ما جلسه قبل یک مقداری راجع به این صحبت کردیم که ما به چه دلیلی رفتیم سراغ بین مسئله روابط بین مسلمین و مستضعفین. در مورد این یک قدری صحبت کردیم که در واقع یک جور چرخش بود از بحث روابط بین مؤمنین در این فضا و روابط رحمانیای که اقتضای رحماء بینهم هست که مؤمنین با مستضعفین و کسانی که بالاخره تناسباتی با شما دارند، زمینههایی دارند، به نقطه کفر و عداوت نرسیدهاند و اینها محل نظر شما و توجه شما هستند و همچنان مشترکاتی با هم داریم. و اینها هم عده قابل ملاحظهای هستند. در بعضی از روایات دارد بل جل الناس. جل یعنی قسمت قابل ملاحظهای از مردم اینطوری هستند. ما با آنها کار داریم. دیدید در روایات ظهور وجود مقدس امام زمان سلام الله علیه وقتی حضرت ظهور میکنند، با آمدن حضرت عیسی، جمع قابل اعتنایی از پیروان حضرت عیسی به لشکر امام زمان پیوند میخورند. با آمدن حضرت عیسی یک امکاناتی خداوند متعال به امام زمان داده است که یکی از آنها هم آمدن حضرت عیسی است. این نشان میدهد که ما یک لشکری در درون مسیحیت داریم. این برای ما امروز تکلیف ایجاد میکند. عرض ما اصلاً همین بحث است که ما این مسئله را خوب ببینیم، تکلیفهایی را که در این ساحت داریم یک قدری از آن گفتگو کنیم. مسئله امروز ما است. شکافهای اجتماعی موضوع بحث ما است. یک ساحت آن میشود شکافهای بین خود مؤمنین، یک ساحت دیگر آن میشود شکافهای بین مؤمنین و مستضعفین. این هم یک قطعهایی در آن هست که ما باید آن را وصلش کنیم، درستش کنیم.
شریعتی: و همین باعث این خط فاصلهها بین ما و دیگران میشود
شریفیان: و آسیبهای مکرر اجتماعی ما پشتسر آن داریم. خیلی از آسیبهای اجتماعیای که ما داریم گاهی اوقات به خاطر حتی ترک یک سلام علیک است. یک احوالپرسی است. در فضای همسایگی مثلاً. در فضای همسایگی گاهی اوقات میبینی با یک دقتهای مختصری، روابط التیام پیدا میکند و این میتواند برای امور دیگری بستر شود. با این مسئله اتفاقاتی میتواند بیفتد که این موضوع بحث ما بود. ما در جلسه قبل نه جلسه قبل آن این بحث را شروع کردیم. نکاتی را عرض میکردیم در مورد نکاتی که باید به آن در این جنس از روابط توجه کنیم. نکته اولی که خدمت عزیزان و بزرگواران تقدیم کردیم این بود که اولاً این را توجه کنیم که وجود مقدس نبی اکرم خطی که کشید که شما از یک جایی جدا میشوید که ما تعبیر کردیم به مباینه، مزایله، تا قبل از آن دوره هدنه شما است. این همین موضوع بحث ما است. دار هدنه یعنی چه؟ دوره مکه حضرت. فرق آن با مدینه چیست؟ دیگر نسبت نبی اکرم با کفار مکه بعد از مدینه دیگر متفاوت شده بود. تا وقتی که مسلمانها در مکه زندگی میکردند، جنس روابطشان با آنها فرق میکرده است. این دورهای است که ما به آن همزیستی میگوییم. دارید با هم زندگی میکنید. این دوره یک احکام دیگری دارد، یک قواعد دیگری دارد، این را باید ما رعایت کنیم. همینجا است که ما یک ارتباطاتی داریم، در این ارتباطات باید کسی اگر به درد شما میخورد بردارید بیاورید.
شریعتی: اگر خاطر شریف و مبارک دوستان باشد بحث اتمام حجت بود که حاج آقا هم اشاره کردند این اتمام حجت اساساً کار سادهای نیست.
شریفیان: حالا عرض میکنم. به این بحث میرسیم. یعنی در این دورهای که ما دوره مباینه و مزایله نشده است، اصلاً مزایله بعد از اتمام حجتها است. بعد از اینکه حرفها با حوصلهها زده شده کار به یک جای صفبندیهای فردی یا اجتماعی میکشد. مکه و مدینه حضرت همین بود. دوره مکه حضرت دوره اتمام حجت و دعوت است، دوره مدینه حضرت دوره مزایله و جدا شدن است. دیگر حضرت مجموعه خودش را باید تدبیر کنید. حالا در درون مجموعه مدینه، باز هم ما با یک عدهای همزیستیهایی داریم. با آنها باید اتمام حجتهایی بکنیم که اینها بحثهایی است که رد پای آنها در تاریخ اسلام هست و در روایتهای ما هم... نکته من چی بود؟ نکته من این بود که فهم منطق مزایله و دار هدنه خیلی بحث مهمی است. در روایت ما این آیه شریفه کلی رد پا دارد. احکامی را برای ما بار میکند، اهل بیت از ما خواستهاند که میگوید این مال دوره هدنه شما است. تا وقتی که صفها جدا نشده است شما باید پای اینها بایستید. پای این تکیفها باید بایستید. باید رعایت کنید، حرف بزنید، اتمام حجت کنید، ارتباط برقرار کنید، سعی کنید محبتها را جلب کنید. یک دورهای خواهد بود دوباره این صفها به یک نحو دیگری جدا میشود. آنجا نسبت شما عوض خواهد شد. میخواهم بگویم که این خیلی مهم است که آدم این نقاط استراتژیک را بفهمد و تکالیف خود را در این موطنها متوجه شود. این حالا عرض میکنم که ورودیه بحث بود.
