قشنگ طرف میگوید تجزیه و جدا شدن و تیم را محروم کنید و فلان آقا را راه ندهید و دارد به گونهای حرف میزند شما هر چه قدر هم یک کسی را قبول نداشته باشید دل شما میخواهد که تیم ملی شما برنده شود، دل شما می خواهد که در دنیا کشور شما بالا باشد و پرچم شما بالا باشد. این آدمی که پشت این شبکه آمده است که میگوید این را محروم کنید این معلوم است که از یک جایی دارد تأمین میشود. بسیاری از این گفتگوهایی که با افراد صورت میگیرد، میگویند که ما تحت تأثیر بعضی از گروهها قرار میگیریم. معنای حرف من این نیست که کسانی که در رده مسئولین ما هستند هیچ وقت دروغ نمیگویند چرا این اتفاق میافتد و معنای حرف من این نیست که هر چی این ها میگویند درست است، نه فقط روی این مسائل دقت شود و این حرفها موجب موضعگیریهایی نشود که ما پیش خدا مسئول باشیم. اینکه خدا در قرآن میگوید که «کونوا مع الصادقین» این تشخیص صدق خیلی مهم است.
شریعتی: دعای هشتم صحیفه سجادیه و دردها و دواهای آن از نسخه شفابخش قرآن کریم.
حجت الاسلام رفیعی: کتاب شفای بیماریهای اخلاقی و شفابخشی قرآنی. این کتاب به دعای هشتم صحیفه سجادیه میپردازد و این دعا چهل و چهار بیماری اخلاقی است که ما هفت را گفتیم. این هفت تا حسد بوده است و غضب بوده است و حرص بوده است و موارد دیگری که عزیزان دنبال کردند و خیلی هم ساده است که الان در کتاب یا فضای مجازی بزنند که دعای هشتم صحیفه سجادیه. این طور شروع میشود که «اللهم انی اعوذبک من هیجان الحرص و ثوره الغضب و غلبه الحسد» هشتمین گناهی یعنی هشتمین بیماری اخلاقی که امام سجاد از آن به خدا پناه برده است همیت است یعنی تعصب و اصرار ورزی بیخود بر یک چیز نادرست است که این را همیت میگویند. همیت از لغت همیّ کسی که تب دارد که همّا است یعنی حرارت و آدم یک حرارتی و یک تندی در زندگی خود داشته باشد. ما یک وقتی از حق دفاع میکنیم که اسم آن تعصب نیست و اسم آن استقامت است و شما از اعتقادات خود دفاع میکنی و از امیرالمؤمنین دفاع میکنی و از کشور خود دفاع میکنی و از دین خود و حب وطن نشانه ایمان خود دفاع میکنی و از خانواده خود دفاع میکنی و حتی از زبان خود که حق ندارد کسی به این زبان توهین کند و از صفات مثبت و غیرت و صداقت خود که سر من برود دروغ نمیگویم و سر من برود حاضر نیستم که خیانت کنم. وقتی مرحوم مدرس روی اعتقادات خود ایستاد و در واقع آن حکومت رضاشاه و اگر شهید سلیمانی روی اعتقادات خود ایستاد و در مقابل داعش ایستاد این تعصب نیست و اگر تعصب است تعصب مثبت است و اینکه امیرالمؤمنین میفرماید که «فان کان لابد من العصبیه» اگر قرار است که شما یک جا هم تعصب بورزید خوب است که تعصب شما روی مکارم اخلاق باشد. من تعصب دارم که ... مثل این افرادی که وسواس دارند که میگوییم وسواس بد است اما اگر وسواس هم دارید در غیبت داشته باشید و نکند این غیبت است پس نمیگویم، نگو که نکند که نجس است پس میشورم. یک بار هم شده است که بگویید این غیبت است پس نمیگویم. نکند این حق الناس است پس مرتکب نمیشود. این آیه در سوره فتح است که آیه بیست و شش است که بعد از صلح حدیبیه که دیگر اسلام آشکار شده بود و حرفهای پیامبر معلوم بود حقانیت او معلوم بود اما مشرکین بعضی ها باز هم اسلام نمیآوردند. قرآن کریم میفرماید که «اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الهمه همیه الجاهلیه» این همیت جاهلیت یعنی تعصب جاهلیت. بابای ما کافر بوده است ما هم هستیم. ما اجازه نمیدهیم که نبوت از اسحاق بیرون بیاید و در آل اسماعیل برود چون پیامبر ما از آل اسماعیل است. این جور تعصبها که در واقع امیرالمؤمنین یک خطبهای در نهج البلاغه دارند که خطبه قاصعه است که خطبه صد و نود و دو نهج البلاغه است و آنجا میگوید میدانید چه کسانی از شیطان حمایت میکنند «ابناء الهمیه» اصحاب و فرزندان تعصب. خود شیطان هم امام المتعصبین است که این را امیرالمؤمنین میگوید که چون تعصب در خلقت او است. گفت که آدم از خاک است و من از آتش است و من از او بهتر هستم لذا جانبداری غیر منطقی که خوارج هم همین طور بودند. جانبداری خشک و تحجر که ریشه این تعصب طبیعتا جهل و نادانی است و ریشه آن شخصیتزدگی است. من اجازه میخواهم برای این که بحث منظم شود سه، چهار تا از علامتهای انسانهای متعصب را برای بینندگان عزیز عرض کنم که از کجا بفهمیم که تعصب داریم. در مباحث اخلاقی و کشور و غیرت اینکه تعصب منفی نیست. روایاتی داریم که اگر این کار را انجام بدهی این تعصب است. من چند تا را میگویم.
یک ـ وجود مقدس امام سجاد (ع) فرمودند که «من العصبیه ان یعین قومه علی الظلم» ما میبینیم که اطرافیان ما دارند به یک چیزی ظلم می کنند اما چون بستگان ما هستند ما به اینها بر آن ظلم کمک میکنیم. می دانیم که کار ایشان غلط است. مثلا یک جنگی در گرفته است و امیرالمؤمنین در جمل و یا صفین که من میدانم که علی حق است منتهی همه بستگان من در سپاه معاویه هستند پس من اینجا از قبیله خود دفاع میکنم و این خیلی بد است و نمونههایی در تاریخ داریم که در جنگ کربلا برادری در سپاه دشمن بود به نام علی بن غرزه و برادر او در سپاه امام حسین بود که عمر بن غرزه و او آمد و العمر را صدا زد که در سپاه ابن زیاد ببرد. گفت بیا پیش ما برویم. گفت من حسین را رها نمیکنم. این شکستن تعصب است. یعنی برادر خود را که دارد ظالم را یاری میکند چون برادر او است با او همراه نمیشود. حضله قصیل الملائکه که در جنگ احد شهید شد و بابای او در سپاه مشرکین بود و گفت باشد من از او جدا می شوم. اگر کسی ملاک او حق شد چون بابای من در سپاه دشمن هست من به آنجا میروم این طور نباشد. مثالهایی در تاریخ داریم که وجود مقدس علی بن موسی الرضا (ع) برادری به نام زید دارد که به حرف امام رضا گوش نمی داد و از پیش خود رفت خانههای بنی عباس را به آتش کشید و خلاصه شورشی و اغتشاشی به پا کرد و او را گرفتند و او را خدمت امام رضا آوردند و آقا فرمود که این کارها چه هست که میکنی؟ بعد فرمود که اگر این کارها را بکنی برادری بین من و تو تمام است و دیگر تو برادر من نیستی. این خیلی مهم است. در جنگ صفین یکی از اصحاب امیرالمؤمنین که به نام عدی که ایشان داشت میرفت که پسری به نام زید دارد که ایشان خود او چند تا شهید در راه اسلام دارد. پسری دارد به نام زید که زید بن عدی است که این زید در سپاه امیرالمؤمنین بود و دید که دایی او در جنگ کشته شده است وقتی جنازه او را دید. یک مرتبه ناراحت شد. دایی او در سپاه معاویه بود. یک مرتبه برگشت و شروع کرد به توهین کردن و به معاویه پیوست. این تعصب است چون دایی خود را در اینجا دیدم دنبال آن سپاه میروم. دنبال آن عصبه و ریشههای فامیلی هستی. اینجا بود که پدر ایشان وسط میدان ایستاد و گفت که این پسر من نیست. مگر پسر نوح جدا نشد قرآن به او میگوید که «انه لیس من اهلک». یک نشانه تعصب این است که انسان یک جایی تشخیص میدهد که برادر او و پدر او و بستگان او دارند ظلم میکنند توجیه کند چون داداش او است و چون فامیل او است و چون پدر او است. یاری کردن ظالم با این انگیزه که چون از بستگان من است و من دیگر نباید ... اشتباه کرده است و خطا کرده است شما انصاف داشته باش.
نکته دوم ـ در روایات تأکیده شده است که در روایت است که یکی از نشانههای انسان متعصب این است که امام سجاد فرمود که «العصبیه التی یعصم علیها صاحبها» تعصبی که حرام است و جایز نیست بدترین قوم خود را بهترین بداند. این چون برای ما است این آدم خوبی است. بدترین قوم را بهترین بداند. ابولهب آدم علیه السلامی نیست و با پیامبر مبارزه کرده است و خدا به راحتی میگوید که «تبت یدی ابی لهب و تب» پیامبر هم از او برائت میکند. یک نشانه تعصب این است که بد قوم خود را خوب بداند. بدیهای قوم خود را خوبی بداند. این قبلی میگفتیم که می داند که ظلم است و دفاع میکند و اینجا میگوید که بدی نیست و بگوید کار درستی است.
نشانه دیگر تعصب خود برتربینی است. قرآن میفرماید که یهودیها میگفتند نصاریها چیز نیستند و نصاری میگفتند یهودیها چیزی نیستند. همان کاری که شیطان کرد تکبر، خود محوری و خود برتربینی.
نشانه دیگر تعصب این است که انسان در اثر تعصب خود اقدام به بر هم ریختن و یا ایجاد بینظمی و یا ایجاد یک جنگ و درگیری کند. من حاضر هستم که اینها را به هم بریزم و دعوا کند به خاطر آن تعصبی که من دارم.
یک داستانی عرض کنم که مدینه وقتی توسط پیامبر فتح شد یعنی فتح با قرآن هم شد و نه فتح جنگی. پیامبر که طبیعی وارد مدینه شد. حضرت سه تا کار مهم در مدینه کرد اول اینکه قانون اساسی نوشت و دومی مسجد که ساخت و سوم اختلاف ها را کم کرد بین اوس و خزرج و مهاجر و انصار که اوس و خزرج با هم دعواهای چند ده ساله داشتند. حضرت این ها را با هم رفیق کرد و دوست کرد. یک روزی یک پیرمردی به نام شاسب ابن قیس از یهود نگاه کرد که اوسیها نشستند و خزرجیها هم نشستند، اینها همیشه با هم میجنگیدند و دعوا میکردند و درگیر بودند. گفت من یک جوری باید اینها به جان هم بیندازم چون یهودی بود و روی تعصب یهودیت خود نمیتوانست اتحاد مسلمانها را ببیند. یک جوانی را تحریک کرد و گفت برو بین اینها بنشین و فقط به خزرجیها بگو که یادتان رفته است که اوسیها فلانی را از شما کشتند و بعد برو پیش اوسی بنشین و بگو یادتان رفته است که خزرجیها چه کسانی از شما را کشتند. به یادشان بیاور. خون عموی تو چه میشد و خون بابای تو چه میشود. یک کمی که گفت اینها آمادگی هم داشتند آتش شروع شد و شمشیر را به دست گرفتند و سمت یک منطقه رفتند که با هم بجنگند. حالا پیغمبر خبردار شد و حضرت خود را به سرعت رساند و گفت که باریک الله به همان تعصبهای جاهلی برگشتید. حضرت آرام کردند و نگذاشت.
نشانه دیگر تعصب این است که انسان متعصب حاضر است که ضربه ببیند اما زیر بار حق نرود. این هم خیلی بد است. در بعضی از حوادث تاریخی چه قدر آدمها کشته شدند آدمهای به نام برای این که زیر بار ولایت امیرالمؤمنین نروند. خود او و فرزند او از دست رفته است و کلی آدم را به کشتن داده است. نعمان بن حارث یکی از این ها است که پیش پیغمبر آمد و گفت شما علی بن ابیطالب را جانشین خود انتخاب کردید من قبول ندارم. «سئل سائل بعذاب واقع» عذاب بیاید من بمیرم اما انتخاب علی را نبینم.
نشانه دیگر تعصب این است که تقلید کورکورانه کنیم. افرادی که تعصب دارند گاهی در زندگی خود میگوییم که برو تحقیق کن، میگوید که نه این رسم بین ما بوده است و نسل در نسل ما با این رسم بزرگ شده است و ما الان در بعضی از شهرها و مناطق گرفتار بعضی از رسوم غلط هستیم که به خاطر تعصب طرف حاضر نیست که این را کنار بگذارد یا ترک کند. من دو تا روایت بخوانم. «لیس منا من دعا الی العصبیه» رسول خدا فرمود که هر کسی به تعصب دعوت کند از ما نیست. تعصب جاهلی. یعنی دفاع غیر منطقی از ضد ارزشها. «لیس منا من قاتل علی العصبیه» از ما نیست کسی که به انگیزه عصبیت بجنگد. همین جنگی که خود ما داشتیم و عزیزان ما جانباز شدند و شهید شدند و سخن صدام ملعون چه بود، میخواهم خوزستان را جدا کنم و می خواهم حوادث تاریخ را تکرار کنم. «لیس منا من مات علی العصبیه» از ما نیست کسی از عصبیت از دنیا برود. این یک روایت بود.
روایت دوم «من کان فی قلبه» کسی که در قلب خود ذرهای از عصبیت باشد «بعث الله یوم القیامه مع الاعراب جاهلیه» او با همان جاهلیت قبل از اسلام محشور میشود. آن جاهایی که مسئله ناحق است و تشخیص می دهیم که مسئله غلط است و این رسم غلط است اصرارهای نابهجا است که استقامت بر حق خوب است «فاستقم کما امرت» این استقامت است. من حاضر نیستم که لقمه حرام بخورم اگر چه من را قطعه قطعه کنند. این خوب است و حاضر نیستم که خیانت کنم و حاضر نیستم که دروغ بگویم اینها خوب است. از کشور خود دفاع میکنم و از پرچم خود دفاع میکنم و از وطن خود دفاع میکنم از تیمی که داریم دفاع میکنم اینها چیزهای بدی نیست اما تعصب منفی این است که یک سری مسائل ضد ارزش که پدران ما یک رسم غلطی داشتند و با هم قهر بودند ما هم با هم قهر باشیم و چون دو تا عمو با هم قهر بودند ما هم با هم قهر باشیم. یا در بین ما فلان اختلاف بوده است که همین را ادامه بدهیم یا حق را کتمان کنیم مثل یهود که حق را کتمان کردند.
یک داستانی بگویم که امیرالمؤمنین یک خواهری به نام ام هانی دارد. این ها چهار تا برادر هستند و یک خواهر. همه هم شجاع بودند. این ام هانی شوهری دارد به نام هبیره که پسر او هم از مریدان امیرالمؤمنین هست که خیلی دایی خود را دوست داشته است. منتهی هبیره در مکه مشرک بود. وقتی پیامبر اکرم مکه را فتح کرد و حضرت فرمود که شمشیر نزنید و من شما را میبخشم و حتی ابوسفیان را هم بخشید. به پیغمبر خبر دادند که بعضی از مشرکین از جمله خود هبیره در خانه ام هانی خواهر امیرالمؤمنین مخفی شدند. حضرت، امیرالمؤمنین را فرستاد که برو اینها را از مخفیگاه آنها بیرون بیاور. حالا یکی از این ها شوهر خواهر ایشان است. امیرالمؤمنین کلاهخود گذاشت که شناخته نشود و صورت خود را هم بست و در خانه خواهر خود آمد و ام هانی گفت که اجازه نمیدهم که کسی وارد این خانه شود. حضرت امیر گفت برو کنار. من باید وارد شوم. تعصب نیست خواهر من است باشد، خانه خواهر من است باشد، پیغمبر به من مأموریتی داده است که باید درست انجام بدهم. حضرت دید کنار نمیرود کلاهخود خود را برداشت و برادر خود را شناخت و در آغوش گرفت. حضرت به خواهر خود گفت که پیغمبر من را فرستاده است، گفت خب به پیش پیغمبر برویم و وقتی هر دو پیش پیغمبر آمدند داستان را نقل کردند پیامبر یک لبخندی زد که چه طور این برادر و خواهر با هم مقابل شدند و امیرالمؤمنین مصر بر فرمان رسول خدا است. پیغمبر فرمودند که هر کسی که در پناه ام هانی است من او را بخشیدم. امیرالمؤمنین حاضر نشد که به خاطر اینکه خواهر من است من را از این مأموریت معاف کنید نگفت. این نکته مهمی است پس فرزند انسان عزیز است و پدر انسان عزیز است و همسر انسان عزیز است اما بنا نیست که انسان گاهی به خاطر ارزشهایی که دارد و به خاطر بعضی از ضد ارزشها این تعصب موجب شود که این حقوق نادیده گرفته شود. مثال آن خود آسیه زن فرعون است زن فرعون است ولی از حضرت موسی دفاع میکند. چون کار فرعون منفی است و چون همسر من است من از کار منفی او دفاع کنم، نه. این چیزی است که امام سجاد از آن به خدا پناه بردند.
شریعتی: نکته به نظر من این من است که خیلی پررنگ است که اگر بر من خود اصرار نداشته باشیم این تعصب هم خیلی حل میشود.
حجت الاسلام رفیعی: حتی خود شیطان که شش هزار سال عبادت دارد و معاد را قبول دارد و خدا را قبول دارد این منیت و کبر منشأ هر چیزی میتوانند بشود از جمله تعصب.
شریعتی: صفحه صد و چهل و چهار را امروز با هم تلاوت میکنیم. آیات صد و بیست و پنج تا صد و سی سوره مبارکه انعام.
صفحه144قرآن کریم
شریعتی: سلام به شیرازیها عزیز و سلام به شاهچراغ و سلام به شهدای اخیر حادثه شاهچراغ که همه با امیرالمؤمنان محشور باشند.
حجت الاسلام رفیعی: همین آیه اولی که در این سوره بود پاسخ سؤال ما است که چه کنیم که تعصب نداشته باشیم «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام» شرح صدر و دریادلی و تحمل بالا و لجاجت نداشتند و تنگ نبودن و به این معنا که ظرفیت انسان بالا باشد و اگر یک بچهای هم یک حرفی زد بپذیریم و برعکس هم همین طور است. پذیرش بعضیها از حرفها نسبت به افراد است چون یک بچهای یک حرفی زده است قبول نمیکند و چون همسر او یک حرفی زده است قبول نمیکند اما حرف درستی است. این شرح صدر خیلی نکته مهمی است که خدا به پیامبر هم میگوید که «الم نشرح لک صدرک» حضرت موسی هم این را از خدا خواست که «رب اشرح لی صدری» اگر انسان شرح صدر داشت و دریادل بود تحمل او و آستانه او بالا بود و لجوج نبود جمود نداشت و تحجر نداشت طبعا حرف را نقادی میکند و اگر منطبق بر حق بود میپذیرد.
دعای حضرت موسی را میگویم که «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی» خدایا به همه ما شرح صدر و آسانی در امور و کارها عنایت بفرما. مشکلات کشور ما را مرتفع بفرما و امنیت ما را و سلامت ما را و رهبر عظیم الشأن ما را محافظت بفرما و دعای اصلی که «اللهم عجل لولیک الفرج و عافیه و النصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه و محبیه و مستشهدین بین یده»