اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-07-20-حجت الاسلام والمسلمین نظافت-اصول ارتباط مؤثر در خانواده و جامعه

آقای نظافت: ان‌شاءاللّه که این ایام مبارک بعضی از کدورت‌ها را بشوید و ببرد و مهربانی‌ها جایگزین بشود. ایام میلاد مسعود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را محضر مولایمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه‌ی بینندگان عزیز و جنابعالی تبریک عرض می‌کنم و هم‌چنین ولادت آقا امام صادق (علیه السلام) را و هم‌چنین هفته‌ی وحدت را که چقدر محتاج وحدت هستیم. حیف که به بعضی از شعارها خوب عمل نشد. ما در شعار بسیار خوبیم، در داشتن افکار خوب بسیار خوبیم، قانون اساسی خوبی داریم، نهج‌البلاغه داریم، قرآن داریم. شریعتی: اما در عمل در مواردی کم می‌آوریم.


آقای نظافت: بله و یکی از آن‌ها وحدت است. از نظر اسلام تفرقه بزرگترین خطر است. اصلاً قرآن می‌گوید تفرقه در ردیف عذاب‌های آسمانی و زمینی است؛ چون عذاب‌های امت‌های قبل، از امت پیامبر اسلام برداشته شده، ولی این عذاب تفرقه برداشته نشده، این دست خودشان است. این آیه را دقت کنید؛ «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ»  می‌گوید: ای پیامبر، بگو خدا قدرت دارد از بالای سر عذاب بفرستد، از زیر پای شما عذاب بفرستد؛ مثل آن آبی که برای قوم نوح جوشید و تبدیل به سیل شد یا مثل رانش زمین، عذاب‌های آسمانی و زمینی. بعد می‌گوید: «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً»؛ شِیَع یعنی پراکنده. خدا می‌تواند شما را متفرق کند، پراکنده کند و شما را به جان یکدیگر بیندازد. یعنی آن قدرت‌هایی که باید به همدیگر کمک کنند، به جان هم می‌افتند و به جای اینکه بر علیه دشمن باشد، گاهی شمشیر بر روی...
شریعتی: اصلاً طبق آن بحث‌هایی که هفته‌های گذشته راجع به عزت داشتید، یکی از مواردی که ما را در نگاه دیگران ذلیل می‌کند، تفرقه است.
آقای نظافت: هم در نگاه است و هم در واقع است؛ چون نیروهای ما را خنثی می‌کند، یعنی آن مشتی که باید به سمت دشمن گره بشود، به سمت دوست می‌آید. و حالا این دامنه‌ی تفرقه گاهی درخانواده‌هاست که متأسفانه طلاق عاطفی بیداد می‌کند، افزایش آمار طلاق، دعواها زیاد است و گاهی زندان‌ها به خاطر همین نزاع‌های اجتماعی پر می‌شود. اصلاً کار شیطان همین است. نباید در زمین شیطان بازی کنیم. خدای متعال روش کار شیطان را لو داده؛ «إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»  شیطان می‌خواهد بین شما، یعنی بین شما مردم ایران یا بین امت اسلامی دشمنی ایجاد کند.
شریعتی: کینه و عداوت ایجاد کند که ثمره‌ی آن تفرقه است. پس ما امروز می‌خواهیم راجع به وحدت و همدلی صحبت کنیم.
آقای نظافت: آیه‌ای در قرآن است که بسیار عجیب است. از آن آیه برداشت می‌شود، یعنی داستان است که تفرقه از شرک جلی بدتر است؛ یعنی شرک جلی، بت‌پرستی و گوساله‌پرستی را می‌شود تحمل کرد، تفرقه را نمی‌شود تحمل کرد. یعنی این خط قرمز ماست و بسیاری از ما توجه نمی‌کنیم. هر تصمیمی می‌خواهیم در جمهوری اسلامی بگیریم، باید به وحدت آسیب نزند، باید به انسجام اجتماعی آسیب نزند، ولو می‌خواهیم کار خیر انجام بدهیم، ولو می‌خواهیم حکم خدا را اجرا کنیم. اگر خواستیم حکم خدا را اجرا کنیم، دیدیم موجب شکاف اجتماعی می‌شود، فعلاً باید کوتاه بیاییم. مسئله‌ای مهم‌تر از ولایت هست؟
شریعتی: خیر.
آقای نظافت: مسئله‌ای بزرگتر از این نیست. بزرگترین نعمت ولایت است، ولی امیرالمؤمنین از ولایت کوتاه آمدند، یعنی بیعت کردند، مقابله نکردند، با خلفا همکاری کردند.
شریعتی: سکوت کردند.
آقای نظافت: و حتی به آن‌ها کمک کردند. خلیفه‌ی دوم گفته: «لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»  امیرالمؤمنین مخلصانه مشورت می‌داد. در نامه‌ی 62 نهج‌البلاغه داریم امیرالمؤمنین به مردم مصر نامه نوشتند؛ چون برای آن‌ها ابهام وجود داشت که قضایا چه شد. این همان جهاد تبیینی است که می‌گویند، آقا هم تبیین کرد و توضیح داد. فرمود: من اصلاً فکر نمی‌کردم که حکومت را از ما بگیرند. یک‌مرتبه دیدم مردم ما را رها کردند و به دنبال کس دیگری رفته‌اند. بعد حضرت می‌گویند: من اول بیعت نکردم، «فَأَمْسَكْتُ يَدِي‏» آن‌وقت دیدم عده‌ای پیدا شدند «يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ» عده‌ای پیدا شده‌اند که می‌خواهند اصل اسلام را از بین ببرند. فرمود: دیدم اگر اسلام را یاری نکنم، یک شکافی ایجاد می‌شود که با هیچ چیزی نمی‌شود آن را پر کرد. امیرالمؤمنین برای یاری کردن اسلام چه کار کرد؟ به خاطر حفظ وحدت سکوت کرد و کمک کرد برای اینکه زیاد خراب‌کاری نشود. جریان‌های سیاسی گاهی رقیب‌شان که سر کار می‌آید، فقط انتقاد می‌کنند. مردم ناامید می‌شوند. باید کمی نکات مثبت را هم گفت. یعنی هیچ اتفاق مثبتی در این جناح یا آن جناح نمی‌افتد؟! باید اتفاقات مثبت را گفت.
در قرآن داریم که حضرت موسی وقتی به کوه طور رفتند «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً»  برای سی روز رفتند، خدا ده روز اضافه کرد. وقتی حضرت موسی می‌خواستند بروند، «وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏» برای سی روز که می‌خواست برود، جانشین تعیین کرد. پیامبر اسلام که برای همیشه می‌خواهد برود، نمی‌شود جانشین تعیین نکند، معقول نیست. در خطبه‌ی اول نهج‌البلاغه داریم، امیرالمؤمنین فرمود: «خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا» یعنی پیامبر جانشین تعیین کرد، مثل همه، مثل بقیه‌ی انبیاء. بعد که رفتند، حضرت هارون را جانشین تعیین کردند و گفتند: مفسدهایی هم در بین این انقلابی‌ها و در این جامعه هستند، با اینکه همه‌ی آل‌ فرعون غرق شده بودند و فقط خودی‌ها مانده بودند، ولی حواست باشد. یعنی همیشه در بین انقلابی‌ها آدم‌های بد پیدا می‌شوند. «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ»  می‌گوید بعد از انبیاء همیشه جانشین‌هایی پیدا می‌شدند که دنبال شهوات می‌رفتند. همه‌ی آل فرعون غرق شدند، ولی حضرت موسی وقتی می‌رود، می‌گوید مواظب مفسدین باش. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ» پس حضرت موسی [به خاطر] نگرانی‌هایی که داشت، هارون را تعیین کرد. وقتی برگشت، دید این‌ها گوساله‌پرست شدند. چهل روز نبود، گوساله‌پرست شده بودند. دارد که حضرت موسی «أَلْقَى الْأَلْواحَ» الواح یعنی همان تورات. تورات کتاب آسمانی است و احترام دارد. باید چه کار کنند؟ باید آن را به‌آرامی روی زمین بگذارند. به خاطر این شرک، حضرت چنین واکنشی نشان داد، این‌ الواح را انداخت. قرآن می‌گوید سر حضرت هارون را گرفت، «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ» و محاسنش را گرفت «يَجُرُّهُ» و دعوا کرد. منتها این جنگ زرگری بود، می‌دانست که هارون اشتباه نکرده است. خواست مردم بفهمند که چه کاری کرده‌اند. دوباره به گوساله‌پرستی برگشتید؟! گوساله‌پرستی در خون بنی‌اسرائیل بود. این هم یک درس است که عادت‌های دیرینه را به همین راحتی نمی‌شود عوض کرد. آن‌هایی که می‌خواهند فعالیت فرهنگی بکنند، آن‌هایی که می‌خواهند امر به معروف کنند، حواسشان جمع باشد. بعضی چیزها در خون آدم‌هاست. می‌گوید: «رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ»  به این آسانی‌ها نیست. اما گاهی وقت‌ها ساده‌اندیش هستیم، بر تحولات تدریجی صبر نمی‌کنیم، می‌خواهیم کار یک‌شبه صورت بگیرد.
حضرت موسی سرش را گرفت. بعد می‌گوید حضرت هارون گفت: برادر، ریش‌های من را رها کن. «لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي‏»بعد حضرت هارون عذرهایی آورد. یکی این است که اولاً فرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني» من نتوانستم، من مستضعف واقع شدم، من را در ضعف نگه داشتند. «وَ كادُوا يَقْتُلُونَني» داشتند من را می‌کشتند. من جانشین هستم، جانشین که نباید کشته بشود، رهبر که نباید از دست برود، چون هرج و مرج می‌شود. «فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ» فرمود: من را دشمن ‌شاد نکن. این هم بسیار مهم است. طوری انتقاد کنید که آن طرف هورا نکشند، خوشحالی نکنند. این هم یک درس است. فرمود: «فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ» من را جزء ستمکاران حساب نکن، کاری از دست من برنمی‌آمده. در یک آیه‌ی دیگر دارد که فرمود: «إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ»  گفت: من ترسیدم تو برگردی و بگویی چرا تفرقه درست شد؟ «وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي‏» و مراقب قول من نبودی. پیداست خود حضرت موسی گفته بوده مرز اصلاحات تفرقه است، مرز مقابله‌ی با ناهنجاری‌ها تفرقه است. البته مسئله‌ی مهسا امینی بهانه بود، ولی نباید سر این چیزها تفرقه درست کرد. هیچ چیز نباید تفرقه درست کند. تفرقه یعنی ناامنی. امنیت عدل نان است، ارزش امنیت مثل نان است.
شریعتی: یعنی این‌قدر ضروری و حیاتی است؟
آقای نظافت: سند قرآنی داریم دیگر. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ * الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»  خدا چه زمانی توقع عبادت دارد؟ می‌گوید شکمتان که سیر است، «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» گرسنگی را برطرف کردیم، امنیت هم که دارید، پس عبادت کنید. یعنی اگر امنیت نباشد یا گرسنگی باشد، خدا توقع عبادت ندارد. امنیت عدل نان شد. امنیت بسیار مهم است و این وحدت است که امنیت را ایجاد می‌کند. حالا می‌خواهم ابعاد گوناگون وحدت را بگویم. در روایت داریم که «أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ»امیرالمؤمنین فرمود: هر کسی سه دوست دارد. «صَدِيقُكَ» دوست خودت «وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ» دوست دوستت «وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ» دشمنِ دشمنت دوست تو به حساب می‌آید. یعنی الان مثلاً آمریکا می‌شود شیطان بزرگ، ما می‌بینیم کشوری با آمریکا دشمنی می‌کند، احساس نزدیکی به آن می‌کنیم. یعنی می‌بینید وحدت یک جنبه‌ی عقلانی دارد، می‌خواهید منافع ملی‌تان را تأمین کنید. یعنی بدون انسجام هیچ کاری پیش نمی‌رود. هر موقع هم تفرقه می‌شود و بعد تبدیل به اغتشاش می‌شود، میلیاردها تومان از جیب همین ملت می‌رود. بنابراین، طرح مسائل اختلافی یا اقامه‌ی حق... عرض کردم مبارزه‌ی با گوساله‌پرستی مهم‌ترین چیز است، یعنی شرک جلی، ولی می‌گوید مرزش این است که تفرقه ایجاد نشود. ما اگر می‌خواهیم حقی را اقامه کنیم، امر به معروف کنیم، نهی از منکر کنیم، همیشه باید مواظب باشیم. هر مسئله‌ای را می‌خواهیم [طرح کنیم]، هر کاری را می‌خواهیم انجام بدهیم، مهم‌ترین مسئله این است. ما در دوران غیبت هستیم.
شریعتی: که این شکوه و هیبت جامعه‌ی اسلامی حفظ بشود.
آقای نظافت: علاوه بر این، کارهایی از دست حضرت موسی برمی‌آید که از دست هارون برنمی‌آید. حضرت موسی وقتی آمدند، به سه شماره مسئله را حل کردند. حضرت موسی هیبت و مقبولیتی داشتند. گوساله را آتش زد و اصلاً کسی جرأت نکرد حرف بزند. یعنی باید صبر کنیم، ما در دوران غیبت امام زمان هستیم. انتظارات و توقعات حل مشکلات نباید حداکثری باشد، واقعاً بعضی چیزها از دست بعضی‌ها برنمی‌آید. بنابراین این حفظ انسجام بسیار اهمیت دارد. یک نکته‌ی دیگر این است که وحدت زمینه‌ساز نشر معارف است؛ چون گاهی وحدت به بهانه‌ی نشر معارف شکسته می‌شود. وقتی شما به مقدسات طرف مقابل توهین می‌کنید، معارف شما را نمی‌خواند. آن اتفاق نمی‌افتد که امام رضا فرمود «لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»  تو فقط عصبیت او را تحریک می‌کنی، او را روی دنده‌ی لج می‌اندازی، اصلاً دیگر گوش نمی‌دهد. می‌گوید «بغض الشیء» همچنان که گفتند «حبّ الشیء یعمی و یصم» اگر عاشق باشی، کور و کر می‌شوی، اگر دشمن هم باشی، کور و کر می‌شوی. پس طرف را دشمن نکن. اهل البیت به هم‌زیستی مسالمت‌آمیز توصیه می‌کردند. امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرا، در میان اهل سنت به شیعیان سفارش می‌کرد که با آن‌ها خوب رفتار کنید و لذا امام حسن عسکری که شهید شدند، سامرا یکپارچه عزادار شد. روابط اهل البیت (علیهم السلام) با مخالفانشان رابطه‌ی گرمی بوده، رابطه‌ی اخلاقی بوده و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز را ترویج می‌کردند، یعنی پایه‌ها را محکم می‌کردند. پایه‌ها باید محکم بشود. در مورد عقاید نمی‌شود کوتاه آمد، اما دعوا عقاید را تحکیم نمی‌کند.
شریعتی: یعنی هیچ‌ کسی با دعوا عقیده‌ی شما را نمی‌پذیرد.
آقای نظافت: بدتر هم می‌شود، سوء تفاهم هم می‌شود. ما وقتی وحدت می‌شکنیم، ظلم می‌کنیم. چطور؟ چون او روز قیامت می‌گوید اگر خوب رفتار می‌کردی، من می‌آمدم و نهج‌البلاغه را می‌خواندم، صحیفه‌ی سجادیه را می‌خواندم، من هم فیض می‌بردم. چرا مرا محروم کردی؟ یعنی وحدت‌شکنی هم ظلم به اهل البیت است که معارف‌شان منزوی می‌شود، هم ظلم به آن‌هاست، هم ظلم به خودمان است. ولی عقاید را ترویج کنید، اشکالی ندارد. کتابی هست به نام المراجعات. چقدر زیبا با آن عالم اهل سنت گفتگو می‌کند، ایشان نامه می‌دهد، او نامه می‌دهد و چقدر محترمانه، باادب و احترام حرفشان را می‌زنند. باید گفتگو را یاد بگیریم. کشور ما گرفتار فقر گفتگوست، هم در خانواده‌ها، هم در میان جناح‌های سیاسی، هم در میان مردم. باید گفتگو کرد. قرآن این‌قدر «قال» و «یقول» دارد، این‌قدر گفتگوها را نقل کرده، گفتگوی بین چه کسانی؟ بین انبیاء و مخالفان. ما سریع سراغ دعوا و شمشیر کشیدن می‌رویم. البته به روی دشمن شمشیر می‌کشیم، ولی وقتی شمشیر کشید. در سوره‌ی ممتحنه دارد که خدای متعال می‌گوید: خدا نهی نکرده است شما را که نسبت به بت‌پرستان نیکی کنید و با آن‌ها عادلانه رفتار کنید. بعد دو شرط می‌گذارد؛ آن‌هایی که با شما نمی‌جنگند «لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ»  می‌گوید اگر شما را از شهرتان بیرون نکردند، خانه‌های شما را غصب نکردند، دست به شمشیر نبردند، پس با این مشرکین خوش‌رفتاری کنید. بت‌پرست است؟ باشد. اگر می‌خواهید او را هدایت کنید، باید دلسوز باشید. این دلسوزی بسیار اهمیت دارد.
بنابراین، من احساس می‌کنم وحدت‌شکنان به فکر نشر معارف اهل البیت نیستند، به فکر تخلیه‌ی هیجانات هستند. وقتی ما دنبال تخلیه‌ی هیجانات هستیم، عقلمان درست کار نمی‌کند. چرا می‌گویند وقتی عصبانی هستید، تصمیم نگیرید؟ برای اینکه عقل درست کار نمی‌کند. ما باید دنبال حاکمیت عقلانیت باشیم، بنده‌ی خدا باشیم و به فکر نشر معارف باشیم. الان این بینندگان عزیز سمت خدا مسئولیتی دارند. مسئولیت‌شان چیست؟ این چیزهایی که یاد می‌گیرند، به دیگران بگویند. این‌ها هم وظیفه دارند. ما معلمان در خط مقدم نشر معارف هستیم، ولی دیگران هم وظیفه دارند. چرا؟ چون اصلاً یک وسیله‌ی رشد معنوی است. «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ»  هر کسی هر چیزی یاد گرفت، باید آن را منتشر کند. می‌گوید: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»  امام صادق در تفسیرش فرمود: «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يَبُثُّونَ» آن چیزی را که خدا به این‌ها یاد داده، اهل بیت به این‌ها یاد دادند، این‌ها هم باید منتشر کنند و این بارشان را سبک می‌کند و نمازشان را بهتر می‌کند. چون زکات همیشه زکات مالی نیست، زکات علم هم هست.
حالا ما می‌خواهیم [این علم را] منتشر کنیم، یک عزیزی سنی است، آشنا نیست یا مسیحی است یا اصلاً در یک جناح دیگری است، اما حرف ما را نشنیده، چون وحدت شیعی- شیعی هم داریم دیگر. با دعوا که نمی‌شود، با اخلاق می‌شود. حضرت آقا که فرمودند جهاد تبیینی، برای خودمان می‌خواهیم تبیین کنیم؟! برای خودمان که تبیین‌شده است. برای چه کسی می‌خواهیم تبیین کنیم؟ برای دیگرانی که سوء تفاهم دارند یا به گوش آن‌ها نخورده است. اول سوء تفاهم را برطرف کنید که گوش بدهد.
شریعتی: در گفتگو و در تبیین و در همه‌ی این عرصه‌هایی که عرصه‌ی تبلیغ است، تو باید یک مقبولیتی داشته باشی. وقتی دچار هیجانات می‌شوی، وقتی که ادبیات تو ادبیات خوبی نیست، وقتی که بدون اخلاق وارد می‌شوی، از مقبولیت می‌افتی و دیگر حرف تو را نمی‌شنوند.
آقای نظافت: و لذا من همیشه گفتم اینکه در زیارت امین اللّه امام سجاد می‌گویند: «مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ» معنادار است. امام سجاد محتاج محبت مردم نیست، اما به خدا می‌گوید: خدایا، من را محبوب گردان.
شریعتی: برای نشر معارف.
آقای نظافت: آفرین! چون دلسوز است، چون می‌خواهد این معارف به گوش مردم برود. می‌داند راهی جز این ندارد، اگر بدبین باشند، گوش نمی‌دهند. لذا اخلاق بسیار مهم است. پس وحدت یعنی تأکید بر مشترکات. آدم‌ها با هم تفاوت‌هایی دارند، اما مشترکات چیست؟ یکی انسانیت است، در انسانیت مشترک هستیم. و لذا این را علما، مسئولین و بزرگترهای جامعه خوب گوش کنند که امیرالمؤمنین به مالک اشتر می‌گوید: به زیردستانت محبت کن، از ته دل آن‌ها را دوست داشته باش. بعد می‌گوید: این‌ها دو دسته هستند، «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ»  یا برادر دینی تو هستند، «وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ». «نَظِيرٌ لَكَ» یعنی انسان هستند. انسان دوست‌داشتنی است و کسی که انسان را دوست ندارد، نمی‌تواند اسلام را ترویج کند. باید انسان را دوست داشته باشد. چون او را دوست داریم، می‌خواهیم او هم شریک این لذت درک معارف باشد. خود این درک لذت دارد. واقعاً گاهی انسان ابتهاج پیدا می‌کند. یعنی وقتی انسان نهج‌البلاغه می‌خواند، وقتی حدیث می‌خواند، یک شعفی پیدا می‌کند که چقدر زیباست، چقدر دقیق است. البته عمل به آن قطعاً شیرینی‌های بیشتری دارد. ما می‌خواهیم دیگران را شریک کنیم.
دوم منافع ملی. منافع ملی بسیار مهم است. ما مشترکات زیادی داریم، یک زبان مشترک داریم. باید ببینیم طرف چه چیزی را قبول دارد که ما هم آن را قبول داریم و روی همان تأکید کنیم. از حضرت ابراهیم یاد بگیریم. حضرت ابراهیم با ستا‌ره‌پرستان که برخورد کرد، گفت: «هذا رَبِّي»  بسیار عجیب است، ستاره که پروردگار ابراهیم نیست. ولی با آن‌ها هم‌زبانی کرد. بعد که ستاره غروب کرد، حرف دلش را زد، گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلينَ» این چیزی که غروب می‌کند، دوست‌داشتنی نیست. این یک زبان مشترک است.
شریعتی: یعنی یک مقدار خودت را نزدیک می‌کنی، چند قدم همراه می‌شوی.
آقای نظافت: بعد با ادبیاتی که او هم می‌فهمد و قبول دارد، چون او هم آفل را دوست ندارد، اما باید به او تذکر بدهند. انسان ابدیت را دوست دارد، محبوب ماندگار را دوست دارد. آن چیزی که رفت، خدا نیست. برای ماه‌پرستان هم همین‌طور، گفت: «هذا رَبِّي»  وقتی ماه غروب کرد، گفت: اگر آن خدای حقیقی من را هدایت نکند، گمراه می‌شوم. صبح که شد، خورشیدپرستان را دید، گفت: «هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ»  یعنی مطابق با فهم آن‌ها [سخن گفت.] خورشید بزرگتر دیده می‌شود، گفت این بزرگتر از آن قبلی‌هاست، یعنی این بهتر است. این ‌دفعه بسیار صبر کرد و مدارا کرد. غروب که شد، «فَلَمَّا أَفَلَتْ» کمترین ساعت روز چقدر است؟ ده ساعت، دوازده ساعت صبر کرد، غروب که شد، بعد حرف دلش را زد، گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ» ما می‌خواهیم زود به نتیجه برسیم، اما مسائل فرهنگی این‌طور نیست. باید مثل حضرت ابراهیم کنار او بایستیم، رفیق بشویم، اعتمادش را جلب کنیم تا به ما خوش‌بین بشود، سوء تفاهم‌ها کنار برود، محبوب بشویم، بعد به زبانی که می‌فهمد، بگوییم. نه اینکه وقتی هنوز عقاید او محکم نیست، ما بگوییم این را ولی فقیه گفته است. باید شیعه باشد، دوازده امام را قبول داشته باشد، اعتقاد به مرجعیت داشته باشد تا از بین مراجع یکی ولی فقه بشود. یعنی ما باید با ادبیاتی صحبت کنیم که وجه مشترک است و الا وحدت صورت نمی‌گیرد و معارف منتشر نمی‌شود و گفتگو صورت نمی‌گیرد. مثل این است که فرکانس بی‌سیم او روی یک جا باشد و دیگری روی فرکانس متفاوتی حرف بزند. او برای خودش حرف می‌زند، دیگری هم برای خودش حرف می‌زند و پیام‌ها منتقل نمی‌شود.
وجه مشترک بعدی خداست. ما با مسیحی‌ها وجه اشتراک داریم. قرآن می‌گوید: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»  ای اهل کتاب بالا بیایید، بین ما و شما یک حرف مشترک داریم. آن کلمه‌ی سواء چیست؟ «أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ» همه‌ی ما خدا را بپرستیم، فقط خدا. بعد به پیامبر اسلام می‌رسیم، یعنی امت اسلامی. قرآن یکی است، پیامبر یکی است، کعبه یکی است، قبله یکی است. این‌ها مشترکات ماست. ما بر مشترکات تأکید می‌کنیم. بعد به وحدت محبّان اهل البیت می‌رسیم. افراد بسیاری شیعه نیستند، ولی محب اهل بیت هستند. اکثر اهل سنت محب اهل بیت هستند، ناصبی کم داریم. و مردم ما از محبت اهل سنت به اهل البیت (علیهم السلام) اطلاع ندارند. این می‌تواند وجه اشتراک باشد. بعد به محبان اهل البیتی می‌رسیم که اهل البیت را به‌عنوان امام قبول دارند که می‌شود شیعیان. ما وحدت با اهل سنت را به‌درستی مطرح می‌کنیم، ولی وحدت شیعه را با شیعه مطرح نمی‌کنیم. نباید دایره‌ی انقلاب را تنگ کنیم، نباید چتر انقلاب را کوچک کنیم. انقلاب چتری است بر روی همه‌ی ایرانی‌ها، متعلق به همه است، بر روی همه‌ی محبان اهل البیت است. هر کس امام حسین را دوست دارد، انقلابی است. منتها انقلابی بودن درجاتی دارد. به صرف اینکه کسی یک انتقاد می‌کند یا یک اشتباهی دارد، نباید بگوییم انقلابی نیست. این‌ها خطاهای راهبردی است. دشمن هم همین را می‌خواهد که چطور افراد را دفع کند. دایره را نباید تنگ کرد. یک زمانی در انتخابات حضرت آقا می‌گفتند هر کسی که آمده شرکت کرده، از ماست یا انقلاب را قبول دارد، بالاخره خودی است. تعبیرشان دقیقاً یادم نیست. مواظب باشید مرزهای دامنه‌ی خودی و غیرخودی مخلوط نشود. غیرخودی کیست؟ کسی که ضد اسلام است، کسی است که با ایران دشمنی می‌کند، با منافع ملی. به هر حال می‌خواهم بگویم وجه مشترک ابعاد گوناگونی دارد.
شریعتی: و الان که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چقدر ما وجوه مشترک داریم.
آقای نظافت: الان طیف زیادی هستند که شعرا را دوست دارند، سعدی را دوست دارند. ببینید سعدی چه می‌گوید؛ حرف اهل البیت را می‌زند. حافظ چه می‌گوید؟ یعنی کسانی که سعدی و حافظ و ادبیات را دوست دارند، جزء ما هستند، ما جزء آن‌ها هستیم. نباید دایره را تنگ بکنیم، باید تأکید کنیم. و من غصه می‌خورم که این وحدت شیعه با شیعه برجسته نمی‌شود. یعنی هفته‌ی وحدت فقط ذهن‌ها به سمت وحدت شیعه با اهل سنت می‌رود که البته درست هم هست، ولی چرا این‌طرف نباشد؟
شریعتی: خودمان چطور؟ گاهی از خودمان غافل می‌شویم.
آقای نظافت: درجه درجه است. اگر آن طرف شیعه است و قوم و خویش ما هم هست، باید بیشتر وحدت داشته باشیم. اگر همسایه‌ی ماست، باید بیشتر وحدت داشته باشیم.
شریعتی: و این وحدت و همدلی چقدر هم‌افزایی ایجاد می‌کند، چقدر حال جامعه را خوب می‌کند و چه کارهایی که از آن‌ها برنمی‌آید. «يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»
آقای نظافت: اتفاق‌های بسیار خوبی می‌افتد. برای بعضی‌ها سوء تفاهم ایجاد می‌شود، می‌گویند: پس این برائت‌ها چیست؟ جواب این است که اولاً درست می‌گویند، ما روایت داریم کسی که می‌گوید ما اهل البیت را دوست دارد و از دشمن ما برائت ندارد، دروغ می‌گوید. ولی صحبت در این است که دشمن کیست. قرآن می‌گوید هر کسی که ثابت بشود دشمن خداست، دشمن اهل البیت است. نحوه‌ی برائت باید طوری باشد که به چیزهای دیگر ضربه نزند. آیاتش در سوره‌ی مریم است که درباره‌ی حضرت ابراهیم می‌فرماید: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ»  بعد می‌گوید ابراهیم عمویش آزر را مهربانانه دعوت می‌کرد. اولاً یک روش این است که دعوت کنید. ابراهیم مهربانانه دعوت می‌کرد، می‌گفت این بت‌هایی که می‌پرستید، نه سودی دارند، نه ضرری دارند. شیطان را عبادت نکن. به عمویش می‌گفت پدرم، چهار بار می‌گوید «يَا أَبَتِ». من می‌ترسم عذاب به تو برسد. آزر چه گفت؟ می‌گویم تو را بکشند. «وَ اهْجُرْني‏»  از من دور شو، «لَأَرْجُمَنَّكَ» تو را سنگسار می‌کنم. ابراهیم چه گفت؟ «سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ»من برای تو استغفار می‌کنم. بعد در سوره‌ی توبه داریم، وقتی برای ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست، «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
شریعتی: تازه اینجا جدا شد.
آقای نظافت: اینجا گفت من بیزارم. دیگر فایده‌ای ندارد، خداحافظ. برائت برای اینجاست. اگر همسایه‌ی من از اهل سنت است یا دیدگاه‌های من را قبول ندارد، ولی مشترکات داریم، از این که حق ندارم برائت داشته باشم. من از کجا می‌دانم او دشمن خداست؟ ما حق داریم از مسیحی‌ها برائت داشته باشیم؟ هنوز پیام حق به آن‌ها نرسیده است. ان‌شاءاللّه امام زمان بیایند و ما زنده باشیم، خواهید دید که «يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً»  اصلاً دعوای استکبار با ما سر نهج‌البلاغه است، سر معارف رضوی است، سر معارف اهل البیت است؛ چون پیام به گوش نرسیده است. او در عالم خودش است که اگر ما هم در شرایط او بودیم، چه بسا این‌طور می‌بودیم. ما باید کاری کنیم که افراد تحقیق کنند. بنابراین، داستان برائت هم این است. من تعجب می‌کنم که از آمریکا برائت نمی‌جویند، با اینکه دشمن مسلّم است. از اسرائیل برائت نمی‌جویند، از داعش برائت نمی‌جویند. می‌گویند ما می‌خواهیم از مقدسات یک گروه از مسلمان‌ها برائت بجوییم، آن هم علناً! بعضی‌ها می‌گویند آن‌ها که می‌دانند ما فلان موضوع را قبول نداریم. می‌گوییم بدانند، این مثل این است که دست من در این قسمت زخم است، شما هم می‌دانید زخم است. پس دست‌تان را اینجا نمی‌گذارید.
شریعتی: بله، چون می‌دانم آنجا زخم است.
آقای نظافت: ما عقایدی داریم که آن‌ها قبول دارند، آن‌ها هم عقایدی دارند که ما قبول نداریم. چرا روی آن قسمت دست بگذاریم؟ باید روی مشترکات دست بگذاریم. مشترکات: شیطان، استکبار، قرآن، پیامبر اسلام، اصل دین، محبت اهل البیت. سر مسائل اختلافی گفتگو کنیم، اگر نپذیرفتند، هر کسی ایده‌ی خودش را منتشر کند. شاگردهای امام صادق (علیه السلام) که جمع کثیری بودند، آیا امام صادق را در همه‌ی جهات قبول داشتند؟ نه. پس چرا امام صادق علمشان را به آن‌ها می‌دهند و آن‌ها را رشد می‌دهند؟ چون مشترکاتی هست که آن‌ها در آن جهت به نفع امام صادق عمل می‌کنند. امام صادق (علیه السلام) خودشان را مدافع کلیت اسلام و امت اسلامی می‌دانند. این کسی که امام صادق را به‌عنوان امام قبول ندارد، ولی قرآن را قبول دارد، او را مجهز می‌کنند که از قرآن دفاع کند و قرآن را ترویج کند، از پیامبر و از اصل اسلام دفاع کند و ترویج کند. امام صادق برای بخش اهل البیت شاگردهای ویژه‌ای دارند که این کار را انجام می‌دهند. سینه را باید فراخ کرد، امتی باید فکر کرد. من این‌ها را در کتاب وحدت آوردم.
در صحیفه‌ی سجادیه دعایی از امام سجاد در حق مرزداران آمده است. آن مرزداران چه کسانی بودند؟ سربازان یزید بودند. بسیار عجیب است. این‌ها سربازهای بنی‌امیه هستند. یعنی امام سجاد برای آن سربازها دعا می‌کند. چرا؟ چون امام سجاد (علیه السلام) دلسوز کل اسلام است، ولایت را در دل اسلام می‌خواهد. گاهی من این‌طور تشبیه کردم، گفتم یک گردو هست که مغزی دارد، اگر می‌خواهید مغز آن سالم بماند، باید پوسته‌اش هم سالم بماند. ولایت در دل اسلام تعریف می‌شود. نمی‌شود به کلیت اسلام فکر نکرد و به ولایت فکر کرد.
من می‌خواهم اصولی را در مورد برخورد با مخالفان عرض بکنم. اصل اول پای‌بندی به عقاید است. در این شکی نیست، اصلاً ما بنا نداریم که بگوییم برادر اهل سنت، دست از عقیده‌ات بردار. هر کسی کار خودش را بکند. البته به مطالعه دعوت می‌کنیم، ولی بنا نیست که بگوییم معنای وحدت این است که دست از تشیع‌مان برداریم یا آن‌ها دست از اهل سنت بودنشان بردارند. مطلب دوم این است که عقلانیت را فراموش نکنیم، تدبیر را فراموش نکنیم. یعنی در ارتباط با کسی که با ما اختلاف فکری دارد، باید مواظب باشیم اوضاع بدتر نشود. شیوه‌ی تعامل باید این باشد. در روایت داریم، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَيْسَ الْعَاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ»  عاقل کسی نیست که خوبی را از بدی تشخیص بدهد. عاقل کسی است که اگر بین دو بدی گیر کرد، آن بدِ خوب را انتخاب کند.
شریعتی: آن بدی که بهتر است.
آقای نظافت: بله، یعنی درجه‌بندی کنیم. مثلاً فرض کنید در یک خانواده اختلاف سلیقه بین زن و شوهر هست، ولی طلاق عاطفی بدتر است، طلاق اصلی بدتر است، بگومگو بدتر است. حواسمان جمع باشد. پس عقلانیت بسیار اهمیت دارد. وقتی عقلانیت داریم، هیجانات مذهبی را کنترل می‌کنیم، نمی‌گذاریم غلبه کند. هیجانات نباید غلبه کند، احساسات مذهبی نباید غلبه کند، عقل باید غلبه کند. عقل باید هیجانات مذهبی را مدیریت کند، هیجانات عاطفی خانوادگی را مدیریت کند. شهوت را عقل باید مدیریت کند، غضب را عقل باید مدیریت کند. همه‌ی این‌ها را عقل باید مدیریت کند. این در مورد اصل دوم که عقلانیت است.
اصل سوم، تبیین و روشنگری، جهاد تبیین. توضیح بدهیم. در قرآن داریم: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ»  می‌گوید ای پیامبر، اگر وسط جنگ یکی از مشرکین پناه خواست، چرا؟ «حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» گفت: من می‌خواهم ببینم حرف شما چیست. فرمود: «فَأَجِرْهُ» کاری با او نداشته باشید. بیاید، حرف‌ها را گوش بدهد، «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» باز او را اسکورت کنید که به جای خودش برود. یا می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد. چقدر توضیح دادن و حرف زدن مهم است. و هیچ عقیده‌ای را به زور نمی‌شود تحمیل کرد. خدا دل انسان را این‌گونه قرار داده؛ یک منطقه‌ی دربسته‌ای است، کلید آن دست خود هر کسی است. باید کاری کنیم که طرف دل درِ دلش را باز کند. نمی‌شود به زور وارد دل شد. شریعتی: در مواردی باید دلبری کنیم. و کلاً وقتی انسان چیزی را می‌پذیرد و با محبت هم می‌پذیرد، این بسیار ارزش دارد.
آقای نظافت: شیاطین و مستکبران می‌خواهند فریب بدهند. ما که نمی‌خواهیم فریب بدهیم، ما باید بگوییم قدم بعد دعوت است. باید بگوییم نهج‌البلاغه را بخوان و نظرت را بگو. این صحبت‌های حضرت آقا را بخوان، نظرت را بگو. واقعاً افراد بسیاری گوش نمی‌دهند. یعنی گاهی افراد نخوانده و نشنیده می‌گویند نمی‌خواهیم.
شریعتی: چون از قبل آن موضع را گرفتند.
آقای نظافت: بله، آن ذهنیت‌ها. دقیقاً مثل غذایی که گاهی بچه می‌گوید نمی‌خواهم. من می‌گویم حالا یک قاشق بخور، بعد می‌بینید نظرش عوض می‌شود. آن قاشق اول سخت است. پس تبیین و روشنگری بسیار اهمیت دارد، دعوت قدم بعدی است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ»  می‌گوید بهترین گفتار، گفتار کسی است که دعوت می‌کند. انبیاء می‌گویند بیایید بررسی کنید. مثل این مغازه‌دارها که می‌گویند بخور و ببر، به شرط چاقو، بیا نگاه نکن. اصلاً گاهی هنر فروشندگی همین است. می‌گویند بفرمایید، این جنس این‌طور است، آن یکی این‌طور است. اگر هم نخرید، ناراحت نمی‌شود. می‌داند همین چرخیدن در مغازه خودش اثر دارد. در این مغازه چرخ می‌زند، در مغازه‌ی دیگری هم چرخی می‌زند. بعد می‌بینید که برمی‌گردد؛ چون مقایسه می‌کند دیگر.
شریعتی: و باید این فرصت را به او بدهیم.
آقای نظافت: آفرین! اگر یک مغازه‌دار ناراحت بشود، بگوید آمدی و وقت ما را گرفتی و نخریدی، اشتباه کرده است. اگر راست می‌گویی و جنس تو بهتر است، باید صبر کنی. بگو برو جاهای دیگر را هم ببین، قیمت را مقایسه کن. می‌بینی برمی‌گردد. ما باید بگوییم بررسی کنید. این حرف حق جمهوری اسلامی است. اگر مقایسه کنیم، خودش را می‌کَند. البته ما حجاب هستیم، گاهی لج‌بازی‌ها حجاب می‌شود، رفتارها حجاب می‌شود، تبلیغات سوء دشمن حجاب می‌شود. بنابراین، ما اول نباید بگوییم بپذیر، اول بگوییم بررسی کن. کار انبیاء این بوده که اهل دعوت بودند. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ»  می‌گوید ای پیامبر بگو من هم بر اساس آگاهی و بصیرت دعوت می‌کنم، نمی‌خواهیم کسی را فریب بدهیم.
اصل بعدی اتمام حجت است. اگر نپذیرد، نمی‌تواند روز قیامت بگوید نگفتید. حجت را تمام می‌کنیم. خود این اتمام حجت یک پیروزی است. ولی معتقدم بسیاری اوقات اتمام حجت صورت نمی‌گیرد، آن بلاغ شکل نمی‌گیرد. قرآن وقتی می‌خواهند وظیفه‌ی پیامبر را در یک کلمه خلاصه کند، دو آیه داریم. پیامبر وظایف گوناگونی داشتند، اوصاف گوناگونی هم داشتند، ولی می‌گوید: «إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ»  پیامبر، یک وظیفه بیشتر نداری و آن هم بلاغ است. پیام باید به گوش برسد. یادم است حضرت آقا در مورد امر به معروف می‌گفتند: بگو و برو.
شریعتی: اثر خودش را می‌گذارد.
آقای نظافت: بله، ممکن است بعداً بپذیرد. همه بگویند و بروند. بگویند این‌طور بهتر است. خواهر محترم، به نظر من این‌طور بهتر است. یعنی می‌گفتند مقدمه‌ی امر به معروف عملی، اول لسانی است. پس اتمام حجت بسیار اهمیت دارد. یک آیه‌ی دیگر هم داریم: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»  وقتی مؤمن می‌شود و می‌پذیرد، باز یک وظیفه می‌ماند: یادآوری. یادآوری هم بسیار مهم است. الان در قضیه‌ی حجاب اتمام حجت نشده است. یعنی واقعاً آن معروف شکل نگرفته، یعنی بسیاری از افراد بی‌حجابی یا بدحجابی را معروف می‌دانند و بسیاری از افراد حجاب را منکر می‌دانند. من اینجا نمی‌توانم آمرانه بگویم، اینجا نوبت دعوت و ارشاد است. باید نظرم را بگویم، بگویم خواهش می‌کنم در خلوت خودت فکر کن. و اگر می‌بینم دعوت لسانی تنش‌زاست، بگویم این جزوه را بخوان. پس دعوت بسیار اهمیت دارد.
اصل بعدی جدال احسن است. جدال احسن یعنی چه؟ یعنی در گفتگوها ببین چه چیزی را قبول دارد، از همان‌جا شروع کن. انسانیت را قبول دارد؟ اسلام را قبول دارد؟ چه چیزی را قبول دارد؟ منافع ملی را قبول دارد؟ نامه‌ای در نهج‌البلاغه هست، امیرالمؤمنین وقتی به قدرت رسیدند، به معاویه می‌گویند: معاویه، آن‌هایی که با خلیفه‌ی اول و دوم و سوم بیعت کردند، با من هم بیعت کردند. دیگر آنجا داستان غدیر را مطرح نمی‌کند. با اینکه می‌شود مطرح کنند، ولی می‌گویند الان باید چیزی را بگویم که او هم قبول
شریعتی: روی مشترکات.
آقای نظافت: تأکید بر محکمات و مشترکات راه نجات است. پس یک اصل هم جدال احسن است. اصل بعدی مهرورزی است که این را باید اول گفت و آخر گفت، محبت کرد. ما انسان‌های احساسی هستیم و انسان هم بسیار پیچیده است، ناراحتی‌های خود را با عقایدش مخلوط می‌کند؛ یعنی ناراحتی‌ها روی عقاید اثر دارد و محبت‌ها روی عقاید اثر دارد. اصلاً به نظر شما اسلام با استدلال پیشرفت کرده یا با اخلاق؟
شریعتی: با اخلاق.
آقای نظافت: بیشتر با اخلاق. بعد گوش داده و دیده چقدر هم خوب است.
شریعتی: یعنی جذب این‌گونه صورت گرفته است.
آقای نظافت: جذب با اخلاق است. روایت شده که امیرالمؤمنین با یک یهودی هم‌مسیر شدند، بعد سر دوراهی رسیدند و از هم خداحافظی کردند. وقتی خداحافظی کردند، این یهودی دید که امیرالمؤمنین هم پشت سر او می‌آید. گفت: شما که گفتید می‌خواهید از آن طرف بروید. فرمود: آمدم تو را بدرقه کنم. حق همسفر این است که او را بدرقه کنی. گفت: چه جالب، کجا می‌روید؟ گفت: نزد پیامبر می‌روم. گفت: می‌شود من هم بیایم؟ آمدن همان و اسلام آوردن همان. به امام حسن مجتبی (علیه السلام) همین‌طور دشنام می‌داد و آقا هم مدام به او محبت می‌کرد. یک‌مرتبه گفت: أشهد أنکّ ولیّ اللّه یا خلیفة اللّه.
شریعتی: برای دوستانی که اهل تحقیق بیشتر هستند و دوست دارند راجع به وحدت بدانند، می‌خواهیم یک کتاب معرفی کنیم. همین کتابی که ماحصل زحمات و تلاش‌های حاج آقای آقای نظافت است؛ «وحدت اسلامی: واقعیت‌ها و توهم‌ها» جناب حاج آقای آقای نظافت این کتاب را به رشته‌ی تحریر درآوردند.
نساء: 75-79
شریعتی: در ایام هفته‌ی وحدت قرار داریم، ایامی که منوّر به نور نبی مکرم اسلام و امام صادق (علیه الصلاة و السلام) است.
آقای نظافت: هفته‌ی وحدت یعنی هفته‌ی محبت. زیاد در کلمات نمانیم، کلمات را بشکافیم. وقتی می‌گویند وحدت، یعنی محبت، یعنی مهرورزی، یعنی دریغ نکنیم، از کم‌ها دریغ‌ها نکنیم. کمش لطف خوش است، لبخند و چهره‌‌ی گشاده است، از هدیه‌های ارزانی است که ما می‌توانیم به همدیگر هدیه کنیم و همین‌طور انرژی مثبت به یکدیگر دادن. اگر به عشق پیامبر این کار را بکنیم، ثواب دارد. به عشق پیامبر سلام کنیم. و ما می‌توانیم به همسایه‌های خود هدیه بدهیم، به‌ویژه به کودکان. در روایت داریم در بهشت یک قصر ویژه‌ی کسانی است که بچه‌ها را خوشحال می‌کنند. گاهی در راه خدا از پول کم دریغ می‌کنیم، آن‌وقت در بلاها و گرفتاری‌هایی صد برابرش را جبراً و با آه و حسرت می‌دهیم، برای تصادفی، گرفتاری، بلایی. در روایت داریم خوشحال کردن دیگران یک سپر معنوی در این عالم درست می‌کند که وقتی بلا می‌خواهد به سمت ما بیاید، اگر کسی را خوشحال کرده باشیم، برای آن بلا سپر می‌شود. بنابراین توصیه می‌کنم که در این ایام، به عشق پیامبر اسلام از محبت دریغ نکنیم و این بهترین تبلیغ است. خدایا این انس و الفت و محبت را از ما مگیر. امنیت ما را زوال نیاور. ما را زینت اهل البیت قرار بده، مایه‌ی غصه‌ی امام زمان قرار مده.