اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-04-30-حجت الاسلام عاملی-عشق آسمانی، عشق زمینی

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». گه‌گاه تنفسی به اوقات بده رنگی به همین آینۀ مات بده من می‌دانم سرت شلوغ است اما گاهی به خودت وقت ملاقات بده سلام می‌کنم خدمت خانم‌ها و آقایان، مخاطبان جان، شنونده‌های خوب رادیو معارف، بیننده‌های خوب شبکه افق که تکرار برنامه را می‌بینند، بیننده‌های خوب شبکه جهانی ولایت، هر کسی در هر کجا که است. این جا تهران، پایتخت کشور عشق و ایمان از شبکه محترم سه برنامه سمت خدا را تقدیم نگاهتان می‌کنیم. پنجشنبه است و به رسم پنجشنبه‌ها با احترام، با دل و جان خدمت حاج آقای عاملی عزیز هستیم. دعوت می‌کنم تا پایان همراه ما باشید. سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.


حجت الاسلام عاملی: و علیکم السلام و رحمه الله. خدا را شاکرم در محضر هموطنان عزیزمان هستیم. عرض ادب و احترام دارم، آرزوی موفقیت دارم، آرزوی رفع گرفتاری‌ها، عنایات خاصه مخصوصاً برای کشور عزیزمان. ان‌شاءالله خدای متعال با عنایات خاصه رفع مشکلات بفرماید. برای همه عزیزان عنایات خاصه خداوندی را مسالت دارم. این دعا را تقدیم می‌کنم به همه‌ی عزیزانم. این جا را من محل استجابت دعا می‌دانم آقای شریعتی، چون محل انتشار هدایت است. یک روایت این جا خوانده بشود، یک آیه خوانده بشود، ثوابش بسیار بسیار بالاتر از این است که ما بتوانیم تصور بکنیم. یک آقایی می‌گوید من برزخی دیدم، دیدم یک مردی آن جا نشسته است یک پرنده‌ای از آن جا رد شدند سوال کردند آن‌ها چه کسانی هستند؟ گفت ارواح طیبه هستند. گفتم کجا می‌روند؟ گفتم که برای آن‌ها یک فاتحه خواندند، می‌خواهند بروند سهم خودشان را از آن جا بگیرند. گفتم تو چرا نمی‌روی؟ گفت من احتیاج ندارم به آن ثواب‌ها. گفتم چرا؟ گفت پسر من عالم دین است، وقتی برود منبر یک روایتی بخواند، یک سخن حکمی بگوید، یک آیه‌ای بخواند، آن قدر به من ثواب داده می‌شود احتیاجی به آن ثواب‌ها ندارم. من شخصاً اعتقاد دارم که این برنامه با تاثیرات بسیار مثبتی که بزرگان حالا غیر از این برنامه ما علما، علمای عالمین می‌آیند این جا الحمدالله برنامه‌های خوبی دارند، هدایتگری خوبی دارند، این جا محل نزول رحمت است. دعا در چنین جاهایی مستجاب است. از خدای متعال می‌خواهم که تمام بینندگان مکرم ما، معزز ما، هر حاجتی دارند در این برنامه ان‌شاءالله برآورده به خیر بشود. من هم این دعا را تقدیمشان می‌کنم. «اللهُمَّ الجعَلني مِن خاصَّتِک الخاصِّینَ لِدِیک» خدایا من را از آن مخصوصین مخصوصینت قرار بده، یعنی از خصیصین. یعنی خلاصه به زبان عامیانه از آن اندرونی‌ها.
شریعتی: خیلی دیگر محرم باشیم با خدا.
حجت الاسلام عاملی: بله.
شریعتی: ان‌شاءالله. چطور است احوالتان؟
حجت الاسلام عاملی: شاکریم.
شریعتی: خیلی خوش آمدید. حاج آقای عاملی زحمت می‌کشند از اردبیل که از همین جا به مردم شریف و نازنین اردبیل هم سلام می‌کنیم، مهمان استودیو سمت خدا هستند. جای عاشق و معشوق عوض می‌شود و این یک بخشی از مغازله و معاشقه عبد است با خداوند متعال. و نکته‌های خوبی را شنیدیم و بی‌صبرانه منتظریم که امروز هم بشنویم.
حجت الاسلام عاملی: بله. بحث ما در این بود که چه ادبیاتی عبد با خدا داشته باشد چون رابطه‌ای که تعریف کردیم بین عبد و خدا رابطه عاشقانه است. البته این را خود خدا فرموده است؛ «یُحِبُهُم وَ یُحِبُّونَ». بنابراین ادبیات باید بر اساس رابطه شکل بگیرد و لذت بخش‌ترین ادبیات، ادبیات عاشقانه است. از آن طرف خدای متعال هم با آن ادبیات دارد با بنده‌اش صحبت می‌کند. نکته مهم این است که عشق یک سونامی است، حرکت می‌کند از طرف معشوق می‌آید طرف عاشق، هر چه تشخصات دارد از بین می‌برد، هر چه تعینات دارد از بین می‌برد.
تا بود یک ذره از هستی به جای
کفر باشد گر نهی در عشق پای
ره را دو گام گفتند زیرا که فصل و وصل است
پیوند دوستی گشتی از خویش اگر جدایی
گفتم که  مایی ما، ما را ز تو حجاب است
گفتا که محو ما شو آنگه ببین تو مایی
یک عمری باید روی این بیت کار کنیم. گفتا که محو ما شو، نگو من، نگو ما، نگو منسوب به من، نگو «إنَّما اُوتیتُوا عَلی عِلم».
شریعتی: خودت را از این وسط بردار.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. «آخِرُ ما یَخرُجُ مِن قُلُوبِ الصِّدِّیقین حُبُّ الجاه» آخرین چیزی که از قلب صدیق خارج می‌شود حب جاه است. حب جاه یعنی وجه اجتماعی نخواهد، محو  بشود، گمنام بشود، حتماً این جا اسم من باشد، این خیابان به نام باشد، چه باشد و چه باشد و این‌ها. این‌ها در ادبیات عرفا نیست، انسان عارف آن قدر در عوالمی محو است که نوبت به این جزئیات غیرکاذب، غیر مفتصل، نمی‌رسد. اجازه بدهید من فرق عارف و غیرعارف را به شما بگویم.
شریعتی: بفرمایید.
حجت الاسلام عاملی: خیلی شنیدنی است. انسان غیرعارف، غیرعامی، متولد می‌شود یک بار. این تدریجاً که بزرگ می‌شود تمام آیات الهی که در کائنات است برایش می‌شود عادی، کاملاً عادی است. چون اول چشمش را باز کرده است این کهکشان‌ها و عوالم عضوی را، ذرات عالم را، تدابیر حکیمانه را، همه را تدریجاً با آن‌ها آشنا شده است، از هیبت افتاده است. ولی عارف در هر لحظه متولد می‌شود. همین الان شما را ببرند یک کره دیگر چشمانتان خیره است.
شریعتی: همه چیز برایت تازه است.
حجت الاسلام عاملی: این چه عالمی است. شما یک کشور دیگری می‌روید که تا به حال نرفته‌اید همواره چشمتان خیره است. انسان عارف در هر لحظه انگار که تازه متولد شده است تازه متوجهمی‌شود ای خدا! در این جا چه شاهکاری کردی، در این جا چه غوغایی کردی، در این جا چه طوفانی کردی. و لذا همیشه مشغول است؛ «إِنَّ المُؤمِنَ لَمَشغُول».
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عالم خیال که آمد، کدام رفت
که در مقابل گفت: «رَبِّ زِدني فِیکَ تَحَیُراً» خدایا حیرت مرا بیشتر کن. هر چقدر که این محرمیتی که الان عرض کردم بیشتر می‌شود حیرتش هم بیشتر می‌شود. حیرت است یعنی سرّش را نمی‌فهمد متحیر است، یعنی عظمت به حدی فتیله رفته است بالا که سر را که بفهمد که حیرت نیست. آن وقت «مَن عَرَفَ  الله مَن عَفا مِنَ الکَلام وَ بَطنَهُ مِنَ الطَعام» دهان از طعام می‌افتد، «مَن عَفا مِنَ الکَلام» دهان از کلام می‌افتد، دیگر بیاید حرف بزند این طور نیست. علامه طباطبایی تا سوال نمی‌کردند حرف نمی‌زد،  همواره غرق، همواره غرق.
ظاهرش خشک لب به ساحل فرق
باطنش در محیط وحدت غرق
اصلاً این مفاهیم را این شعرا از کجا پیدا کردند.
شریعتی: این‌ها همان نگاه و نگرش‌شان است دیگر به دنیا.
حجت الاسلام عاملی: اگر آن استغراضی که من گفتم حافظ نداشت حافظ در باب مفاهیم حافظ است، بعداً در قالب شعر حافظ است.
شریعتی: بعداً این لفظ شده است.
حجت الاسلام عاملی: بله، بله. حالا صحبت ما در این است که ادبیاتی که خدای متعال، آن سونامی را عرض می‌کردم که عشق یک سونامی است، می‌آید هر چه عاشق تشخصاتی دارد از او می‌گیرد. هیچ وقت نمی‌آید بگوید که من که هستم، من که هستم، من که هستم. در نزد خیلی انسان‌های بزرگ هم که بنشینی باز یک جوری اشاره می‌کند که مثلاً من این کتاب را نوشتم، من فلان کار را کردم. «آخِرُ ما یَخرُجُ مِن قُلُوبِ الصِّدِّیقین حُبُّ الجاه»؛ حب الجاه که خارج بشود... . شیخ جواد آقای تهرانی کتابش می‌نوشت جواد زارع. می‌گفتند اسم شما زارع نیست، می‌فرمود: «الدُنیا مَزرِعةُ الآخِرَه». من به آقای میانجی عرض کردم که این دعا معنی‌اش چیست؛ «اللّهُمَّ اَخرِج حُبَّ الدُینا مِن قَلبي». این که همواره «اَخرِج، اَخرِج، «آخِرُ ما یَخرُجُ» یکی از عرفا می‌گوید خدایا همه می‌گویند بده، من می‌گویم بگیر. این «یَخرُجُ»‌ها یعنی باید «یَخرُجُ»‌ها خارج بشود. کار یک روز نیست، دو روز نیست، امر خلق الصاعه نیست. چقدر یک جوان باید شروع کند طی طریق بکند آخرش برسد بشود بیقرار، آخرش بشود ذوب، آخرش ببیند که تمام اوقاتش استقرار است در عنایات خداوندی، در توجه به حضرت حق، در توجه به مبدا اعلی. گفتم معنی این چیست «اللّهُمَّ اَخرِج حُبَّ الدُینا مِن قَلبي». ما احتیاجات دنیوی داریم، چرا «اللّهُمَّ اَخرِج حُبَّ الدُینا مِن قَلبي»؟ فرمود یعنی خدایا من را به نقطه‌ای برسان که حاجت‌های مادی را حاجت نبینم. و لذا دنبال آن می‌گوید: «وَاجمَع بِیني وَ بَینَ المُصطفی وَ آلِهِ».
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام عاملی: این هم زمانی میسر است که انسان بالاخره کار کند روی این رذیلت‌هایی که در او است. خدا رحمت کند آیت الله فاطمی نیا را، ایشان یک جمله‌ای را از جامع السادات می‌خواند که اخلاق ضمیمه در قلب انسان مقرس معاصی  است، مقرس است، محل رویش معاصی است. آن باید حل بشود، ریشه‌ای حل بشود. و الا هیبت گناه انسان را می‌برد. دنبالش مرحوم مهدی نراقی، پدر، دارد که وقتی کسی این‌ها را تعطیل نکند «لَم تَتِّمَ لَهُ طاعاتُ ظاهِرَه» عبادات ظاهری تمام نیست. یک قطره بول وقتی باطل بکند نماز را کِر باطل نمی‌کند؟ منیت باطل نمی‌کند؟ و لذا کارکردن روی این که این مقارس المعاصی از بین برود و در این مقارس المعاصی در رفتار هم اثر می‌گذارد چون «قُل  کُلُّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» همه‌ی ما بر اساس شاکله خودمان  عمل را انجام می‌دهیم. کجا لذت بخش است برای ما، کجا ما افتخار می‌کنیم، کجا ما مباهات می‌کنیم، همه‌ی این‌ها از آن شاکله درست می‌شود. 72 مدرسه ساخت عزیز ما که از دنیا رفته است در منطقه ما، حضرت آقای علیپور. لذتش این بود که من 72 مدرسه بسازم در مناطق محروم، لذت می‌برد. هر چه  ثروت داشت در آلمان همه را آورد. خودش به من می‌گفت یک خودرویی را سوار می‌شدم، فقط من سوار می‌شدم و صدر اعظم آلمان. همه را فروخت. آمد تمام نشد، آن 72. یک خانه بسیار فاخری در  تهران داشت. به دولت گفت این را به تو می‌دهم تا آن روزی که زنده هستم در آن بنشینم، مالِ تو، به نامت می‌کنم، پولت را بده 72  را تمام کنم. 72 که تمام شد در 73 یک ستاره نداشت.
شریعتی: همه چی را داد.
حجت الاسلام عاملی: همه را داده بود. این هم یک لذت است. «وَیلٌ لِکُلِ هُمَزَةٍ لُمَزَة/ الَّذي جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» برای بعضی‌ها لذت این است که «وَ عَدَّدَهُ» مدام بشمارد، مدام بشمارد. ذائقه، ذائقه، ذائقه. اصلاً درس اخلاق، کتاب‌های اخلاقی، مکتب انبیا، این است که ذائقه را آن قدر ببرند بالا که در جنگ چهار نفر افتادند از تشنگی می‌میرند آب را بیاورند به این آقا بگوید این دومی اولی است، دومی بگوید این سومی اولی است، سومی بگوید چهارمی اولی است، برگردند ببینند همه از تشنگی از دنیا رفتند. ما این مدنیت را الان احتیاج داریم. توجه فرمودید؟ حالا صحبت سر این بود که این عشق یک سونامی است. آن مقارس المعاصی را می‌گفتم تاثیر دارد در رفتار اجتماعی. جناب میرداماد یک جمله‌ای دارد، آن خطاط مشهور. آقای حسن زاده آملی این را خیلی می‌خواند. من هم به خطاط‌ها گاهی توصیه می‌کنم، می‌گویم متن که می‌خواهید بهترین متن را بنویسید این را بنویسید.
شریعتی: حکمت بنویسید.
حجت الاسلام عاملی: ایشان می‌گفت: «کاتب را ز اخلاق ضمیمه اعتراض می‌باید، چه را که اخلاق ضمیمه در نفس نشان بی اعتدالی است و حاشا که از نفس بی اعتدال کاری برآید که در آن اعتدال باشد». چقدر عالی گفته است.
شریعتی: یک بار دیگر می‌گویید.
حجت الاسلام عاملی: «کاتب را ز اخلاق ضمیمه» یعنی اخلاق بد، «کاتب را از اخلاق ضمیمه اعتراض می‌باید، چه را که اخلاق ضمیمه در نفس نشان بی اعتدالی است» یعنی آن عدالت نفسانی که در نفس باید درست بشود مملکت بدن حاکمش قوه عاقله باشد این طور نیست. «چرا که اخلاق ضمیمه در نفس نشان بی اعتدالی است و حاشا که از نفس بی اعتدال کاری برآید که در آن اعتدال باشد». رفته است پزشک شده است، رفته است مهندس شده است، رفته است طراح یک پروژه عظیمی شده است، می‌تواند خیلی کارها بکند که اصلاً معلوم نشود. آن نشان بی اعتدالی نفس است. «حاشا که از نفس بی اعتدال کاری برآید که در آن اعتدال باشد». ممکن است این اعتدال از طفولیت است، بعداً منحرف می‌شود. من سنم شاید 15 سالگی بود. دم در بازار اردبیل بودم، راسته بازار که از پله‌ها می‌روی بالا بازار سرپوشیده. حدود 15 سالم بود. هیچ وقت آن قدر از آن صحنه خوشم آمده است یادم نرفته است. دیدم دو تا طفل نشستند هندوانه را قاچ کردند، به هر کدام یک قاچ دادند این‌ها دارند هندوانه می‌خورند. یکی از این دو تا طفل که می‌خواست بخورد از دستش افتاد، دیگر خوردنی نبود، خراب شده بود.
شریعتی: بله، قابل خوردن نبود.
حجت الاسلام عاملی: قابل خوردن نبود. آن طفل دیگر قاچ خودش را دولا کرد، نصف کرد، گفت این را بخور خدا کریم است. زیبایی را ببینید.
شریعتی: باریک الله.
حجت الاسلام عاملی: این ادبیات، ادبیات انسانی است، این ادبیات بیاید بهشت شروع می‌شود.
از ره خلق و خو و سیرت زشت
هفت دوزخ تویی و هشت بهشت
حضرت امام در توصیه‌هایش به حاج احمد آقا می‌نویسد که آن زمان که دستور دادند که لباس، عمامه، برداشته بشود یکی از علما گفت من را وادار کردند که لباس را دربیاورم من هم عمامه‌ام را دو نصف کردم، یک نصفش را دادم آقایی برای خودش پیراهن بخرد، یکی را هم دادم به شخص دیگری که پیراهن نداشت برای خودش پیراهن بدوزد، الان هم این سنگک را خریدم برای فردایم خدا قادر است. امام به سید احمد آقا می‌گوید اگر من بگویم این را با دنیا و مافیه روحیه را، این توکل را، این امیدواری را، این خوشبینی را که به عربی می‌گویند تفاقل من با چیزی عوض نمی‌کنم بپذیر.بنابراین ذات عشق این گونه است. یک سونامی است، یک سیلی است، عاشق را تبدیل می‌کند برای معشوق، معشوق را تبدیل می‌کند برای عاشق. اما علاوه بر این، بحث ما بالاتر از این است، بالاتر از این است که خدا وارد شده است و آمده است معشوق شده است عاشق، یعنی ما عاشق خدا هستیم اگر در عشق صادق باشیم. یک شرط دارد.
هر کسی در عشق صادق آمده است
بر سرش معشوق، عاشق آمده است
یعنی این بحث ما را آن زمان جناب، یکی از شعرای مهم ما، اسمش از یادم رفت. ایشان یکی از عرفای بزرگ ماست. به یک نتیجه رسیده است و گفته است.
شریعتی: که جای عاشق و معشوق عوض می‌شود.
حجت الاسلام عاملی: جناب عطار. و لذا این مسئله، مسئله صدق است، صدق. در عشق خودت صادق باش.
شریعتی: صدق یعنی چه از نگاه شما؟
حجت الاسلام عاملی: صدق یعنی شما برخلاف میل معشوق کاری نکنید.
شریعتی: این می‌شود عاشق صادق.
حجت الاسلام عاملی: یعنی به شئون عشق غیرت داشته باشید، هوس را کنار بگذارید. یکی از غربی‌ها می‌گوید وقتی هوس تمام می‌شود عشق شروع می‌شود. در کربلا امام حسین گفت که برای من لباس بیاور خواهرم، کسی رغبت نکند. لباسی آورد تنگ بود. گفت نه، این لباس ذلت است، لباس تنگ لباس ذلت است، برای مرد ذلت است، برای زن ذلت است. من لباس ذلت که من را ذلیل نشان بدهد من این را نمی‌پوشم خواهر. دیگر عاشق امام حسین را بکشی محال است لباس تنگ بپوشد.
کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بی غیرتیم، آینه در کربلاست
گفت هر کس حق الناس دارد با من نیاید. مردی بلند شد گفت خانم من ضامن شده است، گفت نیا. با این که ضمانت خانم در فقه شیعه ضمانت کامل است چون نقل ضِمه به ضِمه است نه ضَمه به ضِمه. گفت نیا. مگر ممکن است کسی وارد اردوگاه امام حسین بشود تصرف کند در حق الناس؟ حیات اجتماعی افراد را از بین ببرد؟ در بیت المال تعدی بکند؟
شریعتی: این کارها را کردی عاشق نیستی.
حجت الاسلام عاملی: نه، اصلاً و ابداً. خیال است.
شریعتی: وهم است.
حجت الاسلام عاملی: در کیمیای سعادت امام غزالی می‌گوید:
کس باشد که ترینه را لوزینه نام نهد
ولی وی از آن لذت لوزینه نبرد
یعنی کسی آبگوشت طعام آبکی اسمش را می‌گذارد باقلوا ولی وی اصلاً لذت باقلوا نبرد.
شریعتی: اسمش را عوض کردی.
حجت الاسلام عاملی: «إنَّ اَمرَنا صَعبٌ تَصعَب» کار ما بسیار سنگین است. یک کسی آمد به امام صادق گفت: «لَلقافیک» به خاطر تو چقدر ما به زحمت می‌افتیم. گفت چطور؟ گفت هر کجا می‌رویم می‌گویند «جعفریٌ خَبیث، جَعفَریٌ خَبیث». حضرت فرمود: «یُعَیِّرُکُم ناسُ بي» یعنی به خاطر من مردم شما را مذمت می‌کنند؟ گفت بله. گفت اشتباه می‌کنند، «واللهِ ما اَقَّلَ مَن جَعفَرً مِنکُم» والله چقدر کم است کسانی که از شما تابع من هستید. آن‌ها اشتباه کردند خیال کردند که شما شیعه من هستید، شما محبت من هستید نه شیعه. اصلاً کلمه شیعه یعنی تابع، پیرو.
شریعتی: یعنی خیلی مقام بلندی است.
حجت الاسلام عاملی: پیغمبر این نام را روی ما گذاشته است. طبق منابع اهل سنت تاریخ طبری، سوره بینه، «إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحات اولئِکَ هُم خَیرُ البَریه» پیغمبر نام ما را گذاشته است شیعه. در نامگذاری محشر کرده است. یعنی هویت شما تبعیت است، تبعیت ندارید دیگر شیعه نیستید. خودت را باید با آن‌ها تنظیم بکنی، بگویی «القُولُ مِنِّي فِي جَمیعِ الأَشیاء، ما قالَهُ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد فِیما أَعلَنُوا وَ فِیمَا لَم أَعلَنُوا، فِیمَا بَلَغَنِي وَ فِیمَا لَم یَبلُغنِي». دیگر تمام شد. یعنی خدایا نظر من در همه چیز نظر اهل بیت است، چه حرفشان به من برسد چه نرسد، چه اعلام بکنند چه اعلام نکنند. کربلا برای همین است، عزاداری برای همین است. عزاداری یعنی بیعت، گریه یعنی بیعت، فلسفه عزاداری یعنی بیعت. همه‌ی این‌ها یعنی دست در دست امام حسین گذاشتن. حاجی که می‌رود مکه مستحب است که سلام حجر بکند چون حجر دست خداست. چرا می‌گوید دست خداست؟ یعنی این دست به آن جا خورد این دست دیگر قدسیت پیدا کرد. تقدیس یعنی تطهیر، قداست یعنی طهارت، این دیگر نباید آلوده بشود. چرا حاجی همه جا مانده است درست روبروی در محاضات حجر الاسود بگوید که «اِلهی میثاقي عاهَدوا» به پیمانم عمل کردم. چه پیمانی است؟ این را باید حاجی خوب بداند، اسرار حج، اسرار حج. ما خیلی خارج شدیم از بحث.
شریعتی: گفتید که تا هستیم اویی وجود نخواهد داشت، به او مایی رسیدیم از آن شعری که شما خواندید و آن استغراق و بعد رسیدیم به این جا.
حجت الاسلام عاملی: بله. می‌خواستم غیرت به شئون... . شما سوال کردید که چه وقت ما می‌شویم صادق.
شریعتی: عاشق صادق.
حجت الاسلام عاملی: صدق در عشق این است که ما  اراده‌ی معشوق را بر اراده خودمان جلو بدانیم. این می‌شود صادق. خدا هم از صدق سوال می‌کند، «لیَس عَلی الصادِقین الصِدقه». آیه قرآن است می‌خوانم. «لیَس عَلی الصادِقین الصِدقه». یعنی کسی می‌خواهد که بار خود با خودش ببرد. یکی از عرفا گفت که این جا از عرفای تهران، آمده خواب کسی گفت که زعفران بار کنید نه نخود و لوبیا این جا بفرستید. یعنی آن چیزهایی که ثوابش خیلی خیلی بالاست. گفت من خودم اگر دنیا بیایم می‌روم قضای حاجت مومن چون بعد از این که آمدم این جا دیدم ملائکه دور کسی می‌چرخند که در دنیا قضای حاجت مومن داشته است، رفته است سراغ کسی که سرمایه‌اش را از دست داده است، یک سرمایه درست کرده است زن و بچه‌اش خوشحال هستند، نمی‌تواند جهیزیه تهیه بکند آن وقت برایش جهیزیه درست کرده است، دیگر به خاطر جهیزیه خواستگار را رد نکرده است، کسی که از جهت بیماری قلبی دارد، بچه نارسایی قلبی دارد، در برابر چشمانش دارد پرپر می‌شود، مسئولیتش برای کل شهر است، کل شهر فردا زیر سوال می‌رود. یعنی آن قدر حیطه سوال وسیع است «تُسائَلُونَ حَتِّي عَنِ البِقاءِ وَ البَهاهِم»، شما سوال می‌شوید «حَتِّي عَنِ البِقاءِ وَ البَهاهِم» یعنی کدام شهر را انتخاب کردی که آن جا زندگی بکنی، حتی از حیوانات سوال می‌کنند چرا این حیوان را اذیت کردی، حقوق حیوانات. در این جهت شئون را «لیَس عَلی الصادِقین الصِدقه». یک آیه‌ای هم است: «وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» این برد است. آیه قرآن می‌خوانم: «مَن جَاءَ بِالصِّدقِ وَ صَدَّقَ بِهِ». اصلاً خدا فرموده است قرآن من را خلاصه کنی می‌شود دو کلمه؛ عدالت، صداقت. «وَ تَمَّت کَلِمَةُ ربِّکَ صِدقاً وَ عَدلاَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ». چقدر ما باید کار کنیم تا در تجارت، در سیاست، در همه چیز، صدق حاکم باشد. امیرالمومنین، امیرالمومنین شد «إِنَّما بَلَغَ علیٌ مابَلَغ بِصِدقِ الحَدیث و اَداءِ الاَمانَ». در بالکان یک خانمی مراجعه کرده است به نماینده ولی فقیه برای طلاق، از مرد ایرانی. نماینده ولی فقیه به مرد ایرانی گفته است چرا این طلاق می‌گیرد؟ می‌گفت رفتیم کامپیوتر بخریم لازم بود، آمدنی شکست. بچه‌ها گفتم به مادرتان نگویید شکست، من یکی دیگر می‌خرم. آوردیم خانه از دهان یکی از بچه‌ها درآمد که این شکسته است. این دیگر اصلاً امکان ندارد. مردی که هیبت دروغ در زندگی‌اش شکسته بشود دیگر تمام شد. امیرالمومنین در شورا یک دروغ می‌گفت خلیفه می‌شد، کربلا اتفاق نمی‌افتاد، جمل اتفاق نمی‌افتاد، صفین اتفاق نمی‌افتاد، نهروان اتفاق نمی‌افتاد، قمر بنی هاشم دست‌هایش بریده نمی‌شد، حضرت زینب اسیر نمی‌شد. همه را می‌فهمید، می‌دید،  روضه‌اش را خوانده بود برای حضرت زینب که الان من دارم می‌بینم وارد مدینه می‌شوید، چقدر ذلیل شده‌اید، چقدر سرت را پایین انداختی، چقدر می‌ترسی که بچه‌ها را بدزدند، مواظب هستی از بچه‌ها چون می‌گویند خارجی است. همه را می‌دید. حالا این جا  مفهومش چیست خودش را نشان می‌دهد. شیعه یعنی تابع. در محرم من پیشنهاد می‌کنم در محرم در هر استانی یک شعاری برای حسینیت درست بکنند. یک سالی شعار ما این بود: «وَ أَمري لِأَمرِکُم مُتَّبِع». شعار ماست. خطاط‌ها آمدند مسابقه گذاشتند نوشتند. روی آن کار کردیم که بدانند که هر چه هست در تبعیت است.
شریعتی: هر چه شما بگویید.
حجت الاسلام عاملی: «قُل إِن کُنتُم تُحّبُونَ الله فَاتَبِعُوني یُحبِبکُمُ الله» خدا می‌گوید محبت من در تبعیت از این‌ها است. اگر تابع شدید محبت من را پیدا کردید.
شریعتی: اصلاً خودش فرمود: «کُونوا مَعَ الصادِقین».
حجت الاسلام عاملی: احسنت. الان شعار امسال ما هم «فَمَعَکُم مَعَکُم لا مَعَ غَیرَکُم».
شریعتی: آفرین، چقدر خوب.
حجت الاسلام عاملی: برای هر استانی برای محیط زیست آن حالا که...
شریعتی: به تناسب آن منطقه.
حجت الاسلام عاملی: آن محیط زیست کشور باید این را انجام بدهد، حالا که آن‌ها انجام نمی‌دهند در هر استان یک شعار برای محیط زیست. من یک سال برای محیط زیست شعار درست کردم، شعار آذری. «آدام یِدیلی بُشقابا تُوپورمَز» یعنی انسان از آن بشقابی که غذا می‌خورد آب دهانش را آن جا نمی‌ریزد. محیط زیست بشقاب ماست، محل زندگی ماست. خیلی فاصله داریم. از روسیه آمدند اردبیل ما مرغ بخرند آن زمانی که ترکیه هواپیمای روسی را انداخت، رابطه‌شان به هم خورد. آمد به آن مرد گفت که این مرغ باید 700/1 بشود، چرا 500/2 است؟ تو چه غذایی به آن می‌دهی، من باید بدانم معده من چه می‌خورد. با دستت این را تخلیه می‌کنی؟! دست به آن می‌زنی؟! این باید تخلیه بشود دستگاه‌ها بدون این که دست به آن بخورد.
شریعتی: بله، با مکش تخلیه می‌کنند.
حجت الاسلام عاملی: بله، چهارمی عجیب بود. آن مرد فهمید که دیگر معامله نمی‌شود. گفت که فاضلابش را چه کار می‌کنی؟ گفت تو مرغ می‌خوری، فاضلابش را که نمی‌خوری. فهمید دیگر معامله نمی‌گیرد. گفت نه خیر، یک مجموعه صنعتی که محیط زیست را خراب بکند ما از آن جنس نمی‌خریم.
شریعتی: آقا این‌ها خیلی نکات مهمی است.
حجت الاسلام عاملی: حالا دیگر به این جا که رسیدیم باز هم از بحث خارج می‌شوم ولی نیاز کشور است، بگذارید من بگویم.
شریعتی: بله، بفرمایید.
حجت الاسلام عاملی: یک وقتی من دیدم یک قسمتی از اردبیل که از دشت مغان وارد اردبیل می‌شویم دیدم تمام نایلون همه جا را گرفته است. این همه نایلون محیط را کلاً خراب کرده است، تجزیه نمی‌شود. چه کسی این کارها را کرده است؟ این را باید تحقیق  کنیم. تحقیق کردیم آن زمان، حالا دیگر به کسی برنخورد. دیدیم شهرداری آن وقت می‌رود زباله را در کنار یک روستا یک جایی را مشخص کرده است می‌ریزد آن جا، باید دفن بکند دفن نمی‌کند، می‌سوزاند باد همه را پراکنده می‌کند. تازه آفتاب می‌خورد، آسفالت نرم می‌شود، گاو و گوسفند که می‌آیند از آن جا رد بشوند پای گاو می‌رود داخل آسفالت، با جرثقیل می‌آیند بیرون می‌کشند. تا من این را فهمیدم فوراً به منابع طبیعی گفتم مجوز را باطل کنید، سریع باطل کنید. باطل کرد. به نیروی انتظامی گفتم هر کمپرسی که می‌آید جلویش را بگیر بگو مجوزت را نشان بده. نیروی انتظامی کلاً جلوی کمپرسی‌ها را گرفت. مجوزتان کجاست؟ گفت خیلی وقت است باطل شده است. کمپرسی پشت کمپرسی ایستادند. یک وقت دیدم شهردار وقت چنان آمده است سراغ من، آقا.
شریعتی: به داد ما برسید.
حجت الاسلام عاملی: به مسئول محیط زیست هم گفتم مرد حسابی، با زندگی مردم داری بازی می‌کنی، با جان مردم داری بازی می‌کنی، کارهای دیگرت همین جوری است؟ اصلاً امر به معروف و نهی از منکر خیلی باید ساحتش وسیع باشد. ما سال‌هاست در اردبیل این کار را کردیم. به نهی از منکر گفتم، گفتم هر جا خرابی در مدیریت، در امانتداری، یک جای شهری خراب شده است، یک اداره‌ای خلاف کرده است، آن جا باید مثل اجل معلق باید آن جا حاضر بشوید.
شریعتی: خدا خیرتان بدهد ان‌شاءالله.
حجت الاسلام عاملی: اصلاً یک صیانت عمومی است که شرع مقدس گذاشته است برای ما بسیار اصل فاخری است، بسیار اصل فاخری است.
شریعتی: کمپرسی‌ها چه شد؟
حجت الاسلام عاملی: کمپرسی‌ها همه جلویشان را گرفتیم، گفتم مدیر محیط زیست را این جا بیاورید. گفتم آقاجان این کار شماست یا کار من است؟ تو کجا خوابیدی این محیط همه به هم ریخته است، این جنایت و این‌ها دارند این جا می‌کنند؟ خلاصه مفصل میثاق غلیظش را داد از آن‌ها گرفتیم و...
شریعتی: که دیگر طبق اصول امحا بکنند.
حجت الاسلام عاملی: بله. خیلی عذر می‌خواهم از بحث خارج شدم. حالا بحث را شروع می‌کنیم که راه‌هایی را که خدای متعال کاری را که در عشق زمینی عاشق انجام می‌دهد آن را خدای متعال انجام می‌دهد، یعنی معشوق انجام می‌دهد. مفصل دانه دانه شمردم. ای کاش یک وقتی کتاب بشود و بماند. یکی این است که در عشق مادی قهر کردن در شأن معشوق است، عاشق هیچ وقت قهر نمی‌کند. عاشق قهر بکند معنی‌اش این است که بالاخره بی اعتنایی مطلق به معشوق کرده است، این امکان ندارد. ولی در عشق آسمانی قهر در معشوق راه ندارد، این عجیب است. در عشق زمینی معشوق قهر کرد رفت. یک وقتی یک جوانی آمد گفت من دو سال است با یک دختر رابطه دارم، حالا به من گفته است من با عشق خیابانی ازدواج نمی‌کنم، همه چیز را رها کرده است رفته است، یعنی محبت را کاشته است... . من این جمله را هم بگویم، جوان‌ها گوش بدهند. این که انسان محبت به دل کسی بگذارد، من با رابطه حکم شرعی دارد کار ندارم، صرف کاشتن محبت بعد به هم ریختن یک جنایت است. یعنی شما کاری بکنید که یک کسی به شما دل بدهد بعد بزنی خرابش بکنی. من با عوارض و جانب کار ندارم، من با اصل بحث کار دارم.
شریعتی: نفس این کار.
حجت الاسلام عاملی: نفس این کار. چه دختر چه پسر، این یک جنایت است چون انسان رحیل آن محبتی است که...
شریعتی: یعنی یک نفر را عاشق خودت کنی بگذاری بروی.
حجت الاسلام عاملی: احسنتم. از هر دو طرف که باشد. یعنی این امر ساده این را تلقی نکنند. پشت سرش خیلی تبعات فاسدی در این است. در عشق زمینی معشوق است که قهر می‌کند، بعد عاشق رها می‌کند، عاشق هیچ وقت قهر نمی‌کند. در عشق آسمانی معشوق آن قدر حساب باز کرده است، رو داده است، اظهار محبت کرده است، جسارت پیدا کرده عاشق قهر می‌کند، همان دلال که بحثش را کردیم.
شریعتی: بله، بله، چند جلسه قبل.
حجت الاسلام عاملی: توجه فرمودید؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عاملی: حالا این جا عجیب است که معشوق می‌گوید اگر تو قهر کنی من قهر نمی‌کنم. به حضرت موسی گفت برو به خدا بگو دیگر به من روزی ندهد، من را بکشد. حضرت موسی هم رفت کوه طور حرف‌هایش را زد، خدا گفت که یاموسی آخر یک مطلبی قرار بود به ما بگویی. گفت خدایا خجالت می‌کشم، حرف خوبی نزد. این گونه گفت. خدای متعال گفت برو به او بگو تو اگر من را برای ربوبیت قبول نداری من تو را برای عبودیت قبول دارم، یعنی اگر تو از من قهر بکنی من از تو قهر نمی‌کنم.
شریعتی: تو هنوز برای من همان  هستی.
حجت الاسلام عاملی: یک زمانی حقیقت این‌ها  کشف می‌شود طرف می‌خواهد از حیا زمین دهان باز بکند که خدایا چه حسابی برای من باز کرده بودی اما من بی اعتنایی کردم، بی  حرمتی کردم. در عشق مادی اگر، یک بخش دیگر... . در عشق مادی اگر معشوق قهر کند عاشق هزار واسطه می‌فرستد. ولی عجیب این است که این جا معشوق واسطه می‌فرستد، هزاران واسطه هم می‌فرستد. یک روایتی را می‌خوانم باید خون گریست، خون، خون. امام سجاد می‌گوید که خدای موسی به حضرت موسی وحی فرستاد، گفت: «حَبِّبني اِلی خَلقي وَ حَبِّب خَلقِي اِلَی» یاموسی من را زیبا نشان بده به بندگانم، بندگان من را هم به من زیبا نشان بده. یعنی نه جوری که من غضب بکنم که بندگانم چرا این کار را کردند، اصلاً نمی‌دانند. پیغمبر ما می‌گفت خدایا «اللّهُمَّ اَهِد قُومی فَإِنَّهُم لایَعلَمُون» خدایا نمی‌دانند، دست به این‌ها نزنی با این که دندانش را شکستند، سر مبارکش را شکستند، شکمبه شتر را سرش ریختند. گفت خدایا کاری نکنی، «اللّهُمَّ اَهِد قُومی فَإِنَّهُم لایَعلَمُون».
شریعتی: این‌ها نمی‌فهمند.
حجت الاسلام عاملی: این همان «حَبِّب خَلقي اِلَی» است. توجه فرمودید؟ مکه را هم فتح کرد آن دستش، مکه را که پیغمبر ما فتح کرد مشرکین ماند دستش. چه کار کند؟ گفت چه نظری دارید؟ گفت کریم، ابن کریم است. گفت: «اِذهَبُوا فَأَنتُمَ الطَلَقاء» بروید همه آزاد. من گاهی شب قدر که با خدا نجوا می‌کنم می‌گویم خدایا دستت ماند، ماندیم دستت. بد هم باشیم دستت ماندیم خدایا. پیغمبر وقتی دستش ماند چه کار کرد، پیغمبر تو، همه را عفو کرد، «اِذهَبُوا فَأَنتُمَ الطَلَقاء».
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».چه پیامبر نازنین و بی‌نظیری داریم. ان‌شاءالله که همه ما مشمول آن نگاه پدرانه حضرت و مشمول شفاعت و دستگیری او بشویم. صفحه 7 قرآن کریم را با هم تلاوت می‌کنیم. آیات را بشنویم، برمی‌گردیم در بخش دوم گفتگویمان با احترام همراه شما و در کنار شما.

شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». خیلی خوشحالیم که در کنار شما هستیم، همراه شما هستیم. از لطف و محبت و عنایت تک تک عزیزانمان، مخاطبان عزیز و نازنینصمیمانه ممنون و متشکریم. ان‌شاءالله همه‌ی ما زیر سایه امیرالمومنین عاقبت بخیر باشیم. هنوز در حال و هوای عید سعید غدیر و ایام ولایت نفس می‌کشیم. امیدوارم که برای عید بزرگ مباهله هم قدمی برداریم و ان‌شاءالله تک تک شما معجور باشید. اشاره قرآنی امروز را حاج آقای عاملی بفرمایند و ان‌شاءالله خداحافظی بکنیم.
حجت الاسلام عاملی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». صفحه 7، آن قدر این آیات بسیار مهم کلیدی دارد. من دیگر روی یکی متمرکز نمی‌شوم. یکی این است که: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ». هبوط شد اسمش، هبوط. نگفت بروید، «اِذهَبُوا»، هبوط یعنی تنزل شد بر انسان، انسان باید برگردد به آن رتبه اول. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» اولین حرفی که با انسان خدا زده است بعد از هبوط این جمله است. یعنی من شما را رها نمی‌کنم، من هدایت می‌فرستم، شما با هدایت از غم و غصه خلاص می‌شوید. عمداً دستانش را گذاشت روی غم و غصه، یعنی من بر غم و غصه شما حساسم، نمی‌خواهم بنده‌ام غم و غصه داشته باشد. خیلی چیزها می‌توانست این جا بگوید، اگر بروید «فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ» کارتان درست می‌شود، هدایت پیدا می‌کنید. نه، عمداً رفت روی غم و غصه. آیه بعدی: «وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» یعنی از من انتظار حساب شده داشته باشید. خوشا که مهربانی از دو سر بی. شما به حرف‌های من، به عهد من، عمل بکنید بعد من را صدا بزنید. تخلف ندارد چون «وَعدَ ا للهِ حَقًّا وَ مَن أَصدِقُ مِنَ اللهِ  قِیلًا» شما پیدا می‌کنید کسی را که اصدق از من باشد در وعده‌های خودش. یعنی توقع افراطی ممنوع، باید حساب شده ما انتظار داشته باشیم از خدا. یکی هم: «وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا» من آیات حجاب فرستادم، رویش به ثمن بحث نفروشید آیات حجاب را. من بعضی شهرها می‌روم می‌بینم خیلی خوشم می‌آید این را پلاکارد کردند خیلی خوب روی بالای مثلاً ساختمان‌ها یا در خیابان‌ها نوشتند؛ «وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا» روی آیات من معامله نکنید. آیاتی  که نازل شده است وقتی نازل می‌شد بعضی سوره‌ها، انعام با هفتاد هزار فرشته نازل شد یعنی می‌خواهد بگوید آن قدر عظمت دارد، آن قدر هیبت دارد که به پیامبر ما حالت غشوه عارض می‌شد وقتی آیات نازل می‌شدند. «نَزلَهُ عَلی قَلبِک» این آبشار باید به قلب پیغمبر نازل می‌شد تا ما می‌توانستیم با چشم خودمان  ببینیم، با گوش خودمان بشنویم، با قلب خودمان درکش کنیم. و آخرین آیه که حساب کردند: «وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا» من یک روزی با شما دارم که هیچ کس نمی‌تواند از کس دیگر باری را بردارد. آن که آمد «وَانظُروا طاعَتاً أن یَمیني وَانظُروا طاعَتاً أَن شِمالي» وقتی از قبر برون آمدم گاهی چپ و راست را نگاه می‌کنم این برای این است که آیا کسی است بار من را بردارد. « وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ» شفاعت هم کسی اهل شفاعت نباشد شفاعتی نیست. «وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ» هیچ فدیه هم پذیرفته نیست، «وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ» هیچ نصرتی هم در کار نیست. اگر چنین روزی ما داشته باشیم باید همه‌ی امور ما، افعال ما، مقال ما، همه چیز ما باید تحت الشعاع این روز قرار بگیرد. گوینده این خود خداست
شریعتی: بسیار خوب. امیدوارم که برای آن روز همه‌ی ما یک قلب سلیمی داشته باشیم که ارائه کنیم. حاج آقا خیلی از شما ممنون و متشکرم. دعا کنید و ان‌شاءالله خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عاملی: قرار شد که اهل بهشت که می‌گویند: «إنَّا کُنَّا فِي اَهلِنا مُشفِقین».
شریعتی: از آن دلسوزی‌ها.
حجت الاسلام عاملی: بله. این نشان می‌دهد که چون مشفق هستند رفتند جهنم. اشفاق یعنی انسان واهمه داشته باشد که عاقبتم چه می‌شود.
شریعتی: چون مشفق هستند رفتند بهشت.
حجت الاسلام عاملی: احسنت. به پیغمبر ما می‌گوید بگو، به زبانت بیاور، «قُل لااَدري مَا یُفعَلُ بِي وَلَا بِکُم» من نمی‌‌دانم آخر چه می‌شود. وقتی پیغمبر ما این را بگوید و دستور است که این گفته بشود. و لذا ما در این دنیا باید ثابت کنیم برای خدا، خدایا من مشفق هستم، من مشفق هستم، من اشفاق دارم، من واهمه دارم، من می‌ترسم که عاقبتم چه می‌شود. این جملاتی که با آن می‌خواهیم اشفاق را برسانیم جملات بسیار خوبی است. در دعاها یکی‌اش خیلی کوتاه هر چقدر می‌توانید این را تکرار کنید. «الهی لَیتَ شِعري إلی ما یَکونُ مَسیري». با صاد  نیست، «اِلی اللهَ مَسیر» آن قطعی است، آن جا نمی‌شود گفت «لَیتَ»، با سین. خدا این سیر من آخر سر به کجا می‌رسم، چطور پرونده من بسته می‌شود، عاقبتم چطور... . خدا آخر را می‌بیند، اول را نمی‌بیند. بارها در قرآن گفته است: «مَن عَلی کافِر» من اول را نگاه نمی‌کنم، آخر را نگاه می‌کنم. خدایا آخر من چطور پرونده بسته می‌شود، آن روزی که روز آخر من است چگونه روزی است برای من. این جمله بهترین جمله است: «الهی لَیتَ شِعري إلی ما یَکونُ مَسیري».
پر کاهم در مصاف تند باد
خود ندانم در کجا خواهم فتاد
شریعتی: به به به، خیلی خوب. خیلی از شما ممنونم. بهترین‌ها را برای همه‌ی شما آرزو می‌کنم. در پناه خداوند بزرگ و مهربان باشید. دست به دعا برمی‌داریم برای سلامت آن کسی که همه‌ی ما چشم به راه آمدنش هستیم و عرض می‌کنیم: «یَا اَیُّهَا العَزیز مَسَّنا وَ أهلَنا الضُّرُّ وَجِئنَا بِبِضَاعَةٍ مُزجَاةٍ فَأَوفِ لَنَا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینَا إِنَّ اللهَ یَجزِي المُتَصَدِّقِینَ». تا سلامی دوباره.