آقای عادینی: بله، یعنی یک حقیقتی است که آن هم هست، بر آن هم سلسله علل و اسباب حاکم است، اما با ما انس ندارد و ما آشنا نیستیم. آن هم برای خودش زبانی دارد، آن هم سلسله عللی دارد. نکتهای که جلسهی گذشته عرض کردم، یکی از دوستان شنوندهی ما گفته بود این نکتهای که بنده عرض کرده بودم که نکتهی دقیقی هم بود، از نظر علمی اشکال دارد. من تحقیق کردم، از متخصصین این علم پرسیدم و دیدم نه، حرف درستی بوده. چون از متخصصین فیزیک این را پرسیدم و نکته این بود که ما در نظام عالم وجود وقتی به تمام اطرافمان نگاه میکنیم، انسان در همهی هستی آرامشی میبیند، در همه چیز سکون و آرامشی هست، درست است که نهاد حقیقی عالم، بهواسطهی آن حرکت جوهری که ملاصدرا میگوید، ناآرام است و در آن نظام حرکت جوهری فلسفی همه چیز در حال جوشش و خروش است، اما این آرامش ظاهری که میبینیم، اگر تا قبل از سالهای اخیر، کسی جریان اتم را برای ما میگفت که اگر شکاف پیدا کند، چنین انرژی و قدرتی از آن آزاد میشود، برای ما باورکردنی نبود که بگوییم یک تکهی کوچکی از جسمی که قابل رؤیت با چشم ظاهری هم نیست، باید با میکروسکوپ الکترونیکی آن را ببینند، ولی اگر شکاف بخورد، از این شکافتن این مقدار انرژی ایجاد میشود. اینهمه انرژی در آن ذخیره شده و شکافتن آن میتواند اینهمه انرژی را آزاد کند. جلسهی گذشته عرض کردم که این فقط در هستهی اتم اورانیوم نیست، در همهی هستههای اتم این امکانپذیر نیست. منتها در اورانیوم این کار راحتتر و کنترلشدهتر است و اینکه وقتی این هستهی اتم تجزیه میشود و شکافته میشود، چون فاصلهای که بین دو جرم سنگین و سبک ایجاد میشود، زیاد است، آن مقدار انرژی که آزاد میشود، بیشتر است. و الا اینطور نیست که در بقیهی هستههای اتم اینطور نباشد. یکی از دوستان اشکال کرده بود که اینطور نیست. من با یکی از دوستان دکترای فیزیک هستهای تماس گرفتم و پرسیدم، گفت نه، این حرف درست است، همینطور است و غلط نیست. در اورانیوم این واکنش واپاشی راحتتر صورت میگیرد. با این نگاه میخواستم این را عرض بکنم که وقتی یک هستهی اتم را شما در نظر بگیرید، این مقدار انرژی در آن خفته است، ولی وقتی شما با میکروسکوپ الکترونیکی هم که قدرت بالایی دارد، آن را نگاه کنید، اگر بتوانید ببینید، آنجا در حقیقت چیزی دیده نمیشود. در آن شکافت هستهای است که این واکنش و این انرژی آزاد میشود. حالا حساب کنید که شما یک مقدار معتنابهی از اورانیوم را در نظر بگیرید که برای ما هم قابل رؤیت باشد، ببینید چقدر میشود از این انرژی آزاد کرد. هر جرمی را در نظر بگیرید، چقدر انرژی در آن خفته است، در هر اتم آن چقدر انرژی خفته است.
شریعتی: یعنی همهی اینها مستعد هستند.
آقای عادینی: همه آماده هستند، این ظرفیت و استعداد در آنها هست. اگر علم بر شکافت هر کدام از اینها قدرت پیدا بکند، این انرژی با مراتبی که در هرکدام از اینها خفته است، آمادهی انتشار است و آمادهی آزاد شدن است. اگر کسی این را در دورهای میگفت که هنوز این علم در رابطه با اتم شکل نگرفته بود، کسی باور نمیکرد. واقعاً کسی باور نمیکرد، اصلاً امکان ندارد این همه انرژی در اتم باشد. یک واحد بزرگی باید انرژی را تولید کند تا این مقدار انرژی تولید بشود. شما ببینید چقدر باید گاز یا نفت یا گازوئیل یا نفت سیاه به یک نیروگاه برق تزریق بشود تا دستگاههای عظیم آن را به حرکت دربیاورد و برق تولید بشود. حالا به جای این نیروگاه هستهای را قرار بدهید که در آنجا از همین شکافتهای هستهای این انرژی آزاد میشود. به جای آنهمه عظمتی که میخواست این مقدار انرژی را آزاد کند تا ژنراتورهای این نیروگاه به چرخش دربیایند و برق تولید بشود، حالا با آن ذره این کار را انجام میدهند. اگر این در رابطه با انرژی امکانپذیر است، چه کسی گفته فقط منحصر به این است؟ علم ما هنوز نتوانسته به مسئله دست پیدا کند، بهخصوص با این جریان انرژی هستهای که پیش آمده، اما علم نمیتواند انکار داشته باشد که تکهسنگی باشد به این اندازه که روی یک شتر قرار بگیرد و بار یک شتر باشد و دوازده چشمه از آن جاری بشود و از این دوازده چشمه لاینقطع آب بیاید. همانطور که لاینقطع میشود از آن [ذره] انرژی ساطع بشود و همانطور که چشمههای انرژی آنجا بود، چشمههای آب هم اینجا باشد. علم نمیتواند این را انکار کند، این به علم افق میدهد. ما در نگاه اوّلی فکر میکنیم که منابع انرژی محدود است، منابع آب محدود است، منابع هوا محدود است و به خاطر این به فرمولها و راهکارهایی رو میآوریم که بخواهیم با این محدودیت سر کنیم.
