حجت الاسلام نظافت: سلام عرض میکنم خدمت شما و همه بینندگان عزیز. عرض تسلیت دارم ایام دهه اول ماه محرم را، ایام عزا را. «صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یااَباعَبدِالله». «اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَینِ وَ عَلَی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وَ عَلی اَولادِ الحُسَین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ». بحث ما در جلسه گذشته پیرامون ارتباط موثر با یکدیگر، ارتباط سازنده، ارتباطی که هم حال ما را خوب کند، هم حال خلق خدا را خوب کند، ارتباطی که ما را به خدا نزدیک کند، ارتباطی که پایانش حسرت نباشد، دشمنی نباشد، و پایانش دوستی باشد چون قرآن میگوید روز قیامت دوستهای جان جانی با هم دشمن میشوند جز انسانهای باتقوا. عرض کردیم یک اصل مهم در این ارتباط اصل مهرورزی است و الان هم دهه اول ماه محرم است. محرم فصل محبتکردن است. «حُبُّ الحُسِین یَجمَعُنا» همه میآییم زیر خیمه امام حسین، چه گنهکار باشد چه آدم بیگناه باشد، کسی نیست که گناه نداشته باشد، هر کس به یک نوعی گناه دارد. و در ماه محرم این خیمهها و این محبتکردنها و این موکبها و همه کیف میکنند، لذت میبرند که چایشان را بخوریم، شربتشان را بخوریم، غذا را بخوریم، یعنی مجلس اباعبدالله(ع) مهر را در جامعه گسترش میدهد و این را از امام حسین یاد گرفتیم. نقل شده است ابی عبدالله(ع) وقتی که به کربلا رسیدند سپاه جلوی حضرت را گرفتند. حضرت دیدند اینها تشنه هستند، به ابوالفضل العباس، به حضرت علی اکبر، دستور دادند به اینها آب بدهید، به اسبهای اینها هم آب بدهید. آقا از این که دیدند اسبها گرمازده هستند اذیت شدند، در صورت اسبهای اینها آب میپاشیدند. راوی میگوید امام حسین(ع) آمد به من آب دادند، گفتند ناقه خود را بخوابان و من زبان حجازی را خوب متوجه نمیشدم لهجه را عوض کردند که من بفهمم، بعد خودشان کمک کردند مشک را گرفتند تا من بتوانم آب بخورم. امام حسین این گونه است، با دشمنش محبت کرد، به دشمنش لطف کرد. و در خیمههای ابی عبدالله جز مهر و محبت و صفا و صمیمیت چیزی نبود. و همه بهرهمند شدند از لطف ابیعبدالله(ع) حتی حر. حر سر راه امام حسین را گرفت، حر بدترین کار را کرد، ولی میگویند صبح عاشورا دیدند حر دارد میلرزد. به او گفتند حر چرا میلرزی، گفتند اگر میگفتند از همه دلیرتر و شجاعتر کیست تو را نشان میدادیم، لرزیدن در میدان جنگ نشان ترسیدن است. حر یک جمله قشنگی گفت. گفت: «إِنِّي اُخَیِّرُ نَفسِي بَینَ الجَنَّةِ وَ النَّار» من خودم را سر دوراهی بهشت و جهنم میبینم. واقعاً ما هر روز سر دو راهی قرار میگیریم، گاهی هر لحظه سر دو راهی قرار میگیریم. خدا ما را آزمایش میکند. و حر توانست بکند، منتها وقتی داشت میرفت خدمت ابی عبدالله(ع) اول با خدای حسین درد دل کرد، گفت خدایا من بودم دل اولیای تو را لرزاندم. بالاخره وقتی که سر راه را گرفت خانمها ناراحت شدند، غصهدار شدند. بعد نزد امام حسین که رسید خدا میداند امام حسین چقدر خوشحال شد که یک نفر دارد از جهنم نجات پیدا میکند. یعنی ما حال امام حسین را درک نمیکنیم. آمد به امام حسین گفت: «هَل تَری لي مِن تُوبَه» گفت آقا توبه من پذیرفته میشود؟ آقا فرمود بله، از اسب بیا پایین. یعنی ما خاندان کرم هستیم، تو تازه وارد هستی، تو مهمان هستی، میخواهیم از تو پذیرایی کنیم. که حر هم ادب کرد و گفت من سواره باشم بهتر از این است که پیاده باشم. آقا با دشمن خود این چنین رفتار کرد. حتی آن جمله یوسف را نگفت. برادران یوسف وقتی یوسف را شناختند به یوسف گفتند: «أَ إِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ» با شرمندگی گفتند تو یوسف هستی؟ با تعجب. و حضرت یوسف گفت: «لَا تَثرِیبَ عَلَیکُمُ الیَومَ» باکی بر شما نیست. امام حسین اصلاً به روی او نیاوردند که تو چه کردی.
ملایی: در همین حد هم حتی؟
حجت الاسلام نظافت: نگفتند. گفت بیا پایین، که این هم گفت من سواره باشم بهتر است. بعد موقعی که از اسب به زمین افتاد آقا رفتند بالا سر او، «یَمسَحُ التُرَابَ عَن وَجهِه» خاک و خون از صورتش پاک میکرد و از مادر حر به نیکی یاد کرد، فرمود: «أَنتَ حُرٌّ کَمَا سَمَّتکَ أُمُّکَ حُرَّا» تو واقعاً آزاده هستی، مادرت خوب اسمی گذاشت. یک جوری زندگی کنیم که امام زمان از مادر ما به نیکی یاد کند. امام حسین محبتشان شامل حال دشمنشان هم شد، این چنین نبود، یعنی بارها آنها را موعظه کردند برای این که دوست نداشتند آنها جهنمی بشوند، دوست نداشت روی آنها شمشیر بکشد. یعنی در حقیقت این مثل پدرشان امیرالمومنین، در نهج البلاغه داریم که موقع جنگ صفین آقا مدام شروع کردن جنگ را معطل میکردند. بعضی از یاران امیرالمومنین گفتند شک داری برای مبارزه با شامیها؟ حضرت فرمود نه، من شک ندارم، ترس هم ندارم. فرمود به خدا قسم یک روز اگر جنگ را عقب میاندازم فقط به این امید است که یک نفر از اینها هدایت بشوند. یعنی علی عاشق هدایت است. فرمود اگر من اینها را بکشم، جنگ شروع بشود و اینها را بکشم، اینها جهنم میروند، نمیخواهم اینها جهنم بروند. اگر جهنم بروند خودشان مقصر هستند ولی منِ علی دوست ندارم. یعنی امام حسین(ع) عشقش این است که تعداد جهنمیها کم بشود، امام زمان این گونه است. ما هم بایستی از این ماه محرم زاد و توشه این جوری برداریم که دوست داشته باشیم همه را. جلسه گذشته یادم است به این جا رسیدیم که سفارش امیرالمومنین به مالک اشتر را میخواندیم که به مالک فرمود با این مردم مهربان باش. فرقی هم نگذار بین انقلابی و غیرانقلابی، بین مسلمان و غیرمسلمان.
