اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-06-16-حجت الاسلام نظافت- اصول ارتباط موثر در خانواده و جامعه

ملایی:هر گل و برگی که هست یاد خدا می‌کند بلبل قمری چه خواند؟ یاد خداوندگار به نام خداوندگار بخشنده و مهربان، و با سلام به شما بنده‌های خوب خداوند، شما آقایان و بانوان، همراهان وفادار برنامه سمت خدا. خیلی خوش آمدید به برنامه امروز چهارشنبه، چهارشنبه‌ای که متعلق است و تقویم دل‌های ما به چهار امام بزرگوار. بگذارید نام آقایی که همه ما الان هم دلتنگ حرمشان هستیم چون در ایران نزدیک‌تر هستیم را بگذارم آخر و این ترتیب شاید به هم بخورد. امام موسی کاظم، امام جواد، امام هادی و آقایمان امام رضا سلام الله و صلوات علیهم اجمعین. الهی که به زودی همه مشهدی و کربلایی بشویم. چهارشنبه و حاج آقای نظافت عزیز و بزرگواری که دست پر از کنار حرم همین آقای مهربان می‌آیند چهارشنبه‌ها به سمت خدا. خوش آمدید. بفرمایید، سلام علیکم.

آقای نظافت: سلام عرض می‌کنم خدمت شما و همه بینندگان عزیز. «اعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». در خدمتتان هستم.
ملایی: زنده باشید. خدمت از ما است. ما این جا هستیم که کنار شما در محضر آموزه‌های دینی باشیم و البته بحث اصول ارتباط موثر بر اساس همین آموزه‌های قشنگ و نورانی قرآن و روایت. مقدمه‌ای هم اگر هست بفرمایید.
آقای نظافت: حقیقتش این است که بخش زیادی از دستورات دین اسلام مربوط به همین ارتباطات است و ما فقط از طریق نماز قرار نیست به خدا نزدیک بشویم، بلکه قرار است از طریق همین ارتباطات هم به خدا نزدیک بشویم اگر ارتباطات سازنده و درست باشد. یکی از مشکلاتی که ما داریم فقر گفتگو است.
ملایی: یعنی کم حرف می‌زنیم؟
آقای نظافت: با هم کم حرف می‌زنیم، یا اگر هم حرف می‌زنیم منجر به تنش می‌شود. یعنی ما الان طلاق عاطفی در خانواده‌ها زیاد شده است، به طور طبیعی این فضاهای مجازی همه را سرگرم کرده است، آدم‌ها در جمع هستند و نیستند، هم هستند هم نیستند. همه انگار در تنهایی خودشان هستند، فرو رفتند در این گوشی. در حالی که انسان از انس است و ما همه نیاز به مونس داریم و خدا نفرموده است فقط انس‌تان با من باشد، گفته است انس‌تان با خانم‌تان هم باشد، با بچه‌تان هم باشد، با هم حرف بزنید. یا حرف نمی‌زنیم یا اگر می‌زنیم تنش می‌شود یعنی گفتگو بلد نیستیم. در مسائل سیاسی‌مان هم همین جوری می‌شود، یعنی در سطح کلان هم می‌بینیم ما گفتگو نداریم، دعواها و بگو مگو زیاد است. یعنی این ضعف‌هایی که ما در حیطه ارتباطات فردی داریم در سیاست هم همین جور می‌شود، در مسائل فرهنگی هم همین جور می‌شود، در ارتباطات اجتماعی هم همین جوری می‌شود. به ویژه وقتی که بخواهیم از کسی انتقاد کنیم. ببینید اصلاً اسلام دین گفتگو است. شاید حدود 1200 آیه قرآن مربوط به همین «قالَ، یَقُول» است. خدا می‌گوید گفت، می‌گوید، او گفت.
ملایی: بگو.
آقای نظافت: گفتگوی خدا با فرشتگان نقل شده است، فرشتگان هم خیلی راحت حرف زدند، یعنی خدا بدش نیامده است. یعنی گفتند خدایا می‌خواهی آدم بیافرینی؟ ما هستیم که. خدا همین‌ها را نقل کرده است. گفتگوی خدا با حضرت آدم، گفتگوی خدا با شیطان، گفتگوی آدم و حوا با شیطان، گفتگوی انبیا با مردمشان، با ملا، با مستکبران، با ظالمان. چقدر دارد الگو ارائه می‌کند و ما چقدر گرفتار هستیم. آن وقت حالا الگویی که قرآن ارائه می‌کند این است که انبیا گفتگویشان مهربانانه است، ناصحانه است یعنی در آن خیرخواهی موج می‌زند، همراه با ادب است. شما این آیات را نگاه کنید. می‌گوید: «قُولُا لَهُ قَولاً لَیِّنا»؛ می‌خواهی بروی پیش فرعون؟ باشد، فرعون است تو با او با نرمی حرف بزن. مگر هدفت نیست اثر بگذاری؟ آخر ما در گفتگوها یادمان می‌رود که قرار نیست دل خودمان را خنک کنیم، قرار است اثر بگذاریم.
ملایی: یک اتفاقی را رقم بزنیم.
آقای نظافت: حتی اگر ما گفتگویمان تبدیل به کشتی بشود، نباید تبدیل به کشتی بشود. فرض کنید یک کسی در گفتگو می‌خواهد طرف را بزند زمین. باید چه کارش کنیم؟ باید یک کاری کنیم طرف دست‌هایش را ببرد بالا با نرمی، یعنی ما باید بر روح او تسلط پیدا کنیم، یعنی باید بر فکر او تسلط پیدا کنیم. با دعوا و با سر و صدا قلب کسی تسلیم ما نمی‌شود، فکر کسی تسلیم ما نمی‌شود. می‌گوید به موسی و هارون علی نبینا و آله علیه السلام، می‌گوید که «قُولُا لَهُ قَولاً لَیِّنا» با فرعون متکبر مستکبر با نرمی حرف بزنید. «لَعَلَّهُ یَتَذَکَر»، شاید به خود بیاید. تازه شاید، چون فرعون متکبر است. ما اگر واقعاً می‌خواهیم نتیجه بگیریم حتی اگر می‌خواهیم پیروز بشویم در این گفتگو که حرف ما به کرسی بنشیند، این بد است. ما باید دنبال این باشیم حرف‌های حق به کرسی بنشیند حتی اگر می‌خواهیم حرف ما پیروز بشود. پس باید با نرمی حرف بزنیم چون با درشتی طرف قبول نمی‌کند. در نهج البلاغه داریم امیرالمومنین فرمود: «إِنَّ القَلبَ إِذا اُکرِهَ عَمِیَ» تا خدا دل آدم را این گونه آفریده است وقتی مجبورش بکنند به یک کاری کور می‌شود، مصلحت خودش را نمی‌بیند. این «قَولاً لَیِّنا». بعد می‌فرماید: «قُولُو سَدیدًا».
ملایی: «قُولُو قَولً سَدیدًا».
آقای نظافت: «قُولُو قَولً سَدیدًا/ یُصلِح لَکُم أَعمَالَکُم». خیلی آیه عجیبی است. می‌گوید شما گفتاری استوار داشته باشید، خدا همه اعمال شما را اصلاح خواهد کرد. عجیب است. دوباره دقت کنید. «قُولُو قَولً سَدیدًا/ یُصلِح لَکُم أَعمَالَکُم». می‌گوید اگر گفتار استوار داشته باشید، یعنی مو لای درز آن نرود. ما خیلی وقت‌ها بدگمان هستیم، خیلی وقت‌ها از روی تعصب داریم حرف می‌زنیم، از روی جهل داریم حرف می‌زنیم، اطلاعاتمان کافی نیست. یک گفتاری داشته باشید سدید، استوار، مو لای درز آن نرود، خدا همه اعمال شما را اصلاح می‌کند. یعنی تا این زبان درست نشود ظاهراً بقیه اعمال درست نمی‌شود. بعد می‌فرماید: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً» با همه با زیبایی حرف بزنید. «الناس» یعنی کافر است، آدمی است که ما او را قبول نداریم، هر آدم.
ملایی: همین که بنده خدا است.
آقای نظافت: در جامعه هر کسی است. اصلاً ببخشید، اراذل و اوباش باشند، با هر که ما برخورد می‌کنیم.
ملایی: دیگر «خَاطَبَهُم الجَاهِلُونَ».
آقای نظافت: بله.
ملایی: تا آن جا قصه را بالا برده است.
آقای نظافت: بله. با نادان به ویژه. می‌گوید اگر کسی بنده باشد. مشکل ما این است که بنده نیستیم، بنده تشریعی یعنی خودساخته باشیم، یعنی واقعاً این عصبیت ما، نفس ما، این‌ها دخالت نکند، شیطان دخالت نکند. «عِبادُ الرَّحمن الَّذینَ یَمشُونَ عَلَی الأَرضِ هَونًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ می‌گوید جاهل وقتی با آن‌ها حرف می‌زند می‌گویند سلام. جاهل چه می‌گوید؟ جاهل مسخره می‌کند، جاهل توهین می‌کند، جاهل با درشتی حرف می‌زند. اگر کسی مسلط باشد. چه کسی مسلط است؟ کسی که بنده شده است. بنده شده است یعنی از قید شهوت و نفس و کینه و عقده و این چیزها رهایی پیدا کرده است. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً». بعد می‌گوید: «هَاتُوا بُرهَانَکُم» برای هم دلیل بیاورید، استدلال یکدیگر را گوش بدهید. فضاهای مجازی که اصلاً، این دارد تایپ می‌کند او هم دارد تایپ می‌کند، یعنی اصلاً گوش نمی‌دهند. وقتی هم که مواجه می‌شویم باز گوش نمی‌دهیم. دقیق گوش بدهیم، احتمال بدهیم دارد درست می‌گوید. ما مومن هستیم، بینندگان برنامه سمت خدا همه کسانی هستند که به هر حال عشق به اهل‌البیت دارند، عشق به ارزش‌ها دارند، یعنی آن کشش ارزش‌گرایی در درونشان آن‌ها را وادار کرده است و الا برنامه که زیاد است. حداقل ما باید برویم به این سمت که اهل‌البیت را در گفتگو الگو قرار بدهیم. حالا از آن طرف هم ان‌شاءالله حرم تشریف ببرید، مشهد تشریف بیاورید ان‌شاءالله، عزیزانی که می‌روند کربلا یا هر جا که زیارت امین الله می‌خوانیم. آن جا یاد دادند بگوییم «مُفَارِقَةً لِأَخلاَقِ أَعدَائِکَ» خدایا یک کاری کن ما خلق یزیدی‌ها را نداشته باشیم، خلق دشمنان تو را نداشته باشیم، خلق انبیا را داشته باشیم. یزیدی‌ها چگونه حرف می‌زنند؟ با توهین، با تهدید، با تحقیر. این کار یزیدیان است. آیات قرآن پر است دیگر. فرعون گفت: «لَاُقَطَعَنَّ اَیدیَکُم» قطع می‌کنم دست و پاهایتان را. پدر ابراهیم، یعنی در حقیقت همان عمویش آذر، گفت برو از من دور شو، «لَأَرجُمَنَّکَ» سنگسارت می‌کنم. او با نرمی، با لطافت، این طرف با تندی. بنابراین اگر یک خانمی یا یک آقایی این گونه دارد رفتار می‌کند بداند خلاصه از این جهت دور شده است از اهل‌البیت و به یزید نزدیک شده است، به آن یزیدیان نزدیک شده است. و بعد تهمت می‌زنند. به پیامبر گفتند تو ساحری، تو شاعری، تو مجنونی. یعنی هم تحقیر است، هم تهدید است، هم توهین و این‌ها با هم است. پس در گفتگو نباید توهین باشد. یکی از مشکلات ما این است که نمی‌توانیم اغنا کنیم، یعنی اصلاً برای همدیگر ارزش قائل نیستیم. شما فکری دارید، من هم فکری دارم، شما دلی دارید، من هم دلی دارم. باید یکدیگر را قانع کنیم. نه که الان بگویید فقط در خانواده‌ها، در سطح کلان هم این گونه است، این ضعف هست. نمی‌توانیم خوب توضیح بدهیم. لذا مقام معظم رهبری مکرر می‌گویند جهاد تبیین. تبیین یعنی چه؟ یعنی توضیح دادن. بعد می‌گویند جهاد یعنی چه؟ یعنی زحمت دارد.
