شریفیان: سلام علیکم و رحمۀ الله. من هم خدمت شما و همه همکاران عزیز شما و بینندگان محترم و خوب و فرهیخته برنامه سمت خدا عرض سلام و ادب و احترام دارم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
همان طور که شما فرمودید بحث ما در این ایام گفتیم به تناسب این ایام یک مقدار در باب اصحاب امام حسین و حواریون اولیاء الله و حضرات معصومین و انبیاء الهی در ادبیات دینی بررسی کنیم و لا به لای آن هم از روابط بین خود اصحاب و بین مؤمنین که موضوع اصلی بحث ما بود که بحث اخوت و روابط ایمانی بود ان شاءالله یک نکاتی را عرض خواهیم کرد. آیات اولی که شروع کردیم آیات سوره مبارکه فتح بود. من فقط چند جمله مختصر جمع بندی بحث جلسه قبل را عرض می کنم. عرض کردیم که جریان سوره مبارکه فتح جریان فتح مکه است. منتها جریان، جریان عجیبی است که خدا با یک رویایی این کار را به پایان رسانده است. نبی اکرم در رویا می بینند که دور خانه خدا در حال امنیت دارند طواف می کنند خلاصه به مردم می گویند که ما باید مکه برویم. همه می گویند آقا این شدنی نیست. ما با قریش در جنگ هستیم، چندین سال است که ما داریم با اینها می-جنگیم. سال قبل از آن ما در جنگ احزاب یا خندق در شهر خود از فشار دشمنان چپیده بودیم. چه طور چنین چیزی ممکن است. حضرت می گویند همین است که هست. این دستور خدا است. ما با همین دستور به فتح می رسیم. خیلی ها زیر بار نمی روند. تعبیر مخلفون در سوره آمده بود. صف ها دارد جدا می شود. دارد صف کسانی که لبیکی به رسول خدا گفتند ولی در این صحنه ها تکلیف خود را باید معلوم کنند. که شما واقعاً این مسیر، را این وعده خدا را، این رسول را قبول دارید یا ندارید؟ ما به این مسائل ساده نگاه می کنیم. این که ما مؤمن هستیم یا نه در همین محرکه ها و صحنه ها رقم می خورد و پیدا می شود. تفکیک یعنی همین. تمحیص یعنی همین. نکته دومی که در سوره بود مسئله بیعت است. سوره می گوید شما همین جوری با رسول بیعت می کنید. شما یک بیعتی با حضرت کردید ولی تا آن جایی که این بیعت شما مورد رضوان و رضای خدا قرار بگیرد یک صحنه ها و یک مسیری را شما باید طی کنید کار به یک جایی می رسید که رسول خدا حتی با رویای خود می خواهد شما را حرکت بدهد. آن جایی که هیچ دو دو تا، چهار تای من جواب نمی دهد. البته این را می دانم که این آقا رسول است. نشانه های آن را دیدم ولی پشت سر این حرکتی که دارد انجام می دهد و این طرحی که دارد می برد چه اتفاقاتی دارد می افتد واقعاً دست ما به آن نمی رسد که حالا این هم یک توضیح می خواهد عرض خواهم کرد. قرآن می-گوید همین جوری بیعت ها رشد می کند. یک عده بیعتی کردند ولی بیعت را شکاندند. نکس بیعت، یکی از کدهای سوره بیعت و بیعت شکنی است در مقابل آن رشد بیعت تا رسیدن به بیعت رضوان است. که هفته پیش به این بحث اشاره کردیم. قرآن می گوید که وقتی بیعت رضوان شد من فتح را به رسول دادم. این فتح یکی از مهمترین ارکان اتفاقی که دارد می افتد این است که یک حلقه ای دور نبی اکرم دارد به بیعت رضوان می رسد. من به آن بلوغ ایمان می گویم. خیر الایمان است. «لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرا» (انعام/158) انسان باید در ایمان خود به یک خیری باید رسیده باشد تا روز فتح به درد امام خود بخورد. این تعبیری است که مکرر در زیارت حضرت حجت ما می خوانیم، مثل زیارت آل یاسین. این هم نکته دومی بود که از بیعت رضوان عرض کردیم. نکته سوم این است که قرآن فرموده است که این کسانی که با رسول همراه نشدند، مخلف شدند اینها یک مرضی دارند. في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ. یک مرضی در قلب اینها هست. این مرض را خدا یک محرکه ای را خداوند متعال بر پا می کند که تکلیف این مرض خود را معلوم کنید. نمی خواهید به این مرض خود ادامه دهید یا می خواهید آن را جمع کنید. در سوره مبارکه فتح قرآن می گوید «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) اینها به خدا و رسول سوء ظن دارند. من یک صحنه فراهم می کنم اگر شما سوء ظن به خدا و رسول دارید این جا آن را نشان دهید. من دیگر نمی آیم. تو به ما دروغ می گویی. یک روایت هم این جا اشاره کنم. این هم نکته سومی است که من جلسه قبل به آن اشاره کردم. یک روایت معروفی داریم به نظر من در غیبت نعمانی من این را می دیدم. که خداوند متعال به جناب نوح فرمود که دیگر وقت عذاب رسیده است. قرار است طوفان نوح برقرار شود خدایا چه کنیم؟ نخل بکارید. این درخت ها که بزرگ شد بعد از آن عذاب خواهد آمد. جناب نوح به اصحاب خود اعلام کرد، خدا این جور فرموده است. کاشتند. چند سال طول می کشد که این نخل ها بزرگ شود، بزرگ شد قطع کردند. خدا فرمود یک بار دیگر بکارید. من نگفتم بعد از بار اول، گفتم بعد از کاشتن عذاب خواهد آمد. این یک مرحله ای است. بار دوم. در روایت هست که بین بار اول و بار دوم جمعیت آب رفت. کوچک شد، یک عده ول کردند و رفتند. گفتند تو دروغ می گویی. این همه سال است دعوت کردی، ما را پشت سر خود راه انداختی این هم انتهای آن. ول کردند و رفتند. بار دوم کاشتند. بزرگ شد، خداوند متعال گفت دوباره بکارید. در روایت هست تا ده بار این تکرار شد. در هر بار یک عده ای که سوء ظنی، مرضی در قلب انسان هست انسان صف خود را از نبی خود، ولی خود، جدا می-کند. بار دهم شد، چه شد؟ در روایت هست همین جوری باز هم عذاب نیامد. این کسانی که مانده بودند پیش جناب نوح آمدند. گفتند جناب نوح خدا ده بار فرموده است بکارید ما کاشتیم می-دانید هر دفعه که می کارید تا این بزرگ شود دخترها را بخواهید ببرید چندین سال طول می کشد. حداقل 7 ـ 8 سال تا طول بکشد این نخل ها بزرگ شود یعنی 70 ـ 80 سال اینها منتظر ظهور خود بودند. آن ظهوری که به آنها گفتند. آن اتفاق بزرگی که نزول آیه غیبی الهی است. بار دهم اینها جمع شدند گفتند جناب نوح تا حالا ده بار کاشتیم، اگر صد بار خدا بگوید بکارید ما می کاریم. ما تو را قبول داریم. ما می دانیم خدا یک طرحی برای ما دارد. خدا فرمود الان شد. حالا شد. چه اتفاقی دارد می افتد؟ آن فتح، آن گشایشی که خدا قرار است ایجاد کند، حضرت نوح که حضرت نوح است این جمعیت دارد به درد حضرت نوح می خورد. ظهور حضرت حجت را ما ترغب می کنید که چشم کشیدیم که حضرت آقای ما بیاید. یک بیعتی باید رخ بدهد. یک بلوغ ایمانی است، یک بیعت رضوانی است. این بیعت رضوان اینها بوده است. این که این مراحل را رفتند، رسیدند تازه آخر هم می گویند ما نمی دانیم چه کار می خواهید با ما بکنید ولی ما با شما هستیم. اصحاب امام حسین به این جا رسیدند. این جمعیت مدام آب می رود و به آن تعدادی می رسند که می گویند یا ابا عبد الله کجا می خواهی بروی؟ تا گودی قتلگاه ما هستیم. کجا می خواهید بروید، هر جا بروید ما با شما می آییم؟ ما آدرسی جزء شما در عالم نمی شناسیم. ما از سر سفره شما بلند شویم سر سفره چه کسی بنشینیم. این که انسان به چنین نقطه ای برسد به این بیعت رضوان می گویند. به تعبیر بعضی روایات ما رسیدن به امام. به این امام برسید. این جوری انسان به امام می رسد. یک لبیک اولی گفتن این هنوز به امام رسیدن نیست. هنوز مانده است تا این بیعت شما بیعت رضوان شود. از بیعت اولیه تا بیعت رضوان یک راهی است. هم سیر ایمانی من این مسیر را طی می کند، هم سیر ایمانی امت این مسیر را طی می-کند. فتح من در گرو ایمان خود من است، فتح این امت در گرو بیعت و ایمان خود این امت است. در هر مقیاسی یک بیعتی می-خواهد، یک فتوحاتی دارد. عاشورا یک فتح است. اگر رسیدیم امروز، اگر نرسیدیم جلسه بعد آیات سوره آل عمران را می-خوانم، از آیاتی است که امام حسین روز عاشورا می خواندند که بدانید من چه کار دارم می کنم. من راه را باز می کنم. من صف-ها را جدا می کنم. من طیب را از خبیث جدا خواهم کرد. آنهایی که به درد من و طرح من و صدای من و دعوت من و فرزند من که مهدی این امت است، من آن کسانی که به درد این آقا بخورد را از صف اینها بیرون می کشم و این کار را می کنم. نکته سوم ببینید چه بود؟ این بلوغ بیعت آن طرف آن هم جدا شدن یک کسانی است که یک گیری دارند. یک چیزی در درون انسان هست یا این گیر من باید حل شود که به آن تمحیص می گویند یا این مشکل من باید حل شود و این مرض خود را جراحی کنم و کنار بگذارم یا این که به این مرض خود مجال می دهم که جلو برود. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» (بقره/10) این مریضی دارد زیاد می شود. انتهای این مرض کجا است؟ نفاق. نفاقی که کفر است در قالب اسلام. مسلمان است ولی این منافق است. ذره ای به رسول ایمان ندارد. «وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون» (منافقین/1) این که نکته سوم مسئله مرض قلب. در آیه 11 و 12 خیلی این نکته لطیف است، قرآن فرموده است «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» (فتح/11) بعد از این که حضرت رفتند صلح حدیبیه شد برگشتند عذرخواهی آمدند. آقا ما گرفتار بودیم، ما کار داشتیم، اموال، اولاد، بالاخره ما هم مشغولیت هایی داریم. فاستغفرلنا، برای ما استغفار کن. این نکته چهارم است دارم اضافه می کنم. جریان نفاق کم نمی-آورد. قرآن می گوید مشکل اینها مشغولیت اهل و عیال نیست. مشکل این چیزها نبود. «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَداً» (فتح/12) شما می گفتید اینها بر نمی گردند. مشکل شما مشغولیت شما نبود. شما طرح حضرت را انکار دارید. مشکل شما این است. «وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْء» (فتح/12) شما به حضرت سوء ظن داشتید. این هم نکته چهارم بود. حالا ببینید در آیه 15 چه گفته است. قرآن می گوید که خدا می گوید می خواهید بر گردید حرفی نیست من راه برگشت را فراه می کنم ولی راه برگشت شما که جا ماندید می خواهید خود را دوباره به حلقه اصحاب برسانید شوخی نیست، با یک ذکر زبانی نمی توانید کار را تمام کنید. قرآن می گوید اگر می-خواهید بر گردید این را به آنها بگو «قُلْ لِلْمُخَلَّفينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولي بَأْسٍ شَديدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُون» (فتح/16) شما یک صحنه های سنگین دیگری دوباره پیش رو خواهد بود، آن جا بیعت خود را باید نشان دهید. مگر قبول ندارید که یک جا بیعت خود را کم گذاشتید. مخلف شدید، جا ماندید، مثل آنهایی نبودید که بیعت خود را ادامه دادند و جلو بردند. اگر جا ماندید راه برگشت تو در یک صحنه ای است که بیعت خود را اثبات کنید. با آقا ببخشید و اینها نیست. اگر شما واقعاً می خواهید من برای شما استغفار کنم استغفار رسول فقط دعای حضرت نیست. حضرت دعا می کند که خدایا دست اینها را هم بگیر. خدا می گوید این جوری است، این هم یک صحنه جدید. دست خود را به من بده ببینم می آیید یا نمی آیید. من این جا شما را درست می کنم. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُم» (محمد/2) شما دست خود را به حضرت بدهید، دنبال دستور حضرت بروید ببینید من برای شما تکفیر سیئات می کنم. تکفیر سیئات یعنی همین. یعنی شما اگر به دنبال حضرت حرکت کنید من شما را درست می کنم. با ذکر زبانی آنها جمع نمی شود. استغفار زبانی من شروع کار برگشت من و آمدن به مسیر بیعت رضوان است. باید به بیعت رضوان برسیم. آن کسانی که به بیعت رضوان رسیدند مگر با ذکر و ورد به بیعت رضوان رسیدند. وسط یک محرکه و یک صحنه سنگینی دست خود را به دست حضرت دادند. قرآن می گوید «أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنين» (فتح/4) این قدر کار سنگین بود که خدا می گوید من دائم داشتم سکینه نازل می کردم. داشتم آرامش نازل می کردم. آدم وقتی می رود پشت خاکریز می ایستد به تعبیر یکی از بازماندگان از دوره دفاع مقدس من هیچ وقت فراموش نمی کنم، ایشان در مناطق عملیاتی برای ما تعریف می کرد که شب وقتی بچه ها پشت خاکریز بودند می دیدند که تیر رسام از بالای سر آنها عبور می کند. نور این فشنگ را می دیدند. در این صحنه باید بلند می شدید. فکر می کنید صحنه آسان است. اگر بخواهید پای این بیعت خود بایستید و بیعت شما بیعت رضوان شود خدا می گوید اگر شما بایستید من هم سکینه می فرستم. این قدر کار سنگین می شود. این کسانی که این مسیر را رفتند شما با یک ذکر و ورد نمی توانید کار را تمام کنید. صحنه هایی خواهد بود، ابتلائاتی خواهد بود. من گاهی خدمت رفقا و عزیزان عرض می کنم ما گاهی اوقات آرزوی اصحاب امام حسین را می کنیم یک گام جلو می خواهیم برویم می گوییم خدایا دست بردار ما اهل این کارها نیستیم. خیال می کنیم با یک دعا می توانیم کار را تمام کنیم. خیلی دعا مهم است. ولی دعا طلب شما درخواست شما که خدایا دست من را بگیر و حرکت بده به سمت اصحاب امام حسین. این مسیری که است که بیعت قرار است در آن متولد شود. بدون این مسیر و بدون این فراز و فرودها انسان به آن بیعت نمی رسد. این مصیبت امام حسین است، گریه بر مصیبت امام حسین است، این سوخت حرکت انسان است. انسان را پشت خاکریز و پشت سنگر می برد. در آن صحنه ها تازه می فهمید که باید لبیک بگویم. این جا است «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين» (بقره/155) وسط این ابتلائات است که می گویند بشر الصابرین. «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون گفتن وسط این محرکه ها است. که عزیز خود را کف دست خود بگیرید و بفرستید، چند گرم گوشت به شما تحویل می دهند. که بعضی ها همین هم نرسید. بدن عزیزان آنها سال ها است که بر نگشته است. صبر این جا متولد می شود کدام صبر؟ می خواهیم بیعت کنیم، بیعت رضوان. یک جایی ما این بحث را داشتیم می گفتیم یک برادر عزیز بعد از جلسه آمد گفت حاج آقا یک جوری نشود آدم احساس کند ما نمی توانیم من می-گویم درست است این طرف سختی ها امدادهای الهی است. برای همین سوره دائم سکینه را می گوید. می گوید خود من بودم، خود من کنار شما بودم. ملائکه را فرستادم، سکینه داشتم نازل می-کردم. ولی بدانیم اگر مقام اصحاب را کوچک ببینیم توهم می-زنیم. خیال می کنیم که ما رسیدیم. خیال می کند که انسان به جایی رسیده است. بعد متوهم می شویم موجب می شویم در جا می-زنیم. یا پناه بر خدا انسان سقوط می کند. من گاهی به دوستان عرض می کنم که امام حسین شب عاشورا فرمان خود را برداشت. دستور را برداشت. اصحاب دیگر با دستور حرکت نمی کنند. با میل امام خود دارند حرکت می کنند. امام حسین دوست داشت که اینها بمانند ولی فرمان را برداشت. چون امام اگر فرمان می-داد همه باید بمانند. وقتی فرمان را بردارد شما مخیر هستید. امام می تواند این کار را بکند. در یک صحنه ای به شما ترخیص بدهد. مجوز بدهد، می گوید می توانید بروید ولی یک جایی بروید که صدای من را نشنوید. امام می تواند این کار را بکند. این اصحاب این جوری به امام رسیدند که در سنگین ترین تهدیدها و صحنه ها خود را به امام رساندند تازه نه با دستور و فرمان امام با حب امام دارند می آیند. آقا شما چه دوست دارید من می دانم به من دستور ندادید من می دانم که شما دوست دارید که من بمانم. این دوست داشتن امام از باب این نیست که بایستید به من کمک کنید. امام دوست اگر شما بمانید شما بزرگ می شوید. شما رشد می کنید. اصحاب امام حسین خیلی فوق العاده هستند. خیلی فوق العاده هستند.
اما نکته پنجم. در این آیات یک چیزی گفته شده است این هم خیلی نکته فوق العاده ای است. من این را یک اشاره می کنم توضیح مفصل آن برای جلسه بعد باشد. در این آیات خداوند متعال فرموده است که ما مسئله فتح مکه را شما بیعت رضوان کردید حلقه ای دور حضرت شکل گرفته است. البته این را به شما بگویم، هر کسی که در آن صحنه بود اینها آن بیعت رضوان را پیدا نکردند. آیه را ببینید دقیق است. قرآن فرموده است «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ» (فتح/18) در بعضی از روایات ما گفته شده است بعضی از کسانی که آن بیعت را کردند مؤمن نبودند. یعنی نفاق می تواند خیلی پیچیده شود. هر چه قدر کار سنگین می شود باز هم مرض خود را فریاد نمی زند. لو نمی دهد. دوام می آورد. این حالا در روایات ما یک بحثی است. طرف در آن دایره نشسته است ولی اهل این بیعت نیست. واقعاً بیعت او بیعت رضوان نیست. نفاق پیچیده تر است. «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكََ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (فتح/18) قرآن می-گوید وقتی این اتفاق افتاد به شما بگویم وقتی رسولی بود و یک چنین بیعتی حول او «وَ لَوْ قاتَلَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصيرا» (فتح/22) چون جنگ نشد. حضرت بیعت رضوان که گرفتند کفار فهمیدند این جوری برگشت نیست. یا می جنگند که اگر این جوری بجنگند احتمال شکست ما بالا است یا می خواهد داخل مکه شود که اگر ما به او اجازه بدهیم که بیاید و عمره خود را انجام بدهد آبروی ما رفته است می گویند چند سال است که با اینها جنگیدید حالا ترسیدید به اینها اجازه دادید بیایند دور خانه خدا طواف خود را انجام بدهند. از هر جهت برای آنها شکست بود. چه کار کردند، گفتند بیایید یک صلحی کنیم. پس شما بروید و سال دیگر بیایید. این شکست بود، برای همین هم حضرت قبول کردند. حضرت صلح را در نقطه ای قبول کردند که دست خود ایشان دست برتر بود، نه آن جا که از نقطه ضعف آمدند و یک جور تسلیم شدند. این هم یک بحثی است بعضی ها نفهمیدند از صلح حدیبیه برای انفعال خود در برابر کفار استفاده می کنند. این خیلی بد است. صلح حضرت یک صلحی در اوج اقتدار بود. برای همین هم آنها پیمان شکستند حضرت سر آنها هوار شد و فتح مکه شد. همه عزیزان داستان فتح مکه را می دانند. حضرت صلحی کردند، از صلح تا فتح یک سال و اندی طول کشید و آنها این صلح را شکستند. به قبائل هم پیمان حضرت حمله کردند حضرت فرمودند صلح را شکستید. من به سمت مکه حرکت می کنم. منتها از 1200 نفر صلح حدیبیه تا فتح مکه 12000 نفر شده بود. قرآن فرموده است این صحنه ، صحنه ای بود که اگر می جنگیدید شما پیروز شده بودید. ولی خدا می گوید من نمی خواستم جنگ بشود. بیعت شما، بیعت شده بود. ولی من نمی خواستم مکه را با خونریزی فتح کنم. چرا؟ احترام مکه است؟ داستان چیست؟ قرآن خود توضیح داده است. قرآن فرموده است اینها دشمنان تو کسانی بودند که مجرم بودند. جرم آنها این قدر سنگین بود که اگر نبود که عده ای مؤمن وسط مکی ها که شما آنها را نمی شناختید اگر یک عده مؤمن لابه لای اینها نبود من با جنگ کار را تمام می کردم. «وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُم» (فتح/25) شما آنها را نمی شناختید. لا به لای آنها اگر اینها نبودند «أَنْ تَطَؤُهُمْ» (فتح/25) اگر حمله می کردید اینها زیر دست و پای شما له می شدند. شما اینها را نمی شناختید. «فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْم» (فتح/25) عار آن به شما می رسید. نقصی بود. مؤمن را کشته است. ما فتح می کنیم برای این که ایمان جلو برود. مؤمن، مؤمن را بکشد، خدا می گوید من به احترام آنها جنگ نکردم و بدانید «لَوْ تَزَيَّلُوا» (فتح/25) اگر آن مؤمنین لا به لای آنها نبودند مزایله شده بود. صف ها کامل جدا شده بود «لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليما» (فتح/25) من با یک عذاب الیم مکه را فتح می کردم. یعنی یک برخورد سنگین من با اینها می کردم. ببینید مکه چه جوری خونریزی نشد. به تعبیر قرآن «كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُم» (فتح/24) نه دست شما به سمت آنها دراز شد، نه دست شما به سمت آنها دراز شد. خونریزی نشد ولی مکه فتح شد، چرا؟ به احترام مؤمنینی که لا به لای آنها بوده است. ببینید قرآن چه دارد می گوید. شما پای حضرت رفتید ببینید طرح حضرت چه قدر پیچ و خم بر می دارد. اتفاقاً در همین صحنه عده ای مدام به رسول خدا اعتراض کردند. کجا؟ صلح حدیبیه. گفتند یا رسول الله می بینید پیشنهاد صلح دادند ترسیدند. الان معلوم است که قدرت دست ما است. الان باید بجنگیم. حضرت فرمودند الان وقت جنگ نیست. الان وقت صلح است. اینها همان کسانی هستند که روزی که احساس می کردند دست آنها ضعیف است پیشنهاد صلح می دادند. اصلاً متوجه نیستند که حضرت دارد چه کار می کند. متوجه نیستند حضرت چه چیزی را باید ملاحظه کند. حضرت می گوید من می دانم من الان بجنگم پیروز هستم ولی من که فقط نیامدم بزنم این راه ظاهری را باز کنم. من آمدم راه ایمان را در عالم باز کنم. یک عده مؤمن آن وسط هستند. من الان نمی توانم بجنگم. شما آنها را نمی شناختید. انسان اگر با امام خود بخواهد حرکت کند طرح امام خیلی بزرگتر از طرح من و شما است. اصحاب امام حسین می دانند امام کاری باید انجام بدهد که در آن مقیاسی که من متوجه نمی شوم. ما هم الان یا ابا عبدالله الحسین یک بیعتی با شما کردیم الان ملائک بیایند، اجنه بیایند، این 30 هزار نفر را بزنیم، حضرت می گویند نه این جوری نیست. این جوری راه باز نمی شود. ما یک کاری باید انجام بدهیم. دیدید مکرر ما در روایت داریم ملائکه آمدند نصرت خود را عرضه کردند سیدالشهداء فرمود ما یک عهدی با خدا بستیم پای عهد خود ایستادیم. این عهد این نیست که قراردادی است ما نمی دانیم. امام می داند آن کاری که من می خواهم انجام بدهم با یک مسیر دیگری باز می شود. شما باید به طرح امام خود تن بدهید. آقا یا صاحب الزمان بیایید و آن را تمام کنید. امام می خواهد یک کاری انجام بدهد، شما به طرح امام خود تن بدهید. انتظار یعنی همین. انتظار فقط چشم کشیدن که این آقا بیاید نیست. قبول کردن طرح این آقا است. که طرح این آقا غیبت است. پیچیدگی دارد. ظهور می خواهد واقع شود حضرت می گوید من اگر بخواهم بیایم «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا» (فتح/25)، قرار است شمشیر من نازل شود خدا می خواهد کفار را عذاب کند. اگر صف ها هنوز جدا نشده باشد من اصلاً نمی-توانم شمشیر بکشم. نه شما به درد آن فتح می خورید نه آن کسی که در ظاهر الان می بینید دشمن ما است و در مقابل ما قرار گرفته است. بعضی از اینها دشمن شما نیستند. اینها به شما پیوند می خورند. سوره ای که از فتح دارد حرف می زند و همراهان می گوید این همراهان باید پای امام خود بایستند. قبول کنند که یک جایی که شما می گویید وقت جنگیدن است امام می گوید نه، صلح کنید. در روایات مکرر آمده است یک عده ای به امام حسن مجتبی می گفتند که چرا نمی جنگید؟ چرا صلح کردید؟ الان وقت جنگ است. موقعی که امام حسین شمشیر کشید می گفتند یا ابا عبدالله الان که وقت شمشیر نیست. مثل برادر خود صلح کنید. ما قطعاً طرح امام را درک نمی کنیم. نحوه درک ما فهمیدن عمق حرکت امام نیست. امام باید همه عالم را ببیند و حرکت کند. فرق ما با امام همین است. «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيرا» (فتح/8) این رسول باید ببیند و حرکت کند. من دارم می بینم این جمعیت الان وقت عذاب آنها نیست. ما خیال می کنیم حضرت نوح وقت زیاد داشته است حالا یک 950 سال تبلیغ کن. اگر این عدد را در قرآن نگفته بودند ما می گفتیم این شاید خیلی هم اغراق باشد. قرآن تصریح کرده است. 950 سال. ایشان چه کار داشته می کرده است. یک اتفاقاتی باید بیفتد. بیعت شما بیعت رضوان شود، تمحیص شوید، خود را آماده کنید. خلوص پیدا کنید. آن طرف کسانی که وسط شما هستند ولی مرضی در وجود آنها است آن مرض را حل کنند. اگر این مرض حل شدنی نیست، به دستگاه طرف مقابل ملحق شوند. صف خود را جدا کنند. طرح امام دست ما نیست. این است که در بعضی از روایات دارد سر غیبت را شما متوجه نمی شوید. واقعاً هم همین جور است. باطن غیبت را ما متوجه نمی شویم. ما نمی بینیم در عالم چه اتفاقاتی دارد می افتد. خدا دارد قلوب را به چه سمتی می برد. چه اتفاقات بزرگی قرار است رقم بخورد. کجا آرایش ها عوض می شود. صف ها عوض می شود از درون شما یک عده به دشمن پیوند می خورند. از دشمنان شما یک عده به شما پیوند می خورند. به تعبیر رهبر معظم، ریزش، رویش. این یک تعبیری است که از ادبیات دینی این استیاد شده است. همان طور که می بینید سپاه حضرت نوح یک ریزش هایی دارد، یک رویش هایی هم دارد. این جوری است. امیرالمؤمنین 4 ماه در صفین سپاه را نگه می دارد. می گویند آقا چرا نمی جنگید. مثل جمل. شما مگر چند روزه در جمل نجنگیدید. می گویند چرا. چرا الان نمی کنید؟ الان وقت جنگ نیست. من باید فعلاً حرف بزنم. 4 ماه حضرت سپاه را در صفین نگه داشته است دارد حرف می زند. نامه می نویسد، گفتگو می کند. حتی حضرت قرآن سر نیزه می برد. امیرالمؤمنین قبل از جنگ صفین خود قرآن را بلند کرد گفت بیایید به حکم قرآن تن بدهید آن قرآنی که در حالت شکست بلند کردند آن دیگر قرآن نبود، آن بازی بود. خود حضرت از ابتدا گفت حکم قرآن. همان-ها که از اول می گفتند آقا چرا نمی جنگید بعد می گویند آقا چرا جنگ را متوقف کردید. ببینید خدا چه طرحی را دارد دنبال می کند انسان اگر با امام خود بخواهد حرکت کند این پیچ و خم-ها را دارد. وقتی من خیال می کنم که امام قرار است بیاید یک حکومت 50 ساله تشکیل دهد همه این سوال ها درست می شود که آقا چرا این جوری نه، یک راه دیگر هم می توانستید بروید. امام برای یک حکومت پنجاه ساله نیامده است. امام قرار است یک کاری کند راه ظهور باز شود. الان یک نفر که می خواهد برود قله را بزند فرض کنید دو روز راه است تا به قله برسد. الان یک نفر می گوید چرا این قدر آب کم بر می دارید؟ این متوجه نمی شود این قدری که من دارم آب بر می دارم این توشه من برای رسیدن به مسیر دو ـ سه روزه است. من اگر بیشتر بردارم در راه من را اذیت می کند. شما نمی فهمید قله زدن یعنی چه این سوال ها را هم می کنید. انسان وقتی متوجه نمی شود که امام کدام قله را قرار است بزند این سوال ها را هم مطرح می کند. ائمه در صحنه هایی یک پاسخ هایی به من و شما می دهند یک جا حضرت می گویند این است این نکته را ببینید. انسان وقتی با امام خود همراه می شود این جور نیست که درک او در همان نقطه اولیه مانده است. با امام انسان آرام آرام رشد می کند چیزی را امروز می بینم که دیروز نمی دیدم. این درست است ولی تا آخر هم دید شما دید امام نمی شود. او حقیقت وحی در دست او است. تسلیم یعنی همین. چه قدر روایات ما می گویند تسلیم. المؤمنون هم المسلمون. حضرت فرمودند می دانید مؤمن یعنی چه؟ مؤمن یعنی تسلیم. المؤمنون هم المسلمون طوبی للمسلمین. خوش به حال مسلمین. این را فهمیدند. به این نکته رسیدند. حالا شاید رسیدیم آیات سوره مبارکه توبه را عرض می کنم که قرآن می گوید وقتی کار پیچ و خم پیدا می کند قبول دارید که این آقا صادق عالم است. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين» (توبه/119) این صادق عالم است بگوید «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه» (احزاب/22) خدا و رسول به ما راست گفتند. اگر یک جایی را ندیدم و متوجه نمی شویم، پیچ و خمی دارد. یکی از اموری که ما حتماً در تبعیت خود از اهل بیت از این مسیر عبور می کنیم و باید جزء ارکان پختگی و بلوغ بیعت من و شما است ندانسته-های ما است. خدا با مجهولات ما را جلو می برد. یک چیز را به شما نشان می دهد صد تا چیز را به شما نشان نمی دهد. ولی به خاطر همان یک چیزی که دیدید من از شما توقع دارم که بیایید. اصلاً ایمان یعنی همین. ایمان با آیات فهم می شود. با نشانه ها. «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» شما باید به غیب عالم باور داشته باشد، غیب یعنی مجهولات. چیزی که من آن را نمی بینم. اگر همه چیز برای من دو دو تا چهار تا بود این که دیگر غیب نیست، این شهود است. من مؤمن به آن حقیقت هستم. می گوید حاج آقا امر غیبی را چه طور؟ می گوییم آیات. نشانه ها. قرآن می-گوید من آیات دارم، نشانه دارم. یک چیزی را نشان شما می-دهم. شما با این نشانه باید بروید. یک جاده بسیار بزرگی است. انتهای این جاده کجا است؟ نمی دانم. ولی نشانه هایی را برای شما گذاشتند این نشانه را اگر دیدید دیگر خدا با شما اتمام حجت کرده است. «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى» (آل عمران/101) در قرآن در سوره مبارکه آل عمران هست خدا می گوید چه طور انسان کفر می ورزد در صورتی که آیات الهی را مشاهده کردید. «تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّه» (آل عمران/101) شبیه به این تعابیر است. دارید آیات الهی را تلاوت می کنید شما این نشانه-ها به شما داده شده است. یک جمله ای امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه دارد حضرت فرمودند خداوند متعال نمی توانست حضرت آدم را یک جوری خلق کند که شیطان نتواند بهانه بیاورد؟ «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين» (اعراف/12) من را از آتش خلق کردی، او را از گل خلق کردی. خدا نمی توانست یک جوری خلق کند که دهان شیطان بسته شود. یک مجهولی را وارد صحنه کرد. آن مجهول چه بود؟ خلقت از طین. می گوید من می خواهم خلیفه درست کنم خلیفه الله فی الارض. اما این خلیفه من روی زمین از گل است. من می خواهم ببینم شما دنبال این می روید یا نمی روید. آن نور جناب آدم را که حضرت فرمودند شعاعی از نور نبی اکرم بود جناب آدم را قالب گل می خواهم بپوشانم. بعد به شما می-گویم حرکت کنید. البته نشانه های آن را به شما نشان می دهم ولی این جور نیست که آدم را نور ببینید. حضرت فرمودند نمی-شد خداوند متعال جناب آدم را از یک نوری خلق کند، چشم ها را خیره کند، از یک بویی خلق کند که مشام ها را مست کند. نمی شد این جوری قرار دهد؟ حالا این آقای ما امیرالمؤمنین باید یک کسی باشد «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (کهف/110) نمی شد خدا یک جور دیگری قرار دهد؟ خدا می گوید نه. این دیگر ایمان نیست. امیرالمؤمنین می فرماید اگر خدا این کار را نمی کرد َ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى، دیگر این امتحان نبود. کدام «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/3) کدام ایمان به غیب؟ کدام غیب است؟ نور را دارید می بینید. ما می خواهیم در درجه اول نور را ببینیم. حرکت می-کنید آرام آرام یک چیزی از نور امیرالمؤمنین خدا به شما نشان می دهد، هر چه جلوتر می روید سیر درجات انسان به سمت کون نورانیت امیرالمؤمنین است. خداوند متعال با مجولات این صحنه را جلو می برد. با پیچیدگی هایی. حالا نکات دیگری هم این مسئله دارد که ان شاءالله عرض خواهم کرد.
این سوال را از دو نفر می پرسید دو واکنش شما می بینید هر دو هم جواب این سوال را نمی دانند. ولی دو تا واکنش می بینید چرا؟ یک نفر مؤمن به امام حسین است دیگری نیست. یا یک مرضی در قلب هم هست. یک سوء ظنی دارم خدا یک بساطی بر پا می کند که آن سوء ظن شما را نشان دهد. می شود آدم خود را درمان کند؟ بله. ولی با ذکر و استغفار نیست. در یک صحنه ها یک اتفاقاتی لازم است که بیفتد.
ملایی: ممنون هستم حاج آقای شریفیان، خیلی متشکر هستم. ان-شاءالله این بحث را در جلسات آینده ادامه خواهیم داد. و الان محضر قرآن کریم برویم. دوستان خوب من، همراه های بزرگوار برنامه سمت خدا، خدا قوت. البته می دانم که پر توان و فعال برنامه را همراهی می کنید و مثل من که هر لحظه شایق تر برای ادامه بحث ها هستم شما هم همین طور هستید. ولی به هر حال زمان برنامه این جوری تقسیم شده است که الان در محضر قرآن کریم باشیم. صفحه 38 قرآن کریم، آیات 234 تا 237 تلاوت می شود و بر می گردیم. در تقویم جمهوری اسلامی ایران امروز روز بزرگداشت علامه مجلسی (ره) است. گفتم پیشنهاد بدهم ثواب تلاوت آیات را تقدیم ارواح علمای بزرگوار خود کنیم از جمله علامه مجلسی که رضوان خدا بر او. صفحه 38 قرآن کریم
ملایی: صدق الله العلی العظیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چند دقیقه ای زمان داریم بدون فوت وقت در محضر حاج آقای شریفیان عزیز باشیم برای این که این چند دقیقه هم از محضر ایشان بهره ببریم.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بحث ما در این نکته اخیر این بود که انسان اگر بخواهد با امام خود همراه شود یک چنین ایمانی به امام باید پیدا کند. یک چنین تعلقی به امام پیدا کند. یک چنین باوری به امام پیدا کند. با امام خود بتواند حرکت کند و در این صحنه های سنگین و مجهولات که حالا این را داشته باشید در یک موقع دیگر شاید بیشتر هم از آن گفتگو کنیم. این آیه را ببینید در آیه 26 سوره مبارکه فتح باز قرآن فرموده است که خداوند متعال وقتی که اینها در مقابل شما لجاجت می کردند و حتی اجازه ندادند شما وارد مکه شوید صلح کردند، موقع نوشتن صلح نامه حتی جسارت هایی به نبی اکرم کردند. از جهت تاریخی حضرت فرمودند صلح نامه بنویسید، حضرت فرمودند بسم الله الرحمن الرحیم. گفتند ما چنین چیزی را قبول نداریم. اگر قبول داشتیم که با تو این هم سال نمی جنگیدیم. خط زدند، یک جور دیگر بنویسید. صلح نامه ای بین محمد (ص) رسول خدا، گفتند ما اگر تو را به عنوان رسالت قبول داشتیم. خیلی تعابیر. قرآن می گوید اینها همیت جاهلی، تعصب های جاهلی اینها را کور کرده است. قرآن می گوید ولی وسط همه این صحنه-ها خدا از شما یک چیزی خواسته بود. «وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى» (فتح/26) شما را ملزم به کلمه تقوا کرد. از شما خواسته که به کلمه تقوا بچسبید. یعنی چه؟ یعنی در این مسیری که با رسول دارید همراه می شوید اصحاب آن کسانی هستند که مراقب هستند یک لحظه از حضرت تخطی نکنند. ملازم این حقیقت باید باشید. ما در مورد اصحاب امام حسین داریم بحث می کنیم. ذره-ای خطا از اینها پذیرفته نیست. باید ملازم تقوا باشند. کوچکترین بی دقتی انسان را از آن درجه بالا تنزل می دهد. ملازم تقوا بودن این است که می بینید بزرگان کسانی که حواریون اهل بیت بودند دنبال می کنید می بینید اینها دقت ها، دقت های ویژه است. در خورد و خوراک خود، تصرف خود در دنیا، و و و. ببینید بعد قرآن فرموده است خدا به رسول خود راست گفته بود وقتی گفت تو را وارد می کنم. ولی «فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا» (فتح/27) خدا یک چیزهایی می داند که شما نمی دانید. «فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريبا» (فتح/27) اگر دیدید قبل از فتح مکه یک صلح حدیبیه ای خدا قرار داده است یک جوری مکه را فتح کرد چون خدا یک چیزهایی می داند که شما نمی دانید. در دست رسول یک طرحی است که شما واقف به آن طرح نیستید. به این رسول مؤمن باشید، پای حضرت بایستید این طرح انتها دارد. به انتها می رسد.
ملایی: خیلی ممنون حاج آقا یک چند ثانیه ای هم چند تا دعا برای ما بکنید. سپاسگزارم، سلامت باشید و تندرست.