نکاتی را میگفتیم. نکته اول در مواجهه در همین دوره سازش، همزیستی، دوره صلح، دورهای که باید با مستضعفین کار کنید، حرف بزنید، هنوز دوره اتمام حجت تمام نشده است. نکته اول ما این بود که مسئله اتمام حجت از آن بحثهای دقیق است، ظریف است. فکر میخواهد، اندیشه میخواهد، حوصله میخواهد، کار میخواهد. باید روی آن تأمل کنید، کار کنید که من چون مفصل توضیح دادم، از آن عبور میکنم. نکته دوم آن حسن ظن بود. حسن ظن داشتن. قرآن فرموده است: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» سوء ظن نداشته باشید. سوء ظن به ما آسیب میزند. کسی که با من تفاوتهایی دارد. من اگر احساس سوءظن به او داشته باشیم، خطاهایی از او دیدم، تفاوتهایی را میبینم. اگر حسن ظنی انسان نداشته باشد، میتواند در نقطه جلب بنشیند؟ در نقطه جذب بنشیند؟ در نقطه اتمام حجت که روح اتمام حجت دلسوزی است. میتواند در نقطه دلسوزی بنشیند؟ با سوءظن دارم اینها را میگویم. این هدایت بشو نیست. سوءظن ما را زمین میزند. این آن نکتهای بود که من جلسه قبل با عنوان خلط بین اصل و فرع عرض کردم. ممکن است شما بگویید آقا بالاخره خطاهایی در آن دیدیم. پس برای چی میگویید با ما فرق میکند؟ والّا که نشانههای ایمانی داشت. بله، ولی زود فروعات را به اصل وجود طرف سرایت ندهیم. نگوییم این اعماق وجودش همین است. این خلطی است که ما میکنیم.
شریعتی: بتوانیم تفکیک کنیم رفتار و باطن او را.
شریفیان: حالا تعبیر سوره حجرات این هست که شما سوء ظن نداشته باشید، تجسس هم نکنید. ظاهر آیات اولاً روابط بین مؤمنین است که بعد از آن آیه غیبت میآید که شما گوشت برادر خودتان را نخورید و فلان. آیه 12 سوره حجرات. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» اثم یعنی خطا است. این کندی شما است، خطای شما است. همه سوء ظنها اینطوری نیست. این خیلی آیه لطیف است. گفته از کثیری از ظنون دوری کنید. ظنون به معنای سوء ظن است. از کثیری از سوء ظنها دوری کنید. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» یعنی همیشه سوء ظن غلط نیست. گاهی اوقات سوء ظن آدم درست در میآید. ولی قرآن میگوید از کثیری از اینها دوری کنید. به خاطر آن بعضی که اشتباه است. نمیدانم حرفم منتقل شد؟ مثل اینکه شما میگویید شما یک عدهای مقابل شما هستند، در اینها آدم حسابی هست. به همه اینها حسن ظن داشته باشید. چرا؟ به خاطر آن تعدادی که وسط آنها است. نمیخواهد بگوید همه سوء ظنها غلط است. گاهی اوقات انسان سوء ظن دارد، درست هم هست. طرف واقعاً باطنش پلید است.
شریعتی: ولی همین چند تا درست هم نمیارزد که تو سوء ظن داشته باشی.
شریفیان: احسنت. ببینید قرآن چطوری گفته است. گفته است: «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم»
شریعتی: بعضی از آنها که اثم است به خاطر همین چند تا است.
شریفیان: بعد ببینید تعبیر بعدی آن چیست. بعد از اینکه گفته سوء ظن، گفته «وَ لا تَجَسَّسُوا» آدم اگر سوءظن داشته باشد همش سرک میکشد، دنبال میکند. کأنَ قرآن میگوید حتی اگر یک جایی سوءظن هم داشتی آن را ادامه نده. میروی تجسس میکنی، میروی ته طرف را میخواهی در بیاوری. برای چی این کار را میکنی؟ نه، من باید اطلاعات داشته باشم. برای چی باید اطلاعات داشته باشی؟ یکی از مشکلات ما در فضای مجازی الآن همین است. آقا یک کسی یک خطایی کرده است. یک جوری منتشر میشود که دیگر هیچکسی نمیتواند آن را انکار کند. این خیلی بد است. بحث خطای حاکمیتی نیست که گاهی اوقات یک کسی یک خطایی میکند، باید هم افشا شود. بحث بر سر این نیست. روابط بین انسانها است. در همین بعدش که میگوید تجسس نکنید جلوتر میبرد. میگوید وای اگر تجسس کردید، عیوب پیدا میشود. بعد چه میشود؟ میگوید: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» حالا غیبت شروع میشود. تو که تجسس کردی، فهمیدی، میروی برای این و آن میگویی. ببینید از کجا شروع میکند. میگوید سوء ظنها است که تبدیل به تجسس میشود. تجسسها است که تبدیل به غیبت میشود. چقدر این آیه لطیف است. اینها آیات سوره حجرات است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» است. اصل این آیات در مورد روابط بین مؤمنین است ولی تلقی من این است که این یک چیزی در روابط بین ما و مستضعفین است. ما اگر تجسس کنیم، دیگر نمیتوانیم دلسوزی کنیم. ته آن را در بیاورم که این آخرش، در خلوتش ماه رمضان روزه میگیرد یا نمیگیرد؟
شریعتی: اصلاً حاج آقا خوش گمان باشی میتوانی بروی روی آن کار بکنی
شریفیان: اصلاً نکته من همین بود. حسن ظن میخواهد. در مقابل حسن زن تغافل است. یکی از بحثهای ما تغافل است. یک جایی اگر طرف نمیخواهد یک چیزی دیده شود، تو اگر دیدی نبین. یک جوری برخورد کن که ندیدی. او خودش نمیخواهد که دیده شود. دیدید یک بحثی آقا دارند درباره غیبت. حالا رفتیم در این آیه نکاتش همینها است. آقا یک بحثی دارند که یک کسانی حرمت ندارند، غیبتشان هم اشکال ندارد. چه کسانی هستند؟ یک عدهای هستند متجاهر به فسق هستند. تجاهر به فسق یعنی چه؟ یعنی باکی ندارد. بدانند. این آدم خیلی فرق میکند با آن کسی که یک خطایی دارد ولی نمیخواهد تو بفهمی من این خطا را دارم. این دو خیلی با هم فرق میکنند. اینجا هست که جای حسن ظن است. اینجا است که جایی است که... یک خیر، اینکه من میگویم یک خیری در او هست به این راحتی آن را کنار نگذارید. این خیری است که در او هست که نمیخواهد شما بفهمی. این اگر رفته بود فرورفته بود، متجاهر میشود. میرود در نقطه تجاهر. میگوید تجاهر میکنیم به ریش همه هم میخندیم. ببینید عرضم کجا است. حسن ظن. حسن ظن داشتن به کسی که خطاهایی در او میبینیم. این هم نکته دوم. نکته سوم که خیلی بحث مهمی است ما یک بحثی یادتان هست در مورد رفق و مدارا داشتیم. رفق و مدارا. اتمام حجت و ارتباط رحمانی باید به آن زمان بدهید. حوصله کنید. من این را چون لابهلای بحثهای خود اشاره کردم خیلی توضیح نمیدهم ولی از ارکان اتمام حجت حوصلهها است. ما دو جلسه قبل آیات حضرت ابراهیم را نسبت به عموی خود خواندیم. «إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ» وقتی که میخواهد برای عموی خود که مشرک بوده است قرآن میخواهد دلسوزی حضرت ابراهیم را بگوید، دو تا صفت گفته است که هر دوی آن توضیح دادنی است. ابواه که به دلسوز معنا میکنند. یعنی کسی که نالهای دارد در خانه خدا به خاطر این. درِ خانه خدا نشسته برای اینکه دست کسی را بگیرد. اواه حلیم. و بردبار است. حالا اواه نیاز به کار دارد. بحث دارد. معنای لغوی آن. اواه حلیم. خیلی اوقات مترجمین به همین دلسوزی و شفقت و اینها معنا میکنند. و حلیم یعنی بردبار. این دو ویژگی است که این جناب ابراهیم را میکند کسی که حتی این آدم را میخواهد کنار بگذارد، به این راحتی نمیتواند او را کنار بگذارد. ما نباید ه این راحتی کسی را کنار بگذاریم و این نیازمند به یک وسعت ظرفیت است. شرح صدر میخواهد. یک وسعت وجودی میخواهد. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَك» آن بار سنگینی که انسان در این مسیرها میخواهد به دوش بکشد یک شرح صدری میخواهد که این بارها برای انسان سبک شود. بار هست، من نیاز به یک ظرفیتی دارم. این ظرفیت کجا است؟ یکی از موارد آن اینجا است که باید وقت بگذاری، حوصله کنید. ببینید حوصله کنی. دو جلسه قبل یک اشارهای کردم که اهل بیت پای ما حوصله کردند. حوصلههایی باید بکنیم. یک ارتباطی بین دو دوست در دانشگاه شکل میگیرد. نباید توقع کند روز اول او، چون میآید و مثل تو همراه میشود و ممکن است هزاران بار تو هزار و یک طرح و نقشه و فضا برای او فراهم کنی جذب نشود. نگیرد.
شریعتی: کاری که حضرت نوح در 950 سال انجام داد که باز هم معلوم نیست چند نفر، ما انتظار داریم یک شبه اتفاق بیفتد.
