شریفیان: سلام علیکم و رحمۀ الله. من هم خدمت شما و همه همکاران عزیز شما و بینندگان و شنوندگان محترم و خوب و فرهیخته برنامه سمت خدا عرض سلام و ادب و احترام دارم. تسلیت عرض می کنم روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) را به نقلی که این نقل هم همان طور که نقل بیست و هشت صفر را ما داریم، این نقل 7 صفر هم نقل سستی نیست. جا دارد که از این ایام توشه ای برداریم و عرض توسل و محبت خود را نسبت به آقای خود امام حسن مجتبی (ع) عرضه بداریم و ان شاءالله که حضرت به همه ما نظری بکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
قبل از این که بحث جلسات قبل خود را ادامه بدهیم و نکات در باب ویژگی های اصحاب را در سوره مبارکه فتح دنبال کنیم من یک روایت می خواهم بخوانم و آن روایتی است که یک نکته ای را در باب مظلومیت و غربت حضرات معصومین پرده برداری می کند. وجود مقدس امام حسن مجتبی (س) خیلی امام غریب بود. امام حسن خیلی غریب بوده است. حتی بعید نیست انسان به ذهنش می-زند که اگر امام حسین در کنج غربت به شهادت رسید ولی اصحاب باوفایی کنار حضرت بودند. ولی امام حسن مجتبی شاید بعید نباشد که انسان این ادعا را بکند حتی این کیفیت از همراهی اصحاب را هم حضرت نداشت. در خانه خود حضرت در امنیت نبود. فضای اخوتی فضای انسی، کسانی که نه هم پر امام باشند ولی همراهی با امام داشته باشند جوری که خودی درگاه امام حساب بشوند بسیار محدود بودند. در بعضی از روایات ما می دیدم که حواریون هر کدام از اهل بیت را شمردند آدم نگاه می کند احساس می کند خیلی امام حسن مجتبی، حضرت غریب است. دل من می-خواست یک چند جمله ای را در باب غربت حضرت عرض کنم. این روایت را می خوانم توضیح می دهم مشخص می شود. این روایت، روایتی است که مرحوم کلینی در کافی شریف به سند آن نقل می-کند از جناب کامل تمار، می گوید من در محضر امام باقر بودم حضرت فرمودند قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، مومنون به فلاح رسیدند. رمز رسیدن به فلاح و رستگاری انسان که حالا فلاح توضیح می خواهد که به چه چیزی رستگاری می گویند، حضرت این آیه را خواندند بعد فرمودند جناب کامل أَ تَدْرِي مَنْ هُم می دانید به چه کسی مؤمن می-گویند؟ مؤمنی که قرآن وعده فلاح به او داده است. قله را زده است، می دانید اینها چه کسانی هستند؟ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ، که من عرض کردم آقا شما داناتر هستید. شما خاندان علم و وحی هستید. ما از شما باید بشنویم. حضرت فرمودند قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ، مؤمنین که به فلاح رسیدند آن کسانی هستند که اهل تسلیم هستند. تسلیم امر و حکم الهی هستند. یعنی وجود آنها عهد و فرمان الهی است. عهدهایی که با خدا بستند و فرمان و امر الهی را دنبال می کنند. همه وجود اینها تسلیم است. حضرت به یک آیه ای از قرآن کریم اشاره می کنند که حقیقت ایمان را قرآن با تسلیم توضیح داده است. فرموده است می دانید چه کسی به ایمان رسیده است؟ به حقیقت ایمان در مقابل خدا و رسول رسیده است؟ کسی که تسلیم محض آنها باشد. کجا؟ در سوره مبارکه نساء بعد از این که قرآن فرموده است «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه» (نساء/64) ما همه انبیاء خود را فرستادیم که اطاعت شوند و شما پشت سر آنها حرکت کنید. بعد ادامه آیه تا آیه بعد. به نظر من اگر اشتباه نکنم شاید آیات 55 ـ 56 سوره مبارکه نساء است. قرآن فرموده است «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوك» (نساء/65) کسی به ایمان می رسید که نبی اکرم را حاکم وجود خود قرار بدهد. همه شئون زندگی او بر محور حکم نبی اکرم باشد. «ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْت» (نساء/65) بعد در مقابل حکم حضرت وقتی نهایی شد و حضرت یک چیزی از شما می خواهد آن جا نه فقط اطاعت ظاهری کنید قلب شما در مقام طوع باشد. تنگت نیاید، قلب شما به حرج و تنگی نیفتد که این آقا چرا این حرف را دارد می زند. ما گاهی اوقات حرفی را گوش می دهیم ولی ته دل ما یک اعتراضی هست که این چه وضع آن است. «ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» (نساء/65) لا یومنون انسان به ایمان نمی رسد تا این که تا این جا بیاید. تا این نقطه بیاید به این ایمان می گویند. حضرت هم همین را می-گویند. می گویند قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ. آنهایی که تسلیم امام هستند. تسلیم فرمان خدا هستند. بعد حضرت فرمودند إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ، کسانی که تسلیم خدا هستند، تسلیم نبی اکرم هستند حضرت را حاکم وجود خود گرفتند هُمُ النُّجَبَاءُ، این خیلی تعبیر لطیفی است، آنها هستند که نجیب های عالم هستند. نجیب یعنی چه؟ نجیب به چیزی می گویند که برجسته نوع خود است. امروزی ها به آن نخبه می گویند. در یک مجموعه یک کسی هست یک سر و گردن از همه بالاتر است به این نجیب می گویند. مثلاً در این مسابقات اسب دوانی آن اسبی که از همه یک سر و گردن جلوتر است یا در خیل اسب ها می گویند اسب مسابقه یک چیز دیگر است. می گویند اینها نژاد نجیب هستند. برای همین هم گفتند چون اینها نخبه های طایفه خود هستند. برجسته ها. در بعضی از تعابیر گفتند شما یک میوه را که به شما می دهند پوست آن را می کنید گاهی یک حواشی هم دارد، یک مغزی دارد، اصل آن است. آن در و گوهر آن میوه آن است. نجیب یعنی این. حضرت می گویند مؤمنینی که قرآن می گوید قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ با تسلیم باید آنها را بشناسید. و آن کسانی که این جور در مقابل خدا و رسول همه وجود آنها طوع است، تسلیم است اینها نجباء عالم هستند. گوهرهای عالم هستند. جمله سوم از این جا بحث ما است. حضرت فرمودند فَالْمُؤْمِنُ، این جور آدم ها غَرِيبٌ، اینها آدم های غریبی در عالم هستند. یعنی اینها آدم هایی هستند که خیال نکنید دور و بر آنها شلوغ است آنها آدم های ویژه ای هستند. آدم های ویژه مختصات ویژه دارند. در واقع یک کسی است که در افق دارد پرواز می کند مگر هر کسی می تواند با او همراه شود؟ فَالْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ اگر یک جایی درجات ایمان را انسان طی کند آرام ارام احساس می کند هر کسی حرف من را دیگر نمی فهمد من یک جوری دیگری در عالم می خواهم زندگی کنم. من مسلم شدم، در مقابل خدا تسلیم شدم. دیگر هر کاری را نمی شود انجام داد. هر باری را نمی شود بلند کرد. هر شکل زندگی را نمی شود انتخاب کرد. من می خواهم تسلیم نبی اکرم باشم. می-بینید آرام آرام با هر کسی نمی شود همراه شد. فَالْمُؤْمِنُ غَرِیبٌ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ. خوش به حال این غریب ها. حضرت می گویند یک موقع اگر غربت ایمانی را احساس کردید بدانید وعده طوبی به شما داده شده است. «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب» (رعد/29) غربت این جوری است ما گاهی اوقات غربت امام را می خواهیم تصویر کنیم خیال می کنیم حالا حضرت یک جنگی بود و یک محرکه هایی بود. غربت امام، امام هر کاری بکند بدانید آخر آن امام غریب است. همه ائمه ما غریب هستند. اصلاً مؤمن غریب است. حالا این ایمان را بکشید بر قله امامت ببرید که سرچشمه ایمان است. چه کسی حرف امام را می شنود؟ چه کسی حرف امام را می فهمد؟ چه کسی متوجه می شود این آقا چه کار دارد می کند؟ یک عده خصیصین و اصحاب ویژه ای هستند که اینها پا به رکاب امام هستند. همه وجود آنها خرج امام است. در مقابل این امام تسلیم هستند. امام حسن مجتبی در این میدان غربت جلوه های غربت او برای ما یک مقداری نمود پیدا کرده است. و الا پرده غربت امام را چه کسی می فهمد ما نمی فهمیم وقتی امیرالمؤمنین سر در چاه می کرد یعنی چه. امیرالمؤمنین گوشی برای شنیدن پیدا نمی کند که سر در چاه کرده است. یک دریا حرف های امیرالمؤمنین گوشی برای شنیدن ندارد. این جوری آدم غریب می شود. شما فرض کنید 95 درصد حرف های شما، 99 درصد حرف های شما در قد و قواره هیچ کس نیست. چه می شود؟ آدم غریب می شود. مگر شما می توانید آن اسرار را برای کسی بگویید. می توانید برای کسی توضیح بدهید من الان اگر این جا صلحی کردم، دارم چه کار می کنم. می گویند آقا شما خلاف سیره پدر خود دارید عمل می کنید. این امیرالمؤمنین است چند سال با معاویه در جنگ بوده است. شما چه طور دارید خلاف او عمل می کنید. حضرت می گویند شما متوجه نمی شوید. شما متوجه چرخش شرایط نمی شوید. من چه طور این را به شما توضیح بدهم. شما این را نمی بینید. متوجه نمی شوید الان جنگیدن من معنا ندارد. واقعاً امام حسن یک کاری کرد حضرت حالا به تعبیر امروزی ها، این تعبیر شاید لطیف نباشد در باب امام ولی واقعاً امام یک خودزنی کرد یک باری را برداشت که خودی ها نمی فهمیدند. این که نزدیکان امام حسن مجتبی آمدند گفتند شما مضلل مؤمنین هستید. پناه بر خدا. مؤمنین را با این کار خود تحقیر کردید. معاویه یک نامه ای دارد. بعد از این که امام حسن مجتبی این اتفاقات افتاد و حضرت رها کردند و مدینه رفتند که حالا ماهیت صلح را من اصلاً نمی-خواهم بحث کنم، ماهیت صلح بحث مفصلی است. یک نامه ای معاویه به حاکم مدینه دارد که از حسن بن علی (س) چه خبر؟ هیچ خبری نیست. روزها، بین الطلوعین در مسجد رسول خدا می آید شروع به نماز خواندن می کند یک عده هم پشت سر او می آیند یک نمازی می-خوانند و رها می کنند و می روند. خود تا طلوع آفتاب مشغول به تعقیبات است و بلند می شود و می رود. الان شما نه یک مرجع تقلید، یک آدمی که یک آبرویی در دستگاه دین داشته باشد اگر وارد مدینه النبی و مسجد رسول خدا شود حتماً یک حلقه ای دور او شکل می گیرد. امام حسن مجتبی، سبط اکبر نبی اکرم، این آقایی که واقعاً از جنس سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي است. این آقا ده سال در مدینه در غربت زندگی کرد. می گویند انتهای امامت امام حسن دوباره آرام آرام در مدینه یک اتفاقاتی حول امام داشت می افتاد که امام با شکل سلوک خود و اقدامات عجیب خود دوباره نظرها را به سمت دستگاه اهل بیت دارد جذب می کند. و الا امام یک دوره غربت بسیار سنگینی را گذراند. حتی من احساس می کنم واقعاً این غربت امام حسن را سیدالشهداء نداشت. خیلی امام غریب بود. روایت را ببینید فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ، اینها کسی نیستند که خیال کنید وسط غربت دارند افسوس می خورند که ما چرا تنها ماندیم. قله های عالم هستند، بارهای بزرگ را دارند بر می دارند. چه کسی می فهمد که امام چه کار دارد می-کند. خدا ان شاءالله که ما را از محبت و ولایت و شفاعت و دستگیری ایشان در دنیا و آخرت بهره مند کند. به زودی زود ان-شاءالله همه شما عزیزان و بزرگواران، مخاطبین خوب برنامه سمت خدا مشرف به زیارت مدینه النبی و قبر حضرات معصومین در آن کنج غربت بشوید و آن جا برای غربت اهل بیت ان شاءالله اقامه عزا کنید.
بحثی که خدمت عزیزان تقدیم می کردیم در باب مسئله سوره مبارکه فتح و اصحاب امام حسین بود. چند تا نکته عرض کردیم. همراهی امام و عدم تخلف و مخلف نشدن. کار هر چه پیچ و خم بر می دارد انسان امام را رها نکردن، پیچ و خم های مختلف، از جنس علمی تا عملی، گاهی اوقات پیچ و خمی است که من اصلاً نمی-فهمم امام دارد چه کار می کند. گاهی اوقات می فهمم امام چه کار دارد می کند ولی بار سنگینی را باید بلند کنید. زحمت دارد، ابتلا دارد. فتنه دارد. به شکل های مختلف این پیچ و خم-ها، انسان امام خود را رها نکند. مخلفون سوره فتح می گوید اصحاب رسول خدا در مسیر حرکت نبی اکرم برای رسیدن به آن فتوحات بزرگ کسانی که بودند که مخلف نشدند، همراهی کردند.
2 ـ رسیدن به بیعت رضوان از بیعت اولیه با امام تا رسیدن به بیعت رضوان که خدا به بیعت شما رضایت پیدا کند. در صحنه-های مختلف خدا شما را این قدر محک می زند تا این بیعت رضوان در شما متولد شود. که با ازدیاد ایمان هم این را توضیح دادیم. در سوره مبارکه فتح فرموده بود «لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ» (فتح/4) این مسیر معیت شما با نبی اکرم و حضرات معصومین مسیر ازدیاد ایمان است. به تعبیر دیگر دارد بلوغ بیعت در شما متولد می شود. این هم نکته دوم.
3 ـ نکته سوم که جلسه قبل اشاره کردیم. اصحاب به سکینه می-رسند. از بیرون که نگاه می کنید می گویند این صحنه رفتنی نبود. اما اصحاب دل به میدان آتش و فتنه زدند، وسط محرکه رفتند خدا می گوید من اینها را بزرگ کردم می بینید که آرام هستند. اصحاب امام حسین مضطرب نیستند. این بحثی بود که تحت عنوان آرامش و سکینه جلسه قبل عنوان کردیم.
ملایی: که فرمودید شرط آن این است که این قدر بزرگ شویم که دیگر این تکان ها برای ما چیزی نباشد.
شریفیان: شیطان امواجی درست می کند. ما گاهی اوقات دل ما می-خواهد که امواج فتنه و بلا را در دنیا حذف کنیم. این خیلی فکر غلطی است. الدُّنْيَا فَإِنَّهَا دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة. هر جا باشید به شکل های مختلف، به سنت های مختلف وسط بلا هستید. من گاهی به دوستان می گویم هر کسی را شما بیاورید و بنشانید بگویید آقا شما مشکلی دارید؟ می گوید بزرگترین مشکل دنیا مال من است. در هر شرایطی، در هر شرایط اقتصادی. می گوید اصلاً حاج آقا، شما که وضع اقتصادی شما خوب است، می گویند حاج آقا شما نمی فهمید مشکلات ما چیست. در ظرف خود خداوند متعال یک چیزی برای او گذاشته است. در بعضی از روایات دارد مؤمن ... حالا این سنت مؤمنین است، دستگاه کفر و اینها هم بلاهای خود را دارند. جنس دیگری است. در روایت دارد مؤمن اگر قله کوه برود آن جا خدا یک چیزی را قرار می دهد که بلای او باشد. خیال کنید از مردم فاصله بگیرید ... در بعضی از روایات دارد خدا یک موجودی را آن جا قرار می دهد یوذی، او شما را اذیت می کند. او بلای شما می شود. اصلاً آدم و عالم به بلا است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَد» (بلد/4) که این کبد را به همین رنج و عنت معنا کردند. ما خیلی اشتباه می کنیم، خیال می کنیم ما باید درد و رنج های خود را حذف کنیم. البته این به این معنا نیست که، انسان باید عافیت بخواهد، سلامتی بخواهد، از خدا رفع بلا و گرفتاری بخواهد اینها منافاتی ندارد ولی بدانید جریان زندگی ما از وسط بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة، از این وسط عبور می کنید. خداوند متعال ما را سیر می دهد. با بلا خدا شما را حرکت می دهد. اتفاقات ایمانی با همین بلاها می افتد. ولی نکته من این است یک موقعی انسان مواجهه آن با بلا مثل طوفانی است که به من می خورد من را متلاطم می کند. به آن اضطراب می گویید. هر لفظی را می خواهید به آن بگویید من متلاطم می شوم. به هم می ریزم در این طوفان ها، طوفان فتنه ها و بلاها. گاهی اوقات شما از این موج ها بزرگتر هستید. مثل اینها که تخته ای را می اندازند روی موج ها سواری دارند می-کنند، آن موجی که همه را زمین می زند برای اینها مرکب است. ابزار حرکت است. این جور می شود که انسان دیگر مضطرب نیست. سوار بلا آرام است. احساس می کند با این بلا دارد حرکت می کند. بلا مرکب انسان می شود. این جوری است «وَ بَشِّرِ الصَّابِرين» (بقره/155) قرآن فرموده است سوره بقره ببینید «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم» (بقره/155) خیال نکنید در مسیر انبیاء آمدید بدون بلا می-توانید حرکت کنید، این مسیر طوفان بلا است. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين * لَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/155 و 156) خدا می گوید به اینها بشارت بدهید، آنهایی که این جور در متن بلاها حرکت می کنند. اصحاب امام حسین سیر در محیط بلا همراه با سکینه. همراه با آرامش. این خیلی وعده بزرگی است که خداوند متعال یک چنین چیزی به انسان می دهد. این هم نکته سوم.
4 ـ نکته چهارم این بحثی است که امروز می خواهیم یک مقدار از آن گفتگو کنیم. این آیات فرموده است که نه دست خدا خالی است، نه دست رسول خالی است. این رسول دست او در خزائن الهی است. مؤید و مسدد به امداد الهی است. این تعابیری که دارم می گویم همه در روایات ما آمده است مؤید، مسددٌ، دست او را ما پر کردیم و آوردیم. نه خدا خالی از اسماء الحسنی است، علیم است، غدیر است، حکیم است، غفور است، این خدا است. این رسول هم دست او به دامن خدا است. اصحاب این تصویر را از خدا و رسول اگر ببینند می توانند با خدا و رسول بروند. من اگر احساس کنم دست امام من خالی است حتماً از او جدا می شوم. می گویم آقا دست پر نیامده است، من چرا همه زندگی خود را باید خرج او کنم. وسط یک محرکه رفته است که او را رها کردند. امام حسین وسط محرکه عاشورا رها نشده است. دست او پر است، دست او در خزینه عالم است. من این را جلسه قبل یک اشاره ای کردم «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (فتح/4) دو بار قرآن در این سوره فرموده است «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» برای این که اگر در مسیر نبی اکرم به شما گفتند با حضرت همراه شوید بدانید دست خدا پر است. دست این رسول هم پر است. شما اگر این تصویر را از خدا و رسول نداشته باشید شک نکنید که مسیر دیگری را می روید. آیه آن را برای شما بخوانم ببینید قرآن چه می گوید قرآن می گوید یک عده ای به خدا و رسول سوء ظن دارند. از همین جا آدم مشرک می شود. من اگر احساس کنم خدا رزق من را می رساند چرا باید سراغ بت بروم؟ ریشه بت پرستی این جا است. ما خیال می کنیم بت پرستی یک سوتی تاریخی است. این جوری نیست. بت پرستی یک ریشه جدی دارد و آن ریشه رها نشده است. این همه آیات مفصلی که قرآن در رابطه با بت پرستی دارد حرف می زند. چه می خواهد بگوید، داستان سنگ و چوب بوده است؟ بت پرستی زندگی امروز من و شما است. یک ریشه ای داشته است که می بینید یک عده الهه باران درست می کنند. الهه رزق درست می کنند. ما گاهی اوقات الهه رزق برای خود درست می-کنیم. خدا را رزاق خود نمی دانیم. این خدا را رزاق نمی دانم. ول کنید خدا رزاق است چیست؟ فهمیدم خود باید آن را در بیاورم. این خود را باید در بیاورم بدانید یک چیز دیگری را در عالم صاحب رزق می دانید و در مقابل او خضوع می کنید. برای چه انسان باید ابن زیاد در مقابل سیدالشهداء قبول کند؟ من گاهی اوقات به رفقای خود می گویم واقعاً ابن زیاد در مقابل امام حسین انتخاب کردنی است؟ این سیدالشهداء است، و آن ابن زیاد. این خبیث ملعون را کسی انتخاب می کند؟ آن جایی که احساس کنم دست سیدالشهداء خالی است و دست این پر است، زندگی من بند به این است مشرک می شوید. شرک از آن جایی می-آید که از دستگاه الهی و حضرات معصومین انسان انصراف می دهد به دستگاه دیگری متوسل می شود. آن کسانی که چشم حقارت نسبت به کفار و مشرکین در عالم دارند همین هستند. آن بتی که امروز درست شده است و خیلی ها را به سمت خود کشیده است جریان فراعنه است. اصلاً بت پرستی زائده دست فراعنه است.
ملایی: حاج آقا ای کاش آن گدا که دست طرف را گرفت بیاید دست ما را هم بگیرد.
گفت بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد. گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود.
یعنی من همه جا رفتم و در همه خانه ها را زدم.
شریفیان: این چیزی که شما می گویید یک نکته ای دارد. حرف مهمی است. آن هم این است که انسان وسط سفره بزرگ ابن زیاد، آن شاهی که شما دارید می گویید، وسط سفره بزرگ او دست او را خالی بدانید. اگر خدا یک چیزی به شما داده است خیال کردید کاری انجام دادید این آن جمله ای است که امام حسین روز عاشورا می گویند حضرت می خواندند که تعبیر آن در سوره مبارکه آل عمران، این کسانی که «أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئات» حالا الان آیه را درست یادم نیست آن کسانی که این صف بزرگ را در مقابل من شکل دادند خیال می کنند خدا یک خیری به آنها داده بود؟ خیال می کنند دست آنها پر است؟ چیزی دارید؟ «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين» (آل عمران/178) خدا دارد شما را آماده جهنم می کند. خیلی حرف مهمی است.
ملایی: فکر نکنید چهار سبا خوش هستید و حالا هم یک چیزهایی دارم به شما می دهم،
شریفیان: و خدا از آن طرف این فراعنه را امداد می کند که یک جایی چشم من و شما را بکشد. اگر خدا امداد نمی کرد می-توانستند این قدرت را در مقابل امام حسین درست کنند. «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» (اسراء/20) خدا می گوید من هر دو دستگاه خود را امداد می کنم. دستگاه امام حسین امداد خود را دارد دست او در خزائن عالم است. این طرف هم یک امداد دیگری دارد. امداد شده است. در روایت مفصلی ما این را داریم شیطان بیرون شد، گفت خدایا تو چه خدای عادلی هستی من را می-خواهی بیرون کنی؟ این همه عبادت کردم. خدا فرمود هیچی از ثواب عبادت های تو کم نمی گذارم. گفت پس چه می خواهی به من بدهی؟ خدا گفت هر چه از دنیا می خواهی بگود به تو بدهم. سَلْنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا، تو دیگر از وادی آخرت بیرون شدی. از وادی قرب و توحید هستی. از رزق دنیا چه می خواهی بگو به تو بدهم. دیگر شروع به خواستن کرد. این قدر خواسته های بزرگی خواست و خدا به او داد می گوید صدای جناب آدم درآمد. گفت خدایا این در بهشت ما را زمین زد با این امکانات ما را می-خواهی در زمین با او تنها بگذاری؟ خدا فرمود به تو هم چیزی خواهم داد که در این درگیری قوای تو است. حریف او هستی. این سوره می گوید تو اگر می خواهی با نبی اکرم، با سیدالشهدا، اصحاب، اگر می خواهید تا قله اصحاب با امام حسین بروید در آن مقیاس با امام همراه باشید باید آقای خود را این جور ببینید و دست ابن زیاد را خالی بدانید. وسط آن بزن و بکوب فرعون خدا با یک عصای موسی می تواند رود را باز کند و همه را جمع کند. این پرده را ببینید. این نکته را ببینید. آن طرف خبری نیست. این جمله که بزرگان می گویند، می-گویند در دست فراعنه خبری نیست. این رسولی که در مدینه نان خشک و هسته خرما را آرد می کردند و می خوردند، خرما را جیره-بندی می کردند و می خوردند، این رسولی که در ظاهر این جور شما در مدینه دارید می بینید این آقا دست پر است. این حرف، حرف مهمی است که ما داریم می زنیم. این تصویر از خدا و رسول، خدا می گوید ما را این جوری باید ببینید. در عین حال که «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (فتح/4) ولی از آن طرف خدا می گوید یک جوری صحنه را آرایش می دهم ببینم شما قبول دارید من صاحب لشکرهای عالم هستم. ما اگر این اجنه و سپاه جنیان و ملائک و اینها می آمدند امام حسین را نصرت می دادند، می-زدند، جمع می کردند این سپاه سی هزار نفری را خیلی راحت تر امام حسین را قبول می کردیم. خدا می گوید این شکل قبول کردن امام حسین را قبول ندارم. این که هنر نکردید که این جوری امام حسین را قبول کنید. مگر هنر است. این که دیگر ایمان نیست. من می خواهم ببینیم این امام را وسط گودی قتلگاه می-توانید دست پر ببینید. می توانید کنج غربت امام حسن را دست پر ببینید. یک روایتی داریم می گوید من خدمت امام صادق بودم خلیفه ملعون عباسی حرکت می کرد، خدم و هشم و امام را روی یک حماری نشانده بود می خواست امام را تحقیر کند. حرکت می کرد امام هم از یک گوشه ای داشت در کنار اینها می رفت. در ظاهر صحنه تحقیر امام است. دست اینها پر است، دست امام خالی است. می گوید من کنار حضرت بودم یک سری تکان دادم، حضرت فرمودند چیست؟ گفتم آقا چرا این جوری است؟ این رجاله های عالم بتوانند این جوری شما را تحقیر کنند. حضرت فرمودند نگاه کن. یک لحظه حضرت اشاره کردند صف ملائک را کنار امام دیدم. حضرت می گویند خیال نکنید دست ما خالی است. ما خود خواستیم این طرح را این جور دنبال کنیم. کار توحید و ایمان این جوری جلو می رود که این بتواند این کار را انجام بدهد. اگر من با ملائک بیایم دست منصور عباسی را ببندم این که دیگر ایمان نمی شود. این که دیگر نصرت نمی خواهد. ایمان من و شما رقم نمی خورد. نه بدر دارد، نه احد دارد، نه احزاب دارد، این صحنه ها دیگر رخ نمی دهد. عاشورایی دیگر نمی شود که یک عده ای بیایند گل های عالم بشوند. اصحاب امام حسین بشوند. سرباز امام زمان بشوند. وسط فتنه های سنگین و موج های سنگین دستگاه شیاطین کنار امام خود بایستید، لبیک بگویید، نصرت بدهید، امام خود را ببینید، دست امام خود پر بدانید. امام در پرده غیب را صاحب امر بدانید. باز در یک روایت دیگری شبیه به همین تعبیر است می گوید وجود مقدس موسی بن جعفر (س) در زندان بود. امام کاظم در زندان بود. چندین سال حضرت من سجل الی سجل. می گویند هارون عباسی یک کنیزی را در زندان فرستاده بود به اسم این که به امام خدمت کند. کسی مدتی در تنهایی و دور از خانواده و خلوت، شما یک زن زیبارو هم کنار او قرار دهید. می خواست یک جوری ببیند می تواند امام را زمین بزند یا نه. بعد از یک مدتی سوال کرد. چه خبر؟ گفتند این زن یک عابده شده است. در زندان مشغول عبادت است. می گویند او را صدا کردند که چه کار دارید می کنید؟ ما شما را برای مأموریتی فرستادیم. گفت شما نمی شناسید، شما خبر ندارید این آقا کیست. من را برای یک مأموریت فرستادید ولی آن آقایی که من پیش او رفتم یک کسی دیگری است شما نمی فهمید. گفتند چه خبر است؟ داستان چیست؟ می گوید من بعد از یک مدتی که به شکل-های مختلفی که به ایشان پیام دادم که من برای چه آمده بودم با لطایفی، یک موقع دیدم این آقا مثل این که متوجه نمی شود من چه دارم به او می گویم. می گوید من یک روزی خدمت حضرت رفتم حضرت مشغول نماز بودند. نماز تمام شد، عرض کردم یابن رسول الله من این جا موظف هستم هر آن چه که شما از من بخواهید در اختیار شما قرار بدهم. معنی آن معلوم بود چه است. حضرت سر برگرداندند یک نگاهی به من کردند گفتند نگاه کن. اشاره کردند من یک صحنه ای از حور و قصور دیدم. حالا تو خیال کردی یک کنیز زیبارو پیش من آمدی یک خبری است. من اشاره کنم بهشت در اختیار ما است. ما صاحب این بهشت هستیم. شما چه دارید به من می گویید. امام دست پر را دارم عرض می کنم. ولی آن پرده غیب عالم است. «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/3) در پرده غیب ببینید امام کجا است. ببینید اصحاب چه هستند. نکته کجا هست. اصحاب امام حسین چه طور امام خود را دارند می بینند. این جا است که یک بحثی مطرح است. تسبیح کنیم. این را من جلسه قبل اشاره کردم باز ماند. تسبیح کنید یعنی وسط محرکه بگویید سبحانک خدایا کار شما درست است. هیچ نقصی بر تو نیست. تو حکیم هستی، علیم هستی، قادر هستی، همه عالم دست تو است، رزق دست تو است، این را وسط محرکه آدم می تواند تسبیح کند. خیال کنم کنج خانه خود نشستم دارم سبحان الله، سبحان الله می گویم. تسبیح این نیست. این ابتدای تسبیح است. آن جایی که وسط محرکه عاشورا کنار امام حسین باشید ببینید که اشقیاء عالم، حرامزاده های عالم می توانند امام زمان را زیر سم اسب بگیرند بعد هم بدن مطهر او را بگذارند و روی زمین بروند. آن جا بگویید سبحانک.
ملایی: خیلی متشکر هستم حاج آقای شریفیان. به قول شما هم دوباره بحث تسبیح ماند و هم تشنگی ما همچنان برای این که این بحث را همراهی کنیم. امیدوار هستم من هم سعادت آن را داشته باشم هفته آینده بتوانم بحث را دنبال کنم. متشکر هستم. خیلی ممنون از شما همراه های وفادار برنامه سمت خدا، اگر خدمت قرآن هستید باز کنید، نگاه کنیم و بخوانیم. اگر نه بشنویم و همراهی کنیم با تلاوت آیات سوره مبارکه آل عمران صفحه 52 آیات 16 تا 22 و بر می گردیم خدمت شما، ان-شاءالله بعد از این لحظه ها یک چند دقیقه ای فرصت خواهیم داشت در مورد همین ایامی که پیش رو داریم ان شاءالله از محضر حاج آقای شریفیان عزیز بهره ببریم و استفاده کنیم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. صفحه 52 قرآن کریم
ملایی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یک نکته را من عرض می کنم و بعد می خواهیم از زمان باقی مانده از محضر آقای شریفیان بهترین استفاده را ببریم. اگر دوست دارید شما عزیزان کمک کنید به اعزام کسانی که تا به حال کربلا نرفتند به عنوان زائر اولی در زیارت اربعین ان شاءالله مشرف شوند عدد 40 را به 20000303 پیامک کنید.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بحث اصحاب ان شاءالله ادامه آن باشد برای جلسه آینده. دو تا نکته می خواهم خدمت عزیزان عرض کنم. یک در باب مسئله زیارت اربعین است. زیارت اربعین فقط زیارت امام حسین نیست. ما ایام دیگر هم زیارت امام حسین می توانیم برویم. زیارت امام حسین در روایات ما یک جوری است که آدم فقط می گوید خدایا آن جا چه خبر است. این قدر بزرگ است. یک روایتی است این روایت معروف است می گوید من خدمت حضرت رسیدم حضرت مشغول نماز بودند. حالا حین نماز یا بعد از نماز خود شروع کردند به دعا کردن. امام صادق دست بلند کردند برای زوار امام حسین. یک تعابیری حضرت دارند که به دانه دانه قدم های آنها خدا چه بده. به دانه دانه اشک های آنها چه بده. به آن ذره ذره سوختی پوست آنها که در آفتاب این مسیر می-روند خدایا چه بده. خیلی عجیب است، روای می گوید من اینها را شنیدم حضرت تمام کردند گفتم آقا من اگر قبل از این چنین چیزی را در باب زیارت امام حسین شنیده بودم ذره ای این مسئله از من ترک نمی شد. زیارت امام حسین اکسیر است در عالم. در یک روایتی داریم، خادم حضرت است، می-گوید محضر امام هادی بودم حضرت بیمار بودند. کسالتی داشتم حضرت فرمودند نذر کردم کسی را به نیابت زیارت امام حسین بفرستم. می گوید من از اتاق بیرون آمدم گفتم چشم آقا من یک نفر را برای این کار پیدا می کنم. امام هادی می خواهد برای زیارت امام حسین نائب بگیرد. می گوید من بیرون آمدم، همین جور داشتم با خود فکر می کردم که امام معصوم خود حجت الله در زمین است برای زیارت جد خود نیابت می گیرد کسی را می فرستد چه معنایی دارد. مگر امام به زیارت قبر جد خود می رود؟ می گوید این داستان چیست؟ می گوید یک کسی از اصحاب آمد با هم سر این موضوع صحبت کردیم که من تعجب خود را به او هم گفتم که این کار حضرت برای من مایه تعجب است. می گوید آن شخص آمد همین را از حضرت سوال کرد که آقا این چیست؟ شما چه کار می خواهید بکنید. حضرت فرمودند من امام در زمین هستم. ولی خدا در زیارت جد من حسین چیزی قرار داده است که به احدی داده نشده است. این که می بینید در ایام عرفه می گوید من گفتم ایام حج نرفتم، حضرت فرمود چه کردید؟ گفتم آقا روز عرفه کربلا بودم. حضرت فرمودند خدا قبل از این که به حاجی ها نگاه کند در صحرای عرفات، به زوار امام حسین دارد نگاه می کند. اینها توضیح هم می خواهد که آن جا چه خبر است. اما زیارت اربعین یک چیز دیگر است در زیارت امام حسین. در زیارت اربعین شما بالاترین تجلی محبت امام حسین در ساخت یک امت را دارید می-بینید. از همه جای عالم همه را سمت خود کشیده است. القاء کرده است همه نژادها و زبان ها را. شما یک عده را می بینید واقعاً من خیلی ها را در این مسیر رفتم نه عربی می داند، نه فارسی می داند، نه انگلیسی می داند، اصلاً نمی دانیم چه جور باید با او حرف بزنیم. ولی امام حسین او را کشیده است و برداشته است و آورده است. این جلوه های محبت است. من به بعضی از رفقا می گویم شما زیارت اربعین می روید فقط در این 3 روزی که پیاده روی می کنید صبح تا شب مداحی به گوش شما می-خورد. اصوات مختلفی که همه حزن امام حسین است. بعضی ها را می فهمید بعضی ها را هم نمی فهمید. ولی فقط چند روز گوش شما در معرض اصوات مصیبت امام حسین است. چشم شما، هر چه آن جا می بینید محب امام حسین است. واقعاً این جوری است ما کجا به راحتی چنین چیزی پیدا می کنیم. به قول امروزی ها یک طور می-گذارند آدم را بر می دارند یک کشوری می برند یک هفته، ده روز یک جوری در دنیا شما را غوطه می دهند که پایان آن ده روز شما یک آدم دیگری هستید. اصلاً تعلق شما به دنیا بیشتر شده است، نفس شما حقیرتر شده است. تمدن غرب این کار را با آدم می کند. دستگاه امام حسین یک زیارت اربعین برای شما درست کرده است که ان شاءالله روز به روز اعتلای این را خواهید دید. آن جا می روید پایان این سفر احساس می کنید که من یک چیزی گیرم آمده است که به این راحتی هیچ کجا گیر من نمی آمد. آن جا می روید صحنه هایی را می بینید. محبت هایی را می بینید. عشق به امام حسین را در جلوه های مختلف آن می بینید ولو آن دختر بچه که دستمال کاغذی گرفته است التماس می کند یک دستمال کاغذی از من بردارید. اینها را می بینید متوجه می شوید که امام حسین چه می تواند بسازد.
نکته دوم، این اتفاق که در این مسیر می افتد، در این سفر می-افتد یکی از بالاترین اتمام حجت ها و مواجهه انسان با نور امام است. این سفر، سفر زیارت اربعین، شما به خاطر این که جلوه بزرگی از نور امام را دارید می بینید به شکل های مختلف از اطعام آن گرفته تا اسکان آن گرفته تا محبتی که بین اقوام گرفته است و و و صحنه هایی که کسانی که رفتند می-دانند. این شکل از مشاهده انوار امام بالاترین اتمام حجت ها برای یک انسان است. زیارت اولی می خواهید بفرستید؟ زیارت اولی می خواهید بفرستید که چه شود؟ ما اصلاً در این عالم آمدیم چه کار کنیم؟ همه دستگاه هدایت و همه تلاش های ما این است که یک جایی نور امام را به یک جوان نشان دهیم. اگر شما دیدید دیگر خود شما می توانید انتخاب کنید. ولی همه زحمت این است که یکجا نور امام را به تو نشان دهم. زیارت اربعین این جوان می رود یک چیزی از امام حسین می بیند که به این راحتی جای دیگر گیر او نمی آید.
ملایی: خیلی متشکر هستم حاج آقای شریفیان. من هم این دقایق در پیاده روی اربعین رفتم. یک دعا کنید برای همه دل هایی که دلتنگ زیارت امام حسین هستند.