تراشیون: سلام علیکم و رحمۀ الله. عرض ادب و احترام و وقت بخیر محضر بینندگان خوب این برنامه دارم، خدمت حضرتعالی و همکاران محترم شما سلام دارم. ان شاءالله امروز هم در خدمت شما و بینندگان محترم و عزیز بتوانیم مطالب قابل استفاده ای را تقدیم کنیم.
شریعتی: ما راجع به شخصیت سالم و متعادل صحبت کردیم در جلساتی که گذشت. آفت های آن را حاج آقای تراشیون اشاره کردند، برای رسیدن به این شخصیت حتماً راهکارهایی وجود دارد. یک بخشی از آن را در جلسات گذشته شنیدیم و ان شاءالله امروز ادامه فرمایشات شما.
تراشیون: همان طور که اشاره فرمودید برای رسیدن به شخصیت سالم و مطلوب شاید یکی از مهمترین عرصه ها این است که انسان خود به خود کمک کند. یعنی از ظرفیت درونی خود بهره ببرد و نهایتاً این است که یک حمایتگر، راهبر، مربی، داشته باشد. یک قانونی در رشد و تعالی انسان وجود دارد که از قدیم الایام همه بزرگان دینی، اساتید اخلاق فرمودند که آدم نباید خود را خیلی دست به دست کند. در این خانه، در آن خانه، با این آدم، با آن آدم، از این کتاب به آن کتاب، از این شاخه به آن شاخه پریدن این خیلی پر آفت و پر آسیب است. در تربیت یک متولی باید وجود داشته باشد، محوریت باشد، بعد آن متولی می تواند گاهی اوقات فرد را به سمت و سوهای دیگر هم ببرد. ولی همین است که اگر آشپز دو تا شود آش یا شور می شود یا بی نمک. در همه عرصه ها هم همین طور است. یعنی ما در عرصه های فرهنگی این را می بینیم، در عرصه های تربیتی این را می بینیم، وقتی متولیان یک امری زیاد می شود انگار که آن کار افول پیدا می کند. مثل مسئله حجاب در کشور ما. یعنی بر اساس ساختار ما ظاهراً 34 تا متولی دارد. لذا شما می بینید آن چیزی که باید اتفاق بیفتد نمی افتد. یعنی متولی واحد لازم دارد تا بتواند یک کاری رشد پیدا کند. اصلاً خود این فرد هم بیشتر تمرکز پیدا می کند. ما در مباحث تربیتی مثلاً در حوزه درس خواندن بچه ها می گوییم. می بینیم اگر دانش آموز متکی به خواهر، پدر، مادر خود است دیگر سراغ ظرفیت خود نمی رود. می-گوید این حتماً من را برای درس خواندن بیدار می کند. او حتماً من را کمک می کند. این الان این جا می گوید چرا نخواندی دیر شد، چه قدر تلویزیون دیدی. یعنی از ظرفیت خود و روی پای خود ایستادن دور می شود و لذا ما در موضوع شخصیت سالم هم همین است. یعنی اگر ما می خواهیم به یک شخصیت سالم دست پیدا کنیم باید اول خود ما به خود کمک کنیم. من می خواهم یک تعداد از این کمک هایی که ما می توانیم خود ما به خود کنیم را بیان کنم. اولین نکته این است که ما از توانمندی های خود استفاده کنیم. انسان ها بالاخره یک ژرفای وجودی دارند، یک توانمندی هایی دارند مثلاً می گویم من یک جایی بد خلق هستم بد اخلاق هستم بنشینم سنگ های خود را خود وا بکنم. ببینم این جا باید چه کار کنم. مثلاً آیا بد اخلاقی من به خاطر این است که دیر می خوابم، سر من زیاد در موبایل است. خبرهای بد زیاد می-شنوم. خبرهای بد زیاد می خوانم. یعنی خود بنشینم روی این موضوع فکر کنم که حالا برای آن چه چاره اندیشی کنم یعنی اگر می بینم اوقات من تلخ است به خاطر این که دائم دارم خبرهای بد را رصد می کنم این را کمتر کنم. سراغ آن نروم. ببینیم چه قدر خوب می شود. یعنی همین منجر به این شود که به تدریج آن شخصیت آسیب دیده ما که حتی دیگران هم دارند آن را لمس می-کنند اصلاح شود. یک موقع می بینم برنامه روزانه من برنامه منظمی نیست. همیشه کارهای عقب افتاده دارم. کارهای نیمه کاره دارم. اینها به سلامت شخصیت انسان آسیب می زند. شروع کنم یک به یک این کارها را ترمیم کردن، اصلاح کردن، به انجام رساندن، به اتمام رساندن. بعد می بینم دارد حس خوبی برای من ایجاد می شود. دارم یک مقداری آرامش می گیرم این را خود می توانم به خود کمک کنم. یعنی همیشه نگاه من به این نباشد که دیگران سراغ من بیایند و بخواهند دست من را بگیرند من را تاتی کنند و حرکت بدهند. یکی از هنرهای ما والدین این است که بچه های خود را به سمت استقلال ببریم. یعنی استقلال فکری پیدا کنند. استقلال رفتاری پیدا کنند. استقلال در کارهای خود پیدا کنند. ما باید باور داشته باشیم وقتی یک بچه ای به 4 ـ 5 سالگی می رسد دیگر لباس خود را می-تواند بپوشد، می تواند کفش خود را پا کند. من دائم جلوی او دلا نشوم کفش او را مرتب کنم و پای او کنم و احساس کنیم که داریم به او محبت می کنیم و لطف ما به او است و نتیجه آن چه می شود؟ نتیجه این می شود که این بچه از همین الان دارد یک موجود وابسته ای بار می آید که یک جاهای دیگری که ما انتظار داریم آن مستقل شود می بینیم این طور عمل نمی کند و اتفاقاً یک ویژگی در بچه ها هست و این ویژگی خدادادی است. می گویند بچه ها از یک سنی خود محور می شوند. به یک سنی که می رسند دوست دارند همه کارها را خود انجام بدهند ولی ما مانع می-شویم، می گوییم نه. ولی باید این را جهت بدهیم. مثلاً دست فرزند خود را گرفتیم یک میوه فروشی رفتیم یک مرتبه می بینیم می ایستد می گوید من می خواهم داخل این پلاستیک میوه بریزم و انتخاب کنم. ما هم می گوییم نه تو نمی توانی این سنگین است، بلد نیستید نمی شود. میوه را می کشیم، دوباره می گوید من می-خواهم بیاورم باز به او اجازه نمی دهیم. می گوییم ببین نمی-توانی. باز او پافشاری می کند، پا روی زمین می کوبد، برای این که آبروداری کنیم می گوییم بردار و بیاور. سنگین است دو قدم که می آورد نمی تواند ما هم یکی بر سر او می زنیم. دیدی فقط می خواهی آبروی ما را ببری نمی توانی. بعد همین بچه ده ساله می شود. با مادر خود میوه فروشی می رود مادر میوه می خرد بعد می بینیم این بچه دست خود را داخل جیب خود کرده است. مامان جون کمک کن. نه من نمی توانم سنگین است. چرا؟ چون آن موقعی که آن حس خودمداری را داشت ما آن را پرورش ندادیم و چه خوب بود آن جا وقتی بچه به مادر یا پدر خود می گوید من می خواهم میوه را بیاورم به جای این که بگوییم سنگین است بگوییم آقای میوه فروش با اجازه ما یک پلاستیک اضافه بر می-داریم پول آن را هم حساب می کنیم به اندازه توان او میوه داخل این پلاستیک بریزیم و از این کار او را محروم نکنیم. آفرین بیا کمک من کن و بیاور. این بچه دیگر ده سالی دست در جیب نمی کند به ما زل بزند، ما را کمک می کند. یا دختربچه ای که می رود صندلی را کنار سینک ظرفشویی می کشد ظرف بشورد مدام می گوییم نمی توانی، کثیف می شوری، لباس خود را کثیف می کنی، آب زیادی می ریزی، دائم او را محروم می کنیم، بعد همین بچه ده سالش می شود می بینیم عین خیال او نیست، مادر بنده خدا باید ظرف بشورد هر چه می گوییم، می گوید نه. چون آن خاطر بد در ذهن او هست چه قدر سرزنش شده است و این در ضمیر ناخودآگاه او است. و اعتماد به نفس او را گرفتید و منجر به این می شود که دیگر به سمت این کار نیاید. ولی اگر همان موقع مادر او را تشویق می کرد و او ظرف ها را خوب نمی شست، می-گذاشت کار خود را بکند بعد می رفت شب می خوابید مادر می رفت یک آبکشی می کرد. ظرف ها را جمع و جور و مرتب می کرد. این حس خوبی به او دست می داد. این دختر 10 ـ 11 سالگی در این زمینه ها کاری می شد. گاهی اوقات ما وقتی افراد را از همان کوچکی به این شکل بار نمی آوریم. یا مثلاً در استقلال مالی واقعاً ما چه داریم تلاش می کنیم بچه های ما توانمندی مالی به دست بیاورند. مدیریت مالی داشته باشند. گاهی اوقات می بینیم زن و شوهر مشاوره می آیند، خانم می گوید آقای تراشیون شوهر من اصلاً مدیریت مالی بلد نیست. به او حقوق می دهند اصلاً نمی-تواند مدیریت کند. یعنی همیشه در خرید زیاده روی می کند، اسراف می کند، بلد نیست حتی چیز خوبی را تهیه کند. حقیقت هم هست وقتی آدم بررسی می کند می بیند واقعاً این خانم کنار این مرد دارد اذیت می شود. چه اتفاقی می افتد؟ خانم می بینید این گوشت که بلد نیست بخرد، مرغ که بلد نیست بخرد، نخود و لوبیا که بلد نیست بخرد. یک به یک او را خلع سلاح می کند. می-گوید این را من می خرم، آن را من می خرم، فلان چیز را من می-روم تهیه می کنم. بعد می بینید مرد جلوی تلویزیون بنشیند و خانم هم دور بازار خرید کند. چرا؟ چون ما این را آماده نکردیم. از دوره کودکی و نوجوانی او را پرورش ندادیم. امروز چند تا مادرها یک نوجوان 14 ـ 15 ساله را می فرستند برود گوشت بخرد و بیاورد. به او اجازه نمی دهیم، می گوییم نمی توانید می روید آشغال می خرید و می آورید. به او یاد بدهید، او را همراهی کنید، بگذارید او محوریت را داشته باشد که فردا ازدواج کرد در زندگی مشترک خود زن او، او را کوچک نبیند. همین مردی که کوچک دیده می شود به تدریج دچار آسیب های روحی می شود، شخصیتی می شود. لذا بعداً می بینید که همه ما ناراحت هستیم. یعنی پدر و مادر این جوان یک جور، زن او یک جور، اگر اولاد و فرزندی داشته باشید یک جور. لذا آن جا ما باید تدبیر بیندیشیم، توانمندی های او را بالا بیاوریم. حتی در یک زمینه دیگری. من حالا این را باز می گویم شاید برخی از این حرف من خیلی خوششان نیاید. گاهی اوقات آدم دل او می سوزد می بیند یک جوان مثلاً 25 ـ 26 سالش است ولی مسائل اول زندگی خود را هنوز از لحاظ درآمدی نمی تواند به دست بیاورد. یعنی هنوز پول شارز موبایل خود را از پدر خود می گیرد. نه این که برود و نتواند کار یا درآمدی کسب کند. اصلاً توانمندی ندارد. نمی تواند حرکت کند و برای کسب درآمد برود. توانمندی ندارد. چرا؟ چون دائم به او گفتیم بنشین درس بخوان هیچ کاری هم نمی خواهد بکنی. من پدر شما هستم نوکر و کلفت شما، ما کارهای شما را انجام می دهیم. این به این سن می رسد بعد مادر بنده خدا راه می افتد این مشاوره، آن مشاوره بچه من افسردگی گرفته است. بچه من افکار خودکشی دارد. بچه من فلان است. خود ما او را بار آوردیم. او را توانمند نکردیم. مستقل او را بار نیاوردیم. اینها می تواند به سلامت شخصیت کمک کند. یکی از شاخصه هایی که ما را می تواند به سلامت شخصیت سوق بدهد این توانمند بودن است که از ظرفیت-های خود استفاده کنیم مستقل هم عمل کنیم. این مستقل نه این که آدم به هیچ کس یا هیچ چیزی وابسته نباشد، کارهای خود را بتواند انجام دهد. واقعاً بلد باشد. یک موقعی ما در یک مدرسه ای در شهر قم مادری تعریف می کرد. می گفت این فرزند من املاء داشت، باید املاء به او می گفتیم، گاهی اوقات من می دیدم املاء نوشته است ولی ما به او نگفتیم. بعد به او می گفتیم این املاء شما چه جوری است، چه کسی به شما گفته است؟ می گفت به دوست خود زنگ زدم تلفنی به من املاء گفته است، دیدم شما خواب هستید. این بچه برای خود راهکار پیدا می کند. می رود انجام می دهد، کار خود را هم انجام می دهد. این همان استعدادهای نهفته است که باید بیدار شود. وقتی ما بچه ها را دائم به خود وابسته نکنیم، اینها برای خود راهکار پیدا می-کنند بعد این بچه حس خوبی هم دارد. چه بسا پدر و مادر هم به او حس خوبی پیدا می کنند که این بعد به 18 ـ 19 سالگی، 20 سالگی که می رسند اگر بگوید زن هم می خواهم برای او می گیرند. چون می دانند توانمند است. ما امروز چرا وقتی بچه های ما به سن های 26 ـ 27 سالگی می رسند می گویند زن یا خود آنها اصلاً نمی گویند چون می دانیم توانمندی لازم را ندارد. یعنی خود ما او را باور آوردیم می دانیم چه چیزی را بار آوردیم. می خواهم بگویم این را ما باید دقت کنیم. یکی از نکاتی که در تربیت است، آینده نگری است. ما باید برای بیست سال، بیست و پنج سال، سی سال آینده تربیت بچه های برنامه داشته باشیم. یعنی اینها همان برنامه هستند. یعنی خدا در 3 ـ 4 سالگی در فرزند من خودمداری را قرار داده است که این را آماده کند در بیست سالگی بتواند زندگی خود را اداره کند. ولی اسم این ویژگی را من لجبازی می گذارم بر سر او هم می زنم حرف او را هم گوش نمی کنم بچه را هم نابود می کنم. بعد این به حس لجبازی تبدیل می شود، در بیست سالگی هم می بینید هنوز لجباز است. در حالی که ما می توانستیم به این یک جهت خوبی بدهیم. نکته دوم که باز این می تواند کمک کند ما باید یک نگاه مثبتی هم به خود داشته باشیم. زن و مرد موفق، زن و مردی هستند که هیچ وقت احساس درماندگی نکنند ولو درمانده شدند ولی حس درماندگی به آنها انتقال پیدا نکند. یعنی بدانند حتی در چاه هم که افتادند راهی برای از چاه بیرون آمدن وجود دارد. یعنی نگویند دیگر کار تمام شد، همین است که هست. همین هستیم که هستیم. یعنی یک مقداری دوباره به آن توانمندی ها نگاه کنند. نگاه یأس آلود به خود نداشته باشند و واقعاً هم آدم نگاه می کند، گاهی اوقات می بیند که تنگاها خود یک فرصت برای رشد است، برای یک بازیابی است که انسان خود را بازخوانی کند. ولی ما گاهی اوقات در آن یأس و ناامیدی می مانیم هیچ حرکتی هم نمی کنیم، چرا؟ چون به خود القاء می کنیم که دیگر من بدبخت ترین هستم. این روز به روز شخصیت و روان او آسیب بیشتری می بیند. ولی در طول تاریخ وقتی شما افراد را نگاه می کنید می بینید انسان های وجود داشتند که وقتی به بن بست هایی رسیدند بن بست برای آنها یک اتوبان چهار بانده شده است. تازه نقطه شروع شده است. چون راه خود را پیدا کردند. نشستند فکر کردند، برنامه ریزی کردند ببینند چه طور باید از این مرحله عبور پیدا کنند. مثلاً من الان در زندگی زناشویی خود با همسر خود دچار یک معضلاتی هستم، مشکلاتی هستم. مثلاً می بینم همسر من فلان مشکل را دارد، به همان مشکل را دارد این نشد که بگوید من که بدبخت شدم. یعنی این هم سرنوشت و پیشانی نوشت ما است. دیگر همین است. ما می گوییم این ممکن است زمینه ای باشد که انسان بتواند با مشورت یک فرد آگاه، خردمند، خبره، راه را پیدا کند. ممکن است یک موقعی حتی خود شما بنشینید یک فکری کنید، ببینید این جا باید چه کار کنید. یک موقع یک مطالعه ای کنید ببینید در مطالعه خود به چه نتیجه ای می رسید. گاهی اوقات ممکن است همین زمینه ای شود که حس کنید رویکرد شما تا به حال اشتباه بوده است باید مسیر را تغییر بدهید چون بالاخره آدم یک جایی می رود به بن بست می رسد. انتهای بن بست نمی-ایستد بر سر خود بزند. دور می زند خارج می شود و می آید یک مسیر جدیدی را برای خود پیدا می کند.
