تراشیون: بسم الله الرحمن الرحیم. درود میفرستم بر نبی مکرم اسلام و اهل بیت آن پیامبر بزرگوار. عرض احترام و ادب و محبت هم دارم به محضر ولی نعمتمان حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین و بمقدمه الفداء. من اگر اجاره بفرمایید مطلع بحثم را با یک جملهای شروع کنم و همین طلیعه بحث بشود محور یکی دو جلسه و یکی در برنامه ما انشاءالله.
حق هر زن و شوهری است که خوب زندگی کنند و این حق از درون خود خانواده باید جوشش کند برای رسیدن به آن. یعنی لزوماً ما نباید نگاهمان به بیرون باشد و خودمان منفعل باشیم. یعنی الآن منتظر باشیم که دیگران کاری بکنند که ما با یکدیگر خوب زندگی کنیم. این معمولاً اتفاق نمیافتد. مردم انقدر دردسر دارند، خانوادههای انقدر دردسر دارند. نمیرسند. یعنی مشکلات خودشان را حل کنند کارستون است. ولی ما اگر بخواهیم خودمان زندگیمان را به یک نقطه مطلوبی برسانیم باید یک توجه درون خانوادگی داشته باشیم. یک معیار آن همان بود که برویم به سمت اینکه این شخصیت خودمان را اصلاح کنیم، به خودی خود خانواده تقویت میشود. رفتارها اصلاح میشود. از این برنامه میخواهیم یک سری نکاتی را بگوییم. البته تعداد آن هم نسبتاً زیاد است. حالا شروع به شمردن میکنیم ببینیم چند تا آن را در این برنامه میرسیم. اینکه اگر به این نکات دقت کنیم که در زندگیمان پیاده شود، عین قطعات پازل یعنی پایان آن شما یک زندگی خوبی را خواهید دید و تجربه خواهید کرد.
زندگی خوب چیز عجیب و غریبی نیست که آدم فکر کند که یک دالان هزار تو است که باید از همه اینها رد شوی یکمرتبه صندوقچهای را پیدا کنی که روی آن رمز زندگی خوب را مثلاً قرار داده باشد. نه، خودمان باید یک عملکردهایی داشته باشیم. اتفاقاً وقتی که این قطعات این جورچین را آدم نگاه میکند، میبیند تک تک آن کار سختی نیست. یعنی راحت است. میشود آن را انجام داد ولی نتیجه آن یک نتیجه دلنشینی خواهد بود.
حالا یک به یک من عرض میکنم خود بینندگان عزیز و ارجمند ما هم قضاوت کنند که واقعاً آیا رسیدن به این نقاط و این نکات سخت است؟ قطعاً میبینیم خیر. اولین نکتهای که ما باید به آن توجه کنیم، یک اصلی را در زندگی مشترکمان قرار بدهیم زن و شوهری که مقابله به مثل نکنیم. یعنی اگر طرف مقابل ما اشتباه کرد، ما هم نیاییم اشتباه شبیه او را انجام بدهیم. مثلاً یک موقعی شما میبینید که مادرم اینها میآیند، همسر من خیلی هوای آنها را ندارد. اینها هنوز از درون بیرون نرفتند بگویم خب حالا نوبت مادرت اینها هم میشود. این درست نیست. از این کار بپرهیزیم. یعنی کار درست نمیشود. ما کار را به سمت وخامت میبریم. آسیب را در زندگیمان بیشتر میکنیم. لذا یک خویشتنداریای بکنیم، این مقابله به مثل را انجام ندهیم. البته آن قطعات دیگر را هم باید بگذاریم تا حتی دفعات بعد ببینیم که چقدر خوب. این مقابله به مثل انجام نشده است. حالا من اینجا چون مقابله به مثل را گفتم، بد نیست محضر بینندگان خوب خود عرض کنم. خیلی مواقع رویکرد رفتاری ما ممکن است حتی طرف مقابل را به یک رفتار بدی وادارد که ما بعداً بخواهیم مقابله به مثل کنیم. یکی از آنها را اگر بخواهم بگویم این است: شما اگر به نیاز همسرتان توجه نکنید از آن رفتارهای نامناسبی میبینید که بعد میخواهید با آن مقابله به مثل کنید.
من همین را محضر بینندگانمان عرض کنم. یک موقعی از نیازهای خودمان، نیازهای همسرمان یک لیستی تهیه کنیم، در زندگی به آن توجه کنیم. اتفاقاً یک نکتهای که جلوتر هم در همین نکات بنده هم هست، بیشتر درباره آن صحبت میکنم، همین نیازها هست. یعنی خیلی مواقع میبینید که ما انگار انتظار داریم نیازهایمان را یک افراد فراخانوادگی اجرا کنند و آنها را برآورده کنند در حالی که نه، یک بخشی از آن اصلاً از همین درون خانواده است. اصلاً بخشی از آن غیر از خانواده نمیشود چشم به جای دیگری دوخت. باید همینجا این نیاز مرتفع شود. ما باید برای آن برنامهریزی داشته باشیم که حالا در جای خودش صحبت خواهم کرد.
نکته دومی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که هیچوقت روی نقاط ضعف همسرمان تکیه نکنیم. این را در زندگیمان یاد بگیریم. روی نقاط ضعف وقتی انسان تکیه کند، انگشت بگذارد، یک موقعهایی به رخ طرف مقابلش بکشد، چیزی غیر از این ندارد که شما طرف را به لجاجت وامیداری. شما همه کارشناسها را یک میزگردی برایشان تشکیل بدهید، میگویند شما وقتی روی نقاط ضعف طرف مقابل تکیه کنی، نتیجهاش چیست؟ تقریباً همه بلااستثنا میگویند لجبازی اتفاق میافتد. پس نتیجه این نوع رفتار شما نمیتوانی ببینی یک رفتار خوبی خواهد شد. خب چرا کاری بکنیم که میدانیم طرف مقابل را به لجبازی میاندازد؟ و اصلاً نه برای همسر، حتی در جامعه هم همینطور است. آدم همکاری دارد، همسایهای دارد، فامیلی دارد. حتی فرزندان ما. شما یک بچه کوچک، چهار پنج ساله را اگر آمدی روی نقاط ضعف او تکیه کردی، او لجباز میشود. بعد هم یک کاسه چه کنم دستمان میگیریم از این مشاور به آن مشاور، چرا این بچهها لجباز هستند. نمیدانیم چطوری آنها را لجباز کردیم، چه رفتاری را انجام دادیم. به نظر از اینها بپرهیزیم.
پس اول انتقام نگیریم، دو اینکه روی نقاط ضعف یکدیگر تکیه نکنیم. نکته سوم هیچ وقت از ازدواج خودمان اظهار پشیمانی نکنیم. این هم خیلی غلط است. الآن چون روز جمعه سالگرد ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س) هست و پیشاپیش هم تبریک میگوییم آن روز را خدمت همه جوانانی که انشاءالله قصد ازدواج دارند و ازدواج خود را میخواهند رقم بزنند، من یک نکتهای درباره ازدواج اینجا بگویم. قبل از ازدواج واقعاً باید چشممان را باز کنیم. تحقیقمان را بکنیم، بررسیمان را بکنیم، مشورتهایمان را بکنیم. ولی وقتی زن و شوهر وارد زندگی مشترک شدند یک دستگاه عیبیاب پیدا نکنند دنبال عیبهای هم باشند. آن موقع دیگر زمان آن نیست. یعنی اگر به این سمت رفتید، غیر از چالش، غیر از مشکل هیچی نیست. برای شما هر چه مهم است قبل از ازدواجتان دقت کنید. یک موقع شما چهره همسرتان برای شما مهم است. خواستگاری را برای همین موضوع گذاشتهاند. مراجع ما مجوز آن را دادهاند در جلسه خواستگاری تو نگاه کن. نه اینکه مثلاً گاهی اوقات میبینی که مثلاً دختر خانم چای میآورد در جلسه خواستگاری، میبینی سرش را پایین انداخته است چای برمیدارد. بعد وارد زندگی میشود ای داد بیداد! چشمش اینطوری بود، ابرویش اینطوری بود. بعد الآن میخواهی ایراد بگیری. این خطای خودت بودت است. آن بنده خدا چه گناهی کرده است. ممکن است اگر تو با از ازدواج نمیکردی، یک فرصت بهتری برای او پیش میآمد، موفقتر میشد. و اینجا ما باید مراقب باشیم. و لذا در ازدواج خیلی دقت کنیم که بالاخره آن معیارهایی که اسلام عزیزمان میگوید، بزرگان دینی ما میگوید، به آنها توجه کنیم ولی وقتی وارد زندگی مشترک شدیم شروع نکنیم از همدیگر اشکال گرفتن و اشکال درآوردن. و واقعاً هم راه به جایی نمیبرد. یک بنده خدایی بود آمده بود، زن و شوهری آمده بود، رو کرد به من گفت که حاج آقا درست است که آقای ما اینطوری به من میگوید؟ میگوید یک موقعی مثلاً دستش را میزند زیر چانهاش، به من چهره من زل میزند میگوید خانم این بینی است یا گاراژ است؟ خب حرفت را میزنی بعد از دست او... این را باید قبلش میدیدی نه اینکه الآن بیایی در ذوق زنت بزنی. سردش میکنی. بعد مثلاً یک خرج چند میلیونی روی دست خود میگذاری که برود مثلاً بینی خود را عمل کند و کارهای دیگر، بعد میگویی چرا این کار را میخواهی بکنی. یک جایی نمیدانیم خودمان داریم آن مسیر را باز میکنیم برای رفتار طرف مقابلمان. نه، منطقی قبلش.
البته این را هم من عرض کنم. نه اینکه چهره مهم نیست ولی یکی از نکاتی که در اسلام وجود دارد، برخی از کارشناسان میگویند بعد از شروع مشترک چهره شاید بین 8 تا 12 ماه اهمیت داشته باش. یعنی در آن رأسها باشد، جزء ملاکها باشد. اخلاق مهم میشود. یعنی شما میبینید ما به این اخلاق طرف مقابلمان تا روز آخر عمرمان سروکار داریم. برای ما مهم است. و لذا این معیارهای اصیلی که اسلام میگوید باید بیشتر هم روی آن تمرکز کنیم. یک موقعی مراقب باشم فقط فریفته چهره نشویم و از اخلاق و رفتارهای دیگر غافل بمانیم و بعد وارد زندگی که میشویم ببینیم ای داد بیداد! یک روز هم نمیشود با این زندگی کرد. سخت است. آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ ایراد از خودمان است. وقتی شما در اسلام میگویند اخلاق طرف مقابل مهم است. آمدند محضر نبی مکرم اسلام به حضرت عرضه داشتند که یا رسول الله آقا پسری به خواستگاری دختر من آمده است. این بدخلق است، بداخلاق است. حضرت فرمودند دختر به او نده. یعنی اخلاق بد منجر به این میشود که دختر شما آسیب ببیند و لذا نمیخواهد به او بدهی. یا باید برود اخلاقش را اصلاح کند، درست کند وگرنه واقعاً اخلاق بد همینطور است.
من حالا یک تجربه خودم را در سالیانی که مشاوره میدادم عرض کنم. شاید جناب آقای شریعتی بتوانم این را با قاطعیت بگویم. یعنی در این سالهایی که بنده مشاوره دادم به عدد انگشتان یک دست من مراجعه نداشتم مثلاً جوانی بیاید بگوید من از بینی همسرم خوشم نمیآید چکار کنم. یعنی زندگی من سیاه شده است، روز و شب من قاطی شده است. ولی شما وقتی مینشینید میبینید عمدتاً روی اخلاق، رفتار، طرف بیچاره شده است، اذیت میشود. و لذا ما باید واقعاً به این اخلاق و رفتار خیلی اهمیت بدهیم. در موضوعات تربیتی دختران جوانمان را، پسران جوانمان را، روی اخلاقشان، منششان، خلق و خوی آنها کار کنیم. و این کارها امروز کمتر هم دارد انجام میشود.
من اینجا یک درددل تربیتی بکنم. شاید در این سالیانی که ما کار تربیتی داریم انجام میدهیم، شاید به عدد انگشتان دو دست، من مراجعهای نداشتم که مثلاً یک خانم یا آقایی بیاید بگوید من دختر دم بختی دارم، پسر دم بختی دارم، حاج آقا میشود پنج شش راهکار دلبری از همسر را یاد بدهید ما به اینها یاد بدهیم که وارد زندگیشان میشوند اخلاقشان خوب باشد، رفتارشان خوب باشد. یعنی جزء اولویتها نیست. به آن توجه نمیکنند. ولی وقتی در زندگی وارد میشوند میبینند اینها همان رئوس مشکلات را دارد ایجاد میکند. این اخلاق و رفتار را ما واقعاً باید روی آن کار بکنیم و میدانید اینها یک نظام تربیتی هم لازم دارد. یعنی از رسانه گرفته است. یعنی واقعاً ما به برخی از برنامههای رسانه در این زمینه گلهمند هستیم. نوع رفتارهایی را که بین زن و شوهرها داریم نشان میدهیم. بدخلقیها، بداخلاقیها، در را محکم ببندد، بالشت آقا را از اتاق پرت کند بیرون، قهر بکند سوار ماشین شود برود دور خیابان بچرخد. اینها نیست. اینها که ضعف انسان است. من در هفته قبل هم اگر در خاطرتان باشد عرض کردم. گفتم آدمهایی که صورت مسئله را پاک میکنند، قهر میکنند، آنها آدمهای ضعیفی هستند. آدمهای قوی نیستند. آدمی که بداخلاقی میکند آدم ضعیفی است. ولی آن رفتار خوب، آن اخلاق خوب، آن قدرت است که میتواند ایجاد کند در زندگی مشترک. لذا روی این بحث کار کنیم، نسلمان را اینطوری بار بیاوریم. یعنی گاهی اوقات ما میگوییم ریشهیابیهای طلاق. بله، یک جایی ممکن است مسائل اقتصادی دخیل باشد ولی یک درصدی است ولی شما نگاه میکنید میبینید در طول دورانی که افراد طلاق میگرفتند، یعنی داریم طول تاریخ را عرض میکنیم. شما وقتی نگاه میکنید میبینید واقعاً یک پایه مشترک همیشه مسائل اخلاقی و رفتاری بوده است که اینها پرتعداد هم بوده است. الآن هم همینطور است. یعنی همین الآن من قول میدهم شما بروید در دادگاههای طلاق و دادگاههای خانواده و اینها بررسی کنید عمده مسائل میبینید روی مسائل اخلاقی و رفتاری مشکلاتی بین زوجها وجود دارد. ما باید اینها را حل کنیم. گاهی اوقات الگوهای خوب را ما به جامعه معرفی کنیم. من یک شهری رفته بودم جناب آقای شریعتی برای من خیلی جالب بود. نام هم میبرم چون ویژگی خوبی در این شهر بود. شهر بافق استان به نظرم یزد هم باشد. یکی از بزرگان این شهر به من میگفت. میگفت حالا این چند سال اخیر را کاری نداریم ولی من یک موقعی اسناد طلاق این شهر را دیدم در هفتاد سال یک طلاق در این شهر اتفاق افتاده است. خب چطوری بار میآوردیم؟
شریعتی: سازگاریشان بالا بوده است.
تراشیون: بعد خود سازگاری به معنای سازش هم نیست. یعنی همدیگر را بهتر درک میکردند.
شریعتی: یک جاهایی من کوتاه بیایم، یک جاهایی او.
تراشیون: اصلاً این درک بیشتر بوده است. یعنی بالاخره این آقا از سر کار میآید، خسته است، نباید به او گیر بدهی. کمی او را مراعات کن. میآیی خانه میبینی خانمت بچه دارد، بچهداری دارد میکند، کمی اخم و تخم کرده است، نباید خیلی بروی سراغش اذیت و آزارش بکنی. این چه ریختی است، چه قیافهای است برای خودت درست کردی. یعنی اینها یک نوع سازگاریهای مثبت برای تعمیق نظام خانواده است. اینها الآن کم شده است. یعنی طاقتهای ما در زندگی کم شده است. لذا متأسفانه بیشتر به همدیگر گیر میدهیم، اذیت میکنیم، همدیگر را درک نمیکنیم و واقعاً هم آدم وقتی نگاه میکند، میدانید کجا حیفنش میآید؟ در خیلی از طلاقها یا کسانی که دنبال طلاق هستند آدم نگاه میکند میبیند این آقا پشت اسمش میشود قسم خورد، این خانم اسمش میشود قسم خورد. آدمهای خوبی هستند ولی چه میشود که در زندگی مشترک اینها به این نتیجه میرسند که باید جدا شوند. این دلیلش همین نکات است. یعنی ما به اینها توجه نداریم که باید یک جاهایی آن سازگاری را بالا ببریم، یک جاهایی باید مدارا را بالا ببریم، یک جایی باید صبرمان را بالا ببریم. من جسارت است این را عرض میکنم محضر بینندگان خوبمان. نمیدانم حالا این جمله من را شما به نیابت از بینندگان قبول میکنید یا نه. همه چیز هم به مهارت نیست. یعنی ما لزوماً فکر کنیم تمام مشکلات ما قرار است که با مهارت حل شود. یک جا هم یک فوت و فنهایی مثل همین صبر و مدارا است. یعنی باید اینها را وارد زندگی کنیم. چون ممکن است شما واقعاً میروید ده تا کتاب مهارتی هم میخوانی، آخرش هم میبینی با همسرت مشکل داری. چرا؟ چون صبرت پایین است.
شریعتی: البته صبر و مدارا هم جزء همان مهارتها باید باشد.
تراشیون: بله. ولی چون معمولاً مهارتها ما فکر میکنیم مثلاً آقا وارد خانه میشود باید مثلاً یک کاری انجام بدهیم. نه، یک جایی باید صبر کنیم. آقا وارد خانه میشود هیچ کاری انجام ندهیم، هیچ حرفی نزنیم.
یک موقعی ما به خانمها میگوییم. میگوییم آقا وقتی وارد خانه میشود، مثلاً یک موقعی میبینی الآن این خسته است. یکربع نیم ساعت خیلی به کار او کاری نداشته باش. بگذار یک نفسی تازه کند. مثلاً گاهی اوقات میبینی آقا پایش را در خانه نگذاشته خانم جلوی او میپرد. سلام آقا. خواهرم اینها امشب دعوت کردند برویم خانه آنها. آن هم میگوید تو هم با این خواهرت اینها که دست از سر ما برنمیدارند. حالا بیا درستش کن. کار خراب میشود. ولی در حالی که همین مرد را بگذار نیم ساعت از آمدن او بگذرد. یک ذره نفس او بالا بیاید، یک استراحتی بکند، یک چای بخورد. بعد میروی به او میگویی میگوید چقدر خوب. راستی باجناقم اینها هم میآیند یا نه. میبینی همراهی میکند همان بعد. چون آنجا زمانی بوده است که نباید ورود پیدا میکردیم. آن را در یک اوج خستگی رفتی، تازه داری برایش یک کار جدیدی هم تولید میکنی. برنمیتابد.
تراشیون: خب این هم شد نکته سوم که از ازدواج با همدیگر هیچوقت اظهار پشیمانی نکنیم و سعی هم بکنیم همیشه خاطرات خوب. حالا این یک هنر است که حالا من چند هفته است دارم روی آن تأکید میکنم. یک هنری است که آدم آن بخشهای زیبای زندگی را ببیند. یعنی آسیب که هست. ما که منکر آن نیستیم. یعنی شما در زندگی الآن در همین جمهوری اسلامی میتوانید کسی را پیدا کنید که قائل بر این باشد که ما مشکل نداریم؟ همه قائل هستیم. بالاخره مشکلاتی هست، سختیهایی هست، دشواریهایی هست. ولی آن نکتهای که خیلی مهم است این است که هنرمندانه گاهی اوقات ما بتوانیم آن نقاط مثبت را ببینیم. در زندگی مشترک هم دقیقاً همین است. ما هیچوقت نمیگوییم بین زن و شوهر اصلاً مشکلی وجود ندارد. اصلاً این نشدنی است. مشکل هست. آنی که مهم است این است که ما زن و شوهرها خوبیهای همدیگر را هم ببینیم. یعنی بالاخره آدم ببیند این مرد بهترین دوران زندگیاش را، جوانیاش را آورده پای این زندگی. دارد کار میکند، زحمت میکشد، نان حلال میآورد سر سفره زن و بچهاش. حالا یک جایی کم است. به آن کم نگاه نکن، به آن تلاشی که او دارد انجام میدهد نگاه کن. آن را ببین. به او روحیه بده، نشاط بده.
شریعتی: یک وقتایی هم حاج آقا واقعاً فکر میکنیم که فقط ما هستیم که در زندگی مشکل داریم. همه بیمشکل هستند، فقط من هستم که مشکل دار. و این کار را واقعاً سختتر میکند.
عاملی: نه، همه واقعاً مشکل دارند. از مایی که در حوزه مشاوره هستیم بپرسند. تقریباً شما گاهی اوقات تصورتان این است که ای کاش من فلانی بودم. آن وقت ما همان فلانی را میبینیم میآید مشاوره میبینیم چقدر بنده خدا مشکل دارد. مشکلات عمیقتر. سختتری دارد. مثلاً بعضی از شخصیتهایی که ما داشتیم. اینها واقعاً همانطور بود. یکی از بزرگان یک موقعی در خاطراتش میگوید. میگوید مثلاً من بیرون همه به من احترام میگذاشتند. در خانه دائم زنم به سمت من لنگه کفش پرت میکرد. ولی میگفت من صبر میکردم و میگفت مثلاً یک بخشی از موفقیتهای من ممکن است همین باشد. خانمهایی داریم همینطور. میبینید فرزندان خوبی تربیت کردهاند، همه حسرت زندگیشان را میخورند ولی وقتی که میروی پای صحبت آنها مینشینی میبینی آنها هم مشکلات عدیده و فراوانی در طول زندگیشان داشتهاند. تحمل کردند، صبر کردند.
شریعتی: بلد بودهاند چگونه با مشکلات مواجه شوند.
عاملی: بعد میبینی همینها همه دارند حسرت زندگیشان را میخورند ولی شما زندگی آنها را باز کنی، مثلاً شاید خیلی از خانمهای بگویند نه بابا. حالا یک بچه خوب تربیت کرده است، ما عطای آن را به لقائش میبخشیم. من اصلاً حاضر نیستم بروم جای او باشم. یعنی میبینی اینطور هست. و لذا ما باید زندگی خودمان را ببینیم، برای آن یک راهبرد و نقشهای داشته باشیم. و یکی از آنها همین است. یعنی واقعاً بدانیم الآن آن آقایی که بنده خدا خانم دختر جوان بلند میشود میآید در زندگی ما. آنی که میبینی هنوز شب با عروسکش میخوابیده است، صبح مامانش با قربان صدقه صبحانه آماده میکرده است، الآن باید صبح بلند شود، کارهای خانه را انجام بدهد، بچهداری کند، زندگی را مدیریت کند. این بهترین زمان عمرش را برای ما آورده است. حالا من یک اشکالی در او ببینم، شروع کنم سر او داد و بیداد کردن، ناراحتی کردن، قهر کردن. این به نظر من بیانصافی است. لذا من دوباره برگردم به آن جملهای که گاهی اوقات میگوییم که حق خوبیها در زندگی این است که دیده شود. ما به خوبیهای زندگیمان این حق را بدهیم که ببینیم و سعی کنیم از بدیهای زندگی یک مقدار تغافل کنیم، نادیده بگیریم. اگر هم اشکال و بدیای در زندگی میبینیم به دنبال ریشهیابی و حل آن باشیم. یک موقعی ما در مشاورهها میگوییم. میگوییم مثلاً آقایی وارد خانه شود، انگشت خودش را بکشد روی بوفه خانه بگوید خانم چرا خاکی است؟ این مرد مریض است. دارد به این زندگی آزار میرساند. ولی یک موقعی مرد نه، میبیند خانمش کار دارد، اینجا هم خاک دارد خودش یک دستمال برمیدارد میکشد. این مرد هنرمند است. این آدم سالمی است. یعنی او دارد دنبال ایراد میگردد، تازه یک باری روی دوش خانمش بگذارد. این واقعاً مریضی و مرض است اگر آدم این کار را بکند. بخواهد دیگری را با رفتار و اعمال خود آزار بدهد. ولی یک موقع میبینید ما یک باری را از روی دوش او برمیداریم. این همان سلامت شخصیت است که باید اتفاق بیفتد.
شریعتی: و این چقدر زندگی را گرمتر میکند.
تراشیون: یک موقعهایی آدم وارد خانه میشود میبیند خانمش واقعاً مشغول است. گاهی اوقات کارهای خانه واقعاً دیده نمیشود. واقعاً خیلی زیاد است. من وارد میشوم درست است که خسته هستم ولی مردم هستم. یک موقع برمیگردم به همسرم میگویم خانم کمکی نمیخواهی؟ کاری نداری کمکت کنم؟ ببینید چه دلگرمیای به همسر میدهد. شاید او هم بگوید نه، کاری ندارم. یا بعضی از کارها هست که واقعاً کارهای مردانه نیست. شاید خانم به آقایشان نسپرد. خودش هم انجام بدهد. ولی اینکه بداند یکی کنار او است، یکی حامی او است، یکی تکیهگاه او است. انشاءالله اینها به زندگی رنگ و بوی زیبایی میبخشد.
یکی از نکاتی که ما باید به آن توجه کنیم این است که سعی کنیم افکار غلطمان را هم در زندگی جاری و ساری نکنیم. گاهی اوقات مثلاً ماها یک افکاری داریم که نشأتگرفته از افکار منفی است یا زیادهخواهانه است، پرتوقعانه است، در زندگی میآوریم انتظار داریم. چه خانم از آقا. خانم مثلاً در رویاهایش و افکارش این است که مثلاً ما خانه بزرگ داشته باشیم ولی حالا چون خانه کوچک است با شوهرش در میافتد. اصلاً با شوهرش بد میشود چون میدانید افکار معنی یک تأثیر مستقیمی روی افکار و کلام انسان میگذارد. یعنی من وقتی فکرم به طرف مقابلم... چرا ما انقدر در روایات داریم باید مراقبت افکارمان باشیم یعنی افکارمان را مدیریت کنیم. لذا معمولاً توصیه اهل بیت (ع) و حتی در قرآن ما را به تفکر تشویق میکنند. تفکر یک نوع فکر اختیاری است چون خیلی از جنبهها اختیاریاش ارزشمند است در حالی که وقتی غیراختیاری باشد، پرآسیب است. مثلاً ببینید در فقر ما یک فقر قهری داریم که این معمولاً منجر به کفر میشود. ولی یک فقری هم داریم میگویند فخری. مایه مباهات است. یعنی دارد. الآن لب تر کند میتواند بهترین سفره را هم پهن کند. ولی میگوید نه. من برای همدردی با دیگران یا برای اینکه میخواهم اصلاً زندگی من ساده باشد، نمیخواهم به سمت آن سفرههای آنچنانی بروم. این میشود فخر. در رفتارها هم همین است. یعنی شما یک موقع خودتان را به افکارتان وامیگذارید یعنی افکار قهریای دارید. این واقعاً آسیب است. مشکلی ایجاد میکند.
شریعتی: افکار یعنی اینکه فکرم من را هدایت کند که به کدام سمت بروم.
تراشیون: بله. و معمولاً هم میدانید. قبلاً هم یک اشارهای کرده بودیم. وقتی آدم میرود در فکر، اینطوری بگویم بهتر است. فکر و خیال، معمولاً افکار انسان را به سمت منفی میبرد. یعنی یک تکه چوبی است که مثلاً میرود به سمت یک پرتاب آبشاری، میافتد به سمت یک پرتگاه یا آبشاری میافتد پایین.
شریعتی: غالباً در حال سقوط است.
تراشیون: ولی تفکر نه. من موضوع میدهم، فکر میکنم، برنامهریزی میدهم. این جنس خوب است. والّا تفکر اختیاری است. معمولاً افکار منفی اینها قهری است. همینطوری آدم در افکارش غرق میشود و آسیب هم میبیند. در زندگی گاهی اوقات اینطوری است. مثلاً به افکار خودم وامیگذارم ناخودآگاه دارم همسرم را فلان هنرپیشنه تلویزیون مقایسه میکنم و واقعاً ما داشتیم. مثلاً آمده در مشاوره میگوید زن من زنیت ندارد. میگویم چرا؟ میگوید مثلاً سفره را پهن میکند نمیدانی چقدر نامرتب. میگویم خب انتظارت چیه؟ میگوید ماشاءالله آن سریال را دیدید خانم ماشاءالله چه میز غذایی میچیند.
شریعتی: دیگر نمیداند ده نفر کمک میکنند.
تراشیون: یعنی افکار او اینطوری است. یعنی زنش را دارد با چی مقایسه میکند؟ با یک چیزی که اوهام است، خیال است. واقعیت خارجی ندارد. حالا من هم نمیگویم زن هم سفره را پهن میکند لای آن نان کپک زده باشد. این هم باید یک مقداری رشد پیدا کند. ولی اینکه یک مرتبه ما سفر و صدی نگاه کنیم. اصلاً خیلی جاها هم میدانید چه اتفاقی میافتد؟ این مقایسهها و افکار منفی طرف مقابل را هم دلسرد میکند. چون میدانید که همه انسانها یک ظرفیتی دارند. این ظرفیت باید به نوعی مدیریت شود که به منصه ظهور برسد، اجرایی شود. و روش هم میخواهد. ولی یک موقعی ما نه، از این فرد بیش از ظرفیتش انتظار داریم. مثلاً من باز هیچوقت یادم نمیرود در یکی از جلساتی که بود یک زن و شوهری آمده بودند. آقا گلهمندی میکرد. میگفت این خانمم در خانه به خودش نمیرسد. خانم میگفت که این مینشیند پای این فیلم و سریالهای خارجی، ای زنها را میبیند، انتظار دارد من مثل اینها شوم. گفت یک موقع هم تلاش کردم دیدم باید همه کارهایم را تعطیل کنم. بعد تعبیرش این بود. میگفت خب آنها روی هر عضوشان یکی میآید کار میکند. من دست تنها هستم. اگر میخواهد مثل دیگران باشم یک آرایشگاه هم کنار خانه ما بزند و یک نفر را استخدام کند من هم روزانه خودم را در اختیار او قرار بدهم برای آن آقا مرتب و منظم باشم. میگفت دیگر ول کردم. دیدم مثل آنها که نمیتوانم بشوم. دیگر چکار کنم؟ توقع این مرد هم بالا است. یعنی فرد رها میکند. ولی یک موقعی نه، ما از توان خود همسرمان، متناظر با او انتظار داشته باشیم.
شریعتی: اینطور هم خودمان را اذیت میکنیم و هم او را و این خیلی بد است.
تراشیون: بله. یعنی همیشه این نارضایتی در منِ مرد وجود دارد. او هم ناراضی است چرا؟ چون نمیتواند رضایت من را برآورده کند. ولی اینجا باید منطقی ببینیم نگاه. اینها لذا آن افکار است که ما میگوییم باید در زندگی جلویش را بگیریم. اگر نگیریم پر آسیب است. عیب ندارد. مثلاً من تلویزیون میبینم ولی این باور را داشته باشم که تلویزیون، فیلم، سریال، اینها بالاخره فیلم است. از قدیم هم میگفتند فلانی را فیلمش کردند. یعنی بدانیم فیلم است. واقعیت ندارد که ما بیاییم بخواهیم او را با همسرمان مقایسه کنیم، مقایسه با زنمان بکنیم. این شدنی نیست. اینجاها است که ما باید یک مقدار روی سواد رسانه خودمان هم کار کنیم. یعنی واقعاً حد و مرزهای زندگیمان را بدانیم. گاهی اوقات مثلاً واقعاً یکی از آسیبهایی که ما امروز هم در نوجوانها میبینیم همین است. چون سواد رسانه را یاد نگرفتهاند. البته خدا را شکر چند سالی است در مدارس در پایه هفتم و هشتم یک کتاب سواد رسانه آمده ولی به نظر من آن موقع دیر است. یعنی بچهها را ما باید ببینیم از چه سنی شروع به دیدن تلویزیون میکنند. میبینیم از سه چهار سالگی یا حتی بعضاً در کریر است بچه را مقابل تلویزیون می گذارند، تلویزیون دارد نگاه میکند. حالا آن موقع نمیشود سواد رسانه یاد گرفت. ما باید مدیریتش کنیم. ولی از سنینی که بچهها کنترل دستشان میگیرند ما باید به آنها یاد بدهیم. بعد میبینی خود اینها جناب آقای شریعتی آثار سوء دارد. یک موقع مثلاً ما الآن گلهمند هستیم. چرا دختران و زنان جوان ما در خیابانها سگگردانی میکنند. واقعاً چرا؟ خب بنشینیم ریشه آن را پیدا کنیم. من یک موقعی در یک جلسه مادران این را گفتم. گفتم یادتان هست قدیم حنا دختری در مدرسه نشان میداد. کنار بچههایتان هم مینشستید میگفتید بهبه چه دختر زحمتکشی و چه دختر کاریای. هیچ وقت به این توجه کردید که این حنا یک همزاد انسانی، یک سگی کنارش دارد. شما وقتی از آن دختر تعریف میکنید، او را بزرگش میکنید، بچههای ما در ذهنشان میآید آدمهای خوب عیب ندارد سگ هم داشته باشند. ولی اگر آن موقع این مادر سواد رسانه داشت، وقتی مینشست حنا دختری در مزرعه میدیدید، میگفت بارک الله! حنا دختر فعالی است، کوشایی است ولی عجب! کاش که این سگ کنار او نبود. یعنی همین یک جمله ما در همان دوران کودکی اثر خودش را میگذاشت. ما الآن ببینید چقدر فیلمها و سریالها دارم نشان میدهیم یک همزاد حیوانی کنار آن شخصیتهای اصلی هستند، ما هم هیچ واکنشی نداریم. یک زیرنویس مثلاً زیر این سریال نمیزنیم که این مثلاً با ساختارهای دینی ما همخوانی ندارد. حداقل این را بزنیم. حالا من نمیدانم اینها را باید خود رسانهایها، کسانی که فیلم و سریال تولید میکنند در نظر بگیرند. ولی وقتی که بچه ما دائم مینشیند این را میبیند، این تبدیل به باور او میشود. معمولاً هم میبینید شخصیتهای خوب آن فیلم و سریال. و وقتی ما سواد رسانه را به جوان نوجوان خود یاد ندهیم همین میشود. یعنی حتی سبک زندگیهایشان، مدلهایشان اینطوری میشود. از اینها میآیند الگو میگیرند. ما اصلاً مخالف این نیستیم که کسی فیلم ببیند، سریال ببیند. الحمدلله رسانه جمهوری اسلامی جزء سالمترین و پاکترین رسانههای دنیا است ولی حرفمان این است که همین هم نیاز به سواد رسانه دارد.
شریعتی: در واقع یعنی بچههای ما نیاز به معیار دارند.
تراشیون: بله. حالا یا باید پدر و مادر به آنها کمک کنند یا باید واقعاً ما امروز در مدارسمان نداریم مثلاً بگوییم تا حالا پنج بار جمونگ را نشان داده است، ده بار سریالش را نشان داده است. در کدام مدرسهای آمدیم یک جلسه نقد و بررسی آن را برای بچهها بگذاریم. که بعد این نشود که دخترانمان طرفدار شخصیتهای کرهای شوند. وقتی ما این کار را نکنیم آن اتفاق میافتد. ما نمیگوییم بچههای ما نباید اینها را ببینند. میگوییم یک تحلیلی هم بگذاریم، یک آگاهیای هم به آنها بدهیم. اینها در حد یک سرگرمی بنشینند ببینند. یعنی بدانند یک سری چیزهایی نشود آن جوانی که مثلاً به پدرش تحمیل کرده بود باید گوسفندانت را بفروشی من میخواهم برم کره مثلاً سوسانو را بگیرم. یعنی اینطوری بشود. خب ببینید چقدر آگاهی پایین است که بعد میبینی که این تفکر در فرد شکل میگیرد. ولی اگر ما آمدیم یک نقد و بررسی گذاشتیم. مثلاً ما سریال مختارنامه را پخش کردیم، خاطر شما هست چقدر کنار آن نقد و بررسی گذاشتیم. بیاییم برای بچهها بگذاریم. الآن بچههای شبکه دارند. شبکه امید دارند، نهال دارند. یک موقع یک نقدهای کوتاه، یک بررسیهای کوتاهی برای بچههایمان در این زمینهها بگذاریم. بچهها هم میدانید خیلی بچههای هوشمندی هستند. یعنی ما وقتی یک خوراکی به آنها میدهیم خوب دریافت میکنند. من این را به عینه دیدهام چون با دانشآموزان سروکار داریم. یعنی شما وقتی مینشینید برای بچه سواد رسانه را میگویی انگار از عمق وجودش میپذیرد، درک میکند. میگوید نه، این حرف درست است. من باید این توجهات را در فیلم و سریالهایی که میبینم داشته باشم. اینها کمک میکند که ما بتوانیم فرهنگ خودمان را حفظ کنیم ولی اگر این نباشد نه. بعد شما امروز نگاه میکنید میبینید که در برخی جاهای دنیا تعبیر این است. میگویند یکی از سوادهای لازم امروز برای این نسل سواد رسانه است. یعنی باید این سواد رسانه را حتماً یاد بگیرد، بلد باشد. جزء سوادهای لازم میدانند. یعنی گاهی اوقات در حدی اینها تأکید میکنند، میگویند کسی که سواد رسانه ندارد، کمسواد است. یعنی انقدر تأکید در یادگیری آن دارند. خب ما هم اینها را کار کنیم. بالاخره رسانه کمک کند، خانوادهها، گاهی اوقات واقعاً یک جمل کوتاه مادر، یک نچ نچ که مادر بکند، یک رفتار بدی در فیلم و سریال میبیند این روی بچهاش اثر تربیتی خودش را میگذارد و یک جایی میبینیم مثلاً در یک فیلمی پسر یا دختری نسبت به پدرش بیادبی میکند. مثلاً همانجا مادر یک نچ نچی بکند. یعنی من باب تأسف. این اثرش را روی بچه هم میگذارد. ولی وقتی نشستیم دیدیم، تازه پای این سریال طنز خندیدیم که این جوان دارد مثلاً به پدرش بیادبی میکند. برای همین ما خیلی مواقع میگوییم پدر مادرها برای برخی از فیلم و سریالها کنار بچههایشان بنشینند ولی نشستن فعال. ما یک تعبیری در تربیت داریم میگوییم پدر یا مادر یا مربی باید در کنار بچهها مثل سنگ در چای باشند. شما یک تکه سنگ در یک چای بیندازید. هر چه هم بزنید صدای آن میآید. در آن جل نمیشود. هست ولی حل نمیشود. ولی یک کم شکر بریزی و هم بزنی تمام. میرود جزئی از آن چای میشود. پدر و مادر نباید شکر در چای باشند که حل شوند.
ما داشتیم یک موقعی یک بزرگواری میگفت ما در مدرسهمان یک مربیای داشتیم، این وقتی میرفت با بچهها فوتبال بازی میکرد، جرزنیهای او از بچهها بیشتر بود. بچهها نصیحتش میکردند. دیگر انقدر هم قوتبال جدی نیست که اینطوری جر میزنید. یعنی گاهی اوقات میبینیم برخی پدر و مادرها فیلم و سریال میبینند، گاهی اوقات از بچهها بچهتر میشوند. ولی ما میگوییم بنشین، ببین. من همان سنگ در چای باشم. حل نشوم. ولی این را هم دقت کنیم. نه اینکه یک مرتبه یک مفهوم نامطلوبی دارد پخش میشود، من کنترل را بردارم، صدا را قطع کنم، بابا رویت را به من بکن میخواهم یک تذکری در این باره بدهم. این نه. حرص این بچه در میآید. همانجا اصلاً هنر این است که آدم با یک کلام کوتاه، یک جمله کوتاه، یک حرکتی از زبان بدنش، این منفی بودن آن را یا مثبت بودن آن برنامه را به بچهاش انتقال میدهد. اتفاقاً بچهها هم همینها را بیشتر میپذیرند. یعنی یک کلمه کوتاهی را، یک جمله کوتاهی را. برگردیم این تعصبات فکری یا افکار غلط فکری را داشتیم میگفتیم که نباید در خانواده حاکم باشد. مراقب باشیم ما با این افکار منفی نگاهمان به همسرمان منفی نشود. چند وقت پیش بود یک بزرگواری پیش من آمده بود میگفت آقای تراشیون من به خانم خود بدبین شدم. این نکند مثلاً مشکلی دارد و رابطهای. اصلاً من تعجب کردم. گفتم بزرگوار تو در زمین شیطان افتادهای. این چه فکری است تو داری میکنی؟ ما حق نداریم نسبت به همسرمان این رفتار را داشته باشیم. این یعنی دنبال تجسس و بعدش هم خدمت شما عرض کنم خانم بفهمد ما داریم تجسس میکنیم، او با ما بد شود و گاهی اوقات میخواهد یک امر خیلی طبیعی که زنانه است، میخواهد پنهان کند. اتفاقاً آن را ما به عنوان یک شاهد مثال قرار میدهیم. آقا دیدی اینجا من تا آمدم موبایلت را قطع کردی؟ حتماً یک خبری است. در حالی که شاید داشته با مادرش صحبت میکرده، با خواهرش صحبت میکرده است. دوست داشته شما وارد میشوید پای مکالمه تلفن نباشد که قطع کرده است. یا شما انقدر غر و لند به او میکنید اصلاً از ترس شما قطع کرده است. بعد میبینید شیطان هم جای آن نفوذ فکری ما را برای اینکه آن بدبینی ما را بزرگ کند برای ما پیدا میکند و ما را در همان مسیر قرار میدهد. اصلاً بپرهیز. اصلاً استغفار کن. صدقه بده. درست نیست این افکار را نسبت به همسرش داشته باشد. او بالاخره تو را انتخاب کرده است در زندگی تو آمده است. از تو فرزند دارد. اینکه سریع من نگاهم این باشد که آره مثلاً این فلان کار را کرده است حتماً دارد به من خیانت میکند. اینها لذا در زندگی باید کنار برود. اگر وجود داشته باشد قطعاً آسیب میبیند. نکته پنجم هم اینکه در زندگی به همدیگر فرمان ندهیم. ما نوکر و کلفت همدیگر که نیستیم که هی به همدیگر دستور بدهیم. اصلاً یک نکتهای را برخی از علمای علم اخلاق هم میفرمایند. میفرمایند انسانها باید از هم خواهش بکنند. یعنی چون رتبه ماها یکی است. ما نمیتوانیم به همدیگر امر و نهی کنیم. در همه جا. یعنی وقتی من رئیس یک جایی هم هستم. من نباید به آن کسی که در مجموعهام کار میکند لزوماً امر و نهی کنم. آنجا هم خواهش بکنم. از او درخواست بکنم. در زندگی مشترک هم همین است. وقتی زن و شوهر شروع میکنند به همدیگر دستور و فرمان دادن، اصلاً انگار آدم حرصش میگیرد، لجش میگیرد. دوست دارد بعداً همان انتقام را هم بگیرد. او دستور میدهد، من هم دستور بدهم. او میگوید بخر، من هم بگویم مثلاً در خانه باید فلان کار را انجام بدهی. بایدها در زندگی میآید، نبایدها در زندگی میآید. جملات امر و نهی در زندگی میآید. و لذا نه، زن و شوهر از همدیگر خواهش بکنند. مثلاً آن موضوعاتی که ما در زندگیهای بزرگانمان میبینیم، مراوداتی که داشتند چقدر مؤدبانه، چقدر از سر شناخت طرف مقابل، روحیات طرف مقابل. سعی میکردند فرد ناراحت هم نشود. حتی اگر یک خواهشی از او داشتند یک موقعی غیرمستقیم میگفتند. سعی میکردند مستقیم آن را بیان نکنند. حالا شاهد مثالهایی هم دارد که حالا انشاءالله فرصت شود عرض خواهم کرد.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
صفحه574قرآن کریم