شریفیان: این حوصله خیلی حرفمان حلیم باشد انسان. همینجا بحث صبر را هم یک اشارهای کردیم که قرآن میگوید ببینید اتمام حجتها چقدر صبر میخواهد. ببینید پیغمبرها چقدر صبور بودهاند. اصلاً نکته حضرت یونس همین بود که ما توقع داشتیم بیشتر پای قومش بایستد. با اینکه این قوم کفر ورزیده بودند، مشکلاتی داشتند، حتی نشانههای عذاب به آنها نشان داده شود ولی زود ایشان بیرون رفته است که اصلاً ما زود ایشان را نمیفهمیم اصلاً چی هست. حوصله پیغمبرها چه بوده است. این هم عرض میکنم که نکته سوم و چهارم که یکی مسئله زمانها بود، یکی هم مسئله صبر و حلم. نکته پنجم ذیل این اواه دارم توضیح میدهم که بحث از رحمت درونی انسان است. کسی میخواهد حوصله کند، دست بگیرد، کمک کند، برود، روابط رحمانی، این باید در درونش یک شعلهای روشن شده باشد. خودش دستگیری اینها و الحاقش به امیرالمؤمنین دغدغه او شده باشد. از درون باید یک شعلهای در آدم روشن شود. محبت نسبت به خدا و رسول تبدیل شود به اینکه یک نفر را بردارم بیاورم برادر خودم کنم. یک نفر را بیاورم سر سفره امیرالمؤمنین بنشانم. این چه میخواهد؟ محبت. یک شعلهای در درون آدم باید روشن باشد. یک جوری که انسان را جاکن کند. عشق میخواهد. یک آیه برای شما بخوانم. این که داریم میگوییم سایه آن مال ما است. اصل آن برای انبیاء و اولیاء بوده است.
شریعتی: و اینکه فرمودهاند طبیب دوار بطبه یعنی بگردی پیدا کنی در جمع خودت بیاوری.
شریفی: این طبیبی بود که میگشت و سنگ میخورد. سنگ را میخورد. آن وقت میگفت چه قشنگ. حضرت میرفته دستها را میگرفته است. لایههای پشت آن را نمیبینیم. ابتلائاتی که حضرت برای اینکه برود دستها را بگیرد گاهی اوقات میخواهیم یک کاری برای یک کسی بکنیم، دو تا تلخی با ما میکند، میگوییم ولمان کن. رهایمان کن. تو اصلاً ظرفیت این محبتها را نداری. متوجه نیستیم که محبت پدر و مادر، گاهی اوقات من مثال میزنم میگویم محبت پدر و مادر را نسبت به ولدش میبینی؟ نسبت به بچههایشان چطوری تلخیهایشان را به دوش بگیرند، ندید بگیرند. جانش را حاضر است وسط بگذارد که این لحظه آخر عمرش لبیک بگوید به رسول الله. اینطور نیست؟ هزار و یک تلخی دیده است. بچهاش را به این راحتی رها میکند؟ اینکه میگوید یک شعلهای در درون انسان باید روشن شود، یک آتشی به جان انسان بیفتد. آیه را بخوانم. قرآن در سوره مبارکه کهف، اصلاً داستان اصحاب کهف همینطوری شروع میشود. قرآن میگوید: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفا» داری جانت را میگذاری پای اینکه اینها ایمان نمیآورند. قرآن به رسول الله دارد میگوید. داری جانت را میگذاری. رسول الله چکار دارد میکند؟ سرپنجه شبها بلند میشود ناله میزند تا سر صبح که خدایا یک... میدانید انسان اگر بخواهد برود دست یک کسی را بگیرد، خدا باید دست من را بگیرد. او باید یک چیزی به من بدهد که من... این ناله شبانه حضرت را ما نمیفهمیم. حضرت برای پرستش شخصی خود دارد این کارها را میکند؟ خودم میخواهم عبد الهی باشم. عبده و رسوله. این عبد که بوده است، این رسول شده است. اینها تکالیف رسالتش هست. من این آیات را میخوانم آدم فقط شرمنده حضرت میشود که چکار کرده رسول الله. من نمیدانم ما روایتهای مکرری داریم. نمیدانم شما روایتهایش را دیدهاید؟ رسول خدا در صحنههای مختلف در دنیا و قیامت، امتی، امتی، خدایا امتم. چرا؟ برای اینکه حضرت دارند میبینند یک عده از امت او در جهنم میروند.
شریعتی: گفت در آن وانفسا همه میگویند نفسی، نفسی، خودم، خودم و فقط پیامبر ما است که عرض میکند امتی، امتی.
شریفیان: سجده حضرت هم همین است. دیدید در روایت ما در باب شفاعت دارد که هر امتی با پیغمبر خودش مبعوث میشود. روز قیامت همه پیغمبران میآیند درهای بهشت بسته است. هیچکدام اجازه ورود ندارند. تا جایی که میگوید عرض میکنم که فشار طوری است که حتی پیغمبران به فغان در میآیند. تا اینکه وجود مقدس نبی اکرم از آن نرقات رحمان میرود بالا، مقابل باب الرحمن سجده میکند، در بهشت را باز میکند. این سجده حضرت نقطه شفاعت حضرت است. مقام محمود اصلاً همین است. مقام محمود مقام شفاعت حضرت است. آیه را ببینید. «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» باخع یعنی خودت را داری هلاک میکنی. علی آثارهم، پشتسر اینها اینطور داری راه میافتی. آثار یعنی دنبال اینها. کأن دیدی یک کسی رها میکند میرود، دنبالش دارد حضرت میدود که نرو. تا قعر جهنم دارد میدود میرود که دستش را بگیرد بردارد بیاورد. «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديث» که اینها به این حرف ایمان نمیآوردند. اسفاً یعنی داری از غصه دق میکنی. این غصه فقط غصه درونی نیست. رنج حضرت است. چقدر این حرف مهم است. چقدر حوصله دارید غصه اینها را بخورید؟ غصه کسی را بخوری که یک خیری در تو میبیند. چکار کنم دست تو را بگیرم؟ اصلاً این اضرار خیلی مهم است. آدم مضطر شود که خدایا من چکار برای این دوستم میتوانم بکنم؟ برای این داداشم میتوانم بکنم؟ برای این برادرم، رفیقم، همکلاسیام، کسانی که ما یک ارتباطاتی با هم داریم. ما گاهی اوقات این بحثها را میکنیم اطرافیانتان را ببینید. کسانی که یک اتصالکی با هم دارید. از آنجا باید شروع کنید. بحث ما این نیست که برویم یک طرح تربیتی، هدایتی برای کل جامعه بریزیم. بحث ما الآن این نیست. ما الآن نیاز به این داریم که هر کدام از محبین امیرالمؤمنین بروند در این مأموریت بارهایی را بردارند، هر کدام از آنها بشوند یک شعلهای که یک جایی را روشن کردند. بعد قرآن فرموده است: اگر میبینی اینها ایمان نمیآورند آن طرفش هم دستگاه شیطان هم یک امکاناتی دارد، یک حیات الدنیا بزرگ، یک زینتهای بزرگ. خب حضرت دارند میبینند که اینها میروند در وادی دنیا چطور دارند غرق میشوند. قرآن میگوید خود خدا میگوید: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» آن طرف هم یک امکاناتی دارد، یک بساط ابتلائی فراهم شده است. «لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» بعد فرموده است که آیه 9 «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا» چرا وارد داستان قضاوت کهف شده است؟ چون خدا میگوید من آنی را که بخواهم دست او را بگیرم، میگیرم. نمیخواهد به رسول الله بگوید شما تلاشت را نکن. به رسول دارد میگوید از یک جایی به بعد دیگر تلاش تو ایمان نیست. میخواهی به زور مردم را برداری به بهشت ببری. این است. باید خودش بیاید. تو دعوت کن. اگر خودش یک حرکت بکند، من آن هستم که اصحاب کهف را وسط دل دشمنان در غار بردم و دست هیچکس به آنها نرسید. مگر داستان اصحاب کهف چه بود؟ یک مشت جوانی بودند که وسط حمله دشمنان ایمان آوردند. دست بلند کردند گفتند خدایا کمک کن. خدا هم گفت دست شما را میگیرم. من دست تو را میگیرم. خدا چکار کرد؟ میگوید ولو شده یک غار بزنم، میبرم سیصد سال تو را در آن غار میخوابم و نگهت میدارم. ببین این کار را میکنم یا نه. برای همین داستان اصحاب کهف را خدا اینجا شروع به بحث کردن کرده است. اصلاً آیه همین است. خدا میگوید میخواهی داستان را برای شما بگویم؟ «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق» میخواهی قصه حق را برای شما بگویم چه بود؟ «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ» یک مشت جوان بودند «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى» ایمان آوردند، ما باید ازدیاد ایمان انجام بدهیم. کار سخت شد «وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ» قلبهایشان را گره زدیم. دارد کمکهای خدا در صحنههایی که به این جوانها کرده است خدا دارد بیان میکند. گاهی اوقات دیدهاید یک کسی میآید میگوید حاج آقا ما، کید دشمن دیگر، جوان باید برود جهنم. متوجه نیستند. آن طرف آن یک خدا دارد کار میکند. ولی این نکته را بگیرید که این فضای آیات کجا است؟ فضا دلسوزی و شفقت بیکران نبی اکرم. هر چه هست او است. هر چه هست از جانب نبی اکرم در عالم نازل میشود. از دست ایشان میجوشد. اگر آن شعلهای از رحمت و شفقتی که در جان حضرت بود، در جان ما روشن شود غوغا میکند. میخواهید ببینید. ببینید سجدههای شما از این جنس سجدهها هست که بتوانم دستی را بگیرم. در خیابان عبور میکنم یک ناهنجاری که میبینم غصهای در من متولد میشود؟ نه غصه اینکه ببین جامعه اسلامی. این هم یک غصه هست. درست هم هست. ولی این جوان نرود جهنم. میتوانم یک دستی، یک کمکی، همسایهای، دوستی، رفیقی. خب این هم حالا یک نکته هست که میخواستم عرض کنم. این بحث، بحث مفصلی است. در روایات ما، آیات و روایات رد پا دارد، من میخواهم از این نکته پنجم عبور کنم.
نکته ششم این است: خب ما میخواهیم اتمام حجتی کنیم، ارتباطاتی داشته باشیم، ناهنجاری میبینیم، رنج میکشیم، حرف میشنویم، به اعتقادات ما یک جا طرف توهین میکند. یک حرفی میزند. ممکن است. مبغض امیرالمؤمنین نیست ولی یک حرفی میزند که حرف تندی است، حرف تلخی است. اینطور است. نکته ششم این است. اگر غصهدان ما بزرگ نباشد، آن کیسهای که، آن تبرهای که حرفها را بخورم، در درون خودم بریزم، مترصد فرصتها شوم. اگر این تغافل، اگر این ضربهگیر در انسان نباشد، در مقابل ناملایماتی که میبینیم میبریم. این غیر از نکته حلم بود. ادامه بحث حلم هست ولی یک موقع است انسان باید حوصله کند. آقا تو با یک جوان میخواهی کار کنی، فردا که عوض نمیشود. این یک حرف است، زمان میخواهد، فرصت میخواهد. اینکه پوست تو کلفت شود یک حرف دیگر است. یعنی یک جاهایی کلی کار میکنی، تازه باید تلخی بشنوی. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» اصلاً اذیتی دارد. این صدقه را مراقب باش خرابش نکنی. این هم نکته ششم است که خود این بحث دارد. اگر یک موقعی رسیدیم شاید من مفصلتر عرض کنم.
نکته هفتم چیست؟ نکته هفتم در روایات ما، من این را جلسه قبل یک اشاره کردم. « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم» از ما روایات یک عدد معاشرتی خواسته که میگوید اتفاقاً این خیلی مهم است. شما خیال میکنی با حرف میتوانی خیلی کار کنی. حرف هم یک جایی دارد. ما در مورد حرف زدن هم انشاءالله میرسیم بحث میکنیم که چی باید گفت، کجا باید گفت. حرف زدنها. اتمام حجت یک حدی از آن قول است. قل قرآن میگوید به آنها بگو. گفتن خودش یک بحث مهمی است. اندیشه درست کردن، حرف زدن، انتقال دادن. بحثی نیست. اما یک ساحت مهمی از بحث اتمام حجتها اعمال خود ما است. اعمال ما است که از آن بحثهای مشبهی است که در روایات ما در مورد آن حرف زدهاند.
شریعتی: یعنی چه اعمال ما است؟
شریفیان: یعنی شکل مواجهه شما با او است. حرف نمیزنی. یک جوری با او برخورد میکنی که اتصالهای...
شریعتی: بله، روشن شد.
شریفیان: ما اصلاً به دنبال چه میگردیم؟ ما به دنبال این میگردیم که اتصالی پیدا کنیم که از قبل این اتصال نور امیرالمؤمنین دیده شود. ما اصلاً دنبال همین میگردیم. بحث اصلاً بر سر همین است. بلکه یک ذره آن را دقیقتر کنیم. آن اتصال خودش نور امیرالمؤمنین است. شما میگویی اتصال. مثلاً اتصال چیست؟ فرض کنید یک سلام علیک ساده. سلام گفتن، تحیتهم فیها، سلام. اصلاً از ادب مؤمنین است. اینها شعاع نور امیرالمؤمنین است. اگر اینها را بیایید بحث کنید، میبینید عجب، اهل بیت چی داشتند برای ما میساختند. نه روابط بین مؤمنین. ما یک موقعی در مورد روابط بین مؤمنین یک بحثهایی کردیم هنوز هم مانده است. انشاءالله یک موقع برمیگردیم دوباره پرونده آن را باز میکنیم ادامه میدهیم. روابط بین مؤمنین و کسانی که با شما تفاوتهایی دارند. میدانید کجا در روایت ما خیلی پررنگ است؟ روابط بین شیعیان و کسانی که شیعه نبودند. ببینید اهل بیت چه میگویند. چه سفارشهایی دارند میکنند. یک موقع گاهی اوقات ما میگوییم وحدت، متوجه نیستیم در مورد چی داریم بحث میکنیم. یکی از مهمترین بحثهای وحدت اینجا است.
شریعتی: مشابه همان روایتی که هفته قبل شما خواندید.
شریفیان: احسنت. اصلاً آن روایت را اشاره کردم برای همین که آن در ذهن بماند بعداً ما روایتهای آن را بخوانیم. از اینجا ما وارد یک دسته روایاتی میشویم که در آن روایات این جنس از این آداب را برای ما توضیح داده است که چطوری با اینها برخورد کنیم. چی بگویید، کجا بروید، چه مواجهههایی با هم داشته باشید. من چند تا روایت انتخاب کردم که خدمت شما میخوانم. حالا به مقداری که رسیدیم. اگر تمام شد که شد، نه، انشاءالله جلسات بعد. این بحث خیلی بحث مهمی است. در مورد آدابمان، اخلاقمان، رفتارمان، قولهایمان، حرفهایی که میزنیم، سکوتهایی که انجام میدهیم.
روایت اول، روایتی است که از جناب عبدالله بن سنان دارم نقل میکنم. ببینید این روایت چقدر مهم است. جناب عبدالله بن سنان میدانند از اجلاء اصحاب ما است. میگوید: قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه. میگوید از حضرت شنیدیم. حضرت گفت: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّه» شما را به تقوای الهی وصیت میکنم. امام صادق دارد با شیعیان خود حرف میزند. بر شما باید به تقوای الهی. چکار مثلاً باید بکنید؟ تقوا که معنای مصطلح آن نیست که همه تکالیف را انجام دادن را شما به آن تقوا میگویید. مقصود حضرت این است یا نه، یک نکتهای را میخواهند بگویند. «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِكُم» مردم را روی دوش خودتان سوار نکنید. یعنی چه؟ یعنی یک کاری انجام میدهی، شما شیعه هستی، او شیعه نیست ولی دشمن شما هم که نیست. یک جوری برخورد میکنی روابط شما به هم میریزد. برای خودت دشمن درست میکنی. «وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِكُم» معلوم است که یک کارهایی میکردند روابط به هم میریخت. چقدر این روایت مهم است. بعد چه میشود؟ «فَتَذِلُّوا» بعد دیگر شمشیر تو بران نیست. کار نمیتوانی بکنی. آقا فرض کن الآن روابط ما... گسست روابط اجتماعی را ببیند. اگر روابط اجتماعی ما گسسته شود چه میشود؟ مگر میتوانید دیگر کار بکنید؟ مگر این جامعه اصلاً جلو میرود؟ لبه جهنم داریم راه میرویم دیگر.
شریعتی: بله، سنگ روی سنگ دیگر بند نمیشود. دیگر جامعه نیست اصلاً.
شریفیان: بعد حضرت فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ عز و جل يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً». قول حسن داشته باشید. نیکو حرف بزنید. حالا یک موقعی عرض میکنم این قول حسن چیست. یکی از بحثهایی که ما در باب حرف زدن داریم همین است. قول حسن. قول حسن فقط حرفهای خوب زدن نیست. به جا حرف زدن. یک جایی اصلاً نباید حرف بزنی. اگر حرف بزنی اصلاً نیست. کجا حرف بزنم؟ با چه آدابی حرف بزنم. خیلی اینها حرفهای مهمی است. بخدا ما در این زمینه الله الله به روایات اهل بیت در این مسائل. خدا را، خدا را، به اینکه این بحثها را زنده کنیم.
شریعتی: و چه بسا دیگران در همین عمل کردن به روایات اهل بیت از ....
شریفیان: اینکه گفتید در روایت هست. حالا میخوانم میبینید. بعد حضرت فرمودند که «ثُمَّ قَالَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَاحضروا جَنَائِزَهُمْ» تشییع جنازه غیر شیعه است. جنائزهم. اصلاً یعنی همین. یعنی شیعیان من، من دارم به شما توصیه میکنم به تشییع جنازه اینها بروید. «عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَاحضروا جَنَائِزَهُمْ وَ اشْهَدُوا لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ» یعنی چه؟ یعنی یک جاهایی در دادگاه شهادت میگرفتند و شهادت میدادند. اگر نیاز به شهادت شما داشتند بروید به آنها کمک کنید. شهادا بدهید. «وَ صَلُّوا مَعَهُمْ فِي مَسَاجِدِهِمْ حَتَّى يَكُونَ التَّمْيِيزُ وَ تَكُونَ الْمُبَايَنَة» اول جلسه چه عرض کردم؟ صفتان هنوز جدا نشده است. تا صف جدا نشده روابط شما این است. چقدر این حرف مهم است؟ تا اتمام حجتها تمام نشده که میدانید روابط بین شیعه و غیرشیعه تا دوره ظهور همین است. بعد از آن هست که حضرت میآیند اتمام حجت میکنند، آن کسانی که از غیرشیعیان به امیرالمؤمنین ملحق میشوند تمام، یک عده میمانند ناصبیها که دشمن اهل بیت هستند. با آنها برخورد میشود. «یخرجهم صغرة» که یک بحث دیگری است. چقدر این روایت استراتژیک است. این روایت در مورد روابط بین شیعیان و غیرشیعیان است ولی از این روایات چه به دست میآید؟ تا وقتی اتمام حجتها نشده
شریعتی: خودش نسخه سیر و سلوک اجتماعی است. از کجا تا کجا شروع میشود.
شریفیان: اصلاً موقف اجتماعی آدم را درست میکند. میگویید شما الآن در دار هدنه هستید.
شریعتی: مثل دوره مکه. همزیستی.
شریفیان: چطور رسول الله با آنها... شما باید روابطتان اینطوری باشد. چقدر این حرف مهم است. به خدا این اصلاً گزاره کلان زندگی آدم هست. گزاره کلان زندگی. بعد یک عدهای اعتراض میکنند مثلاً به رهبری و بزرگان ما که این چه شکل مواجهه با عامه است. بعد هم یک حرفهایی میزنند که حرفها پسندیدهای نیست. خب این روایت اول بود.
روایت دوم. من هر کدام از این روایتها را به خاطر یک غرضی انتخاب کردم والّا این روایات انباشت است. هر کدام برای یک نکتهای انتخاب کردم. روایت دوم؛ حبیب خثعمی نقل میکند از امام صادق (سلام الله علیه). حضرت فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد» بر شما باد بر اوج تقوا و تلاش. این اجتهاد یعنی تلاش جدی. «وَ اشْهَدُوا الْجَنَائِز» این نشان میدهد این تقواها مربوط به تقواهای روابط اجتماعی است. «وَ اشْهَدُوا الْجَنَائِزَ، وَ عُودُوا الْمَرْضى، وَ احْضُرُوا مَعَ قَوْمِكُمْ مَسَاجِدَكُمْ» ببینید این تعابیر در روایات تکرار میشود. «وَ أَحِبُّوا لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّونَ لِأَنْفُسِكُمْ» نه با شیعیان. آنی را برای دیگران بپسندید که برای خودتان میپسندید. تا وقتی که دوره سازش و هدنه است، روابط شما باید این باشد. تا وقتی که روابط، روابط عداوت نیست، اتمام حجتها به نقطههای اوج نرسیده که ما جلسات قبل از آن گفتگو کردیم روابط این است. یعنی چیزی را برای او بپذیریم. این خیلی حرف بزرگی است. میدانید مصداقی آن مکه بروید. رسول الله میگوید آنی را برای خودت بپسند که برای ابوسفیان میپسندی. یعنی هنوز شما در دارالهدنه هستید. بعد وجود مقدس امام صادق فرمودند: «أَ مَا يَسْتَحْيِي الرَّجُلُ مِنْكُمْ أَنْ يَعْرِفَ جَارُهُ حَقَّهُ، وَ لَايَعْرِفَ حَقَّ جَارِهِ؟» خجالت نمیکشید که همسایهای که مثل شما نیست یعنی شیعه نیست، همسایهتان حق شما را رعایت کند، شما رعایت نکنی؟ تعبیر تندی است. «أَ مَا يَسْتَحْيِي الرَّجُلُ مِنْكُمْ» آدم شیعه امیرالمؤمنین باشد باید خجالت بکشد که کسی تعلق به امیرالمؤمنین ندارد او دارد روابط اجتماعی را احیاء میکند. میدانید این روایت داشته چکار میکرده است. امام شیعیان خودشان را دارند تنظیم میکنند
شریعتی: و پایههای یک جامعه و یک اجتماعی که شیعیان در آن نقش دارند.
