لَا يَسْبِقُكُمْ ثَنَاءُ الْمَلَائِكَة، در زیارت جامعه ائمة المؤمنین میخوانیم. ممکن نیست ثناء ملائکه بر شما مقدم شود. کیف؟ چطور؟ أَنَّى مگر ممکن است؟ وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا، شما دلهایی دارید که خود خدا تولیت آن را بر عهده گرفته است . پیشاپیش محضر همه عزیزانم عید سعید قربان را تبریک عرض میکنم.
من بحث خودم را در مورد امام باقر با یک جملهای از حضرت امام که در وصیتنامهشان فرمودند شروع میکنم که حضرت امام فرمودند ما مفتخریم باقرالعلوم بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جزء خداوند تعالی و رسول (ص) و ائمه معصومین مقام او را درک نکرده و نتوانند کرد، از ماست. افتخار میکنیم که حضرت باقر از ما است. یعنی چه شخصیتی داشته است که امام اینطوری فرموده است. من قبل از اینکه به شخصیت حضرت امام باقر وارد شوم، لازم است که یک مقدمه کوتاهی را راجع به امامت داشته باشیم. خدای متعال به مسئله امامت حساس است، قرآن حساس است. حضرت ختمی مرتبت هم حساسیت خاصی را دارد. اولاً خدای متعال در قرآن، هر کجا به امامت رسیده است، به خودش نسبت داده است. جعلناهم ائمه، انی جاعلک للناس اماماً. اجازه نمیدهد کسی به مسئله نسب امام وارد شود. و حتی وقتی حضرت موسی گفت خدایا هارون را بعد از من امام قرار بده، نگفت که تو پیغمبر اولی العزم هستی خودت این کار را بکن. گفت: قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى. یعنی این کار را میکنیم و نسب میکنیم. حساسیت او اینطوری است که خدای متعال تعبیر کرده است به عهدی. و لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين. عهد من است امامت. درباره نبوت هم چنین تعبیری در قرآن نیامده است. اما درباره امامت که ابراهیم میخواهد امام شود، خدا فرمود: عهدی. عهد من است. در آیه دیگر هم فرمود: أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّه. وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون. وصیت من به بشریت همین است. امامت. وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيما. صراط مستقیم هم همین مسئله امامت هست. قرآن دارم میخوانم. فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ، تابع امامت بشوید. وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ، یعنی امامت را کنار بگذارید، وحدت بهم خورد. حضرت زهرا در خطبه فدکیه فرمود: جعل امامتنا امانا من الفرقه و نظاما للمله. از هم جدا نشوید. امامت ما امانا من الفرقه. فرقه فرقه نشود، تکه تکه نشود امت، راه آن فقط امامت است. و نظاما للمه. شیرازه دین از هم نپاچد، حضرت زهرا فرمود: چاره آن امامت است و مسئله، مسئله قحطی است. امت مبتلا به تفرق شد چون امام را قطعه قطعه کردند، در کربلا که امام حسین قطعه قطعه شد، نتیجه این شد که امت تا آخر مبتلا به اختلاف شد. حدیث آن مفصل است. فتفرق بکم عن سبیله. از این عهد من اگر کنار بروید، تماماً متفرق میشوید. دوباره فرمود: ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ. خدا دو بار به مسئله امامت تأکید کرده است که این وصیت من است. لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون. و تأکید بالاتر از این نمیشود که فرمود: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم. روز محشر که انسانها را میآوریم، نمیگوییم ایرانیها بیایند، عراقیها بیایند، پاکستانیها بیایند. با امامشان میآیند. یعنی سنخیتشان با امام هست. پس حشر هم با امام است. یعنی تأثیری که امامت دارد در زندگی انسانها، فکر انسانها، رفتار انسانها.
شریعتی: یعنی هویت انسانها با امامشان هست.
آقای عاملی: بله. النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم. انسانها به امرای خودشان خیلی اشبه هستند تا به پدر و مادرشان. و تأکید بالاتر از این نمیشود که با حاکمیت طاغوت صراحتاً اعلام کرده است من عبادت را نمیپذیرم. نه حج، نه نماز، نه روزه. وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت. خدا فرمود: دین من دو تکه است. أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت. کنار هم گذاشت تا بیان کند که عبادت را میپذیرد به شرط اینکه وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت. فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه. و امامی را هم که خدا میخواهد تعریف کند، اینطوری تعریف کرده است. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا. ما آن کسی را میگوییم امام که یهدون بامرنا. بعضیها میگویند که یهدون بامرنا یعنی إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون؛ نه، آن نیست. یعنی ارادهاش اراده خدا است. اللهم اغننی بارادتک ان ارادتی و بتدبیرک ان تدبیری، خدایا با اراده خودت اراده من را بگیر، با تدبیر خودت تدبیر من را بگیر. آن وقت میشود وحدت. و تعبیر را امام حسین از همین آیه گرفته است که در روز کربلا، عاشورا، امام حسین گفت که من آمدهام امام را تعریف کنم. مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدَّائِنُ بِالحق و الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ... هزار و چهارصد سال است که سر این جمله خون شیعه ریخته میشود. سر همین جمله. آن که حساسیت است به همین است. یعنی رهبر تا صالح نباشد، عصاره دین، حقیقت دین نیست. خدای متعال کلیگویی هم نکرده است. به جزئیات هم وارد شده است. وقتی که حضرت زهرا خیلی ناراحت بودند، خبردار شده بودند آن ایامی که حضر اباعبدالله الحسین را حامله بودند که چه عاقبتی دارد این طفل، کنار فرات، زیر سم اسبها پیغمبر ما خبر داده بود، جبرئیل خبر داده بود، پیامبر خیلی گریان از قضیه بلند شد، سؤال کردند. این را گفت خیلی ناراحت بود. خدای متعال 8 کادو برای حضرت زهرا فرستاد. یکی این بود که از آدم تا خاتم وحی خودم را در قلب حسین گذاشتم. و لذا آن گودال قتلهگاه، خونی که ریخته شده است، خون بسیار استثنایی است چون قلب، قلب استثنایی است. و یک لوح زرین آمد که اسامی ائمه اطهار (ع) در آن لوح زرین، در روایات با جزئیات آنها وارد شدم، آنجا بیان شده است. اسامی یعنی جزئیات. حضرت ختمی مرتبت هم مسئله را سنگ تمام گذاشتند. در منا، در ایام حج شروع کردند ائمه را اسم به اسم بیان کنند. شروع کردند الخلفاء بعده اثنی عشر. تا این را گفتند سر و صدا بلند شد. آنقدر سر و صدا کردند که پیغمبر ما نتواند حرف بزند. راوی میگوید کأنهم سمعونی. انگار گوش من کر شد. آنقدر سر و صدا کردند که دنبال آن گفته نشود. پیغمبر هم رها کرد. آمد که به غدیر، خدا گفت: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس. پیغمبر ما فرمودند همین را میخواستم. خدا فرمود: اگر کسی حرف میزند، خودم به حساب او میرسم. وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس. آنجا پیغمبر مسئله غدیر را شروع کردند. این حدیث الخلفاء بعده اثنی عشر، این در زمانی نوشته شد در تمام جوامع روایی. تماماً نوشته شد. نمیدانست. چون هنوز 12 امام ما تمام نشده بود. در ایام ائمه امام هادی یا امام حسن عسکری نوشته شده است. نمیدانستند که 12 فقط با 12 امام شیعه درست میشود. نوشتند همه جا را پر کردند. بعداً درست نشد 12 جزء با ائمه شیعه. و لذا غیرواحدی از بزرگان اهل سنت گفتند که ما معنی روایت را نمیدانیم. روایت را خود پیغمبر میداند که چه گفته است چون نه با خلفای راشدین جور در میآید، نه با خلفای بنیامیه جور درمیآید که یک جنایاتی کردند که نمیتوانند برای پیغمبر خلیفه شوند. و نه با خلفای بنیعباس که جنایتها کردند که نه عددشان درست میشود، نه با جنایتهای بزرگی که در حق ائمه کردهاند. و لذا این الخفاء بعده اثنی عشر یک تابلوی سر راه شد. چقدر انسانها با همین تابلو راه را پیدا کردند.
شریعتی: از امیرالمؤمنین تا حضرت حجت.
آقای عاملی: تنها کسی که بلند شده است، ابن تیمیه است میگوید که من 12 را درست میکنم. اگر بخواهد 12 را درست کند، باید یزید یکی از آنها باشد والّا درست نمیشود. سر دو راهی قرار گرفته است. با این جنایتهایی که یزید کرده است، من این را تأیید کنم یا تأیید نکنم؟ اگر تأیید نکنم، الخلفاء بعده اثنی عشر کارش را انجام میدهد. اگر تأیید کنم دروغ است ولی جلوی باطل را، به خیال خودش که شیعه باطل است، جلوی باطل را گرفتم. تصمیم خود را گرفته است، تمام حقایق تاریخی را انکار کرده است، آستین بالا زده است، مدح مفصلی از یزید کرده است. اسم آن را گذاشته است سادس خلفاء اثنی عشر. آن دوازده امامی که در آورده است، ششمی آن این است. یزید. به تبع آنها وهابیها هم خیلی حرمت به یزید دارند. یزید بن معاویه امام الفضائل. موضوع مقاله است که در کتابهای درسی العربستان یزید بن معاویه الخلیفة مفتری علیه. اسم کتاب است. الخلیفة المظلوم. یزید بن معاویه الخلیفة المظلوم. اسم کتاب هست. قصهاش طولانی است.
حالا بحث ما در امام باقر است. آقا رسول الله تصریح کرده است به اسم مبارک امام باقر. تمام ائمه را که حضرت ذکر کرده است، نه تنها اسم امام باقر را تصریح کرده است، حضرت توسط جابر سلام هم به او رسانده است. تنها کسی که سلام رسانده است است. میتوانست به امام سجاد هم سلام برساند چون جابر امام سجاد را هم درک کرده است. اما به امام باقر سلام رسانده است. من الآن حدیث او را میخواهم و پیغمبر ما یک شاهکاری کرده است. لقب داده است باقر. کلمه باقر یک کلمهای است که سؤال برانگیز باشد. و سؤال برانگیخت و علت سؤال هم این بود که در زمان امام باقر افراد متعددی به حضرت اهانت کردند. گفتند انت بقر. خود خلیفه بنیعباس، خلیفه وقت، هشام اهانت کرد. چرا پیغمبر این کار را کرد؟ الفاظ دیگری را چرا انتخاب نکرد؟ چرا کلمه ماده با و قاف و را را انتخاب کرد؟ پیغمبر ما محشر کرده است. چون که پیغمبر ما فرمود خدا به من یک قدرتی داده است میتوانم با یک جمله به یک عالم مطلب را برسانم. اولاً این ایجاد سؤال ما را راهنمایی میکند به همان حقیقتی که میخواهد ما را برساند. این یک فن است در خطابه. شما یک کاری بکنید یک سؤالی در ذهن مخاطب درست شود. سؤال موسب یعنی برساند او را به یک مطلب مهم.
شریعتی: که در واقع همه حواسها را هم جمع میکند.
آقای عاملی: خدای متعال میگوید اکثرهم، اکثرهم. اکثرهم فاسقون، اکثرهم مشرکون. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُون. اینها مطلب را قبول میکنند. خدای متعال در قرآن گفته که خیال میکند اینها اینطور هستند. میگوید اکثر آن اینطور نیست. میگوید: إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلا. این اکثریت، اکثریت سؤال درست میکند. اکثریت اینطوری است پس چرا چنین عالمی درست شد؟ یک مطلب بسیار ناب که حقیقت ساحت حق، آنقدر منیع است که اگر در قلّت هم باشد ارزش دارد که این کائنات به خاطر حق درست شود. حالا آن بحث مفصلی است، مربوط به تفسیر است. اینجا سؤال چیست؟ سؤال این است که مگر الفاظ تمام شده بود که پیغمبر ما لفظ بقر، با و قاف و را را انتخاب کرد که تبقر العلم. علت آن این است که آقا رسول الله محشر کرده است، طوفان کرده است. آن حیوانی که این به آن اطلاق میشود، از زیر خاک، به اصطلاح خاک را زیر و رو میکند از زیر خاک در بیاورد. باعث میشود که گیاه متولد شود، تولید شود. اشاره هست به اینکه تو را زمن دست کشید. و یک نفر باید باشد که اینها را بیرون بیاورد. نقل حدیث ممنوع شد، تدوین حدیث ممنوع شد. کسی از صحابه بخواهد از مدینه خارج شود، حق ندارد. میرود در جای دیگر روایت را نقل میکند. روایت ایجاد اختلاف میکند. از شما هر چه سؤال کردم بگویید کفانا کتاب الله. تا زمان عمر بن عبدالعزیز تراث پیغمبر دفن شد. زمان عمر بن عبدالعزیز که ایشان چند تا کار خوبی کرده است، یکی همین است که شروع کرد. دیدند که اسناد همه از بین رفته است. 130 سال، 140 سال فاصله بیفتد بین صدور و تدوین. چه بلایی سر روایت میآید. چه مطالب سخیفی، دروغی به پیغمبر نسبت داده میشود. کی باید اینها را احیاء کند؟ امام باقر احیاء کرد. آن کلمه غوغا کرده است. همچنان که در امام صادق، عنوان صادق را داد. یعنی تراث من که از بین میرود، این تراث را این فرزندم میآورد. این صادق است. راست میگوید بپذیرید. آن هم لقبش را داد صادق. پیغمبر ما چه کیاستی داشته است. و لذا حضرت ختمی مرتبت در این خصوص محشر کرده است و در این باب امام باقر را اولاً توسط جابر خبر داد که تو فرزندم را درک میکنی. فرزند من اشبه است به من. حتی تا آن جزئیات آن را خبر دارد.
سه نفر شبیه پیغمبر بودهاند. یکی امام حسن مجتبی، یکی حضرت علی اکبر، اشبه الناس عقلاً و خلقا و منطقا برسول الله، یکی هم امام باقر. این شباهت که حضرت میگوید، شباهت، شباهت ظاهریای که هست، شباهت ظاهری اشاره است به آن عظمتی که پیغمبر ما داشته است.
شریعتی: از همان خلق و خو.
آقای عاملی: بله. این شباهتی که داشته است، این نشان میدهد که مثلاً پیغمبر ما، امام حسین اما تراث پیغمبر رسیده، به ائمه رسیده است، المنتها الیه مواریث الانبیاء و آثار الاولیاء، عمامه سر او بوده است، صرف عامه پارچه نیست. یعنی آن قوه فکریه حضرت شباهت داشته است به فکر حضرت ختمی مرتبت. و از آنجا، از آن مرحله آب خورده است. اینطوری بوده است که حضرت ختمی مرتبت به جزئیات آن هم وارد شد و در این خصوص باید گفت که پیغمبر ما الاسماء تنزل من السماء، اسماء از آسمان نازل میشود که در حق ائمه درست است، اشاره کرد به علم بسیار مخصوص امام باقر. تبقر العلم یعنی انفجار علم. انفجار در سه جا ذکر شده است. یکی درباره امام باقر است که پیغمبر ما فرموده است. یکی در خصوص امیرالمؤمنین است. مؤمن علم الا و انا، تعبیرش مضمون این است که هیچ در علمیای نیست که برای من باز شد، آن زمانی که پیغمبر ما آخرین لحظه امیرالمؤمنین را خواستند. یک مطلبی را گفتند. حضرت فرمود از آن یک کلمه هزار در برای علم برای من باز شد و از هر دری هزار در. یعنی انفجار. یعنی یک قدرت روحی میخواهد که این را بپذیرد، تأمل کند. یعنی اشاره است به ظرفیت آن عزیزی که این علم را تحویل میگیرد. حملهم علمه و دینه. همه اینطور هستند. یعنی حضرات معصومین، علمشان، علم مدرسه نیست. خدا علم خودش را، دین خودش را به اینها حمل کرده است. با این حال تعبیر اینطوری بوده است که تبکر العلم. فرمودند که یا جابر تو زنده میمانی حتّى تلقى ولدا من الحسين، يقال له: «محمّد»، يبقر علم النبيّين بقرا، با آن بقرا هم تأکید کرد. یعنی یفجره تفکیرا. فاذا لقیته وقتی ملاقاتش کردی، فاقرئه منّي السّلام. و امضاء کرد در اینجا حضرت که علم او، علم انبیاء است. یعنی علم انبیاء از آدم تا خاتم، در قلب امام جا گرفته است. یک لقب ائمه ما خازن است. یا خازن الکتاب المستور. درباره امام حسین میخواهیم. یعنی مخزن تمام علوم است. آن علومی که به انبیاء ارائه شده است. دو نفر خزینه تصریح شده است، یکی امام حسین است با این تعبیر، یکی هم در اینجا پیغمبر ما در خصوص امام باقر فرموده است. الآن اینجا ملاحظه بفرمایید که سلام پیغمبر یک عنایت هست. یک کنیزی گریه میکرد، حضرت میگفت چرا گریه میکنی؟ گفت جنسی خریدهام خراب است، نمیتوانم به خانه بروم. حضرت آمد دم در خانه، گفت السلام علیکم یا اهل بیت. جواب ندادند. یکبار، دو بار، سه بار. گفت چرا از اول جواب نگفتی؟ گفت مشتری سلامت هستم یا رسول الله. سلام پیغمبر حضرت فرمود که اذا کان یوم القیامه، روز قیامت منادی ندی میکند، سیدالعابدین جدا شود. بلند شود. لیقوم سید العابدین. ما میگوییم زین العابدین، پیغمبر ما گفت سید العابدین. یعنی در تمام عبادتها، او آقا است و ما نوکر هستیم. سید العابدین. شما تمام میشود، میگفت خدایا شب گذشت ولی من سیر نشدم. خواهرش میگوید مثل سنبل آنقدر خودش را از عبادت به نقطهای رسیده بود. فیقوم علی بن الحسین. امام حسین بلند میشود. اما رسول خدا در اینجا نگفت که به فرزندم امام سجاد که میرسی سلام برسان. این مخصوص است برای امام باقر. نشان میدهد که نقش او استثنایی است در تراث پیغمبر. اگر احکامی که نازل شده بود، بیان نشده بود، برای پیغمبر نازل شده بود در ده سال مدینه که نمیتوانست همه چیز را بگوید. اصلاً صحابه طاقت نداشتند. در 13 سال مکه هم که انقض ظهرک. مکه کمرت را شکست. آنجا هم که نمیتوانست احکام را بگوید. احکامی که نازل شده اما بیان شده است. چی میشد؟ کی اینها را بیان میکرد؟ امام باقر پیغمبر را هنوز ندیده بود، میگفت قال رسول الله. حضرت فرمود ما ذخیره کردیم مطالب پیغمبر را، همچنان که شما طلا و نقره را ذخیره میکنید. و لذا هر چه گفتیم بگویید قال رسول الله. چون اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، و کلنا محمد. آن وقت پیغمبر ما به جابر گفت این فرزند من را که میبینی یحب الله له النور و الحکمه. هم علم و هم نور. یعنی هم معنویت در اوج است، هم علم. علم، علم استثنایی است. این انفجار علم که پیغمبر ما صحبت کرده است، این مال مدرسه نیست. این مال عنایت خداوندی است. خدای متعال این عنایت را کرده است. چرا این انفجار علم را دادهاند. برود رفیق بیل و کلنگ شود؟ 25 سال امیرالمؤمنین رفیق بیل و کلنگ شد. به تعبیر حضرت آیت الله میانجی. اصلاً زوجه پیغمبر میگوید: پیغمبر بیشتر از ما با علی نشست و برخاست داشت. کلاس شروع میشد هر روز، حتی شب میآمد در را میزد، پیغمبر اگر سر نماز بود، وارد میشد، درس شروع میشد. اکتب، اکتب، اکتب. بنویس، بنویس، بنویس. گفت یا رسول الله! تصور میکنید که فراموشم شود؟ گفت برای تو از خدا اذن واعیه گرفتهام. اکتب لشرائک من. روایت اهل سنت است. اکتب لشرائک من بعدک. بنویس برای شرکای خودت بعد از خودت. دستش را گرفت طرف حسن، گفت هذا اولهم. دستش را گرفت طرف امام حسین گفت هذا ثانیهم. اینها را برای چی گفته بود؟ برای اینکه اینها مرجعیت علمی شوند. درد اصلی ما همین است. ما که نمیخواهیم دوباره امیرالمؤمنین بیاید خلیفه شود. اما این فرمایش آقای بروجردی است. حضرت آیت الله بروجردی میگوید ما آنی که دنبال آن هستیم، مرجعیت علمی اهل بیت است. برای همین این انفجار علم به امام داده شده است. اینها امیر علم هستند. امیرالمؤمنین در قنداقه که بود پیغمبر گفت انت والله امیرهم. قد افلح المؤمنون را که حضرت امیر خواند، پیغمبر فرمود: انت والله امیرهم تمیرهم العلم. تعبیر را نگاه کنید. برای اینها امیر هستی اما امیر علم. یعنی اگر مملکتی تصور شود به نام مملکت علم، پادشاه این مملکت امیرالمؤمنین است. یوم الدار هم که آب دهانش را قاطی آب دهان امیرالمؤمنین کرد، ابوجهل گفت به ابوطالب خوب مزدی به پسرت داد، فرمود: بل ملأته حکمتاً و علما. پر کردم. یکی از اساتید ما میگفت این پر کردم انقدر عجیب است چون رود پر نمیشود. ظرفیت رود آنقدر بزرگ است. اما چه عنایتی بوده است که فرمود: بل ملأته حکمتاً و علماً.
شریعتی: چقدر هم این طرف ظرفیت بوده است که بتواند آن علم و حکمت را بگیرد.
آقای عاملی: احسنتم. حالا شما حساب کنید که شما بیایید این را تعطیل کنید. این ملأت حکمتاً و علماً را. کنار بگذارید. آیا کفران نعمت بالاتر از این میشود تصور کرد؟
شریعتی: یعنی علمی که حاج آقای آقای عاملی در سینه حضرات معصومین علیهم صلوات الله است و در زمان امام باقر و امام صادق به اوجش رسید، این علم مکتب و مدرسه نیست.
آقای عاملی: احسنت. اجازه بدهید من یک جملهای بگویم. آنقدر ما اینجا غصه داریم، اینجا غصه داریم. اگر این علم، علم انفجاری است، علمی است که خدا عنایت کرده است، علم پیغمبر است، ملأته حکمته. اصلاً امیرالمؤمنین مثل دریا که به تلاطم میآمد، میگفت داری اینها را از کجا میگویی؟ میگفت لعاب دهان پیغمبر است. سؤال ما این است که چرا الآن در عالم اسلام خبری از علم اینها نیست؟ الآن شما شبکه مدینه را باز کنید، به طور زنده از مدینه پخش میشود. یک شبکه دارند از مکه زنده پخش میشود، یکی از مدینه پخش میشود. آنی که از مکه پخش میشود، همش قرآن میخواند، آنی که از مدینه پخش میشود مدام روایت میخواند یا کلمات قصار صحابه را میخواند.
علم امام باقر، امام صادق محشر است. کسی اگر با انصاف باشد نگاه بکند، ترکیب، ترکیب بشری نیست. امیرالمؤمنین را آنقدر اذیت کردند که نتوانست به منبر برود. گفت کاغذ و قلم بیاورید. کاغذ را گذاشته در عرض یک لحظه خطبه را نوشت. به یکی از صحابه گفت برو منبر این را بخوان. خطبه جهادی. همین الآن در نهج البلاغه باز کنید. والله العظیم. قسم به آن قرآنی که از آسمان نازل شده است. اصلاً این خطبه در وسع بشر نیست. در یک لحظه آن استخدام مفاهیم، استخدام ترکیبات، چون من عمری در ادب عربی گذاشتهام. اصلاً فتیله را کشیده است بالا. فصاحت و بلاغت را در یک لحظه. در حالی که غم و غصه دل او را پر از غصه کرده است. داخل خطبه هم میگوید که ملأتم قلبی قیها. آنجا هم این عبارت را دارد. آنقدر ناراحت هست که همان جا میگوید يا أشباح الرّجال و لا رجال عقول ربّات الحجال، چه محشری کرده بود.
شریعتی: بداهتاً شما بخواهی یک خطبهای را با آنقدر فهم انشاء کنی.
آقای عاملی: یک فرد را پیدا کن. امکان ندارد. تمام خطبهها همینطوری است. منبر که میرود یادداشت ندارد، قبلاً فکر نکرده است. ارتجالاً. یکی از مراجع معاصر گفته است خطبه که میخواند، انگار از پیش خود خدا آمده است. اما در عالم اسلام خبری نیست. این رادیوهای آنها را نگاه کن، سایتهایشان را نگاه کن، کانالهایشان را نگاه کن. یک کلمه از نهجالبلاغه امکان ندارد.
شیعه و سنی نقل کرده است که پیغمبر فرمود: قرآن من، عترت من، لن یفترقا، از هم جدا نمیشوند. اگر شما اهل بیت را دفن کردید، پس قرآن را هم دفن کردید. امام صادق فرمود: نحن الموعوده، ما زنده به گور شدیم. یعنی تماماً ما را حذف کردند. قرآن که میگوید: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَت. در آن کتاب روایی مهمشان در اولش میگوید من از صادق مطلبی نقل نکردم. فی النفس من الصادق شیء، هنوز عدالتش برای من ثابت نیست. دیگر من چه بگویم.
شریعتی: خودشان محروم میشوند.
آقای عاملی: احسنتم.
شریعتی: اینکه چیزی از عظمت امیرالمؤمنین و امام صادق کم نمیکند.
آقای عاملی: خودشان میگویند که حرفهای ما، حرفهای پیغمبر است، پیغمبر هم وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، پس میشود وحی. پیغمبر فرمود من دو چیز برای شما آوردم. اوتیتم قرآن و مثله. من دو تا قرآن برای شما آوردم. یکی همین قرآن است که دست شما است، یکی هم حرفهای من. این هم حرف من نیست، حرف شخصی نیست. وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى. خدا فرموده است یک ذره اگر از خودش قاطی بکند، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِين. این باز در این باب یک مطلبی هست که...
یک جملهای بگویم چقدر غصهناک است. جناب آقای دکتر تیجانی میگوید من آن زمان که مشرف نشده بودم به شرف مزار اهل بیت، در دانشگاه خطبه شقشقیه به عنوان تراث ادب عربی خوانده میشد. میدانید که شقشقیه واقعاً شقشقیه است. هیچکس نمیتواند با این فصاحت حرف بزند. چه حالی امیرالمؤمنین داشته است با آن استخدام کلمات. فاخر. چقدر فاخر. میگوید این را اولین بار که خواندیم، من به استادم گفتم که این تمام اعتقادات ما را خراب کرد. گفت با مفهوم اشکال نداریم. ما به خاطر الفاظ آن میخوانیم. یعنی روز قیامت در محکمه الهی میتوانی بگویی که من با الفاظ آن کار دارم نه با مفاهیم آن؟
جابر به محضر امام باقر رسید، مطلب را رساند، سلام را رساند. حالا این طرف را ببینید. امام باقر در کوچه قیافه و همه را که نشان پیغمبر داده بود، گفت من این طفل را میخواهم. گفت همین است که من میخواهم. مطلب را رساند. حضرت فرمود: اثبت وصیتک. جابر وصیتت را بنویس. فانک راحل علی ربک. دیگر عمرت به آخر رسید. چون پیغمبر هم گفته بود که تا سلام را رساندی، بعد از آن خیلی کم عمر میکنی. عرض کرد یا سیدی تو از کجا فهمیدی من اینطوری است؟ این یک عهدی است بین من و پیغمبر. حضرت فرمود: والله یا جابر. لقد اعطان الله علما ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامه. ما چنین امامی را داریم. امروز روز شهادت چنین امامی است. علم، علم خدا والله له من داده است. علم ما کان. و ما هو کائن الی یوم القیامه. یعنی تمام تاریخ زیر پای ما است. حضرت زهرا (س) که تمام اخبار، حضرت جبرئیل نه برای وحی، جبرئیل بعد از پیغمبر بر او وحی نازل نشد اما برای تسلی نازل شد، اخبار را میگفت، حضرت زهرا مینوشت، به حضرت زهرا املاء میکرد. حضرت زهرا مثل پدر قلم دست او نگرفت، املاء میکرد، امیرالمؤمنین مینوشت. تمام اقوال تا آخر تاریخ. کسی نمیتواند بگوید زهرا به درد این روزگار نمیخورد. حالا دانه دانه امیرالمؤمنین خلفای بنیعباس اسمش را برده است. دانه دانه. به مأمون که رسید گفت تاسعهم اعلمهم. یعنی آن نهمیشان خیلی آدم باهوشی است. پیغمبر ما به عباس گفت وای بر فرزندان من از فرزندان تو. چه بلایی فرزندان تو بر سر فرزندان من میآورند. یعنی جزئیات را دارد میبیند. گفت اجازه میدهی بروم خودم را عقیم کنم؟ گفت: همه چیز کار گذشته است. حالا در اینجا من یک مطلبی را میخواهم خدمت عزیزانم عرض کنم. اینکه پیغمبر از این جزئیات باخبر بوده است، این نشان میدهد که پیغمبر ما چقدر... این مطلب را خوب توجه کنید. الآن این جزئیات را من بخواهم برای شما بیان کنم، مبسوط است. چقدر پیغمبر ما از این جزئیات باخبر بوده است. پس چقدر مصیبت دیده است. از همه جزئیات خبر داشته است. الآن ببینید جزئیات زندگی امام باقر را، همه را کاملاً نشان میدهید. اولاً پیغمبر ما که همه چیز را میداند که در آینده چه اتفاقی میافتد، آیا خاموش مینشیند یا یک تدبیری میکند؟ من یک نوشتهای دارم، در آن نوشته آوردم، ملاحمی که، ملاحم یعنی خبرهایی که از آینده پیغمبر ما داده است. وقتی از تمام جزئیات صفین، نهروان، کربلا، جمل، تمام ریزهکاریها را خبر میدهد، به جزئیات وارد میشود، آیا بیخیال میماند؟ تماشا میکند؟ کدام عاقلی این کار را میکند؟ یا وارد میشود تدبیری انجام میدهد؟ این یک مطلب است. که یک حجت بزرگی است بر اینکه پیغمبر ما کوتاهی نکرده است.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
آقای عاملی: بنده هم این آیه را انتخاب کردم. اولاً آیه نشان میدهد که همه ما آخر سر به محضر خود خدا را میرسیم. چه کافر باشد، چه مؤمن باشد. مقصد الی ربک. و تأکید بر ملاقات دارد. همه یک ملاقاتی با خدا داریم مثل شب ماه چهارده که میبینید حضرت فرمود اینطوری با خدا خلوت میکنید. خودتان را به خدا عرضه میکند. و گفت کادح یعنی رنج و زحمت از خدا در این سفر جدا نیست. خدا راحتی را خلق نکرده است. انسانها در این دنیا دنبال راحتی هستند ولی خدا فرموده است من راحتی را خلق نکردم. کسی که دنبال مقصد مادی است، او هم همینطور است. کسی که سراغ مقصد معنوی است، او هم همینطور است. و لذا دو جور زحمت متوجه ما است. اولش این است که همه ما رو به سرازیری میرویم و یک زمانی به ته دره میرسیم. یعنی کسی که در قلمروی حس کار کرده است، آخرش بنبست هست. تمام اعضای بدن از بین میرود، عدول میکند. همه ودیعه است و همه گرفته میشود و رفته رفته رنج و زحمت تمام وجود انسان را میگیرد. آنجا است که میبیند مسیری که رفته است، مسیر درستی نبوده است. برای ابدیتش کار نکرده است. و مطلب دوم رنج و زحمتی است که در سیر معنوی هست. اینطور نیست که انسان به راحتی طی طریق بکند. شیطان یک جملهای دارد میگوید شما در دست ما، بعضی از انسانها در دست ما، کالکرة فی ایدی سبیانکم، مثل توپ هستید در دست بچههای خودتان. یعنی این چنان از انسان سلب اراده میشود. اینکه انسان حریف شود بر قوای نفس، قوه غضب را مهار بکند، قوه شهوت را محال بکند، به نقطه شجاعت برسد که نتیجه اعتدال قوه غضب است. به نقطه عفت برسد که نتیجه اعتدال است. قوه شهوت برسد، به حکمت برسد. همه اینها جمع بشود، بشود عدالت اخلاقی. به این سادگی نیست در مملکت قوه عاقله حاکم بشود. دنیا چشمک میزند. در حدیث است که ملائکه تعجب میکنند که چطور شد کسی از این دنیا سالم خارج شد. آن جاذبهها تکاد یختف ابصارهم، چشمکهایی که دنیا میزند. بعضی از اساتید ما میگفتند مثل اینکه در آن قابلمه باید تمام سوخته شود، سرخ شود تا بتواند که به یک اشتهای نفس بگوید نه. به ریاستی که سراغش آمده اما اهل آن نیست بگوید نه و از کارهای خلاف به تمتعات دنیا نرسد. به این سادگی نیست. یک کسی به آقای بهجت گفت یک سال است که تلاش میکنم به جای نرسیدم. حضرت آقا فرمودند هنوز 20 سال که نشده است. شده است؟ نشده است. آن وقت تمام این رنج و زحمتها را که تحمل میکند، راه را طی میکند، نقطه اصلی زمانی است که به محضر خدای متعال میرسد. آن فمناقیه کمرشکن است. آنجا خدا با انسان حرف دارد. اولین حرفش این است که الیس هذا بالحق؟ حجاب را مسخره کردید؟ آیات حجاب را مسخره کردید؟ آیات عفت را مسخره کردید؟ ربا را مسخره گردی؟ آیاتی که دعوت به امانتداری میکرد، اینها را مسخره کردی؟ بهشت و جهنم را مسخره کردی؟ الیس هذا بالحق؟ پس قیافهات چرا اینطوری است؟ ام ماذا کنتم تعلمون. کجا بودی؟ این آیه بسیار بسیار آیه عجیبی است که هر چقدر انسان بخواند کم است.
شریعتی: بسیار ممنون هستم. سپاسگزارم.