اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-06-30-حجت الاسلام والمسلمین نظافت - اصول ارتباط موثر در خانواده و جامعه

ملایی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «و صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ». سلام و درود به پیشگاه شما بینندگان و شنوندگان همراه با برنامه سمت خدا. امیدوارم از هر مسیری برنامه را می‌بینید و می‌شنوید لحظه‌های خوبی برای شما رقم بخورد پای این برنامه و دعاگوی شما هستیم، می‌دانیم شما هم برای ما دعا می‌کنید. جامعه ایمانی و خانواده بزرگ سمت خدا قرارشان با هم همیشه همین بوده است و هست. ممنونم از این که این چهارشنبه هم ما را همراهی می‌کنید در کنار حاج آقای نظافت عزیز و بزرگوار و بحث روابط موثر و اصول روابط موثر که ببینیم امروز چه نکات تازه‌ای را به ما یاد خواهند داد. بفرمایید لطفا، سلام علیکم.

حجت الاسلام نظافت: سلام عرض می‌کنم خدمت شما و همه بینندگان عزیز. «اعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». موضوع بحث ما روابط سازنده، مفید بود و گفتیم رابطه اصولی دارد. رسیدیم به اصل عزت. رابطه خوب است که عزتمندانه باشد، یعنی نه ذلیل بشویم، نه ذلیل بکنیم دیگران را. «حُرمَةُ المُؤمِن اَعظَم مِن حَرمَةِ الکعبَه» مومن احترام دارد، از کعبه احترامش بیشتر است، از ضریح امام حسین احترامش بیشتر است. یعنی خدا این جوری دوست دارد که ما به مخلوقاتش احترام بگذاریم به ویژه مومنین. بحث سر این بود که همه دوست دارند عزیز بشوند، در چشم‌ها خار نباشند، راهش را باید یاد بگیرند. در این آمده است یکی از آموزش‌هایش همین است که راه عزت را به ما یاد بدهد. گفتیم که راهش این است که با خدای عزیز پیوند برقرار کنیم، با دستورات او، دنبال کسب رضایت خدا باشیم، به او تکیه کنیم، «تَوَکَلَّ عَلَی العَزیزِ الرَحیم»و راهش بندگی خداست، بندگی خداست که عزت می‌آورد. سه جمله قشنگ آقای ملایی در، شما جوان هستید هنوز، این‌ها را اگر توانستید حفظ کنید.
ملایی: دارید به من امید می‌دهید.
حجت الاسلام نظافت: بالاخره خوب است انسان در حافظه‌اش یک چیزهای جملات خوبی داشته باشد که برای روز مبادا یعنی وقتی آدم پیر می‌شود بتواند با این معلومات زیبا زندگی کند و بتواند در بهترین حالتش که دعای دست و سجده است بتواند تکرار کند این‌ها را. بوسیله گفتگو با خدا است. یعنی دعاهایی که ائمه معصومین یاد دادند در آن‌ها کلاس‌های درس و زندگی است. در مفاتیح مرحوم شیخ عباس قمی سه جمله مناجات از امیرالمومنین نقل کردند که یک جمله‌اش مربوط به بحث ما است. البته من هر سه مورد آن را می‌گویم، بینندگان عزیز هم اگر می‌توانند حفظ کنند. امیرالمومنین می‌گویند: «الهی کَفَی لِی عِزَاً أَن أَکُونَ لَکَ عَبداً». دوم؛ «کَفَی بِی فَخراً أَن تَکُونَ لِي رَبِّا، اَنتَ کَما اُحِبِّ فَجعَلنی کَما تُحِب». جمله اول معنایش این است: خدای من برای من عزت همین بس که بنده تو باشم. یعنی امیرالمومنین می‌گوید من از طرق دیگر نیازی ندارم عزت کسب کنم، از طریق بندگی چرا. حالا یک جاهایی خدا به امیرالمومنین می‌گوید برو ثروت کسب کن، ثروت کسب می‌کند، چون فقیر نیست ذلیل هم نیست. ولی امیرالمومنین عزتش را به ثروت گره نزده است، به دستور خدا گره زده است، به خود خدای متعال. دوم فرمود: «کَفَی بِی فَخراً أَن تَکُونَ لِي رَبِّا» خدایا اگر بخواهم پز بدهم، بخری بفروشم، فخر من این که خدایی مثل تو دارم. احد، صمد، «لَم یَلِد وَ لَم یُولَد/ وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَد». لذا می‌گویند قل هو الله که می‌خوانید پز بدهید، بگویید «کَذلِکَ اللهُ رَبِّي» خدای من این جوری است. اگر قرار است کسی فخری بفروشد به چنین خدایی، نه مثل خدای مسیحیت انحرافی که به پدر پسر. یهودی‌ها گفتند عذیر پسر خداست. این جوری است. بعد فرمود: «اَنتَ کَما اُحِبِّ» خدایا تو آن گونه هستی که من دوست دارم، «فَجعَلنی کَما تُحِب» یک کاری کن من هم محبوب تو باشم. تو دوست داری من حسود نباشم، تو دوست داری من پول پرست نباشم، تو دوست داری که من کم ظرفیت نباشم، تو دوست داری من ظالم نباشم، تو دوست داری من مهربان باشم و... تمام فضیلت‌ها. تو محبوب من هستی، تو عیبی نداری، همان جوری هستی که من می‌خواهم، یک کاری کن من هم همان جوری باشم که تو دوست داری. حالا جمله اولش مربوط به همین است که اصول عزت را دارد می‌گوید. یک اصل بیشتر نیست، همه چیز در دل همین است و آن بندگی خدا. و اگر ما توفیق بندگی خدا را نداشته باشیم لاجرم بنده شیطان می‌شویم، یا بنده شکم و شهوت و قدرت و ثروت می‌شویم، بنده این طور چیزها می‌شویم. نمی‌تواند انسان بنده نباشد، بندگی جبری است. بنابراین انسان بنده آفریده شده است، فقط یک آزادی به او دادند که تو می‌خواهی در برابر