شریعتی: چرا تأکید داریم که این باید یک رویکرد علمی داشته باشد و یک نگاه علمی به آن بشود؟ معجزه است دیگر.
آقای عادینی: همه چیز در عالم براساس نظام علّیت است.
شریعتی: حتی معجزه؟
آقای عادینی: حتی معجزات در نظام علّیت است، لذا معجزات در نظام علّیت دیده میشوند و شرح [داده میشوند.] منتها گاهی زمان نظام علّیت گاهی در هم پیچیده شده است.
شریعتی: چون در برخی موارد اصلاً هیچ توجیهی برای آن نداریم.
آقای عادینی: مثلاً کجا؟
شریعتی: در معجزات، مثلاً اژدها شدن عصا و بلعیده شدن و...
آقای عادینی: آنها که بسیار ساده است، آنها را بسیاری پذیرفتند. میگویند اژدها شدنِ عصا زمانی طولانی میبرد، ممکن است بگوییم در یک ظرف چند هزار ساله این عصا خاک بشود، بعد خاک رزق خوردن ماری بشود، مار این را مواد اولیه بکند، تخمگذاری بکند و فرزندی از او به دنیا بیاید، این همان سیر است.
شریعتی: و این سیر در چند ثانیه اتفاق افتاده است.
آقای عادینی: در چندین سال طی شده و به همان رسیده است. اما این زمان طی میشود و سرعت پیدا میکند که این سرعت پیدا کردنِ زمان است، نه اینکه نظام علّیت دیگری باشد. این سرعت دادن اعجاز است، از هر کسی برنمیآید، قدرت ندارد. در نظام هر کدام از معجزات همینطور است، مثل اینکه آب میایستد. البته گاهی شما ابزار و وسایل را به کار میگیرید و یک سد میزنید، آن بحث دیگری است. آن هم برای خودش یک نظام علّیت است. اما به ارادهی انسان که اراده میکند و عصا را به آب میزند و دوازده راه در آن دریا ایجاد میشود، دوازده راه برای دوازده سبط و اسباط دوازدهگانه و فرزندان دوازدهگانه باز بشود. چنانچه در اینجا به سنگ میزنند، اینجا به دریای آب مرطوب زدند، خشک شد و زمین آمادهی رفتن شد، اینجا به سنگ خشک زدند و آب جاری شد. همان عصا آنجا آب را خشک میکند، اینجا آب را جاری میکند.
شریعتی: میدانم، میخواهم بگویم همهی اینها را باید در ذیل نظام علّیت معنا بکنیم؟
آقای عادینی: بحث این است که اینها همه تحت یک قانون علّیت بالاتری قرار دارد که ممکن است برای من قابل دسترس نباشد.
شریعتی: یعنی ما نتوانیم آن را توجیه کنیم، ولی توجیه دارد.
آقای عادینی: بله، توجیهپذیر است و با این نگاه میتوانیم بگوییم برای علم افق ایجاد میکند؛ چون نظام علّیت است و بشر میتواند به سمت نظام علّیت حرکت بکند. اصلاً معجزات میخواستند برای بشر یک افق ایجاد کنند، علاوه بر آن نظام اعجازی که در آن زمان بوده و اثرش هم این بوده که آنها مجبور میشدند [بپذیرند] یا یقین میکردند که این رسولِ الهی است، دلیلی بر رسالت بوده و باعث ایمان مردم میشده، علاوه بر اینکه افقی برای عالم ایجاد کرده، نه فقط آن زمان، برای کل عالم که این نگاه چگونه امکانپذیر است که آتش سرد بشود، که ابراهیم در دل آتش نسوزد، دریا بایستد و خشک بشود و دیوارهای آب بدون حرکت بمانند یا در اینجا از این سنگ دوازده چشمه جاری بشود. نمیگویم علم به این مرحله میرسد، بحث افق برای علم ایجاد کردن یعنی میتواند این را نگاه کند و به سمت آن حرکت کند. به سمت حرکت کردن غیر از رسیدن است. آیا کسی غیر از موسای کلیم میتواند دوازده چشمه جاری کند؟ بله، منتها آن هم به اذن الهی است. کسی میتواند به اذن الهی این کار را بکند، نه هر کسی. آن کسی که اذن الهی را دارد، اگر لازم باشد، میتواند این کار را بکند و حتماً هم برای اولیای الهی امکانپذیر است، چنانچه بعضی از اینها برای اولیای الهی در دورانهای بعد امکانپذیر میشود. چنانچه برای حضرات معصومین بعضی از اینها اتفاق افتاده و محقق شده است.
این را عرض میکردم که این دوازده چشمهی آب که از این سنگ جاری بشود و نه فقط برای آشامیدن ششصد هزار نفر باشد، ششصد هزار نفر جمعیت بسیار زیادی است. از یک سنگ چقدر باید آب در نهرها و جویهای مستقلی جاری بشود که اینها «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» هر طایفهای و هر کسی هم بداند که کجا باید آب بخورد. اینطور نبود که بخواهند پای سنگ بروند، این آب جاری بود و نه فقط برای خوردن بود، بلکه برای شستشو بود، برای استحمام بود، برای همهی امکاناتی که یک جمع کثیر لازم دارند، این آب فراهم بود. الان در نظر بگیرید، یک شهری که ششصد هزار جمعیت داشته باشد، آبی که اینها برای شربشان یا استحمامشان لازم دارند، چقدر است.
شریعتی: حداقل یک سد میخواهد یا چند چاه میخواهد.
آقای عادینی: آن هم نه برای یک روز و دو روز، برای چهل سال از این سنگ برای آب استفاده میکردند. بحث بسیار زیبا و دقیقی است. خدای سبحان قدرتش را اینگونه نشان میدهد، در قرآن چندین بار آمده، بحث این نیست که بگوییم شاید یک روایت باشد، ضعیف باشد. در قرآن کریم چندین بار در آیات مختلف این بحث آمده، هم در سورهی بقره آمده، هم در سورهی اعراف آمده است. در سورهی اعراف هم همین را میفرماید: «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً» ما اینها را دوازده سبط قرار دادیم. یعنی خدا میفرماید، به خودش هم نسبت میدهد، رد نمیکند. من آن جلسه عرض کردم، اینکه به خودش نسبت میدهد «أَسْباطاً أُمَماً»، یعنی نشان میدهد که مورد نهی نیست، کثرتهای اقوام و عشیرههای مختلف و قبایل مورد نهی خدا نیست. یا حتی میفرماید: ما مردم را به صورتهای مختلف قرار دادیم و عشایر مختلف هستند تا این سبب بشود که همدیگر را بشناسند. منتها «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» اینها فضیلتی نیست که یکی رنگش سیاه باشد یا سفید باشد یا دیگری از این نژاد باشد یا از آن نژاد باشد. عند اللّه در این فضیلتی نیست، ولی منهی هم نیست. اینجا هم به خودش نسبت داده که «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً» که هر کدام یک امت بودند. امت بودند یعنی پیوندهای درونی داشتند. «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ» وقتی که قومش از او طلب آب کردند. گفتند ما در این بیابان بیآب و علف، در این صحرای سینا چه بکنیم؟ آب دریا هم که قابل خوردن و قابل استفاده نیست، بدتر عطش ایجاد میکند. آنجا دارد که موسی از خدای سبحان استسقاء کرد، خدا هم فرمود: «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» عصایت را بر این سنگ بزن. این «الْحَجَرَ» که با الف و لام آمده، معلوم میشود یک سنگ خاص و معلومی بوده است. در بعضی نقلها هست که به هر سنگی که میرسیدند، وقتی به آن میزدند، جاری میشد. اما آنچه مشهور است این است که سنگ خاصی بوده و حتی در روایت دارد سه سنگ از بهشت نازل شد؛ یکی حجر الاسود است، یکی آن جای پای حضرت ابراهیم است، یکی هم همین حجر است که از آن دوازده چشمه جوشید. اینها از بهشت آمده است.
شریعتی: حجر الاسود و حجر اسماعیل؟
آقای عادینی: البته بعضیها حجر اسماعیل را نمیگویند، میگویند جای پای ابراهیم که آن سنگی است که جای پای ابراهیم در آن قرار گرفته، همان سنگی که در مقام ابراهیم است. آنجا را نقل میکنند. اینجا میفرماید: «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً» این تأییدی که آن دوازده قبیله را قرار دادیم، دوازده چشمه هم برای آنها جاری کردیم که این دوازده چشمه «فَانْبَجَسَتْ»، در بعضی آیات آمده: «فَانْفَجَرَتْ» «انفَجَرَ» آب شدید را میگویند، «انبَجَسَ» با اینکه ممکن است در معنا با هم استعمال شده باشد، به جای هم نیز استعمال شده باشد، اما وقتی اینها در جاهای مختلف میآیند، معنای [متفاوتی دارند.] انبجاس را میگویند آن آبی است که ابتدا آرام میآید، مثل اینکه ابتدا چشمه بخواهد جوشش پیدا کند، اول آرام است، بعد کمکم جا باز میکند و این آب بیشتر میتواند از آن خارج شود. مثل این است که «فَانْبَجَسَتْ» ابتدای کار باشد، آن جایی که آیات میفرماید «فَانْفَجَرَتْ»، اواسط کار به بعد باشد که دیگر هر بار میزدند، جای آن معلوم بود و چشمهها از آنجا با فشار و شدت جاری میشد.
«فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ». این تعبیر که آورده؛ «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» نشان میدهد جمعیت زیادی بودند، «كُلُّ أُناسٍ» هر دستهای میدانستند آبشان مربوط به کدام قسمت میشود. «كُلُّ أُناسٍ» نشاندهندهی جمعیت است. اینها دوازده تیره و سبط بودند، بهطور متوسط هر تیرهای پنجاه هزار نفر میشدند. یعنی هر کدام از این چشمهها باید پنجاه هزار نفر را سیراب میکرده و امورات مختلفشان با آن میگذشته. مثل این است که شما یک شهرستان پنجاه هزار نفری را در نظر بگیرید، هر چشمهای برای یکی از این شهرستانها بوده که پنجاه هزار نفر سکنه داشته است. میفرماید: «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ» این غمام را قبلاً گفتیم که سایهبان برای آنها قرار داده بودند که در آن جای بیابانی و صحرای سینا که آفتاب سوزانی داشت، «ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ». «ظَلَّلْنا» به سایهی نرم و مطبوع میگویند. «ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى» ما چند نعمت را قرار دادیم؛ هم آب را برای اینها از چشمهی جوشانی که قطعشدنی نبود قرار دادیم، هم غذای اینها را منّ و سلوی قرار دادیم، هم برای آنها سایهبان قرار دادیم که آن غمام و ابر ملایم بوده است. و علاوه بر اینها، در روایت دارد که چون شبها بسیار تاریک میشد، برای اینها نوری قرار دادیم مثل نور چراغ خواب که ما داریم، نور ملایمی که مزاحمتی برای خواب آنها نباشد. یک ستونی از نور برای اینها ایجاد میشد. چقدر باید بندگان خدا اینها را ببینند و در عین حال با موسای کلیم، به گوسالهپرستی میل پیدا کنند.
شریعتی: اصلاً گوسالهپرستی که هیچ، باز هم بهانه بگیرند.
آقای عادینی: حالا بعد از این هم میرسیم. واقعاً دلم برای حضرت موسی سوخت، یعنی هر چه میخوانم، میگویم با چه کسانی طرف بوده! چقدر سخت است! یک نبی چقدر باید صبوری بکند، یک رهبر الهی با جهالت مردم چقدر باید صبر بکند. میبیند که چه غلط آشکاری انجام میدهند، اما باز هم با یک صبوری پدرانه و رحیمانه به سر اینها دست میکشد و باز هم برای آنها دعا میکند، آنها را حفظ میکند. واقعاً سخت است، آن هم نه یک بار و دو بار، مکرر. اگر به موسی توهین بکنند، قابل تحمل است، اما وقتی به خدای موسی که تمام غیرت موسی خدای او بوده، برای رجل الهی که خدا همه چیز اوست، یعنی حاضر است خودش را زیر پا له بکنند، هر بد و بیراهی به او گفته بشود، یک کلام به خدا جسارت نشود، یک کلام نعمتهای الهی ناسپاسی نشود، حکم خدا زیر پا قرار نگیرد، یک وقت به یک ولیّ الهی مثل امام حسین (علیه السلام) یا پیغمبر اکرم که این ایام متعلق به اوست، جسارت نشود. اما ما را له کنند، ما را بکشند، انواع فحشها را به ما بدهند، نوش جانمان. چون او رحمت محض است، نور محض است. وقتی انسان در مقابل آینهی مطلق شروع به بدی بکند، این بدی خودش است که میبیند. چون وقتی انسان در مقابل آینه و نور مطلق، ظلمت میبیند، ظلمت خودش است. لذا میفرماید: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» واقعاً حیف است که انسان خدای ناکرده پا در کفش نور بکند، در مقابل نور بایستد. در مقابل نور ایستادن برای انسان دوری عجیبی میآورد و عذاب را برای شخص خودش قرار میدهد. لذا حواسمان باشد که هر چه هم ناراحتی داریم، ناراحتی از افراد را در جای دیگری که جای آن نیست، تخلیه نکنیم.