شریعتی: یکی از دوست های ما می گفت وقتی که من به بن بست می-رسم تازه خیلی خوشحال می شوم چون منتظر و مترصد هستم که خدا در جدیدی را به روی من باز کند.
تراشیون: و قطعاً این کار را خدا می کند. یعنی واقعاً همین کار را می کند. این که عرض می کنم در طول تاریخ ما بزرگانی داشتیم که یک جاهایی می بینیم به یک بن بستی می رسد با یک توسل، یک توجه، یک مشورت، استفاده از تجربه یک فردی برای خود گشایش جدیدی را ایجاد می کند. لذا من یک قانون و قاعده-ای را محضر بینندگان خوب عرض کنم، چه بسا آنها بهتر از من هم این را بدانند. آن این است که دنیا، دنیای بن بست ها نیست. بشر به این رسید. در کرونا انگار یک بن بستی جلوی بشر ایجاد شد که دنیا تمام شده است، همه چیز نابود شد. همان گشایش شده است. فکرهای خوب، نخبگان، در میدان آمدند، راهکار پیدا کردند. بالاخره درمان پیدا کردند و می بینیم تقریباً مدیریت و کنترل شد. یعنی ما نباید نگران باشیم. الان این ریزگردها دامن شهرها و کشورهایی را در جهان گرفته است این نباید برای ما یک نا امیدی ایجاد کند. دیگر تمام شد، این آخر الزمان و آخر دنیا است، دیگر تمام شد. این خود یک جوشش است. دوباره متفکرین ما، دانشمندان ما، بزرگان جامعه ما می نشینند فکر می کنند و راهکار پیدا می کنند. من یک موقع یادم هست در رادیو معارف این بحث کمبود آب و جنگ بر سر آب و اینها مطرح بود من گفتم درست است که بشر در یک جایی ممکن است با یک چالشی به نام آب مواجه شود ولی توجه کنید که خداوند موجودی به نام انسان را آفریده است که انسان یک موجود هوشمند است. هوش هم یعنی این که حل مسئله می کند. قطعاً بشر برای این حل مسئله می کند. کما این که در طول تاریخ خیلی بحران ها را بشر مقابل روی خود دیده است و برای آن راهکارهایی را پیدا کرده است. یک موقع خوب است آدم خاطرات دانشمند بزرگ ما بو علی سینا را برود و یک مروری کند. ببیند این دانشمند بزرگ چه راهگشایی برای بن بست های آن زمان بشر پیدا کرده است یعنی می خواهم بگویم بشر توانمند است. در نا امیدی آن راهکار وجود دارد. در مشکلات زیستی آن راهکار وجود دارد. ولی هم باید توکل و توجه به خدا داشت، هم بدانیم همان خدایی که ما به آن توکل و توجه داریم انسانی را با یک استعداد ویژه ای آفریده است. این می تواند انسان را از همه بحران ها ان شاءالله به یاری خدا عبور بدهد.
شریعتی: در این ایام ما چه به این نوع نگاه نیازمند و محتاج هستیم.