ملایی: یعنی سخت است.
آقای نظافت: بله. یعنی من باید نگاه بکنم ببینم طرف مقابل من چه چیزی را قبول دارد، از آن چه که او قبول دارد مدد بگیرم برای این که فکر خودم را به او بقبولانم نه از آن چه که خودم قبول دارم. دقت می‌کنید مشکل ما چیست. من با عقاید خودم حرف می‌زنم، او هم با عقاید خودش حرف می‌زند، پس هیچ زبان مشترکی پیدا نمی‌کنیم. باید زبان مشترک داشته باشیم و یک مقدار سخت است. مثلاً اگر کسی می‌خواهد با کودک‌اش حرف بزند باید سطح خودش را بیاورد پایین با او بتواند ارتباط بگیرد. اگر با نوجوانمان، جوانمان، سر مسئله حجاب ماندیم. همه هم دوست دارند، همه هم می‌دانند شیطان... . اولین کاری که شیطان کرد چه بود؟ آدم و حوا را برهنه کرد. یعنی برهنگی ابزار شیطان است برای رسیدن به مقاصدش. ما باید با فرزندمان گفتگو داشته باشیم. خدا چقدر قشنگ می‌گوید. می‌گوید: «یُریدُ الله بِکُمُ الیُسر وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسر». خدا گفته است اگر این دستورات را رعایت بکنید خدا برای شما آسانی می‌خواهد، خدای متعال برای شما سختی نمی‌خواهد. وقتی می‌گویند پوشیده باش سختی دارد دیگر، نه؟
ملایی: بله.
آقای نظافت: ولی می‌گوید این سختی به نفع شما است. همچنان که در کرونا حس کردیم. هنوز بعضی‌ها که خیلی‌ها رعایت می‌کنند ماسک می‌زنند. وقتی ماسک می‌زنیم تنفس ما سخت می‌شود. استدلال ما چیست؟ می‌گوییم برای این که تنفس ما روی تخت بیمارستان صد برابر، هزار برابر بدتر نشود این سختی را تحمل می‌کنیم. باید بتوانیم حرف بزنیم و بعد اجازه بدهیم طرف فکر کند. با عصبانیت حرف زدن، با درشتی حرف زدن، نتیجه‌ای نمی‌دهد. که متاسفانه این مشکل هست. یکی از جاهایی که گفتگو به تنش کشیده می‌شود آن وقتی است که ما دست بگذاریم روی عیب. خدا نکند مثلاً به بنده بگویید که شما این کارتان ایراد دارد، من به خانمم بگویم که مثلاً شما این جا چرا این جوری کردید. نمی‌توانیم نگوییم. یک وقت است می‌گوییم یک کسی بیگانه‌ای است، تازه همان هم گفتند خیرخواهی کن، دلسوزی کن، امیر به معروف کن، نهی از منکر کن، بی‌تفاوت نباش. آدم می‌تواند با همسرش بی‌تفاوت باشد؟ نمی‌شود دیگر. زود به تنش کشیده می‌شود زندگی‌ها.
ملایی: در این گونه مواقع چه کنیم؟ من الان یک عیبی دارم، خانمم چگونه به من بگوید؟
آقای نظافت: اولاً که باید نگاه بکنیم طرف ما در چه حال و هوایی است. دقت می‌کنید؟ اول باید خوبی او را گفت. خدای متعال می‌خواهد بگوید غیبت نکنید، می‌گوید ای مومنون. یعنی اول یک احترامی می‌گذارد، می‌گوید شما که مومن هستید.
ملایی: وجه مثبت را می‌گوید.
آقای نظافت: بله. خطاب باید خطاب زیبایی باشد. اول باید عیب خودمان را بگوییم، باب‌اش را باز کنیم. اصلاً باب این را باز کنیم که عیب ما را بگوید. او احتمالاً می‌گوید نه، شما عیبی ندارید، نکند من عیبی دارم. نه، عیبی که نیست حالا همچین، این جوری به ذهن من می‌رسد. بعضی از علما سر درسشان می‌گفتند من در برابر نظر این بزرگ یک نفهمی به ذهنم می‌رسد. می‌گوید این نفهمی است، یعنی خیلی خودش را می‌آورد پایین. آقای قرائتی، خدا حفظش کند، که جای ایشان در برنامه سمت خدا خالی است.
ملایی: خدا حفظشان کند هر جا هستند.
آقای نظافت: حاج آقای قرائتی یک وقت می‌گفتند من می‌خواستم به امام (ره) یک ایرادی بگیرم، یک چیزی بگویم، می‌خواستم بگویم این را من می‌فهمم ولی شما متوجه نیستید. خیلی سخت است دیگر.
ملایی: به حضرت امام؟
آقای نظافت: بله، به حضرت امام. یعنی مثلاً فرض بفرمایید آن موقع آقای قرائتی خیلی جوان بودند. امام اصلاً در یک قله بلندی بودند، یک ابهت و یک عظمتی داشت. به امام گفتم آقا اسب زلزله را زودتر می‌فهمد. یعنی خودش را آورد پایین در این حد.
ملایی: تنزل داد خودش را.
آقای نظافت: بله. بعد گفتم من این را می‌فهمم، شما نمی‌فهمید، مثل اسب که... . یعنی ببینید یک جوری دارد می‌گوید، یک لطافتی که طرف بدش نیاید. این باید فکر کنیم، یعنی باید تمرین کنیم، یعنی باید یاد بگیریم، یعنی این حساسیت را داشته باشیم و خدا راه حل آن را به ذهن انسان می‌دهد. حتی می‌تواند انسان نگوید، برود فکر کند، حتی زنگ بزند به یک مشاور. مثلاً بگوید اگر این موضوع را مثلاً بخواهیم به یک نفر بگوییم یک جوری که تنش نباشد چگونه باید بگوییم. یعنی گاهی وقت‌ها نظرات را به اشتراک بگذاریم، مشورت بگیریم. می‌گوید: «مَنِ اِسْتَبَدَّ بِرَأیِهِ هَلَکَ». بعد حالا یک نکته‌ای که مهم است این است که ریشه، حالا بنده اگر بخواهم خودم را درمان کنم. فرض کنید جنابعالی به من عیبم را می‌گویید من برآشفته می‌شوم. حالا می‌خواهم خودم را درمان کنم. من اگر بخواهم خودم را درمان کنم باید ببینم ریشه این برآشفته شدن‌ها چیست. چرا بدمان می‌آید، چرا به هم می‌ریزیم. من چند تا نکته عرض بکنم در مورد این ریشه‌ها. چون درمان دو جور است: درمان مسکن داریم، درمان ریشه‌ای داریم. اگر انسان منشأ عیب و ایراد را بفهمد زود می‌تواند آن را کنترل کند. عرض شود خدمت شما که یکی از موارد این است که خیلی‌ها خودشان را مبرای از عیب می‌دانند. این فکر غلطی است. ما معصوم نیستیم. معصوم 14 نفر هستند. حالا جالب است، آن 14 معصوم سلام الله علیهم اجمعین، آن‌ها خودشان را پر از عیب می‌دانند. یعنی نمی‌گویند ما عیب نداریم.
ملایی: آن‌هایی که قطعاً معصوم هستند.
آقای نظافت: آن‌ها عیب ندارند، نسبت به ما. مثل معلم ریاضی کلاس اول دبستان عیب ندارد، نسبت به این بچه کلاس اول، در ریاضی معصوم است اما نسبت به آن استاد دانشگاهش که عیب و ایراد دارد. اهل البیت (ع) الگوی ما هستند، بی‌عیب هستند، اما در مقایسه با خدا می‌گویند ما سراپا عیب هستیم. بنابراین ائمه معصومین هم نمی‌گویند ما بی‌عیب هستیم، آن‌ها اصلاً روش‌شان است است. به هر حال کسی دارد عیب ما را می‌گوید یک مقدار تحمل کنیم، شاید دارد به ما خدمت می‌کند، شاید دارد به ما یک لطفی می‌کند. می‌گویند که، در نهج البلاغه داریم، یک عده‌ای امیرالمومنین را ستایش کردند. حضرت یک دعایی خواندند، آن دعا خیلی قشنگ است. فرمود: «اللّهُمَّ إِنَّکَ اَعلَمُ بي مِن نَفسي وَ أَنا أَعلَمُ بِنَفسِي مِنهُم»؛ فرمود خدایا! تو از من به من آگاه‌تر هستی، و من از این مردم به خودم آگاه‌تر هستم. یعنی چه؟ یعنی حضرت می‌خواهد بگوید من عیوبی دارم، عیوب من دو دسته است، یک دسته از عیوب من مردم نمی‌دانند، یک دسته از عیوب من خودم هم نمی‌دانم، خدا می‌داند. خدایا تو از من به من آگاه‌تر هستی، من از مردم به خودم آگاه‌تر هستم. یعنی شما دارید تعریف می‌کنید من نمی‌خواهم بگویم، شما فکر می‌کنید من بی‌عیب هستم، من عیب دارم. بعد فرمود: «اللّهُمَّ وَاغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ» گناه‌هایی که مردم نمی‌دانند، عیب‌هایی که مردم نمی‌دانند، ببخش، «وَاجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ». این یک نمونه. یک آقایی به امام سجاد (ع) شروع کرد به ناسزا گفتن. می‌دانید دیگر تبلیغات زیاد بود. الان هم واقعاً من خواهش می‌کنم از بینندگان عزیز، مواظب ایمانمان باشیم، یعنی تحت تاثیر جو رسانه‌ای برای قضاوت نسبت به یک شخص قرار نگیریم. خوبان این عالم، پاکان این عالم، گل‌های این عالم، نسبت به آن‌ها به خاطر تبلیغات سوء رسانه‌ای سوء تفاهم شده بود نسبت به امیرالمومنین، نسبت به امام حسن، امام سجاد هم که الان داریم داستانش را می‌گوییم. شروع کرد به ناسزا گفتن. دوست‌های امام سجاد خواستند به او حمله کنند، آقا فرمود کاری نداشته باشید. بعد می‌دانید امام سجاد چه فرمود؟ فرمود: «ما سُتِرَ الله عَنکَ مِن اَمرِنا» فرمود آن عیب‌هایی که تو نمی‌دانی، «اَکثَر أَن تَعلَمَ وَ تَقُول» بیشتر از آن چیزهایی است که تو می‌دانی و می‌گویی. بعد امام سجاد روانشناس است. فرمود که اگر کمک می‌خواهی ما حاضر هستیم تو را کمک کنیم. هزار دینار یا هزار درهم به او دادند. یعنی فهمیدند مشکل از یک جای دیگر است، ناراحتی از یک جایی دارد.
ملایی: و این گونه دارد بیان می‌شود.
آقای نظافت: این گونه دارد بیان می‌کند. یعنی این هم خیلی مهم است که ما ببینیم طرف از چه ناراحت است. یعنی فرض کنید ما وارد خانه می‌شویم، بچه‌ها اذیت کردند یا خدایی نکرده مادرشوهر همین جوری زنگ زده است و اذیت کرده است، از یک جایی دلش پر است الان دارد سر... . بعد ما هم که خبر نداریم، وارد می‌شویم بلافاصله می‌گوییم چرا این جوری است، چرا آن جوری است، آن هم دلش از یک جای دیگر پر است سر شوهر خالی می‌کند. یا یک آقا بیرون مشکلاتی دارد، مشکل مالی دارد، تصادف کرده است، و این خانم هنوز وارد نشده می‌گوید چرا این را نخریدی، چرا این جوری، دعوا شروع می‌شود. یعنی نمی‌توانیم حال همدیگر را درک کنیم. یکی از مشکلاتمان این است. انسان باید یک مقدار روانشناس هم باشد که بدانیم طرف ما در چه حال و هوایی است. این یک جهت که ما فکر می‌کنیم معصوم هستیم. دوم این است که دنبال رشد و کمال نیستیم چون عیوب مانع رشد است، مانع پیشرفت است، یعنی واقعاً باید به فکر رشد و کمال باشیم و احتمال بدهیم خدا دارد بر زبان همسر ما، بر زبان دوست ما، عیبی را جاری می‌کند. حتی اگر طرف اشتباه می‌گوید نکوبانیم چون دیگر نمی‌گوید. اگر ما عاشق رشد هستیم باید عیب‌هایمان را بفهمیم و افراد را پشیمان نکنیم از این که عیب را به ما بگویند. این هم دوم. یک نکته توجه بکنید که انسان موجودی است کمال طلب. از نقص بیزار است. وقتی عیب به او می‌گویند فکر می‌کند می‌خواهند به او بگویند تو ناقص هستی. ناقص هستیم ولی می‌خواهی واقعاً به کمال برسی راهش این است که همین عیب را بفهمی. یعنی راهش را بلد نیستیم، همه دوست داریم. حتی من گاهی دیدم که بچه 3 ساله‌ای دارم من، خیلی شیرین است.