ملایی: فامیل و غیرفامیل.
حجت الاسلام نظافت: تو حاکمی و همه از یک کنار. به همه محبت کن. و این حساب را باز بکن، اینها گاهی لجبازی هم ممکن است بکنند، خطا هم ممکن است بکنند. «فَأَعطِهِم مِن عَفوِک» فرمود از عفو خودت مردم را برخوردار کن. چقدر مهم است. یکی از جلوههای مهرورزی و ارتباط سازنده ارتباطی که در آن عفو است. همه ما محتاج عفو خدا هستیم پس با خدا معامله کنیم. خدای متعال فرموده است: «وَاعفُوا وَ اصفَحُوا» عفو کنید، نه تنها عفو، یک صفح هم داشته باشید. میدانید آقای ملایی فرق عفو و صفح چیست؟ صفح آن عفوی است که دیگر به رو هم نمیآوریم.
ملایی: «فَاصفَحِ الصَفحَ الجَمِیلَ».
حجت الاسلام نظافت: یعنی غر نمیزنیم. گاهی آدم غر میزند، نق میزند، بعد میگوید بخشیدمت.
ملایی: یعنی حتی به روی طرف نمیآوریم که این جا این کار را با من کردی ولی من بیخیال شدم.
حجت الاسلام نظافت: فرض کنید یک ماشینی دارد میرود، بعد بوق بد جور میزند یا فرض بفرمایید روی آدم آب میپاشد. گاهی به او اعتراض میکنیم، میگوید ببخشید، میگوییم حالا بخشیدم. گاهی اصلاً به او اعتراض نمیکنیم، میگوییم بگذار برود، رهایش کن، یک چیزی پیش آمده است. کِش ندهیم، اختلافات را کِش ندهیم، سینهها را پاک کنیم از کینهها. دلی که در آن کینه است دیگر در آن مهر نیست، حال او خودش خراب است، وقتی حال ما خراب باشد حال دین ما هم خراب میشود، حال جامعه هم خراب میشود. همه اهل عفو باشیم. یک وقت یادم است خدا حفظ کند استادی را، من طلبه جوان خامی بودم، به یک جهتی از ایشان ناراحت بودم و اصلاً سعی میکردم با ایشان روبرو نشوم. یک روز ایشان در مدرسه سر راه من را گرفت و من را بغل کرد و به سینه چسباند، بعد دست کشید روی سینه من و این آیه قرآن را خواند: «رَبَّنا لاتَجعَل فِي قُلُوبِنا غِلَّ لِلَّذینَ آَمَنُوا» خدایا کینه مومن را در دل ما قرار نده. دیگر صاف شدم. بعد از آن به بعد چقدر لذت بردم چون آن آقا را هر موقع میدیدم به هم میریختم. بعد فهمیدم که عفو دیگران برای خود ما خوب است، وقتی عفو میکنیم به قول یک استادی برای همه یک پرونده باز داریم، عیبهای دیگران را سعی میکنیم فراموش نکنیم، هر موقع آنها را میبینیم یا هر موقع یاد آنها میافتیم خودمان به هم میریزیم. امیرالمومنین به مالک اشتر فرمود اهل عفو باشد، اهل صفح باش، همچنان که تو دوست داری خدا از عفو و صفح خودش تو را برخوردار کند. عفو کردن و صفح کردن. بعد فرمود تو مافوق این مردم هستی و علی مافوق توست. یعنی هر مسئولی باید بداند دست بالا دست بسیار است. اگر کسی پستی دارد، مسئولیتی دارد، قدرتی دارد که زیر دست او ندارد، بداند یک کسی است از او قدرتمندتر. امیرالمومنین توجه میدهد به این مطلب، میگوید تو مافوق اینها هستی، من هم مافوق تو هستم. بعد میگوید: «وَ اللهُ فَوقَ مَن وَلَّاکَ» میگوید خدا هم مافوق علی است، یعنی خود حضرت هم یادش است که مافوقی دارد. و این سبب میشود تکبر نداشته باشیم چون ارتباط سازنده، ارتباط موثر، ارتباطی است که در آن تکبر ندارد، آدم خودش را گم نکند. پولدار هستی خودت را گم نکن، مسئول هستی خودت را گم نکن، سلبریتی هستی، شهرت پیدا کردی، خودت را گم نکن. همیشه بگوییم آقای ملایی، بگوییم خدایا یا پول نده یا اگر به ما پول میدهی اول ظرفیتش را بده.
ملایی: هر چیزی را اصلاً.
حجت الاسلام نظافت: اینها که رسانهای هستند، اینها باید بگویند خدایا ظرفیت بده چون شهرت ظرفیت میخواهد، زور بازو ظرفیت میخواهد، پست سیاسی و قدرت ظرفیت میخواهد، قاضی شدن ظرفیت میخواهد، میتواند بگیرد ببندد، میتواند ظلم بکند. باید بگوییم خدایا اول ظرفیت بده. و آیهای که میگوید ظرفیت بده این است: «رَبِّ اشرَح لي صَدري»، ظرفیت، شرح صدر، سینه فراخ. آن وقت اگر شرح صدر داشتیم ما دلمان بزرگ است، همه را دوست خواهیم داشت. فرمود مثل باران بر همه ببارید و مثل خورشید بر همه بتابید. و هر چه انسان در دلش محبت دیگران را جا میدهد خودش بزرگتر میشود و وقتی ما بزرگتر میشویم سهم ما از رحمت خدا بیشتر میشود. ببینید این یک ظرف است دیگر، نه؟
ملایی: بله.