تراشیون: قطعاً هم همین است. الان انسان در جامعه که می رود احساس می کنید زمانه، زمانه یأس است و این خیلی بد است و دلیل آن این است که به یک سری چیزها توجه نکردیم. به یک سری نکات توجه نداریم. که الحمدلله ما در عصر و زمانی زندگی می کنیم یاد شما هست که ما در ایام کرونا مشکلات معیشتی مردم وجود داشت یک عده ای که مثلاً کارگر ساختمانی بود، آن موقع کارها خوابید، یک مرتبه می بینید یک واژه ای به نام مواسات و همدلی در جامعه خلق شد. چه قدر مردم پای کار آمدند، چه قدر کمک کردند، چه قدر دست نیازمندان را گرفتند. اینها یعنی همان جوشش های فکرهای زیبا در یک جامعه ای که حس می کنید دارید به بن بست می رسید. یعنی یک دفعه یک فرهنگی متولد می-شود که تا دیروز نبوده است. و همین اتفاقات می افتد. به نظر من می آید که مردمان خوب ما، جامعه خوب ما، ما ایرانی ها یکی از ویژگی ها که داریم این است که انسان های نوع دوست هستیم، یعنی حتی وقتی هم فحش می دهیم این فحش برای این است که یک نوع دوستی را حمایت کنیم ولی مسیر ما غلط است. نباید از آن مسیر غلط و ابزار غلط استفاده کنیم. الان به نظر من باید روحیه همدیگر را خوب کنیم. حالا در این ایام آدم در یک مغازه ای می رود می بیند یک نفر آمد یک کارتی بکشد و خریدی بکند یک مرتبه یک جمله ای می گوید روح و روان همه را خراب می-کند. این خوب نیست. آن تعبیری که من قبلاً به کار بردم گفتم ما در برابر روح و روان مردم هم مسئول هستیم. یعنی یکی از ویژگی های مردم این است که روح و روان آنها می تواند برای آنها انرژِی ایجاد کند می تواند آنها را هم پنچر کند از حرکت باز بایستند. دیگر حرکت و مسیر خود را آن جور که باید و شاید پر شتاب نروند. ما باید الان امید بدهیم. بزرگترهای جامعه، بزرگ های فامیل، پدرهای خانواده، مادرهای خانواده، یعنی بچه های ما با جملات ما امیدوار می شوند. من همین امروز صبح در قم یک کلاسی داشتم برای یک عده از عزیزان می گفتم. اینها یک هفته قم آمده بودند برای ک دوره مأموریتی و کلاسی و چیزی. گفتم شما این هفته را می خواهید مأموریت بروید یک جمله به خانم خود می گویید به خانم خود یک هفته انرژی می-دهید. یک جمله هم ممکن است به او بگویید دیگر جواب تلفن شما هم ندهد. یک نفر گفت چه جمله ای بگوییم که یک هفته انرژِی بدهیم؟ همین که صبح که مرد برای مأموریت می آید موقع بدرقه به خانم خود بگوید خیلی خوشحال هستم که شما را دارم، خداحافظ. یک هفته او را ساختیم، با بچه خوب کنار می آید. حال خود او خوب است. گاهی اوقات یک جمله، کاسب یک محل می-تواند صبح با چند تا جمله که به مشتری های خود می گوید حال آنها را آن روز خوب کند. یک راننده تاکسی می تواند با یک جمله ای که می گوید حال آنها را خوب کند، یک راننده اتوبوس می تواند با یک جمله ای حال انها را خوب کند. یاد من است که یک شهری رفتیم در یک اتوبوسی سوار شدیم این اتوبوس میکروفن هم داشت من دیدیم راننده اتوبوس همان اولی که مسافرها سوار شدند دیدم چند جمله خوب گفت. مثل خلبان ها. ما که نشسته بودیم چه حس خوبی به این راننده پیدا کردیم. یعنی انگار فکر می کنید سالیان سال است که او را می شناسید. با او ارتباط دارد. ما می توانیم این کار را بکنیم. بعد می دانید چه اتفاقی می افتد. چرا امروز دشمن خط سیر او این است که یأس در میان ایجاد کند. نتیجه آن چه می شود؟ چون می داند یأس که ایجاد کند، تفرقه را که ایجاد کند، عملکرد یک جامعه پایین می آید. از ظرفیت های خود نمی تواند استفاده کند. ولی وقتی در مشکلات ما روح امید را بدمیم، جملات امیدوار کننده بگوییم، جامعه حرکت می کند. دنبال حل بحران می گردد. دانشمندان ما در همین ایام کرونا چند نوع واکسن ساختند. چرا؟ چون روح امید بود. برای این که کمک به مردم بکنند. آن موقعی که مقام معظم رهبری فرمودند ان شاءالله ما بر این کرونا غلبه می کنیم اینها همه جملات امیدبخشی بود که حرکت و جوشش را در جامعه شکل داد. ما مسئول هستیم هم نسبت به خود این نگاه را داشته باشیم. یعنی ببینید گاهی اوقات صبح ها که بلند می شویم چه اشکال دارد یک جمله خوبی به خود بگوییم که خدایا الحمدلله که دارم یک نفسی می کشم. الحمدلله که صبح دوباره سالم از جای خود بلند شدم. الحمدلله که یک روز دیگری را شروع کردم. یک نگاهی به بچه ها کنم بگویم الحمدلله بچه های من سالم هستند. خود این جملات حرکت ایجاد می کند. مادر یک جور، پدر یک جور. مادری که صبح بلند شود اولین جمله او این باشد حالا چه چیزی برای ظهر برای این بچه ها درست کنم. روز خود را با همین جمله دارد خراب می کند. یک جمله ای که مثلاً انگار یک بار و مشقت و سختی روی دوش او است می خواهد این را بکشد خب این هم خود او را اذیت می کند، هم بچه های او را اذیت می کند. کلام خیلی مهم است. به زعم من اصلاً کلام می تواند سلطان همه خوبی ها باشد. یعنی اگر ما بتوانیم از آن خوب استفاده کنیم حتی در حق خود معجزه می کند. قدیم برخی معلم ها دانش آموزانی را که می دیدند ضعیف هستند می گفت برو صد بار بنویس که من می توانم. املای من خوب می شود. ریاضی من خوب می شود. یعنی از اصل القاء استفاده می کردند. ژاپنی ها یک اصطلاحی دارند می گویند نتیجه تکرار باور است. وقتی یک چیزی را مدام تکرار می کنیم من می-توانم بر مشکلات غلبه کنم این وقتی تکرار می شود تبدیل به باور می شود. باور یعنی انرژی، یعنی حرکت. ما در نظام فکری اسلام هم همین را داریم. یعنی وقتی در کلمات امیرالمؤمنین علی (ع) نگاه می کنیم، در کلمات وجود مبارک ابی عبدالله الحسین (ع) یعنی یک باورهای مثبتی را در افراد ایجاد می کنند. نکته سومی که باید بیان کنیم این است که افرادی که می خواهند سلامت شخصیتی داشته باشند به راحتی تحت تأثیر شخصیت های منفی هم قرار نمی گیرند یا القائات منفی هم قرار نمی گیرند. یعنی این را هم باید یک مراقبتی از خود داشته باشند. برخی افراد خیلی راحت با یک غوره سردیشان می کند، با یک کشمش گرمیشان می کند، سریع تحت تأثیر دیگران قرار می گیرند. ولی افرادی که شخصیت آنها می خواهند به یک سلامتی برسد مراقب هستند که حتی در محیطی که می بیند به او آزار روحی می رسد، آسیب می رسد خیلی حضور پیدا نکند. این هم خوب است. یک موقعی من یک محیطی را چه طور می بینم؟ می گویم من در این محیط اگر رفتم یک آسیبی هم بود می توانم کمک کنم. می توانم این مشکل را حل کنم. این جا اصلاً وظیفه و تکلیف من است وارد این محیط شوم. ولی یک محیط است که می دانم اگر وارد شدم تحت تأثیر واقع می-شوم، آسیب می بینم. ممکن است به همسر خود بدبین شوم، ممکن است با فرزند خود بدخلق شوم. نباید بروم. تعارف هم نداریم، حتی اگر محیط های فامیلی است. می گویند قطع صله رحم عمر را کوتاه می کند، درست است ولی قرار نیست ما وارد محیطی بشویم که آسیب به ما برسد. برای صله رحم زنگ بزنید احوال او را بپرسید. ولی یک مرتبه اگر دیدید دست دختر نوجوان خود را، دست پسر نوجوان خود را گرفتید و وارد خانه ای کردید که سرتاسر آن تجملات است فردا این بچه تو تحت تأثیر قرار می-گیرد. با شمای پدر اولین بار بد می شود. که ببینید پدرهای دیگر چه طوری هستند، شما چه طوری هستید؟ وقتی می بینیم این محیط دارد به بچه من آسیب می زند لازم نیست من وارد آن محیط بشوم. حالا فامیل است احوال او را تلفنی بپرسید. یا می بینیم یک جاهایی نیاز است من ارتباط داشته باشم خود من بروم احوالپرسی کنم. یعنی اینها را باید مدیریت کنیم. چون ما نسبت به فرزندان خود یک جور مسئول هستیم، نسبت به خود ما هم یک جور. خیلی مراقب بچه های خود باشیم. بالاخره ما محیط-های سالم داریم، محیط های ناسالم داریم، دست بچه های خود را نگیریم و در محیط های ناسالم ببریم. بچه ها در دوره شخصیت-پذیری و تربیت پذیری هستند. لذا بردید آسیب می بیند. ما یک تعبیری را در تربیت داریم خصوصاً در بچه هایی که کوچکتر هستند. یک موقع ما در مشاوره ها می گوییم شما یک بچه ای را در عرض 3 ـ 4 دقیقه، حتی 1 دقیقه می توانید یک ترسی را در او به وجود بیاورید ولی همین ترس یک مرتبه 10 سال طول می کشد از او بخواهیم دور کنیم تازه اگر بشود. بخشی از آن هم نمی شد خود به خود به مرور زمان باید حل شود. این ایام، ایام گرمای تابستان هم یواش یواش شروع می شود، مادر می خواهد یک بعد از ظهر بخوابد برای این که منفعت خود را به دست بیاورد می ترسد بچه خود بیرون برود بچه را می ترساند که اگر الان بیرون بروید آقا دزده شما را می دزد. شروع به ترساندن او می-کند. بعد می گوید بچه می خواهد دستشویی برود خجالت می کشد، یا بهتر است بگوییم می ترسد. یعنی نگاه های مختلف، در مهمانی حالت خجالتی است، خودشان باشند ترس، مادر من می ترسم آن جا بروم. این دست و پا گیر ما می شود. بعد می بینید همین بچه 3 ـ 4 ساله ترس او تا 14 ـ 15 سالگی او طول می کشد. گاهی اوقات آسیب های روحی و روانی است، گاهی اوقات آسیب های دینی است، گاهی اوقات آسیب های مذهبی است. گاهی اوقات ما دختر پاک و معصوم خود را در یک محیطی می بریم که آلودگی بصری دارد، این بچه وارد می شود یک نگاه می کند و خوشش می آید. حالا بیا و درست کن. به راحتی نمی شود آن را اصلاح کرد. بچه هستند، یک موقع به یک سطحی از منطق رسیده است آدم با او گفتگو می کند، یک موقع نه. آن را می بیند به آن رفتار هنجار شکنانه علاقه-مند می شود. باید بدانیم، بچه های خود را مراقبت کنیم. هر جایی نبریم. اصلاً یکی از نکاتی که ما باید در خود خانواده-های خود به آن توجه کنیم یک سری مطالبه گری هایی داشته باشیم. یعنی در فامیل یک جور. یک موقع در یک مدرسه می بینیم آسیب هایی وجود دارد. از مدیر مدرسه، معاون مدرسه، معاونت-های پرورشی مدرسه، مطالبه گری کنیم، بخواهیم و واقعاً هم اثر دارد. یک بار برنامه تلویزیونی داشتیم یک مرتبه دیدم آن میان برنامه که داشت پخش می شد آن تهیه کننده یک رومیزی بود، یک نخی پایین این رومیزی بود آن را کند. گفتم آقای فلانی این چه شد گفت دو تا پیامک همین الان آمده است که این نخ چیست که این جا آویزان است. یعنی در فرد اثر می گذارد که این مشکل را اصلاح کند. گاهی گفتن های ما مودبانه، مطالبه گری درست می تواند طرف مقابل را به فکر وادارد که خانواده ها در این زمینه هم دغدغه مند هستند. علاقه مند هستند که این مشکل وجود نداشته باشد. و قطعاً هم در آن سمت و سو حرکت می کنند و اصلاح می کنند. نکته سوم ما این بود که در محیط هایی که حس می-کنیم به روح و روان ما آسیب می زند و مشکلاتی را برای ما بار می کند خیلی حضور پیدا نکنیم، نرویم، از آن جا دوری کنیم. این یعنی همان ظرفیت ما برای حل بحران ها و مشکلات ما. این که دست خود ما است خب آن جا نروید. چرا بلند می شوید یک جایی می روید که می بینید اذیت می شوید. یک جایی می رود می گوید این خانم بد زبان است. دائم در فامیل متلک می گوید. مجبور نیستید بروید. در مسجد می روید آن خانم دائم مشکلات خود را بیان می کند. مسجد می روید نروید کنار او بنشینید. یک جور خود مدیریت کنید که در معرض این آسیب ها کمتر قرار بگیرید. یکی از نکاتی که باید به آن توجه کرد این است که ما سعی کنیم در زندگی خود یک تنوع رو به مثبتی هم ایجاد کنیم. مثلاً ما تا الان نماز می خواندیم خوب هم بوده است ولی می بینیم نیاز به این داریم که یک مقدار شارژ روحی و معنوی بیشتر بشویم. بیاییم یک موقعیت جدیدی برای خود ایجاد کنیم. بگوییم از این بعد من نمازهای خود را بروم و به جماعت بخوانم. یعنی خود این موقعیت جدید باعث می شود حرکت جدید را ایجاد کند. خیلی کمک می کند. یک موقع ممکن است آدم یک کمک به یک عده ای بکند. من در همین شهر تهران افرادی را می شناسم که به سن بازنشستگی رسیدند ولی خود را از کار بازنشسته نکرده است. رویکرد شغلی خود را تغییر داده است. در یک خیریه می رود و شروع به فعالیت می کند. برای رضای خدا هم این کار را می کند. چشم داشت مادی هم ندارد. مثلاً کهریزک می رود و آن جا یک خدماتی را انجام می دهد. من در محله پدر و مادرم در همین تهران دیده بودم که برخی خانم ها بودند که هفته ای یک بار کهریزک می رفتند و دخترها و خانم هایی که آن جا ناتوانی جسمی داشتند اینها را استحمام می کردند، کمک می-کردند. چه حس خوبی هم به خود آنها دست می دهد. این یعنی خود را در یک موقعیت جدیدی قرار بدهیم. یک موقعیت جدیدی که می-تواند برای روح و روان خود ما هم خوب باشد. یک موقع در خانه می نشینیم و چهاردیواری را دائم نگاه می کنیم کاری هم ممکن است به آن اندازه لازم نداشته باشیم دائم بنشینیم نگاه ما به تلویزیون باشد یا به گوشی موبایل باشد. این موقعیت را ایجاد کنیم. اینها نیاز است. یک موقعی در برنامه های عبادی ما، یک موقعی در برنامه ها و خدمات رسانی های اجتماعی ما. یک موقعی یک سطحی از آگاهی خود را بالا ببریم. مثلاً کار مطالعاتی را شروع کنیم. واقعاً آدم حیفش می آید که برخی آدم-ها چه قدر ظرفیت های عمری خود را به نوعی هدر می دهند. در حالی که می توانند این را یک جهت دهی خوب کنند. می گوید آقا چشم من ضعیف است. می گوییم چشم ایشان ضعیف است، الان کتاب های صوتی که آمده است نمی توانید بخوانید گوش کنید. هر چند خواندن بهترین شکل برای یادگیری است ولی یک موقعی نمی-توانید خوب گوش کنید. اینها می تواند آن رشد را به شما بدهد و از فرصت خود خوب بتوانید استفاده کنید و کمک هم می کند. یک تعبیری را شما از این یکنواختی به کار بردید من هم یک ضمیمه ای کنم آب وقتی یک مدت یک جایی راکد باشد می گندد. انسان هم همین است انسان وقتی دائم در یک مسیر خیلی یکنواختی زندگی خود را حرکت بدهد اصلاً روح و روان او به تدریج آزرده می شود نیاز دارد به یک موقعیت جدید مثبتی که منجر به رشد روحی، معنوی، دینی و اجتماعی او می شود را حتماً ایجاد کند.
شریعتی: اگر عناوین این چند نکته را بخواهید بفرمایید موارد چه بود؟
تراشیون: اولین نکته این بود که توانمندی های خود را دست کم نگیریم. دوم این بود که احساس درماندگی نکنیم. سوم این بود که تحت تأثیر دیگران به راحتی قرار نگیریم و چهارمین نکته این بود خود را در یک موقعیت های جدیدی که می تواند برای ما رشد در ساحت های مختلف ایجاد کند قرار بدهیم.
شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکر هستم، بالاخره این یک عزمی می خواهد که از یک جایی شروع کنیم. یک روزی، یک وقتی باید نقطه شروع این حرکت باشد که ان شاءالله به نتیجه هم ختم بشود. حاج آقای تراشیون از شما سپاسگزار هستم. به حرم حضرت رضا (ع) مشرف شویم و تلاوت آیات را از آن جا بشنویم. صفحه 546 را دوستان من تلاوت می کنند. آیات نورانی سوره مبارکه حشر. ان شاءالله لحظات زندگی همه ما منور به نور قرآن کریم باشد و مزین به عطر صلوات بر محمد و آل محمد.
صفحه 546 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. عزیزانی که مشهد مشرف هستند، زائران، مجاوران حضرت رضا حتماً برای ما دعا کنند. التماس دعای ویژه داریم، مخصوصاً برای شفای همه مریض ها، برای نجات آسیب دیدگان حادثه آبادان، برای شفای مصدومین آنها، برای آرامش دل داغدارانی که عزیزان خود را در این صانحه و حادثه از دست دادند. وقت در اختیار حاج آقای تراشیون هست و ان شاءالله حسن ختام فرمایشات ایشان را بشنویم.
تراشیون: من هم جا دارد که در ضمیمه فرمایش حضرتعالی تسلیت عرض کنیم این حادثه دلخراشی که در آبادان اتفاق افتاد و امیدواریم که ان شاءالله خدا به بازماندگان آنها صبر بدهد و خود آنها را هم با وجود مبارک امیرالمؤمنین ان شاءالله محشور کند. ما در این ویژگی ها که فرد می تواند به سلامت شخصیت خود کمک کند یکی این است که باید خود را انسان آماده کند برای مشکلات و ناملایمتی هایی که ممکن است در زندگی او به وجود بیاید. اصلاً زندگی بشر در طول تاریخ از زمان حضرت آدم تا به حال به گونه ای بوده است که انسان ها بالاخره مشکلات را در طول زندگی خود تجربه می کنند. اگر این مشکلات صحیح تجربه شود و بدانیم چه طور با آن مواجه شویم خود آن یک رشد است. خدا رحمت کند مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای فاطمی نیا را اخیراً مستندی را شبکه قرآن از ایشان پخش کرد خیلی مستند زیبایی هم بود و بالاخره بزرگی ایشان و خلوص ایشان را نشان می داد. یک جمله ای را لابه لای صحبت های ایشان پخش می کرد که ما گاهی اوقات شما مرد بد اخلاقی دارید، زن بد اخلاقی دارید، خود این سلوک است یعنی دارد به شما یک طی طریقی، رشدی می-دهد اگر بدانید چه طور با آن مواجه شوید. نه فقط گاهی اوقات مرد بداخلاق یا زن بد اخلاق گاهی اوقات ممکن است حتی معلم بد اخلاق داشته باشد می خواهم بگویم کل اینها خود یک سلوک است اگر انسان بداند با اینها چه طور مواجه شود. یعنی قرار نیست اگر او بدی کرد من هم بدی کنم. اتفاقاً آدم هایی که شخصیت آنها آسیب می بیند یکی از علت های آن این است که بدی های دیگران با بدی مواجه می کنند. جواب های دیگران را هوی می دهند. ولی آدم هایی که از سلامت شخصیت می خواهند برخودار باشند و بهره مند باشند باید بدانند بدی دیگران را با بدی نباید جواب بدهند. باید یک موقعی به طرف مقابل کمک کنند. یک موقعی اصلاً ندیده بگیرند. یک موقعی از بدی افراد عبور کنند. در خیابان یا کوچه می بینیم یک نفر یک بی ادبی به ما می کند لازم نیست حتماً بایستیم جواب او را بدهیم. این هنر نیست. هنر این است که ببینیم چه طور از این عبور کنیم ولی یک عبور عزت مندانه نه با سرافکندگی. مثلاً بگوییم چون زور من نمی رسد به او هیچی نمی گویم. ولو در موضع قدرت هم بودید آن جا باید یک عبور عزت مندانه از این موضوع داشته باشید. اینها همان سلوک، رشد، و ذخیره برای آخرت انسان ها می شود و ما به ازاء آن را خداوند در همین دنیا به انسان می-دهد. گاهی اوقات وقتی شما در یک مشکلی صبر می کنید ما به ازاء خارجی آن را خداوند متعال به شما همین جا در قالب یک پاداشی در اختیار شما قرار می دهد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. خیلی سپاسگزار هستم از لطف و عنایت و همراهی شما.