ملایی: خدا حفظ کند.
آقای نظافت: یکی از مشکلات من با این الان سر این است که سینی پر استکان را می‌گوید من می‌خواهم بردارم. یعنی حاضر نیست بپذیرد که تو نمی‌توانی. مجبوریم به او بگوییم باشد.
ملایی: دیگر هوای کار را بگیرید که همه را خرد نکند، ببرد.
آقای نظافت: یعنی می‌خواهم بگویم ریشه چیست، چرا این بچه این جوری است، چرا می‌گوید من می‌خواهم خودم بردارم. نمی‌خواهد بپذیرد تو ناقص هستی، باید کامل بشوی. فطرت انسان است. راه نفرت از کمال را بلد نیست. ببخشید، نفرت از نقص. از نقص نفرت داریم، راه آن را بلد نیستیم. همه آدم‌ها این گونه هستند. راهش بینندگان عزیز، این است که عیب‌هایمان را بفهمیم و حد خودمان را بپذیریم. حالا آن بچه نمی‌تواند بفهمد، باید مدارا کنیم تا متوجه بشود و بزرگ بشود. دلیل سوم برخورد هیجانی با کسانی که عیب‌های ما را می‌گویند این است که سالک نشدیم، راه نیفتادیم، نمی‌خواهیم به سوی خدا حرکت کنیم، یعنی نفهمیدیم ما مسافر هستیم و اگر حرکت نکنیم به سمت خدای متعال بمیریم دیگر تمام است. اگر کسی بنا بگذارد که راه بیفتد، فاصله خودش را با خدا کم بکند، دوست دارد عیب‌هایش را بفهمد. وقتی می‌خواهیم برویم مسافرت به ویژه مسافرت اگر طولانی باشد، به ویژه اگر از کویر می‌خواهیم عبور کنیم که آن جا دیگر به همین راحتی تعمیرکار پیدا نمی‌شود، امکانات پیدا نمی‌شود، آدم ماشین‌اش را می‌برد چکاپ، پول می‌دهد تا عیب‌های ماشین برملا بشود. اگر ما بدانیم مسافریم یک، و بدانیم زندگی دنیا فرصتی است برای این که این سفر را با اختیار با پای خودمان برویم. به زور دارند می‌برند به سمت خدا، ما را به زور دارند می‌برند، ارزش این است که با پای خودمان به سمت خدا برویم. «إِنَّا لِله وَ إِنَّا عِلَیهِ راجِعُون»؛ خودمان برویم. این عیب‌ها نمی‌گذارد. مشکل دیگر این است که ما عاشق سلامت روحمان نیستیم. بسیاری از آدم‌ها دیدم مرتب دوره‌ای می‌روند نزد پزشک برای این که آزمایش بنویسد و عیب احتمالی برملا بشود. پول می‌دهند تا عیب‌شان را بفهمند. چرا؟ چون عاشق سلامت جسم هستند. حالا اگر عاشق سلامت روح باشند همین مراقبت‌ها را می‌کنند و بدشان نمی‌آید از این که عیب برملا بشود، پول هم حاضر هستند بدهند. می‌گوید: «أَلا وَ إِنَّ مِنَ البَلاء الفَاقَةَ وَ أَشَدُ مِنَ الفاقَه مَرَضُ البَدَن، وَ أَشَدُ مِن مَرَضِ البدَنِ مَرَضُ القَلب»؛ حضرت می‌گوید که مشکل مالی داشتن بلا است. بدتر از آن هم است، بیماری بدن. بدتر از آن هم است، بیماری روح، چون بیماری‌های روح اگر اصلاح نشود تا ابد ما را اذیت می‌کند. بیماری‌های جسم ما را اذیت می‌کند ولی تا ابد نیست. مثل خیلی‌ها نابینا هستند، خیلی‌ها فلج هستند و انواع و اقسام بیماری‌های جسمی که بشر همیشه با آن‌ها درگیر است. پس این هم یک نکته. میل به سلامت روح اگر پیدا کنیم شفا مرض‌های روحی دوست داریم عیب‌هایمان را بفهمیم. روایت بخوانم برای شما. امام صادق (ع) فرمود: «أَحَبُّ إِخوانِي إِلَيَ مَن أَهدی إِلَيَ عُیُوبي». اصلاً امام صادق می‌گوید بهترین دوست دوستی است که عیب را به من بگوید. ما دنبال دوستی هستیم که ما را بخنداند، عیب ما را نگوید، اگر عیب ما را بگوید دیگر از او فاصله می‌گیریم. امام صادق می‌گوید بهترین دوست این است، آن کسی که مخلص‌ات است عیب‌ات را می‌گوید. البته اگر آگاه باشد جلوی مردم عیب تو را نمی‌گوید.
ملایی: با روش خودش می‌گوید، روش درست.