شریفیان: روایت سوم. این روایت در کافی شریف به اسناد محمد بن مسلم نقل میکند. محمد بن مسلم که دیگر برای عزیزان شناخته شده است. قال ابوجعفر. امام باقر سلام الله علیه. «مَنْ خَالَطْتَ» با این مردم که ارتباط دارید «فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ يَدُكَ الْعُلْيَا عَلَيْهِ فَافْعَل». روایت قبلی چی میگفت؟ میگفت این بد نیست که یک کسی روابط رحمانی با شما داشته باشد، شما ندارید. در این روایت حضرت میگویند اگر میتوانی، دست برتر باید در این قصه داشته باشی، فافعل. این استطاعت را داشته باشید من دوباره توضیح میدهم.
شریعتی: یعنی در همین پیشگامی برای ایجاد رابطه.
شریفیان: یعنی اگر بخواهند بگویند چه کسانی التیامبخش روابط اجتماعی هستند، کیها پیشقدم هستند، کیها روابط رحمانی دارند، میگویند شماها. این ان استطعت را داشته باشید، بعد میرسیم یک آیه داریم میخوانم عرض میکنم. این هم روایت سوم. که نکته این روایت چه بود؟ ید علیا. دست برتر. مخاطبین بزرگوار ما باید روی ید علیا فکر کنید. که امام صادق دارند میگویند ید علیا داشته باشید. ما چطور باید ید علیا داشته باشیم. دست برتر در قول حسن. احسان، ترمیم روابط. این هم نکته سوم.
روایت چهارم این است: ابی الربیع شامی نقل میکند میگوید من وارد بر امام صادق شدم، «وَ الْبَيْتُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ» یعنی خانه پر بود. خانه حضرت پر بود. «فِيهِ الْخُرَاسَانِيُّ وَ الشَّامِيُّ وَ مِنْ أَهْلِ الْآفَاق» معلوم است یک جلسه بزرگی از شیعیان است. «فَلَمْ أَجِدْ مَوْضِعاً أَقْعُدُ فِيهِ» میگوید من جا پیدا نکردم بنشینم. میگوید امام صادق آمدند نشستند. از قصد خواندم که ببینید حضرت معلوم است با جمع بزرگ شیعیان خود میخواهند حرف بزنند به آنها چه میگویند. «وَ كَانَ مُتَّكِئاً ثُمَّ قَالَ يَا شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ» ای شیعیان رسول جد ما رسول الله «اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنَّا» از ما نیست «مَنْ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ» کسی که نمیتواند موقع غضبش خودش را جمع کند. نه که حضرت بگوید اصلاً هیچ حقیقتی از ولایت و تشیع ولی منّا یعنی مقامات. میخواهید ببینید کی در نزد ما اهل بیت جایگاهی دارد. باید روابط ما اینطوری باشد. باید در روابط مالک نفس خودت باشی. ما گاهی اوقات طرف مشکلاتی دارد، ناراحت میشوم، یک حرفی به معتقدات من میزند، ناراحت میشوم، یک برخوردی میکنم که مالک غضب خود نیستم. آدم یک جاهایی ممکن است حرف سفت هم باید بزند. بحث ما خودسانسوری اینها نیست. اشتباه نشود. خودسانسوری نیست، به جا حرف زدن. حالا میرسیم روایتهای سکوت را من عرض میکنم. از مهمترین بحثهای ما شاید روایتهای سکوت است. روایت سکوت بحثی نیست که آدم ساکت باشد. میخواهد به جا حرف زدن را درست کند. بعد حضرت فرمودند: «وَ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَ مُخَالَقَةَ مَنْ خَالَقَهُ وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ وَ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ وَ مُمَالَحَةَ مَنْ مَالَحَهُ» حضرت چکار باید بکند؟ اگر کسی اینطوری نباشد اینها از ما نیستند. کسی اهل نیکویی در این وادیها نباشد هنوز کار را پیدا نکرده است. ببینید روایت چه روایت مهمی است. حالا این روایت باشد توضیح دارد. انشاءالله جلسه بعد عرض خواهم کردم.
شریعتی: انشاءالله.
تلاوت صفحه 136 قرآن کریم. آیات 69 تا 73 سوره مبارکه انعام.صفحه 136 قرآن کریم.