حجت الاسلام نظافت: در نهج البلاغه داریم «إِنَّ هذه القُلوب أَوعِیَةٌ»، در حکمت 147. دل آدمها مثل ظرف است. ظرف کوچک داریم ظرف بزرگ داریم. ظرفها را وقتی زیر باران میگیریم هر کسی سهمش از باران به اندازه ظرفش است.
ملایی: به اندازهای که زیر باران گرفته است.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. لذا در قرآن داریم: «أَنزَلَ مِنَ السَماءِ ماءً فَسَالَت أَودِیَةً بِقَدَرِهَا» میگوید خدا از آسمان آب را فرو میفرستد، این وادیها، اودیه، بین دو تا کوه را میگویند وادی، به اندازه خودش آب در آن جریان پیدا میکند. این که چیز سادهای است، خدا نمیخواهد این چیز ساده را بگوید، خدا میخواهد بگوید ظرفیتتان که کم است سهمتان هم کم میشود. سینه خود را فراخ کنید سهمتان از رحمت خدا زیاد میشود. امیرالمومنین میگوید که خدا مافوق علی است، «وَ قَدِ استَکفَاکَ أَمرَهُم» منِ علی از تو میخواهم تو کافی به امور این مردم باشی. کفایت کنی، نمیتوانی بگویی به من ربطی ندارد، پدر نمیتواند به بچهاش بگوید این مشکل تو است. حالا که مسئول شدی نگو به من ربطی ندارد. میگوید خدا از تو خواسته است امور مردم را کفایت کنی. یعنی یک مسئول باید بسوزد برای حل مشکل و اگر بسوزد راه حل پیدا میکند چون خدا وعده داده است «وَالَّذینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدیَّنَهُم سُبُلَنا»، سبل جمع سبیل است، سبیل یعنی راه، سبل یعنی چه؟ یعنی راهها. میگوید آنهایی که تلاش مخلصانه میکنند راهها به آنها نشان میدهیم، یعنی بنبست ابداً نیست. دهها راه دیگر است که ممکن است یک مسئولی کشف نکرده باشد. بعد فرمود: «وَ ابتَلَاکَ بِهِم» مالک خدا دارد تو را برای مردم آزمایش میکند. و بدانیم همه داریم با هم آزمایش میشویم. شوهرها، آقایان دارند با خانمهایشان آزمایش میشوند، خانمها دارند با آقایانشان آزمایش میشوند، مسئولین با زیردستان، زیردستان با مسئولین، همه. به معاویه هم همین را حضرت فرمود. نه تنها به مالک، در نامه 55 هم داریم. فرمود معاویه، خدا دارد من را با تو آزمایش میکند، تو را دارد با من آزمایش میکند. به هر حال مدل امیرالمومنین این است که ما رابطهمان با دیگران یک رابطه انسانی باشد. اگر مهر بر روابط حاکم نباشد رابطه میشود حیوانی. این عبارت را از یکی از خطبههای نهج البلاغه دقت کنید. حضرت فرمود: «إِنَّ البَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا» فرمود حیوان همتش شکمش است.
ملایی: فقط سیر باشد.
حجت الاسلام نظافت: فقط به همین فکر میکند. «وَ إِنَّ السِّبَاعَ» در حیوانات آنهایی که درنده هستند «هَمُّها أَن تَعَدِّي» هَمّ او دریدن است. یعنی گرگ به اندازه شکمش که نمیدرد، هر چه بیشتر گوسفندها را زخمی کند و بکشد بیشتر لذت میبرد. سگ یک تکه از یک گوسفند را میگیرد و خودش را سیر میکند. بعد فرمود: «إِنَّ المُؤمِنِینَ مُشفِقُونَ» مومن مهربان و دلسوز است. یعنی ایمان همان نگاه انسانی است، «إِنَّ المُؤمِنِینَ مُشفِقُونَ». «مُستَکِینُون» مومنین خاکسار هستند، «خائِفُون» در عین حال از خدا هم میترسند، خائف هم هستند، یعنی عُجب هم ندارند. این مدل اهل البیت است که میگوید مهرت شامل حال همه بشود حتی کفار. این آیات که مربوط به سوره هل اتی است، در شأن امیرالمومنین و حضرت زهرا.
ملایی: چند روزی از شأن نزولشان گذشته است.
حجت الاسلام نظافت: بله. روز خانواده. آن آیه چه دارد میگوید؟ میگوید: «یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا». اولاً اینها بشر هستند، اهل البیت مافوق بشر که نیستند، بشر مافوق هستند. فرقش مشخص شد؟
ملایی: بله.
حجت الاسلام نظافت: مافوق بشر نیستند، بشر مافوق هستند، بشری هستند که سطحشان بالا است. حالا که بشر هستند پس گرسنگی حالیشان میشود، پس تشنگی را میفهمند، پس هوای گرم و هوای سرد را میفهمند، پس مشکلات جسمی را میفهمند. درست؟ حالا اینها روزه گرفتند، گرسنه هستند. قرآن میگوید مسکین آمده است، یتیم آمده است، اسیر آمده است، افطاریشان را به اینها دادهاند. انسان دوستی یعنی این و ما خیلی فاصله داریم. و امثال من عرضه نداریم این گونه کنیم مگر دیگر مثل شهدا و حاج قاسم سلیمانیها که در جنگ نشان دادند میتوانند در ایثار پا جای اهل البیت بگذارند، اینها یک الگوهایی هستند که میشود اگر کسی بخواهد تعصی کند به این الگوها. حالا در همین آیه میگوید: «یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا». مسکین یعنی فقیر، یتیم هم که بچهای که پدرش را از دست داده و نانآور ندارد. حالا اسیر یعنی چه؟ اسیر آن بیدینی است که در جنگ با مسلمانان اسیر شده است. یعنی افطاری خود را به اسیر، به بیدین دادند، به مشرک دادند. محبت را ببینید، محبت فراگیر را ببینید. ما حداقل با خودیها که این گونه باشیم. مدلی که اسلام دارد میگوید، مدلی که قرآن دارد میگوید، ما خیلی فاصله داریم. و متاسفانه بعضیها اسلام را دوست دارند از رفتار ما بسنجند، از این جهت به حال اسلام باید غصه خورد، به حال خودمان هم باید غصه بخوریم که آبروریزی میکنیم. و لذا ما باید بگوییم ما مسلمان هستیم، ما اسلام مجسم نیستیم.