آقای نظافت: صحیح می‌گوید. چرا از شنیدن عیب‌هایمان بدمان می‌آید؟ چون اصلاً نفهمیدیم دنیا چگونه جایی است. این هم یک نکته. یعنی خودمان را نشناختیم که روحی داریم، مسافر هستیم. دنیا را هم نشناختیم. دنیا گذرگاه است نه نمایشگاه. خدا رحمت کند استادی این گونه تبیین کرده بودند که دنیا محل پز دادن نیست، دنیا گذرگاه است، ما مسافر هستیم. «خُذُوا مِن مَمَرِّکُم لِمَقرِّکُم»، فرمود از این گذرگاه زاد و توشه بردارید برای قرارگاه. حالا اگر ما این را بفهمیم، شما می‌خواهید ماشین‌تان را فرض بفرمایید که بفروشید. ماشین را چه کار می‌کنند؟ تمیزش می‌کنند، مرتب‌اش می‌کنند، می‌برند نمایشگاه. در نمایشگاه دیگر دوست ندارند عیب ماشین برملا بشود چون در مقام پز دادن هستیم، در مقام نمایش دادن هستیم. بخواهیم برویم مسافرت نه. دوست داریم عیب‌ها برملا بشود. این هم یک نکته که دنیا نمایشگاه نیست، جای پز دادن و توجه دیگران را جلب کردن نیست. ببینید این معارف به کمک اخلاق می‌آید، یعنی اسلام اخلاقش دستوری نیست، این کار را بکن این کار را نکن. برخلاف خیلی‌ها که فکر می‌کنند با یک امر و با یک نهی مسئله حل می‌شود. نه. قبل از آن می‌گوید تبیین کن، توضیح بده انسان چگونه موجودی است، دنیا چگونه جایی است. خداشناسی، پیامبرشناسی، دنیاشناسی، امام‌شناسی، انسان‌شناسی؛ این‌ها همه دست به دست هم می‌دهد برای این که انسان یک فضیلتی را در وجود خودش بیاورد یا یک رذیله‌ای را از وجود خودش دفع کند. نمی‌شود آن مقدمات را طی نکنیم و به این نتایج برسیم. یکی از ریشه‌های هیجانی برخورد کردن با منتقدین تکبر است.
ملایی: حالا این منتقد همسر باشد، فرزند باشد، همسایه باشد، همکار باشد، تا برود بالا
آقای نظافت: تا برود بالا، هر که می‌خواهد باشد. آن کسی که نمی‌پذیرد متکبر است، زود به او برمی‌خورد. و تکبر بیماری اکثر ما است. خودمان را از تکبر دور نبینیم. امیرالمومنین در نهج البلاغه دارد که فرمود مواظب باشید شیطان شما را به درد خودش مبتلا نکند.
ملایی: که همان تکبر باشد.
آقای نظافت: درد شیطان تکبر بود. فرمود از همان راه وارد می‌شود. فرمود بوی بهشت به مشام متکبر نمی‌رسد. فرمود نمی‌شود خدا به خاطر یک عیب شیطان را از درگاه خودش براند، با وجود آن عیب یک کسی را وارد درگاه خودش و بهشت خودش بکند. نمی‌شود. فرمود حکم خدا در زمین و آسمان یکی است. تازه شیطان 6 هزار سال عبادت کرد، ما چنین سابقه‌ای هم نداریم. خدا سر تکبر با کسی تعارف ندارد، برخورد سختی می‌کند. باید همه ما به فکر درمان تکبر باشیم. روایت داریم.
ملایی: حاج آقا قبل از این که روایت بخوانید، یک جایی به کسی یک چیزی گفت یک نفر دیگری، مثلاً آقای نظافت شما این عیب در کارتان است، مثلاً یک اشکالی دارید. یک کسی در جایگاه شما مثلاً، گفت که آقا سرت به کار خودت باشد. اتفاق افتاده است. گفت چه آدم مغروری هستی، بگذار عیب‌ات را بگویم، شاید قابل رفع کردن باشد. گفت نه من مغرور نیستم ولی به شما هم ربطی ندارد، شما زندگی خودت را بکن من زندگی خودم را می‌کنم. این خودش دوباره همان استکبار است.
آقای نظافت: موارد خصوصی دیگران بله، لذا گفتند «لا تَجَسَسُوا».
ملایی: نه، اصلاً یک چیزی که مربوط به جمع است.
آقای نظافت: ولی ما وقتی که داریم با هم زندگی می‌کنیم به هم ربط داریم چون داریم با هم زندگی می‌کنیم.
ملایی: آن قصه هم همین است، به دیگران هم مربوط می‌شود.
آقای نظافت: این متاسفانه بعضی از افراد این حرف را می‌زنند ولی اگر مثلاً فرض بفرمایید شما بروید درِ گوش آن بنده خدا داد و بیداد بکنید، اعتراض بکند، بگوید به شما ربطی ندارد، می‌گوید چطور به من ربطی ندارد. دقت می‌کنید؟ یعنی الان بشر پذیرفته است. الان در فرودگاه‌ها دیدید؟ یک جایی را اختصاص دادند برای کسانی که دوست دارند از سیگار استفاده کنند. یعنی آن کسی که سیگار استفاده می‌کند نمی‌تواند بگوید به تو ربطی ندارد. یعنی یک چیزهایی را پذیرفتیم، ما داریم با هم زندگی می‌کنیم. این حرف کاملاً غلطی است. بله، یک وقت یک چیزهایی است واقعاً ربط ندارد، آن چیزهایی که ربط ندارد دخالت نکنیم. اما کجا ربط دارد؟ جایی که ضرر آن متوجه ضرر ما است، عیب او متوجه عیب ما است، دارد برای ما مشکل درست می‌کند. و الا اگر برای خودت باشد ما البته از سر دلسوزی همان جا هم می‌گوییم. آن جا ممکن است بگویی دخالت نکن، می‌گوییم باشد. مربوط به شخص خودت باشد.
ملایی: یک جایی سال‌ها ممکن است در یک اداره‌ای، در یک اتاقی، کنار یک نفر باشیم. نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشم نسبت به این. می‌خواهم بگویم این هم ریشه در همان تکبر دارد.
آقای نظافت: بله، این تکبر است. آدم متکبر این جوری است. در روایت داریم از نشانه‌های تواضع، پذیرش حرف حق است. و باز در روایت داریم: «اُصُولُ الکُفرُ ثَلاَثَة» ریشه‌های کفر سه چیز است: تکبر، حرص، حسادت. بعد ظاهراً تکبر از همه بدتر است و روی آن‌های دیگر اثر می‌گذارد. مثلاً در مورد قابیل. قابیل می‌دانید دیگر زود عصبانی شد که بعد هم برادرش را کشت. قبلاً هم به مناسبتی داستانش را عرض کردیم. درست است؟
ملایی: بله.
آقای نظافت: برای قابیل داریم که در خطبه قافعه است، امیرالمومنین فرمود: «لاتَکُونُوا کَالمُتَکَبِّرِ عَلَی بنِ اُمِّه» فرمود نباشید مثل کسی که تکبر ورزید بر پسر مادرش.
ملایی: برادر خودش.
آقای نظافت: یعنی قابیل. یعنی حضرت می‌خواهد بگوید مثل قابیل نباشید. می‌گوید مثل متکبر نباشید، مثل کسی که تکبر ورزید. بعد فرمود مشکل او حسادت بود. یعنی آن کسی که حسود است متکبر هم است. یعنی تکبر خیلی بیماری عجیبی است که باید همه به فکر درمان آن باشیم و تکبر متاسفانه با حالت‌های به ظاهر مذهبی جمع می‌شود، با مذهبی واقعی جمع نمی‌شود. اصلاً ما می‌گویند سرمان را بگذاریم به سجده برای این که مرکز تکبر را درمان کنیم. این انسان که گل سرسبد هستی است خدا می‌گوید به رکوع برو، خدا می‌گوید به سجده برو. بعد هم خدا یک دستوراتی می‌دهد که فلسفه آن را نمی‌فهمیم. می‌گوید چون من می‌گویم، باید بگوییم چشم. خیلی جالب است. می‌گوید نماز صبح دو رکعت، نمی‌توانیم بگوییم چرا، چرا ندارد. می‌گوییم چشم، تو مولای ما هستی، ما بنده تو هستیم. امیرالمومنین فرمود خدا آدم‌ها را آزمایش می‌کند با یک چیزهایی که فلسفه‌اش را نمی‌داند. بنابراین به فکر درمان تکبر باشیم. حالا اولاً از خودمان سوال کنیم، متکبر هستیم یا نه. من چند تا علامت می‌دهم. اگر منتظر سلام دیگران هستیم و ننگ‌مان می‌کند به دیگران سلام کنیم متکبر هستیم. اگر همیشه دوست داریم در مجالس برویم بالا بالا بنشینیم و ننگ‌مان می‌کند وسط بنشینیم یا دم در بنشینیم ما متکبر هستیم. اگر دوست نداریم خدمت کنیم، همواره دوست داریم بنشینیم و دیگران به ما خدمت بکنند، ما متکبر هستیم. اگر در رانندگی و صف که پیش می‌آید حق دیگران را برایش احترام قائل نیستیم، ما متکبر می‌شویم.
ملایی: اوضاع دارد کم کم خطرناک می‌شود.
آقای نظافت: اگر حرف حق را نمی‌پذیریم ما متکبر هستیم. اگر ما دوست داریم زندگی‌مان اعیانی باشد، حالا خدا ما را مقدر کرده است که ما یک زندگی ساده داشته باشیم و ناراضی هستیم این تکبر در مصرف است. تکبر انواع و اقسام دارد. لذا خیلی از مسئولان که دنبال حقوق نجومی هستند آن‌ها یک نوع آدم متکبری هستند. می‌گوید من فرق می‌کنم. تو چه فرقی می‌کنی؟ تو هم بنده خدا هستی مثل دیگران. و اگر از خدا اطاعت نمی‌کنیم متکبر هستیم. چون ما باید علامت داشته باشیم، با علامت‌ها خودمان را بسنجیم ببینیم متکبر هستیم یا متکبر نیستیم. ریشه تکبر هم جالب است. در روایت داریم ریشه تکبر احساس حقارت است، احساس ذلت است، با تکبر می‌خواهد جبران کند و راه آن را بلد نیست. جبران نمی‌شود آن احساس حقارت، آن احساس ذلت.
ملایی: یعنی راه آن تکبر نیست.
آقای نظافت: بله. تواضع، تواضع جبران می‌کند. «مَنَ تَواضَعَ رَفَعَهُ الله» تواضع آدم را می‌برد بالا. «مَن تَکَبَّرَ وَضَعَهُ الله» متکبر را خدا می‌زند زمین. ممکن است بلافاصله نزند. چرا؟ چرا خدا متکبر را بلافاصله زمین نمی‌زند؟ چون قرار است خدا آزمایش کند و مهلت بدهد. و نگاه کنید مستکبران را، صدام را ببینید، شاه را در ایران ببینید و خیلی از متکبران، حتی در اطرافیانمان. یک روزی آدم‌ها پیر می‌شوند. و جالب است برای درمان تکبر، این هم خیلی مهم است، حالا می‌گویند مرض را می‌گویی درمان را هم بگو. من بخواهم مرض تکبرم را درمان کنم دو راه عمده است: 1) درمان نظری، فطری، 2) درمان عملی. کلیه بیماری‌ها این گونه است، مرض‌های روحی را این تقسیم بندی برای همه‌اش است؛ درمان نظری و درمان عملی. درمان نظری یعنی چه؟ یعنی فکرمان را اصلاح کنیم. فکرمان را نسبت به چه کسی اصلاح کنیم در مورد تکبر؟ نسبت به خودمان. خدا چه می‌گوید؟ انسان با تمام عظمتی که دارد که گل سرسبد هستی است و همه هستی در خدمت او است، فرمود: «خَلَقَ لَکُم ما فِي الاَرضِ جَمیعا». ولی این انسان ضعف‌هایی دارد. بپذیرد. می‌گوید: «یا اَیُّهَا النَّاس اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی الله وَ اللهُ هُوَ الغَنیُ الحَمید»، می‌گوید شما فقر محض هستید، عین نیاز هستید. یعنی همان قهرمان ورزش، کشتی‌گیر، نمی‌دانم پولدار، سرلشکر، هر کسی، در اوج سلامتی آدم‌ها عین نیاز هستند. اگر دهان و بینی کسی را بگیرند چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر به او اکسیژن نرسد، اگر به او غذا نرسد. الان من و شما این جا نشستیم نزدیک به 4 هزار بیماری از من و شما دور است که الان می‌توانیم با هم راحت حرف بزنیم. خودشناسی خیلی کمک می‌کند. این روایت را از نهج البلاغه دقت کنید. می‌گوید: «مِسکینُ ابن آدَم» امیرالمومنین می‌گوید بچه آدم مسکین است، فقیر است، بیچاره است. چرا؟ 1) «مَکْتُومُ الأَجَلِ» نمی‌دانی چه زمانی می‌میری، اجل‌اش مکتوم است، خبر ندارد انسان. شب می‌خوابد صبح بلند نمی‌شود، صبح بلند می‌شود به شب نمی‌رسد. 2) «مَکْنُونُ الْعِلَلِ» ای انسان! بیماری‌های تو پنهان است. اگر آدم‌هایی که سرطان گرفتند می‌فهمیدند همان اول، جلوگیری می‌کردند. نمی‌فهمند که این اتفاق‌ها می‌افتد. بعد باید شیمی درمانی کنند، بعضی‌ها هم که نمی‌شود.
ملایی: جواب نمی‌ دهد.
آقای نظافت: بیماری‌ها پنهان است، نمی‌دانم. 3) «مَحْفُوظُ الْعَمَلِ» عمل‌ات گم نمی‌شود و به خودت برمی‌گردد. حتی ذره‌هایی از بدی‌ها. و قرآن می‌گوید آن قدر آدم‌ها از اعمال خودشان روز قیامت متنفر هستند، می‌گوید کاش بین من و این عمل «بُعدَ المَشرِقَین» باشد، به اندازه شرق و غرب فاصله باشد. نمی‌شود. «کُلَّ إِنْسَانٍ أَلزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ» می‌گوید هر انسان نامه عملش روی گردن‌اش است. 4) «تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ» یک پشه تو را به درد می‌آورد.
ملایی: یک پشه آدم می‌کشد اصلاً
آقای نظافت: تو فکر کردی که هستی. یعنی خدا پشه می‌فرستد که بگوید قیافه نگیر، تو عددی نیستی، خودت را گم کردی، ظرفیت داشته باش اگر پولی دادند، اگر علمی دادند، اگر شهرتی دادند، اگر پستی دارند، ظرفیت داشته باشد. این هم چهارم. 5) فرمود آب در گلویت گیر کند می‌میری، «تَقتُلُهُ الشَّرْقَةُ». بعد فرمود بدنت که عرق کند بدنت بوی گند می‌گیرد. یعنی شش نقطه ضعف، به هر کدام انسان توجه کند تکبرش درمان می‌شود.
ملایی: این روایت را یادمان باشد، من به خودم دارم عرض می‌کنم و به هر کس که ممکن است مثل من باشد، شما که بری هستید، توجه همیشگی دارید، ولی این روایت را همیشه بخوانیم.
آقای نظافت: حکمت 419 نهج البلاغه.
ملایی: یکی از حکمت‌های نهج البلاغه را، چون نسخ مختلف داریم، حدود 400 را بگردند خلاصه، 419 اجمالاً. خیلی ممنونم حاج آقا. درست است، 419 است؟
آقای نظافت: بله.
ملایی: خیلی ممنون از این هدیه‌های ارزشمند شما. و اما محضر قرآن کریم باشیم در برنامه سمت خدا. الان عرض می‌کنم چه صفحه‌ای، چه آیاتی. قبل از آن بگویم که خیلی اتفاق خوبی افتاد در آستانه اربعین اباعبدالله الحسین(ع) در برنامه سمت خدا به همت دوستان خوب من و خیرین گرامی و شما مردم عزیز و نازنین، شما مخاطب‌های همین برنامه، یک کار خیلی بزرگ رقم خورد و با حضور نوجوان‌ها و جوان‌ها. 1313 نوجوان و جوان، متولدین بین سال‌های 1375 تا 1385، قرعه کشی شدند از میان همه کسانی که ثبت نام کرده بودند. خیلی بودند ولی 1313 نفر منتخب شدند به قید قرعه، به آ‌ن‌ها اطلاع رسانی شد که شما خانم اسمتان درآمد برای کربلا، زیارت اولی، آقا شما اسمتان درآمد.
آقای نظافت: مجانی؟
ملایی: حالا عرض می‌کنم. سمت خدا یک هزینه اجمالی تقبل کرد به کمک خیرین و مشارکت‌کننده‌ها، یک چیزی بین 5/2 تا 3 میلیون، 2 تا 5/2 میلیون. قرار شده است که هزینه کنند برای آن‌ها. یک هزینه کاملی می‌شود، یعنی الان پیاده‌روی اربعین هزینه‌ها کم است. مثلاً یک نفر با 5/2-3 تومان فکر می‌کنم کامل جمع می‌شود. خلاصه این اتفاق افتاده است.
آقای نظافت: خیلی تشکر می‌کنیم از همه خیرین ایران، بینندگان عزیز، که دعوت را اجابت کردند.
ملایی: الحمدالله. نعمت خوبی بود. نکته‌ای که می‌ماند این است. 1313 نفر به آن‌ها ابلاغ شده است، اعلام شده است، ان‌شاءالله کارها را طی بشود چگونه می‌توانند پول را دریافت کنند و این‌ها همه بماند. شما و من و دیگران که می‌خواهیم کمک کنیم هنوز راه باز است. از طریق راه‌های ارتباطی که زیرنویس می‌شود، در کانال برنامه است یا همان کد دستوری *780*3131# و این‌ها کمک را می‌توانید انجام بدهید خلاصه مطلب. قرآن را معرفی کنم. صفحه 55، آیات 38 تا 45، سوره مبارکه آل عمران. لحظه‌های شیرین قرآن نوش جانمان. صفحه 55قرآن کریم
ملایی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». واپسین ثانیه‌های سمت خدای امروز. حاج آقای نظافت.
آقای نظافت: وقت گذشت دیگر. تشکر می‌کنیم از بینندگان عزیز و همه را دعوت می‌کنم که همه ما دعاگوی زوار اربعین باشیم.
ملایی: پس خودتان هم یک دعا بکنید.
آقای نظافت: خدایا به حق محمد و آل محمد همه زوار را سلامت بدار، به ویژه‌ آن‌هایی که با خانواده رفتند، با فرزند کوچک رفتند، ان‌شاءالله بلا از آن‌ها دور باشد و ما هم که جا ماندیم خدا ان‌شاءالله ما را هم شریک ثواب آن عزیزان بگرداند. خدایا ما را زینت امام حسین قرار بده.
ملایی: الهی آمین. متشکرم حاج آقای نظافت، خیلی لطف کردید. سلامت باشید و تندرست. دوستان خوبم از شما هم ممنونم، از همه رفقای خوبم پشت دوربین‌ها و اتاق فرمان و همه قسمت‌ها سپاسگزاری می‌کنم و در پناه امام حسین سلام الله علیه باشید و باشیم. «السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله».