حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله. و عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز.
ملایی: خوش آمدید حاج آقا، زیارتها هم قبول باشد.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید. الحمدالله رب العالمین که خدای سبحان توفیق داد به همه مومنان و چه آنهایی که توانستند بروند و چه آنهایی که نتوانستند اما با دلهایشان رفتند آن جا و دلهایشان حاضر بود و یک حقیقتی را محقق کردند که آن حرکت جمعی مومنان بود که ارتباطشان را با امام در یک حرکت جمعی آشکار کردند که همه به سمت امام حرکت بکنند که این زمینه ساز ظهور میشود و انشاءالله روز به روز این ارتباط مومنان با امام و ارتباط جمعی با امام زمینه سازی ظهور را بیشتر از پیش فراهم میکند. امیدواریم که انشاءالله سال به سال این حقیقت پررونقتر، عظیمتر، و دلها و وجدانهای مردم دیگر را هم بیدار بکند و باعث بشود که انشاءالله آن حرکت توفیقی که امام زمان (عج) در صدد اقامهاش هستند انشاءالله با این اقامه دین در اربعین زودتر و زودتر انشاءالله محقق بشود. و تشکر میکنیم هم از میزبان این سفر که مردم مومن عراق بودند و همچنین حاکمیت آن که بالاخره خیلی همکاری کردند و هم میهمانانی که از ایران و کشورهای دیگری حرکت کردند به صورت مهاجر و انصار که اینها مهاجرین بودند و آنها انصار بودند و توانستند یک حقیقت عظیم دینی را به منثه ظهور برسانند و آشکار بکنند که آشکار کردن این حقیقت یک امر سادهای نبوده است و خیلی مقدمات را میخواست. و انشاءالله نتایج زیادی را هم به دنبال دارد که این حرکت مومنانه و اجتماع مومنانه آثار زیادی را بعد از این روز به روز انشاءالله به پا خواهد کرد که همه کسانی که در این حرکت به هر نحوی، چه حضورشان، چه کمکشان، چه حسرتشان، چه بردن دلهایشان، در این دخیل بودند حتماً شریک این نتیجهها خواهند بود.
ملایی: انشاءالله. خیلی حس عجیب و متفاوتی است. من همین یک جمله را عرض کنم و دیگر برویم سراغ بحث حضرتعالی. زیارت کربلا همیشه خوب است، دلچسب و شیرین است، الهی نصیب هر کس که دوست دارد و رفته است و نرفته است ولی زیارت اربعین یک چیز دیگر است واقعاً. با این انبوه جمعیت، این ازدحامی که یک ازدحام دلچسب است. الهی که برای حضرتعالی و برای همه بینندهها و شنوندههایمان، برای همه شما مردم خوب مکرر باشد. حاج آقا در خدمت هستیم.
حجت الاسلام عابدینی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». «اللَّهُمَّ کُن لِوَلیَّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علیهِ و عَلي آبائِهِ في هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةِ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتَّي تُسکِنَهٌ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتعَهٌ فِیهَا طَوِیلا». انشاءالله خدای سبحان همه ما را عرض وجودمان را به طاعت ولی عصر آراسته بکند و این طاعت در وجودمان دوام داشته باشد و همچنین عرض بیرونی عالم به طاعت ولی عصر انشاءالله آراسته شود و دوام حاکمیت حضرت در اقامه توحید انشاءالله در همه هستی برقرار شود.
ملایی: انشاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: بحثی که ما شروع کردیم با سلام بر موسی و هارون که «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون» که علی نبینا و آله علیهم السلام آغاز میکنیم و اذن میگیریم از آن دو بزرگوار که به ما اجازه بدهند وارد بشویم بر قصه آن چه که از قصه آنها در قرآن کریم وارد شده است اجازه بدهند انشاءالله بهرهمند باشیم. امر به این که از قصص انبیا باید بهره برد و به عنوان یک رزمایشی برای امت ختمی وارد شده است در قرآن کریم مکرر آمده است که «کذلک نَقُصُ عَلَیک» ما برای تو این قصهها را گفتیم تا سنتهای حاکم بر آنها را به دست بیاورید و مراقب این سنتها باشید که نقصهایش برای شما تکرار نشود و کمالاتش برای شما محقق بشود. لذا نگاه به تاریخ انبیا یک نگاه زنده است و یک نگاه تاریخی نیست، بلکه یک زندگی مستمر حیات 10 هزار سالهای است که مومنان دارند تجربه میکنند. از آدم سلام الله علیه تا امروز یک زندگی حدوداً 10 هزار سالهای که مومنان دارند یک زندگی واحد را تجربه میکنند. که از کودکی انسان آغاز میشود تا دوران رشد، بلوغ و اشدیت انسان و کمالات انسان. لذا اشکال نشود که ما این تاریخ را داریم میخوانیم. نه، اصلاً نگاهمان نگاه تاریخی نیست و لذا به خیلی از جزئیات تاریخشان هم کاری قرآن ندارد، بلکه فقط آن آثار تربیتی زندگی انبیا را متذکر میشود و آنها را مورد توجه قرار میدهد. و حتی نقاط اوج زندگی انبیا که خیلی سنگین است را قرآن با یک ذکر مختصر عبور میکند چون آن هم برای خواص است و لزوماً تکرارش برای همه پسندیده شاید نباشد. مثلاً قصه آدم سلام الله علیه وقتی که «عَلَّمَ اَدَمَ الاَسماء» ذکر میشود میبینیم یک جا در قرآن کریم این مسئله فقط ذکر میشود آن هم در یک یا دو آیه تمام میشود. اما اصل این که آدم خلقتش، ورودش به بهشت، بعد هبوطش، بعد حرکتش، اینها چندین بار شاید 8 جای قرآن ذکر میشود. چون این یک اثر تربیتی برای همه دارد. اما آن «عَلَّمَ اَدَمَ الاَسماء» این قدر بلند است فقط یک تذکر، یک اشاره و بقیهاش اگر کسی طالب باشد در سنت و روایات اهل بیت ردش باید ردیابی بشود. و یا این قدر بعضی مسائل کوچک است که قرآن اصلاً اشارهای هم به آنها نمیکند. این که حالا پدر و مادر انبیا چه کسانی بودند، این که زندگی اینها تاریخ تولدشان چگونه بوده است، اصلاً به اینها اشارهای ندارد مگر در جایی که آن تولد مثل تولد موسی کلیم یک تولد تربیتی باشد. مانند این که خود این تولد... . عذر میخواهیم.
ملایی: اختیار دارید حاج آقا.
حجت الاسلام عابدینی: آثار سرماخوردگی بالاخره عراق در ما هنوز باقی است. بله، با این نگاه اگر ما حتی تولدی برای موسی کلیم ذکر میشود یا برای ابراهیم خلیل ذکر میشود همین تولیدها هم مربوط به این بود که تحدی بود که خدای سبحان کرده بود که این تحدی اثرش این بود که قدرت آنها را به چالش بکشد که با وجود اعلام تولد نتوانند اینها ممانعت بکنند. این اساس بحثی که ما داشتیم در رابطه با ذکری که از انبیا بود. در سوره طه در محضر آیات سوره طه بودیم. آخرین آیات مربوط به حضرت موسی(ع) بود که در سوره طه داشتیم. آن جا فرمودند که وقتی که موسی کلیم چند برخورد داشت؛ برخوردش با مردم بعد از گوساله پرستی، برخوردش با هارون سلام الله علیه و برخوردش با سامرین. و برخورد آخرش با خود گوساله که آن گوساله را تعبیر این است که با سامری بعد از آن که سوال و جوابها را کردند «قالَ فَاذهَب». «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ قالَ فَاذهَب فَإِنَّ لَکَ فِي الحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ» جزای تو این است که به مریضی مبتلا میشوی که از مردن فرعون و هارون که خسر هارون بود و غرق فرعون بود شدیدتر است. که آن مریضی این است که تو زنده میمانی اما هیچ کسی نمیتواند به تو نزدیک بشود. به مریضی مبتلا میشوی، حق نداری و نمیتوانی به کسی نزدیک بشوی که این مریضی لامساس است که میفرمایند در این جا. «َإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ» تو در حقیقت از این نمیتوانی تخلف هم داشته باشی. یک حیاتی داری که از آن در حقیقت حیات تو نمیتوانی تخلف داشته باشی و جدا بشوی. «وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ» بعد میفرماید نگاه کن به اله که همان گوساله بود. «إِلَىٰ إِلَٰهِكَ»، تعبیر«إِلَٰهِكَ» که این اله تو بود، خدای تو بود. «وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ » که تو بر این الهات عاکف بودی. عاکف یعنی ملازم دائم، ملازمت دائم. معلوم میشود که خود سامری وقتی گوساله را ساخت با این که خودش ساخته است و میداند دست ساخته خودش است دیگر خودش ساده لوح نبود که بگوید این گوساله از آسمان آمده است. خودش خوب میدانست که این دست ساز خودش است اما آن چنان نسبت به این عکوف و ملازمت داشت که هر که میدید آن وقت این عکوف و ملازمت او باعث میشد دیگران هم میل پیدا کنند. که این حرف خیلی بلندی است. یعنی اگر ما که لباس روحانیت تن ما است و دعوت میکنیم مردم را به دین، اگر ما عکوف و ملازمت بر احکام دین و مسائل دین، اخلاق و اعتقادات دین نداشته باشیم مردم از این که ما باور داریم و با تمام ملازمت به او پایبند هستیم مردم میل پیدا میکنند. اما اگر ما بیبند و بار باشیم نسبت به دین و احکام دین و خیلی خودمان هم اهل مراعات نباشیم، مردم میگویند پس خبری نیست اینهایی که مطلعتر هستند خودشان پایبند نیستند. لذا اگر یک روحانی تخلف بکند به اندازه که هزاران نفر تخلف بکنند اثر آن بیشتر روی مردم در این که نسبت به دین بیمیل بشوند. لذا مراقبت روحانیون یا مراقبت کسانی که منتصب به دین هستند به هر نحوی نسبت به عکوف و ملازمت نسبت به احکام دین حتماً در حقیقت باید شدیدتر باشد. نه این که دین در اینها برای اینها سختتر است. نه، کفِ دینداری نسبت به اینها حتماً یک مرتبه بالاترین است از کفِ دینداری نسبت به مردم. کسی که میخواهد مردم را دعوت کند به دینداری حتماً خودش باید در مرتبه دینداری بالاترین قرار گرفته باشد تا دعوتش نسبت به مردم باورپذیر بشود، اثرگذار بشود. این از همین هم استفاده میشود که این خودش چقدر در این جنبه روانشناسی مطلع بود و آگاه بود که بیانش این است که «وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ » تو بر این، ظلت یعنی مثل سایبانی که میافتد تو بر این عاکف بودی که «لَنُحَرِّقَنَّهُ» که این را هم موسی کلیم میفرماید به امر الهی «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا» برای این که این اثر کاملاً از بین برود ما این را آتش زدند. حالا آتش زدن یا به معنای سوزاندن است که طلا با سوزاندن پودر نمیشود بلکه با سوزاندن چه میشود؟ آب میشود. بعضی گفتند «لَنُحَرِّقَنَّهُ» دو معنا دارد. یکی به معنای همان سوزاندن و آتش زدن مشهور است، یکی هم به معنای این است که آن را تکه تکه کردن و براده براده کردن است. که «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» با آن دومی سازگارتر است، او را بر باد دادن است که ریز ریز کردن و پودر کردن و بر باد دادن است. بعد این هم یک عذاب دیگری بود برای خود سامری. یک نکته دیگری که این جا زیباست میفرمایند پیغمبر اکرم(ص) وقتی که جریان فتح مکه پیش آمد و بتها را شکستند بت حُبر را که بزرگترین بت بود در یک قسمتی از عبور و ورود به کعبه قرار دادند، زیر پای مردم دفن کردند در آن جا که مردم با پا گذاشتن بر او وارد کعبه بشوند که باب بی شیبه میشود که آن استحباب ورود از باب بنی شیبه هم یک موردش به لحاظ همین بوده است که آن جا پا بر روی آن بت بزرگ بگذارند که تمام آن آثار بت پرستی با این تحقیر بشود و محو بشود. ببینید این یک سنت الهی است نشان میدهد چگونه میشود اگر یک آداب غلطی در یک اجتماع است با آن مقابله بشود. بعضی از سنتها با نفیاش تمام میشود اما بعضی از سنتها ممکن است دلها به او «اُشرِ وَ فِي قُلُوبُهُم عِجل» در دلهایشان با این اشرار شده باشد. یعنی تو ممکن است آن موقع با آن برخورد بکنی اما ممکن است یک مدتی بعد دوباره زنده بشود چون در دلها سیراب شده بود این. لذا باید یک کاری کرد آن هم دوام داشته باشد مبارزه کند. مثل این بر باد دادن و سوزاندن گوساله در این جا که هیچ اثری از آن نماند که زنده شدنی معنا ندهد، یا آن دفن کردن زیر پای مردمی که دائم با پا گذاشتن روی آن دائم مقابله کنند. این مقابله دائمی باعث میشود چه بشود؟ این ریشهکن بشود. اینها خیلی زیباست در نظام تربیتی که اگر سنتهای غلطی در جامعه ریشهدار شد برخورد هم باید ریشهدار باشد.
ملایی: تا اثری از آن نمادش حتی نباشد.
حجت الاسلام عابدینی: چون با برخورد زودگذر آن نمیشود از دلها ریشهکن بشود، نمیشود با نفی آن و برداشتن آن زودی در حقیقت بگویید تمام شد. نه، حتماً باید برخورد ریشهدار باشد که این یک بیان بسیار زیبایی میخواهد که در هر حادثهای و سنت غلطی انسان باید مطابق خودش با آن برخورد کند، همه یک جور نمیشود برخورد شود. لذا بت بزرگ را که ممکن بود در دلها آثار بیشتری داشته باشد با بتِ بتهای دیگر متفاوت پیغمبر برخورد کرد. این هم خیلی زیباست همچنان که به امر الهی موسی کلیم در این جا برخوردش با آن گوسالهای که دلهای مردم را اشباع کرده بود یک برخورد قهرآمیز شدیدی بود که هیچ اثری از او باقی نماند تا دوباره دلها به سوی او برنگردد و پر نکشد. همچنان که پس از این در رابطه با گوساله پرستی چیزی در قوم موسی دیده نمیشود. این هم خودش یک نکته جالبی است که پس از این اشکالات زیادی در قوم موسی و مشکلات بعدی در کار است و گاهی هم یک رگههایی از این بوده است اما دیگر به صورت بتپرستی و گوساله پرستی نبوده است. آن جریان گاو که بعداً انشاءالله در قرآن کریم هم آمده است که اینها زنده شدن یک کسی که مظلوم کشته شده بود و این که بگویند قاتل آن کیست با آن جریانی که بعداً انشاءالله... . آن جا مثلاً یک نمادی از آن مطرح میشود اما آن نماد هم در قرآن برای ریشهکن کردن باز آن از دلها است. این هم یک نکته. «إِنَّمَا»، دنبال این که گوساله را از بین برد موسی کلیم، ببینید دنبالش. «إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا» بلافاصله با تقطعه آن اله و از بین بردن آن گوساله جایگزین را قرار میدهند. یعنی مردم را پا در هوا نمیگذارند چون دل مردم باید به یک جایی مربوط باشد. میگوید اگر آن نفی گوساله را میکنی حتماً جای آن الهی که آن «وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا» و عظیم است، علم او همه جا را پوشانده است، الله است، غیر از او الهی در کار نیست، آن هم «وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا» این را در حقیقت بیان میکند. این هم یک نکته دقیقی دارد که اگر سنت غلطی را ما با آن برخورد میکنیم حتماً سنت صحیحی را معرفی بکنیم که مردم با از دست دادن یک چیزی دست زدن به یک چیزی برایشان امکان پذیر باشد. چون مردم باید مشغول باشند به یک حقیقتی. حالا اگر حقیقت صحیح در معرض آنها قرار نگرفت به حقیقت غلطی متوسل میشوند. مردم زندگی جریان دارد، نمیشود متوقف باشند، حرکت باید صورت بگیرد. پس اگر راههای غلط را میبندیم باید راههای صحیح را باز کنیم، نمیشود مردم متوقف بشوند بگوییم این راه غلط است، ببندیم، تو این جا بایست. نمیشود. جریان و حرکت باید ادامه داشته باشد. این زیباست که اگر نهی از منکر در جایی صورت میگیرد معروف هم باید آشکار بشود تا امر به معروف هم در آن جا معید نهی از منکر است که هم منکر را باید جلویش را گرفت هم معروف را باید آشکار کرد. فقط نهی از منکر صورت نگیرد، بلکه معروف هم باید برای مردم جلوه داده شود تا مردم بدانند اگر این راه بسته شده است راه باز از این طرف است. اینها در قرآن مکرر ذکر شده است که برخورد با هر راه غلط و هر کار غلطی بلافاصله دنبالش یک راه صحیح و کار صحیح را معرفی میکنند. این هم یک سنت است.
ملایی: خودمانیاش میشود میگفت که انتقاد میکنی پیشنهاد هم بده.
حجت الاسلام عابدینی: بله. یعنی این اصلاً به عنوان یک راه حل باشد. دنبال این آیه شریفه چون آیات سوره طه در این جا بسته میشود، موضوع گفتگویش در رابطه با حضرت موسی(ع)، آخرین آیه این است که «كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ» خطاب میشود به پیغمبر اکرم(ص) که «كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ» ما بر تو این قصهها را گفتیم، «مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ ۚ » از قصهها و آن خبرهای سابقین، «وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا» اینها ذکر است، آن هم ذکر لدنی، ذکر وحی از جانب خدا. «وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا» از جانب ما «ذِكْرًا». که ذکر از جانب خدا ذکری است که تاثیرگذار است و انسان را هدایت میکند. پس قصههای انبیا همه ذکر «مِن لَدُنّا» است. که این جا بحثهای زیادی راجع به این لدنی بودن و ذکر میکند که ما این جا عبور میکنیم به خاطر این که بخواهیم به مباحث بیشتری برسیم. این سوره صف بود که تا این جا صوره صف در حقیقت تا حدودی الحمدالله آیاتش را در محضرش قرار گرفتیم. در سوره اعراف همین مسئله را ادامه میدهند. تعبیر این است که وقتی که موسی کلیم آمد و با هارون گفتگویش را و برخوردش را انجام داد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا». این غضبان را قبلاً هم توضیح دادیم که غضب در مورد انبیا و خدای سبحان اولاً در مورد خدا غضب نفسی نیست، یعنی نفسانی و حال نیست. در آن جا غضب از صفات فعل خداوند سبحان است و غضبش هم از رحمتش نشئت میگیرد. در مورد انبیا ما در مورد انسانها یک غضب احساسی داریم، یک غضب عقلانی در مورد انسانها داریم. در مورد انسانها انسانها عمدتاً غضبهایشان و خوشیهایشان احساسی است، یعنی یک احساسی غلبه میکند، غضب یا خوشی، در دو جهت است. اما انبیا سلام الله علیهم چون ارادهشان در دست خداست، معرفتشان از جانب خداست، غضب و خوشحالی آنها هم عقلانی است، یعنی این جور نیست که وقتی غضبناک میشوند از حالت تعادل خارج بشوند یا اگر خوشحال میشوند از حالت تعادل خارج بشوند. بلکه غضب و احساس آنها در دست عقلشان است
ملایی: از روی حکمت است.
حجت الاسلام عابدینی: در دست عقل است. این جور نیست که احساس غضب یا خوشحالی امیر آنها بشود. امیر آنها عقلشان است. ما غضبمان طوری میشود که اگر یک موقعی غضبناک میشویم امیرمان میشود غضب و آن جا تصمیمگیر ما میشود آن حالت غضب. و لذا پا روی عقل گذاشته میشود. یا خوشیهای غفلتزا، آن حالت خوشی انسان را غافل میکند. خوشی میشود امیرمان. «کَمِّن عَقلِ اَسیرٍ» که عقل میشود اسیر، «تَحتِ هَوَل اَمیرٍ» که آن هوا میشود امیر که این خروجیها غضب است. که آن وقتی شد امیر آن موقع عقل اسیر است، عقل مجبور است در حقیقت این جا در زندان این هوا اسیر باشد. این حرف «کَمِّن عَقلِ اَسیرٍتَحتِ هَوَل اَمیر» یک کلام عمیق و عظیمی از امیرمومنان(ع) است که این کلام خیلی جای گفتگو دارد، خیلی کاربردی است. منتها ما همین مقدار که عرض کردیم که عقل اگر امیر باشد هوا اسیر است. یعنی آن خوشی و آن غضب با این که هست اما تحت اختیار عقل است و از حیطه عقل و تعادل خارج نمیشود. اما اگر عقل اسیر شد تحت هوا که آن خوشی یا غضب باشد تعادل دیگر در کار نیست. آن جا خوشی و غضب است که حکم میکند. و لذا بعد پشیمانی به دنبال آن میآید. جایی که عقل حاکم بشود آن وقت بعد پشیمانی و چون کاری دیگر از دست کسی برنمیآید آن جایی که... . لذا به ما گفتند که در غضب زود تصمیم نگیرید. اگر کسی حالت غضب به او دست داد اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته دراز بکشد، یا بلند شود وضو بگیرد، یا جابجا بشود. همین جابجایی و این که انسان حالت غضب را به هم بزند باعث میشود که در آن حالت تصمیمی نگیرد و آن حالت وقت تصمیم گیری در ما نیست چون غضبمان حاکم شده است بر ما و عقلمان اسیر شده است. لذا اما موسی کلیم این گونه نیست که وقتی که آمد دید قوماش گوساله پرست شدند این غضبش غضب چه شده باشد؟ غضب احساسی باشد، بلکه این غضب غضبِ عقلانیت نیست. غضب عقلانی آن جایی است که «جاهِدِ الکُفّارُ وَ المُنافِقِین وَاغلُظ عَلَیهِم» انسان میخواهد غضب عقلانی داشته باشد به امر الهی است که با کفار و منافقین جهاد کن و با آنها غلیظ باش، برخورد تند داشته باش. این برخورد تند به امر الهی است، عقلانیت است و لذا میبینید که انبیای گرامی مثل پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند که «شیطانی اَسلَمَ بِیَدِه» شیطان که محرک شهوت و غضب است، خوشی و غضب است، و در آن حالت او امیر میشود در رابطه با پیغمبر میفرماید که «شیطانی اَسلَمَ بِیَدِه» شهوت و غضب که دو قوهای بودند که شیطان میخواهد از اینها استفاده کند ولی وقتی تحت اراده عقل قرار گرفتند دو قوه ملکی میشوند خود همین دو قوه، در راستای کمال انسان به کار میافتند، همین دو قوه میشوند باعث کمال انسان که غضب انسان میشود جهاد با کفار و منافقین و ایجاد جامعه توحیدی، شهوت انسان هم میشود «سَابِقُوا إِلی مَغفِرَةُ مِن رَبِّکُم سارُو اِلی خَیرا» مسابقه در خیرات و کمالات. ببینید دو تا قوه غضب و شهوت وقتی تحت عقل قرار بگیرند دو قوه کمالی میشوند، وقتی تحت سلطه شیطان قرار بگیرند دو قوه ساقط کننده میشوند. این جا موسی کلیم وقتی که «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا» که این غضب و اسف یک غضب الهی عقلانی است. «قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ » شما بعد از من تا کردید وقتی من رفتم، «أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ ». اینها را قبلاً گفتیم فقط داریم مرور میکنیم، میخواهیم به آن نکتهاش برسیم. «أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ» الواحی را که سوغات موسی در میقاتش بود که خدای سبحان به او اعطا کرده بود که دستور زندگی بود و حاکمیت بود برای بنی اسرائیل «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ»، چون در جایی که اساس حاکمیت خدا و اعتقاد به خدا کنار گذاشته شده است، گوساله پرست شدند، الواح که دین خداست به کار نمیآید. دین خدا کجا به کار میآید؟ آن جایی که حاکمیت خدا را پذیرفته باشند، خدا را پذیرفته باشند. اگر خدا را نپذیرفته باشند گوساله بر آنها حاکم شده باشد دستور خدا به چه کار میآید.
ملایی: گوششان بدهکار حرف خدا نیست.
حجت الاسلام عابدینی: فایدهای ندارد. لذا «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ»، الواح که دستورات الهی برای حاکمیت بود دیگر این جا به کار نمیآمد. لذا موسی اینها را انداخت. «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ َأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ». حالا این جا که «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ» آمده است در قرآن کریم گاهی الواح ذکر شده است، گاهی تورات ذکر شده است، گاهی صحف ذکر شده است، «صُحُفَ اِبراهیمَ وَ مُوسی». که فرق بین اینها چیست یک گفتگویی است. انشاءالله بعد از این در یک قسمتی انشاءالله بیان خواهیم کرد. اما این جا الواح است که آمده است و 2-3 بار هم که ذکر شده است در این آیات مربوطه هر 3 جا الواح آمده است. ما فعلاً داریم در رابطه با این میگوییم. شاید تفاوت بین اینها را در یک گفتگوی دیگری انشاءالله در محضرش خواهیم بود. «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ َأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ» که قبلاً این را اجمالاً اشاره کردیم که «یَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ» سر در حقیقت هارون را گرفت یا به لحاظ آیات دیگری سر و ریش او و محاسن هارون را گرفت و او را به سمت خودش کشید. «قَالَ ابْنَ أُمَّ» هارون گفت ای پسر مادرم. پسر مادر، مادر را برای این که آن حالت عاطفی از این جا شروع میشود «قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي» قوم من را در یک جایی قرار دادند حرف من دیگر اثر نداشت. من میتوانستم در مقابل گوساله پرستان قیام کنم و بجنگیم با آنها اما اگر میجنگیدیم این جنگیدن اولاً قدرت با آنها چون جمعیت کثیری با آنها بودند، ثانیاً اگر کشتار پیش میآمد دیگر برگرداندن به وحدت این جامعه امکان پذیر نبود. و چون این هنوز گوساله پرستی در وجود اینها ریشهدار نشده بود، چند روزی بود آغاز شده بود، من صلاح را در این دیدم که با آمدن تو که موسی کلیم باشد که مردم عصای موسی را میشناختند، دست موسی را میدانستند، معجزات موسی را اینها را از موسی دیده بودند، با آن قدرت غالب تو میشد به سرعت باز برگردند اینها و به دین موسی و خدای موسی اطاعت پیدا کنند. اما اگر من میگفتم حرف من این تاثیر را نداشت. تعبیر این است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي» من را در یک موطن ضعف قرار دادند. اقلیتی با من بودند. اکثریت چه کار کردند؟ من را رها کردند. «وَكَادُوا» حتی اگر من جلوتر میرفتم «يَقْتُلُونَنِي» کار به این جا کشیده میشد که من را میکشتند. میشد تا این مرز هم جلو بروم اما اگر خون ریخته میشد و من کشته میشدم عدهای به دفاع از من برمیخواستند، عدهای به مقابله و خونریزی و جنگ در داخل و آن دو قطبی در داخل باعث میشد که دیگر اصلاح یک قطبی شدن و یک کاسه شدن و آن وحدت اجتماعی از بین برود. لذا من دیدم که این جا برای حفظ توحید در جامعه این جا من تا حدودی در حقیقت میتوانم کاری انجام دهم تا مرز این قتال بروم، تا قتال نروم جلو. «فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ» پس دشمنان را که دارند میبینند، یعنی همین گوساله پرستها، اینها در حقیقت جوری نکن که آنها ما را شماتت بکنند بگویند ببین موسی، هارون را در حقیقت چه کار کرد؟ موسی هارون را هم مورد عتاب قرار داد. «فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» جوری نکن که مردم فکر کنند گوساله پرستها که من هم داخل در آنها بودم برخورد تو با من هم مثل برخورد من با آنها بشود. «وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» ظالمین گوسالهپرستها بودند.
ملایی: دشمن شادمان نکن.
حجت الاسلام عابدینی: ببینید یک صحنهای را موسی کلیم با هارون ایجاد کردند که موسی کلیم وقتی که با هارون این برخورد تند را میکند گوساله پرستها حساب کار را میکنند که یعنی چه. هارونی که هیچ گوساله پرستی نکرده است، مقابله هم کرده است، اما وقتی موسی میآید با هارون آن چنان برخورد تندی میکند که این برخورد تند کسانی که گوساله پرستی کردند حساب کار خودشان را میکنند که پس برخورد با آنها چگونه خواهد بود. همین ترس باعث میشود که به سرعت در حقیقت برمیگردند. پس ببینید اگر یک برخوردی با هارون میشود بعضی بزرگان در تفسیر فرمودند مثل این میماند که یک کسی خودش را بزند از شدت ناراحتی زدن خودش در حقیقت دیگر تعدی به دیگری نیست. موسی و هارون جان واحد و نفس واحدی بودند. این جا وقتی که این برخورد با هارون میشود مثل این میماند که موسی با خودش دارد برخورد میکند تا بقیه حساب بکنند که اگر با خودش این برخورد را میکند برخوردش با ما چگونه خواهد بود. که این آیه را با همین مقدار که قبلاً هم توضیح دادیم. از این جا به بعد حالا بعد از این که برخورد را انجام میدهد «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي» خدایا «اغفِر لِی» که این تعبیر «رَبِّک» همان تعبیر «رَبِّ» است ای پروردگار من! «اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي» من و برادرم را. چون ببینید یک دسته مومنانی بودند که اینها گوسالهپرست نشدند. اینها که گوسالهپرست نشدند استغفار برای آنها هم معنی پیدا نمیکند چون گوسالهپرست نشدند. یک عدهای هم گوساله پرست شدند آنها هم در این استغفار نیستند چون گوساله پرست شدند باید توبه کنند. این جا دو نفر میمانند. یکی موسی کلیم، یکی هارون. که آیا این دو بزرگوار که امامت این امت به دستشان بوده است و هارون در غیاب موسی امامت دستش بوده است ممکن است کوتاهی در امر هدایت امت شده باشد. لذا موسی کلیم به جانب خدا تزرع میکند، استغفار بر این دو نفر که «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي» خدایا برای من و برای برادرم مغفرت. که این مغفرت میتواند مغفرت دفعی باشد نه رفعی. مغفرت رفعی و استغفار رفعی این است که انسان به گناهی مبتلا شده است و بعد میخواهد که خدا این را بیامرزد. دفعی این است که ممکن بوده است چیزی متوجه انسان بشود اصلاً برای این که این متوجه نشود از ابتدا استغفار میکنند. یا نسبت به گناهانی که در آینده ممکن است برایمان پیش بیاید استغفار میکنیم تا آنها پیش نیاید. نسبت به گناهانی که برای ما در گذشته پیش آمده است استغفار میکنیم تا آنها را بردارند. نسبت به گذشتهمان میگوییم رفعی، نسبت به آیندهمان هم میگوییم دفعی. یک اصطلاح است. دفع بشود، اصلاً نیاید، رفع بشود یعنی برداشته بشود. موسی کلیم استغفارش برای خودش و برای برادرش دفعی است، یعنی خدایا ما را مورد مغفرت به گونهای قرار بده که هیچ لغزشی برای ما پیش نیاید. چون اینها امام هستند. «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ » خدایا ما را در رحمت خودت قرار بده. «وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ » داخل کن یعنی آنچنان رحمت همه وجود ما را بپوشاند نه این که ما وارد رحمت فقط بشویم، «وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ » یعنی احاطه رحمت. این احاطه رحمت مرتبه بالاتری از رحمت است که هر چقدر انسان وارد رحمت هم شده باشد تقاضای این مرتبه جا دارد چون مرتبه بالاتر است، احاطه رحمت است. نمیخواهد بگویی قبلاً نبودی، «وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ » یعنی رحمتی که احاطی است، همه جا را بپوشاند و همه چیز رحمت را در حقیقت در ما احاطه داشته باشد، «وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ ».
ملایی: اگر درست فهمیده باشم «اِرحَمنا» نیست.
حجت الاسلام عابدینی: نه دیگر.
ملایی: مثلاً ما را مورد رحمت قرار بده نیست.
حجت الاسلام عابدینی: نه.
ملایی: از اینها گذشته است.
حجت الاسلام عابدینی: «أَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ » این سعه و احاطه رحمت است.
ملایی: متن رحمت است.
حجت الاسلام عابدینی: علتش هم دنبالش است؛ «وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» چون تو ارحم الراحمین هستی. ارحم الراحمین، افعل و تفضیل که در مورد خدا میآید آیا افعل و تفضیل به معنای این است که بقیه هم رحیم هستند خدا رحیمتر است، بقیه دانا هستند خدا داناتر است، بقیه قادر هستند خدا قادرتر است. این جور اگر تفضیل باشد سنخ قدرت و رحمت و در حقیقت مغفرت خدا باید فقط تفضیل داشته باشد در حالی که «لَیسَ کَمِثلِه شَی». اگر «لَیسَ کَمِثلِه شَی» است این جور نیست که این افعل تفضیل در مقام چه باشد؟ این که مردم رحیم هستند، رحمت دارند، خدا رحمتش بیشتر است. چون تمام رحمتهایی هم که در رابطه با مردم است یک گوشهای از ظهور رحمت الهی است نه این که اینها رحمت دارند خدا رحمتش بالاتر است. همه اینها هم ظهور اوست. لذا به غیر از رحمت حق در عالم رحمتی نیست. اگر در جایی هم رحمت میبینیم یک گوشه از ظهور اوست چون رحمت او همه جا را احاطه کرده است. و این که ارحم الراحمین میفرمایند این جا گاهی بعضی بزرگان ذیل این مسئله فرمودند که کسی گاهی رحمتش بالاتر از دیگران است عیب ندارد، ما به عنوان افعل تفضیل بپذیریم که رحمت دارند دیگران، رحمت خدا بالاتر است. گاهی کسی میخواهد رحمت را انجام بدهد، رحمتش بالا است، اما قدرت بر رحمت ندارد. من دلم خیلی رحیم است اما قدرت بر این که این رحمت را اعمال بکنم ندارم در همه جا. لذا کسی که رحمتش در اوج باشد، قدرتش هم در اوج باشد، اگر میخواهد این قدرت را به کار بگیرد باید معرفتش هم در اوج باشد چون گاهی رحمت را و قدرت را، قدرت هست، رحمت هم هست، اما معرفت در این که کجا این قدرت و رحمت به کار گرفته باشد این را ندارد، بیجا به کار میگیرد، یک جایی که غلط است به کار میگیرد این رحمت و قدرت را. اما خدای سبحان هم رحمتش در اوج است، هم قدرتش نامتناهی است، هم معرفتش بی مثال است که معرفت او هم بالاترین معرفت است. و در عین حال گاهی کسی قدرت دارد، رحمت دارد، معرفت دارد، اما جود در این که این رحمت را به کار بگیرد، جود داشته باشد، سخاوت داشته باشد، حد نزند به این رحمتش، این هم باید در عالیترین مرتبه باشد. پس با این چهار خصوصیت خدای سبحان وقتی در او به معنای اطلاقیاش است خدا میشود ارحم الراحمین که هم رحمتش بالاترین است، هم قدرتش بالاترین است، هم معرفتش بالاترین است، هم جود و سخاوتش در اوج است. لذا رحمتش را که به کار میگیرد «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» است که «وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». اگر خدا را ما این جوری ببینیم چقدر حال ما در ارتباط با او که با هر کسی خدا به گونهای است که انگار فقط خدای اوست و آن ارحم الراحمین است. پس اگر برای ما کاری را پیش میآورد، چیزی را پیش میآورد با این نگاه، انسان به مقام رضا میرسد که میداند که او قادر است اقدر است، او رحیم است ارحم است، او معرفتش هم اعرف است و او سخاوتمندترین است. با هر کسی این گونه است. «وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». دنباله این آیه میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ » کسانی که گوساله را پرستیدند غضب الهی در دنیا بر اینها وارد میشود و ذلت در حیات دنیا پیدا میکنند. «وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ» این سنت خداست که مفترین، کسانی که افترا میبندند، افترا بستن یک نکته دقیقی است. کسانی که به دین خدا افترا میبندند از درون دین خدا هستند، کسانی هستند که متدینین هستند. لذا ما از ابتدای انقلاب یک سری را دیدیم، تاریخ هم نشان میدهد کسانی که از درون دینها افترا بستند، بدعت گذاری کردند، هیچ کدام در دنیا هم عاقبت بخیر نشدند. چنانچه در دین خدا میبینیم یک عدهای که در دین خدا بدعت گذاری کردند از ابتدای انقلاب میبینید الان پناهندگان به کفار و مشرکین هستند، مهدشان آن جا شده است. حتی بعضیهایشان میگویند که ما چه کنیم. ببینید این کلام خیلی عجیب است. ما چه کنیم، باید حرف اینها را بزنیم چون پول ما را اینها میدهند.
ملایی: نان ما را اینها میدهند.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی حرف است. یعنی در بدعت گذاری به جایی میرسند دیگر نانخور چه میشوند؟ نانخور بیگانگان و کفار میشوند. وقتی نانخور کفار هستند میگوید حرف آن را باید بزنیم، ما چه کنیم. ما حرف خودمان را نمیتوانیم بزنیم، دیگر باید حرف آنها را بزنیم. این جا میگوید «وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ» که اینها ذلت در حیات دنیا پیدا میکنند. مفتری یعنی کسی که بدعت گذار است. خدا رحمت کند ما همهمان که در دین خدا به بدعت گذاری کشیده نشویم. 2 دقیقه وقت داریم یا نه، تمام شده است؟
ملایی: میتوانیم بحث را به یک جایی برسانیم.
حجت الاسلام عابدینی: بله. «وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا» کسی که این سیئات را انجام بدهد «ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا». گاهی یک عمل گناه کوچک است، یک گناه کبیره است فقط این توبه میخواهد. اما گاهی یک مرتبهای کفر است، توبه باید با ایمان جبران بشود، هم توبه هم ایمان. این جا چون اینها گوساله پرستی کردند «وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُو»، این معلوم میشود سیئه اینها سیئه کفر است نه سیئه فقط یک گناه، یک گناه ساده. سیئه چون کفر است هم توبه میخواهد هم ایمان میخواهد، باید برگردند. یعنی اینها پس معلوم میشود هر گناهی یک جور توبه میخواهد، این جور نیست که همه گناهها فقط توبه درست بشود. «ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا» حتماً توبه میخواهد، باید ایمان هم برگردد. «وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ». پس باید حواسمان باشد مراتب توبه، مراتب گناه، مراتب توبه را میخواهد. هر چه گناه عمیقتر باشد توبه باید گاهی غیر از جبران حتماً باید مراتب ایمان هم در آن برگردد که «مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ». که بعد از این «وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ» است که حالا دوباره بعد از آن که از غضب موسی برمیگردد و حالت آن گرفتن الواح میشود انشاءالله از این به بعد محضر دوستان و قرآن خواهیم بود.
ملایی: «مُوسَى الْغَضَبُ» جلسه آینده. سپاسگزارم حاج آقا.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید.
ملایی: خیلی متشکرم. بالاخره مجالی شد که یک جرعه آب بنوشید شما، من با بینندهها باشم. دوستهای خوبمان، همراههای خوب سمت خدا، ما امروز در محضر قرآن کریم صفحه 68 هستیم. هر کدام که مصحف شریف را دارید صفحه 68 آیات 141 تا 148 سوره مبارکه آلعمران تلاوت میشود. گوش جان میسپاریم، زمزمه هم که هر که کرد نوش جانش. ثواب تلاوت آیات را امروز با توجه به مقدمه حاج آقای عابدینی که گفتند یک تشکری از مردم عراق بکنیم، میزبانان اربعین که همچنان عطر و بوی اربعین پراکنده است ثوابش تقدیم بشود به میهمان کریمی که این روزها همچنان ایرانیها و غیر ایرانیها را در کشور خودش حاضر میبیند. بفرمایید لطفاً. صفحه 68 قرآن کریمملایی: یک صلوات بفرستیم، همهمان، من این جا، دوستانم، شما بینندهها و شما شنوندهها، هر موقعی که دارید میشنوید برنامه را. ثواب این صلوات باشد برای نوجوانهای عزیزی که قاری قرآن هستند از جمله همین عزیز دلی که الان صدایشان را شنیدیم، تصویرشان را هم دیدیدم. الهی که در مسیر و در خدمت قرآن باشند و زیاد بشود این جور نوجوانها. «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». اما پایان برنامه امروز باز هم با حاج آقای عابدینی.
حجت الاسلام عابدینی: در محضر همین آیات که هستیم آیه اول همین صفحه «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ». یک سنتی خدا دارد که خیلی زیبا است، سنت خالص سازی. یعنی هر کسی در مسیر حرکتش، هر اجتماعی در مسیر حرکتش و رشدش، چه فردی چه اجتماع، در مسیر خالص شدن. حالا این مسیر خالص شدن گاهی رو به کفر است، گاهی رو به ایمان است. یعنی یک جامعه گاهی در مسیر خالص شدهاش دارد خالص میشود در کفر. وقتی به سمت کفر خالص بشود عذاب الهی حتماً بر آن نازل میشود. لذا اقوامی که عذاب برای آنها نازل شده بود اقوامی بودند که در کفر نازل شده بودند. که نوح(ع) فرمود که اینها را در حقیقت رها نکن خدایا، که اگر فرزندی هم به دنیا بیاید «لا یَلِدُ اِلَّا الکَفّارا» تا این جا رسیدند که اینها محض کفر شدند. لذا عذاب برایشان نازل میشود. اما از این طرف هم یک سنت الهی است که در ایمان دارند محض میشوند و این بشارت است که «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ» محص شدن همان محض شدن است، همان محوصت است. محوصت پاک شدن است، تطهیر شدن است که همان محض شدن است. که اهل ایمان دارند به سمت محض شدن و خالص شدن دارند پیش میروند. از آن طرف «وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» کفر هم دارد تدریجاً نابود میشود. این سنت آخر الزمانی است که خدای سبحان دارد که کفر به سمت محق و نابودی میرود تدریجاً، و ایمان به سمت محص و آن محوضت دارد پیش میرود. انشاءالله خداوند ما را در این طریق محوضت و محوصت ما را کمک بکند که این سنت را در وجود خودمان و اجتماع پیدا بکنیم.
ملایی: الهی آمین. حالا که حرف به این جا رسید 2 تا دعای دیگر و دیگر کم کم ما از محضر شما رفع زحمت کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان تمام آن دعاهایی که در این اربعین شد، تمام اخلاصهایی که در این اربعین محقق شد را خدای سبحان بپذیرد و این دعاها را به اجابت برساند. انشاءالله خدای سبحان نظام اسلامی ما را روز به روز گشایشهایش را بیشتر قرار بدهد و مومنین را خوشحال بکند و جوانهای ما را انشاءالله برایشان امید نسبت به آینده را برایشان بیشتر قرار بدهد.
ملایی: الهی آمین بِحق محمد و آل طاهرین.
حجت الاسلام عابدینی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
ملایی: حاج آقای عابدینی خیلی متشکرم، خیلی سپاسگزارم از محضر حضرتعالی و آرزوی سلامتی داریم برای شما.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید انشاءالله.
ملایی: به گمانم آخرین برنامهای است که در سمت خدا من خدمت شما هستم، احتمال میدهم، احساس میکنم. حلالم کنید و دعایی بکنید که موفق باشم.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید. دوره خوبی بود و استفاده کردیم از نشاط حضرتعالی و آن حالت پویایی حضرتعالی. همچنان که ما با آقای شریعتی عزیز همیشه مکیف بودیم و کیف میکردیم در محضر شما هم الحمدالله خیلی به ما خوش گذشت و انشاءالله خدای سبحان در هر کجا که هستید توفیقاتتان را مضاعف قرار بدهد.
ملایی: متشکرم. ذره پروری کردید.
حجت الاسلام عابدینی: سلامت باشید.
ملایی: از شما دوستان عزیز هم متشکرم که سمت خدای این سهشنبه را با حاج آقای عابدینی عزیز و بزرگوار تا این لحظه با من بودید. انشاءالله فردا حاج آقای نظافت این جا هستند در برنامه سمت خدا. در پناه آقا و مولایمان آقا اباعبدالله الحسین سلام الله و صلوات علیه باشید و باشیم. خدانگهدار.