چه کسی سر خم کنی. اگر در برابر مخلوق سر خم کنی مخلوق ذلیل، تو هم ذلیل. اگر در برابر خالق سر خم کنی از عزت خالق تو هم چیزی گیرت می‌آید به اندازه ظرفیت‌ات، تو هم عزیز می‌شوی. این اصول عزت. حالا بندگی یکی از جلوه‌هایش حاج آقای ملایی، بحث اطاعت از خدا. بندگی یعنی این، یعنی اطاعت از خدا، یعنی گناه نکردن، یعنی دستورات را انجام دادن. که در روایت داریم اگر کسی دنبال عزت است اما بدون عشیره، غریب است در این تنها، قبیله‌ای ندارد، کس و کاری ندارد، می‌خواهد با این که تک است عزیز باشد. «مَن اَرادَ عِزًّ بِلا عَشیرَه» اگر کسی دنبال یک ثروتی است بدون پول، اگر کسی دنبال هیبت است یعنی در چشم‌ها بزرگ باشد، هیبت داشته باشد، اما بدون این که مدیر باشد، بدون این که وزیر باشد. اگر این سه چیز را می‌خواهد: عزت بدون عشیره، ثروت بدون مال، هیبت بدون سلطان، «فَل یَنقُل مِن ذُلِّ مَعصیَةِ الله الی عِزَّ طاعَتِه» فرمود از ذلت گناه بیاید بیرون، بیاید عزت اطاعت از خدا. هر کس مطیع خدا باشد خدا او را عزیز می‌کند ولو ممکن است مثل امام حسین(ع) برای ساعاتی، برای دقایقی ذلت ظاهری داشته باشد. عزت از خدا یک عزت پایدار است. عزت ناشی از ثروت پایدار نیست. چرا؟ چون ثروت پایدار نیست. در حکمت 147 نهج البلاغه داریم: «صَنیعُ المال یَزُولُ بِزَوالِه». صنیع یعنی ساخته شده، یعنی آن پرستیژ، ابهت، شخصیتی که با پول به دست بیاید با زوال پول از دست می‌رود. عزت‌ات را به مال گره نزن. عزت ناشی از عشیره پایدار نیست. چرا؟ چون همین عشیره روز روزش تنهایت می‌گذارد. چون هر کس دارد غرق می‌شود اول به فکر نجات خودش است، هر کسی می‌خواهد باشد. هیبت ناشی از قدرت نظامی و سیاسی پایدار نیست چون دست بالای دست بسیار است. بنابراین اسلام نمی‌خواهد بگوید عزت عشیره‌ای بد است، می‌گوید تیکه‌گاه تو این نباشد، اصل عشیره نباشد، اصل بندگی خدا و اطاعت از خدا باشد. نمی‌خواهد بگوید عزت‌ ناشی از پول بد است، بالاخره آدم فقیر است در چشم‌ها خار است. اسلام نمی‌گوید فقیر باش، می‌گوید کار کن، ظاهرت را آراسته نگه‌دار، ولی می‌گوید این تکیه‌گاهت نباشد. تقوا تکیه‌گاهت باشد. قدرت نظامی خوب است اما به اضافه تقوا. بنابراین اگر ما می‌خواهیم از عزت خدا برخوردار باشیم و ذلیل نباشیم، آن چنان که خدا دوست دارد، باید با عوامل عزت آشنا بشویم، با عوامل ذلت هم آشنا بشویم. عوامل عزت را برویم به سمتش، از آن برخوردار بشویم، عوامل ذلت را از آن فرار کنیم.
ملایی: آن چه ما را ذلیل می‌کند از آن دور بشویم.
حجت الاسلام نظافت: حالا ما یکی یکی می‌خواهیم آن عوامل را بر اساس آموزه‌های غنی و زیبای اهل بیت بیان کنیم. واقعاً آقای ملایی دریای این روایات. ما مثل یک بچه پولداری هستیم که این باد آورده است ثروت را، قدرش را نمی‌دانیم. این روایات ثروت است، همه چیز را گفتند، چیزی فروگذار نکردند. یعنی این بحثی را که حالا دارم مطالعه می‌کنم خدمت شما و بینندگان عزیز باشم تمام نمی‌شود این بحث‌ها. یک موردش این است که فرمود: «عِزُّ المُومِن الیأس مِمِّا فِي اَیدِی النّاس» بزرگ‌ترین ثروت فرمود که خودت را مأیوس کنی از دارایی‌های دیگران ته دلت. فرض کن پدرت پولدار نیست، فرض کن باجناقت پولدار نیست، فرض کن همسرت پولدار نیست. خیلی‌ها چشمشان به حقوق خانم‌شان است. متوجه هستید؟ می‌گوید خودت را مأیوس کن از دارایی‌های دیگران. فرض کن تو اصلاً کسی را نداری جز خدا. این می‌گویند عزت می‌آورد، این فرمود بزرگ‌ترین ثروت است. چون یک ثروت درونی است، ثروت‌های دیگر تمام می‌شود. ثروت درونی همیشه هست و از آن استفاده می‌کنیم. هم گفتند بزرگ‌ترین ثروت این یأس از غیر خداست، از داشته‌های دیگران است. هم گفتند عزت عاملش این است. «عِزُّ المُومِن الیأس مِمِّا فِي اَیدِی النّاس». ربطش به عزت چیست؟ ربطش این است وقتی ما مایوس شدیم از دارایی‌های دیگران مجبور هستیم تکیه کنیم بر توانمندی‌های خودمان. و اگر آن توانمندی‌هایی که خدا به ما داده است اگر آن‌ها را راکد نگذاریم نتیجه نمی‌گیریم. این سنت خدا است، سنت خدا این است. «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَّنَکُم» شکر کنید می‌گوید نعمتت را زیاد می‌کنم. نعمت را زیاد می‌کنم یعنی نتیجه می‌گیری. شکر هم تسبیح بزرگی نیست هزار بار بگوییم شکراً. آن هم خوب است شکر گفتن به زبان. شکر عملی یعنی نعمت‌ها را به جریان بینداز، کسی که چشم امیدش به مال دیگران است اصلاً ثروت خودش را نمی‌بیند، دارایی‌های خودش را نمی‌بیند، آن‌ها را به کار نمی‌گیرد. شنیدید یک مثلی قدیمی‌ها می‌گفتند. می‌گفتند که آن کسی که صاحب‌خانه خوبی دارد همیشه مستاجر است. چرا؟ چون صاحبخانه خوب است.
ملایی: به این سخت نمی‌گذرد.
حجت الاسلام نظافت: و همین جور هست، به فکر نمی‌افتد.
ملایی: همین جوری می‌ماند.
حجت الاسلام نظافت: بله. سفر می‌رود، این طرف می‌رود، آن طرف می‌رود. البته صاحب‌خانه‌ها خوب باشند، بهانه گیرشان نیاید برای سختگیری.
ملایی: صاحب‌خانه‌ها خوبی‌شان را حفظ کنند.
حجت الاسلام نظافت: خوبی‌شان را حفظ کنند، فشار نیاورند. ولی ما باید از فرصت صاحب‌خانه خوب استفاده کنیم به او تکیه‌گاه نداشته باشیم، او را تکیه‌گاه خودمان قرار ندهیم، به او امیدوار نباشیم، مأیوس باشیم از او، به فکر این باشیم روی پای خودمان بایستیم. صاحب‌خانه بد سبب می‌شود، یعنی مستأجرهای زرنگ تهدید را تبدیل به فرصت می‌کنند، می‌گویند یک فکری بکنیم. فکر که می‌کنند راه‌حل آن را پیدا می‌کنند. ما الان ببینید شهر موشکی داریم. کدام ملتی هستیم، 40 سال پیش آرپیجی نداشتیم.
ملایی: 40 سال پیش، 50 سال پیش، نمی‌دانم چند سال پیش استفاده‌ از بعضی از این‌ها را حتی بلد نبودیم و نداشتیم.
حجت الاسلام نظافت: استفاده از آن را هم به قول شما بلد نبودیم. حالا شهر موشکی داریم. این نتیجه چیست؟ آمریکا تحریم کرد، ظالمانه ما را تحریم کردند، مجبور شدیم به خودمان تکیه کنیم و از چیزهای جزئی شروع کردیم. خدا رحمت کند شهید تهرانی مقدم را. در علم پیشرفت کردیم چون به ما نمی‌دهند. تحریم که می‌نالیم از آن و ظلم هست اگر زرنگ باشیم که ان‌شاءالله ایرانی زرنگ است، مومن زرنگ است، «المُؤمِنُ کَیِّس»، اگر متحد باشیم این تهدید را تبدیل به فرصت می‌کند و آن‌ها پشیمان می‌شوند می‌گویند کاش تحریم نمی‌کردیم. چرا؟ چون وقتی ما را تحریم می‌کنند از آن‌ها ناامید می‌شویم، ناامید می‌شویم آن‌ها تحفه این عالم نبودند. تازه آن‌ها از طریق ظلم به دست آوردند، کشورهای ما را غارت کردند، دنیا را مستعمره خودشان قرار دادند. ظلم که عاقبت ندارد، پایداری ندارد. خدا به ما عنایت نکند. این یکی از فرمول‌های عزت است. چه شد آقا؟ مأیوس بودن از دارایی‌های دیگران حتی پدر. پدر هدیه داد می‌گیرید، نداد دعوا نداریم. یعنی به پدرت هم می‌گویند دلبسته نباش، دوستش داشته باش به خاطر خدا. روابط ما روابط به قول یکی از دوستانتان داشت می‌گفت اشکنه‌ای. تعبیر یادتان است. یعنی آقا آدم‌ها به خاطر یک کباب با هم رفیق می‌شوند، به خاطر یک کباب هم دعوایشان می‌شود. دوستی پدر، مادر، همسر، فرزند، برای خدا. این یکی از آن عوامل است. دوم؛ یکی از عوامل ذلت که نقطه مقابلش عامل عزت می‌شود. عامل ذلت چیست؟ این است که مشکلاتم را بیایم به شما بگویم، شما مشکلتان را بیایید به من بگویید. نباید به من بگویید چون در چشم من خار می‌شوید. امیرالمومنین در نهج البلاغه دارد. فرمود: «رَضیَ بِالذُل مَن کَشَفَ أَن ضَرِّهِ» فرمود رضایت به ذلت داده است کسی که پرده از روی مشکلاتش برمی‌دارد. بنابراین خانم محترم... .
ملایی: ببخشید. این که سفره دل هر جایی باز نکنیم، خودمانی‌اش دیگر.
حجت الاسلام نظافت: بله. خواهر گرامی، خانم محترم، شما عیب همسرت را چرا به دیگران می‌گویی. شما اول خودت را داری کوچک می‌کنی، یعنی به دیگران داری می‌گویی شوهر من این است، وقتی او کوچک است تو هم کوچک هستی. می‌گویند عجب همسری دارد. دقت می‌کنید؟ عیب فرزندشان را می‌روند به دیگران می‌گویند. این فرزند بعداً می‌خواهد توبه کند، این دختر یک گناهی کرده است، این پسر یک گناهی کرده است، چرا به دیگران می‌گویید. نباید بگویید. مشکلات خانوادگی‌ را، ضعف اقتصادی‌مان را، این‌ها را نباید بگوییم. بعد جالب است، عیب‌هایمان را به دیگران می‌گوییم بعد هم می‌گوییم عیب همسرمان را، بعد می‌گوییم به کسی نگویی. باز او هم می‌رود به یک نفر دیگر می‌گوید ولی می‌گوید به کسی نگویی. در نهج البلاغه داریم. امیرالمومنین فرمود: «وَالْمَرءُ اَحفَظُ لِسِرِّه» فرمود هر کسی بهتر از دیگران حافظ سر خودش است. تو که عرضه نداری سر خودت را نگه داری چگونه توقع داری دیگران حافظ سر تو باشند. پس مشکل را به چه کسی بگوییم؟ به امام حسین می‌گوییم، به امام زمان می‌گوییم، به خدا می‌گوییم. در نهج البلاغه داریم. «مَن شَکا الحاجَةَ إِلی مُؤمِنٍ فکَاءَنَّهُ شَکَاهَا إِلَی الله» فرمود هر که غصه‌اش را، درد دلش را، به مومن بگوید به خدا شکایت کرده است، هر که به بیگانه بگوید، به گنهکار بگوید، به کافر بگوید. «مَن شَکا حاجَتً اِلی کافِر فَقَد شَکا إِلَی الله». در آستانه شهادت امام رضا(ع) هستیم. در اذن دخول امام رضا(ع) این گونه داریم. خیلی قشنگ است. چقدر خوب است حرم می‌رویم اول اذن دخول بخوانیم، به معانی توجه بکنیم تا زیارت ما آگاهانه باشد. می‌گوییم: «فَتَحتَ بابَ فَهمِی بِلَذیذِ مُناجاتِهِم» خدایا من با نجوای با امام رضا، با درد دل کردن با امام رضا، لذت می‌برم، از طریق این لذت تو به من فهماندی که این آقا زنده است و چقدر عظمت دارد، چقدر مقام دارد. پیش امام رضا خار نمی‌شویم اتفاقاً قصه‌مان است که می‌گوییم سبب تحریک رأفت امام رضا می‌شویم. اما وقتی پیش دیگران می‌گوییم یک روزی همین‌ها پتک می‌شود به سر ما.
ملایی: تازه نشود هم فایده‌ای ندارد آخر
حجت الاسلام نظافت: فایده هم ندارد ولی می‌شود یک روزی. لذا امیرالمومنین در نهج البلاغه دارد. فرمود اگر با کسی دوست هستید، اگر با کسی رفیق هستید، تخت گاز نرو. «اَحبِب حَبیبَکَ هَونَاً» آرام. چرا اشکال‌های خودت را، اشکال‌های همسرت را، قوم و خویش‌هایت را حتی به همسرت می‌گویی. غیبت است دیگر. بعد موقع اختلاف می‌گوید تو پدرت این جوری است، برادرت این جوری است. بعد فرمود اگر از کسی ناراحت هستی باز تخت گاز نرو، همه پل‌ها را خراب نکن، همه رشته‌ها را قطع نکن، هر حرف زشت بلدی نگو، احتمال بده با هم آشتی کنید بعد شرمنده می‌شوی. یعنی اسلام می‌گوید اعتدال در دوستی‌ها و در هنگام بغض و ناراحتی‌ها یک استثنا دارد. استثنا آن چیست؟ استثنا آن در حکمت 289 نهج البلاغه آمده است. در حکمت 289 که امیرالمومنین از یک دوستی به نیکی و عظمت یاد می‌کند. اسمش را نبردند. بعضی‌ها گفتند اوصاف پیامبر را گفتند، اوصاف سلمان را گفتند. حالا هر کسی. ولی حضرت فرمود او در چشم من بزرگ بود. یکی از صفاتش این است: «لا یَشکُو وَجَعاً اِلَّا عِندَ بُرئِهِ» یعنی از دردش شکایت نمی‌کرد مگر آن جایی که احتمال می‌داد فایده‌ای دارد. یعنی وقتی می‌خواهیم دکتر برویم، وقتی دکتر می‌رویم باید چه کار کنیم؟ باید عیب‌هایمان را بگوییم دیگر. نمی‌توانیم بگوییم آقای دکتر به ما گفتند مشکلاتتان را به کسی نگویید خار می‌شوید. این جوری مشکل حل نمی‌شود. پیش دکتر باید گفت، پیش مشاور باید گفت، نه هر مشاوری. تاکید می‌کنم. مشاور باید مطمئن بشوید.
ملایی: امین باشد.
حجت الاسلام نظافت: امین باشد، آگاه باشد، با تجربه باشد، دلسوز باشد و اسلامی نظر بدهد. یعنی بعضی‌ها به همین راحتی می‌گویند طلاق. این قدر اسلام توصیه کرده است به مدارا. می‌گوید اصلاً شما به درد همدیگر نمی‌خورید. اتفاقاً مدارا برای آن جایی است که آدم‌ها با همدیگر تفاوت دارند. اصلاً مگر می‌شود کسی پیدا بشود صد درصد مثل دیگری باشد. یعنی گاهی‌ وقت‌ها مشاوره‌های اشتباه عامل افزایش طلاق است.
ملایی: و اگر آدم‌ها همه یک جور بودند دیگر مدارا معنا نداشت.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. و اصلاً زندگی به هم می‌ریخت. حکمت عالم این تفاوت‌ها در آن است. زندگی حتی زیبا نبود. وقتی می‌رویم پیش قاضی باید غصه‌هایمان را بگوییم دیگر، تظلم خواهی باشد. ولی مشکلتان را گفتند به کسی نگویید. نکته دیگر این است که گفتند نه تنها مشکلتان را به کسی نگویید، از کسی هم درخواست نکنید برای حل آن مشکل. بعد این است که مشکلت را بگویی بدتر این است که تو را به خدا تو بیا یک کاری کن. می‌گوید تا جایی که امکان دارد رو نزن، خودت را خار نکن. در روایت داریم «طَلَبُ الحَوائِج إِلَی النّاس اسْتِلَابٌ لِلعِزَة» فرمود حاجت‌هایت را از مردم می‌خواهی این سبب می‌شود عزت‌ات ربوده بشود، دیگر دست تو نیست. رو زدن یعنی خار شدن، یعنی بی عزت شدن. فرمود رو زدن و حاجت از مردم خواستن مایه ذلت است، «مَذهَبَةٌ لِلحَیات» بی حیا هم می‌شوی. حیا فقط برای گناه نیست، حیا کنیم از دیگران کمک بخواهیم، روی پای خودمان بایستیم. بچه‌ها را باید این جوری تربیت کرد. ببینید که اگر قرار است غد باشد به قول معروف، اگر قرار است مغرور باشد، سر حاجت گفتن. حالا استثناهایش را هم می‌گویم. سوم فرمود: «اِستِخفافٌ بِالوَقار» وقتی که حواجتت را به دیگران می‌گویی خفیف می‌شوی، وقار و متانت تو از بین می‌رود. «وَ هُوَ الفَقرُ الحاضِر» اصلاً فرمود این خودش فقر است در همین احساس نیاز. چون بزرگ‌ترین ثروت‌ها و ناداری‌ها درونی است. اگر در درون احساس بی‌نیازی کنیم تو بزرگ‌ترین ثروت را داری، در درون احساس فقر داشته باشی بدترین فقر را داری. فرمود: «قِلَّةُ طَلَّبِ حَوائِجِ مِنَ النَّاس هُو الغنی الحاضِر» پول می‌خواهی که احساس بی‌نیازی کنی، همین که تو احساس نیاز به دیگران نمی‌کنی این خودش ثروت حاضر است. خدا رحمت کند استادی یک وقت به من خواستند دو تا توصیه کنند. یکی فرمود استغنا، سعی کن از دیگران بی‌نیاز باشی، دو فرمود حلم. حلم که جلسات گذشته عرض کردیم. این دو تا در روابط بسیار اهمیت دارد. اهل البیت علیه السلام هیچگاه تشویق به گدایی نکردند. گفتند به گدا کمک کنید اما به گدایان نگفتند بارک الله، آفرین که شما گدایی می‌کنید. این دو تا بحث است. دقت می‌کنید؟ یعنی بعضی‌ها ممکن است اشتباه بفهمند. به ما گفتند سائل را رد نکنید، محبت کنید، ترحم داشته باشید، گره‌گشا باشید. به سائل گفتند سوال نکنید.
