سلام بر موسی و هارون علی نبینا و علیهم السلام بر این دو نبی بزرگوار درود میفرستیم که اذن بگیریم از این دو بزرگوار که قصه حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل را شروع کنیم. در قصهای بودیم که وقتی جریان اصحاب سبط مطرح شد آنها تبدیل به میمون شدند. آن افرادی که تخطی از آن ماهیگیری کردند، تبدیل به میمون شدند. اولاً بحث مسخ که مطرح میشود شاید یک بار مطرح شده است که در دنیا به مسخ و اینها تبدیل به حیوان شدند اولا مسئله این است که این تبدیل شدن به این معنا نیست که نفس اینها به یک حیوانی در بیرون تعلق گرفته است، نه، آن باطل است و امکانپذیر نیست و این هم نیست که فقط از جهت وجودی حال آنها حال حیوان شد یعنی منش آنها منش حیوانی باشد که این بوده است و این چیز جدیدی نیست که کسی که خوی او خوی درندگی است گرگ صفت است و کسی که خوی او ظلم است یا مکر است روباه صفت است که این درون او هست. ای دریده پوستینه یوسفان/ گرگ برخیزی از این خواب گران. آن روزی که تجسم اعمال در قیامت میشود صورت گرگ بودن این برای دیگران هم آشکار می شود اما امروز خصلت گرگی در این هست. پس فقط این نیست که این خصلتی باشد که در قیامت آشکار شود و نه این باشد که یک حیوانی در دنیا روح او به این حیوان تعلق بگیرد بلکه وجود این تبدیل و جسم این تبدیل به همان قوت و غلبه روحی که صفت آن حیوانی باشد که این خصلت هست تبدیل به ظاهر او میشود یعنی هنوز در ظاهر هم مردم این را با همان غالب میبینند که اینها به صورت میمون دیدن است. آن کسانی که سکوت کرده بودند آنها هم به صورت مورچه مسخ شده بودند که همان طور که عکس العمل آنها به اینها کم بود باید جوری شوند که در آن نگاه هم تحقیر آمیز برای آنها باشد. پس مسخ اولا این جوری نیست که به حیوان دیگری تعلق بگیرد و ثانیا هم این طور نیست که فقط صفت روحی باشد. این یک نکته بود. نکته دوم این است که در مسخ وقتی تبدیل به مسخ میشود سنت الهی هست که اینها دوام و حیات ندارند. حداکثر سه روز طول حیات اینها است که بعد از سه روز حتما میمیرند. لذا نسلی از مسخ باقی نمیماند که بگوییم که این حیوان ها از نسل آنها است، نه این را اصلا نداریم و در روایت دارد که بعد از سه روز اینها در حقیقت سیل آمد و از بین رفتند و تمام شد. نکته دیگر این است که بعضیها اعتراض کردند که اگر عذاب اینها یک تخطی عملی بود که ماهیگیری در روز شنبه که ممنوع و حرام بود را اینها با حیله برای خود درست کردند و از این راه درآمد کسب کردند این حیله باعث شد که اینها مسخ شوند پس چرا گناهان بالاتر از اینکه گاهی اتفاق افتاده است تبدیل به مسخ نشدند و حیوان بودن اینها در دنیا آشکار نشد. چرا فقط اینجا؟ یا باید بگوییم که گناه بزرگتر نیست و یا آن گناه واقع نشده است و یا اگر آن گناه بزرگتر بوده است و واقع شده است پس چرا تبدیل صورت نگرفته است. این روایت را از امام سجاد میگویم. خود این زیبایی روایت برای ما اثر دارد. امام سجاد میفرماید که «ان الله تعالی مسخ هولاء الاستیاد سمک فکیف تری عز و جل» میفرماید کسانی که سمک، ماهی را گرفتند وقتی که نباید میگرفتند تبدیل به این جور شدند، کیف تکون کسانی که قتل اولاد رسول الله و حتک حریمه امام حسین را به شهادت رساندند و اهل بیت را به شهادت رساندند اهل بیت او را به اسارت گرفتند حال آنها چه طور است. اگر چه آنها را در دنیا با همه عظمت گناهی که داشتند مسخ نکرد اما آنکه برای آنها آماده از عذاب آخرت آماده شده است بدتر از این به مراتب است. یعنی بعضی از گناهان یک خصوصیتی دارد که این خصوصیت لازم است که در دنیا مسخ باشند نه اینکه کوچکی و بزرگی که اگر گفتیم این گناه بزرگ است بزرگ از این هم باید مسخ شود. بعضی از گناهان که دنیا جای عقاب آن نیست. ظرفیت این دنیا، ظرفیت عقاب این گناه نیست. از بس که این گناه عظیم است عالم دنیا ظرف عقاب این نیست. چنان چه بعضی از رحمتهای حق ظرف آن دنیا نیست و حتما باید در یک وادی دیگری باشد که آن کشش باشد که این رحمت تجلی پیدا کند. لذا رحمت الهی گوشهای از گوشههای رحمت الهی نازل شده است و همه رحمتهای دنیا و نعمتهای دنیا از آن گوشهای از گوشهها است و همچنین عذاب الهی گوشهای از گوشههای نازل شده است. از اقیانوسهای آبهای سرد که این آتش قطرهای از آتش عذاب جهنم عبور کرده است و این عذابها و آتشهای دنیایی این نازله است پس این طور نیست که ما بگوییم که اگر هر عذابی جایی محقق شد حتما اگر گناه بالاتر بود حتما باید عذاب آن در همین دنیا بالاتر باشد، نه دنیا کشش بعضی از عذابها را دارد که آشکار میکند و علتهای خود را دارد لذا اینها بعضی از ناصبیها خدمت اما سجاد آمدند و گفتند که ما این حدیث را شنیدیم که اینها مسخ شدند، پس اگر این جوری است چرا قاتلان امام حسین (ع) با اینکه گناه اینها از صید ماهی اعظمتر بوده است و صید ماهی کجا و صید کودک شش ماهه کجا که با آن همه تیر سه شعبه و یا امام حسین را با آن وضعیت، چه طور عذاب نازل نشد. چرا خدا بر اینها غضب نکرد. ابلیس معصیت او اعظم بود یا آن کسانی که در قوم نوح هلاک شدند. ابلیس مبدأ آن کسانی بود که قوم نوحی بودند که هلاک شدند ولی ابلیس الی یوم القیامه مهلت پیدا کرد و زنده میماند ولی قوم نوح چه شدند؟ غرق شدند و هلاک شدند. پس اگر موضوع بزرگتر بودن و عظیمتر بودن خود گناه است پس باید خود ابلیس ... در نگاه اول شاید در ذهن بیاید ولی جواب چه قدر جواب زیبا و دقیقی است که ابلیس مبدأ همه گناهان و فاسقان است. اگر قرار بود که کسی شدت عذاب در دنیا برای او محقق شود و اشد عذاب باید ابلیس میبود و اولین آن این بود که نباید مهلت پیدا میکرد. باید بلافاصله از بین میرفت. در حالی که میفرماید خود آن کسانی که در قوم نوح هلاک شدند به اغوای ابلیس هلاک شدند. این سر منشأ آنها بود اما این باقی ماند و آنها هلاک شدند و رفتند. اینها که کوچکتر بودند هلاک شدند ولی خدا به ابلیس با همه بدیهای او مهلت داده است تا همه بدیهای او آشکار شود لذا خود مهلت دادن سنت امهال، سنت مهلت دادن خود یکی از مصداقهای عذاب دادن است که فرصت پیدا کند که گناهی بعد از گناهی انجام دهد و سقوطی بعد از سقوط و هبوطی بعد از هبوط انجام دهد. خدا به انسان رحم کند. امام فرمودند که اگر گناهی کردید و مبتلای به یک سختی نشدید بترسید. نگویید که معلوم میشود که این گناه را خدا به من نگرفته است و گرفتن آن به این بوده است که انسان را رها کرده است. رها کردن بدترین گرفتن از جانب خدا است. این سنت انذار که مهلت دادن است که خدا رحم کند. بحثهای دیگری از بحث مسخ مانده بود که ما عبور میکنیم.
وارد بحث جدید میشویم که امروز در محضر آن هستیم از آیات سوره مائده آیه بیستم تا بیست و ششم است. بعد از اینکه موسی کلیم آن الواح را آورد و توبه اینها بعد از گوساله پرستی محقق شد و بعد از این جریانات مختلفی که در این چند جلسه عرض کردیم محقق شده است حالا اینها مورد خطاب از جانب خدای سبحان قرار گرفتند که «بسم الله الرحمن الرحیم. و اذ قال موسی یا قومه یا قوم اذکروا نعمه الله علیکم» نعمتهای خدا این یک سنت است، نعمتها را بشماریم. یعنی دائما هر انسانی این را به عنوان سنت که خطاب به قوم که یا قومی، اضافه دارد که قوم من که با مهربانی است و با لطافت است. اذکروا نعمه الله علیکم. هر فردی و هر امتی اگر میخواهند غافل نشوند یکی از راهها این است که نسبت به نعمتهایی که خدا قبلا به اینها قرار داده است یادآوری کنند که خدایا من فلان جا این جوری بودم و این جوری شد. یکی یکی چیزهایی را که انسان یادش میرود خود این وجود انسان و خود خانواده انسان و جایی که انسان قرار دارد یعنی نگاه به آن قسمت پر لیوان که دیدن نعمتها به انسان امید و حرکت و نشاط و قدرت میدهد اما دیدن منفیها فقط انسان را از حرکت هم باز میدارد لذا اذکروا نعمه الله علیکم. بعد دنبال این میگوید که «اذ جعل فیکم انبیا» در بین بنی اسرائیل که خدای سبحان انبیای بسیار زیادی قرار داد. در کثرت انبیا هیچ قومی مثل بنی اسرائیل کثرت انبیا نداشته است این یک نعمت است اما آیا اگر قومی نعمت زیاد به آنها داد حتما دلیل بر این است که این فضیلت کامل اینها بر اقوام دیگر است به صورت مطلق یعنی یک قومیت گرایی در اینجا در کار است؟ یا گاهی نعمت زیاد امتحان بالاتر است؟ زمینه است برای امتحان بالاتر که اگر اعتنا کردند بهرهمند بیشتر هم میشوند که اگر اعتنا نکردند عقاب بالاتر پس نسبت به آن قومی که این انبیا برای آنها آمده است و این نعمتها آمده است یک استعداد است که این استعداد را اگر درست به فعلیت رساندیم نتیجه بالاتر و اگر درست به فعلیت نرساندیم عقاب بالاتر چون این امکان برای دیگران به این شدت فراهم نشده است اگر برای کسی نعمتی را خدا قرار داد به همان نسبتی که از او امکان خدمت بیشتر توقع هست اگر یک موقعی این خدمت را نکرد و این استفاده درست را نکرد عقاب بالاتری هم هست و اگر یک کسی در جمهوری اسلامی مسئول شد و این امکان برای او محقق شد این مسئولیت در عین اینکه برای او شرافت خدمت را فراهم میکند که بتواند کاری کند که کسانی که این مسئولیت را ندارند حسرت از جهت مقام الهی که این پیدا میکند بخورد و لطفی که خدا شامل حال او کرده است و در خدمت به دیگران اما اگر در اینجا قرار گرفت و مثل حالت عادی گذراند و یا خدمت نکرد و یا آن خدمت کامل را نکرد به همین نسبت عقاب میشود. لذا اگر به همسران پیغمبر میفرماید که اگر شما رعایت نکنید عذاب شما مضاعف است اگر رعایت کنید جزای شما مضاعف است. جزای شما مضاعف است و عذاب هم مضاعف است و نمیشود یک طرف مضاعف باشد و یک طرف نباشد. لذا با این نگاه میفرماید که «اذ جعل فیکم انبیا» برای شما خدا انبیای خود را که بهترین افراد را بودند را در بین شما قرار داد. یک لطافتی در شمردن نعمتها است که ما گاهی نعمت را گسسته میبینیم و میشماریم مثلا میگویم که این را دارم و این را دارم و ماشین دارم و خانه دارم و همسر دارم و یک موقع است که پیوسته میبینی و میگویی که خدا به من داده است و از علت فاعلی میبینی. از آن طرف هم زبان و ادبیات او هم هر چه قدر به این سمت ادب او رعایت شود خود این هم یک کمال است و دارم دارم دارم و خدا داده است و خدا داده است خیلی با هم فرق میکند و این دارم دارمها حد آن حد من است چون اضافه به من شده است و با من تعریف شده است که تا به من با من تعریف میشود. وجود من به من تعریف میشود و لباس من به من تعریف می شود اما اگر گفتم که خدا داده است به خدا اضافه شده است و این ارزش آن به اندازه آن چیزی که به او اضافه شده است میشود. ادبیات ظاهری آن هم ... اینجا تعبیر را ببینید که خدا دارد این ادبیات را به ما یاد میدهد «اذ جعل فیکم» فاعل جعل کی هست؟ خدا در شما انبیا را قرار داد. دوباره «و جعلکم ملوکا» خدا در شما قرار داد که ملوک باشید. اینها چون برده فرعون بودند این برده بودند که هیچ حق سرنوشتی برای خود نداشتند و مملوک بودند و اینکه از این مملوکیت و بردگی آزاد شدند که اختیار دارند که تصمیم بگیرند که اراده کنند و استقلال دارند و آزادی دارند این مالکیت و ملوکیت است. بالاترین ملوکیت این ملوکیت است که انسان میتواند در سرنوشت خود تصمیمگذار باشد لذا همه آنها را شامل میشود نه جعل لکم فیها ملوکا که این جعل فیکم انبیا که همه شما انبیا نبودید و فیکم در شما انبیا را قرار داد اما در دومی میگوید که جعلکم ملوکا همه شما را ملوک قرار داد. نگفت که جعل فیکم ملوکا که بگوید که عدهای از شما که بگوییم که شاید مقصد آنها باشد که به حکومت رسید، نه جعل لکم ملوکا همه شما را ملوک قرار داد. از آن رغیت و بندگی و بردگی که بود که خیلی سال هم طولانی بود و خیلی چشیده بودید و فرزندان شما نبودند و نسل بعدی نیست و همان نسل هستید. تازه عبور کردید و مدتی نمیگذرد شاید دو ماهی از آن مسئله نگذشته است که از آن مملوکیت تازه خارج شدید یعنی تازه دارید میچشید آزادی را و هنوز عادی هم برای شما نشده است. شاید همان حالتی است که هر روز بلند میشوید صبح که بلند میشوید فکر میکنید که همان حالت بردگی سابق است و باید یک توجهی که من آزاد شدم. این نگاه خیلی زیبا است که این نعمت چه قدر لطیف است. «و جعل لکم ملوکا» همه شما را برای خود این جور قرار داد که شما ملک باشید و سرنوشت شما دست خود شما باشد. البته منافاتی هم ندارد که انبیایی که ملوک بودند در بین بنی اسرائیل هم پادشاهی برای آنها قرار داد که در قرآن چند تا را سلیمان نبی و طالوت فرمانده و داود نبی را که میشمارد خیلی هستند ولی با جعل لکم ملوکا که همه را خطاب میکند این نگاهی که عرض کردم سازگارتر است. «و اتاکم» این در عین اینکه یک قصه را دارد برای ما بازگو میکند نشان میدهد که احسن القصص بودن یعنی این. خدا قصه که میگوید احسن القصص است. یعنی دارد هر چیزی را از آن نگاه مبدأیی تفسیر میکند و تاریخ را این طوری باید دید. تاریخ را اگر کسی این طوری دید یعنی دست خدا را در تاریخ دید و با نگاه فاعلیت خدا، تاریخ را تفسیر کرد چه حال خود را و چه حال اقوام را و امتها را. این دارد به ما در عین اینکه به ما یک قصه را میگوید یک روش را یاد میدهد و یک سنت را یاد میدهد. این جوری نگاه کنید و مدل نگاه شما و مدل تفسیر شما و مدل تبیین شما این جوری باشد. اگر این جوری دیدید ... مثلا امام رحمه الله این را گفت که خرمشهر را خدا آزاد کرد. ما فکر میکنیم که یک کلمه است اما یک روش است که قرآن این نگاه را دارد. یعنی روش انبیا است و یک نگرش است. اگر ما این باور را کنیم که در هر واقعهای این فرهنگ امت را متصل به خدا میکند. انسان را با ارتباط با خدا عظیم میکند به عظمت الهی چون گره به او خورده است و به خود او گره نخورده است و به دیگری گره خورده است این گره زدن این هر چیزی به خدا این نگاه از جانب خدا است که اینها کسانی هستند که اینها با چشم من به عالم نگاه میکنند. این با چشم خدا به عالم نگاه کردن است خیلی زیبا است. ما اگر هیچ چیزی دیگری هم نگوییم و همین یک کلام در حقیقت روی آن فکر کنیم و تمرکز کنیم واقعاً از یک آیه قرآن که با یک بیان زیبا است باید مست شویم. دنبال آن میفرماید که حالا که این نعمتها را برای شما شمردم و در حقیقت این نعمتهای دیگری که در قرآن برای شما شمردم که دهها نعمت را شمرده است که حالا موسی از جانب خدا خطاب میکند که اول اینها را مقدمه چینی کرد و عزت را برای اینها به عزتی که متصل به خدا هستند این را ببینند و وقتی به خدا متصل شدند همه چیز برای آنها ساده شده است که بالاتر از همه این استقلالی و آزادی است که پیدا کردند بعد میفرماید «ادخل الارض المقدسه» حالا که خدا شما را آزاد کرد و شما را از قید مملوکیت رها کرد و میخواهد به شما مأموریتی بدهد که همین مأموریت برای خود شما خوب است و هم برای دیگران. یعنی تا الان صالح شدید و حالا علاوه بر صالح بودن مصلح شوید. یعنی این را به کار بگیرید و همین آزادی را به جای دیگر بچشانید. چه کار کنید؟ وارد شوید به ارض مقدسه که این ارض مقدسه که تعبیر این است که «یا قومی» ای قوم من که همه اینه مقدمه چینی است که این صعوبت و سختی و خشنی این قوم را کم کند. لطافتها برای این است که یک خورده اینها را ملایم کند و نرم کند اما متأسفانه فایدهای نداشته است و هر چه نعمت را میشمارد و خدا را میآورد واسطه میکند «و اتاکم ما لم یعط احد من العالمین» ما این جوری نعمت فراوان به هیچ کسی ندادیم. این شدت دادهها و اعطاها می تواند یک مزیت فوق العاده باشد و میتواند یک سقوط فوق العاده را به دنبال داشته باشد و.لی متأسفانه بنی اسرائیل سقوط را انتخاب کردند. لذا سقوطی که بنی اسرائیل پیدا کردند هیچ قومی پیدا نکرد چرا؟ چون نعمتی که خدا به قوم آنها داده بود تا آن زمان به هیچ قومی نداده بود. این عالمین، عالمین نسبی است و نه عالمین مطلق، همان طور که حضرت مریم را گفتند که تو را بر همه زنان عالم برگزیدیم که این زنان عالم است یا عالم خود است یا عالم آن زمان است که این بحث مفصل است. «اتاکم من ما لم یعط احد من العالمین» نه به قومی و نه به احدی به عالمین چنین اعطایی را نداشتیم. « یا قوم ادخل الارض المقدسه التی کتب الله» تعبیر را ببینید و داخل بر ارض مقدس شوید. جریان این شامات و این قسمتی که بیت المقدس چون بعدا در زمان سلیمان نبی بنا شده است و هنوز بیت المقدس به عنوان بنا بنا نشده است اما جریانی که این زمین، زمین مبارکی است این در حقیقت از سابق بوده است و چنان چه ابراهیم خلیل چنان چه معراج پیغمبر هم به «سبحان الذی اسرا بعبده لیل من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله» وقتی که لوط وارد میشود و ابراهیم وارد میشود الی الارض مبارک که قبل از جریان موسی کلیم از زمان ابراهیم خلیل و بلکه سابق قبل از این بحث بوده است که این ارض مبارک، ارض مبارک است اما ارض مبارک سرزمینی است که خدا سبحان وعده میدهد که به کسانی که اهل ایمان هستند یعنی سرزمین پاک حتما باید انسانهای پاک در آن باشند. مهم نیست که این ملیت و قومیت چه هست؟ مهم این است که این طهارت وجودی داشته باشد لذا این سرزمین پاک روزی وعده ابراهیم خلیل است که او را به این سمت میکشاند و روزی وعده بنی اسرائیل است که با ایمان به آن سمت کشیده شوند و روزی وعده اهل ایمان است که از اسلام باشند که به آن سمت حرکت کنند یعنی آنجا تناسب بین حکم و موضوع است و اگر خدای سبحان این سرزمین را پاک و مقدس قرار داده است این پاکی و تقدس برای این است که مردمی که در آن ساکن میشوند طاهر و پاک باشند. لذا اگر هر قوم ظالمی در آن قرار بگیرند غاصب آن سرزمین هستند. هر قومی که ظالم باشند و در آنجا ظلم به دیگری کنند غاصب آن سرزمین هستند چون تناسبی با آن ارض مقدس ندارند. ارض مقدس جایی است که جای طهارت است و لذا آنجا جایی است که جای طهارت باید باشد و جای پاکی و ایمان باشد و اگر هر ظالمی در آنجا باشد عقاب او افزون است چون جایی رفته است که خدای سبحان او را طاهر قرار داده است در آن حرم مثل کسی است که در حرم میخواهد خباثتی به خرج بدهد و آنجا عذاب او خیلی شدیدتر است. این کسی که دارد اینجا ظلم بکند و ظالم باشد حتما عقاب او شدیدتر است. به اینها خطاب میکند که شما که تا به حالا آمدید و از گردنههای مختلفی عبور کردید الان وظیفه شما این است که «ادخل الارض مقدس التی کتب الله لکم» خدا برای شما این را قرار داد و خدا برای شما نوشت. این کتب الله لکم بعضیها خواستند استفاده کنند که ما هر چه باشیم خوب باشیم یا بد باشیم و یا فاسق باشیم و یا مؤمن باشیم اینها را برای ما قرار داده است. خدا که با یک کسی چنین کاری را نمیکند. خدا میگوید که این را برای شما قرار داد چون بین شما انبیا قرار داد. انبیا شما را دعوت کردند و شما بنا است که ایمان به انبیا بیاورید. کسانی که ایمان به انبیا میآورند خدای سبحان این را برای آنها قرار داده است. کتب الله لکم به چه عنوانی است؟ عنوانی است که این با خدا نسبت پیدا میکند در این ایمان. لذا کتب الله لکم ایمانکم، به عنوان طهارت و نه به عنوان اینکه قوم بنی اسرائیل هستند خدا برای هیچ قومی برای قومیت ارزش ویژه قائل نیست. آن سنخیت طهارت است و ایمان وجودی است که اینها پیدا میکنند. برای شما نوشته است و شما بالاخره به این وارد خواهید شد و این اهل ایمان شما به آنجا خواهند رسید اما با اختیار خود شما امروز بیایید و ایمان بالاتر را پیدا کنید و ورود به این سرزمین را پیدا کنید. «ادخل الارض مقدسه التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی ادبارکم» پشت نکنید. نگویید که نمیآییم. «فتنقلبوا خاسرین» اگر این کار را کردید به خسران عظیمی مبتلا خواهید شد. پس معلوم میشود که این یک وعده نبود که برای نجات بود که اینها را از دست فرعون خدای سبحان نجات داد و هر کاری میکردند این نجات را داد و خوب و بد آنها را نجات داد و ممکن است که قارون هم در نجات یافتهها باشد و بلعم بائورا در این نجات یافتگان باشد و دیگرانی هم که غر هم میزدند در این نجات یافتگان باشند این میخواست نجات عمومی بود و این نجات نسبت به بنی اسرائیل بود از دست فرعون بود اما این نجات فقط نجات پیدا کردن بود و بعد از این میخواهد نظام تطهیر ایجاد کند سنت خدا این است که باید به سمت محض شدن حرکت کنند و باید خبیث از طیب جدا شود. باید غربال شود. تمییز شود و اینها که در روایات آمده است سنتهای الهی است که بعد از اینکه ابتدا از فرعون جدا شدند حالا خود اینها تطهیر شوند و تمیز داده شوند، باید خبیثان جدا شوند و طیبها جدا شوند. بعد خبیثها با هم روی همدیگر قرار بگیرند تا اینها متراکم شوند و طیبها در کنار هم قرار بگیرند و آن نور متلالع شوند. این سنت الهی است و لذا این جریان ورود به ارض مقدس یک مرتبه از آن از جدا شدن طیب از خبیث بود لذا اینها گفتند که «قالوا یا موسی» قالوا این جور نیست که همه قوم بنی اسرائیل یک دفعه این را بگویند اما همیشه در هر جایی یک عده جلو میافتند و اینها حرف میزنند و این حرف زدن اینها به طوری که یک گفتمان را مطرح میکنند و یک حرفی را میزنند بقیه اگر این جلودارها خوب جامعه شناسی کرده باشند و نماینده قوم خوب شده باشند و توانسته باشند جلوداری خود را خوب حفظ کنند بقیه سکوت میکنند. حالا این سکوت یا به معنای رضای آنها است که راضی از این گفتمان هستند یا به معنای بیحالی است که اینها رفتند گفتند که حال مقابله ندارند که بگویند که حرف ما این نیست. پس این جوری که تا میگوییم که قالوا یا موسی فکر نکنید که همه این شصت هزار تا همه گفتند که نه این جوری نیست و ما نمیتوانیم. یک عده گفتند و بقیه هم سکوت کردند و همه محروم شدند چون سکوت کردند. «قالوا یا موسی ان فیها قوم الجبارین» چون قبل از آن موسی کلیم عده ای را به عنوان دوازده نفر نماینده از هر طایفه و قبیلهای یکی را انتخاب کردند و اینها را به عنوان کسانی که بروند اطلاعات عملیات بدهند و به داخل شهر بروند و ببینند چه خبر است و چه طور میشود ورود پیدا کرد و چه طور است اینها رفتند و برگشتند و وقتی آمدند، گفتند که یا موسی نمیشود. لشکر اینها قوی است و جثههای آنها عظیم است و قوی هستند و امکانات آنها زیاد است و ما نمیتوانیم با اینها بجنگیم. موسی علیه السلام به اینها گفت که شما این حرفها و اطلاعات را به مردم منتقل نکنید و چیزی نگویید و ساکت باشید وعده الهی این است که وارد شویم و غلبه پیدا کنیم. اینها بیوفایی کردند و ده نفر از این دوازده نفر رفتند و به مردم و به نزدیکان خود گفتند، این به پسر خاله خود گفت و او به پسر عموی خود گفت. خلافی مرتکب شدند و امر موسی را اطاعت نکردند. دو نفر که یکی یوشع بود و یوشع بن نون بود که بعدا وصی موسی شد و یکی یوفنا بود که این دو تا نگفتند و این دو تا حفظ کردند ولی ده نفر رفتند گفتند و حالا که گفتند وقتی که موسی میگوید که داخل شویم، جواب اینها چه بود؟ «یا موسی ان فیها قوم الجبارین» آدمهای عادی نیستند و اینها خیلی ستم پیشه هستند و قصی القلب هستند و میزنند میکشند. عادت این بنی اسرائیل هم چه بوده است؟ فرعون با تمام لشکر خود در دریا غرق شد. اینها گفتند که خدایا ما وارد به این سرزمین تا اینها هستند نمیشویم چون لازمه این است که اگر بخواهیم وارد شویم باید بجنگیم و ما هم حال جنگیدن نداریم. من و سلوی را هم که در سفره ما گذاشتی و آب هم که از آن چشمه جاری شده است و ما همین طوری میخوریم ما میخواهیم پای خود را روی پای خود بیندازیم و قلیان بکشیم یعنی اصلا نگاه ما این نیست که بجنگیم. «و انا لن ندخلها» اصلا به هیچ وجه، دیگر نگو. هیچ شروع نکن بگو خدا وعده داده است و خدا پیروز میکند. خدا پشتیبان است. ما از هر چه تو بگویی دیگر ما داخل نمیشویم. نگاه اینها با یک لجاجت است. «لن ندخلها حتی یخرج منها» تا خود آنها بیرون نرود ما وارد نمیشویم. خدا آنها را از آن شهر بیرون کند ما وارد میشویم. تطبیق اینها با خود ما خیلی است که ما هم گاهی یک نازلهای از آن در وجود ما گاهی هست که داریم در کارها و در مسائل که پیش میآید. «لن ندخلها حتی یخرج منها فان یخرج منها» که تعلیق به محال است یعنی چی؟ یعنی آنها که از شهر خود خارج نمیشوند مسیطر دارند و سلطه دارند برای چه بروند؟ اگر رفتند آن وقت ما میآییم. یعنی ما نمیآییم. اگر رفتند ما میآییم پس اینها نمیروند پس ما هم نمیآییم. «قال رجولا من الذین یخافون» دو نفر از کسانی که در این شهر بودند از کسانی که خدا ترس بودند و ترس آنها از خدا بود و نه از بندگان خدا، اینها از چه کسانی ترسیدند؟ این ها از قدرت آن ظالمان و جباران ترسیدند. به جای اینکه از خدا بترسند، خدا میگوید که من برای دیدن خود شما را پشتیبانی میکنم. خدا با موسی بود را دیدند که اینها را از دریا عبور داد و بارها و بارها در جریانات مختلف دیدند دست خدا را آشکار دیدند اما با این حال باز هم باور به خدا ندارند. نگاه اینها نگاه دو دو تا چهار تا است و مادی است. تعداد ما از آنها کمتر است و یا قدرت آنها از ما بیشتر است پس ما نمیآییم. این یک محاسبه مادی است. بیست تا صابر باشید بر دویست نفر غلبه میکنید وعده الهی است به اذن الله که خدای سبحان گفته است و این عمل را بارها نشان داده است که گروه قلیل میتوانند بر گروه کثیر پیروز شوند اینها را باور ندارند این نگاه الهی است. در نگاه خود ما چه طوری هستیم؟ ما دو دو تا چهار تایی هستیم؟ نمیگویم محاسبه نباشد، محاسبه باشد حساب کردن باشد اما یکی از عوامل حساب هم آن نگاه الهی است که اگر خدا امر میکند و اگر خدا و عده داده است و اگر خدا خواسته است پس معلوم است که آن را پشتیبانی هم میکند یعنی وعده الهی نمیشود وعده باشد بدون نصرت. «ان تنصرالله ینصرکم» خدای سبحان وعده است که من رسل خود را غلبه میدهم. ولی اینجا اینها میگویند که خدا به دو نفری که نعمت داده بود این «انعم الله علیهما» خیلی زیبا است «نعم الله علیهم من الانبیین و الاصدیقین و الشهدا و الصابرین» چه قدر زیبا است که اینها کسانی بودند که معلوم میشود که غیر از انبیا هم انعم الله علیهم داریم که این دو نفر نبی نبودند اما خدا نعمت داد. خدا نعمت میدهد انعم الله علیهم یعنی تحت ولایت خود برده است و بالاترین نعمت ولایت الهی است و این خدا ترسی است و ترس اینها از خدا است و از چیز دیگری نمیترسند. این انعم الله علیهم است و لذت اینها هم در عالم از همه بالاتر است چرا؟ چون تحت ولایت خدا دارند حرکت میکنند و هر چیزی را از آن رابطه میبینند. اینها انعم الله علیهما اینها گفتند که «ادخل علیهما الباب» از این راهی که ما میگوییم که ما رفتیم و ما تفحص کردیم و اطلاعات عملیات بودیم و کار کردیم و این راهی که گفته میشود و این بابی که گفته میشود داخل شوید «فاذا دخلتموه» تا داخل شوید «فانها غالبون» اصلا به درگیری هم نمیکشد. خیلی عجیب است که راهی است که بیایید که نگاه نکنید که جثه آنها گنده است و نگاه نکنید که پول آنها زیاد است ولی دل آنها در جرأت آنها خیلی ضعیف است و کم است و خدا اینها را کرده است که آن درشتی هیکل را نبینید و آن قدرت صبر را ببینید و باور به خدا را ببینید. «فاذا دخلتموه» تا شما وارد بر آن ارض شوید و بر آن باب وارد شوید همان که از در وارد شوید فانکم غالبون. شما غلبه میکنید. شما از این در وارد شوید و ورود شما را ببینند آنها از آن در خارج میشوند. نظیر آن را پیامبر اکرم در فتح مکه داشت که اینها آمدند در دروازههای مکه که اردو زدند و آتشها که روشن کردند و قبل از اینکه بخواهد عملیاتی شود مکه تسلیم شد. با آنکه مکه با همه قوا و قدرتی که داشت تسلیم شد و وعده الهی بود بله جایی هم لازم است که درگیری هم باشد اما رفتن در میدان و رسیدن به اینجا این مقدار هم حاضر نشدند. یعنی اینها با باور خود گفتند که این را خدا وعده داده است و اینها میدانستند که اینها بیخبر حرف نمیزنند و هم موسی گفته است و هم خدا وعده داده است که این را برای شما قرار دادیم اما اینها «و علی الله فتوکل ان کنتم مؤمنین» بر خدا توکل کنید ببینید که کار چه طوری است. «قالوا یا موسی انا لن ندخلها» باز هم انا لن ندخلها که باز هم انا را و لن را تأکید آوردند که ابدا را هم آوردند. هر چه تو بگویی اصرار ما در نیامدن بیشتر میشود. امر به موسی میکنند که موسی تا با خدا بروید «فاذهب انت و ربک فقاتلا ان ها هنا قائدون» شما جنگ کنید و ما مینشینیم و نگاه میکنیم اگر دیدید که آنها را توانستید با خدای خود بیرون کنید ما دنبال شما میآییم. چه قدر آدم باید برای انبیای الهی با این مردم بهانهگیر اشک بریزد که اینها چه طور صبوری کردند. تطبیق و توضیح این قسمت آخر در جلسه بعد باشد. باید ببینیم که در اوامر الهی این باور را داریم که با نگاه الهی به مسائل نگاه کنیم نه فقط با دو دو تا چهار تا.
شریعتی: آیات سوره مبارکه مائده را صفحه 117 را تلاوت میکنیم.
ا
حجت الاسلام عابدینی: در آیه اول میفرماید که ای اهل ایمان از یهود و نصاری را اولیای خود نگیرید اگر کسی محبت و علاقه و میل او به سمت آنها باشد اگر این میل ایجاد شد از آنها می شوید. حواس ما باشد که کجا ما را پشتیبانی میکنند و به ما خط میدهند و اگر ما در خط آنها حرکت کردیم و به میل آنها حرکت کردیم تعبیر این است که فانه منهم نگویید مهم نیست آنها دلسوز ما نیستند به خصوص استکبار جهانی و صهیونیست بین المللی و وهابیت. خدایا به حق اولیای خود و به حق این قرآن خود تمام مشکلات این مملکت شیعه و تمام مشکلات این مسلمانها و مؤمنان را از سر راه بردار و امنیت را به طور کامل در سراسر مملکت ما حاکم بفرما. خدایا جوانان ما را علم و فهم و شعور و قدرت و عزم و بصیرت به همه آنها و همه ما عنایت بگردان. خدایا موانع اقتصادی که باعث میشود که این کشور به مشکلاتی برخورد کند خدایا به آن قدرت خود آنها را از سر راه ما بردار. بصیرت به مسئولین ما بده تا قدرت خدمتگزاری بالاتری را برای این مردم بر سر خود و برنامههای خود داشته باشند. خدایا مشکلات و مریضیها را با عنایت خود از این مملکت برطرف بفرما.