اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-08-22-حجت الاسلام والمسلمین شریفیان -آشنایی با مفاهیم بنیادی قرآن کریم (اخوت ایمانی و ارتباط با امام)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام علیکم و رحمه الله. سلام به همه دوستان و عزیزان و خانم‌ها و آقایان به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. به همه عزیزان که شنونده رادیو معارف هستند و همه بینندگانی که تکرار را از شبکه افق می‌بینند. حجت الاسلام شریفیان: سلام علیکم و رحمه الله. خدمت همه سلام و ادب و احترام دارم و از خداوند مسألت قبولی طاعات نسبت به همه عزیزان دارم و ان‌شاءالله که هر جا هستند مشمول عنایات امام زمان باشند. شریعتی: راجع به رحماء بینهم داریم صحبت می‌کنیم که جامعه ایمانی که باید اهل رحمت و مودت باشند و حول محور نبی اکرم و نکاتی که این جلسه منتظر هستیم بشنویم.

حجت الاسلام شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعن دائم علی عدائهم اجمعین. اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کل الساعه، ولی و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. بحث ما در مورد آیات سوره مبارکه فتح بود که فرمود «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» کسانی که همراه با نبی اکرم هستند این دو بال را باید داشته باشند. دشمن را ببینند و برخورد سفت و سخت و شدت قلبی و عملی نسبت به دشمن و در مقابل  جبهه مؤمنین که  جبهه رأفت و رحمت و شفقت و دلسوزی است که هر دوی این دو مسئله بحث‌های مفصلی دارد که ما دو جلسه در مورد اشداء علی الکفار بحث کردیم که دشمن چه کسی است و موضوع درگیری کجا است و کجا با شما درگیر هستند و سنگرهایی که می‌خواهند فتح کنند سنگرهایی به چه مقیاسی است و در چه سطحی است و چه طور فتح الفتوح شما می خواهند دست‌اندازی کنند این‌ها بحث‌هایی بود که در بحث اشداء علی الکفار از آن گفتگو کردیم اما در آن طرف رحماء بینهم که از ابتدا بحث اصلی ما بود که از ابتدا بحث اخوت و روابط ایمانی و رحمانی بود یک نکاتی را در این جلسات از آن گفتگو کردیم و به تناسب این اتفاقاتی که در این ایام بود یک مقداری را به بحث روابط رحمانی که قرار است که از داخل آن دستگیری در بیاید. ما یک موقع مؤمنینی هستند که با هم روابط رحمانی دارند و یک موقع مؤمن به دنبال الحاق دیگری به دستگاه نبی اکرم است. ما بین کفر و ایمان بینهما حجاب است. این از آن بحث‌های بسیار مهم معارف ما است که بین کفر و ایمان یک وادی است یک عده‌ای هستند که نه مؤمن هستند و نه کافر هستند. در روایات ما به شکل‌های مختلفی از این‌ها بحث شده است. «مؤلفه بین قلوبهم» «اصحاب الاعراف، مرجاف» این تعابیری است که در آیات و روایات ما آمده است. مستضعفین این‌ها به چه کسی می‌گویند؟ به کسانی می‌گویند که امر نبی اکرم برای آن‌ها روشن نشده. ممکن است که در یک فضا و جو روانی هم یک چیزهایی از آن‌ها ببینید. ولی این‌ها اهل این کار نیستند. اگر در شرایط درستی قرار بگیرند خود آن‌ها نسبت به فعل خود اعلام برائت می‌کنند. مثال سحر فرعون، فرعون وقتی که با جناب موسی درگیر شد یک ساحرهایی برای درگیری با جناب موسی آورد که گفتگوها را هم بخوانید که این‌ها مجبور به معنی عرفی آن نبودن که بیایند. آمدند که چی به ما می‌دهیم که این کار را بکنیم و برای خود آدمی بودند. این‌ها در مواجه با جناب موسی و دیدن آن دست برتر جناب موسی و اعجاز الهی که قرآن بینه می‌گوید که با دیدن بینه‌ای که ما به جناب موسی داده بودیم دیدن که داستان یک چیز دیگر است. اتمام حجت هم آدم یک چیزی از نبی اکرم را ببیند و شعاعی از نور اکرم را به انسان نشان