اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-07-25-حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد - نکاتی پیرامون معرفت نفس

شریعتی: اللهم صلی علی محمد و آل محمد. سلام می¬کنم خدمت دوستانم. خانم¬ها و آقایان در هر کجا که هستید، همه مخاطبان خوب شبکه سه، شنوندگان رادیو معارف. فرحزاد: ایام فرخنده‌ی میلاد پیغمبر و امام صادق (علیهم الصلاة و السلام) را تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. اینجا خواهشی از همه‌ی عزیزان داریم که همان‌طور که ما بعضی از مراسم‌ها را ده روز،بیست روز ادامه می‌دهیم، ان‌شاءالله میلاد پیغمبر خدا هم که اول شخصیت عالم است، حداقل ده روز، بیست روز [ادامه پیدا کند.] حاج شیخ عباس قمی در مفاتیح می‌گوید از مسیحی‌ها یاد بگیرید که برای حضرت عیسی (علیه السلام) جشن مفصل و طولانی [می‌گیرند.] من موقعی که در اروپا برنامه داشتم، از میزبان‌مان پرسیدم چرا چراغانی است؟ گفت چهل روز قبل ولادت حضرت عیسی (علیه السلام) بوده. شریعتی: و هم‌چنان ادامه دارد.

آقای فرحزاد: ما یک شب و شام و... تمام شد. به نظرم این اشتباه است.
شریعتی: اصلاً ماه ربیع ماه پیغمبر است.
آقای فرحزاد: ماه پیغمبر است. ان‌شاءالله جشن‌ها و سرور و شادی‌ها و کلاً مراسم شاد بیشتر باشد، امیدواریم که دل پیغمبر، دل حضرت آمنه، حضرت عبدالله ان‌شاءالله به شادی‌هایی که می‌کنیم و به عرض ادب شاد بشود.
شریعتی: و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که بسیار مدیونشان هستیم.
آقای فرحزاد: و حضرت خدیجه.
شریعتی: این هفته‌ها راجع به معرفت نفس صحبت می‌کنیم، نکته‌های بسیار خوبی را هم شنیدیم. گفت:
ما کی‌ایم اندر جهان پیچ پیچ         چون الف از خود چه داریم هیچ هیچ
به اینجا رسیده بودیم که آدم باید به این نقطه برسد که هیچ چیزی از خودش نداشته باشد. بحث امروز شما را با دل و جان می‌شنویم.
آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین. عرض کردیم یکی از راهکارهای معرفت نفس تفکر است که واقعاً ما از آن غافل هستیم. یعنی اگر تفکر باشد، همه چیز هست و اگر تفکر برود، همه چیز قاطی می‌شود. بعضی‌ها اول فکر می‌کنند، بعد حرف می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند، بعضی‌ها اول حرف می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند و بعد می‌گویند این چه کاری بود کردیم، بعد فکر می‌کنند. اول حرف می‌زنند، بعد فکر می‌کنند. در نهج‌البلاغه هم هست که «لسان العاقل وراء عقله»  یعنی اول عقل و فکر و اندیشه‌اش را به کار می‌گیرد، بعد حرف می‌آید. احمق برعکس است؛ اول حرف می‌زند، بعد فکر می‌کند.
شریعتی: چرا این حرف را زدم، کاش نمی‌گفتم.
آقای فرحزاد: باز از این احمق‌تر کسی است که بعدش هم فکر نمی‌کند. این دیگر احمق الحمقاء است. یک روایت بسیار خوبی هست، کاش به این روایت‌ها هم مثل نماز و روزه و بقیه‌ی چیزهایی که اهمیت می‌دهیم، اهمیت بدهیم. از این روایت‌های ریز ناب و پرمایه است. جوانی خدمت پیغمبر عظیم‌الشأن (علیه و آله السلام) آمد. در ماه ربیع هر چه از پیغمبر بگوییم کم است. تازگی روایتی دیدم که جالب بود، یک‌مرتبه به ذهنم آمد. جابر بن عبدالله انصاری که هفت معصوم را درک کرده، از اصحاب خوب اهل بیت بوده، به پیغمبر خدا گفت: یا رسول‌الله، اول چیزی که خدا خلق کرده، چه بوده؟ حضرت فرمودند: «نُورُ نَبِیِّهِ»  نور پیغمبر، نور من بوده. بعد حضرت فرمودند: «وَ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ». واقعاً قشنگ است. «وَ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ» همه‌ی خوبی‌های عالم از این نور است. سرچشمه‌ی نور و حیات و همه چیز، همه‌ی فیوضات، محمد است. یک جوان فهمیده‌ای خدمت پیغمبر خدا آمد، عرض کرد: یا رسول‌الله، چیزی به من یاد بده. حضرت فرمودند: اگر به تو یاد بدهم، عمل می‌کنی یا نمی‌کنی؟ ما چنین موردی کم داریم که حضرت سه بار قول و پیمان بگیرد و محکمش کند. عرض کرد: بله. افراد بسیاری به ما می‌گویند حاج آقا، یک کلمه‌، یک چیزی به من بگو. حضرت فرمودند: عمل می‌کنی؟ عرض کرد: بله. دوباره فرمودند: اگر به تو بگویم، عمل می‌کنی؟ عرض کرد: بله. سه باره فرمودند: اگر به تو بگویم، عمل می‌کنی؟ عرض کرد: بله. واقعاً اگر همه‌ی عالم همین یک چیز را سرلوحه‌ی زندگی خود قرار بدهند، بنده می‌گویم اصلاً صلح کامل می‌شود، می‌شود ظهور امام زمان (علیه السلام). حضرت یک جمله‌ی کوتاه [فرمودند.] خوشبختانه این‌ها را در کانال و فضای مجازی می‌گذارند. حضرت فرمودند: «إِذَا هَمَمْتَ بِشَيءٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»  هر برنامه‌ریزی و هر کاری که می‌کنی، پایانش را نگاه کن. این شغل را می‌خواهی انتخاب بکنی، این شعار را می‌خواهی بدهی، این حرف را می‌خواهی بزنی، این پیام را می‌خواهی بفرستی، این تلفن را می‌خواهی بزنی، این ازدواج، انجامش، ترکش، طلاقش، این حرفی که می‌خواهی بزنی...
شریعتی: هر تصمیمی که می‌خواهی بگیری، آخرش را ببین.
آقای فرحزاد: احسنت! یعنی اول اندیشیدن، اندیشیدن یعنی عقلانیت در دین ما [اهمیت زیادی دارد] اصلاً در اصول کافی اول باب عقل و جهل است. در مقابل عقل هم جهل است، یعنی هیچ چیزی نفهمیدن. چرا ما از این چراغ‌مان استفاده نمی‌کنیم؟ هزارتا کار خلاف می‌کنیم، بعد فکر می‌کنیم که بخواهیم جبران بکنیم. حتی وقتی می‌خواهی گناه بکنی، عواقب آن را نگاه کن. من این گناه را می‌کنم، زیر پای کسی را خالی می‌کنم، این غیبت را می‌کنم، این تهمت را می‌زنم، چه آثاری دارد. اگر آثارش را می‌توانی [تحمل کنی]، می‌توانی به جهنم بروی، خوب برو، انجام بده. ولی وقتی می‌بینی نمی‌شود... جمله‌ی بسیار کوتاهی است، ولی واقعاً از آن فرمایشات کلیدی است که می‌تواند تمام معضلات عالم را حل بکند. «إِذَا هَمَمْتَ بِشَيءٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»
بر سر کاری که درآیی نخست         رخنه‌ی بیرون شدنش کن درست
ببین می‌توانی از این چاله بیرون بیایی، برو. اگر نمی‌توانی، نرو. در هر کاری، آیا این وام را می‌توانی پس بدهی؟ از پس این معامله‌ی سنگین می‌توانی بربیایی؟ این حدیث بسیار ناب و زیباست. پیغمبر ما فرمودند: «إنّی لا أخاف علیکم من الفقر و لکن أخاف علیکم من سوء التدبیر» من از فقر برای شما نمی‌ترسم، نمی‌ترسم که بی‌پول و فقیر بشوید. از اینکه تدبیر در زندگی و اقتصادتان ندارید، می‌ترسم. من چقدر دارم، چگونه خرج بکنم، چگونه دربیاورم، چگونه خرج بکنم. همین‌طور بی‌گدار به آب می‌زنیم، ده‌تا شغل عوض می‌کنیم. پایدار باشیم، زود ملول و خسته نشویم. از فقر نمی‌ترسند، از سوء مدیریت، از سوء تدبیر شخصی یا اجتماعی می‌ترسند. لذا این اندیشیدن که من نمونه‌های آن را سریع فهرست‌وار عرض می‌کنم، [بسیار مهم است.] اگر ما ظاهر را با باطن اشتباه گرفتیم، ما روحیم، اگر به جسم پرداختیم، این خودش یک اشتباه است. انسان با تفکر می‌فهمد که روح است. دنیا فانی است، ما آن را باقی گرفتیم. ما باید هزارتا کار برای آخرتمان بکنیم، برای روح و جانمان بکنیم، یکی برای دنیا باشد، اما ما برعکس کردیم. با اندیشیدن می‌شود از این توهمات عبور کرد. ما جای عبد و مولا را عوض کردیم؛ یعنی فکر می‌کنیم ما مولا و صاحب‌اختیار و مالک هستیم.
شریعتی: ما باید خدایی کنیم.
آقای فرحزاد: جای عبد و مولا عوض شده، جای مالک و مملوک عوض شده. ما می‌گوییم مالک خودمان هستیم. اگر خدا چیزی از من بگیرد، با خدا قهر می‌کنم. چرا از من گرفتی؟ مالکش خدا بوده. «إِنَّا لِلَّهِ» یعنی از آنِ خدا هستیم، «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» یعنی به خدا هم برمی‌گردد. مال، خوب یا بد، باید به صاحبش برگردد. متأسفانه جای عبد و مولا را عوض کردیم. ما عبد هستیم. یک نکته‌ی ناب راجع به عبودیت بگویم، چون بسیار خوشم آمده. از فرمایشات ملاعبدالله است، من تا به حال ندیدم عارفی این‌قدر نکته‌های ناب زیبا بیان بکند. نکته‌ی بسیار زیبایی است، خواهش من این است که بیشتر توجه کنید. ملاعبدالله می‌گوید: خدا برای چه ما را خلق کرده؟ برای بندگی و عبودیت. «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»  آیه‌ای است که افراد بسیاری حفظ هستند. شاید جن بیشتر از انس باشد، می‌گویند برای همین در قرآن مقدم شده است. خدا می‌فرماید: من هیچ جن و انسی را خلق نکردم، «إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» مگر برای عبودیت و بندگی. من تأکید می‌کنم، نکته‌ی بسیار نابی است اگر کسی این را دریابد، از همان تفکرات کلیدی است. ایشان می‌فرماید: چون خدا انسان و بشر و جن را برای بندگی و عبودیت خلق کرده، عبودیت و بندگی را در وجود انسان نهادینه کرده؛ یعنی در ذرات وجودش، فکرش، روحش، قلبش، جسمش، جانش، عبودیت نهفته است. آیا می‌توانید شوری را از نمک بگیرید؟ خیر. آیا می‌توانید چربی را از روغن دنبه بگیرید؟ خیر، این در ذاتش است. عبودیت در ذات ماست، یعنی عبد بودن در ذات ما نهفته است.
شریعتی: دوست داریم که این‌طور باشیم.
آقای فرحزاد: اصلاً دوست هم نداشته باشید، هست. یعنی چیزی است که هست.
شریعتی: یعنی خود به خود این میل و گرایش وجود دارد و جدا نمی‌شود.
آقای فرحزاد: اجازه بدهید یک مقدار این را باز کنم. این بندگی هست، مثل اینکه انسان تشنه می‌شود، باید به آب برسد. اگر آب خوب نخورد، آب بد گیرش می‌آید. می‌گوید عبودیت در وجود انسان‌ها نهادینه شده، در همه‌ی انسان‌ها هست. اگر این عبودیت در جای خودش [باشد]، یعنی مولای واقعی که خداست، پیدا کردی، اینجا خرجش کردی، عبد واقعی خدا شدی. در بند هر چه هستی، بنده‌ی آنی.
بند بگسل باش آزاد ای پسر         چند باشی بند سیم و بند زر
عبد یعنی بند خدا باشی، بند مردم یا بند هوی و هوس نباشی، بند شیطان نباشی. نکته‌ی نابش اینجاست، می‌گوید: اگر این عبودیت که نهادینه شده و در وجود همه‌ی ذرات آدم هست، در جای خودش که مولای واقعی خداست، مصرف شد، شد، اما اگر مصرف نکردی، چطور؟ این عبودیت که معطل نمی‌ماند، باید عبد شیطان بشوی، عبد هوی و هوس بشوی، عبد نفس امّاره بشوی، عبد طاغوت بشوی، عبد دنیا بشوی، عبد درهم و دینار بشوی، عبد هزار چیز بشوی، عبد همه بشوی. یکی از وعاظ می‌گفت من به قبر استالین در مسکو رفتم، دیدم آنجا کمونیست‌ها می‌آیند و تعظیم می‌کنند. ما به خانه‌ی کعبه تعظیم می‌کنیم، آن‌ها به قبر استالین تعظیم می‌کنند. خدا را قبول ندارد، اما عبد استالین است. گفت چند سرباز آنجا گذاشته بودند که باید به احترام چند ساعت بایستند. من اول فکر کردم مجسمه است. دیدم اجازه ندارد مژه و چشمش را حرکت بدهد. باید عبد استالین بشوی، باید عبد یک هنرپیشه بشوی، باید عبد یک فوتبالیست بشوی.
شریعتی: اگر برای خدا خرج نکردی، جای دیگر خرج می‌شود.
آقای فرحزاد: احسنت! هیچ کسی در عالم بدون الگو نیست، هر کسی چیز دیگری بگوید، دروغ می‌گوید. هیچ دلی خالی از محبت نیست.
شریعتی: یک جایی گیر است.
آقای فرحزاد: احسنت! اگر بند خدا نشدی، بند جای دیگری می‌شوی، بند شیطان می‌شوی. اگر بند امام زمان نشدی، بند یزید می‌شوی یا بند طاغوت دیگری می‌شوی. پس این نکته‌ی بسیار زیبایی است. ما مصرف می‌شویم، ما عبد هستیم، بخواهیم یا نخواهیم عبد هستیم؛ چون خدا ما را عبد آفریده. مثل همین مثالی که زدم، شما به اکسیژن احتیاج دارید، اگر هوای سالم تهیه نکردی و استنشاق نکردی، هوای آلوده ریه‌ات را درگیر می‌کند. شما محتاج آب هستید، اگر آب سالم استفاده نکردید، آب گل‌آلود و آب آلوده شما را بیچاره می‌کند. پس بیاییم عبد خدا بشویم. اگر عبد خدا بشویم، آزاد می‌شویم. خدا مثال خوبی در قرآن می‌زند؛ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً» کسی که عبد مملوکی است، فقط مولایی دارد که حرف او را گوش می‌دهد، راحت است. همه‌ی عالم را آب ببرد، راحت است؛ چون مولایش از او راضی است. و یک عبدی «شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ» پنج‌تا خدا دارد، پنج‌تا مولا دارد. او می‌گوید باید این کار را بکنی، دیگری می‌گوید باید آن کار را بکنی. ضد و نقیض است. قدیمی‌ها می‌گفتند کاش سر و کار آدم با یکی باشد. اتفاقاً سر و کار آدم با یکی است، منتها باید یکی را پیدا کنی.
این داستان و روایت بسیار زیباست. بشر حافی آدمی بود که اهل گناه و معصیت بود، مجالس رقص و بزن و بکوب و گناه و معصیت [داشت.] در مدینه مشغول عیاشی و رقاصی و کارهای ناهنجار بود، امام هفتم موسی بن جعفر (علیهم الصلاة و السلام) از کنار آنجا عبور می‌کردند. واقعاً خوب است که یکی از کارشناس‌ها راجع به امر به معروف و نهی از منکر دوره‌ای بگذارند. می‌فرمایند امر به معروف شما هم باید معروف باشد. ما در بسیاری موارد می‌خواهیم با منکر جلو منکر را بگیریم.
شریعتی: امر به معروف باید خودش معروف باشد.
آقای فرحزاد: بله، امر به معروف هم باید معروف باشد. نهی از منکر هم نباید با منکر باشد، با معروف جلو منکر را بگیریم و با حسنه، سیئه را. اصلاً ما همان‌طور که آداب نماز و روزه را یاد می‌گیریم، باید وسواس به خرج بدهیم که کجا امر بکنیم، چگونه باشد، شیوه‌های آن چیست. ظرافت‌های زیادی دارد. امام کاظم در حال عبور هستند، در این خانه بزن و بکوب و رقاصی و عیاشی و از خدا بی‌خبری است. همین که حضرت جلو خانه رسیدند، دیدند یک کنیزی که خدمتگزار خانه بوده، زباله و آشغال آورده که بیرون بگذارد. حضرت با این کنیز سلام و علیک کردند، فرمودند که صاحبخانه عبد است یا مولاست؟ آن‌موقع کنیز و مولا بوده، عبد و مولا بوده. آن کنیز فکر کرد که عبد یعنی غلام کسی است، شاگرد کسی است یا خادم کسی است یا اینکه خودش مولاست. گفت: نه آقا، این صاحبخانه مولاست، همه‌کاره است. عبد نیست. حضرت یک جمله‌ی زیبا و ظریف فرمودند: مولاست که این کار را می‌کند، اگر عبد بود، این کار را نمی‌کرد. عبد نیست، خودش را خدا می‌داند، مولا می‌داند. یک گفتگوی بسیار کوتاه بود، در حد چند ثانیه. کنیز که برگشت، بشر حافی، آقای همان خانه متوجه شد مثل اینکه با یکی جلو در گفتگو می‌کرده. حضرت هم به راه خودشان رفتند. از کنیز پرسید: جریان چه بود؟ گفت: من نمی‌دانم، آقایی داشت عبور می‌کرد، صدای آوازه‌خوانی و رقاصی را شنید، گفت صاحبخانه مولاست یا عبد است، گفتم: نه، مولاست، عبد نیست. گفت: مولاست که این کارها را می‌کند، اگر عبد بود، این کارها را نمی‌کرد. ما جای خودمان را نعوذ بالله با خدا عوض کردیم، می‌خواهیم خدایی کنیم. این فرمایش حضرت به اعماق وجود بشر حافی خورد. ای خدا، یک حدیث، یک آیه، یک کلام. البته اگر ما پذیرش داشته باشیم، می‌آید. خدا آقای بهاءالدینی را رحمت کند، همیشه این شعر را مکرر می‌خواندند:
آواز خدا همیشه در گوش دل است         کو دل که دهد گوش به آواز خدا
این پیام به قلبش رسید. گفت: چه کسی بود؟ گفت: رفت. بشر حافی که می‌گویند، حافی یعنی پابرهنه، یعنی بدون کفش. با پای برهنه بیرون دوید، چون اگر کفش به پا می‌کرد، دیر می‌شد. خودش را رساند و آقا را پیدا کرد. گفت: آقا، ببخشید، من غلط کردم، توبه می‌کنم. نکته‌ی مهمی به من گفتید، زدید روی خال. من عبد هستم، من تا حالا مولایی می‌کردم، غلط کردم. استغفار و توبه می‌کنم.
شریعتی: از امروز می‌خواهم عبد بشوم.
آقای فرحزاد: تمام دم و دستگاه گناه و معصیت را کنار گذاشت و عبد شد. می‌گویند بشر حافی به احترام اینکه آن روز پابرهنه بوده، معمولاً کفش به پا نمی‌کرده. به جایی رسید که برای مریض‌های لاعلاج و گرفتارها دعا می‌کرد و اجابت می‌شد. مثل داستان همان بنده‌ی خدا که گفتم، دو روز دعا کرد و باران آمد. خدا توبه‌کننده‌ها را زیاد دوست دارد.
شریعتی: گفت: «من از آن روز که در بند توام آزادم»
آقای فرحزاد: احسنت! این نکته‌ی زیبایی است. دیگران می‌خواهند ما را در بند کنند، استثمار کنند، از منافع ما، از زندگی ما [سوءاستفاده کنند]، خدا محتاج ما نیست، می‌خواهد ما را بند کند و همه چیز به ما بدهد، از غنای خودش بدهد. دیگران بند می‌کنند که ما را نابود بکنند، او بند می‌کند که ما را زنده کند، ما را آزاد کند. بند او آزادگی است. این هم روایت قشنگی است که در بند چه هستیم، در بند هر چه هستی، بنده‌ی آنی. پیغمبر عظیم‌الشأن (علیه و آله السلام) فرمودند که «لِكُلِّ أُمَّةٍ فِتْنَةً وَ إِنَّ فِتْنَةَ أُمَّتِي الْمَالُ»  «سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ... كُلُّ دِرْهَمٍ عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»  فرمودند: هر امتی امتحانی دارند. مثلاً قوم بنی‌اسرائیل گوساله‌پرست شدند. امت من به جای خدا و گوساله، پول‌پرست می‌شوند، مال‌پرست می‌شوند. فقط پول. ثروت کلان دنیا در دست اقلیتی است، در مملکت ما هم همین‌طور، فرقی نمی‌کند، همه جای دنیا همین است، بوده و هست و خواهد بود، تا زمان ظهور. خمس نمی‌دهند، زکات نمی‌دهند، به فقرا نمی‌دهند، به زیرمجموعه‌ها نمی‌دهند، فقط جمع می‌کنند، حالا حلال یا غیرحلال، مشروع یا نامشروع، فقط جمع می‌کنند. گفت:
کاسه‌ی چشم حریصان پر نشد         تا صدف قانع نشد پردُر نشد
افراد زیادی هستند که خدای آن‌ها پول است، پست و مقامشان پول است. فرمود: فتنه‌ی امت من، امتحان امت من، مال است. زمانی خواهد آمد که هر درهمی نزد آن‌ها یک بت است. بت می‌پرستند. تفکر می‌تواند ما را از این بیراهه‌ها بیرون بیاورد.
شریعتی: که هستیم، چه هستیم، از کجا آمدیم، برای چه آمدیم و به کجا می‌خواهیم برویم.
آقای فرحزاد: احسنت! اگر همه چیز هم متعلق به شما باشد، با یک نفس باید بگذارید و بروید. برای چه کسی؟ به فکر ابدیت باید باشید. فرق ظاهر و باطن، فرق دنیا و آخرت، فرق باقی و فانی، فرق عبد و مولا، فرق نور و ظلمت. ما ظلمت هستیم، خدا نور است. اگر لطفش را بردارد، هیچ چیزی نیستیم. فرق عکس و حقیقت، من یک عمری با عکس [زندگی کردم.] تمام عالم نقشه‌ی خداست، یعنی خلاقیت خداست، خط خداست. من با نقش عشق‌بازی بکنم یا با صاحب نقش؟ یک بار دیگر عرض کردم، خانمی که وارد بود، عکس آقای دولابی را گرفته بود، بسیار زیبا بود. در جلسه دست به دست می‌شد، همه به به می‌گفتند. آقای دولابی فرمودند: من خودم اینجا نشستم، با عکس من عشق‌بازی می‌کنند! ما هفتاد سال است با عکس عشق‌بازی می‌کنیم، اصلاً صاحب عکس را فراموش کردیم.
شریعتی: با صد هزار جلوه برون آمدی که من         با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
آقای فرحزاد: تو را، نه عکست را. عالم عکس اوست، جلوه‌ی اوست. حق یا باطل؛ «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ»  حق خداست، غیر خدا باطل است. ما به باطل چسبیدیم. فقر و غنا؛ عالم همه فقیرند، او غنی است. باید پرتوی از غنا به ما بخورد. علم و جهل؛ تو عالم هستی، من جاهلم. به او باید پیوند بزنیم تا علم پیدا کنیم. فرع و اصل؛ اصل اوست، ما فرع هستیم. او شجره‌ی طیبه است، ما شجره‌ی خبیثه هستیم. یعنی ریشه‌ی ما هیچ است، پوچ است، او همه چیز است. موت و حیات؛ «أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ» الان هم همین‌طور است، بعداً هم همین‌طور خواهد بود. می‌خواهم بگویم همه‌ی این‌ها جابه‌جا شده است. وجود ذهنی و وجود خارجی؛ وجود ذهنی مثل عالمی که ما در آن هستیم، خیال است، دنیا عالم خیال است، ولی وجود خارجی واقعیت دارد. مغز و پوست؛ صد هزار تن پوست گردو، پوست پسته، پوست بادام، یک تکه‌اش لای دندانتان گیر کند... من یک موقعی سوهان می‌خوردم، پوست پسته داخلش بود. دندانم شکست. رفتم دندانپزشک، گفت آن سوهانی ضامن است که این پوست‌ها را جدا نکرده. ما به جای اینکه با مغز عشق کنیم، داریم با پوست عشق می‌کنیم. حواسمان جمع باشد؛ دنیا پوست است، آخرت مغز است. با خدا، با معنا... «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا»  این گل بسیار زیباست، اما حقیقتش از اوست. چرا وقتی برای پیغمبر ما خربزه می‌آوردند، آن را می‌بوییدند و می‌بوسیدند؟ نعوذ بالله، پیغمبر می‌خواست آن را بپرستد؟
شریعتی: او را می‌دید.
آقای فرحزاد: احسنت! نان را می‌بوسد، می‌گوید خدایا بین ما و او جدایی مینداز. همه‌ی عالم می‌گویند بین ما و محمد و آل محمد جدایی مینداز، پیغمبر ما می‌فرماید: «لَا تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْخُبْزِ»  بین ما و نان جدایی مینداز. نان منظورش است؟ گندم و جو منظورش است؟
شریعتی: رزّاق را می‌بیند.
آقای فرحزاد: احسنت! یعنی آن رزّاقیت، آن پیوند بالا را می‌بیند.
شریعتی: او به اسم می‌رسد.
آقای فرحزاد: او به حقیقت می‌رسد. ما با پوست عشق‌بازی می‌کنیم، باید با مغز عشق‌بازی کرد. جسم انسان‌ها مهم نیست، روح مغز آن‌هاست. و اگر هم عاشق کسی می‌شوید، فکر نکنید عاشق جسم شدید، عاشق روح شدید. البته عشق واقعی را می‌گوییم.
عشق‌هایی کز پی رنگی بود         عشق نبود عاقبت ننگی بود
ولی عشق واقعی
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است         عاقبت ما را بدان شه[=سر] رهبر است
این همه آوازه‌ها از شه بود        گرچه از حلقوم عبدالله بود
کسی که صدای خوبی دارد، جمال خوبی دارد، از خودش است یا از خداست؟ از نقش‌آفرین است، از اوست. باید عاشق او بشویم. زلیخا همین رمز را پیدا کرد.
شریعتی: «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید»
آقای فرحزاد: «ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی» یکی از بزرگان وصیت کردند این را روی سنگ قبرش نوشتند. گفت مقصود این است. من اشاره می‌کنم، چون این بحث معرفت نفس طولانی است. یک مورد دیگر برای معرفت نفس که این هم بسیار مهم است، از چیزهایی که ما را به معرفت نفس بسیار نزدیک می‌کند، سکوت است. سکوت هم دو نوع است؛ سکوت بیرونی و سکوت درونی. «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»  ما هنوز آداب اولیه‌ی قرآن خواندن و جلسات قرآن را بلد نیستیم. چرا؟ چون وقتی قرآن می‌خوانند، همه سر و صدا می‌کنند، همه حرف می‌زنند، مخصوصاً در مجالس ختم. قرآن می‌خوانند، خوش و بش می‌کنند. قرآن می‌خوانند، همان‌هایی که پای قرآن نشستند، بلند می‌شوند و داد می‌زنند. بنشین، چرا داد می‌زنی؟ من حتی با الله الله گفتن هم مخالفم. بنشین و گوش بده. خدا می‌گوید: «فَاسْتَمِعُوا» من بلند می‌شوم و داد می‌زنم که مثلاً مدّش را کشیده! من نمی‌خواهم از عظمت و نور خدا استفاده کنم. استماع غیر از سماع است. سماع این است که به گوش تو بخورد، استماع این است که گوش بدهی. الان افراد بسیاری پای گیرنده نشستند، ولی حواسشان جای دیگری است، حرف‌های آقای فرحزاد را نمی‌فهمند. ولی استماع این است که توجه کنند چه می‌گوید.
شریعتی: دل بدهی.
آقای فرحزاد: احسنت! این را می‌گویند استماع. در مورد غنا می‌گویند اگر موسیقی به گوش شما بخورد، شاید گناه نباشد. ولی دل می‌دهی، گوش می‌دهی که چه می‌گوید. می‌گوید: «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا» خوب گوش بدهید. «أَنْصِتُوا» یعنی همه‌ی وجودت را تخلیه کن، یعنی اسکات کامل، سکوت کامل. از چیزهایی که ما را به معرفت نفس می‌رساند، سکوت و اسکات است. سکوت دو نوع دارد؛ یکی سکوت ظاهری، یعنی زبان ما. روایت داریم در قدیم عابد در بنی‌اسرائیل عابد نمی‌شد، مگر اینکه تا چند سال سکوت کند. ما روایات زیادی درباره‌ی صمت داریم. پیغمبر ما که عقل کل است، همه‌ی علوم عالم در قلبش بوده، اما طویل السکوت بوده است. البته اگر سؤالی می‌کردند یا نکته‌ی مهمی بود، می‌گفتند. برای منبری‌ها و آن‌هایی که مجلسی را اداره می‌کنند، بد نیست بگویم؛ پیغمبر ما «كَانَ أَقْصَرَ النَّاسِ خُطْبَةً»خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی ایشان نه قصیر، بلکه اقصر بوده؛ از همه کوتاه‌تر بوده است.
بد نیست لطیفه‌ای بگویم. می‌گویند طلبه‌ای را جایی دعوت کردند، بنا بود ده دقیقه صحبت کند. شد بیست دقیقه. کاغذ نوشتند که وقت تمام است. سی دقیقه شد، چهل دقیقه شد. گفت: بیخود به من کاغذ ننویسید، من دیشب تا دو نصف شب مطالعه کردم. می‌خواهم همه‌اش را بگویم. من بیست‌تا شعر حفظ کردم، خوب پنج‌تا را بخوان. طویل السکوت. راجع به سکوت روایات بسیار عجیبی داریم. اگر وقت باشد، عرض می‌کنم. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ»  هر چه عقل کامل‌تر، فهم و درک بالاتر، سکوت بیشتر، حرف کم می‌شود. لذا امام هشتم فرمود: اگر دیدید کسی بسیار ساکت است، متفکر است «فَدَنَوْا مِنْهُ» به او نزدیک بشوید. چون حکمت به او القاء می‌شود، حقایق به او القاء می‌شود. پیغمبر ما چقدر خلوت داشتند، چقدر سکوت داشتند، چه چله‌هایی در غار حرا می‌گرفتند. سکوت و با خدا خلوت کردن یک راه مهم رسیدن به [معرفت] نفس است.
یک سکوت ظاهری داریم که زبان‌مان را ببندیم. زبانم را بستم، اما درونم هم بسیار شلوغ است، همهمه و فکر، این بیاید و آن برود. مثلاً دلمان صد تکه است، هر تکه‌اش یک جای دیگر است. این هم مقدمه می‌شود، یعنی هر چه کمتر حرف بزنیم، آرام آرام این سکوت و اسکات به دل هم می‌رسد. پس یکی سکوت ظاهری است که کم حرف بزنیم، یکی سکوت باطنی است که درون ما آرام باشد. این روایت نورانی بسیار زیباست، مرحوم علامه در المیزان آورده است. روایت بسیار مهمی است، یعنی بشارت بسیار بزرگی است. «و لا تكثير في كلامكم و تمريج في قلوبكم لرأيتم ما أرى و لسمعتم ما أسمع» می‌شود؟
[از عبادت] نی توان الله شد         می‌توان موسی کلیم الله شد
نمی‌شود خدا بشوید، اما می‌شود شبیه پیغمبرها بشوید. این یک روایت است. چطور می‌شود شبیه پیغمبرها شد؟ روایت بسیار مهمی است. پیغمبر ما فرمود: اگر «تمريج في قلوبكم» یعنی از فکر و خیالات و وسوسه‌ها دلتان خالی بشود.
ای یکدله‌ی صد دله دل یکدله کن         مهر دگران را ز دل خود یله کن
حافظ می‌گوید:
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات         مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
من نمی‌توانم روی کاغذی بنویسم که روی آن هزار چیز نوشته شده، ولی اگر صاف باشد، می‌نویسم، اگر سفید باشد، می‌نویسم. خدا می‌گوید: من می‌خواهم وارد دلت بشوم، جا باز کن تا بیایم.
شریعتی: جا نیست.
آقای فرحزاد: استادمان می‌گفت دل بعضی‌ها کاروانسرای جهود است، هر آشغالی بخواهید پیدا می‌شود، از بس چیزهای کهنه و قدیمی را نگه داشتند.
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات         مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
مثنوی می‌گوید:    
گر تو دل زین فکرها خالی کنی          پر ز گوهرهای اجلالی کنی
یک راه تمریج است. پیغمبر می‌گوید: اگر دلمان خالی بشود، یعنی از خیالات و توهمات و وسوسه‌ها خالی بشود و یکی هم اینکه «لا تكثير في كلامكم» جلو کلامتان را بگیرید، آنچه که منِ رسول‌الله می‌بینم، شما می‌بینید و آنچه که می‌شنوم، شما می‌شنوید. بشارت بسیار بزرگی است. عرض کردم این حدیث را ببینید. یعنی آخرت را می‌بینید، خدا را می‌بینید، ملکوت را می‌بینید. ولی حجاب انداختیم، پرده انداختیم. حدیث آخر را می‌خوانم؛ روایت داریم خدا به حضرت آدم (علیه السلام) فرزندان زیادی مرهمت کرده بود. نوه و نتیجه زیاد داشتند، چهل، پنجاه‌تا بودند. خوب است با خانواده گعده کنیم. خدا آقای حسینی قمی را حفظ کند، من از بحث‌های ایشان استفاده می‌کنم، ان‌شاءالله عزیزان هم استفاده کنند. من به ایشان گفتم محکم سنگر را حفظ کند. واقعاً زحمت می‌کشد. به من می‌گفت من بعضی شب‌ها از ناراحتی مردم از خواب می‌پرم، یعنی این‌قدر نگران هستم. جا دارد که از این‌گونه کارشناس‌ها واقعاً...
شریعتی: اوج دلسوزی هستند.
آقای فرحزاد: بحث مهمانی، رفت و آمد خانوادگی، آداب معاشرت. زیاد می‌آمدند، ولی حضرت آدم کم‌حرف بودند، تماشا می‌کردند، کم صحبت می‌کردند. یکی از بچه‌ها گفت: شما پدر همه هستید، پدربزرگ هستید. زیاد حرف بزنید. حدیث بسیار قشنگی است. حضرت آدم (علیه السلام) فرمود: فرزندم، وقتی که من آن خطا را کردم و گندم را خوردم، خدا من را از جوار خودش بیرون کرد، گفتم چه کار کنم که برگردم؟ فرمود: «أَقْلِلْ كَلَامَكَ تَرْجِعْ إِلَى جِوَارِي‏»  ای آدم، کم حرف بزن، زبانت را ببند، من تو را نزد خودم برمی‌گردانم. کم حرف بزنید، حرف سنجیده بزنید.
یکی از امیدواری‌های بنده و بیننده‌ها این است که پای منبر و رسانه قطعاً گوینده‌ی ذکر صلوات زیاد است و روایاتی داریم که میزان حسنات را بسیار سنگین می‌کند. پیغمبر ما فرمودند: «أَنَا عِنْدَ الْمِيزَانِ» من خودم می‌آیم کنار میزان، محل سنجش و ارزیابی می‌ایستم. اگر کسی از امت من کم آورد، حسنات نداشت، ولی در دنیا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده بود، «جِئْتُ بِالصَّلَاةِ عَلَيَّ حَتَّى أُثَقِّلَ بِهَا حَسَنَاتِهِ» ثواب صلوات‌ها را در نامه‌ی عملش می‌گذارم، تا نامه‌ی حسناتش سنگین بشود. ان‌شاءالله با کثرت صلوات، میزان حسنات را سنگین کنیم.
شریعتی: من واقعاً هر بار صلوات می‌فرستم، یک گوشه‌ی ذهنم شما هستید.
آقای فرحزاد: بسیاری به من می‌گویند شما حاج آقای صلواتی هستید. گفتم خوب است لعنتی نباشیم، صلواتی باشیم. یکی از رفقا عمامه گذاشته بود، بعد آمد خدمت آقای دولابی. آقای دولابی دیدند عمامه گذاشته، گفتند: کسانی که شما را می‌بینند، یا صلوات می‌فرستند یا لعن می‌کنند. ان‌شاءالله همه صلواتی باشند. من دو نکته را بسیار فشرده عرض می‌کنم. هیچ چیز مثل یگانگی و پیوند ما را به خدا و چهارده معصوم نزدیک نمی‌کند. حالا این یگانگی در خانواده‌ها باشد، در اجتماع، در گروه‌ها، در مسئولین با مردم یا مردم با مسئولین.
شریعتی: خود مردم با هم.
آقای فرحزاد: بله، در خانواده‌ها باید آمار طلاق اصلاً از بین برود. می‌خواهم این کلام نورانی را عرض بکنم که اگر دوتا دل با هم یکی شد، سومی خدا، پیغمبر، چهارده معصوم، همه‌ی انبیاء و فرشته‌ها هستند. هر کجا یگانگی هست، همه‌ی خوبان جمع‌اند. هر کجا تفرقه، اختلاف، جدایی و قهر هست، شیطان، شیاطین، طاغوت‌ها، یزیدها، معاندین، مخالفین، دشمن‌های درجه‌ی یک، دشمن‌های درجه‌ی آخر و اول هستند. بیاییم هر چه می‌توانیم دل‌هایمان را با هم یکی کنیم، در هر رده‌ای، مخصوصاً بین خانواده‌ها و نزدیکان. دل‌هایمان با هم یکی باشد، نزدیک هم باشیم. و نکته‌ی آخر اینکه، هر چه می‌توانیم از همدیگر گذشت کنیم. خدا عفو را بسیار دوست دارد. روایت عجیبی است که خدا در روز قیامت می‌فرماید: کجا هستند آن‌هایی که به گردن من حق دارند؟ حق پیدا کردن نسبت به خدا خلاف قاعده است. خدا به همه حق دارد. بعضی‌ها فکر می‌کنند منظور انبیاء و شهداء هستند. می‌فرماید: «أین العافون عن الناس» کجا هستند آن‌هایی که اهل عفو و بخشش بودند؟ بیاییم کسانی که بی‌گناه هستند، عفو کنیم، کسانی که مشکل حادی ندارند، عفو بکنیم. در بین خودمان، در بین مسئولین همین‌طور، نسبت به زیرمجموعه‌هایشان. من همین‌جا هم از صمیم دل از همه‌ی عزیزان حلالیت می‌طلبم. شما هم همدیگر را حلال کنید. اگر حق‌الناس گردن کسی نباشد، سریع به بهشت می‌رود. هر کسی هر کوتاهی و تقصیری دارد، بنده حلال کردم و حلال می‌کنم، هر چه که بر گردن بنده است. از شما هم صمیمانه خواهش می‌کنم همه یکدیگر را حلال کنید، بنده را هم حلال کنید. اگر کوتاهی‌ها و اشتباهاتی شده، مکرر پیش آمده که من در سمت خدا حدیثی را اشتباه خواندم، اشتباه معنا کردم یا بیجا بوده، نباید می‌گفتم. پیش خدا و پیش خلق خدا اقرار می‌کنم. در مورد این استغفار و توبه تازگی روایتی دیدم، «خَيْرُ الْعِبَادَةِ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ قَالَ خَيْرُ الْعِبَادَةِ الِاسْتِغْفَارُ» ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد که باز هم خدمت بیننده‌ها باشم.
شریعتی: ان‌شاءالله در بهترین مرتبه‌ی بهشت، بهترین جای بهشت، ما، شما و مخاطبان، همه در کنار هم جمع بشویم، جایی که هیچ جدایی و هیچ تفرقه‌ای بین ما وجود ندارد و ان‌شاءالله همه‌ی ما حول محور امیرالمؤمنین باشیم. دعا بفرمایید.
آقای فرحزاد: خدایا تو را قسم می‌دهم به حق محمد و آل محمد، بین ما الفت، محبت، صفا و یگانگی ایجاد بفرما. به حق محمد و آل محمد، ما را عاق اهل بیت قرار مده. قلب امام زمان از ما راضی و فرجش را نزدیک بگردان. باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. مریض‌های روحی و جسمی را لباس عافیت بپوشان. خدایا، به کسانی که شغل، مسکن، همسر و اولاد ندارند، مرهمت بفرما. درگذشتگان، اموات، شهدا، امام راحل، عزیزان سمت خدایی که از دنیا رفتند، همه را سر سفره‌ی اهل بیت مهمان بگردان.