ملایی: خوب نیست.
حجت الاسلام نظافت: بله. برای عزت‌ات ارزش قائل باش، سعی کن روی پای خودت بایستی، سعی کن اعتماد به نفس داشته باشی، اعتماد کن به نفسی که آن نفس تکیه‌گاهش البته خدای متعال است. دارد که یک وقت، این داستان هم خیلی قشنگ است. یک آقایی گرسنه بود و نیازمند بود. خانم‌اش شنیده بود که پیامبر اکرم سخاوتمند است. به شوهرش گفت برو از پیامبر کمک بگیر. آن بنده خدا هم آمد مسجد که حاجتش را بگوید. تا آمد بگوید یارسول الله من ندارم، پیامبر فرمودند: «مَن سَأَلَنا اعَطَیناهُ وَ مَن اِستَغنی اَغناهُ الله». معنایش این است: هر کس از ما اهل البیت گدایی کند ما گدا را رد نمی‌کنیم، به او می‌دهیم. اما اگر کسی استغنا بجوید، یعنی از ما گدایی، استغنا به معنای گدایی کردن مادی، گدایی معنوی اشکال ندارد. انسان متوسل می‌شود می‌گوید یاعلی بن موسی الرضا اسبابش را فراهم کن، اما کار را هم تعطیل نمی‌کند. فرمود هر کس استغنا دارد، استغنا یعنی گدایی مادی نمی‌کند، خدا او را بی‌نیاز می‌کند. فهمید پیامبر منظورش با این است دیگر حاجتش را نگفت. رفت خانه خانم‌اش گفت چه شد؟ گفت من تا آمدم بگویم پیامبر این جمله را گفتند. این بی‌معرفت خانم هم گفت مگر پیامبر علم غیب دارد. برو. دوباره آمد مسجد. آمد مسجد و تا آمد بگوید پیامبر فرمودند: «مَن سَأَلَنا اعَطَیناهُ وَ مَن اِستَغنی اَغناهُ الله» هر که از ما اهل البیت گدایی کند به او می‌دهیم، هر که گدایی نکند خدا بی‌نیازش می‌کند. حاجتش را نگفت. بار سوم آمد باز فرمودند: «مَن سَأَلَنا اعَطَیناهُ وَ مَن اِستَغنی اَغناهُ الله». دیگر آمد بیرون و حالا فشار فقر و چه کار کند. فکر کرد، خدا یک راهی به ذهنش داد. رفت یک تیشه عاریه کرد. این هم شد یک سوال کردن اما از مفت خوری بهتر است. دقت می‌کنید؟
ملایی: بله.
حجت الاسلام نظافت: یعنی دارد عاریه می‌گیرد. چاله 10 متری از چاله 100 متری بهتر است. یعنی ذلت هم گفتند چه کار کنید؟ درجه بندی کنید.
ملایی: حواستان به کم و زیاد آن باشد.
حجت الاسلام نظافت: بله. رفت تیشه عاریه کرد و رفت صحرا هیزم کند و هیزم‌ها را فروخت. نان آن روز فراهم شد و مشکل آن روز حل شد. فردا رفت هیزم کند، البته یک مقدار بیشتر کند، هیزم را ذخیره گذاشت کنار، مشکل فردا هم حل شد. پس‌فردا همین طور، پس‌فردا همین طور، ذخیره‌ها روی هم جمع شد، ذخیره‌ها را فروخت، دارد دو تا شتر جوان خرید. مثل این‌هایی که دیدید وانت موتوری دارند.
ملایی: بله.
حجت الاسلام نظافت: و به خاطر آن دو تا شتر جوان هیزم زیادی از صحرا می‌آورد، خلاصه کم کم شد از ثروتمندان مدینه. یک وقت پیامبر او را دیدند گفتند نگفتم «مَن سَأَلَنا اعَطَیناهُ وَ مَن اِستَغنی اَغناهُ الله». اهل البیت علیه السلام تشویق به گدایی نمی‌کنند. در روایت داریم اگر گدا، اگر سائل، می‌دانست چقدر نکبت دارد و بدی دارد گدایی کردن، هیچ کس از هیچ کس سوال نمی‌کرد. و اگر آن کسی که از او سوال می‌شود اگر می‌دانست رد کردن چقدر عواقب بدی دارد هیچ کس هیچ کس را رد نمی‌کرد. هر کسی یک وظیفه‌ای دارد. وظیفه سائل این است که تا جایی که می‌تواند سوال نکند، مسئول تا جایی که می‌تواند رد نکند. هر کسی یک وظیفه‌ای دارد. در روایت داریم حالا اگر کسی پول دارد و سوال می‌کند فرمود این روز قیامت صورتش خراش خراش است. آخرت تجسم اعمال ماست. صورتش خراش خراش است. تو پولدار بودی، تو نیاز نداشتی. و این سوال هم دامنه‌اش گسترده است، فقط بحث مالی نیست. الان مثلاً فرض بفرمایید ما می‌توانیم خودمان کتاب را از قفسه برداریم. نباید بگوییم خانم کتاب را بده، بابا کتاب را بده. باز می‌گوید نگفتم کتاب را بده، نگفتم کتاب را بده.
ملایی: بلند شو بردار.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. البته نمی‌خواهم بگویم روابط خشک بشود، دیگر هیچ کس... . می‌گویند: «بَینَ الاَحباب تَسقُطُ الآداب».
ملایی: نه حالا آن خانم و بچه هم نگویند ببین، نگاه کن حاج آقا نظافت گفت که هیچ کاری دیگر نکنیم. این نباشد.
حجت الاسلام نظافت: نه. نگاه کنید او وظیفه‌اش این است که چون پدر گفته با سر برود. مسابقه محبت در خانه باشد.
ملایی: بله. ولی وظیفه پدر هم در خانه یک چیز دیگر است.
حجت الاسلام نظافت: می‌گویند که اصحاب پیامبر این گونه تربیت شده بودند. اگر کسی سوار اسب بود، این چوب دستی‌اش می‌افتاد، یک کسی هم آن کنار بود، به او نمی‌گفت چوب دستی را بده، می‌آمد پایین چوب دستی را برمی‌داشت سوار می‌شد.
ملایی: پیامبر؟
حجت الاسلام نظافت: نه، اصحاب پیامبر. یعنی پیامبر این جوری عمل می‌کرد، این جوری تربیت شده بودند. با طبع بلند، با غرور مقدس، غرور مقدس خوب است. من که سوار اسب نشدم ولی آن‌هایی که شدند می‌گویند زحمت دارد. یعنی ما تماشا می‌کنیم می‌بینیم زحمت دارد دیگر.
ملایی: دیگر می‌شود مقایسه کنید با خودرو. خیلی سخت است دیگر. پیاده بشوید یک چیزی را بردارید دوباره سوار شوید. نمی‌شود تجسم کنیم، تا حالا اسب سوار نشدیم.
حجت الاسلام نظافت: یعنی این جوری، یعنی اسلام خواسته است که آدم‌ها طبع‌شان بلند باشد. اگر می‌گویند خدا همه کاره است تا جایی که می‌توانند وابسته نکنند. دنیا نمی‌شود آدم کلاً مستقل باشد. ما حوائج هم را برآورده می‌کنیم، بده بستان داریم، بده بستان اشکالی ندارد. اما می‌گوید دلبسته کسی نشو. حالا اگر مجبور شدیم سوال کنیم از چه کسی سوال کنیم؟ این هم در تعالیم اهل البیت آمده است. گاهی آدم مجبور می‌شود، باید گاهی گدایی کردن واجب است. زن و بچه‌ات دارند می‌میرند. گاهی مستحب است، یعنی این جوری نیست که مطلقا باشد. یک جاهایی انسان مجبور می‌شود، خدا می‌گوید برو درخواست کن. از چه کسی سوال کنیم، از چه کسی سوال نکنیم. گفتند از نااهل درخواست نکنید. در نهج البلاغه داریم: «فَوتُ الحَاجَةِ أَهوَن مِن طَلَبِهَا إلَی غَیرِ أَهلِهَا» فرمود زمان به دست آوردم حاجتت اگر برود، کلاً نتوانی به حاجتت برسی، این بهتر از این است که به حاجتت نرسی بهتر از این است که از نااهل چیزی بخواهی. نااهل چه کسی است به نظر شما؟ آدم لعین و پست. نااهل کیست؟ آدم کافر. نااهل کیست؟ آدم بی‌دین. نااهل کیست؟ دشمن. گفتند اگر مجبور شدی درخواست کنی افراد را در ذهنت بررسی کن، ببین کریم است یا نه، ببین نه می‌گوید یا نه. «لا تَسأل تَخافُ أَن اَهل» فرمود آن کسی که می‌ترسی به تو نه بگوید از او نپرس، از او نخواه. یعنی اول باید بررسی کنید. اگر امید داری حاجتت را برآورده کند فرمود از او حاجت بخواه. حالا اگر گاهی آدم مثلاً شما فکر می‌کنید من سخاوتمند هستم، یا فکر می‌کنید آدم کریمی هستم. بعد می‌بینی من می‌گویم نه، چشم‌هایم را می‌گذارم روی هم. هر چه می‌گویید آقای نظافت ما یک روزی با هم بودیم، می‌گویم آقا اصرار نکن. یعنی گاهی وقت‌ها آدم می‌بیند زده است به خاکی، اشتباه گرفته است، دیگر نباید کش بدهد، خودت را مدام شرمنده و شرمنده‌تر نکن. در نهج البلاغه داریم: «ما وَجهِکَ جامِد یُقطِرُهُ السُّوالُ» فرمود آبروی تو خشک است، خشک است یعنی نمی‌ریزد، آبروی می‌گویند دیگر. فرمود سوال و درخواست از دیگران آن را قطره‌ قطره‌اش می‌کند. با هر رو زدن انگار یک قطره‌اش می‌رود. حالا اگر رو زدیم، دیدیم فایده ندارد. چرا ادامه می‌دهیم؟ چرا اصرار می‌کنیم؟ به یک کس دیگری. ما وظیفه نداریم دیگر اصرار بکنیم. بعد از اربعین حسینی هستیم، این روایت از امام حسین هم قشنگ است. فرمود: «لا تَرفَع حاجَتَکَ اِلَّا إلی أَحدِ ثَلاثةٍ» امام حسین(ع) فرمود حاجتت را بالا نیاور. چون حاجت ما در دل ما است، کسی نمی‌بیند. وقتی می‌آوریم بالا یعنی همه می‌فهمند. وقتی می‌گوییم یعنی آوردیم بالا. فرمود حاجتت را بالا نیاور مگر نزد یکی از این سه نفر. یا آدم متدین، یا آدم جوانمرد، یا بزرگوار، آدمی که اعتباری دارد، شأنی دارد. فرمود متدین می‌داند مسئولیت دارد، او دینش او را حفظ می‌کند که تو را خراب نکند، تا جایی که بتواند کارت را راه بیندازد. جوانمرد فرمود اهل خجالت است، حیای مثبت دارد، خجالت می‌کشد به خاطر مروت‌اش تو را رد کند. آدم بزرگوار هم فرمود آن قدر می‌فهمد تو هزینه سنگینی پرداختی که رو زدی. چه هزینه‌ای؟ آبرویت را دادی. دیگر بیشتر تو را خراب نمی‌کند. و حالا بعضی‌ها هم متدین هستند، هم جوانمرد هستند، هم بزرگوار هستند؛ مثل امام رضا(ع). می‌گویند امام رضا(ع) نشسته بودند داشتند جواب سوالات مردم را می‌دادند، نماز صبح می‌خواندند، بعد از نماز صبح که می‌خواندند سر به سجده می‌گذاشتند تا خورشید طلوع می‌کرد. بعد بلند می‌شدند رو به مردم می‌کردند و خوش و بش و جواب سوالات مردم. همین جور که نشسته بودند یک وقت یک پیرمرد قد بلندی وارد شد و گفت من از اهالی خراسان هستم، از سفر حج دارم می‌آیم وضع مالی من هم خوب است، پول‌هایم را گم کردم، یک کمکی بکنید، به شهرم که برسم از طرف شما صدقه خواهم داد. امام رضا فهمیدند آدم آبرومندی است. فرمود بنشینید. جواب سوالات مردم را دادند، یکی یکی همه رفتند. می‌گوید من ماندم و یکی دیگر از خواص حضرت. آقا وقتی خواستند بلند بشوند ادب کردند گفتند بااجازه، این هم خیلی عجیب است. امام رضا می‌خواهد بلند شود فرمود اجازه می‌گیرم، از آن‌ها اجازه گرفت، «اَتَأذَنُونَ فِي الدُخُول» وارد اتاق خصوصی‌شان شدند. بعد از لحظاتی دستشان را آوردند بیرون گفتند: «عَینَین الخراسانی» کیسه پول در دستشان بود، گفتند این مرد خراسان کجا است. او بلند شد و جلوی در ایستاد گفت من این جا هستم. فرمودند این پول را بگیر، نمی‌خواهد صدقه بدهی، باشد برکت زندگی‌ات بقیه‌اش، برو دیگر نبینمت. پول را گرفت و رفت. روانشناسی امام رضا را ببینید و این که امام رضا حاضر نیست کسی ذلیل بشود. بعد رفت. آقا آمدند بیرون. می‌گوید گفتم که آقا اولاً خیلی زیاد دادید، آن قدر نیاز نداشتم. اما چرا «فَتَرتَ وَجهَک» چرا چهره‌تان را پوشاندید، گفتید برو دیگر نبینمت. فرمود ترسیدم آثار ذلت گدایی کردن را در چهره‌اش ببینم. الله اکبر.
ملایی: چقدر کریم، چقدر بزرگ.
حجت الاسلام نظافت: کمک می‌کنند دوست دارند خجالت زده نشوید. یک وقت یک آقایی می‌گفت که یک بزرگواری برای ازدواج من یک پولی داد، گفت این پول برای خودت است، این پول برای خودت. یعنی یک جوری گفت انگار ما طلبکار بودیم. خدا رحمت کند یکی از علما می‌گفتند یک وقت یک راننده‌ای معمولاً قشر راننده قدیم تحصیل کرده که نبودند ولی بعضی‌ها علم واقعی دارند. این یکی از رفقایش تصادف کرد و مرد و خانواده عیال‌وار و بچه‌های سر نان سر. یک چیزی به ذهنش رسید. به ذهنش رسید یک طرحی برای حل مشکلات این‌ها. رفت پیش خانواده دوستش گفت پدر شما از من، یک سری می‌خواهم به شما بگویم، از من یک طلبی دارد و هیچ کس خبر ندارد. من به شما بدهکار هستم. از شما خواهش می‌کنم مهلت بدهید ماهانه از من طلب پدرتان را بگیرید. آن‌ها می‌آمدند با تشر می‌گفتند پول بابای ما را بده.
ملایی: قسط ماه‌اش را بده.
حجت الاسلام نظافت: ببینید بعضی‌ها این جوری کریم هستند. چقدر خوب است کرامت. کرامت را باید چشید، کرامت را باید تمرین کرد، کرامت را باید از امام رضا یاد گرفت. این مراسم‌هایی که برگزار می‌شود که حالا دیگر در اواخرش هستیم، 2 ماه محرم و صفر که امام فرمود محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، هدف این است که ما این ارزش‌ها را یادمان باشد و در چشممان برجسته بشود و عاشق‌اش بشویم برویم به سمت عمل کردن به این‌ها و عادت کردن. امام حسن عسکری(ع) فرمود گدایی کردن سه جا مجاز است، درخواست کردن. موارد اضطراری در حقیقت. فرمود: «دَمٍ مُفجِعٍ» خون بها. یک کسی، یک کسی را زیر کرده است، ماشین او هم بیمه نداشته است، اگر دیه بدهد نجات پیدا می‌کند و الا قصاص بکنند. این جا اشکال ندارد.
ملایی: این جا برود رو بیندازد.
حجت الاسلام نظافت: البته چه بهتر است که دیگران این کار را بکنند که الان ستاد دیه و این چیزها انجام می‌دهد. دوم فرمود: «دَینِ مُقرِحِ» یک بدهی طاقت فرسا پیدا کردی. سوم فرمود: «فَقرِ مُدقِعِ» فقر کشنده، یعنی هیچ راه حلی ندارد دیگر. یعنی نه لباس دارد، نه خوراک دارد، نه می‌تواند مسکن داشته باشد. انصافاً الان مسکن در شرایط حاضر که هیچ، رهن‌اش نیاز به کمک دیگران دارد. این جاها گفتند اشکالی ندارد. در روایت داریم «شیعَتُنا مَن لَا یَسألُ الناسَ ولَو ماتَ جُوعا». خیلی مقام بلندی است شیعه بودن. نه شیعه اسمی که امثال بنده اسممان شیعه است. شیعه شان بالایی دارد. فرمود شیعه ما کسی است که گدایی نمی‌کند ولو از گرسنگی بمیرد. خیلی عجیب است. یعنی این قدر خواستند ما متنفر بشویم از رو زدن و آبرو ریختن و عزت فروشی. و باید مطمئن باشیم که خدا در را باز می‌کند، گشایش ایجاد می‌کند، به شرط این که تلاش خودمان را هم بکنیم. یک آیه من در قرآن می‌شناسم که خدای متعال فقیر را ستایش کرده است. می‌دانید اسلام می‌گوید همه باید توانمند باشند، همه باید کار بکنند، اسلام فقر را ستایش نمی‌کند. آن که شنیدیم پیامبر اکرم فرموده است: «الفَقرُ فَخری» آن فقر انتخابی است یا فقر الی الله است یا پیامبر می‌گوید من دوست دارم ساده زندگی کنم. و الا فقر افتخار ندارد. یک وقت می‌گوییم خدا مقدر من کرده است، من افتخار می‌کنم به تقدیر الهی. اما قرآن یک چیزی از فقرا را ستایش می‌کند، آن آیه‌اش این است. می‌گوید: «لِلفُقَراء» می‌گوید ای مردم اگر می‌خواهید پول بدهید این‌ها را اولویت قرار بدهید، «الَّذینَ اُحصِرُوا فِي سَبیلِ اللهِ» بعضی‌ها در سنگر هستند به خاطر خدا مدافع حرم شدند، یا دارند فعالیت فرهنگی می‌کنند، یا دارند یک خدمتی به اسلام می‌کنند، نمی‌توانند پول دربیاورند. «لَا یَستَطِیعُونَ ضَربًا فِي الأَرض» نمی‌توانند مسافرت بروند. بعد می‌گوید این جور آدم‌ها «یَحسَبُهُم الجاهِلُ أَغنِیَاءِ مِنَ التَعَفُفِ» نادان‌ها فکر می‌کنند این‌ها پولدار هستند. چرا؟ چون عفت دارند، چون آبرویشان را نمی‌فروشند، چون غصه‌شان را به دیگران نمی‌گویند، «تَعرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ» از قیافه‌شان می‌توانید بفهمید این‌ها نیازمند هستند یا نه. «لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إلْحَافًا» می‌گوید این‌ها با اصرار گدایی نمی‌کنند، یعنی اگر هم بگویند یک دفعه می‌گویند. این دارد ستایش می‌کند، می‌گوید فقیر در این تراز خوب است، فقیر ارزشمند که در راه خدا به فقر مادی افتاده است، برای شخص خودش کار نمی‌کرده است، داشته است برای اجتماع کار می‌کرده است، عرض کردم مثل کسی که جبهه رفته است، مثل کسی که همین‌هایی که موکب برپا می‌کنند از زندگی‌شان دارند می‌زنند.