بدهند. تکلیف انسان دیگر آن‌جا معلوم می‌شود. «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» اقتضای رحمت که این یک بحثی است که بحث بسیار مفصل و لطیفی است ما خیلی زود آدم‌ها را مؤمن و کافر می‌کنیم. «بینهما حجاب» آیات سوره اعراف را ببینید. داستان آیات اعراف همین است که یک عده هستند که «علی الاعراف رجال» یک عده‌ای هستند که اهل بیت هستند و آن‌ها قرار است که همان جا بیایند همین‌ها را دستگیری کنند مستضعفین را. این‌ها که حجت برای آن‌ها عرضه نشده است و یک عده در دنیا برای آن‌ها حجت تمام نمی‌شود و از دنیا می‌روند بدون این‌که اتمام حجت شده باشند در عوالم بعد با این‌ها باید اتمام حجت بشود. نه همین جوری می‌شود آن‌ها را به بهشت برد و نه می‌شود آن‌ها را به جهنم برد. باید اتمام حجت با آن‌ها شود. در روایت دارد که مجانین یک عده به این‌جا آمدند عقل نداشتند. سبیان، بچه بوده است از دنیا رفته است. روح داشته است و نفخ روح شده است و از دنیا رفته است ولو در شکم مادر سقط شده است و یا نه از دنیا رفته است و به نقطه بلوغ و اتمام حجت نرسیده است. یک عده هم بودند که بالغ هم شده است ولی پیغام انبیا به آن‌ها نرسیده است. این‌ها به شکل‌های مختلفی با انسان اتمام حجت نمی‌شود. این چیزی است که در روایات ما دارد که عوالم بعدی اتفاقاتی می‌افتد و وادی اعراف همین وادی است که مشرف بر صراط است که کسی که می‌خواهد از صراط عبور کند باید از وادی اعراف  عبور کند. اعراف قله مشرف بر صراط است. از آن‌جا «یعرفون کل بسیماهم» امام همه را دارد می‌بیند. رصد می‌کند. حالا این بحث، بحث مفصلی است. عرض من این‌جا است که یک عده هستند که انبیا آمدند این‌ها را از دست فراعنه بیرون بکشند. آن کسانی که فراعنه می‌خواستند با خود در جهنم ببرند. ائمه می‌گویند که ما نمی‌گذاریم که ببرید. آیه اعراف که بعد از این‌که یک عده از همین مستضعفین، امام دستگیری می‌کنند می‌گوید که این‌ها را امام رو به فراعنه می‌کند و امیرالمؤمنین رو به فراعنه می‌کند و «ء هولاء الذین  اقسمتم لا ینالهم الله برحمه» این‌ها آن کسانی بودند که شما گفتید که رحمت خدا به آن‌ها نمی‌رسد. ادخلوا الجنه به بهشت بروید. این‌ها کسانی هستند که بینهما حجاب بین اصحاب جهنم و اصحاب نار یک فاصله‌ای است. یک روایت معروفی داریم که جناب زراره نقل می‌کند که  می‌گوید که من جوان بودم که خدمت امام باقر خیلی اصرار به حضرت کردم که الا و لابد انسان یا مؤمن است یا کافر است. حضرت فرمود که نه این جوری نیست. حضرت هی مکرر بر ما آیاتی را خواندند. می‌گوید که حرف حضرت خیلی در کت من نرفت و حضرت فرمود که بزرگ می‌شوی می‌فهمی. خود او گفت که من بعدا فهمیدم که حضرت چه می‌فرماید. این نکته مهم است که انسان در مواجه با انسان‌ها می‌بیند این کسی که دارد  یک حرفی می‌زند و تو نمی پسندی این چیزی ندیده است که ما به او اتمام حجت بگوییم. رحماء بینهم که یکی از اقتضائات آن توجه به این است که این وادی رحمت را وسعت بدهید و بیاورید و ما روی این کم کار می‌کنیم. ما خیلی زود می‌گوییم که اتمام حجت شده است و تمام شده است. بعضی‌ها می‌گویند که الان با این رسانه‌ها و تلویزیون مگر می‌شود اتمام حجت نشده باشد؟ می‌گویم شما خیلی به اتمام حجت نگاه می‌کنید و اصلا این طور نیست و اتمام حجت خیلی امر پیچیده‌ای است. چرا سراغ این بحث رفتیم؟ تفکیک و تمییز و صف‌ها را جدا کردن و به این راحتی همه را یکی نکردن. ما به دنبال این هستیم که اگر یک موقع یک عده را دیدید که انه در  جبهه شما نیستند همه را یکی نکنید و بگویید که آن‌وری هستیم. چند تا سؤال بود و حتی انتقاد بود. سؤال اولی که دوستان کردند این است که آیا این بحث رحماء بینهم ظاهر آن رحمت بین مؤمنین نیست؟ شما در مورد کسی حرف می‌زنید که هنوز مؤمن نیست. رحماء بینهم در مورد رحمت بین خود مؤمنین دارد حرف می‌زند و شما این بحث را بردید دارید از مستضعفین دارید بحث از رحمت می‌زنید. این حرف، حرف درستی است اما اگر شما توجه می‌کردید من لابه‌لای حرف‌های خودم اشاره کردم که اقتضای این رحمت ایمانی این است که کسی که بستر الحاق به شما دارد را رها نکنید. اجازه بدهید و اگر می‌گویند رحماء بینهم ولو یک مؤمنی که در اصلاب است و هنوز به دنیا نیامده است نگران او باشید و این وسعت رحمت را ببینید. به دنبال این باید باشیم که کسانی که نه مؤمن هستند و نه کافر هستند بستری فراهم کنیم که آن‌ها هم ملحق شوند. یکی از سؤالاتی که دوستان پرسیدند این هست که این همه زحمت‌هایی که ما  می‌کشیم آیا همه پاسخ مثبت می‌دهند؟ کفار را کاری نداریم و کفر ورزیدن و استکبار ورزیدن به نقطه عداوت هم ممکن است که رسیده باشند اما کسانی که این وسط هستند آیا ما هر چه زحمت بکشیم لزوما آدم‌ها می‌آیند؟ نه نمی‌آیند. تکلیف ما این است که ارائه کنیم منتهی این ارائه است. تا ارائه می‌گوییم که یک منبر است و من باید بالا بروم و چهل دقیقه حرف بزنم. ارائه این جوری نیست. یک قسمتی گفتگو هم هست که چی بگوییم و کجا بگوییم. پس ما نمی‌گوییم همه. ما یک جوری حرف نمی‌زنیم که شما همه را خوب کنید قطعا این حرف غلط است و وجود مقدس امیرالؤمنین که اتمام حجت چند ماهه با لشکر صفین می‌کند مگر کسی به این‌ حرف‌ها گوش می‌کند ولی تکلیف ما این است و این اقتضای رحمت امیرالمؤمنین است و به این راحتی اتمام حجت تمام نمی‌شود. واقعا خدای متعال کسی را به این راحتی به جهنم نمی‌برد. خیلی چیز به تو نشان می‌دهد. یک آیه‌ای را به تو نشان می‌دهم که این را انکار کردی یک آیه بزرگ‌تر به تو نشان می‌دهم و اگر آن را انکار کردی یک آیه بزرگ‌تر را به شما نشان می‌دهم. ببینیم بالاخره می‌آید و فرصت توبه را هم می‌گذارم. البته این به این معنا نیست که انسان هی انکار کند و وضعیت او ثابت باشد. دارد در باتلاق فرو می‌رود ولی تا آخرین لحظه‌ای که میت باشد «آذان لا یستمعون، اعین لا یبصرون، قلوب لا یفقهون» این نقطه انتهای انسان است «ختم الله علی قلوبهم» ولی به این راحتی نباید حکم کنیم که تمام شده است و کنار بگذار. در سوره مبارکه ممتحنه که در مورد دشمنی که توضیح می‌دادم این نکته در سوره هست که شما باید نسبت به دشمن سفت باشید. «قد کانت لکم اسوه الحسنه فی ابراهیم» ما یک الگوی ویژه ای را در جناب ابراهیم «و الذین معه» کسانی که با حضرت ابراهیم همراه شده بودند الگوی شما هستند. کی بودند این‌ها؟ «اذ قال لقومهم» حتی گاهی اوقات نزدیکان اعلام برائت کردند. این‌که می‌گوییم سفتی در مقابل دشمن یعنی کار به این‌جا می‌رسد. «و مما تعبدون من دون الله» هم از خود اعلام برائت می‌کنید و هم از آله‌های خود. آن ارزش‌های اصلی که بر محور آن جمع شدید. بت‌های خود «کفرنا بکم» ما چشم روی شما پوشاندیم و باید دیگر شما را کنار بگذارم. «و بدا بیننا و بینکم عداوه و البغضا ابدا حتی تومنوا بالله وحده» این تا این‌جا که بحث آن را کردیم و گفتیم. یک استثنا دارد که «قول ابراهیم لابیه» جناب ابراهیم به عموی خود که این‌جا ابیه گفته است که به اب به معنی والد نیست گاهی به معنی سرپرست است کسی که سر سفره او انسان بزرگ شود که حضرت ابراهیم یتیم بزرگ شده است و عموی ایشان آذر ایشان را سرپرستی کرد و قول جناب ابراهیم به عموی خود که «لاستغفرن لک» من برای تو استغفار می‌کنم و مشرک بود و دشمن هم بود. وعده استغفار به ایشان داد. تلاش برای الحاق است که توضیح می‌خواهد. «و ما املک لک من