بعد میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» ما همهی اینها را دادیم، ولی اینها ظلم کردند. اینها به ما ظلم نکردند، به خودشان ظلم کردند. خدا مظلوم مقتدر است. مقتدر است، ولی مظلوم است. کسی نمیتواند به او ظلم کند، چون مقتدر است. اما مظلوم است، از این باب که شناخته نمیشود، وگرنه او مقتدر است. اقتدار او هم با شناختن و نشناختن ما زیر سؤال نمیرود. در اقتدار او هیچ جایی برای اینکه مظلوم واقع بشود، نیست. مظلومیت او درون ماست که تشخیص نمیدهیم، به لحاظ ماست، نه به لحاظ او. او دائماً مقتدر است. گاهی اشتباهات در تفکر انسان باعث میشود که با خدا دربیفتد. با خدا درافتادن زشتترین کار ممکن است. حواسمان باشد که این سنگر را زود از دست ندهیم. بعد دنبال این بحثی که در آیات مختلف بحث استسقاء میشود، خود استسقاء را از جهات متعدد بیان میکند. «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» بعد نمیگوید «فضرب فانفجرت» یا «فانبجست»، یعنی این اراده آنقدر قوی بود، وقتی خدا میگوید «أَنِ اضْرِبْ»، بلافاصله میگوید «فَانْبَجَسَتْ». یعنی سرعت جوشیدن آب اینطور نبود که بگوید بزن، بعد او میزند و جاری میشود. این مقدار هم فاصله نیست، این مثل «کن فیکون» است. به ارادهی موسی بود، اما به ارادهی موسی با ظهور آن عصا که مردم این واسطه را ببینند و موسی را خدا نبینند. لذا میبینید معجزات موسوی همه با ابزار و آلات است. اگر دست او ید بیضا میشود، اگر در جایی عصای او اژدها میشود، اگر در جایی دریا خشک میشود، با زدن عصا دریا خشک میشود، ولی در عین حال، همهی اینها به ارادهی موسی است که محقق میشود و الا اگر کس دیگری آن عصا را بردارد، چنین اثری ندارد. خاتم سلیمان به ارادهی سلیمان است، نه اینکه اثر خاتم باشد.
شریعتی: به ارادهی موسی است و باید آیه باشد برای نشان دادن خدای موسی.
آقای عادینی: لذا آن وسیله آیه میشود.
شریعتی: یک جوشش هم از همین جنس تقریباً برای حضرت اسماعیل و حضرت هاجر داشتیم.
آقای عادینی: بله، آنجا یک جوشش آب بود. منتها درست است که آن جوشش در بیابان بیآب و علفی بود، اما به زمین متصل بود و قبول آن سادهتر بود و این جوشش هم جوششی نبود که بخواهد ششصد هزار نفر را سیراب بکند و آب مورد نیاز خوراک و شستشو و همهی کارهای آن را تأمین کند. آن هم معجزه است، اما این معجزه در سنگ منقطع است، در سنگی که جداست و به جایی وصل نیست. و بعد هم آمده که حضرت در زمان ظهور کسی در سفرها چیزی با خودش برندارد. سنگ موسی را حمل میکنند و هر جا لازم است، نه فقط آب میدهد، بلکه از آن غذا هم ایجاد میشود. در زمان ظهور و قیام کسی نه آب با خودش بردارد و نه غذا که وقتی لشکر میخواهد حرکت کند، میگوید این سنگ همراه حضرت است و همان کاری را برایشان میکند که برای موسی (علیه السلام) انجام میداد.