ملایی: ما خط کش خوبی برای اندازه گیریها نیستیم.
حجت الاسلام نظافت: برای این که اسلام چگونه است. این واژهای که برای امثال ما میگویند اصطلاحی است، لغوی نیست. به من میگویند حجت الاسلام. نیستم، حجت الاسلام یعنی حضرت علی. حجت، یعنی مو نمیزند، یعنی همه چیزش مطابق با اسلام است، من خیلی فاصله دارم. و البته از خدا باید بخواهم که روز به روز بتوانم این فاصله را کم کنم.
ملایی: انشاءالله.
حجت الاسلام نظافت: میخواهم برای شما از داستان ابراهیم در قرآن بخوانم.
ملایی: «علی نبیِّنا وَ آلهِ وَ وَعلیه السَّلام».
حجت الاسلام نظافت: «علی نبیِّنا وَ آلهِ وَ وَعلیه السَّلام». میگوید حضرت ابراهیم سرپرستی داشت که قرآن از آن تعبیر به عبد کرده است، عبد یعنی پدر اما نگفته است او پدر والدش بوده است. پدر انبیا مشرک نمیشوند. عبد پدر زن را هم میگویند عبد، پدر خود انسان را هم میگویند عبد، معلم را هم میگویند عبد. عمویش آذر. به این عموی بتپرست گفت پدرم، «قَد جاءَنِي مِنَ العِلمِ» من یک آگاهی پیدا کردم که تو آن آگاهی را نداری. بیا به حرف کن تا تو را هدایت کنم. ابراهیم مبعوث شده بود به پیامبری. گفت بابا، «لاتَعبُدِ الشَّیطَانَ» شیطان را عبادت نکن، بنده شیطان نباش. «إِنَّ الشَّیطَانَ کَانَ لِلرَّحمَنِ عَصِیًّا» شیطان به خدا وفا نکرده است تو که جای خود داری. «یَا أَبَتِ»، لحن را ببینید، به مشرک دارد میگوید پدرم. من این را همین جا در پرانتز بگویم. یکی از چیزهایی که میتواند رابطه ما را سازنده بکند زبان عاطفی داشتن.
ملایی: یعنی خوب حرف زدن.
حجت الاسلام نظافت: یعنی خوب خطاب بدهیم. بگوییم پسرم، همسرم، پدرم.
ملایی: حاج آقای نظافت، قدیمیها مثلاً پدربزرگها، یک مقداری نسل گذشتهها، میخواستند یک نفر را نصیحت کنند، یک توصیه بدهند، میگفتند باباجان، آن یکی مثلاً میگفت عزیزم، مادرم. خیلی پذیرش حرف را به نظرم آسانتر میکند.
حجت الاسلام نظافت: در نامه 31 نهج البلاغه شما نگاه کنید. مکرر امیرالمومنین مدام میگوید پسرم، پسرم، «یا بُنَیَّ». میگویند آیه نازل شد که مسلمانها پیامبر که میخواهید صدا بزنید مثل همین جور که پدرتان را، رفیقتان را، صدا میزنید آن گونه صدا نزنید، بلکه بگویید «یاایُّهَا الرَسُول»، «یاایُّهَا النَّبي». بعد حضرت زهرا به این آیه عمل کردند، به پیامبر فرمود «یا ایُّهَا الرَسُول»، پیامبر جواب ندادند، «یا ایُّهَا النَّبی»، جواب ندادند. بعد پیامبر فرمود تو بگو بابا. یعنی پیامبر میگوید هر شخصیتی هستی برای اجتماع هستی، در خانه بابا هستی. کسی نباید توقع داشته باشد در خانه به او بگویند آقای استاندار، حجت الاسلام، آقای مهندس. خیلی مسخره میشود.
ملایی: آقای پدرِ مثلاً مدیر.
حجت الاسلام نظافت: بله.
ملایی: نمیشود.
حجت الاسلام نظافت: عاطفی. خطاب باید عاطفی باشد. ابراهیم گفت پدرم، «إِنِّي اَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحمَنِ» من میترسم عذاب از ناحیه خدای رحمان به تو برسد. یعنی خدایی که رحمان است، رحمتش فراگیر است، بشر چه کار میکند که خدا مجبور میشود او را عذاب بکند. خدا هم عذاب نمیکند، آن گناه تبدیل به عذاب میشود. خدا سیستم را این گونه آفریده است. بعد فرمود میترسم عذاب به تو برسد، «فَتَکُونَ لِلشَّیطَانِ وَلِیًّا» بروی در جهنم دوست شیطان بشوی، همنشین شیطان بشوی. حالا او چه میگوید. کسی که الهی نیست چقدر خشن است.
ملایی: آذر.
حجت الاسلام نظافت: آذر چه گفت. «قالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَن آلِهَتِي یَا إِبراهِیمٌ» ابراهیم داری از خداوند من رو برمیگردانی؟ «لَئِن لَم تَنتَهِ» گفت اگر دست از این ادعایت برنداری، «لَأَرحُمَنَّکَ» سنگسارت میکنم. او چقدر محبت ابراهیم لسانش و چقدر اصرار بر این که هدایت بکند، این میگوید من تو را سنگسار میکنم. «وَاهجُرنِي مَلِیًّا» برو از من دور شو. نمیگویم گمشو، به ابراهیم گفت گمشو. ابراهیم چه جواب داد؟ «قالَ سَلَامٌ عَلَیکَ» گفت بابا سلام، من برای تو سلام خدا را میخواهم. «سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّي» گفت میروم بابا برایت استغفار میکنم. «إِنَّهُ کانَ بِي حَفِیًّا» خدای من مهربان است، من واسطه بشوم تو را میبخشد. «وَ أَعتَزِلُکُم وَ مَا تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ» البته مهربان بود ولی گفت من از بتهای شما فاصله میگیرم، از شما فاصله میگیرم. «وَ أَدعُو رَبِّي عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِیًّا». حالا در یک سوره دیگری داریم حضرت ابراهیم وقتی برایش روشن شد که آذر دشمن خداست، لج کرده است، گفت دیگر از تو بیزارم. یعنی محبت هم خط قرمز دارد. «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنهُ» میگوید وقتی برایش روشن شد که این آذر دشمن خدا است گفت دیگر من بیزارم از تو. پس ما حق نداریم از کسی بیزار باشیم ولو طرف به ما بدی کرده است، مگر این که کسی دشمن خدا باشد. و حالا ما به جهات واهی با طرف یک اختلاف سیاسی داریم اظهار برائت میکنیم یا اختلاف دینی داریم اظهار برائت میکنیم. ما حق نداریم با کسی که اختلاف دینی داریم اظهار برائت کنیم مگر این که برای ما روشن بشود او فهمیده و لج کرده و دشمن خدای متعال شده است. اصلاً بعضیها دنبال دعوا میگردند، بعضیها تزشان این است. میگویند هر که با ما نیست، بر ماست.
ملایی: یعنی یک قاعده کلی.
حجت الاسلام نظافت: چقدر بد، چقدر ظرف کوچک. همه را میخواهد با خط کش خودش آن هم با این ظرف کم خود بفهمد. میگوید اگر با ما نیست این بر علیه ماست، برای خودش دشمن تراشی میکند. ولی گلهای عالم این گونه میگویند، میگویند هر که با ما دشمنی نمیکند با ما است، هر که بر ما نیست، با ماست.
ملایی: همین که کاری به کار ما ندارد، دشمنی علنی ندارد، چه لزومی دارد من او را طرد کنم.
حجت الاسلام نظافت: چرا دشمن تراشی کنیم. مدام بگوییم این ضد انقلاب است، آن این جوری است. به قول حاج قاسم خدا رحمتشان کند.
ملایی: دقیقاً الان ذهنم حرفهای حاج قاسم آمد. چندین بار این تعابیر از ایشان پخش شد از رسانهها.
حجت الاسلام نظافت: به یکی از دوستانم یک وقت اخیراً گفتم. گفتم شهدا، مقام معظم رهبری یک نفر را گفته است مکتب، مکتب حاج قاسم. حاج قاسم چه ویژگیهایی داشته است؟ همین ظرافتها را داشته است، همین لطافتها را داشته است. یعنی با کسانی که اختلاف سیاسی داشته با آنها مهربانانه برخورد میکند. یک آقایی یک کتابی نوشته بود، حاج قاسم با او اختلاف فکری و سیاسی داشت ولی کتابش را خواند دید چقدر کتاب خوبی است. به او نامه نوشت که فلانی کتاب تو را خواندم کتاب خوبی است، تعدادی هم خریدم به دیگران هدیه میدهم. رفتار را ببینید.
ملایی: تازه با حاج قاسم اختلاف فکری دارد.
حجت الاسلام نظافت: اختلاف فکری هم داشت. اصلاً تعجب کرد از رفتار ایشان. وقتی این آدم میتواند زینت باشد. بنابراین این هم یک نمونه از حضرت ابراهیم. میگویند در جنگ خیبر که در سال هفتم هجرت بود که مسلمانها بر یهودیها پیروز شدند و جمعی از یهودیها را به اسارت گرفتند. صفیه دختر حیی بن اخطب، دانشمند معروف یهود، بود، جزو اسرا بود. حالا چه کسی به اسیری گرفته بود؟ بلال، صحابی پیامبر. بلال هم شخصیت ارزشمندی است، یار نزدیک پیامبر بود. صفیه را با یک زن دیگر به اسارت گرفت. بلال یک نپختگی کرد، هنوز کاملاً، مدام باید رشد کند. این صفیه را از جلوی بدن پدرش عبور داد، از جلوی کشتهها و مجروحها. صفیه حالش بد شد و صورتش را خراش خراش کرد و خاک آلوده شد. پیامبر ناراحت شدند. به بلال گفتند: «اُنزِعَت مِنکَ الرَّحمَةٌ یا بِلالَ» فرمود رحمت از دل تو کنده شده است؛ چرا این گونه کردی. اسیر است، اسیر باشد، تو باید رحم داشته باشی، نسبت به اسیر هم. مگر ما جنگ که میکنیم از سر بیمهری نیست، از سر مهر است، آنها جنگ را شروع میکنند، چارهای نداریم. یعنی جنگهای اسلامی هم برای ایجاد صلح است چون با زبان خوش اینها کنار نمیآیند ما مجبور میشویم بجنگیم. و لذا در نهج البلاغه داریم امیرالمومنین میفرمود شما جنگ را شروع نکنید تا آنها جنگ را شروع کنند. فرمود شما الحمدالله بر حجت هستید، حق با شماست، این که جنگ را شروع نمیکنید یک حجت مضاعف میشود برای شما. دارد که یک یهودی مریض شد، پیامبر دیدنشان رفتند. یک جوانی بود یهودی که خاک روبه روی سر پیامبر میریخت، پیامبر را اذیت میکرد. بعد از مدتی پیامبر دیدند نیست، گفتند کجاست، گفتند مریض شده است. فرمود به عیادتش برویم. عیادت رفتن همانا و مسلمان شدن همانا. اسلام به جای این که با استدلال پیشرفت کند بیشتر با اخلاق پیشرفت کرده است. اخلاق و مهرورزی جاده صاف کن پذیرش استدلالها است. فرمود: «إِن جالَسَکَ یَهُودِي فَأَحسِنَ مُجَالَسَتَهُ» حتی اگر با یهودی همنشین شدی با او مجالست داشته باش. امیرالمومنین در نامه 14 نهج البلاغه داریم، فرمود اگر در جنگ پیروز شدی و دشمن شکست خورد اگر کسی فرار کرد تعقیبش نکنید؛ اصول انسانی در جنگ با دشمن. لذا یک وقت کسی به امیرالمومنین گفت چرا شما زره ندارید؟ حضرت فرمود زره لازم ندارم. یا میخواهد طرف فرار کند من اهل فرار نیستم، کسی هم که فرار کند دنبالش نمیکنم، پس به زره نیاز ندارم، من وقتی لازم باشد میجنگم. فرمود اگر کسی فرار کرد دنبالش نکنید، او را نکشید. اگر کسی خودش را با ذلت برهنه کرد تا کشته نشود به او تیر نزنید، اگر مجروح دیدید تیر خلاص نزنید، زنان آنها را با اذیت کردن به هیجان نیاورید ولو زنان آنها احساسی بشوند به علی فحش بدهند، به امرای شما فحش بدهند. ببینید، امیرالمومنین را نگاه کنید، رفتار انسانی حتی با دشمن. پس با دوست ما باید چه کار کنیم.
ملایی: قبل از این که ادامه بفرمایید شاید بینندهای به جمع ما اضافه شده باشد، این فرمایشهای امیرالمومنین علی(ع) به مالک اشتر است.
حجت الاسلام نظافت: یک قسمت به مالک اشتر بود، یک قسمتهایی از بخشهای دیگر نهج البلاغه بود. موضوع بحث ما چیست؟ ارتباط موثر. و اصل مهم در ارتباط موثر با همسر و فرزندان و همسایگان، مهربانی است. و ما وقتی که امیرالمومنین با دشمن سعی میکرده مهربانانه و انسانی رفتار کند چرا ما با یکدیگر این گونه نباشیم. دارد که پیامبر اکرم فرمود قسم به خدایی که جانم در دست اوست، «لایَضَعُ اللهُ الرَّحمَةُ الَّا عَلی رَحِیمٍ» رحمت خدا فقط شامل حال رحیم میشود، هر کس که مهربان است. گفتند یارسول الله ما همه مهربان هستیم. بله، همه مهربان هستیم خودمان را دوست داریم، خانواده خود را دوست داریم، «کُلُّنا نَرحَم». فرمود: «لَیسَ الَّذي یَرحَمُ نَفسَهُ واهلَهُ خاصَّة» نه آن مهربانی خودخواهانهای که فقط خودت را دوست داری. «وَلکنَّ الَّذي یَرحَمُ المُسلِمِینَ عامَّةً» آن مهربانی که شامل حال همه مسلمانها بشود. و هر چه سطح انسان بالاتر میرود در دلش بیشتر مهر دیگران را جا میدهد که یکی از جلوههای مهرورزی همین دعاست. ماه محرم الحمدالله خیلیها امام حسین را بهانه قرار میدهند با خدا آشتی میکنند و دلشان در این مجالس میشکند. سعی کنند دیگران را دعا کنند. یعنی اگر ما از ته دل، در روایت داریم شما پول ندارید با پولتان به دیگران محبت کنید، ته دلتان که محبت داشته باشید، دیگران را دعا که بکنید. این دعا حداقلش است. بعد شما وقتی در خلوتتان یک کسی را دعا میکنید ناخودآگاه در جلوهات در نگاهت اثر دارد. وقتی در رفتار شما اثر گذاشت عمل، عکس العمل میآورد، وقتی من پشت سرش شما را دعا کردم شما را که میبینم چهرهام باز میشود، وقتی چهرهام باز میشود چهره شما هم باز میشود. بعد به همدیگر به صورت متقابل این محبت مضاعف میکنیم، روی هم اثر دارد. خلوت ما در جلوت ما اثر دارد. یک کسی داشت پشت سر امام صادق(ع)، معلا بن خنیس میگوید، میگوید امام صادق(ع) یک شبی آمده بودند بیرون داشتند میرفتند منطقه فقیرنشین، پشت سرشان رفتم. یک کیسهای دست آقا بود از دستشان افتاد، نانهایی بود که ائمه معصومین شبها برای فقرا نان میبردند و اصلاً میگویند پشتشان همیشه علامت این کیسههایی که نان داخلش بوده است این ردی در پشت امام حسین(ع) وقتی که بدن امام حسین را داشتند دفن میکردند اثر سنگ و نیزه و تیر و شمشیر و این چیزها بود. یک اثر خاصی هم روی پشت بود. گفتند آقا چیست؟ فرمود پدرم هر شب برای فقرا نان میبرد، رد این مانده است. میگوید که من پشت سر امام صادق(ع) رفتم و این کیسه افتاد و آقا فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ مَن رُدَّ عَلَینا» خدایا اینها را به ما برگردان. بعد میگوید که آقا تا مرا دیدند گفتند کمک کن، این نانها را جمع کردم به آقا دادم. بعد آقا گفتند پشت سر من بیا. پشت سر آقا رفتم. رسیدند به محله فقیرنشین، بالای سر این فقرا نان میگذاشتند. میگوید گفتم آقا، اینها شما را میشناسند؟ میشناسند یعنی چه؟ یعنی شیعه هستند. فرمود اگر شیعه بودند که خورشت هم میدادیم. یعنی امام صادق(ع) کسانی که او را به عنوان امام قبول ندارند ناشناخته، نه این که بشناسد و بگوییم آقا بخواهد جلبشان کند، نه. اصلاً میگوید خدا دوست دارد من محبت کنم، به اینها محبت میکرد. پس محبت شامل کسانی که با آنها اختلاف مذهبی داریم شامل حال آنها هم میشود. فراتر از این، در نهج البلاغه داریم، در خطبه 140. که امیرالمومنین، اجازه بدهید من بخشهایی از این خطبه را از رو برای شما بخوانم. خطبه 140، فرمود: «إنَّما یَنبَغِی لِأَهلِ العِصمَةِ وَ المَصنُوعَ إِلَیهِم فِي السَّلَامَةِ أَن یَرحَمُوا أَهلَ الذُنُوبِ وَ المَعصِیَةِ». حضرت میگوید آنهایی که در جامعه در یک زمینهای خدا به آنها لطف کرده است و گناه نمیکنند اینها شایسته است رفتارشان با گنهکاران مهربانانه باشد.
ملایی: آنهایی که توفیق دارند گناه نمیکنند با گنهکارها...
حجت الاسلام نظافت: رفتارشان مهربانانه باشد، به آنها رحم کنند.