ملایی: مجاهدت علمی می‌کنند خیلی‌ها.
حجت الاسلام نظافت: بله. و بعد می‌گوید که این به دیگران هم نمی‌گوید، عفت دارد.
ملایی: مناعت طبع دارد.
حجت الاسلام نظافت: و نمی‌تواند مسافرت برود پول دربیاورد، کار بکند، «ضَربًا فِي الأَرض» داشته باشد. می‌گوید تو از چهره‌اش می‌توانی بفهمی این‌ها «لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إلْحَافًا» گدایی نمی‌کنند، اگر هم گدایی کنند یک دفعه می‌گویند دیگر نمی‌گویند.
ملایی: شد شد، نشد اصرار نمی‌کنند.
حجت الاسلام نظافت: می‌دانند که خدای متعال خواهد رساند.
ملایی: خیلی متشکرم حاج آقای نظافت تا این جا کار. ببینیم قرآن را تلاوت کنیم چقدر وقت می‌ماند برایمان، باز هم محضر شما باشیم. خیلی متشکرم از شما بیننده‌های عزیز، از شما شنونده‌ای گرامی. به قول حاج آقای نظافت زیارت اربعین را ان‌شاءالله انجام دادید و قبول باشد و پشت سر گذاشتید. در آستانه ایام شهادت امام رضا و رحلت حضرت رسول و شهادت امام حسن مجتبی سلام الله و صلوات علیهم اجمعین هستیم. قرآن می‌خوانیم و ثوابش را تقدیم می‌کنیم به این حضرات بزرگوار. صفحه 69 قرآن کریم، سوره مبارکه آل‌عمران و آیات 149 تا 153. «اعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم».صفحه 69 قرآن کریم

ملایی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». عزیزان بیننده دقایق باقی‌مانده برنامه سمت خدا و ببینیم حاج آقای نظافت می‌خواهند بحثشان را تکمیل بکنند یا نکات تازه‌ای برای ما دارند. به هر حال هر چه باشد برای این لحظه‌های ما غنیمت است و ارزشمند.
حجت الاسلام نظافت: من اولاً توصیه می‌کنم که دستاوردهای ماه محرم و صفر را حفظ کنید. یعنی این همه عزاداری، زیارت اربعین، حتی عزیزانی که زیارت اربعین نرفتند، دیدن زائر اربعین که می‌روند به ثواب زائر نائل می‌شوند. عزیزان می‌آیند مشهد الرضا باز بقیه می‌روند دیدن آن‌ها. خدا دنبال بهانه است برای ثواب دادن. این ثواب‌ها جمع شده است، شیطان دارد از دور نگاه می‌کند، دارد به ما می‌خندد. می‌گوید بلدم چگونه همه‌اش را بدزدم و ببرم، بلدم چگونه یک کبریت بزنم همه‌اش را آتش بزنم. نگه داشتن ثواب سخت است. چگونه برای صدقات می‌گوید «لَا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَنِّ وَالإَذَی کَالَّذِي یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ» می‌گوید صدقه‌تان را باطل نکنید، با منت، با اذیت، با ریا. پس خوبی‌ها همین جوری نمی‌ماند. دقت می‌کنید؟ و یک توصیه‌ای که به خودم دارم و به همه عزیزان این است که این دستاوردها را حفظ کنیم و ذخیره داریم جمع می‌کنیم تا ان‌شاءالله تا سال آینده بمانیم، تا مقطع بعدی که رمضان است ان‌شاءالله و مقاطع کوچک‌تر که شب‌های جمعه است. از خدای متعال می‌خواهیم خداوند ان‌شاءالله زیارت همه عزیزان و عزاداری‌هایشان را به کرم‌اش قبول کند و این ثواب‌ها را ذخیره قبر و قیامت بگرداند. ما را زینت اهل البیت قرار بدهد، ما را مایه غصه امام زمان و ننگ اهل بیت قرار ندهد. دل‌های مومنین را با یکدیگر مهربان‌تر کند. اختلاف از جامعه اسلامی، اختلاف بین مسئولین، بین مردم با یکدیگر، برطرف کند. ان‌شاءالله همه شما عاقبت بخیر باشید. صلواتی بر محمد و آل محمد.
ملایی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». خیلی متشکرم. نایب الزیاره ما باشید مشهد الرضا و دعا کنید که بطلبند آقا و وسیله جور بشود هر که دوست دارد مشرف بشود. خدا را چه دیدید، یک وقتی دیدید این دفعه به جای این که شما بیایید در برنامه شاید ما آمدیم سمت شما، یعنی دعا کنید وسیله‌اش جور بشود. تا ببینیم چه می‌خواهند برایمان. ممنونم حاج آقای نظافت. از همه شما بیننده‌های عزیز و شنونده‌های گرامی هم متشکرم که تا پایان سمت خدای امروز کنار ما بودید. ان‌شاءالله بهترین‌های روزگار نصیبتان بشود، به مدد لطف ارباب بی‌کفن آقا اباعبدالله الحسین(ع). «السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله».