اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-03-23-حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد -شرح دعای سی و نهم صحیفه سجادیه (طلب عفو و رحمت از خداوند)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها و آقایان سلام به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش‌آمدید خوشحال هستیم که با هم هستیم و در کنار هم هستیم و امیدوار هستم که قادر متعال بهترین ها را برای تک‌تک شما بنویسد و مقدر کند و ان شاءالله محقق شود. به سمت خدای امروز خوش‌آمدید با احترام و با افتخار خدمت شما هستیم و در محضر در معیت حاج ‌آقای فرحزاد سلام‌ علیکم و رحمة الله خیلی خوش ‌آمدید.


فرحزاد: علیکم‌ السلام و رحمة الله خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم و توفیق روزافزون برای همه عزیزان. باز هم ایام ولادتی که گذشت به همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم ان‌شاءالله از خدای متعال می‌خواهیم که به برکت امام هشتم و آبا و اجداد و فرزندانش مشکلات مردم همه نوع آن ان شاءالله برداشته شود و مردم عزیز آبادان صدماتی که خوردند جنوبی‌های عزیز ان شاءالله خدا جبران کند و عزیزانی که در حادثه قطار که زوار امام هشتم (ع) بودند که واقعاً فاجعه دل‌خراشی بوده است و سوء مسئولیت‌هایی که واقعاً هر کسی وظیفه‌ خود را درست انجام ندهد این حوادث پیش می آید. و ان‌شاءالله تکرار نشود. عزیزانی که از دنیا رفتند خدا ان شاءالله با امام هشتم آنها را محشور کند. مجروحین را خدا شفاء عنایت بفرماید و به بازماندگان صبر و اجر. ما هم درد آنها هستیم. ان شاءالله خدا کمک ما را هم کند که ‌چنین حادثه‌هایی تکرار نشود.
من واقعاً هم عذرخواهی می‌کنم چون جمعیت زیادی هم می‌خواستند ملاقات بکنند هم درد دل های خود را بگویند واقعاً فرصت نبود ما هم پرواز داشتیم و تشکر واقعاً مردم شیراز و استان فارس بالخصوص درجه یک مهمان‌نواز،  دلگرم، خونگرم و با محبت هستند. یاد من هست که هر بار ما به اصطلاح اعلام کردیم برای زوار اولی‌های کربلا و مشهد بیشترین متقاضی و درخواست کننده از استان فارس و رتبه اول بوده است. الحمدلله حمایت آنها هم خیلی خوب است برای غدیر هم خیلی اعلام آمادگی کرده‌اند ان‌شاءالله خدا توفیق و برکات آنها را روز افزون کند.
شریعتی: ان شاءالله که حال همه خوب باشد، به مخاطبان خوب شبکه افق که تکرار برنامه را می بینند و شنونده های خوب رادیو معارف با دل و جان سلام می کنم. در محضر صحیفه سجادیه هستیم و دعای سی و نهم.
فرحزاد: بسم ‌الله‌ الرحمن ‌الرحیم اللهم صل علی محمد و آل ‌محمد و عجل فرجهم. دعای سی و نهم درباره طلب عفو و بخشش و رحمت از خدای متعال و این که خود ما هم جزء عفو کننده ها باشیم. در فراز دیگری امام سجاد علیه‌السلام عرضه می‌دارد اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّي مَا حَظَرْتَ عَلَيْه‏ خدایا هر بنده‌ای که حرمت من را شکسته و چیزی که حرام بوده در حق من انجام داد و حق‌ الناس از من گردن او هست فَمَضَى بِظُلَامَتِي‏ حالا از دنیا رفته چون خیلی مواقع آنهایی که از دنیا رفته اند بیشتر نیاز دارند که ما آنها را ببخشیم. أَوْ حَصَلَتْ لِي قِبَلَهُ حَيّا یا این ‌که نه زنده است ولی من را ناراحت کرده است و برای من دردسر درست کرده است، خدایا فَاغْفِرْ لَه‏ من از خدا می‌خواهم او را ببخشد. هم من می‌بخشم هم از خدا می خواهم. چون حق الله هم هست خدا تو را هم ببخشد وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّي‏ خدایا هر چه که عملی که پشت سر انداخته از بدی‌هایی که به من کرده بود عفو کن، و به او گیر نده آن که مرتکب شده‌ است و آبروی او را هم ‌نبر. یعنی آن را افشا هم نکن. من ‌همه نوع برای او دعا می‌کنم به آن کسانی که حقی از ما جفا کرده‌اند. ببینید آن هفته هم من در برنامه شیراز اشاره کردیم که گذشت کنید، گذشت کنید خیلی پیام دادند که حاج آقا می گویید یعنی از این مثلاً ستمگرها و ظالم ها ... مقصود ما آن نیست آنهایی که ظالم و ستمگر هستند منظور ما روابطی که فامیل و دوست نه، خود ما، رُحَماءُ بَيْنَهُم‏ قطعاً منظور این است.حالا دوستی است فامیلی است. بعد حضرت در آخر می‌فرماید وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَيْهِم‏ این است که من از صاحبان حقوقی که به آن‌ها حق دارم پدر، مادر، دوست، رفیق، فامیل، آشنا از آن‌ها می‌گذرم و عفو می‌کنم که این هم یک نوع صدقه است بلکه بهترین صدقه است بهترین صدقه عفو است گذشت کنید. این ‌را أَزْكَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِين‏ پاکیزه‌ترین صدقه، صدقه دهنده‌ها قرار بده وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِين‏ و بهترین صله که مقربین درگاه تو به تو هدیه می‌کنند عفو از بندگان خدا است. آن را بالاترین صله و قرب ما قرار بده. بعد چه کار بکنید؟ وَ عَوِّضْنِي مِنْ عَفْوِي عَنْهُمْ عَفْوَك‏ خدایا من که یک بشر ضعیف ناتوان هستم از صاحبان حق گذشتم. وَ عَوِّضْنِي مِنْ عَفْوِي عَنْهُمْ عَفْوَك، و حالا که من عفو کردم خدا می‌گوید تو که بنده ضعیفی هستی، من چه طور عفو نکنم وَ مِنْ دُعَائِي لَهُمْ رَحْمَتَك‏ این ‌که هم ‌عفو می‌کند، هم به آنها دعا می کند. خدایا آنها را ببخش، درجه بده، مقام بده،  از این ‌که دعا در حق آن‌هایی که به من ستم کردند رحمت خود را شامل حال من قرار بده حَتَّى يَسْعَدَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِك‏ هم طرف مقابل ما هم ما به رحمت و فضل تو سعادتمند شویم و نجات پیدا کنیم به من و کرم تو. موضوع عفو آقای شریعتی عزیز ما اگر تکراری هم در طول سال هر چه بگوییم واقعاً کم است. ببینید اگر آدم گذشت نداشته باشد می‌تواند زندگی کند؟ خانم یا آقا؟ غیرمعصوم؟ معصوم خطا ندارد چرا؟ مکروه هم انجام نمی دهد ولی ممکن است بنده یک وقتی حرفی بزنم خانم ناراحت ‌شود بی‌موقع خانه بیایم ناراحت شود. یادم رفته است خبر کنم چیزی می‌خواهد بخرد. یعنی طبیعی است پیش می آید. یعنی به کسی بگوید که اصطکاک، حواسم نیست یک بوق بی جا می زنم در رانندگی خطا می‌کند شما الان مثلاً یکی می خواهد برود ازدواج کند اگر بخواهیم سخت‌گیری ‌کنیم به حاق مطلب مته به خشخاش بگذاریم. این آقا قد و قواره‌ او چنین باشد، پول و سرمایه او چنین باشد، خانم چنین باشد چنان باشد. پس اصلاً ازدواج نکنیم بر سر بله ‌برون دعوا می‌شود سر خرید دعوا می‌شود سر میهمان‌ دعوت کردن. اگر کوتاه نیاییم عفو فقط در موضوع گناه هم نیست عفو یعنی آدم کوتاه بیاید. آدم گذشت کند، عفو یعنی گذشت. یعنی کوتاه بیایند. آن خواسته من همه خواسته های من انجام نمی‌شود. اصلاً دنیا محال است که خواسته همه برآورده شود.چون هر کسی خواسته های آنها با هم متضاد است. همه می خواهند رئیس بشوند، خب نمی شود. ما سطح ها بعدی هم می خواهیم. لذا می خواهم عرض کنم اگر کسی در ازدواج خود، در زندگی خود، چرا این قدر طلاق اتفاق می افتد؟ چون گذشت نیست. آقا گذشت کنید. حالا یک جایی به شما توهین شده است به آقا برخورده است، به خانم برخورده است، گذشت، گذشت، گذشت. اگر گذشت نکنیم از همه بیشتر عذاب به خود ما وارد می شود. یعنی پر از دریای کینه و سم و زهر و انتقام جویی و کینه جویی است. آدمی که گذشت نمی کند اولین و بیشترین صدمه به خود خود او است. به روح و جان او است. باید بگذرید که سبک شوید. اصلاً بی خیال شوید. امیرالمؤمنین جمله عجیبی دارند می‌فرماید قِلَّةُ الْعَفْوِ أَقْبَحُ الْعُيُوب‏ نه گذشت نکردم آنهایی که گذشت نمی‌کنند که نمی‌شود زندگی کرد آنها اهل جهنم هستند. آنهایی که کم گذشت می کنند کم گذشت کردن أَقْبَحُ  نه قبیح، زشت‌ترین عیب ها است. امیرالمؤمنین می‌فرماید کم،  نه گذشت نکردن یعنی باید زیاد گذشت کنید، همه‌اش گذشت کم گذشت کردن زشت‌ترین عیب‌ها است. وَ التَّسَرُّعُ إِلَى الِانْتِقَامِ أَعْظَمُ الذُّنُوب‏ آنهایی که منتظر هستند یک کسی یک خطایی بکند فوری انتقام بگیرند یک متلک گفته است ده تا متلک بار او می کنند. نه تا هم بدهکار می شوند. فحش داده است من هم به او فحش می‌دهم. زده است می‌زنم، دعوت نکرده است من هم او را دعوت نمی کنم. تغییر کرده است، تغییر می کنم. می‌فرمایید آنهایی که شتاب برای انتقام دارند، منتظر هستند انتقام بگیرند. أَعْظَمُ الذُّنُوب بزرگ‌ترین گناه انتقام‌جویی و کینه‌جویی است و بزرگ‌ترین عیب‌ها کم گذشت کردن است. دو باره عربی ‌آن را می خوانم. قِلَّةُ الْعَفْوِ أَقْبَحُ الْعُيُوبِ وَ التَّسَرُّعُ إِلَى الِانْتِقَامِ أَعْظَمُ الذُّنُوب. این‏ روایت را یک بار دیگر هم خواندم خیلی من از این روایت خوشم می آید. کان رسول‌ الله (ص) موقع نام پیغمبر مستحب مؤکد است ذکر صلوات را همه بینندگان هم بگویند.
حضرت فرمودند أَ يَعْجِزُ أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ كَأَبِي ضَمْضَم‏ شما  این قدر عاجز و معذرت می‌خواهیم این تعبیر از خود من است، بی عرضه هستید،  از کسی که در امت سابق بوده است ‌بنام ابی ضمضم از او کمتر باشید. این آقا یک صفت خوب داشته است. به‌جایی رسیده که اول شخصیت عالم او را یاد کرده است. به ما امت می‌گوید بیایید این الگوی شما باشد از این یاد بگیرید. لااقل مثل او باشید. ببینید صفت آدم را به کجا می رساند. پیش خدا این قدر عزیز می شود که پیامبر او را به عنوان الگو معرفی می کند. اصلاً او را یاد کرده است. همین بس است. آیا شما عاجز هستید از این که مثل ابی ضمضم باشید قالوا یا رسول ‌الله و ما ابوضمضم، ابوضمضم کیست؟ قَالَ ص كَانَ رَجُلٌ فِيمَنْ قَبْلَكُم‏ یک انسان عادی بوده است قبل ‌از شما. پرفسور و عابد و زاهد نه. یک آدم معمولی ولی چه؟ كَانَ إِذَا أَصْبَحَ يَقُول‏ هر روز صبح با خدا معامله می‌کرده است. چه می‌گفته است؟ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ تَصَدَّقْتُ بِعِرْضِي عَلَى النَّاسِ عَامَّة خدایا من چیزی ندارم در راه تو صدقه بدهم آبروی خودم را در راه تو صدقه دادم. خدایا کسی به من اهانتی و جسارتی، آبروریزی، کاری او را حلال کردم، بخشیدم تو هم او را ببخش. به‌خاطر من کسی جهنم نرود، به خاطر من کسی عذاب نشود. به خاطر من کسی زمین نخورد. گرفتار نشود چون اثر وضعی دارد. من ناراحت می شوم اثر وضعی دارد. تا دل مرد خدا نامد به درد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد.
یک خانمی می‌گفت بچه‌ام من را خیلی اذیت کرد آه کشیدم تصادف کرد، خودش مجروح شد ماشین او درب و داغون. باید بنشینم آشی که پختم را بخورم. دعا کنید، نفرین نکنید. پیغمبر هر روز صبح با خدا معامله می‌کند خدایا من آبروی خود را در راه تو صدقه دادم. به همه به همه دوست، دشمن، مسلمان و غیرمسلمان به فرحزاد حرفی زد حلالش کردیم. چه‌ قدر خودم کیف می کنم. واقعاً کسی که رنجش این جمله خیلی جمله عجیبی است بارها عرض کردیم خلاصه تمام معاشرت ها و اخلاق ه در همین کلمه است. مرنج و مرنجان.  این را واقعاً تابلو کنیم اولاً کسی را رنجش ندهیم، اذیت و آزار نکنیم. هفته های قبل گفتیم امام سجاد می‌گوید خدایا من را نگه‌دار به هیچ مرد و زن، زن و مرد مؤمن مسلمان آسیب و اذیت و آزار نرسانم، مرنجانم. ولی دومی سخت‌تر است امام هفتم فرمودند همسایه خوب آن است که همسایه‌ها را آزار ندهد ولی از آن قشنگ‌تر و بهتر آن است که تحمل کند. نرنجد. تا همسایه هم خطایی کرد، اشتباهی، عمدی، مدارا کنید، ببخشد، تحمل کند، خدا به او اجر و ثواب می دهد. مرنج خیلی مهم است. منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم اصلا آقای شریعتی عزیز بیننده های عزیز من این را هم باز یک بار دیگر گفتم آقای بهاءالدینی می فرمودند با خوب ها خوبی کردن که هنر نیست. معذرت می خواهم حیوانات هم همین جور هستند. شما یک چیزی بدهید سر تکان می دهد، دم تکان می دهد به آنها حمله کنید به شما حمله می کند.  این که حیوان هم همین جور است. انسان خیلی بالاتر از حیوان است. یک مورد انسانیت اینجا است که در مقابل جاهل در مقابل بدی، در مقابل آزار دیگران ما چه جوری واکنش نشان بدهیم. آن کلوخ زده است ما سنگ می زنیم یا تحمل می کنیم مدارا می کنیم. اگر پیامبر نفرین می‌کرد مدارا نمی‌کردند تمام امت می‌پاشیدند آن خلق و صبر و تحمل حضرت عالم را دگرگون کرده است. این همه مؤمن و مسلمان. میلیاردها نفر به امر او نماز می‌خوانند روزه می‌گیرند حجاب دارند اینها به برکت خلق پیغمبر است. یعنی همین‌ عفو پیامبر، گذشت پیامبر است، تحمل پیامبر است.
وفا کنیم و ملامت کشیم و که اگر این کار را کردید، خوش باشید که در طریقت ما کافری است رنجیدن.
یعنی این یک خودخواهی است می تواند بگوید کافری است یعنی بت من به آن برخورده است. اگر هزار بار غیبت کس دیگری بکنند، تهمت می زنند، بد و بیراه می‌گویند من هیچی ام نمی شود در صورتی که آن هم گناه است در صورتی که اگر برای خدا است باید ناراحت شوم. یک کسی قلاب سنگ پرتاپ می کرد بعد به بینی یک کسی می خورد به او گفت چرا به بینی من سنگ می اندازید گفت خدا شاهد است من از آن طرف می اندازم بینی شما خیلی بزرگ است. یعنی من و فیس شما خیلی زیاد است من به کس دیگر هم می گویم باز به تو بر می خورد. این جمله خیلی پر معنا است. خدا حافظ را رحمت کند.
که در طریقت ما کافریست رنجیدن. یعنی این یک نوع کفر است. آنهایی که رنجش پیدا می کنند ما حدیث داریم که هیچ مؤمنی نیست خدا یک جاهلی را کنار او می گذارد می خواهد او را امتحان کند که رنجش پیدا می کند یا نمی کند. می بخشد یا نمی بخشد.
شریعتی: یعنی اگر شما به حقیقت توحید رسیده باشید به حقیقت ایمان رسیده باشید به همین راحتی نمی رنجید.
فرحزاد: صد درصد نمی رنجید. امتحان خدا می بینید و لطف خدا می بینید. اگر جاهل نبود انسان ها تربیت نمی شدند. خدا اولیاء خود را با دشمن تربیت کرده است، با جهال تربیت کرده است. آن روایت نورانی که یتیم هایی را در زمان پیامبر تقسیم کردند یک یتیم خیلی بداخلاق بود برعکس گیر پیامبر افتاد. حضرت با او تحمل می کردند، مدارا می کردند، مرد. حضرت مثل ابر بهار گریه می کردند. گفتند آقا یتیم دیگر هم هست چرا گریه می کنید؟ فرمودند این یتیم خیلی بد اخلاق بود برای رشد من خیلی خوب بود. این طور یتیم شلوغ کار شاید پیدا نشود. خیلی عجیب است. برعکس ما می گوییم الحمدلله راحت شدیم. این چه دیدی است؟ حافظ با یک شعر زیبای دیگری دارد که می گوید:
گر رنج پیش آید و راحت ای حکیم     نسبت نکن به غیر که اینها خدا کند.
توحید یعنی این که هیچ برگی از درخت بدون اذن خدا نمی افتد. اگر جاهل گیر شما افتاده است، همسر خوب، بد، شوهر خوب، بد، بچه شلوغ کار و عادی، اینها همه امتحان است. خدا اینها را چیده است که امتحان شویم. یا می خواهیم مقابله به مثل کنیم این اشتباه است. که در طریقت ما کافری است رنجیدن. یک موقعی ما اصفهان محضر آیت الله مستجابی رفتیم انسان وارسته ای هستند. خط خوبی هم دارند. خیلی هم شعر حفظ هستند. دیدم بیکار بودند یک شعر زیبایی نوشتند که با دست خط خود به مرحمت کردند. خیلی این شعر زیبا است. یعنی به درد این بحث ما می خورد. شعر این است.
صورت نبست در دل ما کینه کسی         آیینه هر چه دید فراموش می کند.
آیینه لحظه ای که جلوی آن ایستادید وقتی رفتید تمام شده است. صورت نبست، بعضی ها هستند تا فرحزاد را می بینند چهل سال قبل چرا پای من را لگد کردید چرا ... ؟ چهل سال گذشته است شما نمی خواهید فراموش کنید. بعضی ها خانوادگی زن و شوهر با هم دعوا می کنند می گوید موقع بله برون، موقع ازدواج، شب اول عروسی، چهل سال گذشته است، همه پرونده ها را رو می کند. اصلاً باید کاملاً پاک کنید و محو کنید.
صورت نبست در دل ما کینه کسی         آیینه هر چه دید فراموش می کند.
مثل آبی که وقتی دست می کشید دست که بر می داریم هم می آید. آیینه هر چه دید فراموش می کند. من یک نمونه زیبا عرض کنم. مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (ره) که ذکر خیر او در سمت خدا زیاد بوده است. واقعاً ایشان مرجع کم نظیر یا بی نظیری بودند. آیت الله بهاءالدینی فرمودند از طرف امام زمان مؤید بودند. یعنی واقعاً از طرف امام زمان حمایت می شده است. ایشان مرجع مطلق بودند، وقتی از دنیا رفتند 50 کشور اعلام عزا کردند. ما شاید مرجعی نداشته باشیم که 50 کشور اعلام عزا کنند. کشورهای مختلف هند، پاکستان، افغانستان، تمام کشورها از ایشان تقلید می کردند. شیعیان دنیا. ایشان یک پسر فاضل، دانشمند، بسیار فرهیخته داشت در نماز جماعت صف اول پشت سر پدر اقتدا کرده بود وسط نماز یک نفر به ایشان چاقو زد و بر اثر آن چاقو ایشان از دنیا رفت. حکومت عراق هم آن قاتل را گرفت. مردم عراق هم خیلی ناراحت شدند ولی ایشان تحمل کردند و صبر کردند و حکومت حکم اعدام قاتل را صادر کرد. مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی گفت نه من اجازه نمی دهم. من ولی دم هستم عفو کردم، بخشیدم. این خیلی مهم است. این که پیامبر خدا فرمودند عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّا، نمی خواهید عزیز شود؟ نمی خواهید خدا گناه شما را بیامرزد؟ نمی خواهید خیر دنیا و آخرت، بهشت جاودانه از الان نصیب شما بشود؟ فرمود بر شما باد به عفو کردن، عفو آدم را عزیز و آقا می کند، سرافراز می کند. فَتَعَافَوْا يُعِزَّكُمُ اللَّه‏، عفو کنید خدا شما را عزیز می کند. امیدوار هستم که ان شاءالله خدای متعال توفیق بدهد که عفو سیره دائمی ما باشد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. ان شاءالله اهل گذشت باشیم، اهل عفو باشیم. حالا بر می گردیم به بحث معرفت نفس که همه اینها به هم مرتبط است.
فرحزاد: مرتبط است. همان من که گفتید این من را باید کنار بگذاریم، تمام می شود. این لا اله را ما درست نگفتیم. یعنی آن اله که خود ما است آن را نفی نکردیم. چه قدر آدم راحت می شود. خدا آقای دولابی را رحمت کند، می فرمودند ما چه طور هر وقت خسته می شویم می رویم می خوابیم و یک چرت می زنیم. آدم که خواب است دیگر غم و غصه، و بگیر و نگیر را فراموش می کند. خواب عمیق برود همه چیز فراموش می شود. و چه قدر روح و چشم او سبک می شود. ایشان فرمودند بعضی ها خسته می شوند می روند و می خوابند، من خسته می شوم یک چرت می میرم. خیلی قشنگ است. می میرم یعنی چه؟ می گویم بابا دولابی، حاج اسماعیل همه چیز شما برای خدا است، معذرت می خواهم غصه خر را باید صاحب خر بخورد. من چرا غصه خود را بخورم، من که مالک خود نیستم. همه چیز من، چشم من، ظاهر من، باطن من، روح من، جسم من، همه چیز من مال خدا است. یعنی قشنگ بمیرم. چه کسی می میرد. مردن واقعی که من خود را از بین ببرد. یعنی از خود رد شوم. معنی روانتر آن یعنی وقتی من روی خود پا گذاشتم.
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا         گو بیا سیل غم و خانه ز بنیان ببر
من خانه را جلوتر خراب کردم و به صاحب خود دادم.
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا         گو بیا سیل غم و خانه ز بنیان ببر
نی ام ملول که کارم نکو نشد بد شد             شود، شود نشود گو مشو چه خواهد شد
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست         که هر چه بر سر ما می رود اراده اوست
اینها آن آدم هایی هستند که تعلق ندارند و دست خدا را همه جا می بینند. راه های معرفت نفس را شروع کردیم که بحث مهمی هم هست. و عرض کردم که مهمترین و اولین و با اهمیت ترین راه معرفت خود، معرفت خدا، معرفت جهان، معرفت هر چیزی در عینی که ما تلاش می کنیم، حالا راه های دیگر آن را هم می گوییم، سکوت است، تفکر است، معاشرت با خوب ها است، ... ولی تا خدا دست در کار ما نگذارد آن گره را باز نکند، چون ما روایات متعدد داریم که معرفت و شناخت کار خدا است، او باید پرده را کنار بزند. الْمَعْرِفَةُ صُنْعُ اللَّه‏، حتی محبتی که از اهل بیت از خدا داریم در روایت داریم که آنها در دل ما ... فرمودند این ولایتی که شما دارید فکر نکنید مال خود شما است، از جیب کسی آوردید، هذا شیء صنع الله، از خدا شکر کنید خدا این کار را کرد، حبب، اگر خدا آن محبت را ایجاد نمی کرد، ایمان که حضرت علی (ع) است محال است کسی آن جا راه پیدا کند. لذا یکی از راه های معرفت تضرع، زاری، دعا، حالا دعاها را می گویم، دعای خمسه العشر، دعاهای عارفین، دعاهای مریدین، این دعاها خیلی خیلی، یعنی واقعاً ... حافظ یک شعری خیلی زیبایی دارد. امروز از حافظ زیاد عرض کردم. حافظ را به شیعه شاعر نگاه نکنید. یعنی واقعاً روح بلندی داشته است. حافظ می گوید که
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت         تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
یعنی چهل سال من رنج کشیدم، این در زدم، آن در زدم، عبادت کردم، زهد ورزیدم، چنین کردم، چنان کردم، ولی آن که مشکل من را حل کرد آن جام محبت خدا و آن لطفی که کرد بود که ما جذبه می گوییم.
ما یک سالک مجذوب داریم، یک مجذوب سالک داریم، این در سیر و سلوک و اهل عرفان مفصل صحبت شده است. سالک مجذوب، مجذوب سالک. یعنی چه؟ سالک مجذوب، یعنی یک جایی که می خواهد برود آماده سفر می شود ساک می بندد، کارهای خود را می کند، پول تهیه می کند. وسایل سفر، هر چه که اینها لازم دارد. ولی به آن جایی که می خواهد برود او را راه نمی دهند. مگر این که صاحبخانه یک کدی به او بدهد، دعوت نامه بفرستد، آن کشور مقصود، یا آن میزبان مخصوص باید، شما پنجاه سال زحمت کشیدید ولی اگر دعوت نامه نداشته باشید آن کشور یا آن خانه میزبان شما را دعوت نکند نمی توانید بروید. باید طرف دعوت کند. امام رضا باید دعوت کند، دعوت نکند نمی توانید بروید. سالک مجذوب یعنی کسی که سلوک می کند، زحمت می کشد، یک سال، یک ماه، شش ماه، پنجاه سال، صد سال، ولی تا جذبه خدا، دعوت خدا، خدا شما را خوانده است یا نخوانده است؟ شمس یک شعر خیلی زیبایی دارد که آقای افتخاری خوانده است.
ای دل اگر نخواندد ره نبری به کوی او         گر نروی به سوی او راست بگو کجا روی
ای دل اگر نخواندد ره نبری به کوی او، محال است ره ببری اگر شما را دعوت نکرده باشد. سالک مجذوب یعنی یک عمری سلوک می کند، عبادت، جد و جد، زحمت، سلوک می کند، ولی بعد از سلوک فراوان لطف خدا شامل حال او می شود جذبه الهی، دعوت الهی به او می خورد در باز می شود و می رود این را سالک مجذوب می گویند. یعنی اول جان می کند، زحمت می کشد بعد در باز می شود و می رود. دوم برعکس است. مجذوب سالک است. این خیلی فرق می کند. مجذوب سالک یعنی چه؟ یعنی اول او را دعوت می کنند. جذبه هست که او می رود. به پای او می رود. اول او را دعوت کردند. خرج سفر را دادند. تمهیدات را آماده کردند، هر چه که لازم بوده است. از اینها ما کم داریم. اصلاً آدم عوضی بوده است، بیراهه بوده است، یک جذبه ای به او خورده است از این رو 180 درجه عوض شده است. اصلاً برعکس می رفته است. اصلاً سلوک نداشته است، بلکه گناه هم می کرده است. ولی درمان همه اینها با جذبه است. آن کشش باید باشد. در هر صورت اگر جذبه و دعوت و خواست خدا نباشد محال است. ملاعبدالله جمله قشنگی دارد می‌گوید انسان با جِد و جهد عابد می‌شود، زاهد می‌شود، عالم می‌شود، مجتهد می‌شود، پروفسور می‌شود. ولی عارف و عاشق خدا جزء با جذبه محال است. حالا یا اول آن می‌خورد بعد راه می‌افتد با جذبه یا زحمت می‌کشد آخر سر. او باید در را باز کند. بدون جذبه الهی محال است کسی به خود‌شناسی، خداشناسی، امام‌شناسی، پیغمبر‌شناسی برسد. یعنی ما زحمت‌مان را می‌کشیم ولی لحظه به لحظه خدا تو باید در را باز کنی. مجذوب سالک خیلی پیش خدا عزیز هستند. از اول یک کشش و جذبه‌ای به او داده است، استاد هم نداشته است. مرحوم آقای انصاری همدانی مثلاً اینطوری بوده است. مرحوم آقای انصاری همدانی یک بزرگی می‌فرمود: من الفم که در الف آمدستم، شاگردانی که بین آقای قاضی و آقای انصاری مشترک بودند مثل مرحوم آیت الله نجابت، آیت الله دستغیب و خیلی بزرگان دیگر. می‌گفتند اصلاً قابل قیاس نبود آقای انصاری با آقای قاضی. آقای انصاری خیلی فوق‌العاده بود. من خیلی نمی‌خواهم قیاس کنم ولی فرمایشات شاگردان این دو را دارم عرض می‌کنم. آقای قاضی را خدا رحمت کند. فرمودند 40 سال من زحمت کشیدم، رنج کشیدم ولی در باز نشد. آن توحیدی که باید شهود شود، دریابم، به آن برسم نشد. بعد از 40 سال، داستانش را مفصل شاگردانشان نقل کرده‌اند، در شرح حالشان هم آمده است. بعد از 40 سال دیگر داشتم ناامید می‌شدم. یکبار دیده بودند یک کلاغی یک نان خشکی را می‌خواهد بخورد، هی زد، هی زد، تا 40 بار تا این مثلاً توانست بشکند، خورد کند، بخورد. خدا می‌خواست به او بفهماند باید صبر کنی تا زمان آن برسد. ولی داستان اصلی آن این جالب است. ایشان بعد از 40 سال زحمت فراوان و ریاضت‌های سخت فرمودند یک کسی بود در کربلا، ظاهرش ژولیده و مثلاً کسی به او اهمیت نمی‌داد. بعضی‌ها فکر می‌کردند مثلاً این مشکل روحی روانی دارد. آقای قاضی می‌گوید من داشتم به مرز ناامیدی می‌رسیدم چون آدم یک وقت حرف عرفان را می‌زند، یک وقت می‌یابد، می‌بیند. ما همش داریم غیب می‌گوییم ولی به معرفت نفس نرسیده‌ایم. با آن کسی که می‌رسد خیلی فرق می‌کند. گفت این آقا رسید کنار من، کسی هم در شهر اصلاً به او محل نمی‌گذاشت. در گوش من گفت فلانی امروز ملجأ اولیای خدا حضرت ابوالفضل العباس (ع) است. اصلاً به او نمی‌خورد که این کلمه را بلد باشد بگوید. ملجأ اولیا. یعنی سلمان‌ها می‌خواهند سلمان شوند، اینها با یک نگاه او را سلمان می‌کنند. قاضی بخواهد قاضی شود با یک نگاه او را قاضی می‌کنند. برو آنجا. ملجأ اولیای خدا پناهشان حضرت ابوالفضل است. فکر نکنی فقط چهار تا مریض و فلج شفا می‌دهد. اصل کار این است. می‌گوید آقا حرف این برای من یک تلنگری شد. رفتم حرم حضرت ابوالفضل. التماس و درخواست. می‌گفت پرده رفت کنار، دیدم تمام ذرات عالم ظهور لا اله الا الله هستند. آن توحید شهودی و دید قلبی. رفت کنار. مثل حضرت امیر بلاتشبیه. البته هیچ‌کس با امام‌ها قابل قیاس نیست. که می‌فرماید من هر چه دیدم ابر و بعدش با او لا اله الا الله دیدم، خدا را دیدم، می‌گفت این لحظه‌ای بود. یعنی طولانی نشد. بعد منقلب شدم به خانه آمدم. خانمم یک چایی درست کرد رفتم پشت‌بام. دوباره آن حالت آمد. دیدم غیرخدا کسی را نمی‌بینم. این پندارها و توهمات کنار رفت. دوباره یک کم طولانی‌تر شد. چند بار این تکرار شد. یک آیه قرآن داریم لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ، یعنی آن خبر باید جا بگیرد، قرار بگیرد. بعد دیگر می‌گفت عادی شد. یعنی دیگر در وجود من مستقر شد. لذا مثلاً می‌گویند ایشان با شاگردانش نشسته بود، زلزله آمد. اصلاً خم به ابروی ایشان نیامد. توحید کامل. آنها همه فرار کردند، اینها هستند. اتفاقاً درباره توحید هم ایشان صحبت می‌کرد، بعد گفته بود عجب توحیدی من به شما درس دادم که شما همه‌تان هم فرار کردید. یا یکی از شاگردانش در همین کتاب‌هایش نوشته‌اند. یک ماری به طرف ایشان آمد، ما هم نشسته بودیم. ما بلند شده بودیم فرار کنیم. ایشان فرمودند موت باذن الله. به اذن خدا سر جایت بمیر. دیدیم دیگر حرکت نکرد. بعد درسش تمام شد. بعد می‌گوید یکی از شاگردان رفت با چوب این طرف آن طرف کرد ببیند این خواب نرفته باشد. منظورم این است که حالا این کرامت برای ما مهم نیست، آن معرفتش مهم است. اینها مال بچه‌ها است. کرامت است.
شریعتی: یعنی تو به آن حقیقت توحید برسی و آن را درک کنی و آن را ببینی.
فرحزاد: احسنت. درک کنی و ببینی. اگر ببینی در گودی قتله‌گاه هم سرتاسر آرامش داری. مرحوم آقای انصاری خدا او را رحمت کند، گفتند موحد واقعی کسی است که اگر نصف شب در تاریکی، یک آدمی مثلاً تفنگ به سینه او بگذارد، یک چاقو، در قلب او بخواهد فرو کند، حالش هیچ بد نمی‌شود. چون می‌داند بدون اذن خدا هیچی اتفاق نمی‌افتد. امام‌های ما این آرامش را داشته‌اند. اولیای خدا این آرامش را دارند. یعنی توحید واقعی. لذا سالک مجذوب داریم زحمت می‌کشد به جذبه برسد که البته اینها هم محترم هستند. آقای انصاری اصلاً مخالف عرفان بوده است. اهل سیر و سلوک نبوده است. درس می‌خوانده است. در سیر و سلوک، مخالف هم بوده است. بعد ولی خدا ایشان را می‌بیند، ایشان هم به یک نگاهی نگاه می‌کرده که این آقا مثلاً شاید دکان و دستگاه باز کرده است. ایشان فرمودند من در تو در آینده آتشی می‌بینم که خلقی را آتش می‌زند. یعنی جذبه تو را می‌گیرد و همینطور هم می‌شود. مجذوب سالک در وادی نیست. جذبه به او می‌خورد با پای خدا حرکت می‌کند. ببینید حالا این دو شعر هم بد نیست بخوانم. بدون جذبه و دعوت حق و کشش خدایی محال است، محال است کسی به معرفت، به عشق، به هر چیزی، به بهشت راه پیدا کند. تا که از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. به رحمت سر زلف تو... آقا حافظ غوغا کرده است. گفتم از امام حسین یکی خواسته طبع شعر حافظ بیاورد، گفتند این اختصاصی است، به کس دیگر نمی‌دهیم. دومی نداریم. به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه/ کشش چون نبود از آن سو چه سود کوشیدن. خیلی زیبا است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
تلاوت آیات نورانی سوره قلم
صفحه565قرآن کریم
فرحزاد: همه ما دوست داریم پیغمبر خدا از ما شفاعت بکند. یعنی امید اولین و آخرین به شفاعت و دستگیری پیغمبر خدا است. چکار کنیم از ما شفاعت کند، راهکار‌هایی دارد، یکی از آنها این است. پیغمبر ما فرمود بر من واجب می‌شود مثل سلام است که جواب سلام واجب است. صلوات بالاتر از سلام است. یک وقت می‌گویم سلام علیکم جواب واجب است. یک وقت می‌گویم صلوات خدا بر شما باشد. جواب آن خیلی مهم‌تر است، خیلی واجب‌تر است. پاسخ صلوات‌هایی که به پیغمبر هدیه می‌کنیم چیست؟ حضرت فرمودند من صلی علی فی کل یوم او لیلة وجبت له شفاعتی و لو کان من اهل الکبائر. خیلی بشارت است. فرمود بر من رسول الله واجب می‌شود شفاعت کنم از گنهکارانی که هر روز و هر شب صلوات بر محمد و آل محمد می‌فرستند.
آیاتی که در این صفحه تلاوت شد، یک داستان خیلی زیبایی است. یک آدم خیری بوده است باغ داشته است، میوه‌های مفصل. میوه که می‌رسید خودش و بچه‌هایش استفاده می‌کردند، خیلی از آنها به فقراء و فامیل و ضعفا می‌دادند. واقعاً در واقع برای کار خیر وقف کرده بود. ایشان از دنیا رفت. حرص و طمع بچه‌هایش را گرفت. گفتند بابای ما به فقراء و مساکین می‌رسید. ما می‌فروشیم چند برابر، چنین و چنان. از این حرف‌ها. سرمایه‌هایمان را زیاد می‌کنیم. خیلی هم احتیاج نداشتند. یکی از پسرها مخالفت کرد. گفت نه باباجان، بیاییم کار بابا را ادامه بدهیم. آنها مقاومت کردند. مقاومت کردند خدا می‌گوید به خاطر اینکه اینها نیت سوء داشتند، گفتند ما سحر می‌رویم در تاریکی میوه‌ها را می‌چینیم فقراء خبردار نشوند، انبار می‌کنیم در سردخانه. صبح آمدند دیدند تمام میوه‌ها خاکستر شده است، پودر شده است. از بین رفته است. هیچی نمانده است. خدا فرمود که می‌خواستید خودتان جمع‌آوری کنید، مالی که برای خودت نگه می‌داری آخرش پودر می‌شود، از بین می‌رود، خاکستر می‌شود. ولی آن که ما عندالله باق. خدا را قسمت می‌دهیم به حق محمد و آل محمد، نعمت ارزانی، فراوانی، وسعت رزق، امنیت، عافیت کامل به ما مرحمت بفرماید. شر این گرانی و تورم و مشکلات اقتصادی را ریشه‌کن بفرماید. به حق محمد و آل محمد مریض‌ها شفای عاجل عنایت بفرمایند. قلب امام زمان از ما راضی، فرجش را نزدیک، ما را از یاران او قرار بده. آنهایی که شغل، مسکن، همسر و اولاد ندارند، به آنها مرحمت بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد خود ما، نسل ما، همه متعلقان این مملکت و ما را عاقبت‌بخیر بگردان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.