الله من شیء» من هم مالک چیزی از جانب خدا نیستم خیال کنید که من تو را می‌توانم به بهشت ببرم و خود تو باید یک کاری کنید ولی من یک وظیفه استغفار دارم که این وظیفه استغفار من و شما است برای آن جوانی که می‌بینیم که مشکل دارد. این استغفار را توضیح می‌دهم که فقط با دعا کردن نیست. شما اگر می‌خواهید یک مشکلی را از او پر کنید و جبران کنید یک حدی از آن دعا است که خیلی هم مهم است. استغفار شبانه که خدای این جوان را یک عنایتی کن و چه طور می شود دست این جوان را گرفت ولی استغفار فقط آن دعا نیست و تبدیل به یک اقداماتی می‌شود. «لاستغفرن لک» ممکن است بگوییم که این استثنا چه هست و می‌گویید که ما باید سفت باشید و در مقابل کفار سفت باشیم ولی می‌گویید حضرت ابراهیم برای عموی خود یک استثنایی قائل شد. این استثنا است؟ در سوره مبارکه توبه قرآن این را توضیح داده است که این استثنا نیست. یک توجه است توجه آن را ببینید. در آیه صد و سیزده سوره توبه قرآن فرموده است که «ما کان للنبی للذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین» هیچ پیغمبر و مؤمنی را نشاید که برای مشرک استغفار کند. حضرت ابراهیم استغفار کرد «ولو کانوا اولی قربی» ولو این‌که نزدیکان آدم باشند. «اشد علی الکفار من بعد» کی حق نداری استغفار کنی. این‌جا نشان می‌دهد که حضرت ابراهیم چرا استغفار کرد؟ «من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم» بعد از این‌که برای شما روشن شود که این آدم دیده و نمی‌آید. یعنی اتمام حجت صورت گرفته است و مثل روز روشن شده است. تبین لهم. وقتی که برای شما روشن شد دیگر حق نداری که استغفار کنی. آیه بعد «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه» استغفار جناب ابراهیم برای عموی خود آذر چه بود؟ «الا ان مؤعده» یک وعده‌ای بود که برای شما دعا می‌کنم و ریش گرو می‌گذارم. «فلما تبین لهم انه عدو لله تبرء منه» وقتی که دیگر روشن شد که این دشمن خدا است دیگر اعلام برائت کرد. پس استغفار کجا بود؟ قبل از این‌که روشن شود که این آدم در نقطه عداوت است. بعد از این‌که روشن شد دیگر خط جدا شد. عده‌ای از نزدیکان و فک و فامیل هستند که تفاوت‌هایی با ما دارند و یک جاهایی ناهنجاری‌های دینی و معنوی از این‌ها دیده می‌شود چه باید کنیم؟ این آیه جواب آن است. اتمام حجت و ارتباط داشتن تا آن‌جایی که روشن شود که دشمن خدا و رسول است تا جایی که نوز شک دارم. شک را ببینید. تا جایی که هنوز شک دارم و موقعیت‌هایی و حرف‌هایی و چیزهایی باشد که ندیده است و من هنوز کاری که باید انجام بدهم نداده‌ام. یکی از مهم‌ترین بحث‌های این مسئله این است که انسان گاهی اوقات خیلی اعتماد به نفس دارد. دو تا گفتگو با یک نفر می‌کند، می‌گوید من همه حرف‌های انبیا را به تو زدم. من حجت انبیا را برای تو تمام کردم. انبیا به این راحتی کسی را از قطار پیاده نمی‌کنند. خدا معلوم است که این داستان خیلی برای او مهم بوده است که حضرت ابراهیم با عموی خود چه کار کرده است و برای شما در چند جای قرآن این را تعریف کرده است. داستان همین است که کسی بود که مشرک بود و بت‌ساز بوده است و کار او تراشیدن بت بوده است و حضرت ابراهیم می‌بیند چه برخوردی دارد با او می‌کند. جناب ابراهیم دلسوز و بردبار بود. در مواجه با دعوت دارد این حرف را می‌زند. پیامبری که آمده است دست یکی را بگیرد و اتمام حجت کند باید خیلی حلم داشته باشد و دلسوز باشد و شفقت داشته باشد و بردباری کردن یعنی حلم. صبر نیست. حلم یک چیز متفاوت با صبر است. حلم یعنی حوصله کردن یا حلیم لا یعجل انتهای جوشن کبیر می‌خوانیم که خدا حلیمی است که عجله نمی‌کند. حلیم به چنین کسی می‌گویند. به دوش می‌گیرد کارهایی که تو داری می‌کنی. حوصله می‌کنم که ببینم چه می‌کنی. بنابراین یک جاهایی به صبر نزدیک است ولی حلم نکته این است که دوری از عجله است. ترصد است چشم کشیدن است و ببینم که کجا این یک زمینه‌ای دارد. ببینم که این حرفی که به او زدم که شما در خاک می‌کنید و فردا در نمی‌آید. یک بذر است و آبیاری می‌خواهد و شرایط می‌خواهد و فصل می‌خواهد لعل اگر یک جوانه‌ای بزند. حوصله این کار را داریم. پیغمبرها این جوری ما را حرکت می‌دادند. امام صادق فرمود از فلان قوم چه خبر؟ گفتند که خیلی ارتباط نداریم. گفت چرا؟ گفت یک چیزهایی دارند که ما با آن‌ها مشکل داریم. ناهنجاری دارند. حضرت فرمودند که خب ناهنجاری سبب قطع ارتباط است؟ حضرت فرمودند که اگر این جوری باشد که ما هم باید ارتباط خود را با شما قطع کنیم. مگر شما ناهنجاری ندارید؟ تو الان خیال می‌کنی که وضع تو خیلی خوب است. واقعاً اگر امام صادق می‌خواست با ما حوصله نکند ما را باید در جا کنار می‌گذاشت. ما به درد امام صادق می‌خوردیم؟ ما به درد امام زمان می‌خوردیم؟ امام حوصله کرده است که آرام آرام برای من حوصله می‌کند. «ان ابراهیم» این‌ها صفات کسی است که می‌خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند. صفت کسی است که «یدعون الی الخیر و یؤمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» صفات چنین آدمی است. «و ما کان الله» بعد فرموده است که روشن شد که ما چه تکلیفی داریم و چه طوری باید برخورد کنیم؟ بعد خدا فرموده است که «و ما کان الله لیضل قوم بعد اذ هداه حتی یبین لهم ما یتقون» خدا می‌دانی کی آدم را اضلال می‌کند و در داستان کفر و عداوت می‌رود؟ بعد از این‌که خدا برای او مثل روز روشن می‌کند که تو چه کار باید بکنی و الا مشمول سنت اضلال نمی‌شود. اضلال خدا «یضل به من یشاء و یهدی به من یشاء» مگر شوخی است که خدا  انسان را اضلال کند و خدا می‌گوید می دانی کی من یک عده را اضلال می‌کنم و اگر شما خواستید یک موقع از کسی ببرید باید برای شما روشن باشد که این در نقطه اضلال است. رفته است که در سنتی که دیگر خدا او را به سمت جهنم می‌برد. کاری که خدا می‌کند چی هست؟ «یبین لهم ما یتقون» یعنی باید به او هدایت بدهی و مسیر تقوا را هم برای او روشن کنی و هر دو را باید به او بدهی. «و ما کان الله لیضل قوم» می‌دانی خدا چه کسی را اضلال می‌کند؟ کسی را که هدایت کرده است «حتی یبین لهم ما یتقون» یعنی غیر از این‌که هدایت را به او نشان می دهند راه نگهداری این هدایت را به او نشان بدهند. راه تقوا. هدایتی که امکان خودنگهداری من در این فضا هم در آن باشد. ما گاهی اوقات راه را به کسی نشان می‌دهیم ولی مشکلات او را به او نمی‌گوییم و نمی‌داند چه طور باید در مشکلات از پس این مسیر بربیاید و به زمین می‌خورد. این آیه می‌گوید هم هدایت می‌خواهد و هم تبیین بستر تقوا می‌خواهد. بعد از این است که انسان در سنت اضلال می‌رود. همه این‌ها را ببیند و انکار کند و استفاده نکند. خدا چه طوری از سنت‌های خود دارد حرف می‌زند. این حرف‌هایی که می‌زنیم یک حدی روابط بین خود ما است و روابط بین افراد و یک موقع روابط بین جمع‌ها است و یک موقع روابط اجتماعی به معنی ساختارهای کلان است که این حرف‌هایی که ما می‌زنیم در هر کدام هم یک جوری خود را نشان می‌دهد که روابط من با برادر من یک معنا دارد و روابط ساختار حاکمیتی با من یک معنای دیگری دارد ولی این اواهم حلیم روحی است که در همه این‌ها باید دمیده شود. این جمله‌ای که رهبری می‌گویند که این بچه‌هایی که کف خیابان هستند همه یک جور نیستند این حرف از این‌جا در آمده است که اگر انسان حلیم نباشد این جوری برخورد نمی‌کند.
بعضی‌ها فرمودند که شما مثل این‌که متوجه شرایط نیستید و الان وقت حرف زدن از رحماء بینهم است؟ اغتشاش می‌کنند و یک عده آدم می‌کشند حرف از رحماء بینهم داری می‌زنی؟ باز توجه به نکاتی که جلسه قبل اشاره کردم می‌زنم. مقصود ما این نبود که وسط یک درگیر‌های کف میدان آن‌جا محل رحماء بینهم است هر چند که آن‌جا هم یک دقت‌هایی ایجاد می‌کند ولی جلسه قبل مفصل اشاره کردیم که برگردیم به لایه‌های قبل از این اتفاق. الان وسط این معرکه شما جوانی که متعلق به شما است را این وسط می‌خواهید دعوت کنید که این معلوم شده است که نیست. او را که می‌خواهید دعوت کنید در یک فضاهای دیگری است که باید این کار را انجام بدهید آن موقع که فرصت آرامش ما بود از فرصت خود استفاده کردید؟ اگر انسان کمبودهای خود را نفهمد که درجا می‌زند. ما کمبودهای خود را ببینید و نقطه ضعف‌های خود را ببینیم و رحماء بینهم برای ما تکالیفی قبل از این داستان‌ها ایجاد می‌کرد. من نمی‌خواهم ما هیچ کار فرهنگی نکردیم؟ این چه حرفی است. این غیر منصفانه است ولی از آن طرف بگوییم که تمام شد و ما بهترین کاری که می‌توانستیم را انجام دادیم این‌که هجو است و باید در این حرف بازنگری کنم. حالا در ساختارهای حاکمیتی که به نظر من دو تا ساحت جدی، شاید سه تا ساحت جدی وجود دارد آموزش و پرورش و آموزش عالی و صدا و سیما. حالا ممکن است که شما بگویید که فضای مجازی امروز یک چیز خاصی شده است. ارکان از این بحث بگذریم. سؤال دوستان این است که شما می‌خواهید در این فضا حرف از این بزنید؟ نه ولی اتفاقا این فضاها که رخ می دهد ما باید به منطق خود برگردیم و خود را بازنگری کنیم و دوباره طراحی کنیم. ببینیم و قبول کنیم که یک جاهایی مشکل داریم. اگر بگوییم که هیچ مشکلی نداریم که حرف بدی است. عجب یعنی خیال کنم که خیلی وضع من خوب است. در روایات ما دارد که اگر کسی  خواب بماند و نماز او قضا شود و بلند شود خود را سرزنش کند حال او بهتر از کسی است که شب‌ بیداری می‌کند و خیال می‌کند که خیلی وضع من خوب است. روایت عجب را ببینید که یک حالات این جوری برای انسان پیش می‌آید می‌گوید که عجب را با شلاق خواب می‌زند. خواب می‌اندازد که نماز صبح تو قضا شود و خیال می‌کنی که خیلی وضع تو خوب است؟ این تکلیف ما است و ارتباط با مؤمنین یک چیز است و اقتضای آن رحمت ارتباط با مستضعفین و دستگیری و شفاعت و ارائه نور نبی اکرم که تکالیف همه ما است و ما در این زمینه هوشمند نیستیم. هوشمند نیستیم، نمی‌گویم کار نمی‌کنیم. بشر یک روزی ایده بلند کردن یک مرکب را روی هوا داشت. هواپیما یک روزی یک  ایده بوده است و سال‌ها روی آن زحمت کشیدند و من خوب و بد آن را کاری ندارم ولی یک ایده را برای این‌که تبدیل به یک مدل اجرایی کنند و ابزار کنند سال‌ها زحمت آن را کشیدند که تبدیل به اجرا کردند. ما حاضر هستیم که بر سر مسائل فرهنگی خود ایده‌ها را این قدر بر سر آن بالا و پایین کنیم و مدل اجرایی برای آن طراحی کنیم، خیلی خطی به آن نگاه می‌کنیم.
بحثی که الان باید ادامه بدهیم که این است که  ما در این فضا برای اتصال و ارتباط مهارت‌هایی لازم داریم. ما الان خود ما که گاهی اوقات دوره دانشجویی خود را نگاه می‌کنم که قبل از این‌که به حوزه علمیه برویم در دوره دانشگاه نگاه می‌کنم که چه قدر مراجعات آن موقع ناپخته و خنک بوده است و الان طبیعی است ولی چه دقت‌هایی و چه آموزش‌هایی را ... الان رهبری جهاد تبیین می‌فرمایند یکی از مهم‌ترین کارها که باید بکنیم ارائه اسلوب و چارچوب جهاد تبیین است. این حرف را که ما می‌زنیم «حتی یبین لهم ما یتقون» جهاد تبیین را دارد می‌گوید یعنی خدا می‌گوید که من مأمور اصلی جهاد تبیین هستم. این تبیین را من انجام می‌دهم و اگر کسی دید و نیامد در سنت اضلال می‌رود. آن کسی که شاخصه این کار در  تبیین بوده است خدا است. ذیل او انبیا هستند. به مقداری که ادبیات انبیا و سلوک انبیا در ادبیات ما جاری شود مهارت‌ها در ما متولد می‌شود. از این جهت ما موشکافانه باید روایت بخوانیم. روایتی که می‌خواهیم بخوانیم چه برخوردی دارند می‌کنند. روایاتی که می‌خوانیم سؤال نداریم و لطافت برخورد امام را نمی‌فهمیم. اگر از این جهت ... من خواهش می‌کنم از طلبه‌های  عزیز و دانشجوهایی که در این فضا کار می‌کنند و زحمت می‌کشند و رشته ایشان به این فضا مربوط است در این باب این فضا کار کنید. زحمت بکشید و در باب جهاد که مدل جهاد تبیین مدل اهل بیت چه بوده است. ما اگر پنجاه تا رساله سطح چهار حوزه و دانشگاه در حد دکتری در مورد این مسائل داشته باشیم آرام آرام می‌بینیم که نه مثل این‌که حرف‌هایی وجود دارد. موضوع بحث ما این است که اشاره‌ای به بحث مهارت‌ها کنیم و نکات و دقت‌هایی که در مواجه‌ها ما لازم داریم. این سرفصلی است که دیگر از این به بعد داریم وارد آن می‌شویم. نکته‌ای که جلسه قبل اشاره کردیم این بود که اتمام حجت، مواجه، دستگیری، شفاعت یک امر ظریف با دقت و عقلایی است یعنی خردورزی‌های خود را باید بروید ضرب کنید. من اشاره به داستان شهید بزرگوار مطهری کردم که ایشان می‌گوید که امر به معروف که خدا می‌گوید که اگر اثر ندارد واجب نیست انجام بدهی. یعنی این تکلیف را با آثار آن دنبال کنید. امر به معروف که فرق آن با نماز همین است که اگر نماز اثر هم نداشته باشد شما نماز بخوان ولی امر به معروف این جور نیست یعنی ما با آثار آن کار داریم روی آثار آن دقت کنید. چه کار باید بکنم؟ زمان‌های مناسب و ظرفیت‌ها و فضاها و این‌که می‌گویم کار عقلایی. من با برادر خود یک حرفی می‌خواهم بزنم یک نکته‌ای را می‌خواهم به او منتقل کنم و یک سؤالی را به جان او بیندازم که روی این سؤال فکر کند؟ نمی‌خواهم به من جوابی بدهد. ما گاهی اوقات یک حرفی را مستقیم به طرف می‌گوییم و اجازه فکر کردن به طرف نمی‌دهیم. اجازه فکر کردن خود آن یک چیزی است فکر کند روی این که یک فضاهایی قبول دارید که اقتضای فکر کردن ندارد. در جدلی که طرف اعصاب او به هم ریخته است می‌خواهی فکر کند؟ خیلی توقع بالایی است. او البته دارد خطا می‌کند که فکر نمی‌کند ولی به طور طبیعی در فضای آشفته محل فکر نیست. شما فضایی را باید طراحی کنید که طرف بتواند فکر کند. حتی می‌گویی که مستقیم اگر به او بدهم در جا به من  جواب می‌دهم. من فقط مثال می‌گویم که دقت و ظرافت یعنی چی. من الان به او بگویم جواب من را می‌دهد و فکر نمی‌کند و شاید اگر بنویسم و به او بگویم من نباشم بعدا بخواند بهتر است. چرا یک عده نامه می‌نوشتند؟ چون یک فرصت و مجالی ایجاد کند که طرف دارد می‌خواند من نیستم. در صحنه گاهی اوقات در صحنه جدال در جمع یک حرفی به طرف می‌زنیم. حال او را جلوی همه می‌گیریم، می‌گوییم یک فکری بکن. آدم در خلوت‌های خود فکر می‌کند. این‌ها ظرافت است و زمان‌ها را شناختن و مکان‌ها را شناختن. واقعا بعضی از حرف‌ها هست که در جلسه نباید بزنی چون یک عده نشستند که این آدم ممکن است که حرف تو را قبول هم داشته باشد ولی به خاطر آن‌ها نمی‌خواهد قبول کند و زیر بار نرود. این را من باید بفهمم که این حرف را باید به این آدم بزنم. این‌ها دقت‌هایی هست که ما کم روی آن حرف زدیم. این نکته‌ای بود که من اشاره کردم و عرض کردم که واقعاً به بزرگی و عظمت خود ما برمی‌گردد.
شریعتی: و یک موقع ما بلد نیستیم که با نزدیک‌ترین افراد خانواده خود برخورد کنیم و رابطه بگیریم و با برادر خود و خواهر خود و پدر و همسر و فرزند خود ارتباط بگیریم.
حجت الاسلام شریفیان: یک عده از دوستان من آمدند می‌پرسیدند که زندگی ما تغییر کرده است و در مسیر امیرالمؤمنین آمدیم و داریم زندگی می‌کنیم ولی فشارهایی از جانب دوستان قدیم و فک و فامیل بالاخره ما داریم و کسانی که ما داریم فشاری به ما وارد می‌کنند و فضا گاهی اوقات برای ما تنگ می‌شود. من یکی از نکاتی که به دوستان گفتم همین بود که دقت‌ها و ظرافت‌های خود را بالا ببرید می‌شود فضا را یک قدری عوض کرد. دقت‌هایی را وسط بیاورید. می‌بینید که با فلانی بیش‌تر از ده دقیقه، نیم ساعت نباید جمع شوید، بیش‌تر  جمع نشوید. ببینید می‌توانید تدبیر کنید. بیش‌تر از آن آفت است و این‌ها دقت‌های ما است و این‌که در روایت دارد که مؤمن از یک سوراخ چند بار گزیده نمی‌شود یعنی این‌که آدم ببیند چه می‌شود و انسان فکر کند. خدا رحمت کند آقای صفایی را که یادم است که از ایشان یک چنین جمله‌ای در ذهن من مانده است که ایشان می‌فرمود که آدم‌هایی که قبل از معرکه‌ها برای معرکه‌ها فکر نکردند و خود را آماده آن صحنه‌ها نکردند در طوفان معرکه‌ها که آن موقع محل فکر کردن نیست. ایشان مثال هم می‌زد که وقتی که کسی که فکر نکرده است که اگر در فلان جمع یا در فلان خیابان، فلان حرف را به من زدند که من چه حرکت پخته‌ای را می‌توانم داشته باشم، هیچ وقت روی این تأمل نکرده است در معرکه و در صحنه بخواهی به این نکته برسی که یک حرف و واکنش خیلی پخته‌ای از خود نشان بدهی، من نمی‌گویم شدنی نیست ولی امر دوری است. پس این نکته اول بود که شاید لابه‌لای حرف‌های خود به این مسئله یک مراجعه‌ای هم بکنیم. این به عنوان یک گزاره کلان در شکل مواجه‌ها.
نکته دوم این است که ما گاهی اوقات بین فسق و فاسق خلط می‌کنیم. خطای فعلی طرف را به همه وجود او نسبت می‌دهیم یعنی یک جوری را طرف را می‌بینم که دیگر نمی‌شود کاری کرد. کجا این رخ می‌دهد؟ معلوم است یک خطایی از او دیدید و مثل تو نیست اما آن خطایی که از او دیدی را داری سرایت به همه وجود او می‌دهی. یک خطایی را از او می‌بینی این ناهنجاری را می‌گویی لابد کافر است که این کار را می‌کند لابد منکر امیرالمؤمنین است و لابد دشمن اولیای الهی است که این کار را دارد می‌کند. خلط بین اصل و فرع کسی که اگر یک جایی در فروعات وجود او یک خطا دیدید زود به اصل وجود او سرایت ندهید. این دقت برای چه هست؟ برای این‌که اگر این دقت و این نگاه را نداشته باشیم دیگر به این راحتی حاضر نیستیم که وقت برای این و آن بگذاریم و این آدم دیگر تمام شده است. در مواجهه‌ها خطای طرف را به بدترین وجه حمل نکنید. حسن ظن داشته باشید که مگر خود من خطا ندارم او هم یک خطایی دارد. ببینید می‌شود یک محملی پیدا کنید. از آن طرف نیفتیم. هر موقع تبین عنهم عدو لله آن وقت دیگر جدا شوید. خلط بین اصل و فرع نیست و این از آن بحث‌هایی است که در روایات ما مکرر آمده است. یک عده گفتند که ابن ابی افور می‌گوید که خدمت امام صادق رسیدم که گفتم که بعضی‌ها هستند که حرف از تشیع می‌زنند ولی خطاهایی دارند. حضرت فرمود که مگر آیه‌های قرآن را نمی‌خوانی «الله ولی الذین آمنوا یخرجوهم من الظلمات الی النور» اگر یک تعلقی به ما دارد و یک چیزی و یک حسنی و یک بستر پاکی در او می‌بینید زود او را تعیین تکلیف نکن. این هم نکته دوم بود و این هم حلم می‌خواهد.
شریعتی: صفحه صد و بیست و دو را امروز با هم تلاوت می‌کنیم. آیات هشتاد و چهار تا نود سوره مبارکه مائده را می‌شنویم. صفحه122قرآن کریم