نکتهی دیگر اینکه، بحثی که ما باید به آن توجه کنیم، این است که این چشمهها مادی بودند، منّ و سلوی مادی بودند، آن غمام و پوششی که ایجاد کرد، مادی است، تمام اینها مادی است. کسی نمیتواند بگوید اینها تمثیل است، مثالی نیست، مادی است. اما یک نکتهی زیبا این است که با اینکه این ها مادی است، با اینکه آبی قابل خوردن و شرب بود، آب مادی است، چشمهی مادی است، آن منّ و سلوی مادی است، غذا بود و با آن سیر میشدند، اما در عین حال، اینها آیت رب است، بیواسطه متصل است. «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» همه چیز در عالم متصل است، هیچ چیزی منقطع نیست. میگوید «إِنْ مِنْ شَيْءٍ» هر چیزی را شما نگاه بکنید، «إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ» خزائن آن پیش ماست، «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» این نازله است، نازله هم متصل است، تجافی در آن نیست، اتصال برقرار است. همین الان هر نعمتی، ذرهای هوا که ما استنشاق میکنیم، همه وصل است به خزائنش که با خداست. آن خزائنی هم که با خداست، نه مثل یک ریسمانی که تا جای دوری کشیده شده باشد، بلکه این خزائن در نظام باطن عالم است که همینجا به او متصل است، نه در یک جای مکانی دور. همینجاست و تا باطنیترین مرتبه متصل است. لذا وقتی انسان میخواهد خدا را صدا بزند، لزومی ندارد سرش را تا آسمان هفتم بالا ببرد و بگوید ای خدایی که در پسِ هفت آسمان قرار داری. کسی داشت به این شکل قسم میخورد، امیرالمؤمنین به پشت او زد، گفت: چه میگویی؟! گفت: دارم به خدا قسم میخورم. گفت: کدام خدا؟ آن خدایی که پشت هفت آسمان است، خدا نیست. خدا همهجا حاضر است و همهجا ناظر است. گفت: پس چه کار کنم؟ کفارهاش را بدهم؟ گفت: این قسم کفاره ندارد؛ چون اصلاً به خدا قسم نخوردی.
هر ذرهای متصل است، اما به لحاظ جریان نظام علت عادی که ما میبینیم، این نظام علت ما را در علت آن متوقف کرده، در علتِ علت متوقف کرده است. جلوتر نرفتیم که
دیدهای خواهم سببسوراخکن تا حجب را برکند از بیخ و بن
گاهی در نظام علیتها، در معجزات انبیاء گرامی و اولیای حق این نظام سلسله سبب را طی میکنند، یعنی شما سبب را بیواسطه از خدا میبینید تا این متصل بودن نشان داده بشود. این اتصال میخواهد همه چیز را نشان بدهد، در اینجا میبینید تا همه چیز با این نگاه دیده بشود. اگر ولیّ الهی با این نگاه، به عالم نگاه بکند، آنوقت همهجا دست خدا را میبیند، فعل خدا را آشکار میبیند، نه با واسطه. خدا را در هر جایی مباشر میبیند، آشکار میبیند، نه مباشر به معنای محسوس، ولی دست خدا [را میبیند]؛ مثل همین معجزات، از سنخ این معجزات. لذا در عین اینکه اینها مادی بودند، اما مادی بودنشان اینها را با تمام مراتب وجود مرتبط محض کرده است.
هنر این است که انسان بتواند تربیت و سبک زندگی را طوری قرار بدهد که همه چیز الهی دیده بشود، در عین اینکه مادی است، اما از این عبور بشود و متوقف نشود. نعمتها دیوار نشوند، برای اینکه انسان را متوقف کنند، بلکه در بشوند تا انسان را دائماً عبور بدهند. این در زندگی هنر است. اگر زندگی اینگونه شکل گرفت، از نعمت بیشترین استفاده و بیشترین لذت برده میشود. چرا؟ وقتی شما نعمت را متصل به بینهایت میبینید، عزیزتر است یا وقتی یک نعمت را متوقف و در حد محدودی میبینید؟ خوردن آبی که از سنگی [جاری شده] که انسان میداند به ارادهی الهی نازل شده، چقدر لذیذتر است، در مقایسه با یک آب عادی که انسان آن را مستقل میبیند.
شریعتی: اگرچه مستقل نیست.
آقای عادینی: اگرچه مستقل نیست، ولی مستقل ببیند. چقدر متفاوت است. وقتی از دور هم ضریح حضرات معصومین (علیهم السلام) را میبینیم یا قبه و گنبد را میبینیم یا گلدسته را میبینیم، چقدر برای ما شیرین است، اگر به خواب ما بیایند چقدر شیرین است. این رابطه عبور است، دیدن آن رابطه است. همهی اینها مرتبط با آنها معنا پیدا میکنند، یک معنای عظیمتر پیدا میکنند. انبیاء میخواستند عالم را به ما اینگونه نشان بدهند که همه چیز مرتبط با خداست. منتها در بعضی موارد این را آشکار نشان میدادند تا از آن به بقیه برسند. لذا وقتی این چشمهها جوشید، ابتدا برای مردم بسیار عجیب بود که از یک سنگ چشمهی آب میآید. ارادهی حق را میدیدند، آشکار و ملموس ارادهی حق را میدیدند. چنانچه در وقت غرق فرعون ارادهی حق را دیدند، چنانچه وقت عبور از دریا ارادهی حق را دیدند، چنانچه وقتی عصا اژدها شد، ارادهی حق را دیدند و همینطور منّ و سلوی که ببینند غذای آنها آماده میآید. اگر با این نگاه ببینند و دچار ظلم و عصیان بشوند، با اینهمه معجزاتی که آمده، این ظلم و عصیان چقدر عناد میخواهد؟
در ادامه گفت «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»؛ ظلم کردند. در آیهی 60 سورهی بقره هم همین را میفرماید: «وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ» با انکار و قدرنشناسی خودتان را به فساد نیندازید. این روایتها بسیار زیباست، من دلم میخواهد هر کدام از آنها را بخوانم. تعبیر روایت از امام باقر (علیه السلام) این است: «نَزَلَتْ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ» حجر مقام ابراهیم و حجر بنیاسرائیل و حجر الاسود، «إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ مِنْ مَكَّةَ يُنَادِي مُنَادِيهِ أَلَا لَا يَحْمِلَنَّ أَحَدٌ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً» امام زمان که میآیند، میگویند هیچ کس طعام و شراب حمل نکند. «وَ حَمَلَ مَعَهُ حَجَرُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ وِقْرُ بَعِيرٍ» بار یک شتری میشود. «فَلَا يَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلَّا انْفَجَرَتْ مِنْهُ عُيُونٌ» هر جا که میخواهند توقف بکنند، چشمهها از این جاری میشود. «فَمَنْ كَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ كَانَ ظَمْآناً رَوِيَ» هر کسی گرسنه است، سیر میشود. هر کسی تشنه است، با خوردن از آن سیراب میشود. بعد میگوید نه فقط خودشان، «وَ رَوِيَتْ دَوَابُّهُمْ حَتَّى يَنْزِلُوا النَّجَفَ مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ» تا از مکه به نجف و ظهر کوفه میرسند، دواب و چهارپایانشان، مرکبها و مصارف دیگر آنها هم از همین محقق میشود. این هم روایت زیبایی بود، این نگاه که در روایات و آیات ما این مسئله را باز کردند
شریعتی: من احساس میکنم دل آنها از سنگی که از آن چشمه جوشید، سنگتر بوده است. عصای موسی به آن سنگ خورد و دوازده چشمه جوشید، اینها اینهمه معجزات را دیدند، در مواجههی با موسی باز هم عدهای...
آقای عادینی: زیباییاش در این است که چون امام ماء مَعین است، این دوازده چشمهی آب به حضرات معصومین تطبیق شده است. از آنجا موسی به اینها خطاب کرد، به حق آنها قسم داد و این دوازده چشمه جاری شد. یعنی با دعای به این حضرات معصومین دوازده چشمه جاری شد. این در عین اینکه مادی است، نازلهی حقیقت بالاتری است که ارتباط با امام، ماء معین است. لذا به ما گفتند وقتی وضو میگیرید، آب وضو ارتباط با امام است. در حقیقت رابطهی ما تا سطح ظاهر کشیده میشود. اگر این رابطه را احساس کنیم، چقدر زیبا میشود.
شریعتی: گر قطرهای از آب وضویی چکیدهای گر ذرهای گرد عبایی دویدهای
این ارتباط و این اتصال.
آقای عادینی: این نگاه مرتبط که از مرتبهی مادی انسان تا آن مرتبهی عالی «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» این رابطه را دیدن، زندگی را بسیار تغییر میدهد که حتی از آن چشمه به این چشمه منتقل شدند، از آن آب به این آب منتقل شدند. واقعاً رابطه است، نه اینکه انتقال ذهنی باشد. یعنی چشمهی ظاهری و هر جا شما آب گوارا دیدید، ماء معین است و [از طریق آن] به امام منتقل شوید. میگوید درست است، همینطور است، این ظهور اوست.
شریعتی: و در پایان هم که «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» انشاءاللّه بیایند و همهی ما زنده بشویم.
آقای عادینی: انشاءاللّه. حیات بعد حیات است و این حیات هیچ توقفی ندارد، یعنی حیات اطلاقی برای انسان، به سمت حیات اطلاقی حرکت میکند. این هم یک نکته که میفرماید: «سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَمَّا يُقَالُ فِي بَنِي الْأَفْطَسِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْرَجَ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ هُوَ يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اثْنَيْ عَشَرَ سِبْطاً وَ جَعَلَ فِيهِمُ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ نَشَرَ مِنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ابْنَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیهم السلام) مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ اثْنَيْ عَشَرَ سِبْطاً» بعد میگوید این دوازدهتا با آن دوازدهتا تطابق دارند.
بعد وقتی موسی (علیه السلام) خواست تقاضا بکند، در تفسیر علی بن ابراهیم میفرماید: «فَقَالَ مُوسَی إِلَهِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ بِحَقِّ عَلِيٍّ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ سَيِّدِ الْأَوْلِيَاءِ وَ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ وَ بِحَقِّ عِتْرَتِهِمْ وَ خُلَفَائِهِمْ سَادَةِ الْأَزْكِيَاءِ لَمَّا سَقَيْتَ عِبَادَكَ هَؤُلَاءِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ» میگوید با اینها قسم داد تا این آب جاری بشود، «فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا مُوسَى اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ». یعنی این آب را نازل کرد. موسی هم با یقین و باور این را میدید. از همانجا هر کس باور کرد، جزء امت ختمی قرار میگیرد. یعنی موسی به خودش دعوت نمیکند، مردم را از خودش هم عبور میدهد تا به سمت پیغمبر خاتم برسد که اطلاق محض است، تا به سمت ذریهی او برسد که اطلاق محض است. ما نمیدانیم در چه دورهای قرار گرفتیم که حسرت همهی انبیاء دوران گذشته و همهی امتهای دوران گذشته، شنیدن نام اینها بوده است. ما در این دوران و در زمان امام زمان قرار گرفتیم و عمل ما مستقیماً اطاعت از امام تلقی میشود. این عظمتی است که خدای سبحان برای ما قرار داده است.
بعد آنجا دارد که هر کسی در مشرب خودش قرار گرفت «كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمُوهُ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ».آخرش زیباست؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مَنْ أَقَامَ عَلَى وِلايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَقَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ مَحَبَّتِهِ كَأْساً لَا يَبْغُونَ بِهِ بَدَلًا» پیغمبر فرمود: اگر کسی «أَقَامَ عَلَى وِلايَتِنَا» نه اینکه فقط ما را دوست داشته باشد، «أَقَامَ عَلَى وِلايَتِنَا» ولایت ما را مقیم باشد. نه اینکه گاهی حالش خوب باشد، بگوید من دوست دارم. البته این هم بهره دارد، اما «أَقَامَ» اقامهی ولایت بکند، در وجود او اقامهی ولایت شده باشد. «مَنْ أَقَامَ عَلَى وِلايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنْ مَحَبَّتِهِ كَأْساً» خدا یک جامی از جام محبت خودش میدهد که «لَا يَبْغُونَ بِهِ بَدَلًا» هیچ جایگزینی ندارد، نظیری ندارد. «وَ لَا يُرِيدُونَ سِوَاهُ» اگر کسی از این جام بخورد، دیگر غیر خدا را نمیخواهد. «لَا يُرِيدُونَ سِوَاهُ كَافِياً وَ لَا كَالِياً وَ لَا نَاصِراً» دیگر اینطور نیست که به کس دیگری دل ببندد و ناصر دیگری بخواهد.
بعد در ادامه میفرماید: «وَ مَنْ وَطَّنَ نَفْسَهُ عَلَى احْتِمَالِ الْمَكَارِهِ فِي مُوَالاتِنَا» اگر کسی در سختیهایی که پیش میآید، بر جریان ما تحمل کند، یعنی سختیهایی که برای ولایت و ایمان او پیش میآید، «وَطَّنَ نَفْسَهُ عَلَى احْتِمَالِ الْمَكَارِهِ فِي مُوَالاتِنَا» اگر در اینجا خودش را تثبیت کند و آنها را به خاطر ولایت ما تحمل کند، «جَعَلَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي عَرَصَاتِهَا» آنجا طوری قرار داده میشود که به او میگویند تو در دنیا تحمل کردی، حالا دست تو باز است، اینجا هر کسی را میتوانی نجات بدهی. آن تحمل تو سبب میشود که اینجا قدرت پیدا کنی که هر کسی را بخواهی، نجات بدهی. روایت بسیار طولانی است، همینقدر را عرض میکنیم. انشاءاللّه خدای سبحان از جام محبتش به ما بچشاند، ما را سیراب کند که خدا را باور کنیم و عشق خدا در دل ما بیفتد. این جام جلو دست ماست، دور نیست. ما لب نمیزنیم، ما وارد نمیشویم.
شریعتی: فرازی در مناجات شعبانیه هست که من را مقیم وادی عشق و محبت خود کن. انشاءاللّه که همین اتفاق بیفتد.
آقای عادینی: انشاءاللّه خدای سبحان نعمتهای ظاهری خود را، آرامش و امنیت و آسایش و رفاه و گشایش را و همچنین نعمتهای باطنی خود را مثل محبت و رابطه با خدا را به همهی ما بچشاند. به ما بباورانند که عالم فقط همین نظام ظاهر و خورد و خوراک ظاهری نیست. این همه مقدمهای برای رسیدن به بالاتر است. انشاءاللّه این باور به دنبال خود حرکت ایجاد کند.