ملایی: یعنی همین قدر که من بگویم من که نمازم را میخوانم، الحمدالله از معاصی هم دور هستم. سرم را بندازم پایین هر که هر کاری بخواهد بکند، هر چه بشود. این نیست.
حجت الاسلام نظافت: اولاً که در این خطبه دارد خدا به تو لطف کرده است که گناه نمیکنی، باد به غبغب نینداز.
ملایی: آن که یک بحثی شد اصلاً.
حجت الاسلام نظافت: اگر خدا تو را هم رها میکرد در شرایط معتاد و در شرایط شخص دیگر، شاید تو هم مثل او میشدی. این را خدا لطف کرده است، خدا عنایت کرده است. لذا میگویند بگویید: «الحَمدُلِله الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتِمَسِّکین بِوِلایَةِ اَمیرِالمُومِنین» خدا ما را متمسک قرار داد. یعنی یادمان نرود، اینها لطف خدا است. اولاً خدا لطف کرده است، ثانیاً میگوید اگر با کسی برخورد کردی که از این لطف خدا برخوردار نشد و لغزش پیدا کرد، میگوید تو با او مهربان باش؛ «یَرحَمُوا أَهلَ الذُنُوبِ وَ المَعصِیَةِ». بعد فرمود: «وَ یَکُونَ الشُّکرُ هُوَ الغَالِبَ عَلَیهِم» رفتار اینها با دیگران شاکرانه باشد. یعنی چه؟ یعنی میگوید خدایا تو دست مرا گرفتی که گناه نکردم، یعنی متکبرانه نباشد، یعنی حواسش جمع باشد آن خدا رهایش کرد لغزید. اگر من و تو را هم رها کند میلغزد.
ملایی: چه بسا بدتر از او بشویم.
حجت الاسلام نظافت: چه بسا بدتر از او. و دارد، اتفاقاً ادامهاش هم همین است. فرمود شکر غالب باشد بر او و مانع باشد از این که بخواهد بد برخورد کند. بعد فرمود: «فَکَیفَ بِالعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ» این آدم عیبجویی که میگردد در برادر دینیاش، خواهر دینیاش، یک عیب پیدا میکند آن عیب را برجسته میکند و او را سرزنش میکند با این ابتلا، چون گناه یک نوع ابتلا است، یک نوع بلا است، او را سرزنش میکند حضرت میگوید یادش رفته است که خدا آبروی او را نبرده است. یعنی من اگر در یک زمینهای گناه نکردم باید بدانم در زمینههای دیگر گناه کردم، خدا آبرویم را نبرده است. بعد فرمود گناههایی کرده است که اگر عین آن گناه را نکرده باشد شبیه آن را کرده است، مثل آن گناه را انجام داده است. بعد حضرت فرمود به خدا قسم اگر گناه کبیره نکرده باشی و فقط گناه صغیره چنین فردی کرده باشد، همین که جرات پیدا کرده به عیب مردم بپردازد این خودش گناه کبیره است. خیلی فاصله داریم. یعنی یک کسی هم که خدا کمکش میکند در یک زمینهای گناه نمیکند بعد باز گرفتار تکبر میشود. حالا رفتار ما باید چگونه باشد با گنهکاران؟ یک داستانی است. اولاً در همان نامه مالک داریم که حضرت میگوید: «لَاتَندَمَنَّ عَلی عَفوٍ» میگوید مالک اگر عفو کردی پشیمان نشوی، «وَلَا تَبجَحَنَّ بِعُقوبَةِ» میگوید اگر عقوبت هم کردی خوشحال نشوی. یعنی با دلی خونین، باید شلاق بزنند اگر لازم شد، حکم خدا را میخواهند اجرا کنند. شنیدید یک وقت یک دزدی دزدی کرده بود امیرالمومنین وارد شدند دیدند مردم جمع شدند، گفتند چیست، گفتند این آقا دزدی کرده است. حضرت از او پرسیدند، اعتراف کرد. گفتند اگر اعتراف بکنی دستهایت قطع میشود. خلاصه حضرت دستهایش را قطع کرد. دستانش را قطع کردند و میرفت همین طور خون دارد میآید و میسوزد. دشمن امیرالمومنین، بن الکواء، این آقا را دید گفت میدانی چه کسی دستش را قطع کرده است. گفت چه کسی دستت را قطع کرد؟ این آقای دزد بامعرفت شروع کرد مدح امیرالمومنین گفتن، شاید نزدیک یک صفحه مدح علی را کرد. چرا از علی عقدهای نمیشود، چرا کینهای نمیشود؟ چون میداند علی با دلی خونین دستش را قطع کرده است، به خاطر حکم خدا بوده است. مثل یک جراح است، آدم که با طبیبش، با جراحش که کینه به دل نمیگیرد. امیرالمومنین به مالک میگوید اگر هم مجبور شدی جریمه کنی خوشحال نشوی، جریمه کردن از این باب نباشد. در یک سفارشی است از امام صادق(ع) به ابن جندب. امام صادق(ع) به ابن جندب میگوید: «یَابنَ جُندَب لاتَقُل فِي المُذنِبینَ مِن اَهلِ دَعوتَکُم الَّا خِیرا». فرمود ابن جندب، در مورد گنهکارهای شیعه جز خیر نباید بگویی. خیلی عجیب است. «لاتَقُل فِي المُذنِبینَ مِن اَهلِ دَعوتَکُم الَّا خِیرا» فرمود در مورد گنهکاران شیعه جز خیر نگویید. بعد فرمود: «وَاستَکینُوا إِلَی اللهِ فِي تُوفیقَهُم» دست به دعا بردارید، با خاکساری بگویید خدایا توفیق بده اینها هدایت بشوند. «وَسَلُّوا التُوبَةِ لَهُم» فرمود از خدا بخواهید که خدا به اینها توفیق توبه بدهد. بعد امام صادق فرمود هر کس ما اهل البیت را دوست دارد، هر کس قصد میکند ما را و با دشمن ما سر و سری ندارد، و البته مواظب زبانش هم است که تهمت به دیگران نزدند و حرف بیجا نزند، فرمود این آدم بالاخره بهشت میرود. این مدل امام صادق(ع) است. من خواهش میکنم به برکت ماه محرم سعی کنیم این مدل را ترویج کنیم. شما چه کسی را قبول ندارید؟ بنده را قبول ندارید؟ من را دعا کنید. من شما را قبول ندارم شما را دعا کنم.
ملایی: یک بار امتحان کنیم اصلاً.
حجت الاسلام نظافت: بله، امتحان کنیم. یعنی ما همان کسی که انتقاد داریم دعایش بکنیم. باور بکنید این دعا کردن ما را تعدیل میکند. همان کسی که از او انتقاد داریم، حالا همسرمان است، باجناقمان است، بعضیها با باجناقهایشان مشکل دارند.
ملایی: فامیل است، اختلاف فکری داریم، همسایه هستیم.
حجت الاسلام نظافت: فامیل دور، فامیل نزدیک.
ملایی: ممنونم تا این جای کار جناب حاج آقای نظافت عزیز. ممنون از شما و از همه شما بینندهها که میدانم مشتاقانه دارید این بحث را دنبال میکنید و واکنشها و نگاههایتان به مباحث در بخشهای دیگر مربوط به برنامه، در فضای مجازی، اینها نمود پیدا میکند. از شما سپاسگزارم. ما میخواهیم در محضر قرآن کریم باشیم حاج آقای نظافت، با شما و با همه بینندههای گرامی. آیات 127 تا 134 از سوره مبارکه بقره در صفحه 20 را زمزمه کنیم. اگر قرآن داریم جلوی چشمانمان باز کنیم و نگاه کنیم و بخوانیم و برگردیم.صفحه 20 قرآن کریم
ملایی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». در خدمت حاج آقای نظافت هستیم این دقایق پایانی سمت خدای امروز را هم. آن چه که در طول برنامه از طریق قاب تلویزیون برای شما زیرنویس میشود، اطلاعات مختلف، دعوتهای گوناگون یا نکات متنوع، آنها را هم میدانم حتماً شما بینندههای عزیز به آنها توجه دارید. برویم سراغ حاج آقای نظافت و یک نکته قرآنی و انشاءالله دیگر پایان برنامه.
حجت الاسلام نظافت: این آیاتی که خوانده شد در مورد داستان حضرت ابراهیم است که از قضا ما امروز در مورد حضرت ابراهیم هم صحبت کردیم. حضرت ابراهیم از خدای متعال خواست که خدا پیامبری در این مردم مبعوث کند که چنین بکنند که در حقیقت امت اسلام هم دعا کرده است و حضرت ابراهیم سفارش کرد به فرزندانش که مسلمان باشند، یعنی به فکر نسلاش هم بود. نکات بسیار قشنگی دارد. من میخواهم در این فرصت اندک یک پیوندی بزنم بین محرم و قرآن. ما از امام حسین یاد میگیریم که زندگی ما قرآنی باشد و با قرآن انس داشته باشیم. امام حسین(ع) شب عاشورا را مهلت گرفتند. فرمود خدا میداند من نماز و تلاوت قران را دوست دارم. و امام حسین شب عاشورا قرآن تلاوت کردند و اهل نماز شب بودند. هم پیوندمان را با نماز در این ماه محرم محکمتر کنیم، هم با قرآن. و ما از ابیعبدالله(ع) یاد میگیریم این ویژگی را. وقتی انسان انساش با خدا قوی باشد، محکم باشد، کم نمیآورد. ابیعبدالله(ع) در لحظات آخر که دشمن آقا را محاصره کرده بود و تیر میزدند، سنگ میزدند، آقا شده بود «وِترَ المُوتور» یعنی تک، تنها، و تنها گذاشته شده بود. ولی امام حسین(ع) میگویند چهرهشان شاداب بود، چهرهشان بشاش بود. چرا؟ چون امام حسین با خدا انس داشت. آخرین جملاتی که از ابیعبدالله نقل شده است این است که فرمود: «الهی رِضِاً بِرَضائِک، تَسلیماً بِأَمرِک، لامَعبُودَ سِواک، یا غیاثَ المُستَغیثین». راوی میگوید من لحظات آخر آمدم بالا سر ابیعبدالله آن قدر چهره ابیعبدالله نورانی و قشنگ شده بود که دیگر من از درگیری و دشمن کلاً غافل شده بودم بس که ابیعبدالله(ع) با یاد خدا ابتهاج و سرور پیدا کرده بود. «صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یااَباعَبدِالله». ما از ابیعبدالله میخواهیم که شفاعت کنند ما را و از خدا بخواهیم یک مقدار از آن لذتهای معنوی را که ابیعبدالله در روز عاشورا چشیدند انشاءالله خدا هم به ما بچشاند.
ملایی: الهی آمین.
حجت الاسلام نظافت: خدایا به حق محمد و آل محمد این عزاداریها را از همه عزاداران به کرمت قبول بفرما. زندگی ما را امام حسین پسند قرار بده. عاقبت ما را ختم به خیر بگردان. همه کسانی که التماس دعا گفتند حوائج آنها را برآورده بگردان.
ملایی: الهی آمین. ممنونم از شما حاج آقای نظافت عزیز و به امید دیدار دوباره. از شما هم در این مجالس روضهای که هستید و میروید و ذکر مصیبت دارید و اینها، مخصوصاً کنار حرم آقایمان امام رضا(ع) مجاور و همسایه هستید، ما را دعا بفرمایید.
حجت الاسلام نظافت: حتماً نائب الزیاره خواهیم بود و دعاگو.
ملایی: متشکرم از شما. آقایان و بانوان، بینندگان جان و همراهان محترم، خیلی متشکرم از این که سمت خدای این چهارشنبه را با حال و هوای محرم الحرام و عزای اباعبدالله الحسین(ع) با حضور حاج آقای نظافت تا این لحظه همراهی فرمودید. مجالمان رو به پایان است. از محضر شما مرخص میشویم با این یادآوری که این روزها و شبها همدیگر را خیلی دعا خواهیم کرد. در پناه آقایمان و مولایمان آقا امام حسین سلام الله و صلوات علیه و علی اولاده وَ اصحابِه باشید و باشیم. «السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله».